#پارت۷۸۶
من یکبار حرف می زدم. یکبار قول می دادم. یکبار یاعلی می گفتم! بعدش تماما عمل بودم!
من زنی آماده ی رزم در میدان نبرد زندگی بودم! با هرچیزی که زندگی به سمتم پرتاپ می کرد و سر راهم قرار می داد کنار می آمدم. هنوز مرا نشناخته بود؟
-گرفتیم! فقط لطفا دیگه هیچوقت مثل امشب منو نترسون! نذار فکر کنم که هرچی رشتیم پنبه شد! منوتو به هم قول دادیم که هرچیزی که میشه رو تو ارامش با هم حل کنیم. یه جاهایی من کوتاه بیام و یه جاهایی تو. باید قدمون به هم برسه محمد... باید!
دستم را از روی سرش پایین می کشد و اینبار پشت دستم را محراب بوسه هایش می کند!
-قول می دم عزیزم. معذرت می خوام که ترسوندمت!
و من به این فکر می کنم که قطعا در زندگی مشترکمان در آینده، حتی با وجود قول قطعی و محکم محمد، قرار است سوتفاهمات و دو راهی های زیادی مقابلمان قرار بگیرد که هرکداممان به جد از کوره در برویم و واکنشی را که نباید از خودمان نشان بدهیم.
اما اگر به هم فرصت توضیح می دادیم، منطقمان را قاضی کرده و خودکامگی را کنار می گذاشتیم می توانستیم به یک نقطه ی مشترک برسیم!
کمی او و کمی من بهم مایل می شدم و دو خط صاف را کمی جلوتر در این مسیر طولانی به هم می رساندیم! امید دارم که می توانیم!
***
دستم را در چشمه ی زلال مقابلم فرو می برم و لب هایم به لبخند پهنی باز می شود.
این چند روز بیشتر درگیر مهمان های نوروزی بودیم. هرازگاهی می آمدند و ساعتی می نشستند و بعد می رفتند. محدثه می گفت که تقریبا همه کوچک تر آمده اند و از بعد از تعطیلات آن ها به دیدارشان می روند.
خدا را شکر که آن موقع من نبودم و می رفتم. هنوز با این طور دید و بازدیدهایشان اخت نگرفته بودم. خانواده ی شلوغی بودند.
-اینجا هوا عالیه!
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
من یکبار حرف می زدم. یکبار قول می دادم. یکبار یاعلی می گفتم! بعدش تماما عمل بودم!
من زنی آماده ی رزم در میدان نبرد زندگی بودم! با هرچیزی که زندگی به سمتم پرتاپ می کرد و سر راهم قرار می داد کنار می آمدم. هنوز مرا نشناخته بود؟
-گرفتیم! فقط لطفا دیگه هیچوقت مثل امشب منو نترسون! نذار فکر کنم که هرچی رشتیم پنبه شد! منوتو به هم قول دادیم که هرچیزی که میشه رو تو ارامش با هم حل کنیم. یه جاهایی من کوتاه بیام و یه جاهایی تو. باید قدمون به هم برسه محمد... باید!
دستم را از روی سرش پایین می کشد و اینبار پشت دستم را محراب بوسه هایش می کند!
-قول می دم عزیزم. معذرت می خوام که ترسوندمت!
و من به این فکر می کنم که قطعا در زندگی مشترکمان در آینده، حتی با وجود قول قطعی و محکم محمد، قرار است سوتفاهمات و دو راهی های زیادی مقابلمان قرار بگیرد که هرکداممان به جد از کوره در برویم و واکنشی را که نباید از خودمان نشان بدهیم.
اما اگر به هم فرصت توضیح می دادیم، منطقمان را قاضی کرده و خودکامگی را کنار می گذاشتیم می توانستیم به یک نقطه ی مشترک برسیم!
کمی او و کمی من بهم مایل می شدم و دو خط صاف را کمی جلوتر در این مسیر طولانی به هم می رساندیم! امید دارم که می توانیم!
***
دستم را در چشمه ی زلال مقابلم فرو می برم و لب هایم به لبخند پهنی باز می شود.
این چند روز بیشتر درگیر مهمان های نوروزی بودیم. هرازگاهی می آمدند و ساعتی می نشستند و بعد می رفتند. محدثه می گفت که تقریبا همه کوچک تر آمده اند و از بعد از تعطیلات آن ها به دیدارشان می روند.
خدا را شکر که آن موقع من نبودم و می رفتم. هنوز با این طور دید و بازدیدهایشان اخت نگرفته بودم. خانواده ی شلوغی بودند.
-اینجا هوا عالیه!
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر