This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#ترشی_خرما_و_سیب
#ترشی_خرما
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#ترشی_خرما_و_سیب
#ترشی_خرما
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آموزش_استریل_کردن_شیشه_های_مربا_و_ترشی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
آموزش_مرحله به مرحله #ترشی_کیمچی (اقای پارسا)
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
آموزش_مرحله به مرحله #ترشی_کیمچی (اقای پارسا)
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۹۱
محمد مشتش روی پایش جمع می شود. تنها حسی که به این دختر دارد ترحم بی حد است!
چطور راضی شده بود که با این دختر زیر یک سقف برود وقتی هیچ چیز درون این دختر ذره ای او را جذب نمی کرد. و به این فکر می کرد که چرا همه چیز درباره ی شهرزاد متفاوت است؟
هر حرف و هر حرکت او برایش شیرین و جذاب به نظر می رسد. و این در صورتی است که همیشه وقتی به همسر آینده اش فکر می کرد، دختری شبیه به همین دختر که دو صندلی آن طرف ترش نشسته بود در ذهنش مجسم می شد!
تنها مشکلش با ظاهر شهرزاد بود. زیبایی خیره کننده اش و نوع پوشش که انگار در راستای بیشتر درخشیدنش انتخاب می شدند.
آرزو می کرد تا به این حد مبهوت کننده نبود. تا به این حد نگاه ها را به دنبال خودش نمی کشید!
حداقل ای کاش کمی در پوشش وسواس به خرج می داد و این زیبایی ها را می پوشاند.
به خود که می آید تنش به عرق نشسته بود و انقباض بدنش با شنیدن لحن طلبکار شیرین خانوم بیشتر و بیشتر می شود. گرمش بود!
-غرض از مزاحمت آقا محمد... از اونجایی که شما به خودت ندیدی که بیای تکلیف دختر منو معلوم کنی ما خدمت رسیدیم!
محمد صورتش را به سمت زن برمیگرداند و خنثی نگاهش می کند. وقتی به سکوتش ادامه میدهد زن انگار که بیشتر آتشش زده باشند با عتاب بیشتری می گوید:
-به خدا انصافم خوب چیزیه! ما رو بگو گفتیم با یه خانواده متدین و با انصاف وصلت کردیم. خیالمون دیگه از بابت آینده یه دونه دخترمون راحته! زهی خیال باطل... مگه مردم ملعبه دست شمان پسر حاجی؟ اسمت رو روی دختر مردم بذاری و دو روز بعد شما رو بخیر ما رو بسلامت؟ هیچ به فکر آبروی ما هستین؟ آینده این دختر چی میشه؟ چطور قراره که بعد از این سرشو تو فامیل و دوست و آشنا بلند کنه؟ اصلا کسی دیگه حاضر می شه با این شرایط سراغ دختر من بیاد؟ به این چیزا فکر کردین یا فقط خودتونو دیدین؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
محمد مشتش روی پایش جمع می شود. تنها حسی که به این دختر دارد ترحم بی حد است!
چطور راضی شده بود که با این دختر زیر یک سقف برود وقتی هیچ چیز درون این دختر ذره ای او را جذب نمی کرد. و به این فکر می کرد که چرا همه چیز درباره ی شهرزاد متفاوت است؟
هر حرف و هر حرکت او برایش شیرین و جذاب به نظر می رسد. و این در صورتی است که همیشه وقتی به همسر آینده اش فکر می کرد، دختری شبیه به همین دختر که دو صندلی آن طرف ترش نشسته بود در ذهنش مجسم می شد!
تنها مشکلش با ظاهر شهرزاد بود. زیبایی خیره کننده اش و نوع پوشش که انگار در راستای بیشتر درخشیدنش انتخاب می شدند.
آرزو می کرد تا به این حد مبهوت کننده نبود. تا به این حد نگاه ها را به دنبال خودش نمی کشید!
حداقل ای کاش کمی در پوشش وسواس به خرج می داد و این زیبایی ها را می پوشاند.
به خود که می آید تنش به عرق نشسته بود و انقباض بدنش با شنیدن لحن طلبکار شیرین خانوم بیشتر و بیشتر می شود. گرمش بود!
-غرض از مزاحمت آقا محمد... از اونجایی که شما به خودت ندیدی که بیای تکلیف دختر منو معلوم کنی ما خدمت رسیدیم!
محمد صورتش را به سمت زن برمیگرداند و خنثی نگاهش می کند. وقتی به سکوتش ادامه میدهد زن انگار که بیشتر آتشش زده باشند با عتاب بیشتری می گوید:
-به خدا انصافم خوب چیزیه! ما رو بگو گفتیم با یه خانواده متدین و با انصاف وصلت کردیم. خیالمون دیگه از بابت آینده یه دونه دخترمون راحته! زهی خیال باطل... مگه مردم ملعبه دست شمان پسر حاجی؟ اسمت رو روی دختر مردم بذاری و دو روز بعد شما رو بخیر ما رو بسلامت؟ هیچ به فکر آبروی ما هستین؟ آینده این دختر چی میشه؟ چطور قراره که بعد از این سرشو تو فامیل و دوست و آشنا بلند کنه؟ اصلا کسی دیگه حاضر می شه با این شرایط سراغ دختر من بیاد؟ به این چیزا فکر کردین یا فقط خودتونو دیدین؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۹۲
#
با بی تابی های اغراق آمیز دستش را مشت کرده و روی سینه اش می کوبد و همزمان جیغ جیغ کنان می نالد:
-وای خدا دارم آتیش می گیرم! آتیش... خدایا این چه بختی بود؟ خدایا خودت ختم به خیر کن... خودت آبروی دخترمو حفظ کن... به حق آبرو دارا...
محمد در سکوت و حیرت به جلزو ولز کردن های زن نگاه می کند و ناخودآگاه با مادر شهرزاد مقایسه اش می کرد!
آسیبی که او به شهرزاد زده بود با شرایط الان اصلا قابل مقایسه نبود و آن وقت رفتار محکم و محترمانه آن زن کجا و مهمل بافتن های این زن کجا!
اصلا توهین هایش نسبت به خود را کنار بگذارد و به او حق بدهد چطور حاضر می شود دختر خودش را مقابل آن ها تا به این اندازه تحقیر کند!
چرا نباید کسی حاضر شود با دختر نجیب و مقبولی همچون او ازدواج کند؟ چطور می توانست راجع به ارزش های دختر خودش مقابل چشمان آن ها اینگونه بی رحمانه صحبت کند؟
محدثه با سینی چای سر می رسد و منیر خانوم فرصت را غنیمت می شمارد و نگاهش را پر استرس بین شیرین خانوم و محمد می گرداند و می گوید:
-شیرین خانوم جون آروم باشین. یه چایی بخورین... صحبت می کنیم. حلش می کنیم.
-چی چی رو حل کنیم؟ گرفتی ما رو منیر؟
محمد اخم در هم می کشد و از لحن پر استهزای زن خونش به جوش می آید. اگر تا به الان ساکت مانده بود به این خاطر بود که تا حدودی به این زن حق می داد و خب ادبیات و فرهنگ آدم ها با هم متفاوت بود.
اجازه داده بود تا با سکوتش این زن میدان داری کند و حرصش را خالی کند! اما کسی حق نداشت به مادرش از گل نازک تر بگوید!
-خانوم صفایی مخاطبتون منم! با من صحبت کنید!
-خوبه... خوبه... این افتخار رو مدیون چی هستم حالا؟
محمد خوب جنس این زن را می شناسد. با هوچی گری آمده بود تا حرفش را به کرسی بنشاند.
اخم در هم می کشد و با صدایی که کمی بلندتر از حد معمول به گوش می رسد می گوید:
-تشریف آوردین صحبت کنین یا که مقصود دیگه ای هست... اگه که آره من رو در جریان بگذارین بدونم تکلیف رو... باید برم دیرم شده!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
با بی تابی های اغراق آمیز دستش را مشت کرده و روی سینه اش می کوبد و همزمان جیغ جیغ کنان می نالد:
-وای خدا دارم آتیش می گیرم! آتیش... خدایا این چه بختی بود؟ خدایا خودت ختم به خیر کن... خودت آبروی دخترمو حفظ کن... به حق آبرو دارا...
محمد در سکوت و حیرت به جلزو ولز کردن های زن نگاه می کند و ناخودآگاه با مادر شهرزاد مقایسه اش می کرد!
آسیبی که او به شهرزاد زده بود با شرایط الان اصلا قابل مقایسه نبود و آن وقت رفتار محکم و محترمانه آن زن کجا و مهمل بافتن های این زن کجا!
اصلا توهین هایش نسبت به خود را کنار بگذارد و به او حق بدهد چطور حاضر می شود دختر خودش را مقابل آن ها تا به این اندازه تحقیر کند!
چرا نباید کسی حاضر شود با دختر نجیب و مقبولی همچون او ازدواج کند؟ چطور می توانست راجع به ارزش های دختر خودش مقابل چشمان آن ها اینگونه بی رحمانه صحبت کند؟
محدثه با سینی چای سر می رسد و منیر خانوم فرصت را غنیمت می شمارد و نگاهش را پر استرس بین شیرین خانوم و محمد می گرداند و می گوید:
-شیرین خانوم جون آروم باشین. یه چایی بخورین... صحبت می کنیم. حلش می کنیم.
-چی چی رو حل کنیم؟ گرفتی ما رو منیر؟
محمد اخم در هم می کشد و از لحن پر استهزای زن خونش به جوش می آید. اگر تا به الان ساکت مانده بود به این خاطر بود که تا حدودی به این زن حق می داد و خب ادبیات و فرهنگ آدم ها با هم متفاوت بود.
اجازه داده بود تا با سکوتش این زن میدان داری کند و حرصش را خالی کند! اما کسی حق نداشت به مادرش از گل نازک تر بگوید!
-خانوم صفایی مخاطبتون منم! با من صحبت کنید!
-خوبه... خوبه... این افتخار رو مدیون چی هستم حالا؟
محمد خوب جنس این زن را می شناسد. با هوچی گری آمده بود تا حرفش را به کرسی بنشاند.
اخم در هم می کشد و با صدایی که کمی بلندتر از حد معمول به گوش می رسد می گوید:
-تشریف آوردین صحبت کنین یا که مقصود دیگه ای هست... اگه که آره من رو در جریان بگذارین بدونم تکلیف رو... باید برم دیرم شده!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۳۱
#
محمد با محبت قربان ذوق و هیجان دخترمان می رود و من بغضم را قربانی دلم می کنم و سر بالا نمی برم و مشت محکمی را که این حقیقت در صورت بدریخت خوش باوری هایم زده را با لبخندی نادیده می گیرم.
باید می پذیرفتم که کم بودم. هم برای محمد و هم برای دخترم...
-چیزی می خوری برم بگیرم؟
به سمتش برمیگردم. آب دهانم را قورت می دهم و هر آنچه که در دلم می ذرد را زیر ماسک بی تفاوتی پنهان می کنم.
-به نظرت لازم بود؟
اخم هایش به نشانه توجه در هم می رود و قدمی نزدیک می شود.
-متوجه منظورت نشدم...
-من بهت گفته بودم که من فقط می خوام برای رزا پدری کنی... اصلا نیازی به این ریخت و پاشا نیست! ضمن اینکه من نمی خوام رزا توقعش از تو بالا بره. تو قراره که با حضورت با محبتت اون رو اغنا کنی. نمی خوام به تو به چشم یه بلیت بخت آزمایی نگاه کنه. لوس و متوقع بشه... من در حد توانم هرچیزی که نیاز باشه براش تهیه می کنم. لطفا دفعه دیگه از قبلش با من هماهنگ کن!
صورتش مات مانده و تا می خواهد زبان به توضیح باز کند من می چرخم و به سمت دکه ی کوچک زرد رنگ می روم تا هم از او دور شوم و هم برای آتش خشم زبانه کشیده در جانم فکری کنم.
آب معدنی را حساب می کنم و یک نفس بالا می روم.
***
-خیلی دیوونه ای به خدا! اون موقعی که عقل تقسیم می کردن تو کجا بودی؟ دستتو تکون نده ببینم...!
داشت برایم لاک می زد و یک ریز غر می زد که چرا گفته بودم دوچرخه را پس بدهد. نمی توانست درکم کند...
که با دیدن آن هدیه ی بزرگی که پدر رزا به یک اشاره برای دخترمان خریده و من برای خریدی هدیه ای با کمتر از نصف قیمت آن ماه هاست که منتظرم قسط هایم تمام شد و پول خریدش را کنار بگذارم، چه حسی دارم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
محمد با محبت قربان ذوق و هیجان دخترمان می رود و من بغضم را قربانی دلم می کنم و سر بالا نمی برم و مشت محکمی را که این حقیقت در صورت بدریخت خوش باوری هایم زده را با لبخندی نادیده می گیرم.
باید می پذیرفتم که کم بودم. هم برای محمد و هم برای دخترم...
-چیزی می خوری برم بگیرم؟
به سمتش برمیگردم. آب دهانم را قورت می دهم و هر آنچه که در دلم می ذرد را زیر ماسک بی تفاوتی پنهان می کنم.
-به نظرت لازم بود؟
اخم هایش به نشانه توجه در هم می رود و قدمی نزدیک می شود.
-متوجه منظورت نشدم...
-من بهت گفته بودم که من فقط می خوام برای رزا پدری کنی... اصلا نیازی به این ریخت و پاشا نیست! ضمن اینکه من نمی خوام رزا توقعش از تو بالا بره. تو قراره که با حضورت با محبتت اون رو اغنا کنی. نمی خوام به تو به چشم یه بلیت بخت آزمایی نگاه کنه. لوس و متوقع بشه... من در حد توانم هرچیزی که نیاز باشه براش تهیه می کنم. لطفا دفعه دیگه از قبلش با من هماهنگ کن!
صورتش مات مانده و تا می خواهد زبان به توضیح باز کند من می چرخم و به سمت دکه ی کوچک زرد رنگ می روم تا هم از او دور شوم و هم برای آتش خشم زبانه کشیده در جانم فکری کنم.
آب معدنی را حساب می کنم و یک نفس بالا می روم.
***
-خیلی دیوونه ای به خدا! اون موقعی که عقل تقسیم می کردن تو کجا بودی؟ دستتو تکون نده ببینم...!
داشت برایم لاک می زد و یک ریز غر می زد که چرا گفته بودم دوچرخه را پس بدهد. نمی توانست درکم کند...
که با دیدن آن هدیه ی بزرگی که پدر رزا به یک اشاره برای دخترمان خریده و من برای خریدی هدیه ای با کمتر از نصف قیمت آن ماه هاست که منتظرم قسط هایم تمام شد و پول خریدش را کنار بگذارم، چه حسی دارم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۳۲
که وقتی دخترت از خوشی روی پا بند نیست و تو پر از بغض و سرخوردگی هستی و نمی توانی در خوشی اش شریک باشی یعنی چه! چطور از خودت متنفر می شوی.
وقتی سال ها هم پدر باشی و هم مادر در هر مرحله از زندگی اش خودت را به چالش بکشی، هر قدمت را زیر سوال ببری، که مبادا کم بگذاری، دخترت نبود پدرش را حس نکند، آن وقت می توانی زنی در غشای شهرزاد ها را درک کنی.
-فکر می کنم این یه حقیقته که من و تو نتونستیم تا به الان ببینیمش. من نتونستم اون زندگی که حق رزاست بهش بدم. شاید باید زودتر سراغ محمد می اومدم. نمی تونی درکم کنی مهشید من...
بغضم داشت خفه ام می کرد... سرم را بالا میگیرم و پشت هم پلک می زنم...
-من باید زودتر سراغ محمد می اومدم. رزا می تونست مثل من نباشه. از لحظه ی اول زندگیش تو ناز و نعمت بزرگ بشه. شاید محمد می تونست زندگی بهتری بهش بده. و من حالا فکر می کنم به خاطر ترسای خودم اینو ازش دریغ کردم. من به محمد خرده گرفتم که اگر می خواست می تونست منو پیدا کنه اما واقعیت اینه که منم می تونستم پیداش کنم. اما تا زمانی که بهانه های رزا شروع نشد و اون روز اتفاقی اسم محمد و شرکتشون رو از زبون خانوم طاهری نشنیدم حتی فکر روبرو کردن اونا با هم دیگه از ذهنم نگذشته بود!
در لاک را می بندد و دستانش را دور شانه ام قفل می کند. روی زمین نشسته بودیم و به تخت خواب پشت کمرمان تکیه داده بودیم.
-من باهات موافق نیستم شهرزاد. تو هرکاری که از دستت برمیومد برای رزا انجام دادی...
-اما کافی نبود!
-مهم نیست! تو اینجوری نبودی شهرزاد... چت شده؟ کی تا حالا پول و ثروت اونقدر مهم شده که حس می کنم با نبودنش تو چیزی کم از محمد داری؟ رزا یا هر دختر دیگه ای اگر تو پول غرق باشه یعنی خوشبختیش تضمین شده ست؟ نیست به خدا! اصلا از کجا معلوم اون زمان محمد مثل امروز انقدر تشنه ی پدری کردن می بود؟ از کجا معلوم اگر پیش اون می موند به اندازه ی الانش دختر شاد و سرزنده ای می شد؟ رزا همه چیز داشته!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
که وقتی دخترت از خوشی روی پا بند نیست و تو پر از بغض و سرخوردگی هستی و نمی توانی در خوشی اش شریک باشی یعنی چه! چطور از خودت متنفر می شوی.
وقتی سال ها هم پدر باشی و هم مادر در هر مرحله از زندگی اش خودت را به چالش بکشی، هر قدمت را زیر سوال ببری، که مبادا کم بگذاری، دخترت نبود پدرش را حس نکند، آن وقت می توانی زنی در غشای شهرزاد ها را درک کنی.
-فکر می کنم این یه حقیقته که من و تو نتونستیم تا به الان ببینیمش. من نتونستم اون زندگی که حق رزاست بهش بدم. شاید باید زودتر سراغ محمد می اومدم. نمی تونی درکم کنی مهشید من...
بغضم داشت خفه ام می کرد... سرم را بالا میگیرم و پشت هم پلک می زنم...
-من باید زودتر سراغ محمد می اومدم. رزا می تونست مثل من نباشه. از لحظه ی اول زندگیش تو ناز و نعمت بزرگ بشه. شاید محمد می تونست زندگی بهتری بهش بده. و من حالا فکر می کنم به خاطر ترسای خودم اینو ازش دریغ کردم. من به محمد خرده گرفتم که اگر می خواست می تونست منو پیدا کنه اما واقعیت اینه که منم می تونستم پیداش کنم. اما تا زمانی که بهانه های رزا شروع نشد و اون روز اتفاقی اسم محمد و شرکتشون رو از زبون خانوم طاهری نشنیدم حتی فکر روبرو کردن اونا با هم دیگه از ذهنم نگذشته بود!
در لاک را می بندد و دستانش را دور شانه ام قفل می کند. روی زمین نشسته بودیم و به تخت خواب پشت کمرمان تکیه داده بودیم.
-من باهات موافق نیستم شهرزاد. تو هرکاری که از دستت برمیومد برای رزا انجام دادی...
-اما کافی نبود!
-مهم نیست! تو اینجوری نبودی شهرزاد... چت شده؟ کی تا حالا پول و ثروت اونقدر مهم شده که حس می کنم با نبودنش تو چیزی کم از محمد داری؟ رزا یا هر دختر دیگه ای اگر تو پول غرق باشه یعنی خوشبختیش تضمین شده ست؟ نیست به خدا! اصلا از کجا معلوم اون زمان محمد مثل امروز انقدر تشنه ی پدری کردن می بود؟ از کجا معلوم اگر پیش اون می موند به اندازه ی الانش دختر شاد و سرزنده ای می شد؟ رزا همه چیز داشته!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۳۳
#
دلم نم نمک گرم می شود. بیشتر به تنش می چسبم و او ادامه می دهد:
-اون عشقی که تو به پای رزا ریختی، اون همه فداکاری و شبانه روز پای رزا موندنت ضامن خوشبختیه اونه. رزا یه دختر بچه شاد و همه چی تمومه. اینا همه به خاطر اینه که تو از خوبم خوب تری...
اشک در چشمانم حلقه زده و سرم را روی شانه اش تکیه می دهم.
خودم می دانم که تمام تلاشم را کرده بودم اما شاید واقعا کافی نبود که هیچ وقت نتوانسته بودم رزا را این گونه که محمد با یک حرکت توانسته بود از خوشی جیغ هایش را به هوا ببرد، خوشحالش کنم.
نیاز داشتم که کسی بگوید کافی بوده ام. کارم را خوب انجام داده ام.
نیاز داشتم بشنوم که پول همه ی چیزی نیست که خوشبختی اولاد را تضمین کند. این حس عدم امنیتی که داشت گریبانم را می گرفت امانم را بریده بود.
-تو خودتو وقتی ثابت کردی که یه دختر معصوم با یه شناسنامه سفید تو این جامعه تصمیم گرفتی مادر دونه کوچولوی تو دلت باشی. روزی که توی تنهایی و بی کسی به دنیا آوردیش و دستشو گرفتی و هرگز دیگه دستشو ول نکردی. زندگی خودتو وقف دختر و مادرت کردی. اینان که تو رو خاص می کنن. تو رو تبدیل به بهترین و فداکار ترین مادری که دنیا به خودش دیده می کنن.
دستم را دور زانوهایم می پیچم و برای عوض کردن حالش با لحن آرام و ریلکسی زمزمه می کنم:
-اینا رو که می دونم خودم. یه چیز جدید بگو...
نفس عمیقی می گیرم و سرم را که بالا می برم و بینی چین افتاده اش را می بینم زیر خنده می زنم و او با یک هول جانانه به شانه ام از جا برمیخیزد..
.رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
دلم نم نمک گرم می شود. بیشتر به تنش می چسبم و او ادامه می دهد:
-اون عشقی که تو به پای رزا ریختی، اون همه فداکاری و شبانه روز پای رزا موندنت ضامن خوشبختیه اونه. رزا یه دختر بچه شاد و همه چی تمومه. اینا همه به خاطر اینه که تو از خوبم خوب تری...
اشک در چشمانم حلقه زده و سرم را روی شانه اش تکیه می دهم.
خودم می دانم که تمام تلاشم را کرده بودم اما شاید واقعا کافی نبود که هیچ وقت نتوانسته بودم رزا را این گونه که محمد با یک حرکت توانسته بود از خوشی جیغ هایش را به هوا ببرد، خوشحالش کنم.
نیاز داشتم که کسی بگوید کافی بوده ام. کارم را خوب انجام داده ام.
نیاز داشتم بشنوم که پول همه ی چیزی نیست که خوشبختی اولاد را تضمین کند. این حس عدم امنیتی که داشت گریبانم را می گرفت امانم را بریده بود.
-تو خودتو وقتی ثابت کردی که یه دختر معصوم با یه شناسنامه سفید تو این جامعه تصمیم گرفتی مادر دونه کوچولوی تو دلت باشی. روزی که توی تنهایی و بی کسی به دنیا آوردیش و دستشو گرفتی و هرگز دیگه دستشو ول نکردی. زندگی خودتو وقف دختر و مادرت کردی. اینان که تو رو خاص می کنن. تو رو تبدیل به بهترین و فداکار ترین مادری که دنیا به خودش دیده می کنن.
دستم را دور زانوهایم می پیچم و برای عوض کردن حالش با لحن آرام و ریلکسی زمزمه می کنم:
-اینا رو که می دونم خودم. یه چیز جدید بگو...
نفس عمیقی می گیرم و سرم را که بالا می برم و بینی چین افتاده اش را می بینم زیر خنده می زنم و او با یک هول جانانه به شانه ام از جا برمیخیزد..
.رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۳۴
-هیچیت... هیچیت به آدمیزاد نبرده! منه خرو بگو دارم غصه اینو می خورم. پاشو جمع کن خودتو! الاناست محمد برسه دیگه... زنگ بزنه و با اون صدای کلفت و جدیش بگه...
گردنش را بالا می گیرد و با تغییر صدا می گوید:
-خانوم جان من پایینم اما عجله نکنیا راحت باش... پاتو زمین نذاریا... اصلا بیام کولت کنم؟
بالشتک قلبی شکل کنار دستم را با حرص توی صورتش پرتاب می کنم و او غش غش می خندد.
از پریروز که محمد من و رزا را به خانه رسانید و مقابل این بی آبرو "خانوم جان" خطابم کرد، از هر فرصتی استفاده می کند تا آتش به جان من بریزد.
و خودم می دانستم که بی منطق شده بودم اما حتی با او خداحافظی هم نکردم.
به شدت از دستش عصبانی بودم و فرصت حرف زدن را از او گرفته بودم و او انقدر پرو بود که اهمیتی نمی داد و پشت هم خانوم جان به ریش من می بست.
-کمال هم نشینی اون سماوری تفلون واقعا روت اثر گذاشته. دقیقا مثل خودش شوخیات نچسب شده...
-دلتم بخواد...
کشیده و با پشت چشم نازک کردنی گفت و به پشت روی تخت افتاد.
به سمتش می چرخم و فرصت را مناسب می بینم که در این باره صحبت کنیم را از دست نمی دهم. دستم را در موهایش می چرخانم و زمزمه وار می پرسم:
-نریمان خوبه؟ اذیتت نمی کنه؟
واضح به فکر فرو رفت. آیا جواب این سوال نباید یک بله ی قاطع باشد؟ پاسخش تشویش به جانم می ریزد وقتی می گوید:
-خوبه... یعنی نمی دونم...
می گوید خوب است اما به کل لبخند از لب هایش پاک شده بود.
-یعنی چی نمی دونم... می دونی چند وقته شب و روز با همید؟ کافی نبوده که بفهمی خوبه یا نه؟
-چه می دونم... اصلا نمی تونم بفهممش.
-بیشتر توضیح بده... چرا قسطی حرف می زنی!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
-هیچیت... هیچیت به آدمیزاد نبرده! منه خرو بگو دارم غصه اینو می خورم. پاشو جمع کن خودتو! الاناست محمد برسه دیگه... زنگ بزنه و با اون صدای کلفت و جدیش بگه...
گردنش را بالا می گیرد و با تغییر صدا می گوید:
-خانوم جان من پایینم اما عجله نکنیا راحت باش... پاتو زمین نذاریا... اصلا بیام کولت کنم؟
بالشتک قلبی شکل کنار دستم را با حرص توی صورتش پرتاب می کنم و او غش غش می خندد.
از پریروز که محمد من و رزا را به خانه رسانید و مقابل این بی آبرو "خانوم جان" خطابم کرد، از هر فرصتی استفاده می کند تا آتش به جان من بریزد.
و خودم می دانستم که بی منطق شده بودم اما حتی با او خداحافظی هم نکردم.
به شدت از دستش عصبانی بودم و فرصت حرف زدن را از او گرفته بودم و او انقدر پرو بود که اهمیتی نمی داد و پشت هم خانوم جان به ریش من می بست.
-کمال هم نشینی اون سماوری تفلون واقعا روت اثر گذاشته. دقیقا مثل خودش شوخیات نچسب شده...
-دلتم بخواد...
کشیده و با پشت چشم نازک کردنی گفت و به پشت روی تخت افتاد.
به سمتش می چرخم و فرصت را مناسب می بینم که در این باره صحبت کنیم را از دست نمی دهم. دستم را در موهایش می چرخانم و زمزمه وار می پرسم:
-نریمان خوبه؟ اذیتت نمی کنه؟
واضح به فکر فرو رفت. آیا جواب این سوال نباید یک بله ی قاطع باشد؟ پاسخش تشویش به جانم می ریزد وقتی می گوید:
-خوبه... یعنی نمی دونم...
می گوید خوب است اما به کل لبخند از لب هایش پاک شده بود.
-یعنی چی نمی دونم... می دونی چند وقته شب و روز با همید؟ کافی نبوده که بفهمی خوبه یا نه؟
-چه می دونم... اصلا نمی تونم بفهممش.
-بیشتر توضیح بده... چرا قسطی حرف می زنی!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۳۵
#
-چطوری بگم... همیشه خوبه. وقتی پیششم مدام قربون صدقه ام می ره. میریم پیش دوستاش خوش می گذره با احترام باهام رفتار می کنه اما فقط همینه... یعنی وقتی بگه فلان جا برنامه ست میگم نمی تونم بیام ذره ای اصرار نمی کنه. خودش تنهایی بلند می شه میره. یا مثلا من ذهنم درگیره میپرسه خوبی؟ میگم اره یه مشکلی دارم اما به زودی حل می شه. فکر می کنی برمیگرده چی میگه؟
باور نمی کنم اما با ابروهایی بالا رفته و نگاهی زهردار اشک در چشمش حلقه زده...
خواهرکم چقدر بغض دارد که با یک حرف اینطور به هم می ریزد؟
-میگه امیدوارم مشکلت حل شه! ذره ای کنجکاوی نداره نسبت به مشکل من. می دونی چی می خوام بگم؟ من واقعا واقعا دوستش دارم. خیلی خیلی بیشتر از امیر وابسته اش شدم. اون روز مریض بود از صبح تا شب ده بار باهاش تماس گرفتم. براش سوپ بردم، رفتم دارو گرفتم بردم براش. اما اون فقط وقتی که خوبم و وقتی که هستم خوبه. اصلا کنجکاوی نمی کنه راجع به من... اصلا انگار براش مهم نیستم! از وقتی راجع بهش با هم صحبت کردیم کلی بهش فکر کردم. رفتاراشو زیر نظر گرفتم. پرسیدی به خاطر داشتنم حاضره چکار برام بکنه. برای نگه داشتن رابطه مون...
سرش را به سمتم می چرخاند و من از پیش جوابش را می دانم و دوست پیش از به زبان آوردن و خش انداختن به غرورش دستم را مقابل دهانش بگیرم اما با انفجار اشک هایش می نالد:
-هیچی...! حتی اگر همین امروز رابطه مون تموم بشه قسم می خورم ککشم نمی گزه! من براش یه رفیق شدم انگار... یه کسی که یه دوره ای از زندگیش را باهام پر کنه!
لعنت به همه ی عشق های دنیا! چرا هیچوقت خوشی نداشت پایان این راه؟
-چرا اینجوری شد به نظرت؟
-چجوری شد؟
-اینکه تو اینطوری تا گلو درگیر باشی و اون یه عوضی بی تفاوت...
-اینطوری نگو...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
-چطوری بگم... همیشه خوبه. وقتی پیششم مدام قربون صدقه ام می ره. میریم پیش دوستاش خوش می گذره با احترام باهام رفتار می کنه اما فقط همینه... یعنی وقتی بگه فلان جا برنامه ست میگم نمی تونم بیام ذره ای اصرار نمی کنه. خودش تنهایی بلند می شه میره. یا مثلا من ذهنم درگیره میپرسه خوبی؟ میگم اره یه مشکلی دارم اما به زودی حل می شه. فکر می کنی برمیگرده چی میگه؟
باور نمی کنم اما با ابروهایی بالا رفته و نگاهی زهردار اشک در چشمش حلقه زده...
خواهرکم چقدر بغض دارد که با یک حرف اینطور به هم می ریزد؟
-میگه امیدوارم مشکلت حل شه! ذره ای کنجکاوی نداره نسبت به مشکل من. می دونی چی می خوام بگم؟ من واقعا واقعا دوستش دارم. خیلی خیلی بیشتر از امیر وابسته اش شدم. اون روز مریض بود از صبح تا شب ده بار باهاش تماس گرفتم. براش سوپ بردم، رفتم دارو گرفتم بردم براش. اما اون فقط وقتی که خوبم و وقتی که هستم خوبه. اصلا کنجکاوی نمی کنه راجع به من... اصلا انگار براش مهم نیستم! از وقتی راجع بهش با هم صحبت کردیم کلی بهش فکر کردم. رفتاراشو زیر نظر گرفتم. پرسیدی به خاطر داشتنم حاضره چکار برام بکنه. برای نگه داشتن رابطه مون...
سرش را به سمتم می چرخاند و من از پیش جوابش را می دانم و دوست پیش از به زبان آوردن و خش انداختن به غرورش دستم را مقابل دهانش بگیرم اما با انفجار اشک هایش می نالد:
-هیچی...! حتی اگر همین امروز رابطه مون تموم بشه قسم می خورم ککشم نمی گزه! من براش یه رفیق شدم انگار... یه کسی که یه دوره ای از زندگیش را باهام پر کنه!
لعنت به همه ی عشق های دنیا! چرا هیچوقت خوشی نداشت پایان این راه؟
-چرا اینجوری شد به نظرت؟
-چجوری شد؟
-اینکه تو اینطوری تا گلو درگیر باشی و اون یه عوضی بی تفاوت...
-اینطوری نگو...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۳۶
دستم مشت می شود و خشم تا گلویم قل قل می کند اما خودم را کنترل می کنم تا داد نکشم.
-پس چطوری بگم؟
تلاشم به غرشی ختم شد!
-تقصیر اون نیست که. از اولم همینطوری بود. روحیه آزادی داره. هیچوقت قول هیچی رو به من نداد. این من بودم که بیخودی وا دادم...
-اگر می بینی حالت رو خوب نمی کنه... که به جای آروم گرفتن کنارش داره داغونت می کنه هرچقدر هم که عاشقش باشی، بودن تو این رابطه به لعنت خدا هم نمی ارزه. اینو من دارم بهت می گم تا تهش رفتم...
-منم...
دهانم طعم زهر می گیرد. قلبم در دهانم می زند. می نالم:
-تو چی؟
در چشمانم نگاه نمی کند.
-خر شدم می دونم...
-مهشید؟
بهت حتی ذره ای از حال الانم را نمی پوشاند!
-پشیمون نیستم اما!
بغض می کنم و دلم برای قطره قطره مروارید های گوشه ی چشمانش ریش می شود.
-منو ندیدی؟
-من خودمم ندیدم...! حسی که به امیر داشتم با حسی که به نریمان دارم فرقش از زمین تا آسمونه شهرزاد. نریمان تمام قلب و روحمو پر کرده... با امیر تونستم اما با نریمان؟ نتونستم جلوشو بگیرم.
شرشر اشک های روانش را پاک می کنم و پیشانی ام را روی گونه اش می گذارم.
-خیلی بی لیاقته... چطور می تونه دوستت نداشته باشه؟
تلخی لبخندش دلم را مچاله می کند...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
دستم مشت می شود و خشم تا گلویم قل قل می کند اما خودم را کنترل می کنم تا داد نکشم.
-پس چطوری بگم؟
تلاشم به غرشی ختم شد!
-تقصیر اون نیست که. از اولم همینطوری بود. روحیه آزادی داره. هیچوقت قول هیچی رو به من نداد. این من بودم که بیخودی وا دادم...
-اگر می بینی حالت رو خوب نمی کنه... که به جای آروم گرفتن کنارش داره داغونت می کنه هرچقدر هم که عاشقش باشی، بودن تو این رابطه به لعنت خدا هم نمی ارزه. اینو من دارم بهت می گم تا تهش رفتم...
-منم...
دهانم طعم زهر می گیرد. قلبم در دهانم می زند. می نالم:
-تو چی؟
در چشمانم نگاه نمی کند.
-خر شدم می دونم...
-مهشید؟
بهت حتی ذره ای از حال الانم را نمی پوشاند!
-پشیمون نیستم اما!
بغض می کنم و دلم برای قطره قطره مروارید های گوشه ی چشمانش ریش می شود.
-منو ندیدی؟
-من خودمم ندیدم...! حسی که به امیر داشتم با حسی که به نریمان دارم فرقش از زمین تا آسمونه شهرزاد. نریمان تمام قلب و روحمو پر کرده... با امیر تونستم اما با نریمان؟ نتونستم جلوشو بگیرم.
شرشر اشک های روانش را پاک می کنم و پیشانی ام را روی گونه اش می گذارم.
-خیلی بی لیاقته... چطور می تونه دوستت نداشته باشه؟
تلخی لبخندش دلم را مچاله می کند...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۳۷
#
-دارم با خودم کنار میام. وقتی وقت برگشتنمون شد بالاخره خلاص می شم. تا اون موقع نمی خوام که این روزایی که می تونم باهاش داشته باشم رو خراب کنم. اما اگر تا اون موقع برای کنارم بودنش هیچ تلاشی نکرد و مثل همین حالا، بود و نبودم براش مهم نبود قیدشو می زنم.
تنم لرز می گیرد وقتی به روز برگشتمان که هر روز نزدیک و نزدیک تر می شد فکر می کنم.
چطور رزا را از محمد جدا می کردم؟ او با یک روز ندیدنش بی قرار می شد. چطور با روزها ندیدنش کنار می آمد؟
اتفاقاتی که در این چند وقت افتاده بود زندگی همه مان را برای همیشه تغییر داده بود.
-پشیمونم که بهت اصرار کردم باهام بیای. کاش لال می شدم...
-هی... هی... اصلا این حرفو نزن. چه ربطی...
-شهرزاد؟ شهرزاد؟
صدای هول زده مامان را که می شنوم پشت دستم را سریع به چشمانم می کشم و از جا بلند می شوم.
از اتاق خارج می شوم و در همان حین پاسخ مامان را می دهم:
-جانم چیشده؟
کنار پنجره ایستاده و به بیرون خیره شده...
-اون محمد نیست؟ پس چرا حاضر نیستی تو... اینکه اومده... برو رزا بیدار کن....
نگاهم را به ساعت می اندازم تازه پنج غروب بود. با تعجب و چشمانی از حدقه در آمده گفتم:
-قرارمون هشت شب بود. من خبر ندارم چرا الان اومده!
از پنجره پایین را نگاه می کنم. همراه با دو مرد دیگر داشتند یک سری وسیله و به همراه یک نردبان بزرگ را از پشت یک نیسان خالی می کردند.
به سمت گوشی می دوم و شماره اش را می گیرم... اصلا متوجه نمی شوم که برای چه آمده!
-جانم؟
جا نمی خورم و همین جای تعجب دارد! داشتم عادت می کردم به جانم گفتن هایش انگار!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
-دارم با خودم کنار میام. وقتی وقت برگشتنمون شد بالاخره خلاص می شم. تا اون موقع نمی خوام که این روزایی که می تونم باهاش داشته باشم رو خراب کنم. اما اگر تا اون موقع برای کنارم بودنش هیچ تلاشی نکرد و مثل همین حالا، بود و نبودم براش مهم نبود قیدشو می زنم.
تنم لرز می گیرد وقتی به روز برگشتمان که هر روز نزدیک و نزدیک تر می شد فکر می کنم.
چطور رزا را از محمد جدا می کردم؟ او با یک روز ندیدنش بی قرار می شد. چطور با روزها ندیدنش کنار می آمد؟
اتفاقاتی که در این چند وقت افتاده بود زندگی همه مان را برای همیشه تغییر داده بود.
-پشیمونم که بهت اصرار کردم باهام بیای. کاش لال می شدم...
-هی... هی... اصلا این حرفو نزن. چه ربطی...
-شهرزاد؟ شهرزاد؟
صدای هول زده مامان را که می شنوم پشت دستم را سریع به چشمانم می کشم و از جا بلند می شوم.
از اتاق خارج می شوم و در همان حین پاسخ مامان را می دهم:
-جانم چیشده؟
کنار پنجره ایستاده و به بیرون خیره شده...
-اون محمد نیست؟ پس چرا حاضر نیستی تو... اینکه اومده... برو رزا بیدار کن....
نگاهم را به ساعت می اندازم تازه پنج غروب بود. با تعجب و چشمانی از حدقه در آمده گفتم:
-قرارمون هشت شب بود. من خبر ندارم چرا الان اومده!
از پنجره پایین را نگاه می کنم. همراه با دو مرد دیگر داشتند یک سری وسیله و به همراه یک نردبان بزرگ را از پشت یک نیسان خالی می کردند.
به سمت گوشی می دوم و شماره اش را می گیرم... اصلا متوجه نمی شوم که برای چه آمده!
-جانم؟
جا نمی خورم و همین جای تعجب دارد! داشتم عادت می کردم به جانم گفتن هایش انگار!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
💫خـدایـا...
🍁چقدر لحظه های
💫با تو بودن زیباست است
💫الهی...
🍁مشگل گشای تمام
💫گرفتاریهای بندگانت باش
🍁مسیر زندگیشان را
💫همـوار کن
🍁و صندوقچه سرنوشت شان
💫را پرکن از سلامتی
🍁برکت و عاقبت بخیری
💫شبتون آرام
🍁فرداتون بروفق مراد
@kadbanoiranii
🍁چقدر لحظه های
💫با تو بودن زیباست است
💫الهی...
🍁مشگل گشای تمام
💫گرفتاریهای بندگانت باش
🍁مسیر زندگیشان را
💫همـوار کن
🍁و صندوقچه سرنوشت شان
💫را پرکن از سلامتی
🍁برکت و عاقبت بخیری
💫شبتون آرام
🍁فرداتون بروفق مراد
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹
🌸خورشیدیو ما چو ذره ناپیداییم
✨سر، بر درِ آستان تو میساییم
🌸صبح دگری دمید، برمیخیزیم
✨تا دفتر دل به نام تو بگشاییم
🌸خدایا
✨با توکل بهاسم اعظمت که روشنگر
🌸جانست روزمان را آغاز می کنیم
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
سـ🍁ــلام
@kadbanoiranii
🌸خورشیدیو ما چو ذره ناپیداییم
✨سر، بر درِ آستان تو میساییم
🌸صبح دگری دمید، برمیخیزیم
✨تا دفتر دل به نام تو بگشاییم
🌸خدایا
✨با توکل بهاسم اعظمت که روشنگر
🌸جانست روزمان را آغاز می کنیم
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
سـ🍁ــلام
@kadbanoiranii
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#لقمه_مدرسه
آرد نان فانتزی : ۲۵۰ گرم
خمیر مایه ۴ گرم
کره ۳۰ گرم ، نمک ۳ گرم ، شکر ۷ گرم
شیر سرد ۱۵۰ گرم ممکنه برای شما کمتر و ممکنه بیشتر نیاز باشه
تخم مرغ کامل +یک ق غ شیر برای رومال
روغن مایع کمی برای رومال لایه های خمیر
🌡دمای پخت ۱۸۰ درجه
مدت پخت : ۱۵ الی ۲۰ دقیقه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#لقمه_مدرسه
آرد نان فانتزی : ۲۵۰ گرم
خمیر مایه ۴ گرم
کره ۳۰ گرم ، نمک ۳ گرم ، شکر ۷ گرم
شیر سرد ۱۵۰ گرم ممکنه برای شما کمتر و ممکنه بیشتر نیاز باشه
تخم مرغ کامل +یک ق غ شیر برای رومال
روغن مایع کمی برای رومال لایه های خمیر
🌡دمای پخت ۱۸۰ درجه
مدت پخت : ۱۵ الی ۲۰ دقیقه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#رول_کباب_سفره_ای بسی جذااب و دلبر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#رول_کباب_سفره_ای بسی جذااب و دلبر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#آش_ماش
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#آش_ماش
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#کباب_کوبیده_مرغ
مواد لازم برای ۶ نفر(۱۲سیخ ۱۳۰ گرمی)
ران و سینه مرغ بدون استخوان ۱ کیلو
زعفران غلیظ ۲ ق.غ
فلفل قرمز، فلفل سیاه، نمک به میزان لازم
جعفری ۲ ق.غ
دنبه ۳۰۰ گرم
پیاز آب گرفته ۳۰۰ گرم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
مواد لازم برای ۶ نفر(۱۲سیخ ۱۳۰ گرمی)
ران و سینه مرغ بدون استخوان ۱ کیلو
زعفران غلیظ ۲ ق.غ
فلفل قرمز، فلفل سیاه، نمک به میزان لازم
جعفری ۲ ق.غ
دنبه ۳۰۰ گرم
پیاز آب گرفته ۳۰۰ گرم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪