این ویدیو واقعا فوق العادست! simon o sinek خیلی خوب توی این ویدی شرح حال ما رو با دنیای دیجیتال توضیح میده! اینکه یه سری چیزای کوچیک چه قدر میتونن توی زندگی ما تاثیر گذار باشن و اینکه خلاقیت چه موقعی شکل میگیره؟!
@Kajhnegaristan
فکر نکنم الان کسی باشه که عضو فیسبوک یا اینستاگرام نباشه پس بهتره راجع به تاثیر این شبکه ها توی زندگیمون بیشتر بدونیم و بهتر بتونیم زندگی مجازیمون رو با زندگی حقیقی مون کنترل کنیم
ویدیو کات شده با زیر نویس اختصاصی:
@Kajhnegaristan
https://www.aparat.com/v/wXyB2
@Kajhnegaristan
فکر نکنم الان کسی باشه که عضو فیسبوک یا اینستاگرام نباشه پس بهتره راجع به تاثیر این شبکه ها توی زندگیمون بیشتر بدونیم و بهتر بتونیم زندگی مجازیمون رو با زندگی حقیقی مون کنترل کنیم
ویدیو کات شده با زیر نویس اختصاصی:
@Kajhnegaristan
https://www.aparat.com/v/wXyB2
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
ویدئوی انگیزشی - چرا هرگز در کاری موفق نمی شوم (۱)
irselfmade.com
🔶 ما عشق را دشمن شهر و دین می دانیم، یا لااقل بیگانه با آنها- یعنی در عین این که می پذیریم شهر و دین در عشق برپا شده یا عملا درون عشق تحقق یافته اند، این را هم قبول داریم که این دو رویه های کنترل بر عشق یا مصالحه و سازش با آن را تکثیر و بازتولید می کنند. اما عشق، به خودی خود، در ذات زنده اش، به سرکشی و شورشی بودن شناخته می شود، به آوارگی و ناپایداری، به خیانت و دربدری، به غیرقابل انتقال بودن اش به غیر، به ناممکن بودن جذب و دریافتش از دیگری. پس عشق در آن واحد هم وعده ی تحقق و انجام است- اما وعده ای همواره در کار فراموش شدن- و هم تهدید نابودی و از هم پاشیدن، همیشه قریب الوقوع. کل اروتیسم مدرن، کل معنویت مدرن، عشق رمانتیک، عشق وحشی،عشق گنهکار و بی مرز، همه و همه بر اساس همین دیالکتیک شکل می گیرند.
ژاک-لوک نانسی،" عشق از هم پاشیده"، اجتماع بیکار،ص.93
ما را به دوستان خودتان معرفی کنید👇
@Kajhnegaristan
ژاک-لوک نانسی،" عشق از هم پاشیده"، اجتماع بیکار،ص.93
ما را به دوستان خودتان معرفی کنید👇
@Kajhnegaristan
با آغاز از معمای ژوئی سانس، که همواره در دریای نامهای خاص، یا غائب است یا اضافه، درمانهای ممکن این را هدف گرفته اند تا به سوژه کمک کنند تا چیز غیر قابل نامیدن اش را نامگذاری کند. این بدان معنی نیست که در تولید هذیان اش به او کمک کنیم؛ آن معنای دیگری دارد. آن بدان معنی است که انتخاب کنیم که چه چیزی در کار هذیانی اش، به سمت یک نامگذاری ممکن هدایت می کند…. این خوانش شامل همراهی کردن سوژه هذیانی به سوی هویتی مبتنی بر ژوئی سانس است. مطابق مدل شربر، که می خواست خودش را زن خدا بکند.
Jacques-Alain Miller/ The Inexistent Seminar/ Psychoanalytic Notebooks/ Issue 15/ September 2006
Eric Laurant/ The Psychoanalytic Treatment of Psychoses/ Psychoanalytic Notebooks/ Issue 26/ January 2013
@Kajhnegaristan
Jacques-Alain Miller/ The Inexistent Seminar/ Psychoanalytic Notebooks/ Issue 15/ September 2006
Eric Laurant/ The Psychoanalytic Treatment of Psychoses/ Psychoanalytic Notebooks/ Issue 26/ January 2013
@Kajhnegaristan
کژ نگریستن
Photo
#یادداشت
✍ پویا ایمانی
تلمبار، "تلمبار". یک راه فکر کردن به تلمبار مقایسه اش با "آرشیو" است و پرسیدن از تمایزشان( اصلا تمایزی هست؟)، راه دیگر شاید این باشد که از نسبت "تلمبار" با "ویرانه" و "فاجعه" بپرسیم. تلمبار چه نسبتی با فاجعه دارد؟ "پلروما" ی تلمبار "کنوما" ی فاجعه را با خشونت تمام اشباع نمی کند؟ از "حفره" یک ملاء دروغین نمی سازد؟ ویرانه را به فراموشی نمی سپارد؟ از فاجعه ترومازدایی نمی کند؟ در بهترین حالت از رنج آرشیو نمی سازد؟ زبان تلمبار یک هدف بیشتر ندارد: پر کردن دست پاچه ی مغاک فاجعه با اسراف و هدر.
نتیجه ی محتوم: 1. تورم و سقوط ارزش 2. مصرف فاجعه و خط خوردن اش از وجدان معذب
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
✍ پویا ایمانی
تلمبار، "تلمبار". یک راه فکر کردن به تلمبار مقایسه اش با "آرشیو" است و پرسیدن از تمایزشان( اصلا تمایزی هست؟)، راه دیگر شاید این باشد که از نسبت "تلمبار" با "ویرانه" و "فاجعه" بپرسیم. تلمبار چه نسبتی با فاجعه دارد؟ "پلروما" ی تلمبار "کنوما" ی فاجعه را با خشونت تمام اشباع نمی کند؟ از "حفره" یک ملاء دروغین نمی سازد؟ ویرانه را به فراموشی نمی سپارد؟ از فاجعه ترومازدایی نمی کند؟ در بهترین حالت از رنج آرشیو نمی سازد؟ زبان تلمبار یک هدف بیشتر ندارد: پر کردن دست پاچه ی مغاک فاجعه با اسراف و هدر.
نتیجه ی محتوم: 1. تورم و سقوط ارزش 2. مصرف فاجعه و خط خوردن اش از وجدان معذب
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
🔶 ...و بعد، لذت خواهی برد از آمیختن خاکسترم به آنچه می خوری ( قهوه ی صبح، نان بریوش، چای ساعت 5، و غیره). قدری که خوردی شروع می کنی به کرخت شدن، به عاشق خودت شدن، و من نگاهت می کنم که آهسته به سمت مرگ می روی؛در دل به من نزدیک می شوی، با صفایی که هیچ تصوری از آن نداریم، آشتی مطلق. و دستوراتی خواهی داد... در همان حال که منتظرت هستم به خواب می روم؛ تو همیشه آن جایی، عشق شیرین من.
ژاک دریدا، خاکسترها، صص. 57-58
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
ژاک دریدا، خاکسترها، صص. 57-58
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
🔸 روح روشنگری یک روح سرگردان است که همیشه انکار می کند، و همیشه راهنمایی نیز می کند. آن روح می لغزد، جایگزین می کند و خود را از هر باوری خلاص می کند. آن روح تنها خرافه، پیشداوری و خطا در باور می بیند. ذهن روشنگری به معنای واقعی کلمه هیچ دلبستگی تشکیل نمی دهد…. روانکاوی بیشتر در سویه جوردانو برونو قرار دارد: افکار شما سگهای شما هستند، نه فاحشه های شما. آنها شما را می بلعند.
ژاک-آلن- میلر، روانکاو
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
ژاک-آلن- میلر، روانکاو
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
🔶 نوشتن زیر فشار جنگ نوشتن درباره ی جنگ نیست، نوشتن درون افق آن است، انگار جنگ همدم و همخوابه ات باشد...
موریس بلانشو، اجتماع اذعان ناپذیر،14
------------------------------------------------------
کانال ما را برای دوستانتان معرفی بکنید👇
این کانال در پی احیای نگاه و تفکریست که با تغییر زاویه ی دید و نوع نگاه، و با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه راه را برای یک تفکر انتقادی و رادیکال می گشاید.
https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA
موریس بلانشو، اجتماع اذعان ناپذیر،14
------------------------------------------------------
کانال ما را برای دوستانتان معرفی بکنید👇
این کانال در پی احیای نگاه و تفکریست که با تغییر زاویه ی دید و نوع نگاه، و با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه راه را برای یک تفکر انتقادی و رادیکال می گشاید.
https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA
🔶 هگل
🔸 "برای آنکه آدمی براستی انسان باشد و از حیوان ذاتا و واقعا تفاوت یابد، باید آرزوی انسانیاش به نحو مؤثر بر آرزوی حیوانیاش چیره شود... همۀ آرزوهای حیوانی در واپسین تحلیل، تابع آرزوی او برای نگهداری جان خویش است. پس آرزوی انسانی باید بر این آرزوی نگهداری جان فائق آید. به سخن دیگر، آدمی، انسانیت خود را «محقق» نمیکند مگر آنکه جان «حیوانی» اش را به پیروی از آرزوی انسانی خویش به خطر اندازد"
کانال ما را برای دوستانتان معرفی بکنید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA
@Kajhnegaristan
🔸 "برای آنکه آدمی براستی انسان باشد و از حیوان ذاتا و واقعا تفاوت یابد، باید آرزوی انسانیاش به نحو مؤثر بر آرزوی حیوانیاش چیره شود... همۀ آرزوهای حیوانی در واپسین تحلیل، تابع آرزوی او برای نگهداری جان خویش است. پس آرزوی انسانی باید بر این آرزوی نگهداری جان فائق آید. به سخن دیگر، آدمی، انسانیت خود را «محقق» نمیکند مگر آنکه جان «حیوانی» اش را به پیروی از آرزوی انسانی خویش به خطر اندازد"
کانال ما را برای دوستانتان معرفی بکنید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA
@Kajhnegaristan
20101113113702-ماهیت ذهنی ارزشها.pdf
417.5 KB
🔶🔶 مقاله ماهیت ذهنی ارزشها
🔹 نوشته: ج.ل. مکی
🔸 ترجمه: مراد فرهادپور
#مقاله
ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
🔹 نوشته: ج.ل. مکی
🔸 ترجمه: مراد فرهادپور
#مقاله
ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
🔶 "چند پاره نوشت درباره ی آزادی"
ژان- لوک نانسی
*چیزی به عنوان تجربه ی آزادی وجود ندارد: آزادی خود تجربه است.
*به هیج چیز متکی نبودن- قانون خود را برای خود وضع کردن- گشودگی یک سرآغاز بودن: در گفتمان ما، از این تعینات سه گانه ی آزادی گریزی نیست....
*[آزادی ]در خود تکین است و فاقد ذات. آزادی مبتنی ست بر مبتنی نبودن، آن هم بی هیچ تناقضی. این "بی تناقضی" واقعیت آزادی رد می سازد و حضور آن را پاس می دارد و تضمین می کند...
*فکر کردن بی شک برای ما آزادانه ترین کار است. ولی آزادی واقعیتی ست که کمتر از هرچیز دیگر قابل تقلیل به [صرف] فکر کردن است.
*آزادی اصلی اخلاقی ست با جوهری شیطانی
🔷کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
ژان- لوک نانسی
*چیزی به عنوان تجربه ی آزادی وجود ندارد: آزادی خود تجربه است.
*به هیج چیز متکی نبودن- قانون خود را برای خود وضع کردن- گشودگی یک سرآغاز بودن: در گفتمان ما، از این تعینات سه گانه ی آزادی گریزی نیست....
*[آزادی ]در خود تکین است و فاقد ذات. آزادی مبتنی ست بر مبتنی نبودن، آن هم بی هیچ تناقضی. این "بی تناقضی" واقعیت آزادی رد می سازد و حضور آن را پاس می دارد و تضمین می کند...
*فکر کردن بی شک برای ما آزادانه ترین کار است. ولی آزادی واقعیتی ست که کمتر از هرچیز دیگر قابل تقلیل به [صرف] فکر کردن است.
*آزادی اصلی اخلاقی ست با جوهری شیطانی
🔷کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
#یادداشت
✍ پویا ایمانی
دریدا در سمیناری به تاریخ 25 آوریل 1981، در انجمن گوته ی پاریس، خطاب به گادامر گفته بود: " باید از نیچه در برابر خوانش هایدگری دفاع کرد". من فکر می کنم دریدا موفق شده. کافیست دو مقاله ی "دیفرانس" و "اوسیا و گرامه" در ابتدای "حاشیه های فلسفی" را بار دیگر بخوانیم و این بار به عمق نقدهای دریدا به هایدگر دقت کنیم: به گمان من این دو مقاله دو جهش اند، دو قدم دور از هایدگر، دو قدم نزدیک به نیچه. فقط آن سطرهای درخشان واپسین صفحه ی "دیفرانس " را با خود تکرار کنیم: "هیچ نام یکه ای در بین نخواهد بود، حتی اگر نام هستی باشد و این را باید بی هیچ گونه نوستالژی ای درک کرد، یعنی فارغ از اسطوره ی یک زبان مادری یا پدری ناب ، بیرون از یک ملک فکری آبا و اجدادی گم شده. برعکس، باید به این وضع [=نبود یک نام یکه] آری گفت، به همان معنایی که نیچه آری می گوید، با خنده ای و رقصی " (1982: ص. 27). دریدا در بهترین متن هایش توانسته چیزی از آن بعد شبه استعلایی نیچه را نشان مان دهد، توانسته "نیمروز بزرگ" متن /دیگری را انتظار بکشد، و عاشقانه نقد کند: به متن محبوب اش زل زده و جریانی دیگر خلاف "جریان اصلی" در آن کشف کرده. "....این جریان دیگر انتظار می کشد، آبستن اقبال محتمل "(2001: ص. 16)دریدا بارهاو بارها کوشیده صدای مهجور و ضعیف آن دیگری متن را بشنود و آن را به گوش دیگران هم برساند. این شاید همان "نقد عاشقانه" ای باشد که زرتشت نیچه طلب می کرد و بوزینه ی کینه توز نشسته بر دروازه ی "شهر بزرگ" از آن عاجز بود.
@Kajhnegaristan
کانال ما را برای دوستانتان معرفی بکنید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA
✍ پویا ایمانی
دریدا در سمیناری به تاریخ 25 آوریل 1981، در انجمن گوته ی پاریس، خطاب به گادامر گفته بود: " باید از نیچه در برابر خوانش هایدگری دفاع کرد". من فکر می کنم دریدا موفق شده. کافیست دو مقاله ی "دیفرانس" و "اوسیا و گرامه" در ابتدای "حاشیه های فلسفی" را بار دیگر بخوانیم و این بار به عمق نقدهای دریدا به هایدگر دقت کنیم: به گمان من این دو مقاله دو جهش اند، دو قدم دور از هایدگر، دو قدم نزدیک به نیچه. فقط آن سطرهای درخشان واپسین صفحه ی "دیفرانس " را با خود تکرار کنیم: "هیچ نام یکه ای در بین نخواهد بود، حتی اگر نام هستی باشد و این را باید بی هیچ گونه نوستالژی ای درک کرد، یعنی فارغ از اسطوره ی یک زبان مادری یا پدری ناب ، بیرون از یک ملک فکری آبا و اجدادی گم شده. برعکس، باید به این وضع [=نبود یک نام یکه] آری گفت، به همان معنایی که نیچه آری می گوید، با خنده ای و رقصی " (1982: ص. 27). دریدا در بهترین متن هایش توانسته چیزی از آن بعد شبه استعلایی نیچه را نشان مان دهد، توانسته "نیمروز بزرگ" متن /دیگری را انتظار بکشد، و عاشقانه نقد کند: به متن محبوب اش زل زده و جریانی دیگر خلاف "جریان اصلی" در آن کشف کرده. "....این جریان دیگر انتظار می کشد، آبستن اقبال محتمل "(2001: ص. 16)دریدا بارهاو بارها کوشیده صدای مهجور و ضعیف آن دیگری متن را بشنود و آن را به گوش دیگران هم برساند. این شاید همان "نقد عاشقانه" ای باشد که زرتشت نیچه طلب می کرد و بوزینه ی کینه توز نشسته بر دروازه ی "شهر بزرگ" از آن عاجز بود.
@Kajhnegaristan
کانال ما را برای دوستانتان معرفی بکنید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA
Pdf_232.pdf
416.4 KB
🔶 سوسیالیسم سرمایه دارانه؟
🔹 نویسنده: اسلاوی ژیژک
🔹 مترجم: کامران برادران رزاز
#مقاله
@Kajhnegaristan
🔹 نویسنده: اسلاوی ژیژک
🔹 مترجم: کامران برادران رزاز
#مقاله
@Kajhnegaristan
🔷 هیچ زنی، هیچ ردپایی از زن [درآثار نیچه] نیست... به جز مادر. و این بخشی از سیستم است. مادر فیگور بی صورت یک بازیگر اضافی ست، یک سیاهی لشکر. با گم و گور کردن خودش در پس زمینه همچون پرسونایی ناشناس، به باقی نق نق هاش حیات و جلوه می بخشد. هرچه با زندگی آغاز می شود به او بر می گردد؛ خطاب و مقصد همه چیز است و همه چیز به سوی او می رود. و او تنها به شرط در قعر بودن زنده می ماند.
🔸ژاک دریدا، گوش دیگری، ص.38
@Kajhnegaristan
🔸ژاک دریدا، گوش دیگری، ص.38
@Kajhnegaristan
مانیفست "کژ نگریستن"
حقیقت ممکن است گیج کننده باشد. احتمال دارد فهمش نیاز به کلنجار رفتن داشته باشد. ممکن است برخلاف شهود ما باشد. ممکن است باورهای عمیقاً مقدس ما را نقض کند. ممکن است با آنچه ما ناامیدانه می خواهیم حقیقت داشته باشد، انطباق نداشته باشد. اما ترجیحاتِ ما، تعیین کننده حقیقت نیستند.
کارل_سیگن
▫️▫️▫️
این جملات سیگن می تواند مانیفست ما برای این کانال باشد، پی گرفتن حقیقتی که غبار ایدئولوژیک، و باورهای جزمی و سفت و سخت ما، و یقین های ما و در کل، واقعیت های برساخته( برساخته، چون توسط انسانها و ایدئولوژی ها ساخته شده و در طول زمان به انسانها تحمیل شده، و چیزی ازلی و ابدی نیست) آن را پوشانده و به محاق برده، آری، این نکته ی شروع خوبی تواند بود، معلق کردن تمام باورها و دانسته ها و یقین های حاصله ی مان، چرا که قصد دیدار با حقیقت را داریم، و این دیدار اصلا قرار نیست خوش آیش ما باشد، یا مهر تاییدی بر دانسته های ما، وممکن است کاملا غافلگیر بشویم، یا احساس ناامیدی کنیم، چرا که تمام باورهای ما را بر باد دهد، باورهایی که عمری با آنها زندگی کرده ایم و بر اساس آنها زندگی مان را سامان داده ایم. ممکن است در برابر این حقیقت مقاومت کنیم، عین مقاومت فرد تحت روانکاوی در مقابل تحلیل روانکاو و دانش ناخودآگاهش، چرا که دانش ناخودآگاهش تمام سامان نمادین و واقعیتش را ویران می کند، تمام هویت یابی های خیالی و حتی نمادینش را، و تمام آنچیزی را که سوژه تا آن لحظه حقیقت قلمداد می کرده است.
سفر حقیقت ما هم به نوعی عین سفر روانکاوی است، سفر به اعماق تاریک و پر از هول ناخودآگاه تفکرات بشری و محصولات فکری او، کند و کاو روایت های کلان و حقیقت های مسلط و واقعیت های تزئین شده. دو راه پیش روی ماست، یک راه این است که قید این سفر پرهول و پرخطر را بزنیم و به واقعیت دم دستی و وضعیت موجود چنگ بزنیم، و غرق در روزمره گی و روزمرگی و ماه مرگی و سال مرگی بشویم و با لذت های حقیر و دم دستی خودمان را سرگرم بکنیم و دست از یقین هایمان برنداریم، یا مرد سفر باشیم، مسافر حقیقت، و پیه ی این سفر را با تمام ناملایمتی هایش و سختی ها و شکست ها و غافلگیری ها به تنمان بمالیم. و جرئت رودررو شدن با هولناکترین ترسهای بنیادین خودمان را داشته باشیم، ترس از مواجهه با درونی ترین و مخفی ترین و پنهانی ترین ساحت وجودمان، ساحت کیف بنیادین و میل مهلکمان، به نوعی سفر حقیقت می تواند سفر بنیادی ترین اشتیاقمان هم باشد، اشتیاق به فهمیدن این که من کیستم.
این کانال در پی احیای نگاه و تفکریست که با تغییر زاویه ی دید و نوع نگاه، و با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه راه را بر یک تفکر انتقادی و رادیکال می گشاید.
@Kajhnegaristan
-------------------------------------------
https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA
حقیقت ممکن است گیج کننده باشد. احتمال دارد فهمش نیاز به کلنجار رفتن داشته باشد. ممکن است برخلاف شهود ما باشد. ممکن است باورهای عمیقاً مقدس ما را نقض کند. ممکن است با آنچه ما ناامیدانه می خواهیم حقیقت داشته باشد، انطباق نداشته باشد. اما ترجیحاتِ ما، تعیین کننده حقیقت نیستند.
کارل_سیگن
▫️▫️▫️
این جملات سیگن می تواند مانیفست ما برای این کانال باشد، پی گرفتن حقیقتی که غبار ایدئولوژیک، و باورهای جزمی و سفت و سخت ما، و یقین های ما و در کل، واقعیت های برساخته( برساخته، چون توسط انسانها و ایدئولوژی ها ساخته شده و در طول زمان به انسانها تحمیل شده، و چیزی ازلی و ابدی نیست) آن را پوشانده و به محاق برده، آری، این نکته ی شروع خوبی تواند بود، معلق کردن تمام باورها و دانسته ها و یقین های حاصله ی مان، چرا که قصد دیدار با حقیقت را داریم، و این دیدار اصلا قرار نیست خوش آیش ما باشد، یا مهر تاییدی بر دانسته های ما، وممکن است کاملا غافلگیر بشویم، یا احساس ناامیدی کنیم، چرا که تمام باورهای ما را بر باد دهد، باورهایی که عمری با آنها زندگی کرده ایم و بر اساس آنها زندگی مان را سامان داده ایم. ممکن است در برابر این حقیقت مقاومت کنیم، عین مقاومت فرد تحت روانکاوی در مقابل تحلیل روانکاو و دانش ناخودآگاهش، چرا که دانش ناخودآگاهش تمام سامان نمادین و واقعیتش را ویران می کند، تمام هویت یابی های خیالی و حتی نمادینش را، و تمام آنچیزی را که سوژه تا آن لحظه حقیقت قلمداد می کرده است.
سفر حقیقت ما هم به نوعی عین سفر روانکاوی است، سفر به اعماق تاریک و پر از هول ناخودآگاه تفکرات بشری و محصولات فکری او، کند و کاو روایت های کلان و حقیقت های مسلط و واقعیت های تزئین شده. دو راه پیش روی ماست، یک راه این است که قید این سفر پرهول و پرخطر را بزنیم و به واقعیت دم دستی و وضعیت موجود چنگ بزنیم، و غرق در روزمره گی و روزمرگی و ماه مرگی و سال مرگی بشویم و با لذت های حقیر و دم دستی خودمان را سرگرم بکنیم و دست از یقین هایمان برنداریم، یا مرد سفر باشیم، مسافر حقیقت، و پیه ی این سفر را با تمام ناملایمتی هایش و سختی ها و شکست ها و غافلگیری ها به تنمان بمالیم. و جرئت رودررو شدن با هولناکترین ترسهای بنیادین خودمان را داشته باشیم، ترس از مواجهه با درونی ترین و مخفی ترین و پنهانی ترین ساحت وجودمان، ساحت کیف بنیادین و میل مهلکمان، به نوعی سفر حقیقت می تواند سفر بنیادی ترین اشتیاقمان هم باشد، اشتیاق به فهمیدن این که من کیستم.
این کانال در پی احیای نگاه و تفکریست که با تغییر زاویه ی دید و نوع نگاه، و با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه راه را بر یک تفکر انتقادی و رادیکال می گشاید.
@Kajhnegaristan
-------------------------------------------
https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA
▪️آری، به زنان اعتماد کن، باورشان کن، اما هیچوقت حد اعلای وسوسهات را آشکار مکن. اگر تسلیم وسوسهات شدی و تا تهاش رفتی، خود را خواهی دید که در «بزرگراه گمشده» ای، میدوی، بیآنکـه امکان بازگشتی برایت باشد.
▪️هنر امر متعالی مبتذل ـ درباره بزرگراه گمشده دیوید لينچ ـ اثر اسلاووی ژيژک ـ ترجمه مازیار اسلامی ـ نشر نی
@Kajhnegaristan
▪️هنر امر متعالی مبتذل ـ درباره بزرگراه گمشده دیوید لينچ ـ اثر اسلاووی ژيژک ـ ترجمه مازیار اسلامی ـ نشر نی
@Kajhnegaristan
🔶 نیچه
" تقدس گرایی سر منشاً دیكتاتورى و استبداد است ، هر چیزى كه مقدس نامیده شد یعنى اینكه شما دیگر حق ندارید به راحتى در باره آن اظهار نظر كنید و كوچك ترین انتقاد و مخالفتى با آن هزینه سنگینى به دنبال خواهد داشت. این مقدس مى تواند هر چیزى باشد:
یك كتاب، یك دین، یك انسان، یك بنا و ...
با تقدیس گرایی مبارزه كنید
هیچ كس و هیچ چیز آنقدر مقدس نیست كه نتوان آن را به نقد كشید.
@Kajhnegaristan
" تقدس گرایی سر منشاً دیكتاتورى و استبداد است ، هر چیزى كه مقدس نامیده شد یعنى اینكه شما دیگر حق ندارید به راحتى در باره آن اظهار نظر كنید و كوچك ترین انتقاد و مخالفتى با آن هزینه سنگینى به دنبال خواهد داشت. این مقدس مى تواند هر چیزى باشد:
یك كتاب، یك دین، یك انسان، یك بنا و ...
با تقدیس گرایی مبارزه كنید
هیچ كس و هیچ چیز آنقدر مقدس نیست كه نتوان آن را به نقد كشید.
@Kajhnegaristan
"کمی دیرتر از یک همزمانی"
✍ احمد سلامیه
هنگامی که فرش قرمز پهن میشود؛ #گلشیفته شکاف پستانهایش را تا ناف میگستراند؛ تلگرام را فیلتر میکنند؛ ترامپ برجام را پاره میکند و دلار، آیندهی سرمایه را به هراس میافکند #گورخوابها فراموش میشوند. نامهی پرآبِچشم #اصغر_فرهادی به رئیسجمهور که یادتان هست؟! نکند شما هم از سرخی آن فرش و برق رخت گلشیفته هوش از سرتان پریده است و فراموشی گرفتهاید! چرا فرهادی از پیکرِ روانِ آن کارگر #هفتتپه بر تلخابِ نیشکر چیزی نگفت؟! زیرا در آن بازار فرانسوی «اندوه نمیخرند و جان نمیفروشند»(۱). کالای آن، همه نقد روز است: #برجام و دلار و نازِشِ به خویشتن. زشت و زننده نیست در بزمِ سیمینِ آن تنِ به خود شیفته(۲) از زغالپیکری #معدنچیان_یورت سخنگفتن؟! تا همین جا هم خاطر نازک دلدادگان را رنجاندهام بیگمان؛ مرا میبخشید ای همیشه در جای حق نشستگان؟!(پوزخندم را پنهان نمیکنم؛ شما هم خشمتان را نهان نکنید!). راستی را که آن فرش پردریغ، از خون فراموشی سرخ است؛ فراموشی هنرمندانهی تراژدی زنده بر آب، در گور، در دل معدن یا جایی همین نزدیکی در خیابان مولوی. میدانم که تا چه اندازه سادگی میخواهد که از کارگردان «فروشنده» که خیابان اتابک خاوران را در لوکیشن میرداماد نشان میدهد چشم داشتن که از تراژدی شیشه در دروازهغار چیزی بداند. یا باز چه اندازه حماقت میخواهد از رئیس جمهوری(۳) که تنها ناز آن نامه را میخرد و به مسعود نیلی درس پس میدهد چشم داشت که در همهمهی برجام و تلگرام، از نویسندگان و هنرمندان در بند سخنی شنید!!! دیگر چه میشود کرد؟! سادهام و احمق.
میدانید! اکنون که بیشتر میاندیشم میبینم دیر هم نرسیدهام: این همزمانی همیشگی است برادران و خواهران: همخوابگی زر و زور و تزویر؛ عشقبازی چشمها و سینهها(۴)؛ چاکدادن سینهها برای برجامها؛ سوارکردن بار دلار بر گُردهی پیادگان؛ کشاندن واقعیتها(سرکوب دیوانهساز آزادی و از گرسنگی مردن) در سایهی مجازها(فیلتر «تلگرام» و شکستن بازار شغلهای اینترنتی)(۵). این جا تنها جایی است که هرگز دیر نمیرسیم: این بازار، تعطیلی نمیشناسد.
دیگر بس است که این نوشته نیز خود، فراموشی دیگری است.
(۱) مصرعی از نظامی با اندکی تغییر.
(۲) همین جا پیشنهاد میکنم برای اشاره به نشانگان خودشیفتگی هنرمندانه از واژهی «گلشیفتگی» بهره بگیریم.
(۳) فاش میگویم که به روحانی رأی دادهام و پشیمان نیستم؛ دلایلش در این جا نگنجد.
(۴) آهنگ انکار و سرکوب میل ندارم که همیشه پیامبر میل بودهام و سخن بر سر چیز دیگری است که خوب میشناسیدش.
(۵) خوشبختانه هنوز آن اندازه مَنگ نشدهام که ندانم اعتراض به فیلتر تلگرام خود نشانهای از پاسداشت آزادی است و تنها تلنگرم این است که همهی آزادی تلگرام نیست و تلگرام و غیر آن فرعی است. از شغلهای اینترنتی و بازارش هم بیخبر نیستم.
---------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
✍ احمد سلامیه
هنگامی که فرش قرمز پهن میشود؛ #گلشیفته شکاف پستانهایش را تا ناف میگستراند؛ تلگرام را فیلتر میکنند؛ ترامپ برجام را پاره میکند و دلار، آیندهی سرمایه را به هراس میافکند #گورخوابها فراموش میشوند. نامهی پرآبِچشم #اصغر_فرهادی به رئیسجمهور که یادتان هست؟! نکند شما هم از سرخی آن فرش و برق رخت گلشیفته هوش از سرتان پریده است و فراموشی گرفتهاید! چرا فرهادی از پیکرِ روانِ آن کارگر #هفتتپه بر تلخابِ نیشکر چیزی نگفت؟! زیرا در آن بازار فرانسوی «اندوه نمیخرند و جان نمیفروشند»(۱). کالای آن، همه نقد روز است: #برجام و دلار و نازِشِ به خویشتن. زشت و زننده نیست در بزمِ سیمینِ آن تنِ به خود شیفته(۲) از زغالپیکری #معدنچیان_یورت سخنگفتن؟! تا همین جا هم خاطر نازک دلدادگان را رنجاندهام بیگمان؛ مرا میبخشید ای همیشه در جای حق نشستگان؟!(پوزخندم را پنهان نمیکنم؛ شما هم خشمتان را نهان نکنید!). راستی را که آن فرش پردریغ، از خون فراموشی سرخ است؛ فراموشی هنرمندانهی تراژدی زنده بر آب، در گور، در دل معدن یا جایی همین نزدیکی در خیابان مولوی. میدانم که تا چه اندازه سادگی میخواهد که از کارگردان «فروشنده» که خیابان اتابک خاوران را در لوکیشن میرداماد نشان میدهد چشم داشتن که از تراژدی شیشه در دروازهغار چیزی بداند. یا باز چه اندازه حماقت میخواهد از رئیس جمهوری(۳) که تنها ناز آن نامه را میخرد و به مسعود نیلی درس پس میدهد چشم داشت که در همهمهی برجام و تلگرام، از نویسندگان و هنرمندان در بند سخنی شنید!!! دیگر چه میشود کرد؟! سادهام و احمق.
میدانید! اکنون که بیشتر میاندیشم میبینم دیر هم نرسیدهام: این همزمانی همیشگی است برادران و خواهران: همخوابگی زر و زور و تزویر؛ عشقبازی چشمها و سینهها(۴)؛ چاکدادن سینهها برای برجامها؛ سوارکردن بار دلار بر گُردهی پیادگان؛ کشاندن واقعیتها(سرکوب دیوانهساز آزادی و از گرسنگی مردن) در سایهی مجازها(فیلتر «تلگرام» و شکستن بازار شغلهای اینترنتی)(۵). این جا تنها جایی است که هرگز دیر نمیرسیم: این بازار، تعطیلی نمیشناسد.
دیگر بس است که این نوشته نیز خود، فراموشی دیگری است.
(۱) مصرعی از نظامی با اندکی تغییر.
(۲) همین جا پیشنهاد میکنم برای اشاره به نشانگان خودشیفتگی هنرمندانه از واژهی «گلشیفتگی» بهره بگیریم.
(۳) فاش میگویم که به روحانی رأی دادهام و پشیمان نیستم؛ دلایلش در این جا نگنجد.
(۴) آهنگ انکار و سرکوب میل ندارم که همیشه پیامبر میل بودهام و سخن بر سر چیز دیگری است که خوب میشناسیدش.
(۵) خوشبختانه هنوز آن اندازه مَنگ نشدهام که ندانم اعتراض به فیلتر تلگرام خود نشانهای از پاسداشت آزادی است و تنها تلنگرم این است که همهی آزادی تلگرام نیست و تلگرام و غیر آن فرعی است. از شغلهای اینترنتی و بازارش هم بیخبر نیستم.
---------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
#یادداشت
✍ فاطمه حسینی
ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی معتقده که قدرت فلسفه در خلق مفاهیم نوست، فلسفه باید بتونه مفاهیم نویی رو بسازه که به تفکر بشر عمق و وسعت بده و باعث ایجاد مفاهیم، رفتار و اشیاء جدید بشه، فقط در این صورته که میشه گفت تفکر بشری در حال پیشرفته.
اگر ویژگی تفکر پیشرفته آفرینش مفاهیم نو باشه، تفکر غیر پیشرفته، ابتدایی و یا حتی ارتجاعی رو هم میشه از میل به یک کاسه کردن مفاهیم ، اعمال و اشیاء جدید و متفاوت تحت یک مفهوم واحد و در زیر سایه یک واژه کهنه شناخت، تفکری که ذاتا خشونت باره چون لازمه اش اینه که هر تفاوت و تمایزی رو نادیده بگیره و مرز بین مفاهیم متفاوت رو نابود کنه.
مثلا وقتی واژه کهنسال «روسپی» رو برای به اشاره به هر زنی که مخالف حجاب اجباریه به کار ببری داری مرز بین رفتارهای متفاوت و مفاهیم مجزا رو نابود می کنی و در نظم معانی آشوب به پا می کنی، بماند که این نگرش ابتدایی از به رسمیت شناختن و نامگذاری مردان مخالف حجاب اجباری عاجزه، یعنی باید به اونها هم گفت «روسپی»؟؟؟
@Kajhnegaristan
✍ فاطمه حسینی
ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی معتقده که قدرت فلسفه در خلق مفاهیم نوست، فلسفه باید بتونه مفاهیم نویی رو بسازه که به تفکر بشر عمق و وسعت بده و باعث ایجاد مفاهیم، رفتار و اشیاء جدید بشه، فقط در این صورته که میشه گفت تفکر بشری در حال پیشرفته.
اگر ویژگی تفکر پیشرفته آفرینش مفاهیم نو باشه، تفکر غیر پیشرفته، ابتدایی و یا حتی ارتجاعی رو هم میشه از میل به یک کاسه کردن مفاهیم ، اعمال و اشیاء جدید و متفاوت تحت یک مفهوم واحد و در زیر سایه یک واژه کهنه شناخت، تفکری که ذاتا خشونت باره چون لازمه اش اینه که هر تفاوت و تمایزی رو نادیده بگیره و مرز بین مفاهیم متفاوت رو نابود کنه.
مثلا وقتی واژه کهنسال «روسپی» رو برای به اشاره به هر زنی که مخالف حجاب اجباریه به کار ببری داری مرز بین رفتارهای متفاوت و مفاهیم مجزا رو نابود می کنی و در نظم معانی آشوب به پا می کنی، بماند که این نگرش ابتدایی از به رسمیت شناختن و نامگذاری مردان مخالف حجاب اجباری عاجزه، یعنی باید به اونها هم گفت «روسپی»؟؟؟
@Kajhnegaristan
🔶 امانوئل لویناس
به رسمیت شناختن دیگری.... به معنای ملاقات با وی در جهانی از چیزهای مورد تملک است، ولیکن در عین حال استقرار اجتماع و عمومیت را نیز، به منزله یک هدیه، در بر دارد. زبان عمومی است زیرا عین عبور از فردیت به عموم است، چراکه چیزهایی ارائه می کند که نزد دیگری، مال من اند. حرف زدن به اشتراک گذاردن جهان است، خلق اماکن مشترک. زبان به عمومی بودن مفاهیم اشاره نمی کند، بلکه بنیان مالکیت اشتراکی را بنا می نهد. زبان مالکیت غیر منقول و سلب ناشدنی لذت را ویران می سازد. جهان به هنگام گفتمان دیگر جهانی در حالت انزوا نیست، دیگر چنین نیست که در خانه ام نشسته باشم و همه چیز به من داده شود؛ زبان چیزی است که من باید بدهم: امری ارتباط پذیر، تفکر و فراگیر.
--------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
به رسمیت شناختن دیگری.... به معنای ملاقات با وی در جهانی از چیزهای مورد تملک است، ولیکن در عین حال استقرار اجتماع و عمومیت را نیز، به منزله یک هدیه، در بر دارد. زبان عمومی است زیرا عین عبور از فردیت به عموم است، چراکه چیزهایی ارائه می کند که نزد دیگری، مال من اند. حرف زدن به اشتراک گذاردن جهان است، خلق اماکن مشترک. زبان به عمومی بودن مفاهیم اشاره نمی کند، بلکه بنیان مالکیت اشتراکی را بنا می نهد. زبان مالکیت غیر منقول و سلب ناشدنی لذت را ویران می سازد. جهان به هنگام گفتمان دیگر جهانی در حالت انزوا نیست، دیگر چنین نیست که در خانه ام نشسته باشم و همه چیز به من داده شود؛ زبان چیزی است که من باید بدهم: امری ارتباط پذیر، تفکر و فراگیر.
--------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan