حلقه ی دردم که از دست قضا افتاده ام
مانده ام حیران؛ کجا بودم؛ کجا افتاده ام
جسم بی جانم؛ که در سودای رنگی از بقا:
بی تو در چنگال خونریز فنا افتاده ام
شربت انگور عشقم در خم میخانه که
بسکه جوشیدم به یادت، تازه جا افتاده ام
خو گرفتم با خیال دردمندی؛ بارها
بسکه در سیلاب بی رحم بلا افتاده ام
سایه ی مرگم که روزی پیش چشم آفتاب
ناگهان از قالب سردم جدا افتاده ام
من همان شاداب دیروزم که بعد از قهر تو
آینه می گفت دیشب از جلا افتاده ام
گونه ی سرخم گواه روح تبدار من است
مرده ای هستم که درظرف حنا افتاده ام
گرچه بین واژه های شهدِ شورِ شعرهات
بسکه خالی بودی از احساس جا افتاده ام؛
بعد مرگم هر کجا پا می گذاری زیر پات
چشم وا کن تا ببینی بی صدا افتاده ام
#زهرا_وهاب_ساقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مانده ام حیران؛ کجا بودم؛ کجا افتاده ام
جسم بی جانم؛ که در سودای رنگی از بقا:
بی تو در چنگال خونریز فنا افتاده ام
شربت انگور عشقم در خم میخانه که
بسکه جوشیدم به یادت، تازه جا افتاده ام
خو گرفتم با خیال دردمندی؛ بارها
بسکه در سیلاب بی رحم بلا افتاده ام
سایه ی مرگم که روزی پیش چشم آفتاب
ناگهان از قالب سردم جدا افتاده ام
من همان شاداب دیروزم که بعد از قهر تو
آینه می گفت دیشب از جلا افتاده ام
گونه ی سرخم گواه روح تبدار من است
مرده ای هستم که درظرف حنا افتاده ام
گرچه بین واژه های شهدِ شورِ شعرهات
بسکه خالی بودی از احساس جا افتاده ام؛
بعد مرگم هر کجا پا می گذاری زیر پات
چشم وا کن تا ببینی بی صدا افتاده ام
#زهرا_وهاب_ساقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خورشید گون به روز سیاهم نگاه کن
آشفته کار و بار مرا رو براه کن
بستم اگر به روی تو با اشتباه چشم
نادیده گیر و خیره به چشمم نگاه کن
آفت گرفته خرمن عمرم بدون تو
آتش ببار و خرمن ما را تباه کن
از کاه غم اگر دل دیوانه ساخت کوه
این کوه را به شادی یک بوسه کاه کن
یک شب حریم خلوت و پر نور عشق را
آغوش امن این دل بی جان پناه کن
این ناله را بگیر و در انظار منکران
بی وحشت از معامله سودا به آه کن
در کشتزار تیره ی شب مانده ام کمی
رحمت بیار و مزرعه را غرق ماه کن
یا دشت را محاصره کن با سپاه عشق
یا بر سرمترسک روحم کلاه کن
چشمت مرا کشیده به بیراهه؛ مدتی ست
فکری به حال زارِ منِ بی گناه کن
#زهرا_وهاب_ساقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آشفته کار و بار مرا رو براه کن
بستم اگر به روی تو با اشتباه چشم
نادیده گیر و خیره به چشمم نگاه کن
آفت گرفته خرمن عمرم بدون تو
آتش ببار و خرمن ما را تباه کن
از کاه غم اگر دل دیوانه ساخت کوه
این کوه را به شادی یک بوسه کاه کن
یک شب حریم خلوت و پر نور عشق را
آغوش امن این دل بی جان پناه کن
این ناله را بگیر و در انظار منکران
بی وحشت از معامله سودا به آه کن
در کشتزار تیره ی شب مانده ام کمی
رحمت بیار و مزرعه را غرق ماه کن
یا دشت را محاصره کن با سپاه عشق
یا بر سرمترسک روحم کلاه کن
چشمت مرا کشیده به بیراهه؛ مدتی ست
فکری به حال زارِ منِ بی گناه کن
#زهرا_وهاب_ساقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀