کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#نان_تست_جو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_تست_جو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_تست_جو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#لقمه_مکزیکی

ترد و خوشمزه درست کردنش هم زمان زیادی نمیخواد☺️

مواد لازم:

یک پیاز متوسط
نصف یک عدد فلفل دلمه
پنیر خامه ای سه ق غ خ
سینه مرغ پخته نصف یک عدد
خمیر یوفکا
سیر دو حبه
جعفری خرد شده
.
ابتدا پیاز رو خرد کرده و کمی تفت دهید سپس بهش فلفل دلمه خرد شده و مرغ که از قبل فقط با پیاز و نمک و برگ بو پختید و کامل خرد کردید اضافه کنید .
دو حبه سیر رو ریز خرد کرده و اضافه کنید پنیر خامه ای و جعفری خرد شده رو بریزید و از مواد داخل دو ورقه از خمیر یوفکا قرار بدید و مطابق فیلم بپیچید و داخل روغن داغ و فراوان با شعله ی ملایم سرخ کنید.
نکته مهم حتما باید از دو ورق از ورقه های یوفکا استفاده کنید
خیلی خیلی خوشمزه میشه حتما امتحانش کنید��


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#بسبوسه_خامه_ای_آرمیا

شیر ۲ پیمانه (۴۵۰گرم)
شکر ۲ق غ پر ( ۴۰گرم)
نشاسته ذرت ۴ ق غ (۴۰گرم)
خامه صبحانه ۱۰۰ گرم
پنیر خامه ای ماسکارپونه ۱۰۰ گرم ( از پنیر ویلی یا لبنه هم می تونید استفاده کنید ولی کمی مزه شوری داره _ ماسکارپونه بهتره  چون کاملا بی نمکه)

��همه مواد را باهم خوب مخلوط کنید و روی حرارت ملایم مدام هم بزنید تا کاملا یکدست بشه وغلیظ  _کنار بزارید تا خنک بشه

تخم مرغ ۳ عدد
شکر ۱/۲ پیمانه(۱۰۰گرم)
وانیل ۱/۴ ق چ
ماست  ۱پیمانه سر خالی (۲۰۰گرم)
روغن مایع ۱/۲ پیمانه پر(۱۱۰گرم)
آرد سمولینا ۱ و۱/۴ پیمانه (۲۰۰گرم)
پودر نارگیل ۲/۳ پیمانه سرخالی (۶۰گرم)
بکینگ پودر ۱ق چ (۵گرم)

��تخم مرغ ،شکر ووانیل را با همزن بزنید تا کرم رنگ و کمی حجیم بشه

ماست وروغن مایع را اضافه کنید در حد  مخلوط شدن هم بزنید

در نهایت آرد سمولینا،پودر نارگیل و بکینگ پودر را اضافه و با همزن دستی یا لیسک یکدست کنید

نصف مایه کیک را درون قالب کاغذ روغنی انداخته بریزید ودرون فر ۱۷۰ درجه حدود ۲۰دقیقه یا تا زمانی که رویه اش ببنده قرار بدین
از فر خارج کنید کرم را بریزید و مابقی مایه کیک
دوباره داخل فر ۱۷۰ درجه قرار بدین به مدت ۵۰ دقیقه یا تا زمانی که کامل بپزه
دست اخر کمی هم گریل کنید

از فر خارج کنید و بلافاصله روی کیک داغ شربت سرد بریزید

اجازه بدین شربت جذب کیک بشه چند ساعت داخل یخچال استراحت بدین تا شربت به خورد کیک بره و لایه میانی خوب منسجم بشه وکیک مرطوب تر

درنهایت برش بزنید ونوش جان......

قالب مناسب این کیک:
قالب کمربندی سایز ۲۲

اگر قالبتون کمربندی باشه خارج کردن کیک راحت تره

با قالب ساده در آوردن کیک از قالب ممکنه سختتون بشه ولی شدنیه�� باید دورتا دور کیک را آزاد کنید وقتی مطمئن شدیدجدا شده داخل ظرف برگردونید وبلافاصله داخل ظرف سرو

شربت بار:
یک پیمانه شکر ، یک پیمانه آب
کمی آب لیمو یا ۱/۸ ق چ جوهر لیمو و چند دونه هل روی حرارت ملاایم بزارین تا شکر حل بشه بعد از حل شدن شکر  وجوش اومدن حدود  پونزده دقیقه ای زمان بدین تا بجوشه بعد
خاموش کنید واجازه بدین خنک بشه شربت کمی قوام اومده باشه نه ابکیه نه خیلی غلیظ
(می تونید کمی گلاب یا  وزعفرون هم اضافه کنید )

من از شربت باری که قبلا آموزش دادم استفاده کردم (ولی با آب رقیق ترش کردم که کیک خیلی شیرین نشه)

#بسبوسه_عربی
#بسبوسه_خامه_ای


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#بسبوسه_عربی

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#بسبوسه عربی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#بورک_اسفناج

یکی از خوشمزه ترین بورک هایی که تا الان خوردم��

عناصر:
نان یوفکا یا نان باقلوا
پنیر فتا
اسفناج
تخم مرغ
کره
سیاه دانه

آماده سازی:
در فر از قبل گرم شده ۱۸۰ درجه به مدت ۱۵ تا ۲۵ دقیقه تا زمانی که بورک ها طلایی شود



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_کاک

یاهمون نون #یوخه شیراز



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#شیرینی_کاک
#کاک_یا_یوخه
نوعی شیرینی سنتی ایرانی است که سوغات شهرهای کرمانشاه و شیراز محسوب می‌شود. ‌
به این شیرینی در شیراز یوخه یا نان یوخه و در کرمانشاه کاک گفته می‌شود. ‌
هر چند کاک کرمانشاه و یوخه شیراز بسیار به هم شبیه هستند، نحوه تهیه این شیرینی در شیراز و کرمانشاه تفاوت جزئی داشته و ضخامت هر لایه در یوخه شیراز کمتر از کاک کرمانشاه است. ‌

شیرینی کاک از لایه‌های بسیار نازک خمیر است که با استفاده از ساچ‌های مخصوص درست می‌شود. ‌
کاک، سبک، خوش‌مزه و پرانرژی است. ‌کاک را از آرد گندم، شکر یا آرد قند، تخم‌مرغ، دارچین، روغن، هل و آب درست می‌کنند. ‌
برای زیباتر شدن و افزودن طعم به این شیرینی، روی آن را با پودر پسته، نارگیل و خلال بادام تزیین می‌کنند. ‌



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کوکی_لاهیجان


مواد لازم:

ارد ۱۵۵ گ
کره هم دمای محیط ۱۵ گ
ماست سفت ۲۵ گ
عسل ۲۰ گرم
پودر قند ۷۵ گ
تخم مرغ متوسط  ۱ عدد
جوش شیرین  ۱/۸ ق چ
بکینگ پودر  ۱/۴ ق چ
روغن مایع  ۳۰ گ
کشمش ۴۰ گ
گردو خرد شده ۴۰ گ
پودر کاکائو ۲ ق چ
وانیل ۱/۸ ق چ
نمک یک پینچ



۱.مواد خشک شامل ارد،پودر کاکائو ،نمک ،جوش شیرین و بکینگ پودر را با هم مخلوط کرده الک کرده و کنار میزاریم

۲.کره به دمای محیط رسیده+روغن مایع+ماست سفت+عسل+تخم مرغ+وانیل را داخل ظرف مناسب ریخته با دور کند همزن میزنیم تا یکدست شده و مخلوط شوند

۳.پودر قند الک شده را اضافه کرده و با دور کند همزن در حد مخلوط شدن میزنیم

۴.کشمش و گردو را اضافه کرده و مخلوط میکنیم

۵.مواد خشک را اضافه کرده و با دور کند همزن در حد مخلوط شدن میزنیم

۶.روی مواد کیسه فریزر کشیده و حدود یک ساعت استراحت می دهیم

۷.از مواد گلوله های ۳۰ تا ۴۰ گرمی برداشته با دست گرد کرده و داخل سینی که کاغذ انداخته ایم با فاصله می چینیم


۸.کوکی ها را در فر ۱۷۰ درجه حدود ۱۲ تا ۱۵ قرار داده تا بپزد
مدت زمان پخت بستگی به فر شما دارد
اگر بیش از اندازه داخل فر بماند کلوچه سفت و خشک میشود


۹.زمانی که از فر خارج میکنید به کوکی ها دست نزنید
از دما  که افتاد از سینی خارج کرده و در ظرف درب دار نگهداری کنید

نکته



مواد که اماده شد کاملا چسبناک است به هیچ عنوان ارد اضافه نکنید
ارد اضافه باعث خشک شدن کلوچه میشود

بعد از استراحت دادن به مواد جسبناک بودن مواد کمتر میشود


اگر بعد از استراحت موقع گلوله کردن مواد چسبناک بود دست خود را به کمی روغن اغشته کنید

اگر با چرب کردن باز هم مواد چسبناک بود و نمیتوانستید خمیر را گلوله کنید در حد ۱۰ گرم ارد به مواد اضافه کنید
بیشتر مجاز نیستید


بهتر است کف سینی با سیلپد پوشیده شود اگر سیلپد ندارید کف سینی را با دو لایه کاغذ روغنی بپوشانید


اگر ماست درردسترس شما سفت نیست مقداری ماست داخل پارچه تمیز قرار بدهید زمان بدید تا اب اضافه ماست خارج شود سپس از ماست استفاده کتید
بهتر است ماست شیرین و پر چرب باشد

کوکی بعد از پخت



زمانی که کوکی داغ هست دست نزنید
زمان بدید تا ازرداغی بیفتد
راحت از کاغذ جدا شده و در ظرف درب دار نگهداری کنید



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋

#بی_صدا_طلوع_کن

پارت_25

بارها به خودم نهیب زدم که با بداخلاقی های سرمد چرا باید خودمو به آب و آتیش بزنم تا حالش رو بهتر کنم اما ته دلم میگفت الان وقت تلافی کردن نیست..

لیوانی رو از آب چکان برداشتم و روش چای صاف کن گذاشتم.

قوری رو خم کردم تا دمنوش رو داخل لیوان بریزم.

وقتی کارم تمام شد به سمت اتاق سرمد حرکت کردم. وارد اتاق که شدم مهندس همچنان سرش روی میز بود.

دلم براش سوخت! چه روز ها و شب هایی که به خاطر فکر به گذشته خودمو اذیت نکردم و چه سردرد هایی که نکشیدم!

به آرومی کنارش رفتم و گفتم:

_آقای سرمد؟

سرش رو بلند نکرد اما در همون حالت و با صدای گرفته ای گفت:

_ چه عجب! بلاخره قُرصت ساخته شد؟ خوبه آدم به تو بگه دارم میمیرم دیگه فکر کنم تا فردا هم نمیای کمک!

مثل اینکه این مرد تشکر کردن بلد نبود. دیگه سکوت جایز ندونستم و با حالت طلبکاری گفتم:

_ من ازتون عذر میخوام! سر دردتون با من هماهنگ نکرده بود که کی درد میگیره وگرنه انواع و اقسام قرص های مسکن رو تقدیمتون میکردم!

بلاخره سرش رو بلند کرد..تعجب توی چمشاش مشخص بود شاید انتظار حاضر جوابی منو نداشت..

_قرص بذار رو میز برو دنبال کارات..

معلوم بود که بهش برخورده بود. برام مهم نبود.. لیوان دمنوش را کمی محکم روی میز گذاشتم و سمت لپتابم رفتم.

_ این دیگه چیه ؟!
چرا این رنگیه؟ نکنه سم توش ریختی؟!

از حرفش خنده ام گرفت. به سمتش برگشتم و گفتم:

_ اسمش دمنوش بابونه ست. برای اعصاب و سردرد عالیه

اخماشو تو هم کرد و لیوان رو گوشه میز گذاشت!

_ برو به موسوی بگو برام قرص بیاره. این چیزا سر منو خوب نمیکنه..

شونه ای از بیخیالی بالا انداختم. به سمت مبل رفته و روش نشستم. لپ تاب رو از روی میز برداشتم.

_ آقای موسوی نیستن. قرص هم هرچی گشتم پیدا نکردم. نکنه انتظار داشتین به قول شما قرص بسازم؟
من طراحی وب خوندم داروسازی که نخوندم!


کاملا مشخص بود که از رفتارم جا خورده.

بهتر!
فکر کرده چون رئیسه میتونه هرچی دلش خواست بهم بگه!

خودمو به بیخیالی زدم.. سرم رو با لپتاب گرم کردم و دیگه صحبتی بین مون رد و بدل نشد.
.
.

نگاهی به ساعتم کردم از 5 گذشته بود..
فایل های طراحی رو، دو جا سیو کردم تا اگه مشکلی پیش آمد و پاک شد داشته باشم.
لپ تاب را خاموش کردم و از جام بلند شدم.
در این دو ساعت نه نگاهش کرده بودم و نه حرفی بینمان رد و بدل شد.
نیم نگاهی به اقای سرمد کردم. به لپ تاب خیره شده و انگار در فکر بود.
چشمم به لیوان دمنوش افتاد.
خالی بود!
لبخند پیروزمندانه ای زدم.

به سمتش رفتم و لپ تاب رو، روی میزش گذاشتم..
هیچ واکنشی از خودش نشون نداد . بدون اینکه احوالش رو بپرسم گفتم:

_ ساعت کاری من تموم شده..یکی از طرح هامو داخل این فلشم ریختم.میمونه یه طرح دیگه که ازم خواستین. امروز فرصت نکردم فردا تا قبل از تایم ناهار تحویلتون میدم.

خسته نباشیدی گفتم و فلش رو روی میزش گذاشتم.

_خداحافظ مهندس

پشتم را به سرمد کردم و به سمت در رفتم.

_خورشید..

دستم روی دستگیره در موند!
با من بود؟
مگه جز من کسی هم تو اتاق بود؟

با تردید به عقب برگشتم. نگاهم تو نگاهش گره خورد.
حس نامفهوم و گنگی داشتم. برعکس خیلی از نگاه ها و رفتارای اطرافیانم،نگاه مهندس عاری از هرگونه چیزی بود!

_ بابت دمنوش ممنون

قدرت تکلم انگار از من گرفته شده بود..تمام حروف الفبا به یک باره از ذهنم پاک شدند.. شوک زده به سرمد نگاه میکردم.
کلمه خورشید رو بارها و بارها تو ذهنم تکرار کردم.

نمیدونستم با خورشید گفتنش حس خوبی داشتم یا بد...کاملا خلسه و بی حس فقط به مرد روبه رویم نگاه می‌کردم.

بلاخره بعد از کلنجار رفتن با ذهنم به خودم اومدم و سریع دستگیره در پایین کشیدم و از اتاق بیرون رفتم.

خوشبختانه خانم احمدی پشت میز نبود وگرنه تو این گیر و دار مغزم، حرفاش تمومی نداشت!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋

#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_27


به سمت گوشه ای ترین قسمت کافه رفتم و کنار پنجره نشستم.. میز مخصوص مون با فاصله زیادی از بقیه میزها چیده شده بود.

موزیک ملایمی در حال پخش بود. گوشیمو از توی کیفم دراوردم.
شماره آیهان گرفتم که با سومین بوق جواب داد

_ جانم طلوع
_سلام آیهان من تو کافه ام.. کار نداشتی بیا.
_ به به افتخار دادی به ما بانو... چند دقیقه صبر کن. کارارو به شاهین تحویل بدم بیام.

باشه ای گفتم و تماس قطع کردم. گوشیمو تو کیفم گذاشتم و نگاه گذرایی به آدم های داخل کافه انداختم.

دختر پسرهای جوونی میدیدم که عاشقانه چشم تو چشم هم انداخته بودند و حرف میزدند.
عده ای هم تنها روی صندلی های تکی کافه نشسته بودند.

ازون دور آیهان رو دیدم که داره به سمتم میاد. دستی برام تکون داد و لبخندی تحویلش دادم.

مهربونی نگاهش از دور هم مشخص بود.
نزدیکم شد و صندلی روبه روم، رو عقب کشید.
_ سلام خانم خانوما.. قدم رنجه کردین.

_ ممنونم. دلم خیلی تنگ شده بود واسه اینجا.. کافه خیلی قشنگ شده... این صندلی و مبل های راحتی جدید.. ماهی های جدیدی که تو آکواریوم انداختی.. همشون خیلی شیک و قشنگ شدن. کارِت حرف نداره!

_ حالا بازم یه کوچولو تغییرات میخواد. ان شاالله کم کم درستش میکنم.

نگاهم به پشت سر آیهان افتاد. شاهین با دو فنجون چینی قهوه داشت به سمتمون میومد.

آیهان بدون اینکه به عقب نگاه کنه گفت:

_شاهین داره میاد؟

برای آیهان سری به نشانه مثبت تکون دادم.

_خوش اومدی طلوع خانم. اون دوست جیغ جیغوتو نیاوردی.

خنده ای تحویلش دادم و یاد شبنم افتادم.

_ نه نیومد مهمون داشتن.

_ بهتر.. میگما فضا چقدر خوب و مثبته نگو شبنم نیومده.

آیهان گفت:

_ جرات داری پیش خودش بگو

شاهین شانه ای بالا انداخت و از رو بیخیالی گفت :
_جلو خودش که بدتر ازینارو میگم.

کمی خم شد و فنجون هارو روی میز گذاشت.

_ فعلا من میرم خلوت تونوبهم نزنم. کاری داشتی من در خدمتم.

آیهان دمت گرمی گفت و شاهین از کنار ما رفت.

_ آیهان؟

_جانم

_ میگما چند روزه تو خودتی.. انگار میخوای یه چیزایی بگی اما نمیشه. چیزی شده؟

آیهان مشغول هم زدن قهوه اش بود و سکوت کرده بود.

_ این سکوتت منو آزار میده آیهان!

جرعه ای از قهوه اش نوشید و توی چشمام خیره شد.

نگاهش منو سوزوند.. منو خاکستر کرد.. باور نمیکردم.. نمیخواستم که باور کنم!دوست نداشتم به 6سال قبل برگردم.. دوست نداشتم خاطرات و حرفای قدیم دوباره تکرار شه.

به آیهان نگاه کردم و گفتم :

_کِی؟

_نمیدونم..

طلبکارانه گفتم:

_آیهان!!!

_دو سه ماه دیگه!

مشتی روی میز زدم و گفتم:

_لعنتی!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋

#بی_صدا_طلوع_کن

پارت_28


"حامی"

خورشید به سرعت از اتاق خارج شد..بلاخره تنها شدم!
سردردم با خوردن دمنوش بهتر شده بود اما مثل قرص کامل خوبم نکرد..

باید هرچه زودتر اتاق کارشو آماده میکردم تا راحت تر بتونم کارامو انجام بدم.

لپ تاب خاموش کردم و گوشیمو برداشتم.
ازروی صندلی بلند شدم و اتاق رو ترک کردم.

خانم احمدی با تموم شدن تایم اداریش از شرکت رفته بود و اقای موسوی داشت سالن رو تی میکشید.

_ آقای موسوی کاری نداری من برم؟

موسوی دست از تی کشیدن برداشت و کمرشو صاف کرد.

_ نه مهندس جان برو به سلامت

شرکت رو به موسوی سپردم و ازش خدافظی کردم.
به سمت آسانسور رفتم.. دکمه P (پارکینگ) فشار دادم.

رفتار امروز روژین باعث شده بود خستگی زودتر به تنم راه پیدا کنه.تصمیم گرفتم یک راست خونه برم و دوش آب گرمی بگیرم.

در ماشین باز کردم و بلافاصه بعد از نشستن قفلش کردم.

چندوقتی بود که احساس خطر میکردم..گاهی اوقات حس میکردم کسی دنبالمه ولی تا الان چیزی دستگیرم نشده بود..
باید با رضا در میون میذاشتم که درصورت بروز مشکل، اطلاعاتی از قبل داشته باشه.
دنده ماشین عوض کردم و به سمت خونه حرکت کردم.




بعد از گرفتن یک دوش اب گرم و پوشیدن لباس خوابم روی مبل لَمی دادم و پاهام رو، روی میز دراز کردم. خستگیم تا حدود زیادی از بین رفته بود.
نگاهی به گوشیم انداختم..
روژین همچنان با تماس های گاه و بی گاهش عصبانیم می‌کرد.

قسمت پیام متنی گوشیمو باز کردم و براش نوشتم:

خیلی موضوع رو جدی گرفتی انگار! اگه همینطور بخوای به زنگ زدنات و یهویی اومدنات به شرکت ادامه بدی مجبور میشم زیر قول و قرارم بزنم! میدونی که میتونم و از خدامم هست این بازی مسخره تموم شه..

پیام ارسال کردم و گوشیمو رو سایلنت گذاشتم. سرمو به مبل تکیه دادم و چشمامو بستم..

.
.
.
.
"دوسال قبل"



_ مطمئنی کار اونه؟

_آره صد در صد.. تموم دوربین هارو چک کردیم و میتونم خیلی قاطع بگم کار خودشه..

باشه ای گفتم و تلفن قطع کردم.. متوجه حرکت های مشکوکش شده بودم.. پس شکم بی مورد نبود.

تلفن روی میز رو به سمت خودم کشیدم و گوشیو تو دستم گرفتم. با شماره گیری عدد 1 به منشی وصل شدم..

_ بله مهندس حامی

از عصبانیت چشمم رو بهم فشار دادم و لب زدم

_ در شرکت قفل کن و بیا اتاقم!

بدون حرف اضافه ای تلفن قطع کردم و با انگشتام روی میز ضرب گرفتم.

نمیدونستم از کجا شروع کنم فقط میدونستم این اول و اخر ماجرا نیست.

در با شدت زیادی باز شد..

_حامی چی شده چرا عصبی هستی؟

_ بیا بشین روی مبل!

به سمت مبل حرکت کرد و نشست. استرس توی بند بند صورتش مشخص بود..
از روی صندلی بلند شدم و به سمت مبل رفتم. روبه روش نشستم و عمیق به چشماش نگاه کردم!

_ خودت شروع میکنی به گفتن یا خودم بگم؟

گیج و ترسیده بهم نگاه میکرد. سکوت کردم تا تموم حالت هاشو زیر نظر بگیرم.

_چیو بگم؟

_ خودت بهتر میدونی! اما اگه بخوای میتونم یه راهنماییت کنم..
وقتایی که من نیستم تو اتاق دنبال چی میگردی؟!

با بهت و ناباوری نگام میکرد. جوابی برای سوالم نداشت. سکوت کرده بود و من بهش خیره شده بودم تا حرفاشو بشنوم.
گره روسریش رو کمی شل کرد..لرز خفیفی روی دستاش به چشم میخورد.
مِن مِن کنان جواب داد:

_ مَن... مَن مجبور شدم!

کمی به سمت جلو خم شدم و نگاه عصبی و جدی مو به دوتا گوی لنز آبیش دوختم.

_ من بهت گفته بودم که تو کارای من سرک نکش! یادته؟
گفتم هرچی بعدش دیدی پای خودته!


با ترس سری به نشونه تایید نشون داد.


_کی مجبورت کرد؟

سکوت کرده بود.. بین گفتن و نگفتن تردید داشت.. میدونست که تا قضیه رو نفهمم بیخیالش نمیشم.

_منو اخراجم کن!

_ این کارو که صد در صد انجام میدم اما فعلا به همین راحتی ازت نمیگذرم.. برام توضیح میدی یا زنگ بزنم پلیس؟

_فکر رامین بود!

_رامین کیه؟

_داداشم!



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋

#بی_صدا_طلوع_کن

پارت_29


با احساس درد و کوفتگی بدنم از خواب بیدار شدم.. گیج و خواب آلود به اطرافم نگاه کردم..تمام شب روی مبل خوابم برده بود.. کمی گردنم رو ماساژ دادم و به بدنم کش و قوسی دادم.

نگاهی به ساعت روی دیوار کردم. ساعت از 8 صبح گذشته بود.. به سختی از روی مبل بلند شدم.
گرفتگی گردن و کمرم باعث شده بود محتاط تر راه برم.
آهسته به سمت سرویس بهداشتی رفتم.. دستگیره در رو پایین کشیدم و به داخل سرویس رفتم.



به خودم تو آینه نگاه میکردم و مسواک میزدم.
صدای زنگ تلفن خونه باعث شد سریع تر کارمو انجام بدم. چندباری دهنمو از اب پر و خالی کردم و در آخر مسواکم رو سرجاش گذاشتم.

تلفن روی پیغام گیر رفت.

_ الو حامی.. کجایی تو.. گوشیتو چرا جواب نمیدی.. به من یه زنگ بزن کارت دارم.

قدم هامو به سمت تلفن تندتر کردم. گوشی رو برداشتم و گفتم:

_الو رضا؟

_ کجایی تو پسر.. چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیدی؟

_ خونه ام.. داشتم اماده میشدم برم شرکت.

_از شرکت چه خبر همه چی رو به راهه؟


دستمال کاغذی از روی میز بر داشتم و صورتمو خشک کردم

_ اره خوبه.. اینورا نمیای؟


_فعلا یکم سرم شلوغه، کارامو سرو سامون بدم یه سر میام.
راستی برنامت واسه هفته بعد چیه؟

به مغزم کمی فشار آوردم.. هفته بعد مگه چه خبر بود؟!

قدم زنان به طرف اتاق خوابم رفتم و درب کمد لباس هامو باز کردم..

_ هفته بعد مگه چه خبره؟

_ آقارو باش.. تازه میگه هفته بعد چه خبره.. هفته دیگه 5شنبه، پنجمین سال تاسیس کارخونه ست.. نگو که یادت رفته؟!

این چندوقت مسئله های واجب و مهم تری فکرمو درگیر کرده بود.. اما به خاطر اینکه توی ذوقش نزنم گفتم:

_ نه یادمه! ولی دیگه لازم نیست تا آخر عمرمون هی جشن سالگرد بگیریم!

_ اتفاقا خیلی هم لازمه..به نظر عده ای از مهمون ها و کارمندا شاید یه جشن تشریفاتی باشه اما خودتم خوب میدونی که دعوت کردن شخصیت های مهم چقدر میتونه تو پیشرفت محصولمون تاثیر بذاره.. همین پارسال یادته؟ با دو سه تا شرکت ایرانی و خارجی قرارداد 1ساله بستیم که خداروشکر نتیجه بخش بود.


رضا درست میگفت.. جدا از مهمونی های پر زرق و برق کارخونه، میشد رو بعضی شراکت ها حساب باز کرد و محصولات بیشتری رو فروخت یا صادر کرد.

گوشیمو رو شونم گذاشتم و سرمو بهش تکیه دادم. لباس مردونه سفید و شلوار جین مشکی مو جلو صورتم گرفتم تا از تمیزی و صاف بودنش مطمئن شم.


_ من حوصله برنامه چیدن ندارم خودت کارارو ردیف کن.

_ خسته نشی یه وقت داداش؟


خنده ای رو لبام نقش بست.. اصلا حوصله کارای جشن و مهمونی نداشتم.


_ حالا این سری لطف کن تو کاراشو انجام بده خودم سال بعد نوکرتم هستم. الانم مزاحمم نشو بذار اماده شم برم شرکت.

_بابا تو دیگه خیلی رو داری.. مارو باش تو دیوار کی یادگاری می‌نویسیم. 5شنبه شب یادت نره فقط!

باشه ای گفتم و تماس روقطع کردم.
گوشی تلفنُ روی تخت پرت کردم و شروع به عوض کردن لباسام کردم.


.
.
.


کنار پنجره وایساده بودم و به بیرون نگاه میکردم . خورشید سرش توی لپ تاب بود و کاراشو انجام میداد.


در اتاق به صدا درومد.
موسوی با یک سینی چای وارد اتاق شد.


_ آقا بفرمایین چایی آوردم براتون.. اتاق بغلی هم کاراش تموم شد اینم کلیدش.

به سمت موسوی رفتم و کلیدُ ازش گرفتم چای رو، روی میز گذاشت و به سمت در خروجی رفت.
خورشید خوشحال به نظر می‌رسید.. کلیدُ روی میز مقابلش گذاشتم و گفتم:

_ اینم کلید اتاقت... فعلا تو اتاقت تنها هستی، شایدم نیروی جدید واسه استخدام بیارم اما فعلا قطعی نیست و میتونی یه مدتی راحت و تنها باشی.

کلید رو برداشت و با دیدنشون لبخندی زد..
پس جز سکوت، لبخند زدن هم بلد بود!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋

#بی_صدا_طلوع_کن

پارت_30


میدونستم برای رفتن از اتاقم عجله داره.. با ارامش خاصی چای رو برداشت و به لباش نزدیک کرد.

روی مبل رو به روش نشستم.لیوان چای مخصوص خودمو برداشتم

_ همیشه دم دستت دمنوش داری؟

_دمنوش؟

_ آره .. منظورم دیروزه که به خاطر سردردم دمنوش آوردی.
اسمش چی بود؟

_ دمنوش بابونه.


کوتاه و مختصر جواب میداد.. دوست داشتم بیشتر از زبونش حرف بکشم


_ همیشه انقدر کم حرفی؟!

_ همیشه نه ولی بستگی به طرف مقابلم داره!


قضیه داشت جالب میشد..


_ دوست داری طرف مقابلت کی باشه؟! نکنه عاشقی و جز عشقت هیچ مردی رو نمیبینی؟


بلاخره سرشو بالا آورد. کمی عصبی به نظر میرسید. بیخیال به چشماش زل زدم و منتظر جواب موندم.

_ گفته بودین از خاله زنک بازی خوشتون نمیاد...

با سر تایید کردم و گفتم :

_درسته!

_ خب الان دقیقا کاری که میکنید یعنی خاله زنک بازی.. دلیلی نمیبینم از مسائل خصوصیم بهتون بگم!

چای رو نصفه روی میز گذاشت..بلافاصله لپ تاب جمع کرد و از جاش بلند شد

_ من این لپ تاب میبرم و بعد از انتقال فایل ها به فلشم، براتون برمیگردونم.
ممنون بابت اتاقی که در اختیارم گذاشتین. بهش احتیاج داشتم!

متوجه تیکه کلامش شدم اما خودمو به نشنیدن زدم

کلید رو برداشت و قبل از خارج شدن از در به من گفت

_ در ضمن، اسم من طلوعِ نه خورشید! و البته برای شما خانم محبی هستم!

این بار منتظر جواب نموند و درو بست.

متعجب از حرفی که زده بود چند لحظه ای توی فکر رفتم.. چای رو توی سینی گذاشتم و به سمت پرونده های داخل کمد رفتم .از بین چند پوشه رنگی بلاخره پوشه زرد رنگ رو پیدا کردم و صفحه اولشُ باز کردم

نام : طلوع
فامیل :محبی


پس اسمش طلوع بود برای همینم هروقت اشتباه صدا میزدمش رفتارش تغییر می‌کرد؟!

لبخند خبیثانه ای زدم..نقطه ضعف خوبی دستم دادی خانم خورشید محبی!
پرونده رو بستم و سر جاش گذاشتم.


"طلوع "

در اتاقم نیمه باز بود...از همین ابتدای ورودم بوی مواد شوینده به مشام میخورد. درُ کامل باز کردم و نگاه کلی به اتاق انداختم...
از اتاق مهندس سرمد کوچک تر بود... یه میز کار متوسط کنار پنجره گذاشته شده بود و روبه روی پنجره های رفلکس قهوه ای کمد کوچکی قرار داشت که داخلش خالی از کتاب و پرونده بود.


سمت میزم رفتم و وسایلمو روش گذاشتم..
کنار پنجره ایستادم و نگاهمو به خیابون دوختم.
خیابون پر بود از ماشین های رنگی که نصف عمرشون فقط پشت چراغ قرمزهای تهران تلف میشد..

به دیوار تکیه دادم و دست به سینه به آسمون نیمه ابری نگاه کردم. لحظه ای حرفای دیشب آیهان تو کافه از ذهنم دور نمیشد.

آیهان با ناراحتی و نگاهی غم زده بهم فهموند که 6سال بهانه جویی و طفره رفتن به سر اومده و وقتش رسیده که خودمو با واقعیت روبه رو کنم.

همیشه حرف زدن آدم ها آسون تر از عمل بود.
هیچکس جای من نبود..


عرشیا قرار بود دو سه ماه دیگه بیاد و من باید خودمو آماده یه جنگ بزرگ میکردم.

مثل روزهای گذشته به خودم امید واهی دادم. فعلا چندماهی وقت داشتم و از قدیم گفته بودن خدا بزرگه!

افکارمو پس زدم.. پشت میز کارم نشستم و با گفتن بسم الله کارم رو شروع کردم..


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💫ای خدای مهربان،
🪐یک حس قشنگ،
⭐️یک شادی بی دلیل،
💫یک نفس از عطرخودت،
🪐و آرامشی پایدار ...
⭐️برای دوستانم خواستارم.

💫شبتون به خیر
🪐در پناه حق باشید ان شاالله
⭐️امشب براتون سلامتی آرزو دارم

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💚💫الـــهــــی..
⚪️💫ای نفست هم نفس ِ"بی‌کسان"
💚💫جز تو کسی نیست کَس ِ"بی‌کَسان"

💚💫بی‌کسَم و هم نفس من"تویی"
⚪️💫رو به که آرم که کَس ِ من "تویی"

💚💫بــا تـوکـل بـه اسـم اعـظـمـت
⚪️💫اولین روز ماه صفر را آغاز میکنیم

💚💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
⚪️💫الـــهــی بــه امــیــد تـــو

❤️ @kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیاز داریم به یک نفر که بپرسد
"بهتری؟"
و بی‌تعارف بگوییم "نه!
راستش اصلا خوب نیستم..."

نیاز داریم به کسی که از بد بودن
حال ما، به نبودن پناه نبرد، که بشود
بگویی خوب نیستم و او بماند و بسازد
و با حرف‌هایش، امید و انگیزه و لبخند
بیاورد.
که برایش خودت باشی و برای نگه
داشتن و ماندنش نقابِ "من خوبم
و همه چیز رو به راه است" نزنی.

نیاز داریم به یک نفر که رفیق باشد،
نه دوست! که "دوست" یار شادی
و آسانی‌ست و "رفیق" شریک غم‌ها
و بانیِ لبخندها...

که فرق است میان رفیق و دوست و
ما این‌روزها دلمان رفیق می‌خواهد، نه دوست! ️♡

@kadbanoiranii
عارف-کی بهتر از تو
🆔 @channelMusica
#عارف
#کی بهتر از تو...


یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii