#پارت۱۵۰
نمی فهمیدم! سکوت می کند اما مشتش هر لحظه بیشتر فشرده می شود.
-محمد می شه جوابمو بدی؟
-نگات می کنم! ناخودآگاه نگات می کنم و اونقدر زیبایی که نگاه گرفتن ازت برام سخته! هر بار می گم بار آخره اما هربار دقیق تر صورتتو نگاه می کنم! دلم می خواد ساعت ها به صورتت زل بزنم. حتی دستتو لمس کنم، موهاتو... خدایا...
دستش را روی صورتش می کشد و شیشه را پایین می کشد.آنقدر صورتش سرخ شده بود که صورت همیشه آرامش ترسناک به نظر می رسید!
همیشه به عقایدش احترام می ذاشتم اما نگران دستمو روی مشتش گذاشتم که عین برق گرفته ها دستشو از زیر دستم بیرون کشید و با صدای نسبتا بلندی داد زد:
-شهرزاد! نامحرمی لامصب!
ترسیده دستمو عقب کشیدم و گنگ و گیج خیره اش موندم. اصلا انتظار این برخورد رو ازش نذاشتم. اشکم دوباره سرازیر شده بود و با غصه گفتم:
-ببخشید نمی خواستم اذیتت کنم. می خواستم آرومت کنم همین!
-گریه نکن تو رو خدا... شهرزاد؟ معذرت می خوام داد زدم، گریه نکن... منم می خوام آرومت کنم! اما...
گریه ام بیشتر شده بود و محمد برای اولین بار نگاه از چشم هایم نمی گرفت. مستاصل لب زد:
-محرمم می شی؟
من به آنی گریه ام قطع شد. راه حلش این بود؟ این که محمد پسم نزنه و کنارم بمانه؟ خیلی سوال تو ذهنم بود اما نمیدونم چی تو فکر و ذهنم می گذشت که فقط پرسیدم:
-کنارم می مونی اینجوری؟
-می مونم!
-محرمت می شم!»
چشم باز می کنم و اشک هایم انگار مسری بودند که صورت مهشید هم خیس شده بود.
-تو چرا گریه می کنی زشتوک؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
نمی فهمیدم! سکوت می کند اما مشتش هر لحظه بیشتر فشرده می شود.
-محمد می شه جوابمو بدی؟
-نگات می کنم! ناخودآگاه نگات می کنم و اونقدر زیبایی که نگاه گرفتن ازت برام سخته! هر بار می گم بار آخره اما هربار دقیق تر صورتتو نگاه می کنم! دلم می خواد ساعت ها به صورتت زل بزنم. حتی دستتو لمس کنم، موهاتو... خدایا...
دستش را روی صورتش می کشد و شیشه را پایین می کشد.آنقدر صورتش سرخ شده بود که صورت همیشه آرامش ترسناک به نظر می رسید!
همیشه به عقایدش احترام می ذاشتم اما نگران دستمو روی مشتش گذاشتم که عین برق گرفته ها دستشو از زیر دستم بیرون کشید و با صدای نسبتا بلندی داد زد:
-شهرزاد! نامحرمی لامصب!
ترسیده دستمو عقب کشیدم و گنگ و گیج خیره اش موندم. اصلا انتظار این برخورد رو ازش نذاشتم. اشکم دوباره سرازیر شده بود و با غصه گفتم:
-ببخشید نمی خواستم اذیتت کنم. می خواستم آرومت کنم همین!
-گریه نکن تو رو خدا... شهرزاد؟ معذرت می خوام داد زدم، گریه نکن... منم می خوام آرومت کنم! اما...
گریه ام بیشتر شده بود و محمد برای اولین بار نگاه از چشم هایم نمی گرفت. مستاصل لب زد:
-محرمم می شی؟
من به آنی گریه ام قطع شد. راه حلش این بود؟ این که محمد پسم نزنه و کنارم بمانه؟ خیلی سوال تو ذهنم بود اما نمیدونم چی تو فکر و ذهنم می گذشت که فقط پرسیدم:
-کنارم می مونی اینجوری؟
-می مونم!
-محرمت می شم!»
چشم باز می کنم و اشک هایم انگار مسری بودند که صورت مهشید هم خیس شده بود.
-تو چرا گریه می کنی زشتوک؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪