کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت۴۸۰


نگاه می گیرم. چون حدس می زدم سنگینی چشمانم به خاطر این باشد که پر شده باشند.

و من نمی خواستم تاثیر حرفش را در من ببیند. ببیند و من نتوانم انکار کنم!


انقدر تحت فشار احساساتم بودم که درکم از شرایط پایین آمده بود.


پوزخند می زنم...


-باشه یادم می مونه!


کاملا بی حس و با تمسخر گفتم. چای را به دستم گرفتم و برای اینکه بحث را عوض کنم گفتم:


-حمید... پسر خالمو می گم... تازه پدرشو از دست داده شاید درست نباشه الان ازش بخوام که با ما دنبال کارای شناسنامه بیفته. و من اصلا نمی دونم که روندش چطوریه... یعنی منظورم اینه که ممکنه که بفهمن کارمون غیر قانونی بوده و برای حمید دردسر بشه؟


نگاهش می کنم و چشمانش هنوز تحت تاثیر ضربه ای که به خاطر جدی نگرفتن احساساتش به او زده بودم رنگ غم داشت.


حین اینکه به پشتی تکیه می داد سرش را به نشانه ی نفی تکان داد و گفت:


-اصلا نگران اونش نباش. همه چیز پای من طرف از آشناهامونه. یه آزمایش دی ان ای می خواد و یه خورده کارای اداری که من همه چیز رو انجام می دهم. بعدم یه روز حضور پسرخالت و ما و بعد مدارک تکمیل می شه و دیگه کاری نیست. هروقت شناسنامه اش آماده بشه خودشون می فرستن برامون.


-خیله خب... پس هروقت لازم بود که حمید هم حضور داشته باشه بگو من باهاش صحبت می کنم.


سرش را تکان می دهد و مشغول نوشیدن چایش می شود.


من هم بی هدف فنجانم را دستم می گیرم و به سرخی سوختگی روی دستم خیره می شوم. سکوت لعنتی...


امروز سکوت بینمان بسی آزار دهنده است و حرف هم که می زنیم به هم زخم می زنیم.


فنجانش را روی میز قرار داد و زیر لبی تشکر کرد. فکر می کنم که دلخور بود و من به او و دلخوری هایش حق نمی دادم.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر