کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
28.6K videos
95 files
42.9K links
Download Telegram
#پارت431


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت431

نگاهم سمتِ مسیر تاریکی که هومان رفت، کشیده میشه...

هیچ صدایی جز سکوت شب نیست!

انگار تازه دارم موقعیت رو درک میکنم...
هومان رفته و من تو این جنگل وهم انگیز تنهام...!
با ترس اطرافو از نظر میگذرونم و عقب عقب به سمت در کلبه میرم ...
زوزه ی گرگ از جایی دور به گوشم میخوره و هراسمو دوچندان میکنه...

چند قدم باقی مونده رو می دَوم و خودمو داخل کلبه پرت میکنم و درو چند قفله میکنم....

از بسته بودنِ پنجره هم مطمئن میشم و با حالی مشوش دنبال گوشیم میگردم...

میدونم که اینجا آنتن نداره اما ساده لوحانه فکر میکنم شاید فرجی شده باشه...

بعد کمی جستجو، روی نیمکت و بین بالش ها پیداش میکنم...

روشنش میکنم و ضربدر بالای صفحه ، مقابل چشمم خودنمایی می کنه...

مثل باروت ریختن، روی آتیشِ شعله ور...
منفجر میشم و با اعصابی درهم و دلی پُر از جای دیگه، گوشی رو بالا میبرم و با قدرت و عصبی به زمین می کوبم...

_لعنتییی.....!!!

بغضمو رها میکنم و صدای شکستنش، تو چهار دیواریِ کلبه می پیچه...

خودمو روی نیمکت پرت میکنم و جیغمو بین بالش ها خفه میکنم...

چرا دارم گریه میکنم؟!
نمیدونم...
فقط میدونم دلم یه چیزی میخواد!...
یک مَحالِ خواستنی!
میخواد هومانو برای خودش داشته باشه!
تا ابد فقط برای خودش...!
.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت431




پوزخندی زد و گفت: مثل اینکه یادت رفته من همون دراکولا شکموی شلخته دخترباز سابقم..

.اگه من بیام، مهمونی زهرمارت میشه...


اخمی کردم و گفتم:لوس نشو دیگه...کی گفته اگه تو بیای مهمونی زهرمارم میشه؟!اتفاقا خیلیم بهم

خوش می گذره..

اخمم محوشد و لبخندی روی لبم نشست...

مظلوم گفتم:میای دیگه نه؟ بیا دیگه... جونه شیدا...

نگاهش و ازم گرفت و زیرلب گفت:باشه میام...

دلم می خواست بپرم تو بغلش و شالاپ شالاپ ماچش کنم

ولی خب هم ضایع بود وهم مسعوداعصاب نداشت می زد کتلتم می کرد!!

نیشم شل شده بود و باذوق زل زده بودم به مسعود
|
وسایلم و برداشتم و از جام بلند شدم...روبروی مسعود وایسادم و با نیش باز خیره شدم بهش...

باذوق گفتم:خیلی کرتیم داش مسعود.....

فردا شب می بینمت!!مخلصیم...

و باهاش بای بای کردم و در برابر چشمای از حدقه در اومده اش، به سمت در ورودی رفتم و از خونه

اش بیرون اومدم...
* * * * * * * *
کنار آرزو روی مبل نشسته بودم و خیره شده بودم به تلویزیون...

ساعت از ۹ گذشته و مسعود هنوز نیومده!!

! آرزو و امیر ساعت ۷ اومدن و ۲ساعته تمامه که منتظر مسعودیم...

من و اميرو آرزو روی مبل نشسته بودیم و خودمون و با خوردن میوه و تلویزیون دیدن سرگرم

کرده بودیم..

امیر نگاهی به ساعت کرد و گفت: پس این مسعود کدوم گوریه؟!چرا نمیاد؟!

@kadbanoiranii