کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت506

چند برگ دستمال کاغذی از جعبه بیرون میکشه و به دستم میده تا روی غضروف های خون آلودم بزارم و با لحن سرزنشگری که روی اعصابمه میگه:

_ شاید تو باعث شدی رفتنو انتخاب کنه هومان....
با همین غد بازیات و غرورت...!
چرا همون موقع که اومد بهت گفت میخواد بره، بهش نگفتی که دوسش داری؟؟؟


تیز سرمو بالا میارم و بُرنده و متعجب نگاهش میکنم که چشم گِرد میکنه و طلبکارانه میگه :


_چیه هومان؟؟؟
نکنه میخوای بگی دلت براش نلرزیده و دوسش نداری؟؟!!


از حرفی که حسام با صراحت بیان میکنه، اعماق قلبم فرو میریزه!
من دلم لرزیده؟!...
برای نيلوفر؟!
نه... امکان نداره...!
برای اینکه جلوی پیشروی این فکرو بگیرم و به خودم بقبولونم که این حس وجود نداره، بی درنگ نفی میکنم :


_نه....
مزخرف نگو حسام...
مزخرفاتتو نگه دار واسه خودت...!


ناخودآگاه صدام بالا میره و انگار میخوام قلب و مغزم بفهمن اما دریغ...!
باز احساسم به زبونم لبریز میشه :

_ وقتی نيلوفر نیست... انگار یه چیزی کمه!
یه جای خالی...
یه حفره ی عمیق!
انگار همه چیز هست و هیچی نیست!
فقط همین..!

غیر ارادیه که تو لیست مخاطبینم دنبال شماره تماسی میگردم که میدونم به خواست من هرکاری رو ممکن میکنه و در این بین، صدای مطمئنِ حسامه که چهار دُنگ حواسم رو به سمت خودش میکشه :


_عشق!
اسمش عشقه هومان..!
از همون لحظه ای که حاضر شدی بخاطر نجات نیلو از مهم ترین دستاورد عمرت بگذری، با خودم گفتم نيلوفر متفاوت ترین و اصلی ترین نقشو تو زندگیِ تو پیدا میکنه و الان مطمئن شدم که درست فکر میکردم !
دلتو دادی رفته رئیس...!


مقاومت و پس زدن حقیقت قدرت میخواد!
حسام انگار با هر کلمه ای که میگه این قدرتو از من میگیره و اون احساسِ توانمندِ شکل گرفته در بطن های قلبم رو، مقابل چشمم جلا میبخشه!

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت506




اون نباید حس کنه که هیچ کس نمی فهمتش...
زیر لب گفتم: مسعود

- بله؟

سرم و به سمت گوشش خم کردم...لبم کنار گوشش تکون خورد:

- مسعود... تو تنها نیستی...باور کن تنها

نیستی...من هستم.... شیدا هست

...شاید از جنس ماه نباشم ولی حرفاش و می فهمم.....

باور کن می فهممت مسعود... شاید فقط یه ستاره باشم ولی ماه و درک می کنم.....

مسعود باور کن ماه تنها نیست...

و سرم و گذاشتم روی شونه مسعود...لبخند روی لبم پررنگ تر شده بود...

چشمام و بستم...بوی عطر تلخ مسعود مستم کرده بود.

من عاشق این عطرم.... نفس عمیقی کشیدم و با ولع عطر مسعود و بو کشیدم...

. من چقد این عطرو دوست دارم...خیلی خوش بوئه...

تلخه اما خوش بو.. درست مثل صاحبش مسعود شخصیتی از تناقض های عجیبه...

مهربون اما بدجنس..

شیطون اما پاک وبی آلایش...

خودشیفته اما خوش قلب...دخترباز اما تنها....

خندون و شاد اما دلسرد از یه غم قدیمی...

من از این شخصیت پر تناقض خوشم میاد...

@kadbanoiranii