تمنّا
تلخ تلخم به من امروز شرابی بدهید
به منِ غمزده یک جرعۀ آبی بدهید
جگرم سوخت رفیقان، منِ بی حوصله را
خبری، حرف خوشی؛ وعدۀ نابی بدهید
من چه کردم که پریشانم و خونین جگرم؟
به سؤال منِ سرگشته جوابی بدهید
هیچکس با دلِ بیچارۀ من یار نشد
دلِ نفرین شده را برده عذابی بدهید
به خدا جان و تنم خسته و درمانده شده
به تن خستۀ من وعدۀ خوابی بدهید
منکه از وعدۀ عشّاق جهان با خبرم
وعده ای هم به دلم بهر ثوابی بدهید
#غزلی_از مهدی آهی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تلخ تلخم به من امروز شرابی بدهید
به منِ غمزده یک جرعۀ آبی بدهید
جگرم سوخت رفیقان، منِ بی حوصله را
خبری، حرف خوشی؛ وعدۀ نابی بدهید
من چه کردم که پریشانم و خونین جگرم؟
به سؤال منِ سرگشته جوابی بدهید
هیچکس با دلِ بیچارۀ من یار نشد
دلِ نفرین شده را برده عذابی بدهید
به خدا جان و تنم خسته و درمانده شده
به تن خستۀ من وعدۀ خوابی بدهید
منکه از وعدۀ عشّاق جهان با خبرم
وعده ای هم به دلم بهر ثوابی بدهید
#غزلی_از مهدی آهی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
باغِ حضور
بیا و در دلم آویز درد یک شب را
و قطره قطره به جانم بریز این تب را
مرا به باغِ حضورِ پُر از ستاره ببر!
بریز در دلِ من جرعه جرعۀ شب را
چه باده های غریبی به جامِ شب جاریست
که خنده خنده بنوشیم این لبالب را!
مرا به باده پرستیّ باغ دعوت کن
و تر کن از قدحِ آتشین خود لب را
به باد دادم و دیوانه وار می خندم
گذشته های دلم را، مرام و مذهب را
گره بزن دلِ من را به رسمِ جنگل و رود
بکار در دل من ریشه های مشرب را
شبیه خندۀ مرداب های منفورم
بیا و در دلم آویز درد یک شب را
#غزلی_از محمدرضا دیری
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بیا و در دلم آویز درد یک شب را
و قطره قطره به جانم بریز این تب را
مرا به باغِ حضورِ پُر از ستاره ببر!
بریز در دلِ من جرعه جرعۀ شب را
چه باده های غریبی به جامِ شب جاریست
که خنده خنده بنوشیم این لبالب را!
مرا به باده پرستیّ باغ دعوت کن
و تر کن از قدحِ آتشین خود لب را
به باد دادم و دیوانه وار می خندم
گذشته های دلم را، مرام و مذهب را
گره بزن دلِ من را به رسمِ جنگل و رود
بکار در دل من ریشه های مشرب را
شبیه خندۀ مرداب های منفورم
بیا و در دلم آویز درد یک شب را
#غزلی_از محمدرضا دیری
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀