💖کافه شعر💖
2.26K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
927 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
.
دیگر عادت کرده ام
دلتنگی هایم را با آستین
پیراهنم پاک کنم..!
خاطراتت را در کوچه خیابانهای
بی انتها گم کنم...
اما می دانی .؟
نمی دانم جای خالیت را چگونه .
در کدامین نیمکت تنهایی
با خیالت پر کنم ..!
که دلم هوایی نشود
نگاهم ابری نشود....
و صدای هق هقم را کسی نشنود..!


#امید_اذر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#تو فقط
بگو دوستت دارم..
#من قول می دهم
با هر دوستت دارمت..
هزاران بار
با گرمی #آغوشم
نشانت بدهم
که چقدر نقطه نقطه مال منی....

#امید_آذر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ گاهی بیاااا
گاهی جوری
عاشقانه بیا
که بی آنکه
ببینمت
و بی آنکه
حضورت را لمس کنم
آنچنان غرق
عطر آغوشت شوم
که از
تبسم عــشق
خدا هم
به این همه عــشق
و به این همه
دوستـ‌داشتن
حسودی اش شود
بعد هر جا که
دلت خواست برو
فقط گاهی بیا
گاهی
این‌گونه عاشقانه بیا....

#امید_آذر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شبیه شاه شطرنجم که پیش چشم من هر شب

به روی خاک می افتند سربازان گمنامم...

#امید_صباغ_نو


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عاشقــــــی را بلد نیستم ...

اما تا دلت بخواهد ...
بی احتیاط دوستت می دارم ..!!
طوری دوستت می دارم
که هر شب
با چشم عاشقانه نگاهت می کنم ...
با چشم فراوان صدایت می کنم ...
با چشم بی صدا میبوسمت ....
با چشم عاشقانه می بارمت ...
و با چشـم بی آنکه در کنارم باشی ..
عاشقانه آغوشت را لمس می کنم ..


#امید_آذر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
همین جــان گفتنهایت
گاهی چنان از دلم دل می برد
که انگشتانم
به هوس آغــوش گرفتنـت
همدیگر را بغــل می گیرنـد
و پلکهایم به شوق بوسیدنت
همدیگر را
بوسه باران می کنند



#امید_آذر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بس است...
خسته ام ازعشق،این احساس تکراری بس است
بعد تو با غم شدم همدم،دگر زاری بس است

منکه عمری در پیِ کتمان رازم بوده ام
آی آدم ها !  بفهمیدم !  نگهداری  بس است

یارِشیرین،خسرواست و<مایه دارانی چو او>
کوهکن را هم بگوییدش:وفاداری بس است

با زلیخا،بهر حفظ آبرو صحبت کنید
یوسف از چنگ تو در رفته!گنهکاری بس است

در مصاف دو قبیله،پند بر مجنون دهید
لیلی ازعشق تو دل کنده،طرفداری بس است

گرچه عمری با دل آزردن موافق گشته ای
مدتی هم دل به دست آور،دل آزاری بس است...

#امید_اکبری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حواس پرت تر
از مسافرها ندیدہ ام ازمسافرت ڪہ برمیگردند یڪے ڪیف اش را یڪے ڪلیدش را
یڪے دلش را
و یڪے عینڪ اش را جا مے گذارد
و من مے خواهم حواس پرترین آنها باشم
مے خواهم
هربار ڪہ از شهرتان
برمیگردم
خودم را
ڪنار تو جا بگذارم ...!

#امید_آذر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بگذار که آتش بزنم حاشیه ام را
تا پر کنم از عطر وجودت ریه ام را

کارم شده تلقین بکنم غصه ندارم
افسردگی مطلق هر ثانیه ام را

زیباتر از آنی که به تشبیه بگنجی
نظم تن تو ریخت به هم قافیه ام را

من مرد عمودی زمین بودم و امروز
از مرحمت عشق ببین زاویه‌ام را

در هندسۀ گیج جهان آنچه مهم است
اسم تو سند خورده دل عاریه ام را

توجیه من این است دلم مال خودم نیست
با قاعدۀ عشق بخوان فرضیه‌ام را . . .

#امید_صباغ‌نو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌می شود سخت ترین مساله آسان باشد
پشت هر کوچه ی بن بست خیابان باشد!

می شود حال بدِ ثانیه ها خوب شود
شهر هم غرقِ هماغوشی باران باشد

گیرم این عشق که آتش زده بر زندگی ات
بعد جان کندنِ تو شکل گلستان باشد!

گیرم این دفعه که برگشت، بماند...نرود!
گیرم از رفتنِ یکباره پشیمان باشد

بعد شش ماه به ویرانه ی تو برگردد
تا درین شعر پر از حادثه مهمان باشد

فرض کن حسرتِ پاییز، تو را درک کند
روز برگشتنِ او اولِ آبان باشد!

بگذر از این همه فرضیه، چرا که دل من 
مثل ریگی ست که در کفش تو پنهان باشد

#امید_صباغ_نو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو هم شبیه خودم ، در دلت تَرَک داری
وچون شبیه منی ، ارزشِ محک داری!

شنیده ام که درختان کوچه می گویند
که با بهار و خزان ، حس مشترک داری

نیاز نیست که چیزی به صورتت بزنی!
به لطف حضرت حق ، تا ابد بزک داری

به عشق چشم تو آرام و رام می خوابم
دو چشم قهوه ای تلخ و با نمک داری

همیشه گلّه به دنبال توست شک دارم!
درون حنجره ی خویش نی لبک داری؟

تمام مسئله حل است ، پس چرا دیگر
به من، به سبزیِ چشمم به عشق شک داری؟

#امید_صباغ_نو           

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مے خواهم 
ترانہ اے باشم ڪہ تنها تو گوشش مے دهے شعرے باشم ڪہ تنها تو مے خوانے اش
و بهانہ اے ڪوچڪ براے دوست داشتنت باشم
حالا دیگر هرطور شدہ
باید زنانہ فڪر ڪنمباید همہ ے ظرف ها را 
آب بڪشم پذیرایے را جارو بڪشم
خانہ را مرتب ڪنم
و همانطور ڪہ دارم بلند بلند بہ تو فڪر میڪنم
باید بہ فڪر غذاے ظهر هم باشم
وطورے دوستت داشتہ باشم
ڪہ خورشید هر روز بند ڪفش هایش را از خانہ ے ما ببندد...!

#امید_آذر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقتی که باشی دوست دارم رنج‌ها را هم
رنج تو می‌ریزد به پایم گنج‌ها را هم

آن قدر دنیا را گرفتار تب‌ات کردی
در اشتباه انداختی تب‌سنج‌ها را هم!

تغییر را هر جا که باشی می‌توان حس کرد
با خنده، شیرین می‌کنی نارنج‌ها را هم

من مُهره‌ی مار تو را دیدم که هم کیشم
مات شکوه‌ات کرده‌ای شطرنج‌ها را هم

در منطق محض عددها دستِ دل بُردی!
وارونه کردی با محبّت، پنج‌ها را هم

بی قید و بند قافیه بگذار بنویسم:
از زندگی چیزی به غیر از تو نمی‌خواهم

#امید_صباغ‌نو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گرچه هر شب استکان بر استکانت می‌زنند
هرچه تنهاتر شوی آتش به جانت می‌زنند

تا بریزی دردهایت را درونِ دایره
جای همدردی فقط زخمِ‌زبانت می‌زنند

عدّه‌ای که از شرف بویی نبردند و فقط
نیش‌هاشان را به مغزِ استخوانت می‌زنند

زندگی را خشک _ مثلِ زنده‌رودَت _ می‌کنند
با تبر بر ریشه‌ی نصف‌ِجهانت می‌زنند

چون براشان جایِ استکبار را پُر کرده‌ای 
با تمسخر مُشتِ محکم بر دهانت می‌زنند

پیش‌ترها مخفیانه بر زمینت می‌زدند
تازگی‌ها آشکارا آسمانت می‌زنند

آه...! قدری فرق دارد زخمِ خنجرهایشان
دوستانت پا‌به‌پایِ دشمنانت می‌زنند...


#امید_صباغ_نو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست

در زندگی ام، بعد تو و خاطره هایت
غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست

انگار نه انگار دل شهر گرفته ست
از بارش بی وقفه ی باران خبری نیست

ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف
در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست

از روز به هم ریختن رابطه ی ما
از خاله زنک بازی تهران خبری نیست!

گفتند که پشت سرمان حرف زیاد است
از معرفت قوم مسلمان خبری نیست!

در آتش نمرود تو می سوزم و افسوس
از معجزه ی باغ و گلستان خبری نیست!

در فال غریبانه ی خود گشتم و دیدم
جز خط سیاهی ته فنجان خبری نیست
#
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدی
جز دوری ات ای عشق، به قرآن خبری نیست


#امید_صباغ_نو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چقدر ساده به هم ریختی روان مرا
بریده غصّه‌ی دل‌کندنت امان مرا

قبول کن که مخاطب‌پسند خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا

گذشتی از من و شب‌های خالی از غزلم
گرفته حسرت دستان تو جهان مرا

سریع پیر شدم آن‌چنان‌که آینه نیز
شکسته در دل خود صورت جوان مرا

به فکر معجزه‌ای تازه بودم و ناگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا

نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دَم بگیر جان مرا

تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد
بیا و تلخ‌تر از این مکن دهان مرا

چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا

تو نیم دیگر من نیستی؛ تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا


#امید_صباغ_نو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دیوانگی‌ها گر چه دائم دردسر دارند
دیوانه‌ها از حال هم امّا خبر دارند

آیینه بانو! تجربه این را نشان داده:
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند

تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلاً تمام قرص‌ها جز تو ضرر دارند

آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی که بیمه‌های معتبر دارند

«مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست
مردانِ قدرتمند، تنها «یک نفر» دارند!

ترجیح دادم لحن پُرسوزم بفهماند
کبریت‌های بی‌خطر خیلی خطر دارند!

بهتــر! فرشته نیستم، انسانِ بی‌بالم
چون ساده ترکت می‌کنند آنان که پَر دارند

می‌خواهمت دیوانه جان! می‌خواهمت، ای کاش
نادوستانم از سرِ تو دست بردارند...


#امید_صباغ_نو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀