💖کافه شعر💖
2.6K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
صدایم‌کن!
ضربان قلبم را میشنوی !

گم شده ایی هستم از راه دور
غریبه‌ایی که مدت‌هاست
صدای آشنایی
به گوشش نرسیده است !

آنجایی که تو هستی
و اینجا که من هستم
آنقدر دور که در ذهن نگنجد
و چقدر نزدیکی ...

آرام مرا صدا بزن
دلتنگ صدایت شده ام ...!!




#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلم بهانه ات را می گیرد..
و به وقت دلتنگی
پای دلم پیش اشعارم گیر ست
هر وقت سری به خط خطی های خود می زنم آشوب را میان سکوت واژه ها
احساس میکنم
بلوایی ست خفته در چیدمان جملاتم
که مرا به ستیز با افکارم میکشاند
آنسوی شعر تو نشسته ایی
اینجا من ِ دلتنگ، رویاهای تو را می نگارم
گاهی زیبایی چشمانت را به رخ
واژه ها میکشانم
گاهی با خود کلنجار میروم
آیا این شعر است که نماد ِ زیبایی توست
یا عشقی که در دلم حک کرده ایی
شعر را پایبند قلب من میکند ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
همچون شعر سپید زیباست ‌
و رویای شیرین ِ
خواب های مرا ...
به صبح غزل خوان پیوند می زند
بانوی گیسو بلند شعرهای من
چشم های تو
بهار جاودان است
در تن پوش زیبای گل ها
یاد تو
شمیم عشق است
که می پیچد
در هوای جان ِ آدینه هایم
تو شعری ،
شعری بر خواسته از اعماق قلبم جاری بر خطوط ارغوانی کتاب عشق...!!



#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زمانیکه لبخند تورا
باهمان احساس خاص در خیالم تصور می کنم
قلبم دست به دامان قلم میشود
و قلم آنقدر عاشقانه
با ناب ترین واژه هایی برخواسته از اعماق وجودم تو را ترسیم
میکند در شعر
که دلم میخواهد
میان همین واژه ها تو را در آغوش بگیرم
خیره در نگاهت شوم
و مست از جام چشمان تو
این اندوه دلگیر
را با این حس زیبا و ناب به اتمام برسانم ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با نگاهت نوشانده ایی
شوکرانِ عشق
را در جان خسته ام
و ریشه دوانده
در رگان پر از التهاب احساسم
اما پادزهر این
عشق سوزان را
به لب هایت سپرده ایی؛
بیا ای
نوشداروی دردم
و از آغوش و اعماق سینه ام
بزُدا ریشه های غم را
سرمستم کن
از بوسه های داغ لب هایت
جان بیفزا و
تداوم ببخش
ابدیت بودنت را در شاه نشین قلبم...!!




#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پرستوها کوچیدند و رفتند
نه صدای نغمه ایی
نه پرواز دلربای عاشقانه ایی
و تنها چیز جامانده از خاطراتشان لانه ایی گِلی ست
که در کنج ایوان خانه ء مادر بزرگ تهی ماند .
رو به دریای نیل گون چشمانت ایستاده ام نگاهت را در خاطرم مجسم میکنم
و دست خیالی خود را در موج های لطیف گیسوانت شناور میکنم
عزیز رفته ام ...
هوای گرم جنوب
هوای ِ داغ خاطرات سوزناک توست
هوای نفسگیر بی تو بودن است
چه بی رحمانه کوچ کردی
چه عاشقانه در دلم ماندگاری ...!!

#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌
گاهی
بیان کردن حس درونت
از جابجا کردن کوه سخت تر است
حسی که از سنگینی بغض اش
قلب درون سینه اکسیژن کم می آورد
و چشمانت
جز غبار چیزی نمی بیند
حسی که گلوگیر و خفه کننده ست
نابودگری
که از درون
آهسته آهسته ویرانت می کند...!!!





#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگر روزی آمدی و من نبودم
و دلت برای دلبری هایت تنگ شده بود
بیا و به نوشته هایم سر بزن
زیبایی و کرشمه های دلبرانه ات را
در سطر سطر کتاب دلدادگی ام تماشا کن
و ببین که نبودنت
چگونه شرح عاشقی ام را از عمق جانم
واژه واژه با قلم احساسم شعر کرده ست
آنوقت خواهی دید
شیرینی ناز و عشوه های تو در شعر چه دیدنی ست .
اگر آمدی و من نبودم ...
کنار شعرهایم آرام بگیر و ببین که
ضمیر عشق و ضمیر خیال
و هر آنچه در شعر من ست ... تویی ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رفت و در آغوش باد گم شد ؛
و من به دنبال گمشده ام
به دشتی گسترده
در دامنه ء کوهی عظیم سفر کردم
میان لاله های سرخ ِ رقصان در نسیم
چشمانم قاصدکی را دید
که دوان دوان میدوید
بر تاج ارغوانی ِ آلاله های دشت
همزمان با دنبال کردن آن قاصدک زیبا نام او را صدا میزدم
اویی را که رفته بود...
اما نه دستم به قاصدک رسید نه صدای مرا باد به گوش گمشده ام رساند ...
عاجزانه ترین حالت ممکن لحظه ایی بود
که حسرتی عجیب تمام وجودم را فرا گرفت و مرا غرق در سکوتی بغض آلود کرد ؛؛؛
او خبر از گمشدهء من داشت ، میدانم ...!!

#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلتنگ بودن را چگونه باید تفسیر کرد
چگونه از تیغ برنده ء بغض باید نوشت که درد را در حنجره احساس کرد
چگونه توصیف کنم سکوت ِ در دل نشسته را که فریاد اندوه بار فاصله در نگاهم نمایان شود .
دیر زمانیست
درگیر وهمم
درگیر ابهام
درگیر خیال گشته ام از صبور بودن دلم در عشق و دلتنگی ،،،
و نمیدانم
صدای حسرت و آه
صدای افسوس
صدای شکستن دل به گوش چه کسی باید برسد تا مرا از این غم ِ پریشان برهاند ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رفت و در آغوش باد گم شد ؛
و من به دنبال گمشده ام
به دشتی گسترده
در دامنه ء کوهی عظیم سفر کردم
میان لاله های سرخ ِ رقصان در نسیم
چشمانم قاصدکی را دید 
که دوان دوان میدوید
بر تاج ارغوانی ِ آلاله های دشت
همزمان با دنبال کردن آن قاصدک زیبا نام او را صدا میزدم
اویی را که رفته بود...
اما نه دستم به قاصدک رسید نه صدای مرا باد به گوش گمشده ام رساند ...
عاجزانه ترین حالت ممکن لحظه ایی بود
که حسرتی عجیب تمام وجودم را فرا گرفت و مرا غرق در سکوتی بغض آلود کرد ؛؛؛
او خبر از گمشدهء من داشت ، میدانم ...!!

#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
طوفانی هم اگر باشی
بسان دریا
وهم‌برانگیز و لذت بخش باش
بگذار آنهایی که
در جاده‌های وجودت گام برمیدارند
به عظمت تو غبطه بخورند
و درساحل نگاه خویش
مات و مبهوت به اندیشه فرو روند ؛

جسور باش هر کس قدر ندانست در بزرگی ِ خود غرقش کن ...!!

#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگر چه زبانم
در بیان ِ دل انگیزترین
واژه های با احساس قاصر و ناتوان است
اما کافی ست به چشمانم خیره شوی
تا به هزاران راز خفته در دل
و مگو ترین حرف های ِ
عاشقانهء قلبم پی ببری
قویِ سپید شعرم ...
من عشق را در پاییزِ چشمانت یافتم
زمانی که
در برکه ء زلال ِ چشمانم
آنجا که جز من و تو کسی با خبر از عشق نبود
با نوایی گیرا مرا فرا میخواندی ؛
مرغک زیبای دل ...
بیان ِ دوستت دارم را به چشمان ِ دل باخته ام سپرده ام
سکوت چشمانم را بشنو ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هزاران شعر و ترانه ی نَسُروده ای ،
عاشقانه در پندار ارغوانی من غزل سرایی میکنی ...
اندیشه
از تو سرچشمه میگیرد در سرای وهم و خیالم
کتمان به سینه می برم واژه واژه ی چشمانت و نوازشگونه می سرایم بند بند ابیات پیکرت را ؛؛؛
بیت بیت دلم بسته به تفسیر تو
به انزوا میندیش همه ی سودای من
همراه تو ست
کافیست زیر لب سروده های مرا زمزمه کنی تا  گرمای آغوشم تو را در بر بگیرد ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به چشمهایش وابسته بودم
انگار مرا از غمی عمیق رها میکرد
وقتی که نگاهش می کردم
خماری در چشمش نهفته بود که تمام‌ خستگی ِ مرا خمار شکن بود .
دلم میخواست از شرم به زمین خیره شوم
اما ساقی بود که در ساغر لبش شراب میریخت و مرا وسوسه ی این نوش دارو امان نمی داد
نمیدانی سکوت تبسمش در دلم چه بلوایی بپا میکرد قرار نمی گرفتم در جلد خویش و تمام پیکرم از درون می لرزید ...
عطای کام این عشق را به لقای ِ شراب لبش بخشیدم
و به مستی دیدن چشمانش بسنده کردم  ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

میخواهی بدانی چقدر دوستت دارم !
خیلی ساده بگویم
دوستت دارم را بَخش کن
و هر بَخشش را به یکی از فصلها
تفسیر کن و هر سال در روز تولدم آنرا برای سال آینده تمدید کن
اندک به نظر می رسد
اما تمام روزهای عمر مرا پر میکند عشق تو ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

گاهی دلتنگ شدن
آنقدر در وجودم غلبه میکند
که از در و دیوار ،
ساعت و تیک تیک عقربه‌هایش ،
قاب عکسها
حتی از تصویری که در آئینه به من خیره می شود هم بیزار میشوم ؛
دلم میخواهد
سر در گریبان خویش نَهم
و در خاموشی مطلق 
سنگهای ذهن ِ مخدوشم را با خود وا بِکنم ...!!





#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چندین قرن دیگر باید بگذرد
که این انتظار
به پایان برسد
که هر روز  ماهی‌ست
و هر ماه به اندازهء چندین سال
در نبودنت میگذرد 
چقدر نشستن
و خیره شدن به دوردستها
و حسرت نداشتنت را خوردن
پس کی ...
سوار بر اسب سپید رویاهایم
از عرش آسمان
بر اقلیم برهوت قلبم فرود می آیی
و گلستان میکنی
صحرای به غم نشستهء اندوهم را ...!!

#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عشق گاهی
نگاهی‌ست که شعر میشود
و شعر جای خالی فاصله هاست
تو با چشمانت
مرا غرق در شعر کن
ببر مرا
به از خود بیخود شدن و دیوانگی
به اولین لمس دستان و بوسه
به اولین آغوش عاشقانه
ببر مرا ...
به وعده گاه ِ شیرین انتظار و دلواپسی
بگذار تورا باشعر زندگی کنم 
من در اشعارت
پر پر شدنم را دوست‌دارم ...!!

#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گاهی آنچنان غمگینی که هزاران مرهم
ذره‌ای از زخمهای دلت را تسکین نمی دهد
شاید چیزی فرا تراز درد
اما با همان
قلب شکسته و داغون
باید دلنوازی کنی
و همچون تکیه گاهی امن و آرام باشی ؛
شاید هیچگاه به آرامش نرسی
اما ، بودنت کنار دیگری
چنان آرامشی
به او خواهد رساند
که هیچ تسکینی جز تو
دردهای ِ
درونی‌اش را التیام نمی‌بخشد
بودنت را دریغ مکن
چه بسا که او به همین اندک ِ تو بسنده کرده است ...!!

#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀