مانیفست "کژ نگریستن"
حقیقت ممکن است گیج کننده باشد. احتمال دارد فهمش نیاز به کلنجار رفتن داشته باشد. ممکن است برخلاف شهود ما باشد. ممکن است باورهای عمیقاً مقدس ما را نقض کند. ممکن است با آنچه ما ناامیدانه می خواهیم حقیقت داشته باشد، انطباق نداشته باشد. اما ترجیحاتِ ما، تعیین کننده حقیقت نیستند.
کارل_سیگن
▫️▫️▫️
این جملات سیگن می تواند مانیفست ما برای این کانال باشد، پی گرفتن حقیقتی که غبار ایدئولوژیک، و باورهای جزمی و سفت و سخت ما، و یقین های ما و در کل، واقعیت های برساخته( برساخته، چون توسط انسانها و ایدئولوژی ها ساخته شده و در طول زمان به انسانها تحمیل شده، و چیزی ازلی و ابدی نیست) آن را پوشانده و به محاق برده، آری، این نکته ی شروع خوبی تواند بود، معلق کردن تمام باورها و دانسته ها و یقین های حاصله ی مان، چرا که قصد دیدار با حقیقت را داریم، و این دیدار اصلا قرار نیست خوش آیش ما باشد، یا مهر تاییدی بر دانسته های ما، وممکن است کاملا غافلگیر بشویم، یا احساس ناامیدی کنیم، چرا که تمام باورهای ما را بر باد دهد، باورهایی که عمری با آنها زندگی کرده ایم و بر اساس آنها زندگی مان را سامان داده ایم. ممکن است در برابر این حقیقت مقاومت کنیم، عین مقاومت فرد تحت روانکاوی در مقابل تحلیل روانکاو و دانش ناخودآگاهش، چرا که دانش ناخودآگاهش تمام سامان نمادین و واقعیتش را ویران می کند، تمام هویت یابی های خیالی و حتی نمادینش را، و تمام آنچیزی را که سوژه تا آن لحظه حقیقت قلمداد می کرده است.
سفر حقیقت ما هم به نوعی عین سفر روانکاوی است، سفر به اعماق تاریک و پر از هول ناخودآگاه تفکرات بشری و محصولات فکری او، کند و کاو روایت های کلان و حقیقت های مسلط و واقعیت های تزئین شده. دو راه پیش روی ماست، یک راه این است که قید این سفر پرهول و پرخطر را بزنیم و به واقعیت دم دستی و وضعیت موجود چنگ بزنیم، و غرق در روزمره گی و روزمرگی و ماه مرگی و سال مرگی بشویم و با لذت های حقیر و دم دستی خودمان را سرگرم بکنیم و دست از یقین هایمان برنداریم، یا مرد سفر باشیم، مسافر حقیقت، و پیه ی این سفر را با تمام ناملایمتی هایش و سختی ها و شکست ها و غافلگیری ها به تنمان بمالیم. و جرئت رودررو شدن با هولناکترین ترسهای بنیادین خودمان را داشته باشیم، ترس از مواجهه با درونی ترین و مخفی ترین و پنهانی ترین ساحت وجودمان، ساحت کیف بنیادین و میل مهلکمان، به نوعی سفر حقیقت می تواند سفر بنیادی ترین اشتیاقمان هم باشد، اشتیاق به فهمیدن این که من کیستم.
این کانال در پی احیای نگاه و تفکریست که با تغییر زاویه ی دید و نوع نگاه، و با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه راه را بر یک تفکر انتقادی و رادیکال می گشاید.
@Kajhnegaristan
-------------------------------------------
https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA
حقیقت ممکن است گیج کننده باشد. احتمال دارد فهمش نیاز به کلنجار رفتن داشته باشد. ممکن است برخلاف شهود ما باشد. ممکن است باورهای عمیقاً مقدس ما را نقض کند. ممکن است با آنچه ما ناامیدانه می خواهیم حقیقت داشته باشد، انطباق نداشته باشد. اما ترجیحاتِ ما، تعیین کننده حقیقت نیستند.
کارل_سیگن
▫️▫️▫️
این جملات سیگن می تواند مانیفست ما برای این کانال باشد، پی گرفتن حقیقتی که غبار ایدئولوژیک، و باورهای جزمی و سفت و سخت ما، و یقین های ما و در کل، واقعیت های برساخته( برساخته، چون توسط انسانها و ایدئولوژی ها ساخته شده و در طول زمان به انسانها تحمیل شده، و چیزی ازلی و ابدی نیست) آن را پوشانده و به محاق برده، آری، این نکته ی شروع خوبی تواند بود، معلق کردن تمام باورها و دانسته ها و یقین های حاصله ی مان، چرا که قصد دیدار با حقیقت را داریم، و این دیدار اصلا قرار نیست خوش آیش ما باشد، یا مهر تاییدی بر دانسته های ما، وممکن است کاملا غافلگیر بشویم، یا احساس ناامیدی کنیم، چرا که تمام باورهای ما را بر باد دهد، باورهایی که عمری با آنها زندگی کرده ایم و بر اساس آنها زندگی مان را سامان داده ایم. ممکن است در برابر این حقیقت مقاومت کنیم، عین مقاومت فرد تحت روانکاوی در مقابل تحلیل روانکاو و دانش ناخودآگاهش، چرا که دانش ناخودآگاهش تمام سامان نمادین و واقعیتش را ویران می کند، تمام هویت یابی های خیالی و حتی نمادینش را، و تمام آنچیزی را که سوژه تا آن لحظه حقیقت قلمداد می کرده است.
سفر حقیقت ما هم به نوعی عین سفر روانکاوی است، سفر به اعماق تاریک و پر از هول ناخودآگاه تفکرات بشری و محصولات فکری او، کند و کاو روایت های کلان و حقیقت های مسلط و واقعیت های تزئین شده. دو راه پیش روی ماست، یک راه این است که قید این سفر پرهول و پرخطر را بزنیم و به واقعیت دم دستی و وضعیت موجود چنگ بزنیم، و غرق در روزمره گی و روزمرگی و ماه مرگی و سال مرگی بشویم و با لذت های حقیر و دم دستی خودمان را سرگرم بکنیم و دست از یقین هایمان برنداریم، یا مرد سفر باشیم، مسافر حقیقت، و پیه ی این سفر را با تمام ناملایمتی هایش و سختی ها و شکست ها و غافلگیری ها به تنمان بمالیم. و جرئت رودررو شدن با هولناکترین ترسهای بنیادین خودمان را داشته باشیم، ترس از مواجهه با درونی ترین و مخفی ترین و پنهانی ترین ساحت وجودمان، ساحت کیف بنیادین و میل مهلکمان، به نوعی سفر حقیقت می تواند سفر بنیادی ترین اشتیاقمان هم باشد، اشتیاق به فهمیدن این که من کیستم.
این کانال در پی احیای نگاه و تفکریست که با تغییر زاویه ی دید و نوع نگاه، و با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه راه را بر یک تفکر انتقادی و رادیکال می گشاید.
@Kajhnegaristan
-------------------------------------------
https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA
▪️آری، به زنان اعتماد کن، باورشان کن، اما هیچوقت حد اعلای وسوسهات را آشکار مکن. اگر تسلیم وسوسهات شدی و تا تهاش رفتی، خود را خواهی دید که در «بزرگراه گمشده» ای، میدوی، بیآنکـه امکان بازگشتی برایت باشد.
▪️هنر امر متعالی مبتذل ـ درباره بزرگراه گمشده دیوید لينچ ـ اثر اسلاووی ژيژک ـ ترجمه مازیار اسلامی ـ نشر نی
@Kajhnegaristan
▪️هنر امر متعالی مبتذل ـ درباره بزرگراه گمشده دیوید لينچ ـ اثر اسلاووی ژيژک ـ ترجمه مازیار اسلامی ـ نشر نی
@Kajhnegaristan
🔶 نیچه
" تقدس گرایی سر منشاً دیكتاتورى و استبداد است ، هر چیزى كه مقدس نامیده شد یعنى اینكه شما دیگر حق ندارید به راحتى در باره آن اظهار نظر كنید و كوچك ترین انتقاد و مخالفتى با آن هزینه سنگینى به دنبال خواهد داشت. این مقدس مى تواند هر چیزى باشد:
یك كتاب، یك دین، یك انسان، یك بنا و ...
با تقدیس گرایی مبارزه كنید
هیچ كس و هیچ چیز آنقدر مقدس نیست كه نتوان آن را به نقد كشید.
@Kajhnegaristan
" تقدس گرایی سر منشاً دیكتاتورى و استبداد است ، هر چیزى كه مقدس نامیده شد یعنى اینكه شما دیگر حق ندارید به راحتى در باره آن اظهار نظر كنید و كوچك ترین انتقاد و مخالفتى با آن هزینه سنگینى به دنبال خواهد داشت. این مقدس مى تواند هر چیزى باشد:
یك كتاب، یك دین، یك انسان، یك بنا و ...
با تقدیس گرایی مبارزه كنید
هیچ كس و هیچ چیز آنقدر مقدس نیست كه نتوان آن را به نقد كشید.
@Kajhnegaristan
"کمی دیرتر از یک همزمانی"
✍ احمد سلامیه
هنگامی که فرش قرمز پهن میشود؛ #گلشیفته شکاف پستانهایش را تا ناف میگستراند؛ تلگرام را فیلتر میکنند؛ ترامپ برجام را پاره میکند و دلار، آیندهی سرمایه را به هراس میافکند #گورخوابها فراموش میشوند. نامهی پرآبِچشم #اصغر_فرهادی به رئیسجمهور که یادتان هست؟! نکند شما هم از سرخی آن فرش و برق رخت گلشیفته هوش از سرتان پریده است و فراموشی گرفتهاید! چرا فرهادی از پیکرِ روانِ آن کارگر #هفتتپه بر تلخابِ نیشکر چیزی نگفت؟! زیرا در آن بازار فرانسوی «اندوه نمیخرند و جان نمیفروشند»(۱). کالای آن، همه نقد روز است: #برجام و دلار و نازِشِ به خویشتن. زشت و زننده نیست در بزمِ سیمینِ آن تنِ به خود شیفته(۲) از زغالپیکری #معدنچیان_یورت سخنگفتن؟! تا همین جا هم خاطر نازک دلدادگان را رنجاندهام بیگمان؛ مرا میبخشید ای همیشه در جای حق نشستگان؟!(پوزخندم را پنهان نمیکنم؛ شما هم خشمتان را نهان نکنید!). راستی را که آن فرش پردریغ، از خون فراموشی سرخ است؛ فراموشی هنرمندانهی تراژدی زنده بر آب، در گور، در دل معدن یا جایی همین نزدیکی در خیابان مولوی. میدانم که تا چه اندازه سادگی میخواهد که از کارگردان «فروشنده» که خیابان اتابک خاوران را در لوکیشن میرداماد نشان میدهد چشم داشتن که از تراژدی شیشه در دروازهغار چیزی بداند. یا باز چه اندازه حماقت میخواهد از رئیس جمهوری(۳) که تنها ناز آن نامه را میخرد و به مسعود نیلی درس پس میدهد چشم داشت که در همهمهی برجام و تلگرام، از نویسندگان و هنرمندان در بند سخنی شنید!!! دیگر چه میشود کرد؟! سادهام و احمق.
میدانید! اکنون که بیشتر میاندیشم میبینم دیر هم نرسیدهام: این همزمانی همیشگی است برادران و خواهران: همخوابگی زر و زور و تزویر؛ عشقبازی چشمها و سینهها(۴)؛ چاکدادن سینهها برای برجامها؛ سوارکردن بار دلار بر گُردهی پیادگان؛ کشاندن واقعیتها(سرکوب دیوانهساز آزادی و از گرسنگی مردن) در سایهی مجازها(فیلتر «تلگرام» و شکستن بازار شغلهای اینترنتی)(۵). این جا تنها جایی است که هرگز دیر نمیرسیم: این بازار، تعطیلی نمیشناسد.
دیگر بس است که این نوشته نیز خود، فراموشی دیگری است.
(۱) مصرعی از نظامی با اندکی تغییر.
(۲) همین جا پیشنهاد میکنم برای اشاره به نشانگان خودشیفتگی هنرمندانه از واژهی «گلشیفتگی» بهره بگیریم.
(۳) فاش میگویم که به روحانی رأی دادهام و پشیمان نیستم؛ دلایلش در این جا نگنجد.
(۴) آهنگ انکار و سرکوب میل ندارم که همیشه پیامبر میل بودهام و سخن بر سر چیز دیگری است که خوب میشناسیدش.
(۵) خوشبختانه هنوز آن اندازه مَنگ نشدهام که ندانم اعتراض به فیلتر تلگرام خود نشانهای از پاسداشت آزادی است و تنها تلنگرم این است که همهی آزادی تلگرام نیست و تلگرام و غیر آن فرعی است. از شغلهای اینترنتی و بازارش هم بیخبر نیستم.
---------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
✍ احمد سلامیه
هنگامی که فرش قرمز پهن میشود؛ #گلشیفته شکاف پستانهایش را تا ناف میگستراند؛ تلگرام را فیلتر میکنند؛ ترامپ برجام را پاره میکند و دلار، آیندهی سرمایه را به هراس میافکند #گورخوابها فراموش میشوند. نامهی پرآبِچشم #اصغر_فرهادی به رئیسجمهور که یادتان هست؟! نکند شما هم از سرخی آن فرش و برق رخت گلشیفته هوش از سرتان پریده است و فراموشی گرفتهاید! چرا فرهادی از پیکرِ روانِ آن کارگر #هفتتپه بر تلخابِ نیشکر چیزی نگفت؟! زیرا در آن بازار فرانسوی «اندوه نمیخرند و جان نمیفروشند»(۱). کالای آن، همه نقد روز است: #برجام و دلار و نازِشِ به خویشتن. زشت و زننده نیست در بزمِ سیمینِ آن تنِ به خود شیفته(۲) از زغالپیکری #معدنچیان_یورت سخنگفتن؟! تا همین جا هم خاطر نازک دلدادگان را رنجاندهام بیگمان؛ مرا میبخشید ای همیشه در جای حق نشستگان؟!(پوزخندم را پنهان نمیکنم؛ شما هم خشمتان را نهان نکنید!). راستی را که آن فرش پردریغ، از خون فراموشی سرخ است؛ فراموشی هنرمندانهی تراژدی زنده بر آب، در گور، در دل معدن یا جایی همین نزدیکی در خیابان مولوی. میدانم که تا چه اندازه سادگی میخواهد که از کارگردان «فروشنده» که خیابان اتابک خاوران را در لوکیشن میرداماد نشان میدهد چشم داشتن که از تراژدی شیشه در دروازهغار چیزی بداند. یا باز چه اندازه حماقت میخواهد از رئیس جمهوری(۳) که تنها ناز آن نامه را میخرد و به مسعود نیلی درس پس میدهد چشم داشت که در همهمهی برجام و تلگرام، از نویسندگان و هنرمندان در بند سخنی شنید!!! دیگر چه میشود کرد؟! سادهام و احمق.
میدانید! اکنون که بیشتر میاندیشم میبینم دیر هم نرسیدهام: این همزمانی همیشگی است برادران و خواهران: همخوابگی زر و زور و تزویر؛ عشقبازی چشمها و سینهها(۴)؛ چاکدادن سینهها برای برجامها؛ سوارکردن بار دلار بر گُردهی پیادگان؛ کشاندن واقعیتها(سرکوب دیوانهساز آزادی و از گرسنگی مردن) در سایهی مجازها(فیلتر «تلگرام» و شکستن بازار شغلهای اینترنتی)(۵). این جا تنها جایی است که هرگز دیر نمیرسیم: این بازار، تعطیلی نمیشناسد.
دیگر بس است که این نوشته نیز خود، فراموشی دیگری است.
(۱) مصرعی از نظامی با اندکی تغییر.
(۲) همین جا پیشنهاد میکنم برای اشاره به نشانگان خودشیفتگی هنرمندانه از واژهی «گلشیفتگی» بهره بگیریم.
(۳) فاش میگویم که به روحانی رأی دادهام و پشیمان نیستم؛ دلایلش در این جا نگنجد.
(۴) آهنگ انکار و سرکوب میل ندارم که همیشه پیامبر میل بودهام و سخن بر سر چیز دیگری است که خوب میشناسیدش.
(۵) خوشبختانه هنوز آن اندازه مَنگ نشدهام که ندانم اعتراض به فیلتر تلگرام خود نشانهای از پاسداشت آزادی است و تنها تلنگرم این است که همهی آزادی تلگرام نیست و تلگرام و غیر آن فرعی است. از شغلهای اینترنتی و بازارش هم بیخبر نیستم.
---------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
#یادداشت
✍ فاطمه حسینی
ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی معتقده که قدرت فلسفه در خلق مفاهیم نوست، فلسفه باید بتونه مفاهیم نویی رو بسازه که به تفکر بشر عمق و وسعت بده و باعث ایجاد مفاهیم، رفتار و اشیاء جدید بشه، فقط در این صورته که میشه گفت تفکر بشری در حال پیشرفته.
اگر ویژگی تفکر پیشرفته آفرینش مفاهیم نو باشه، تفکر غیر پیشرفته، ابتدایی و یا حتی ارتجاعی رو هم میشه از میل به یک کاسه کردن مفاهیم ، اعمال و اشیاء جدید و متفاوت تحت یک مفهوم واحد و در زیر سایه یک واژه کهنه شناخت، تفکری که ذاتا خشونت باره چون لازمه اش اینه که هر تفاوت و تمایزی رو نادیده بگیره و مرز بین مفاهیم متفاوت رو نابود کنه.
مثلا وقتی واژه کهنسال «روسپی» رو برای به اشاره به هر زنی که مخالف حجاب اجباریه به کار ببری داری مرز بین رفتارهای متفاوت و مفاهیم مجزا رو نابود می کنی و در نظم معانی آشوب به پا می کنی، بماند که این نگرش ابتدایی از به رسمیت شناختن و نامگذاری مردان مخالف حجاب اجباری عاجزه، یعنی باید به اونها هم گفت «روسپی»؟؟؟
@Kajhnegaristan
✍ فاطمه حسینی
ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی معتقده که قدرت فلسفه در خلق مفاهیم نوست، فلسفه باید بتونه مفاهیم نویی رو بسازه که به تفکر بشر عمق و وسعت بده و باعث ایجاد مفاهیم، رفتار و اشیاء جدید بشه، فقط در این صورته که میشه گفت تفکر بشری در حال پیشرفته.
اگر ویژگی تفکر پیشرفته آفرینش مفاهیم نو باشه، تفکر غیر پیشرفته، ابتدایی و یا حتی ارتجاعی رو هم میشه از میل به یک کاسه کردن مفاهیم ، اعمال و اشیاء جدید و متفاوت تحت یک مفهوم واحد و در زیر سایه یک واژه کهنه شناخت، تفکری که ذاتا خشونت باره چون لازمه اش اینه که هر تفاوت و تمایزی رو نادیده بگیره و مرز بین مفاهیم متفاوت رو نابود کنه.
مثلا وقتی واژه کهنسال «روسپی» رو برای به اشاره به هر زنی که مخالف حجاب اجباریه به کار ببری داری مرز بین رفتارهای متفاوت و مفاهیم مجزا رو نابود می کنی و در نظم معانی آشوب به پا می کنی، بماند که این نگرش ابتدایی از به رسمیت شناختن و نامگذاری مردان مخالف حجاب اجباری عاجزه، یعنی باید به اونها هم گفت «روسپی»؟؟؟
@Kajhnegaristan
🔶 امانوئل لویناس
به رسمیت شناختن دیگری.... به معنای ملاقات با وی در جهانی از چیزهای مورد تملک است، ولیکن در عین حال استقرار اجتماع و عمومیت را نیز، به منزله یک هدیه، در بر دارد. زبان عمومی است زیرا عین عبور از فردیت به عموم است، چراکه چیزهایی ارائه می کند که نزد دیگری، مال من اند. حرف زدن به اشتراک گذاردن جهان است، خلق اماکن مشترک. زبان به عمومی بودن مفاهیم اشاره نمی کند، بلکه بنیان مالکیت اشتراکی را بنا می نهد. زبان مالکیت غیر منقول و سلب ناشدنی لذت را ویران می سازد. جهان به هنگام گفتمان دیگر جهانی در حالت انزوا نیست، دیگر چنین نیست که در خانه ام نشسته باشم و همه چیز به من داده شود؛ زبان چیزی است که من باید بدهم: امری ارتباط پذیر، تفکر و فراگیر.
--------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
به رسمیت شناختن دیگری.... به معنای ملاقات با وی در جهانی از چیزهای مورد تملک است، ولیکن در عین حال استقرار اجتماع و عمومیت را نیز، به منزله یک هدیه، در بر دارد. زبان عمومی است زیرا عین عبور از فردیت به عموم است، چراکه چیزهایی ارائه می کند که نزد دیگری، مال من اند. حرف زدن به اشتراک گذاردن جهان است، خلق اماکن مشترک. زبان به عمومی بودن مفاهیم اشاره نمی کند، بلکه بنیان مالکیت اشتراکی را بنا می نهد. زبان مالکیت غیر منقول و سلب ناشدنی لذت را ویران می سازد. جهان به هنگام گفتمان دیگر جهانی در حالت انزوا نیست، دیگر چنین نیست که در خانه ام نشسته باشم و همه چیز به من داده شود؛ زبان چیزی است که من باید بدهم: امری ارتباط پذیر، تفکر و فراگیر.
--------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 بیژن عبدالکریمی
🔶🔶 اصلا چیزی به نام حکومت اسلامی نداریم. اینان با تفکیک میان دین و عرف ایران را به خاک سیاه نشاندند.
🔹بخشی از درس-گفتگوی حکومت دینی
@Kajhnegaristan
🔶🔶 اصلا چیزی به نام حکومت اسلامی نداریم. اینان با تفکیک میان دین و عرف ایران را به خاک سیاه نشاندند.
🔹بخشی از درس-گفتگوی حکومت دینی
@Kajhnegaristan
هوسرل فیلسوف مشهور پدیدارشناس میگوید:
ریاضی دانان زمان ما، اغلب نظریه پرداز نیستند، بلکه عمدتا "تکنسینیست" های قابلی هستند.
یک تکنسینیست اگو و من خود را حذف میکند و تنها یک سری دستورالعمل هایی را که در طول زندگی به وی آموزش و تعلین داده شده اجرا میکند.
این تکنیسینیست میتواند یک مهندس، کارگر، پزشک، کارفرما و ... باشد.
عوامل این واقعه در جامعه را میتوان در دوگساها(داشته های توارثی)، الگوبرداری از والدین و جامعه، سیستم آموزش و پرورش، فرهنگ و سیاست آن جامعه و .....جستجو کرد.
در واقع این سیستم از پیش داده شده قدرت پرسشگری،خلاقیت و اگزیستانسیالیستی، عاطفی و احساسی را در انسان تضعیف میکند، چون این موارد در این سیستم اجتماعی بصورت مداوم سرکوب شده و در قالب یک چارچوب از پیش طراحی شده به ما ارائه گردیده. فضای تکنسینیستی آکادمیکی و صنعت فرهنگی و آموزشی سیاسی.
-------------------------------------
کانال ما را به دوستان تان نیز معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
ریاضی دانان زمان ما، اغلب نظریه پرداز نیستند، بلکه عمدتا "تکنسینیست" های قابلی هستند.
یک تکنسینیست اگو و من خود را حذف میکند و تنها یک سری دستورالعمل هایی را که در طول زندگی به وی آموزش و تعلین داده شده اجرا میکند.
این تکنیسینیست میتواند یک مهندس، کارگر، پزشک، کارفرما و ... باشد.
عوامل این واقعه در جامعه را میتوان در دوگساها(داشته های توارثی)، الگوبرداری از والدین و جامعه، سیستم آموزش و پرورش، فرهنگ و سیاست آن جامعه و .....جستجو کرد.
در واقع این سیستم از پیش داده شده قدرت پرسشگری،خلاقیت و اگزیستانسیالیستی، عاطفی و احساسی را در انسان تضعیف میکند، چون این موارد در این سیستم اجتماعی بصورت مداوم سرکوب شده و در قالب یک چارچوب از پیش طراحی شده به ما ارائه گردیده. فضای تکنسینیستی آکادمیکی و صنعت فرهنگی و آموزشی سیاسی.
-------------------------------------
کانال ما را به دوستان تان نیز معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
🔶 آدورنو
تا وقتی که مردم مسائل خود را از سر خود وا می کنند و تا وقتی که انتظار نمی رود خود مسئولیت کامل و تعیین تکلیفی کامل را بر عهده گیرند، رفاه و سعادت آنان در این جهان توهمی بیش نیست، و این توهمی است که روزی خواهد ترکید و در آن هنگام این ترکیدن پیامدهای هولناکی در پی خواهد داشت.
@Kajhnegaristan
تا وقتی که مردم مسائل خود را از سر خود وا می کنند و تا وقتی که انتظار نمی رود خود مسئولیت کامل و تعیین تکلیفی کامل را بر عهده گیرند، رفاه و سعادت آنان در این جهان توهمی بیش نیست، و این توهمی است که روزی خواهد ترکید و در آن هنگام این ترکیدن پیامدهای هولناکی در پی خواهد داشت.
@Kajhnegaristan
🔶 عشق اینجا نیست، جای دیگری هم نیست. نه می شود به دستش آورد نه می توان از شرش خلاص شد، و اصلا ذات عشق همین است. تخطی از این کمال، یا غیاب این کمال، کمالی که به عنوان حقیقت عشق معرفی می شود. در یک کلام.... ناممکن.
ژاک-لوک-نانسی."عشق از هم پاشیده"، اجتماع بی کار، ص.93
-----------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
ژاک-لوک-نانسی."عشق از هم پاشیده"، اجتماع بی کار، ص.93
-----------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترانه مشهور حامد محمدیان عزیز که برای مقاومت مبارزین و دخترهای جسور کوبانی و شنگال در مقابل داعش خونخوار سروده شده، این قطعه تقدیمی خود حامد عزیز است برای کانال کژ نگریستن
@Kajhnegaristan
@Kajhnegaristan
قانون اساسی بشریت تا این لحظه "ترس" بوده است. انقلاب یعنی تغییر این قانون اساسی
تئودور آدورنو
---------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
تئودور آدورنو
---------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
✍ عبدالله صمدیان
مانديم
بعدازاطاقِ فكر،
تالارِگريه بود:
تابوت هارا
روىِ صندلى
چيديم و
گريه كرديم.
دست مان بسته بود،
روح مان خسته
مانده بوديم،
بمانيم وندانيم
يابدانيم ونمانيم
كه،
آن زنده ى هميشه گفت:
"فرصت كوتاه بودو
جانكاه بود
امّا يگانه بود..."
وما
-تابوت هابه دوش-
گفتيم:
-مُرداب مُرده باد
زنده باد باد
و
دريا شديم.
١٦/ ٦/ ٨٨
@Kajhnegaristan
مانديم
بعدازاطاقِ فكر،
تالارِگريه بود:
تابوت هارا
روىِ صندلى
چيديم و
گريه كرديم.
دست مان بسته بود،
روح مان خسته
مانده بوديم،
بمانيم وندانيم
يابدانيم ونمانيم
كه،
آن زنده ى هميشه گفت:
"فرصت كوتاه بودو
جانكاه بود
امّا يگانه بود..."
وما
-تابوت هابه دوش-
گفتيم:
-مُرداب مُرده باد
زنده باد باد
و
دريا شديم.
١٦/ ٦/ ٨٨
@Kajhnegaristan
"یک تز خام 1"
✍ پویا ایمانی
🔶 من اگر قرار بود جایی "چنین گفت زرتشت نیچه" را درس بدهم، احتمالا از مقایسه ی پاره ی پنجم "پیشگفتار زرتشت" (صص 28-26 برگردان فارسی) با قطعه ی فوق العاده مهم "درباره ی گذار از کنار" (صص 191-94 برگردان فارسی) از بخش سوم کتاب آغاز می کردم. دقیقتر: مقایسه ی امکان "تحقیر زندگی برای زندگی" در این دو بند؛ یک جا بی واسطه و مستقیم ("زمانه ی خوار شمردنی ترین انسان")،و جای دیگر به واسطه ی نوعی فرازبان (metalanuage) و از خلال تحقیر تحقیر زندگی یا نفی نفی زندگی ("من خوار داشت تو را خوار می دارم").
راست اش هر وقت به این قطعه ی دوم (" درباره ی گذار از کنار") می رسم متوقف می شوم. دقت کنید در کجای جغرافیای کتاب واقع شده:درست وسط! در قلب کتاب. تصادفی ست؟ نمی دانم. برای من، این قطعه همیشه رل یکجور "خودآگاهی اثر" یا Mise en abime و خود بازتابندگی را بازی کرده.
نافیلسوف ماشینی ساخته که درست وقتی به نظر می رسد دیگر کهنه شده دوباره خود را تعمیر می کند و به کار ادامه می دهد؟ نویسنده خودش را ناگهان در میانه ی راه خطاب قرار داده؟
"نیچه ی واقعی" کدام است؟ زرتشت "یا" بوزینه ی زرتشت"؟چرا از زبان "بوزینه" اینطور نزدیک به دل نوشته؟ چرا تحقیر های بوزینه اینقدر به تحقیر های خود زرتشت (وخود نیچه؟) در پاره ی پنجم نزدیک اند؟ و چرا زرتشت اینطور "بوزینه ی زرتشت" را مورد عتاب قرار می دهد(" غوک و وزغ")؟ انگار نیچه "زرتشت" را نه فقط به مثابه ی "افق" (horizon,ماخوذ از opoc یونانی به معنی "حد")، بلکه به منزله ی آنچه دریدا"امر شب استعلایی "(le guasi- transcendental) و این اواخر "امر نامشروط" (l inconditionnelle) می خواند در تفکرش تعبیه کرده، و همچون میراثی برای تفکر آینده به جا گذاشته باشد، انگار نیچه از زبان"زرتشت" به خودش نهیب بزند، خودش را پشت سر بگذارد، مدام فراتر رود، و آنطور که باتای می گفت" تا پایان" همراهمان بیاید.
و یک سوال: خطاب عبارت "من خوار داشت تو را خوار می دارم" کیست؟ خواننده ی کتاب فورا خواهد گفت "بوزینه ی زرتشت"، "همان دیوانه ای که ... چیزی از شیوه ی سخن پردازی و لحن کلام زرتشت آموخته بود و نیز دوست می داشت که از گنجینه ی فرزانگی او چیزی وام بستاند"(ص. 191). اما یک امکان دیگر هم هست: بوزینه ی زرتشت می تواند، لااقل تا حدی، خود نیچه باشد، از آن حیث که گفتار نیچه گاه ممکن است به گفتار حاکم/سبع پهلو بزند، "حیوان[زندگی حیوانی]" (zoe) را حذف کند.
@Kajhnegaristan
✍ پویا ایمانی
🔶 من اگر قرار بود جایی "چنین گفت زرتشت نیچه" را درس بدهم، احتمالا از مقایسه ی پاره ی پنجم "پیشگفتار زرتشت" (صص 28-26 برگردان فارسی) با قطعه ی فوق العاده مهم "درباره ی گذار از کنار" (صص 191-94 برگردان فارسی) از بخش سوم کتاب آغاز می کردم. دقیقتر: مقایسه ی امکان "تحقیر زندگی برای زندگی" در این دو بند؛ یک جا بی واسطه و مستقیم ("زمانه ی خوار شمردنی ترین انسان")،و جای دیگر به واسطه ی نوعی فرازبان (metalanuage) و از خلال تحقیر تحقیر زندگی یا نفی نفی زندگی ("من خوار داشت تو را خوار می دارم").
راست اش هر وقت به این قطعه ی دوم (" درباره ی گذار از کنار") می رسم متوقف می شوم. دقت کنید در کجای جغرافیای کتاب واقع شده:درست وسط! در قلب کتاب. تصادفی ست؟ نمی دانم. برای من، این قطعه همیشه رل یکجور "خودآگاهی اثر" یا Mise en abime و خود بازتابندگی را بازی کرده.
نافیلسوف ماشینی ساخته که درست وقتی به نظر می رسد دیگر کهنه شده دوباره خود را تعمیر می کند و به کار ادامه می دهد؟ نویسنده خودش را ناگهان در میانه ی راه خطاب قرار داده؟
"نیچه ی واقعی" کدام است؟ زرتشت "یا" بوزینه ی زرتشت"؟چرا از زبان "بوزینه" اینطور نزدیک به دل نوشته؟ چرا تحقیر های بوزینه اینقدر به تحقیر های خود زرتشت (وخود نیچه؟) در پاره ی پنجم نزدیک اند؟ و چرا زرتشت اینطور "بوزینه ی زرتشت" را مورد عتاب قرار می دهد(" غوک و وزغ")؟ انگار نیچه "زرتشت" را نه فقط به مثابه ی "افق" (horizon,ماخوذ از opoc یونانی به معنی "حد")، بلکه به منزله ی آنچه دریدا"امر شب استعلایی "(le guasi- transcendental) و این اواخر "امر نامشروط" (l inconditionnelle) می خواند در تفکرش تعبیه کرده، و همچون میراثی برای تفکر آینده به جا گذاشته باشد، انگار نیچه از زبان"زرتشت" به خودش نهیب بزند، خودش را پشت سر بگذارد، مدام فراتر رود، و آنطور که باتای می گفت" تا پایان" همراهمان بیاید.
و یک سوال: خطاب عبارت "من خوار داشت تو را خوار می دارم" کیست؟ خواننده ی کتاب فورا خواهد گفت "بوزینه ی زرتشت"، "همان دیوانه ای که ... چیزی از شیوه ی سخن پردازی و لحن کلام زرتشت آموخته بود و نیز دوست می داشت که از گنجینه ی فرزانگی او چیزی وام بستاند"(ص. 191). اما یک امکان دیگر هم هست: بوزینه ی زرتشت می تواند، لااقل تا حدی، خود نیچه باشد، از آن حیث که گفتار نیچه گاه ممکن است به گفتار حاکم/سبع پهلو بزند، "حیوان[زندگی حیوانی]" (zoe) را حذف کند.
@Kajhnegaristan
🔶نیچه در فراز مشهوری از کتاب انسانی، زیادی انسانی می گوید:
هنر بر تمام عناصری که باور داریم زندگی را زیبا می کنند، سرآمد است ، و در نتیجه خود ما انسان ها را نیز برای دیگران قابل تحمل و در صورت امکان دلپذیر می سازد: با عنایت به چنین رسالتی، هنر ما را محدود می کند و درون مرزهای مشخص نگه می دارد.صور اجتماعی را می آفریند ، و آداب و نزاکت، نظافت، ادب و آداب سخن گفتن و خاموشی به وقت مناسب را بر تربیت شدگان تحمیل می بنابراین، فرض بر آن است که هنر هر چیز زشتی را پنهان یا از نو تفسیر می کند، آن چیزهای دردناک ، دهشت انگیز، نفرت زایی که علیرغم همه ی زحمت ها به حکم سر منشا ذات بشر هر دم بیرون می زنند: هنر به خصوص با شوریده سری ها و ترس های جسمانی و شکنجه های روحی چنین می کند، و در مورد هر آنچه که زشتی، سرنوشت محتوم و شکست ناپذیرش باشد ،کاری می کند تا معنای آن چیز کاملا عیان گردد و در برابر دیدگان ما قرار گیرد.
------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
هنر بر تمام عناصری که باور داریم زندگی را زیبا می کنند، سرآمد است ، و در نتیجه خود ما انسان ها را نیز برای دیگران قابل تحمل و در صورت امکان دلپذیر می سازد: با عنایت به چنین رسالتی، هنر ما را محدود می کند و درون مرزهای مشخص نگه می دارد.صور اجتماعی را می آفریند ، و آداب و نزاکت، نظافت، ادب و آداب سخن گفتن و خاموشی به وقت مناسب را بر تربیت شدگان تحمیل می بنابراین، فرض بر آن است که هنر هر چیز زشتی را پنهان یا از نو تفسیر می کند، آن چیزهای دردناک ، دهشت انگیز، نفرت زایی که علیرغم همه ی زحمت ها به حکم سر منشا ذات بشر هر دم بیرون می زنند: هنر به خصوص با شوریده سری ها و ترس های جسمانی و شکنجه های روحی چنین می کند، و در مورد هر آنچه که زشتی، سرنوشت محتوم و شکست ناپذیرش باشد ،کاری می کند تا معنای آن چیز کاملا عیان گردد و در برابر دیدگان ما قرار گیرد.
------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
کژ نگریستن
@Kajhnegaristan
پرسهزنی؛
✍ حسام محمدی
#روزنامه_شرق
پرسهزنی یک کنش است، کنشی خلاقانه و بیهدف در متروپولیس مدرن. او تماشاگری منزویست که به تنهایی معنا میسازد. پرسهزن، نسبت به شهر و رخدادهایش مَنشی انتقادی دارد، او میتواند طغیانی در برابر تمام نظمها و ناظمان باشد. پیادهرو برای او جولانگاهی از برای ایجاد خللی در فضای شهری قلمداد میشود، جایی که این قهرمانِ قرن نوزدهمی آرام آرام گامهایش را بر زرق و برقهای بورژوایی میفشارد و از آنها عبور میکند. شهر بیش از همه نظم و انضباط را میجوید، اما این پرسهزن است که خارج از قواعد شهری در پیادهروها جولان میدهد. پرسهزن بنیامینی نقطه مقابل روزمرهگیهاست. او قهرمان دنیای مدرن است و از تمام ملالتها گریزان، از تمام یکنواختیها و روزمرهگیهایی که انسان مدرن در آن دست و پا میزند. تفرج بدون هدف، والاترین آرزوی پرسه زن است، جایی که او در روایتِ فرانز هسل به استحمامِ در میانِ ازدحام جمعیت مشغول میشود. او از جلوی ویترین مغازهها عبور میکند، کالاها را دید میزند و از آنها لذت میبرد، بدون آنکه واقعاً به مصرف آنها بپردازد. پرسهزن خلاق است، نسبت به امور آگاه است و خیابانها را همچون نوشتهای بر کاغذ میخواند. او در میان ازدحام جمعیت میچرخد، دید میزند، به ویترین مغازهها نزدیک میشود، اما هرگز دغدغه خرید ندارد و در نئشگیِ تمام، خیابانها را درمینوردد. او کماکان به نظربازی با شهر خو کرده و شهر برایش عرصه بیپایانِ شهوت و لذتجویی است. پرسه زن فعال است و لاقیدانه همه چیز را زیر نظر میگیرد. او فردی بیگانه است که فاتحانه در جستوجوی یک تسلای خاطر در شلوغی جمعیتی ناشناس ناخودآگاهانه قدم میزند و جهان را در قامتِ ناظری سرگشته و سرگردان به تماشا مینشیند. پرسهزن در سرمستی تمام خود را میانِ جمعیت رها میکند و مشتاقانه به چشمچرانی میپردازد. او در جستجوی رازها و ابهامهای نهفته در اشکال زندگی است و در پی یافتن نشانهها و سرنخهایی، از آنچه که در میان هزارتوی جمعیت، هزارتوی خاطرات و هزارتوی روابط پنهان شده است...
@Kajhnegaristan
✍ حسام محمدی
#روزنامه_شرق
پرسهزنی یک کنش است، کنشی خلاقانه و بیهدف در متروپولیس مدرن. او تماشاگری منزویست که به تنهایی معنا میسازد. پرسهزن، نسبت به شهر و رخدادهایش مَنشی انتقادی دارد، او میتواند طغیانی در برابر تمام نظمها و ناظمان باشد. پیادهرو برای او جولانگاهی از برای ایجاد خللی در فضای شهری قلمداد میشود، جایی که این قهرمانِ قرن نوزدهمی آرام آرام گامهایش را بر زرق و برقهای بورژوایی میفشارد و از آنها عبور میکند. شهر بیش از همه نظم و انضباط را میجوید، اما این پرسهزن است که خارج از قواعد شهری در پیادهروها جولان میدهد. پرسهزن بنیامینی نقطه مقابل روزمرهگیهاست. او قهرمان دنیای مدرن است و از تمام ملالتها گریزان، از تمام یکنواختیها و روزمرهگیهایی که انسان مدرن در آن دست و پا میزند. تفرج بدون هدف، والاترین آرزوی پرسه زن است، جایی که او در روایتِ فرانز هسل به استحمامِ در میانِ ازدحام جمعیت مشغول میشود. او از جلوی ویترین مغازهها عبور میکند، کالاها را دید میزند و از آنها لذت میبرد، بدون آنکه واقعاً به مصرف آنها بپردازد. پرسهزن خلاق است، نسبت به امور آگاه است و خیابانها را همچون نوشتهای بر کاغذ میخواند. او در میان ازدحام جمعیت میچرخد، دید میزند، به ویترین مغازهها نزدیک میشود، اما هرگز دغدغه خرید ندارد و در نئشگیِ تمام، خیابانها را درمینوردد. او کماکان به نظربازی با شهر خو کرده و شهر برایش عرصه بیپایانِ شهوت و لذتجویی است. پرسه زن فعال است و لاقیدانه همه چیز را زیر نظر میگیرد. او فردی بیگانه است که فاتحانه در جستوجوی یک تسلای خاطر در شلوغی جمعیتی ناشناس ناخودآگاهانه قدم میزند و جهان را در قامتِ ناظری سرگشته و سرگردان به تماشا مینشیند. پرسهزن در سرمستی تمام خود را میانِ جمعیت رها میکند و مشتاقانه به چشمچرانی میپردازد. او در جستجوی رازها و ابهامهای نهفته در اشکال زندگی است و در پی یافتن نشانهها و سرنخهایی، از آنچه که در میان هزارتوی جمعیت، هزارتوی خاطرات و هزارتوی روابط پنهان شده است...
@Kajhnegaristan