Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#دسر
#ژله
مطمئنم تاحالا ژله رو با لیمو ترش و کرم لیمویی امتحان نکردین😍خیلی خوشمزست😋
لیموترش ۲ عدد، پودر قند ۱۰۰ گرم،برگ نعنا 1 مشت، ماسکارپونه ۲۰۰ گرم، پنیرخامه ای ۱۵۰ گرم، ژلاتین ۲ ق غ، آب سرد نصف فنجان، خامه قنادی ۲۰۰ گرم، ژله آلوءورا ۲ بسته، میوه دلخواه
اگر خواستین از میوه ترش استفاده کنید حتما با کمی آب و شکر چند دقیقه بجوشونید.بعد استفاده کنید.
دقت کنید که مخلوط نعنا و پودر قند زیاد نجوشونید چون تلخ میشه.
سعی کنید از دو قالب با اختلاف سایز کم استفاده کنید که تمیز تر بشه کارتون.
من قالب این سایزی نداشتم به کمک طلق درست کردم و تهش رو سلفون کشیدم.
برای دیزاین کار هم ژله آلوءورا رو ریختم داخل یه ظرف مستطیل و کامل که بست مثل تکه های یخ برش دادم.
من میوه هارو به کمی ژله آلوءورا آغشته و با خلال دندون فیکس کردم و گذاشتم داخل یخچال تا کامل به دسر بچسبن.
پودر ژلاتین و آب سرد مخلوط و روی بخار کتری قرار میدیم تا کامل یکدست بشه.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری بدون لینک ما حرامست
#ژله
مطمئنم تاحالا ژله رو با لیمو ترش و کرم لیمویی امتحان نکردین😍خیلی خوشمزست😋
لیموترش ۲ عدد، پودر قند ۱۰۰ گرم،برگ نعنا 1 مشت، ماسکارپونه ۲۰۰ گرم، پنیرخامه ای ۱۵۰ گرم، ژلاتین ۲ ق غ، آب سرد نصف فنجان، خامه قنادی ۲۰۰ گرم، ژله آلوءورا ۲ بسته، میوه دلخواه
اگر خواستین از میوه ترش استفاده کنید حتما با کمی آب و شکر چند دقیقه بجوشونید.بعد استفاده کنید.
دقت کنید که مخلوط نعنا و پودر قند زیاد نجوشونید چون تلخ میشه.
سعی کنید از دو قالب با اختلاف سایز کم استفاده کنید که تمیز تر بشه کارتون.
من قالب این سایزی نداشتم به کمک طلق درست کردم و تهش رو سلفون کشیدم.
برای دیزاین کار هم ژله آلوءورا رو ریختم داخل یه ظرف مستطیل و کامل که بست مثل تکه های یخ برش دادم.
من میوه هارو به کمی ژله آلوءورا آغشته و با خلال دندون فیکس کردم و گذاشتم داخل یخچال تا کامل به دسر بچسبن.
پودر ژلاتین و آب سرد مخلوط و روی بخار کتری قرار میدیم تا کامل یکدست بشه.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری بدون لینک ما حرامست
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#نان_کارتونی_هایدی
#پارت_اول
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#نان_کارتونی_هایدی
#پارت_اول
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#نان_کارتونی_هایدی
#پارت_دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#نان_کارتونی_هایدی
#پارت_دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تکنیک_عالی_برای_برش_کیک_گِرد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#تکنیک_عالی_برای_برش_کیک_گِرد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#فرم_دادن_خامه
اگه بعد فرم دادن خامه و بعد تزیین کیک خامه تون شل میشه
این پست برای شماست
یه راهکار خوب که دیدنش به همه پیشنهاد میشه🧁
یکی از راه های موثر قطعا همینه ❗❗❗ خامه ات در مقابل دمای محیط مقاوم تر میشه البته که ، با خامه های سنگین خیلی بهتر جواب میده
ازای هر نیم کیلو خامه
دو قاشق غذاخوری
کرمفیل رو قبل از فرم گیری کامل به خامه اضافه کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#فرم_دادن_خامه
اگه بعد فرم دادن خامه و بعد تزیین کیک خامه تون شل میشه
این پست برای شماست
یه راهکار خوب که دیدنش به همه پیشنهاد میشه🧁
یکی از راه های موثر قطعا همینه ❗❗❗ خامه ات در مقابل دمای محیط مقاوم تر میشه البته که ، با خامه های سنگین خیلی بهتر جواب میده
ازای هر نیم کیلو خامه
دو قاشق غذاخوری
کرمفیل رو قبل از فرم گیری کامل به خامه اضافه کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#آموزش_خامه_کشی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#آموزش_خامه_کشی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#آموزش_خامه_کشی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#آموزش_خامه_کشی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#آفوگاتو
یک نوشیدنی خوشمزه☺️
آفوگاتو یه نوشیدنی ایتالیایی هستش که بر پایه قهوه درست میشه☺️
که معمولا از ترکیب یک شات اسپرسو شیر داغ و بستنی درست میشه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#آفوگاتو
یک نوشیدنی خوشمزه☺️
آفوگاتو یه نوشیدنی ایتالیایی هستش که بر پایه قهوه درست میشه☺️
که معمولا از ترکیب یک شات اسپرسو شیر داغ و بستنی درست میشه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#لوازم_قنادی
وسایل مورد نیاز اولیه قنادی
ماسوره وقالب های کاربردی در #قنادی موارد زیر است:
۱_ قالب گالوانیزه قطر20 با ارتفاع 10
۲_ قالب مستطیلی 30 در 40 باارتفاع5
۳_ یک قالب طرحدار برای کیک عصرانه ترجیحا میان تهی
۴_ ماسوره 2d (رزت)
۵_ ماسوره صدفی(ماسوره ۱۹۵)
۶_ ماسوره برگ
۷_ صفحه گردون
۸_ پالت
۹_ کاردک
۱۰_ قیف برزنتی یا یکبارمصرف
۱۱_ رنگ ژله ای چند رنگ
۱۲_ رنگ پودری طلایی و نقره ای،حلال خوراکی،قلمو
۱۳_چاقو اره ای
۱۴_بریلو
۱۵_شکلات کارات یا سوربن
۱۶_خامه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
وسایل مورد نیاز اولیه قنادی
ماسوره وقالب های کاربردی در #قنادی موارد زیر است:
۱_ قالب گالوانیزه قطر20 با ارتفاع 10
۲_ قالب مستطیلی 30 در 40 باارتفاع5
۳_ یک قالب طرحدار برای کیک عصرانه ترجیحا میان تهی
۴_ ماسوره 2d (رزت)
۵_ ماسوره صدفی(ماسوره ۱۹۵)
۶_ ماسوره برگ
۷_ صفحه گردون
۸_ پالت
۹_ کاردک
۱۰_ قیف برزنتی یا یکبارمصرف
۱۱_ رنگ ژله ای چند رنگ
۱۲_ رنگ پودری طلایی و نقره ای،حلال خوراکی،قلمو
۱۳_چاقو اره ای
۱۴_بریلو
۱۵_شکلات کارات یا سوربن
۱۶_خامه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_21
بلاخره تونستم به حرف بیارمش!میدونستم نمیتونه این سکوت تا آخر نگه داره.
چهره جدی به خودم گرفتم و گفتم :
_ شما فعلا اولین طرحتونو شروع کنید تا ببینیم بعد چی میشه.
به سمت آخرین کشوی میزم خم شدم. کلید انداختم و درشو باز کردم.
یه لپتاب درآوردم و سمت خورشید گرفتم.
_ این لپتاب فعلا بگیرین باهاش کار کنید تا اتاقتون اماده بشه.
چشماش برقی زد
_ یعنی مجبور نیستم پیش شما کار کنم؟
_ نه! برای چی یه کارمند باید کنار رئیسش کار کنه؟
برق چشماش از بین رفت. کمی مغرور به نظر رسیدم ولی مهم نبود!
_اینجا اتاق کار و گاهی جلسه های کوچیک منه.. اتاق شما هم، کنار اتاق بنده ست.. دستور دادم تمیز کنن
از فردا میرین اتاق خودتون.
نفسی از روی راحتی کشید و لبخند رو لباش اومد. خوشحال شده بود.
_ کارتونو انجام بدین منم به کارام برسم..
با خوشحالی روی مبل نشست و لپتاب باز کرد.انگار از بند رها شده و حالا در کمال آرامش میخواد زندگی شو ادامه بده .
بیخیال به رفتار کارمند جدید گوشیمو از کشوی میز دراوردم. تماس ها و پیام های خونده نشده بیشتر از قبل شده بود. نگاه سرسری به فرستنده های پیام انداختم. اکثرا پیام های روژین بود.
_ ببخشید اقای سرمد رمزتونو میگین
سرمو بالا گرفتم و گفتم:
_122210 بین خودمون بمونه.
چشمی گفت و به کارش ادامه داد.
حدودا چند ساعتی از تایم کاری گذشته بود و وقت ناهار بود.تو این مدت صحبتی جز مسئله کاری نشد. نگاهی به ساعتم کردم از 3 گذشته بود و احساس ضعف شدیدی داشتم.
گلویی صاف کردم و گفتم:
_ میتونید برای استراحت و ناهار یه ساعتی از اتاق خارج شین. اما از فردا ساعت 1تا 2 وقت ناهاره یادتون نره.
بدون اینکه نگاهی به سمتم بندازه. لپ تاب بست و کیفش رو، روی شونه هاش انداخت و به سمت در رفت.
پوزخندی تحویلش دادم و گفتم:
_ معلومه خیلی گشنه بودی!
به سمتم برگشت و نیم نگاهی بهم انداخت. باز هم سکوت کرد و جوابی نداد.
به راهش ادامه داد و از اتاق بیرون رفت.
عجیب بود این دختر!
برعکس دوستش، خیلی آروم به نظر میرسید و در مقابل حرفای من جوابی نمیداد. شونه ای بالا انداختم... بلاخره سر از کارای این دختر درمیارم.
پرونده های جلو رومو بستم و به صندلی راحتی ام تکیه ای دادم. کمی به بدنم کش و قوس دادم تا خستگی رو از تنم دور کنم.
تلفن اتاقم زنگ خورد..
_بله خانم احمدی
_ یه خانومی اومدن اینجا با شما کار دارن. خودشونو روژین معرفی کردن.
با صدایی که سعی میکردم خیلی بلند و عصبی نباشه گفتم:
_ چی!!!
_ من نمیشناسمشون آقای مهندس. یه لحظه صبر کنید.
صدای منشی کمتر شد. انگار گوشی رو،روی میز گذاشته بود.
_ خانم صبر کنید شما حق ندارین....
دیگه صدایی نشنیدم و به یکباره در اتاق باز شد و روژین تو چهارچوب درب ایستاد.
خانم احمدی با حالت دو اومد پشت سرش و گفت:
_ خانم کجا میرین شما حق نداری بی اجازه وارد اتاق شین.
_ از کی تا حالا برای من تعیین تکلیف میکنی حق چیو دارم یا ندارم. یادت نره اینجا فقط یه منشی هستی همین.
بنده هم، همسر رئیستم! پس حواستو به کارات جمع کن. البته اگه دوست نداری اخراج شی!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_21
بلاخره تونستم به حرف بیارمش!میدونستم نمیتونه این سکوت تا آخر نگه داره.
چهره جدی به خودم گرفتم و گفتم :
_ شما فعلا اولین طرحتونو شروع کنید تا ببینیم بعد چی میشه.
به سمت آخرین کشوی میزم خم شدم. کلید انداختم و درشو باز کردم.
یه لپتاب درآوردم و سمت خورشید گرفتم.
_ این لپتاب فعلا بگیرین باهاش کار کنید تا اتاقتون اماده بشه.
چشماش برقی زد
_ یعنی مجبور نیستم پیش شما کار کنم؟
_ نه! برای چی یه کارمند باید کنار رئیسش کار کنه؟
برق چشماش از بین رفت. کمی مغرور به نظر رسیدم ولی مهم نبود!
_اینجا اتاق کار و گاهی جلسه های کوچیک منه.. اتاق شما هم، کنار اتاق بنده ست.. دستور دادم تمیز کنن
از فردا میرین اتاق خودتون.
نفسی از روی راحتی کشید و لبخند رو لباش اومد. خوشحال شده بود.
_ کارتونو انجام بدین منم به کارام برسم..
با خوشحالی روی مبل نشست و لپتاب باز کرد.انگار از بند رها شده و حالا در کمال آرامش میخواد زندگی شو ادامه بده .
بیخیال به رفتار کارمند جدید گوشیمو از کشوی میز دراوردم. تماس ها و پیام های خونده نشده بیشتر از قبل شده بود. نگاه سرسری به فرستنده های پیام انداختم. اکثرا پیام های روژین بود.
_ ببخشید اقای سرمد رمزتونو میگین
سرمو بالا گرفتم و گفتم:
_122210 بین خودمون بمونه.
چشمی گفت و به کارش ادامه داد.
حدودا چند ساعتی از تایم کاری گذشته بود و وقت ناهار بود.تو این مدت صحبتی جز مسئله کاری نشد. نگاهی به ساعتم کردم از 3 گذشته بود و احساس ضعف شدیدی داشتم.
گلویی صاف کردم و گفتم:
_ میتونید برای استراحت و ناهار یه ساعتی از اتاق خارج شین. اما از فردا ساعت 1تا 2 وقت ناهاره یادتون نره.
بدون اینکه نگاهی به سمتم بندازه. لپ تاب بست و کیفش رو، روی شونه هاش انداخت و به سمت در رفت.
پوزخندی تحویلش دادم و گفتم:
_ معلومه خیلی گشنه بودی!
به سمتم برگشت و نیم نگاهی بهم انداخت. باز هم سکوت کرد و جوابی نداد.
به راهش ادامه داد و از اتاق بیرون رفت.
عجیب بود این دختر!
برعکس دوستش، خیلی آروم به نظر میرسید و در مقابل حرفای من جوابی نمیداد. شونه ای بالا انداختم... بلاخره سر از کارای این دختر درمیارم.
پرونده های جلو رومو بستم و به صندلی راحتی ام تکیه ای دادم. کمی به بدنم کش و قوس دادم تا خستگی رو از تنم دور کنم.
تلفن اتاقم زنگ خورد..
_بله خانم احمدی
_ یه خانومی اومدن اینجا با شما کار دارن. خودشونو روژین معرفی کردن.
با صدایی که سعی میکردم خیلی بلند و عصبی نباشه گفتم:
_ چی!!!
_ من نمیشناسمشون آقای مهندس. یه لحظه صبر کنید.
صدای منشی کمتر شد. انگار گوشی رو،روی میز گذاشته بود.
_ خانم صبر کنید شما حق ندارین....
دیگه صدایی نشنیدم و به یکباره در اتاق باز شد و روژین تو چهارچوب درب ایستاد.
خانم احمدی با حالت دو اومد پشت سرش و گفت:
_ خانم کجا میرین شما حق نداری بی اجازه وارد اتاق شین.
_ از کی تا حالا برای من تعیین تکلیف میکنی حق چیو دارم یا ندارم. یادت نره اینجا فقط یه منشی هستی همین.
بنده هم، همسر رئیستم! پس حواستو به کارات جمع کن. البته اگه دوست نداری اخراج شی!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_22
احمدی با اشاره من از روژین فاصله گرفت و از در اتاق خارج شد.
روژین با نگاه پیروز مندانه ای رفتنش رو تماشا کرد و درو بست.
به سمتم حرکت کرد..
_ سلام عشقم.. چرا جواب تلفن مو...
وسط حرفش پریدم و گفتم:
_ کی گفت بیای اینجا؟!
روژین کیفشو رو مبل انداخت و با قدم های آهسته سمتم اومد.
_ دیدم جواب نمیدی منم نگرانت شدم.. گفتم بیام هم ببینمت هم اینکه..
از روی صندلی بلند شدم و به سمتش رفتم
_ هم اینکه چی؟
روبه روی هم ایستادیم و به چشم های هم خیره شدیم.
لنز آبی خوش رنگش با سایه کم رنگ مشکیش، تضاد قشنگی باهم ساخته بودن.
گونه های برجسته و لبای خوش فرمش ممکن بود دل هر مردی رو ببره اما..
بهم نزدیک تر شد و دستشو دور گردنم انداخت
_ هم اینکه گفتم شاید وقت خالی داشته باشی باهم ناهار بخوریم، بعدش هم بریم برای مراسم عقدمون خرید کنیم!
عصبی به حرکاتش نگاه میکردم
_ برو عقب اینجا محیط کارمه نمیگی یه وقت کسی میاد تو اتاق؟
سرشو آورد نزدیک گوشم.. بوی عطر ملایم زنونه اش رو بیشتر حس کردم
_ خب میتونی به اون منشی گوشت تلخت بسپاری تا زمانی که من تو اتاقت هستم نه تلفنی وصل کنه نه کسی بیاد داخل..
نگاه شیطنت آمیزی بهم انداخت و چشمکی زد.
_ نمیخوای عروستو بغل کنی؟
دستام توان تکون خوردن نداشتن.. کاملا بی حس به لوند بازی های روژین نگاه میکردم.
دستاشو از گردنم جدا کرد و انگشتاشو از امتداد سرشونه هام پایین کشید تا به دستام رسید.
دوتا دستمو تو دستش گرفت و دور کمرش حلقه کرد.
دوباره دستاش، پشت گردنم قفل شد.
مقاومتی نداشتم و سرد به حرکاتش نگاه میکردم. روسریش از سرش افتاده بود و موهای فر مشکیش تو دید بود.
_ انقدر سرد نباش دیگه. ناسلامتی نامزدیم.. نکنه روش سنتی هارو میخوای در پیش بگیری؟
تای ابروم بالا پرید با اخم ریزی گفتم:
_ روش سنتی؟!
بهم نزدیک تر شد و آروم لب زد:
_ آره...قدیمی ها میگن عروس و داماد تو نامزدی نزدیک هم نباشن تا بعد عروسی بیشتر به دل هم بشینن.
نیشخندی زدم...
_ آره هرچیزی سنتی بودنش قشنگ تر و پاک تره!
بیخیال به طعنه ای که بهش انداختم سرشو نزدیک گردنم آورد و نفس عمیقی کشید..
_ دیوِر ساواج... همون عطری که برات هدیه آوردم زدی.. میدونستم اون قدرها هم بی میل نیستی بهم..
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_22
احمدی با اشاره من از روژین فاصله گرفت و از در اتاق خارج شد.
روژین با نگاه پیروز مندانه ای رفتنش رو تماشا کرد و درو بست.
به سمتم حرکت کرد..
_ سلام عشقم.. چرا جواب تلفن مو...
وسط حرفش پریدم و گفتم:
_ کی گفت بیای اینجا؟!
روژین کیفشو رو مبل انداخت و با قدم های آهسته سمتم اومد.
_ دیدم جواب نمیدی منم نگرانت شدم.. گفتم بیام هم ببینمت هم اینکه..
از روی صندلی بلند شدم و به سمتش رفتم
_ هم اینکه چی؟
روبه روی هم ایستادیم و به چشم های هم خیره شدیم.
لنز آبی خوش رنگش با سایه کم رنگ مشکیش، تضاد قشنگی باهم ساخته بودن.
گونه های برجسته و لبای خوش فرمش ممکن بود دل هر مردی رو ببره اما..
بهم نزدیک تر شد و دستشو دور گردنم انداخت
_ هم اینکه گفتم شاید وقت خالی داشته باشی باهم ناهار بخوریم، بعدش هم بریم برای مراسم عقدمون خرید کنیم!
عصبی به حرکاتش نگاه میکردم
_ برو عقب اینجا محیط کارمه نمیگی یه وقت کسی میاد تو اتاق؟
سرشو آورد نزدیک گوشم.. بوی عطر ملایم زنونه اش رو بیشتر حس کردم
_ خب میتونی به اون منشی گوشت تلخت بسپاری تا زمانی که من تو اتاقت هستم نه تلفنی وصل کنه نه کسی بیاد داخل..
نگاه شیطنت آمیزی بهم انداخت و چشمکی زد.
_ نمیخوای عروستو بغل کنی؟
دستام توان تکون خوردن نداشتن.. کاملا بی حس به لوند بازی های روژین نگاه میکردم.
دستاشو از گردنم جدا کرد و انگشتاشو از امتداد سرشونه هام پایین کشید تا به دستام رسید.
دوتا دستمو تو دستش گرفت و دور کمرش حلقه کرد.
دوباره دستاش، پشت گردنم قفل شد.
مقاومتی نداشتم و سرد به حرکاتش نگاه میکردم. روسریش از سرش افتاده بود و موهای فر مشکیش تو دید بود.
_ انقدر سرد نباش دیگه. ناسلامتی نامزدیم.. نکنه روش سنتی هارو میخوای در پیش بگیری؟
تای ابروم بالا پرید با اخم ریزی گفتم:
_ روش سنتی؟!
بهم نزدیک تر شد و آروم لب زد:
_ آره...قدیمی ها میگن عروس و داماد تو نامزدی نزدیک هم نباشن تا بعد عروسی بیشتر به دل هم بشینن.
نیشخندی زدم...
_ آره هرچیزی سنتی بودنش قشنگ تر و پاک تره!
بیخیال به طعنه ای که بهش انداختم سرشو نزدیک گردنم آورد و نفس عمیقی کشید..
_ دیوِر ساواج... همون عطری که برات هدیه آوردم زدی.. میدونستم اون قدرها هم بی میل نیستی بهم..
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_23
دستمو از دور کمرش باز کردم و ازش فاصله گرفتم. قفل دستاش رو گردنم باز شد و با تعجب نگام کرد.
_ چی شد حامی؟
حتی یه کلمه هم دوست نداشتم باهاش حرف بزنم!
بهش جوابی ندادم و کنار پنجره رفتم... دستامو تو جیبم گذاشتم و به بیرون خیره شدم..
با ناراحتی روی مبل نشست و پاهاشو رو هم انداخت..
بدون اینکه نگاهی بهش بندازم گفتم:
_ دیگه محل کارم نیا..من به این چیزا حساسم.. کار واجب داشتی زنگ بزن شرکت.
_ یعنی الان رو من غیرتی شدی؟!
_ تو فکر کن آره
حس خوشحالی رو ازسوال بعدیش فهمیدم..
_ کی عقد می کنیم؟
بدتر ازین سوالی نبود که بپرسه ازم.. کمی فکر کردم و دنبال بهانه گشتم.
_ فعلا یه صیغه محرمیت میخونیم تا بعد ببینم چی میشه!
_ خب اونو که میخونیم مشکلی نیست.. اما عقد بهتره.. بابام نمیذاره صیغه زیاد بمونم..
از پنجره فاصله گرفتم. سمت میز کارم رفتم و پشتش نشستم.
کمی اخم هام تو هم رفت و زل زدم به چشاش..
_ من یه سری کار و برنامه دارم که باید اونارو تموم کنم..
تو منو کمکم میکنی که برنامه هام جور شه منم کمکت میکنم به خواسته ات برسی حالا چه با عقد چه بدون عقد!
جز این هم برنامه دیگه ای نداشتیم!
منتظر واکنش روژین بودم.. ازینکه رُک حرفامو زدم ناراحت شد.. تو فکر فرو رفت و حرفی نزد..
برام مهم نبود ناراحت شده. خیلی وقت بود که جزء آدم های به درد نخور زندگیم به حساب میومد.
_ نکنه قول و قرارمون یادت رفته؟!
از جاش بلند شد و کیفشو با حرص از رو مبل برداشت.
_ از اولش هم میدونستم اومدنم اشتباهه..
سمت در خروجی رفت و خواست دستیگره در بکشه پایین
_ روژین
امیدوارانه و با لبخند سمتم برگشت. به چشمام نگاه کرد تا ادامه حرفمو بزنم..
_ دیگه پاتو تو شرکت من نذار!
انتظار این حرفُ از من نداشت.. با بیخیالی به حرکاتش نگاه کردم.
دستگیر در رو به سرعت پایین کشید.
از در که خارج شد صدای محکم بسته شدن شو شنیدم.
دیگه فیلم بازی کردناش برام رو شده بود.. دستمو روی میز گذاشتم و سرمو بهش تکیه دادم..
سرم به شدت درد میکرد.. چشمامو بستم تا کمی آروم شم.
______
"2سال قبل"
_ حامی یکم آروم باش تا باهم فکرامونو بکنیم.. با عصبانیت که چیزی حل نمیشه!
_ چطور آروم باشم؟ تو جای من بودی چیکار میکردی؟
از عصبانیت سر از پا نمیشناختم.. طول اتاق رو بیست بار رفتم وبرگشتم.. چطور تونست با من این کارو کنه ..
باید یه نقشه میکشیدم.. باید کاری میکردم تا عمر داره خودش و دخترش باهام چشم تو چشم نشن!
_ حداقل برو بشین.. به خدا سردرد گرفتم از بس راه رفتی
پشت صندلیم نشستم و دستامو تکیه گاه سرم کردم..شقیقه هامو فشار دادم تا سردردم کمتر شه.
_ حالا میخوای چیکار کنی؟
هزاران فکر و نقشه تو سرم میرفتن و میومدن.. کدومو باید بهش میگفتم؟
فقط یه چیزی رو مطمئن بودم.رو به رضا کردم و گفتم:
_انتقام!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_23
دستمو از دور کمرش باز کردم و ازش فاصله گرفتم. قفل دستاش رو گردنم باز شد و با تعجب نگام کرد.
_ چی شد حامی؟
حتی یه کلمه هم دوست نداشتم باهاش حرف بزنم!
بهش جوابی ندادم و کنار پنجره رفتم... دستامو تو جیبم گذاشتم و به بیرون خیره شدم..
با ناراحتی روی مبل نشست و پاهاشو رو هم انداخت..
بدون اینکه نگاهی بهش بندازم گفتم:
_ دیگه محل کارم نیا..من به این چیزا حساسم.. کار واجب داشتی زنگ بزن شرکت.
_ یعنی الان رو من غیرتی شدی؟!
_ تو فکر کن آره
حس خوشحالی رو ازسوال بعدیش فهمیدم..
_ کی عقد می کنیم؟
بدتر ازین سوالی نبود که بپرسه ازم.. کمی فکر کردم و دنبال بهانه گشتم.
_ فعلا یه صیغه محرمیت میخونیم تا بعد ببینم چی میشه!
_ خب اونو که میخونیم مشکلی نیست.. اما عقد بهتره.. بابام نمیذاره صیغه زیاد بمونم..
از پنجره فاصله گرفتم. سمت میز کارم رفتم و پشتش نشستم.
کمی اخم هام تو هم رفت و زل زدم به چشاش..
_ من یه سری کار و برنامه دارم که باید اونارو تموم کنم..
تو منو کمکم میکنی که برنامه هام جور شه منم کمکت میکنم به خواسته ات برسی حالا چه با عقد چه بدون عقد!
جز این هم برنامه دیگه ای نداشتیم!
منتظر واکنش روژین بودم.. ازینکه رُک حرفامو زدم ناراحت شد.. تو فکر فرو رفت و حرفی نزد..
برام مهم نبود ناراحت شده. خیلی وقت بود که جزء آدم های به درد نخور زندگیم به حساب میومد.
_ نکنه قول و قرارمون یادت رفته؟!
از جاش بلند شد و کیفشو با حرص از رو مبل برداشت.
_ از اولش هم میدونستم اومدنم اشتباهه..
سمت در خروجی رفت و خواست دستیگره در بکشه پایین
_ روژین
امیدوارانه و با لبخند سمتم برگشت. به چشمام نگاه کرد تا ادامه حرفمو بزنم..
_ دیگه پاتو تو شرکت من نذار!
انتظار این حرفُ از من نداشت.. با بیخیالی به حرکاتش نگاه کردم.
دستگیر در رو به سرعت پایین کشید.
از در که خارج شد صدای محکم بسته شدن شو شنیدم.
دیگه فیلم بازی کردناش برام رو شده بود.. دستمو روی میز گذاشتم و سرمو بهش تکیه دادم..
سرم به شدت درد میکرد.. چشمامو بستم تا کمی آروم شم.
______
"2سال قبل"
_ حامی یکم آروم باش تا باهم فکرامونو بکنیم.. با عصبانیت که چیزی حل نمیشه!
_ چطور آروم باشم؟ تو جای من بودی چیکار میکردی؟
از عصبانیت سر از پا نمیشناختم.. طول اتاق رو بیست بار رفتم وبرگشتم.. چطور تونست با من این کارو کنه ..
باید یه نقشه میکشیدم.. باید کاری میکردم تا عمر داره خودش و دخترش باهام چشم تو چشم نشن!
_ حداقل برو بشین.. به خدا سردرد گرفتم از بس راه رفتی
پشت صندلیم نشستم و دستامو تکیه گاه سرم کردم..شقیقه هامو فشار دادم تا سردردم کمتر شه.
_ حالا میخوای چیکار کنی؟
هزاران فکر و نقشه تو سرم میرفتن و میومدن.. کدومو باید بهش میگفتم؟
فقط یه چیزی رو مطمئن بودم.رو به رضا کردم و گفتم:
_انتقام!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
پارت_24
"طلوع "
ازکنارم به سرعت رد شد و تنه ای بهم زد!
بیخیال از اینکه برخوردی باهام داشته راهشو پیش گرفت و رفت!
کنار خانم احمدی رفتم و گفتم:
_ این کی بود دیگه؟ چرا انقدر عصبی بود؟
خانم احمدی لیوان چای شو سرکشید و گفت:
_همسر آقای سرمد!
چندبار با خودم تکرار کردم.. همسر آقای سرمد؟!!
_مگه آقای سرمد زن هم داره؟
پوزخندی زد
_ تا یه ربع پیش که نداشت.
از حرفای منشی چیزی سر در نیاوردم.. به سمت اتاق کارم رفتم.این سری حواسم به در زدنم بود..
به در ضربه ای زدم و اجازه ورود خواستم اما صدایی نشنیدم.
آروم در اتاق باز کردم.. سرمد روی صندلی اش نشسته بود و سرش رو، روی میز گذاشته بود.
سرفه ساختگی کردم تا اعلام حضور کنم..
اما سرمد تکونی نخورد.
_ اقای سرمد خوبین؟
سرش را به آرامی بلند کرد..
از دیدن چشم هاش جا خوردم..
_ حالتون خوبه؟ چرا چشاتون قرمز شده؟
_چیزی نیست فقط برو برام یه مسکن بیار که سردرد اَمونَ مو بریده.
پا تند کردم و به سمت آبدارخانه رفتم. به سمت یخچال رفته و درش رو باز کردم تا قرصی پیدا کنم.
اما دریغ از حتی یه قرص!
تمام کابینت ها و کشو هارو باز کردم و به دنبال قرص گشتم.
کاش اقای موسوی اینجا بود..مطمئنا کمکم میکرد..
به یک باره چیزی به ذهنم افتاد..
به سمت اتاق کارم دویدم..
_ چی شده خانم محبی؟
با صدای خانم احمدی به سمتش برگشتم
_ چیز خاصی نشده مُسَکن داری؟
لبخندی زد
_ امان از مریضی های بی موقع! قرص ندارم ولی اگه بخوای تو کیفم...
نذاشتم حرفشو ادامه بده .. اگه سرمد میشنید چی؟
پاک آبروم میرفت.
دستم را به حالت سکوت جلوی بینی ام گرفتم و وادار به سکوتش کردم.
_ هیییییس! اونی نیست که فکر میکنی.. فقط یه سردرده..
آهانی گفت و به سمت اتاق راه کج کردم.. وارد اتاق که شدم هنوز سرش روی میز بود.. انگار متوجه ورودم نشده بود.. خیلی آروم به سمت کیفم رفتم و دمنوش بابونه رو از توی کیفم برداشتم. چند روز پیش خریده بودم و یادم رفته بود به نرگس بانو بدم.
به سرعت به سمت ابدارخانه رفتم.
قوری پر از تفاله چای را شستم و داخلش بابونه ریختم.. زیر شیر سماور گرفتم و داخلش رو کمی اب جوش پر کردم. روی سماور گذاشتم و به کابینت تکیه زدم.
باید چیزی حدود 10 دقیقه صبر میکردم تا دم بکشه..
هر دقیقه ساعت را نگاه میکردم...انگار عقربه هاش حرکت نمیکردن!
دلیل این همه توجه و عجله ام را نمیدونستم!
احتمالا حس انسان دوستانم گل کرده بود!
و یا شایدم یاد روزهای بد خودم افتادم که هیچ قرص و مُسکنی حالمو خوب نمیکرد و سردرد های چندساعته رو مجبور به تحمل میشدم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
پارت_24
"طلوع "
ازکنارم به سرعت رد شد و تنه ای بهم زد!
بیخیال از اینکه برخوردی باهام داشته راهشو پیش گرفت و رفت!
کنار خانم احمدی رفتم و گفتم:
_ این کی بود دیگه؟ چرا انقدر عصبی بود؟
خانم احمدی لیوان چای شو سرکشید و گفت:
_همسر آقای سرمد!
چندبار با خودم تکرار کردم.. همسر آقای سرمد؟!!
_مگه آقای سرمد زن هم داره؟
پوزخندی زد
_ تا یه ربع پیش که نداشت.
از حرفای منشی چیزی سر در نیاوردم.. به سمت اتاق کارم رفتم.این سری حواسم به در زدنم بود..
به در ضربه ای زدم و اجازه ورود خواستم اما صدایی نشنیدم.
آروم در اتاق باز کردم.. سرمد روی صندلی اش نشسته بود و سرش رو، روی میز گذاشته بود.
سرفه ساختگی کردم تا اعلام حضور کنم..
اما سرمد تکونی نخورد.
_ اقای سرمد خوبین؟
سرش را به آرامی بلند کرد..
از دیدن چشم هاش جا خوردم..
_ حالتون خوبه؟ چرا چشاتون قرمز شده؟
_چیزی نیست فقط برو برام یه مسکن بیار که سردرد اَمونَ مو بریده.
پا تند کردم و به سمت آبدارخانه رفتم. به سمت یخچال رفته و درش رو باز کردم تا قرصی پیدا کنم.
اما دریغ از حتی یه قرص!
تمام کابینت ها و کشو هارو باز کردم و به دنبال قرص گشتم.
کاش اقای موسوی اینجا بود..مطمئنا کمکم میکرد..
به یک باره چیزی به ذهنم افتاد..
به سمت اتاق کارم دویدم..
_ چی شده خانم محبی؟
با صدای خانم احمدی به سمتش برگشتم
_ چیز خاصی نشده مُسَکن داری؟
لبخندی زد
_ امان از مریضی های بی موقع! قرص ندارم ولی اگه بخوای تو کیفم...
نذاشتم حرفشو ادامه بده .. اگه سرمد میشنید چی؟
پاک آبروم میرفت.
دستم را به حالت سکوت جلوی بینی ام گرفتم و وادار به سکوتش کردم.
_ هیییییس! اونی نیست که فکر میکنی.. فقط یه سردرده..
آهانی گفت و به سمت اتاق راه کج کردم.. وارد اتاق که شدم هنوز سرش روی میز بود.. انگار متوجه ورودم نشده بود.. خیلی آروم به سمت کیفم رفتم و دمنوش بابونه رو از توی کیفم برداشتم. چند روز پیش خریده بودم و یادم رفته بود به نرگس بانو بدم.
به سرعت به سمت ابدارخانه رفتم.
قوری پر از تفاله چای را شستم و داخلش بابونه ریختم.. زیر شیر سماور گرفتم و داخلش رو کمی اب جوش پر کردم. روی سماور گذاشتم و به کابینت تکیه زدم.
باید چیزی حدود 10 دقیقه صبر میکردم تا دم بکشه..
هر دقیقه ساعت را نگاه میکردم...انگار عقربه هاش حرکت نمیکردن!
دلیل این همه توجه و عجله ام را نمیدونستم!
احتمالا حس انسان دوستانم گل کرده بود!
و یا شایدم یاد روزهای بد خودم افتادم که هیچ قرص و مُسکنی حالمو خوب نمیکرد و سردرد های چندساعته رو مجبور به تحمل میشدم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_25
بارها به خودم نهیب زدم که با بداخلاقی های سرمد چرا باید خودمو به آب و آتیش بزنم تا حالش رو بهتر کنم اما ته دلم میگفت الان وقت تلافی کردن نیست..
لیوانی رو از آب چکان برداشتم و روش چای صاف کن گذاشتم.
قوری رو خم کردم تا دمنوش رو داخل لیوان بریزم.
وقتی کارم تمام شد به سمت اتاق سرمد حرکت کردم. وارد اتاق که شدم مهندس همچنان سرش روی میز بود.
دلم براش سوخت! چه روز ها و شب هایی که به خاطر فکر به گذشته خودمو اذیت نکردم و چه سردرد هایی که نکشیدم!
به آرومی کنارش رفتم و گفتم:
_آقای سرمد؟
سرش رو بلند نکرد اما در همون حالت و با صدای گرفته ای گفت:
_ چه عجب! بلاخره قُرصت ساخته شد؟ خوبه آدم به تو بگه دارم میمیرم دیگه فکر کنم تا فردا هم نمیای کمک!
مثل اینکه این مرد تشکر کردن بلد نبود. دیگه سکوت جایز ندونستم و با حالت طلبکاری گفتم:
_ من ازتون عذر میخوام! سر دردتون با من هماهنگ نکرده بود که کی درد میگیره وگرنه انواع و اقسام قرص های مسکن رو تقدیمتون میکردم!
بلاخره سرش رو بلند کرد..تعجب توی چمشاش مشخص بود شاید انتظار حاضر جوابی منو نداشت..
_قرص بذار رو میز برو دنبال کارات..
معلوم بود که بهش برخورده بود. برام مهم نبود.. لیوان دمنوش را کمی محکم روی میز گذاشتم و سمت لپتابم رفتم.
_ این دیگه چیه ؟!
چرا این رنگیه؟ نکنه سم توش ریختی؟!
از حرفش خنده ام گرفت. به سمتش برگشتم و گفتم:
_ اسمش دمنوش بابونه ست. برای اعصاب و سردرد عالیه
اخماشو تو هم کرد و لیوان رو گوشه میز گذاشت!
_ برو به موسوی بگو برام قرص بیاره. این چیزا سر منو خوب نمیکنه..
شونه ای از بیخیالی بالا انداختم. به سمت مبل رفته و روش نشستم. لپ تاب رو از روی میز برداشتم.
_ آقای موسوی نیستن. قرص هم هرچی گشتم پیدا نکردم. نکنه انتظار داشتین به قول شما قرص بسازم؟
من طراحی وب خوندم داروسازی که نخوندم!
کاملا مشخص بود که از رفتارم جا خورده.
بهتر!
فکر کرده چون رئیسه میتونه هرچی دلش خواست بهم بگه!
خودمو به بیخیالی زدم.. سرم رو با لپتاب گرم کردم و دیگه صحبتی بین مون رد و بدل نشد.
.
.
نگاهی به ساعتم کردم از 5 گذشته بود..
فایل های طراحی رو، دو جا سیو کردم تا اگه مشکلی پیش آمد و پاک شد داشته باشم.
لپ تاب را خاموش کردم و از جام بلند شدم.
در این دو ساعت نه نگاهش کرده بودم و نه حرفی بینمان رد و بدل شد.
نیم نگاهی به اقای سرمد کردم. به لپ تاب خیره شده و انگار در فکر بود.
چشمم به لیوان دمنوش افتاد.
خالی بود!
لبخند پیروزمندانه ای زدم.
به سمتش رفتم و لپ تاب رو، روی میزش گذاشتم..
هیچ واکنشی از خودش نشون نداد . بدون اینکه احوالش رو بپرسم گفتم:
_ ساعت کاری من تموم شده..یکی از طرح هامو داخل این فلشم ریختم.میمونه یه طرح دیگه که ازم خواستین. امروز فرصت نکردم فردا تا قبل از تایم ناهار تحویلتون میدم.
خسته نباشیدی گفتم و فلش رو روی میزش گذاشتم.
_خداحافظ مهندس
پشتم را به سرمد کردم و به سمت در رفتم.
_خورشید..
دستم روی دستگیره در موند!
با من بود؟
مگه جز من کسی هم تو اتاق بود؟
با تردید به عقب برگشتم. نگاهم تو نگاهش گره خورد.
حس نامفهوم و گنگی داشتم. برعکس خیلی از نگاه ها و رفتارای اطرافیانم،نگاه مهندس عاری از هرگونه چیزی بود!
_ بابت دمنوش ممنون
قدرت تکلم انگار از من گرفته شده بود..تمام حروف الفبا به یک باره از ذهنم پاک شدند.. شوک زده به سرمد نگاه میکردم.
کلمه خورشید رو بارها و بارها تو ذهنم تکرار کردم.
نمیدونستم با خورشید گفتنش حس خوبی داشتم یا بد...کاملا خلسه و بی حس فقط به مرد روبه رویم نگاه میکردم.
بلاخره بعد از کلنجار رفتن با ذهنم به خودم اومدم و سریع دستگیره در پایین کشیدم و از اتاق بیرون رفتم.
خوشبختانه خانم احمدی پشت میز نبود وگرنه تو این گیر و دار مغزم، حرفاش تمومی نداشت!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_25
بارها به خودم نهیب زدم که با بداخلاقی های سرمد چرا باید خودمو به آب و آتیش بزنم تا حالش رو بهتر کنم اما ته دلم میگفت الان وقت تلافی کردن نیست..
لیوانی رو از آب چکان برداشتم و روش چای صاف کن گذاشتم.
قوری رو خم کردم تا دمنوش رو داخل لیوان بریزم.
وقتی کارم تمام شد به سمت اتاق سرمد حرکت کردم. وارد اتاق که شدم مهندس همچنان سرش روی میز بود.
دلم براش سوخت! چه روز ها و شب هایی که به خاطر فکر به گذشته خودمو اذیت نکردم و چه سردرد هایی که نکشیدم!
به آرومی کنارش رفتم و گفتم:
_آقای سرمد؟
سرش رو بلند نکرد اما در همون حالت و با صدای گرفته ای گفت:
_ چه عجب! بلاخره قُرصت ساخته شد؟ خوبه آدم به تو بگه دارم میمیرم دیگه فکر کنم تا فردا هم نمیای کمک!
مثل اینکه این مرد تشکر کردن بلد نبود. دیگه سکوت جایز ندونستم و با حالت طلبکاری گفتم:
_ من ازتون عذر میخوام! سر دردتون با من هماهنگ نکرده بود که کی درد میگیره وگرنه انواع و اقسام قرص های مسکن رو تقدیمتون میکردم!
بلاخره سرش رو بلند کرد..تعجب توی چمشاش مشخص بود شاید انتظار حاضر جوابی منو نداشت..
_قرص بذار رو میز برو دنبال کارات..
معلوم بود که بهش برخورده بود. برام مهم نبود.. لیوان دمنوش را کمی محکم روی میز گذاشتم و سمت لپتابم رفتم.
_ این دیگه چیه ؟!
چرا این رنگیه؟ نکنه سم توش ریختی؟!
از حرفش خنده ام گرفت. به سمتش برگشتم و گفتم:
_ اسمش دمنوش بابونه ست. برای اعصاب و سردرد عالیه
اخماشو تو هم کرد و لیوان رو گوشه میز گذاشت!
_ برو به موسوی بگو برام قرص بیاره. این چیزا سر منو خوب نمیکنه..
شونه ای از بیخیالی بالا انداختم. به سمت مبل رفته و روش نشستم. لپ تاب رو از روی میز برداشتم.
_ آقای موسوی نیستن. قرص هم هرچی گشتم پیدا نکردم. نکنه انتظار داشتین به قول شما قرص بسازم؟
من طراحی وب خوندم داروسازی که نخوندم!
کاملا مشخص بود که از رفتارم جا خورده.
بهتر!
فکر کرده چون رئیسه میتونه هرچی دلش خواست بهم بگه!
خودمو به بیخیالی زدم.. سرم رو با لپتاب گرم کردم و دیگه صحبتی بین مون رد و بدل نشد.
.
.
نگاهی به ساعتم کردم از 5 گذشته بود..
فایل های طراحی رو، دو جا سیو کردم تا اگه مشکلی پیش آمد و پاک شد داشته باشم.
لپ تاب را خاموش کردم و از جام بلند شدم.
در این دو ساعت نه نگاهش کرده بودم و نه حرفی بینمان رد و بدل شد.
نیم نگاهی به اقای سرمد کردم. به لپ تاب خیره شده و انگار در فکر بود.
چشمم به لیوان دمنوش افتاد.
خالی بود!
لبخند پیروزمندانه ای زدم.
به سمتش رفتم و لپ تاب رو، روی میزش گذاشتم..
هیچ واکنشی از خودش نشون نداد . بدون اینکه احوالش رو بپرسم گفتم:
_ ساعت کاری من تموم شده..یکی از طرح هامو داخل این فلشم ریختم.میمونه یه طرح دیگه که ازم خواستین. امروز فرصت نکردم فردا تا قبل از تایم ناهار تحویلتون میدم.
خسته نباشیدی گفتم و فلش رو روی میزش گذاشتم.
_خداحافظ مهندس
پشتم را به سرمد کردم و به سمت در رفتم.
_خورشید..
دستم روی دستگیره در موند!
با من بود؟
مگه جز من کسی هم تو اتاق بود؟
با تردید به عقب برگشتم. نگاهم تو نگاهش گره خورد.
حس نامفهوم و گنگی داشتم. برعکس خیلی از نگاه ها و رفتارای اطرافیانم،نگاه مهندس عاری از هرگونه چیزی بود!
_ بابت دمنوش ممنون
قدرت تکلم انگار از من گرفته شده بود..تمام حروف الفبا به یک باره از ذهنم پاک شدند.. شوک زده به سرمد نگاه میکردم.
کلمه خورشید رو بارها و بارها تو ذهنم تکرار کردم.
نمیدونستم با خورشید گفتنش حس خوبی داشتم یا بد...کاملا خلسه و بی حس فقط به مرد روبه رویم نگاه میکردم.
بلاخره بعد از کلنجار رفتن با ذهنم به خودم اومدم و سریع دستگیره در پایین کشیدم و از اتاق بیرون رفتم.
خوشبختانه خانم احمدی پشت میز نبود وگرنه تو این گیر و دار مغزم، حرفاش تمومی نداشت!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🦋
🌙امشب بهترین شب بخیر را
❄️درقشنگ ترین کادوی
🌙آرزو پیچیده و با برچسب
❄️سلامتی، عشق و مهربانی
🌙به آدرس زیبای قلبتون
❄️تقدیمتون می کنـم
🌙شبتون بخير و شادی
❄️فرداتون پراز موفقیت🌸💜
🌙#شبتون_درگیر_آرامش🌹⭐️
@kadbanoiranii
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🌙امشب بهترین شب بخیر را
❄️درقشنگ ترین کادوی
🌙آرزو پیچیده و با برچسب
❄️سلامتی، عشق و مهربانی
🌙به آدرس زیبای قلبتون
❄️تقدیمتون می کنـم
🌙شبتون بخير و شادی
❄️فرداتون پراز موفقیت🌸💜
🌙#شبتون_درگیر_آرامش🌹⭐️
@kadbanoiranii
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸الـهـی
✨صبح را با زمزمه
🌸یاد تو آغاز می ڪنم
🌸ڪه تنها تویی
✨معبـد آرزوهای
🌸دست نیافتنی من
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
@kadbanoiranii
◍⃟⚘🍃࿐ྀུ༅࿇༅═
✨صبح را با زمزمه
🌸یاد تو آغاز می ڪنم
🌸ڪه تنها تویی
✨معبـد آرزوهای
🌸دست نیافتنی من
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
@kadbanoiranii
◍⃟⚘🍃࿐ྀུ༅࿇༅═
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🖥 دعای هر روز ماه صفر
💫يا شَدِيدَ الْقُوىٰ وَ يَا شَدِيدَ الْمِحالِ، يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ، ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمِيعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنِى شَرَّ خَلْقِكَ، يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ، يَا لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذٰلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ، وَصَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
@kadbanoiranii
💫يا شَدِيدَ الْقُوىٰ وَ يَا شَدِيدَ الْمِحالِ، يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ، ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمِيعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنِى شَرَّ خَلْقِكَ، يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ، يَا لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذٰلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ، وَصَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ
@kadbanoiranii
#کیک_کافی_شاپی_زبرا
از سارا بانو
مواد لازم:
تخم مرغ:۶ عدد
آرد:۷۵گرم
شکر:۹۰ گرم(میتونید بیشترهم بزنید)
روغن:۵۲ گرم
شیر:۷۵ گرم
بکینگ پودر:۱/۵ ق چ
آبلیمو:۱/۵ ق چ
وانیل:۱/۵ ق چ
پودرکاکائو:۱/۵ق غ
دمای۱۷۰ درجه فر گازی
زمان۴۵ الی۵۵ دقیقه
#کیک_زبرا
برای درست کردن را ابتدا را زرده و سفیده جدا میکنیم و بعد زردهها را به همراه وانیل و روغن و شیر مخلوط میکنیم و
میگذاریم کنار
سپس سفیدهها را به همراه آب لیمو و شکر فرم میدهیم تا از ظرف جدا نشود و بعدآرد و ترکیب زردهها را باهم طی دو یا سه مرحله فولد میکنیم
سپس مایع کیک را به دو قسمت مساوی تقسیم کرده و به یک قسمت پودر کاکائو اضافه کرده و فولد میکنیم
سپس در قالب ۲۵ سانت کاغذ روغنی انداخته و مایع کیک را به صورت یکی در میان و ملاقه ملاقه میریزیم یک ملاقه از
مایع وانیلی و یک ملاقه از مایع شکلاتی و قالب را داخل یک قالب بزرگتر که در آن آب جوش ریخته میگذاریم داخل فر به مدت
۴۵ الی۵۵ دقیقه با دمای۱۷۰ درجه گازی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
از سارا بانو
مواد لازم:
تخم مرغ:۶ عدد
آرد:۷۵گرم
شکر:۹۰ گرم(میتونید بیشترهم بزنید)
روغن:۵۲ گرم
شیر:۷۵ گرم
بکینگ پودر:۱/۵ ق چ
آبلیمو:۱/۵ ق چ
وانیل:۱/۵ ق چ
پودرکاکائو:۱/۵ق غ
دمای۱۷۰ درجه فر گازی
زمان۴۵ الی۵۵ دقیقه
#کیک_زبرا
برای درست کردن را ابتدا را زرده و سفیده جدا میکنیم و بعد زردهها را به همراه وانیل و روغن و شیر مخلوط میکنیم و
میگذاریم کنار
سپس سفیدهها را به همراه آب لیمو و شکر فرم میدهیم تا از ظرف جدا نشود و بعدآرد و ترکیب زردهها را باهم طی دو یا سه مرحله فولد میکنیم
سپس مایع کیک را به دو قسمت مساوی تقسیم کرده و به یک قسمت پودر کاکائو اضافه کرده و فولد میکنیم
سپس در قالب ۲۵ سانت کاغذ روغنی انداخته و مایع کیک را به صورت یکی در میان و ملاقه ملاقه میریزیم یک ملاقه از
مایع وانیلی و یک ملاقه از مایع شکلاتی و قالب را داخل یک قالب بزرگتر که در آن آب جوش ریخته میگذاریم داخل فر به مدت
۴۵ الی۵۵ دقیقه با دمای۱۷۰ درجه گازی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_کافی_شاپی
#کیک_کافی_شاپی_زبرا
#کیک_زبرا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کیک_کافی_شاپی
#کیک_کافی_شاپی_زبرا
#کیک_زبرا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪