#ساقیا جامی بیاور تا دمی شادم کند
من که با غمها خرابم بلکه آبادم کند
دربه روی شادی ولبخدهایم بازکن
می بنوشانم که تا از غُصه آزادم کند
می بنوشانم فراموشم شود اندوه وغم
نی که با درد دلم در دام صیادم کند
خار صحرا هستم وخوار دیار خویشتن
باغبانی نیست تا همراه شمشادم کند
روزگار لعنتی بر سینه حسرت کاشته
بازی دوران نمی خواهد که استادم کند
کاش بر ساحل نشین یک بار هم مقدور بود
نزد دریا ازکویری مثل من یادم کند
گر صبا ازجان ساقی می بنوشد نوش جان
گر ننوشدکیست دراین حال امدادم کند
#رمضان_احمدپور
#س
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
من که با غمها خرابم بلکه آبادم کند
دربه روی شادی ولبخدهایم بازکن
می بنوشانم که تا از غُصه آزادم کند
می بنوشانم فراموشم شود اندوه وغم
نی که با درد دلم در دام صیادم کند
خار صحرا هستم وخوار دیار خویشتن
باغبانی نیست تا همراه شمشادم کند
روزگار لعنتی بر سینه حسرت کاشته
بازی دوران نمی خواهد که استادم کند
کاش بر ساحل نشین یک بار هم مقدور بود
نزد دریا ازکویری مثل من یادم کند
گر صبا ازجان ساقی می بنوشد نوش جان
گر ننوشدکیست دراین حال امدادم کند
#رمضان_احمدپور
#س
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#ساقیا جامی بیاور تا دمی شادم کند
من که با غمها خرابم بلکه آبادم کند
دربه روی شادی ولبخدهایم بازکن
می بنوشانم که تا از غُصه آزادم کند
می بنوشانم فراموشم شود اندوه وغم
نی که با درد دلم در دام صیادم کند
خار صحرا هستم وخوار دیار خویشتن
باغبانی نیست تا همراه شمشادم کند
روزگار لعنتی بر سینه حسرت کاشته
بازی دوران نمی خواهد که استادم کند
کاش بر ساحل نشین یک بار هم مقدور بود
نزد دریا ازکویری مثل من یادم کند
گر صبا ازجان ساقی می بنوشد نوش جان
گر ننوشدکیست دراین حال امدادم کند
#رمضان_احمدپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من که با غمها خرابم بلکه آبادم کند
دربه روی شادی ولبخدهایم بازکن
می بنوشانم که تا از غُصه آزادم کند
می بنوشانم فراموشم شود اندوه وغم
نی که با درد دلم در دام صیادم کند
خار صحرا هستم وخوار دیار خویشتن
باغبانی نیست تا همراه شمشادم کند
روزگار لعنتی بر سینه حسرت کاشته
بازی دوران نمی خواهد که استادم کند
کاش بر ساحل نشین یک بار هم مقدور بود
نزد دریا ازکویری مثل من یادم کند
گر صبا ازجان ساقی می بنوشد نوش جان
گر ننوشدکیست دراین حال امدادم کند
#رمضان_احمدپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#ساقیا
ساقیا باده ای اور ، به کرامت برِ ما ...
باده ای دِه که دگر، عقل شود از سرِما ،
ساقیا باده بیاور ، برهانم از خویش ...
آتش عشق فتادست به خشک و ترِ ما ،
قَسًمَت میدهم ای ساقی دل ، جامم ده .
واای برمن که بشد ، از برِما دلبرما ،
کار این دل دگر از ، شعر و حلاوت بگذشت ...
زهر غم ریخت فلک ، بر غزل و دفتر ما ،
کام دل تلخ شد از ، هجر و فراق و غم یار ..
سوخت جان و دل ما ، سوخت پَر و شهپر ما ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ساقیا باده ای اور ، به کرامت برِ ما ...
باده ای دِه که دگر، عقل شود از سرِما ،
ساقیا باده بیاور ، برهانم از خویش ...
آتش عشق فتادست به خشک و ترِ ما ،
قَسًمَت میدهم ای ساقی دل ، جامم ده .
واای برمن که بشد ، از برِما دلبرما ،
کار این دل دگر از ، شعر و حلاوت بگذشت ...
زهر غم ریخت فلک ، بر غزل و دفتر ما ،
کام دل تلخ شد از ، هجر و فراق و غم یار ..
سوخت جان و دل ما ، سوخت پَر و شهپر ما ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀