اگر هنوز من آواز آخرین توام
بخوان مرا و مخوان جز مرا که میمیرم...
برای من که چنینم تو جان متصلی
مرا ز خود مکن ای جان جدا،که میمیرم...
#حسین_منزوی
@Kafe_Sheeer
بخوان مرا و مخوان جز مرا که میمیرم...
برای من که چنینم تو جان متصلی
مرا ز خود مکن ای جان جدا،که میمیرم...
#حسین_منزوی
@Kafe_Sheeer
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من
زمین سوختهام، ناامید و بیبرکت
که جز مراتع نفرت نمیچرید از من
خدا به نیمهیی از خویش و نیمی از ابلیس
در آن سپیده چه معجونی آفرید از من؟
عجب که راه نفس بستهاید بر من و باز
در انتظار نفسهای دیگرید از من
خزان به قیمت جان جار میزنید اما
بهار را به پشیزی نمیخرید از من
شما هر آینه، آیینهاید و من همه آه!
عجیب نیست کز اینسان مکدّرید از من!
نه در تبرّی من نیز بیم رسوایی است؟
به لب مباد که نامی بیاورید از من!
وگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه؟ تیغ از شما، ورید از من
چه پیک لایق پیغمبری بهسوی شماست؟
شما که قاصد صد شانه بر سرید از من
برایتان چه بگویم زیاده؟ بانوی من!
شما که با غم من آشناترید از من
#حسین_منزوی
@Kafe_Sheeer
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من
زمین سوختهام، ناامید و بیبرکت
که جز مراتع نفرت نمیچرید از من
خدا به نیمهیی از خویش و نیمی از ابلیس
در آن سپیده چه معجونی آفرید از من؟
عجب که راه نفس بستهاید بر من و باز
در انتظار نفسهای دیگرید از من
خزان به قیمت جان جار میزنید اما
بهار را به پشیزی نمیخرید از من
شما هر آینه، آیینهاید و من همه آه!
عجیب نیست کز اینسان مکدّرید از من!
نه در تبرّی من نیز بیم رسوایی است؟
به لب مباد که نامی بیاورید از من!
وگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه؟ تیغ از شما، ورید از من
چه پیک لایق پیغمبری بهسوی شماست؟
شما که قاصد صد شانه بر سرید از من
برایتان چه بگویم زیاده؟ بانوی من!
شما که با غم من آشناترید از من
#حسین_منزوی
@Kafe_Sheeer
مرا به بوٖی خوشَت جان ببخش و زنده بدار
کـه از تـو چـیـزی ازیـن بیشتر نمی خـواهـم
#حسین_منزوی
@Kafe_Sheeer
کـه از تـو چـیـزی ازیـن بیشتر نمی خـواهـم
#حسین_منزوی
@Kafe_Sheeer
مرا به بوی خوشت...
جان ببخش و زنده بدار!
که از تو چیزی
از این بیشتر نمیخواهم...
#حسین_منزوی
@Kafe_Sheeer
جان ببخش و زنده بدار!
که از تو چیزی
از این بیشتر نمیخواهم...
#حسین_منزوی
@Kafe_Sheeer