#پارت۶۱۹
گوشه ی لبش را می گزد تا خنده اش را جمع کند. این شیرین زبانی ها از محمد بسی بعید بود!
-اصلا از کجا معلوم جواب من مثبت باشه؟ با این کار منو تو منگنه می ذاری که جواب مثبت بگیری؟
-با این کارا تو توی منگنه می ری؟
-معلومه که نه!
-معلومه که منم می دونم محمد بدبخت تر از این حرفاست! مثلا من بلند شم برم کوه بکنم برات بیارم خوشحال خوشحال میام کوهو می ذارم جلوت بعد تو یقه ی منو می گیری که چرا به محیط زیست آسیب زدم، چرا زمین خدا رو ناقص کردم، چرا این کوه بدبختو از خانواده اش جدا کردم!
دیگر نمی تواند جلوی خودش را بگیرد. آن قدر می خندد که اشک از گوشه ی چشمش راه می گیرد.
خودش هم می خندد و با تاسف سرش را تکان می دهد:
-بخند... بخند که خنده ام داره. مظلوم گیر آوردی...
به قدم زدن کنار هم ادامه می دهند و شهرزاد این سکوتی که بینشان ایجاد شده را دوست داشت. آرامشش رنگ و بویی از حل شدن مشکلات بینشان داشت.
-محمد؟
-جانم؟
دلش می ریزد... جانم گفتن هایش حالش را خوب می کرد. عظمت این حال و این لحظه روحش را پر کرده بود. مبهوتش بود. می شد که برای چند لحظه به هیچ کس و هیچ چیز فکر نکند و فقط از با او بودن لذت ببرد؟
فارغ از همه محدودیت ها همه ی باید و نباید ها خودش را به محمد بسپارد و در حجم آغوشش آرام بگیرد؟
می آمد همچین روزی؟
-من می فهمم که تو چه کار بزرگی کردی، فقط اینکه می دونم چقدر سخته و بیشتر از همه دلم برای مادرت می گیره. دوری تو براش خیلی سخت می شه. من خیلی وقته که عادت کردم به جای خوشحالی خودم خواسته های دیگرانو الویت بدم. البته که برای من و دخترم بهتره که تو نزدیکمون باشی، حتی اگر منو تو با هم نباشیم...
-خدا نکنه که این طوری باشه...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
گوشه ی لبش را می گزد تا خنده اش را جمع کند. این شیرین زبانی ها از محمد بسی بعید بود!
-اصلا از کجا معلوم جواب من مثبت باشه؟ با این کار منو تو منگنه می ذاری که جواب مثبت بگیری؟
-با این کارا تو توی منگنه می ری؟
-معلومه که نه!
-معلومه که منم می دونم محمد بدبخت تر از این حرفاست! مثلا من بلند شم برم کوه بکنم برات بیارم خوشحال خوشحال میام کوهو می ذارم جلوت بعد تو یقه ی منو می گیری که چرا به محیط زیست آسیب زدم، چرا زمین خدا رو ناقص کردم، چرا این کوه بدبختو از خانواده اش جدا کردم!
دیگر نمی تواند جلوی خودش را بگیرد. آن قدر می خندد که اشک از گوشه ی چشمش راه می گیرد.
خودش هم می خندد و با تاسف سرش را تکان می دهد:
-بخند... بخند که خنده ام داره. مظلوم گیر آوردی...
به قدم زدن کنار هم ادامه می دهند و شهرزاد این سکوتی که بینشان ایجاد شده را دوست داشت. آرامشش رنگ و بویی از حل شدن مشکلات بینشان داشت.
-محمد؟
-جانم؟
دلش می ریزد... جانم گفتن هایش حالش را خوب می کرد. عظمت این حال و این لحظه روحش را پر کرده بود. مبهوتش بود. می شد که برای چند لحظه به هیچ کس و هیچ چیز فکر نکند و فقط از با او بودن لذت ببرد؟
فارغ از همه محدودیت ها همه ی باید و نباید ها خودش را به محمد بسپارد و در حجم آغوشش آرام بگیرد؟
می آمد همچین روزی؟
-من می فهمم که تو چه کار بزرگی کردی، فقط اینکه می دونم چقدر سخته و بیشتر از همه دلم برای مادرت می گیره. دوری تو براش خیلی سخت می شه. من خیلی وقته که عادت کردم به جای خوشحالی خودم خواسته های دیگرانو الویت بدم. البته که برای من و دخترم بهتره که تو نزدیکمون باشی، حتی اگر منو تو با هم نباشیم...
-خدا نکنه که این طوری باشه...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر