رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تور_از_هویج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#تور_از_هویج
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فيلم_آموزشي
#تزیین_کوکی_به_شکل_گوجه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#تزیین_کوکی_به_شکل_گوجه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فيلم_آموزشي
#آموزش_رز_سیب_زمینی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#آموزش_رز_سیب_زمینی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فيلم_آموزشي
#درست_کردن_سیب_زمینی_هویج_و_خیار_توری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#درست_کردن_سیب_زمینی_هویج_و_خیار_توری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_خامه_ای
مواد لازم:
تخم مرغ 4 عدد
شکر 170 گرم
آرد 120 گرم
بکینگ پودر 10 گرم
وانیل 10 گرم
برای خامه:
خامه صبحانه 600 میلی لیتر
پنیر ماسکارپونه یا خامه ای 250 گرم
وانیل شکری 10 گرم
برای تزیین:
کروکان دایره ای (یه نوع شیرینی ترکی شبیه به سوهان عسلی هست و شما به جای آن میتونید از شکلات مغزدار یا کیک خرد شده استفاده کنید)
شکر 1 استکان چایخوری(اگه شیرین دوست دارید شکرشو بیشتر بریزید من خودم دو قاشق غذاخوری بیشتر ریختم)
طرز تهیه:
ابتدا زرده های تخم مرغ و شکر را تا وقتی که کرم رنگ شوند و پف کنند هم بزنید
آرد و بیکینگ پودر را دو بار الک کنید و در به مخلوط تخم مرغ اضافه کرده و هم بزنید و داخل یک کاسه دیگر بریزید
سفیده های تخم مرغ را با یک پنس نمک خوب بزنید تا پف کنند و حجیم شوند
سفیده های تخم مرغ فرم گرفته را به مخلوط آرد و زرده تخم مرغ اضافه کرده و با دقت و به صورت آرام و دورانی هم بزنید ومخلوط کنید تا پف مایه کیک نخوابد
مایه کیک را داخل قالب که کاغذ روغنی انداخته اید بریزید
و در فر از قبل گرم شده با دمای 180 درجه گذاشته و تا وقتی خوب پخته شود بپزید (تست پخت را با خلال دندان انجام بدید بعد از 30دقیقه)
خامه سرد شده در فریزر ، شکر ، وانیل را تا زمانی که سفت شود و فرم بگیرد ، با همزن برقی خوب بزنید
پنیر ماسکارپونه یا خامه ای را اضافه کرده ودوباره با همزن هم بزنید
خامه آماده شده رو حداقل به مدت 2 ساعت داخل یخچال بزارید بماند
بعد از اینکه کیک پخت بزارید از داغی بیفتد و خوب خنک شود
مقدار کمی از خامه رو برای تزیین کیک جدا کنید و خامه باقی مانده را برای وسط و اطراف کیک استفاده کنید
برای اطراف و دور میتونید از مغزهای خرد شده (فندق،بادام،گردو و...) و یا کیک خرد و پودر شده استفاده کنید و با کمک یه قاشق به اطراف کیک بچسبونید
کیک را با توجه به سلیقه تون تزیین کنید بعد بزارید 2 ساعت در یخچال استراحت کند سپس میتونیدسرو کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_خامه_ای
مواد لازم:
تخم مرغ 4 عدد
شکر 170 گرم
آرد 120 گرم
بکینگ پودر 10 گرم
وانیل 10 گرم
برای خامه:
خامه صبحانه 600 میلی لیتر
پنیر ماسکارپونه یا خامه ای 250 گرم
وانیل شکری 10 گرم
برای تزیین:
کروکان دایره ای (یه نوع شیرینی ترکی شبیه به سوهان عسلی هست و شما به جای آن میتونید از شکلات مغزدار یا کیک خرد شده استفاده کنید)
شکر 1 استکان چایخوری(اگه شیرین دوست دارید شکرشو بیشتر بریزید من خودم دو قاشق غذاخوری بیشتر ریختم)
طرز تهیه:
ابتدا زرده های تخم مرغ و شکر را تا وقتی که کرم رنگ شوند و پف کنند هم بزنید
آرد و بیکینگ پودر را دو بار الک کنید و در به مخلوط تخم مرغ اضافه کرده و هم بزنید و داخل یک کاسه دیگر بریزید
سفیده های تخم مرغ را با یک پنس نمک خوب بزنید تا پف کنند و حجیم شوند
سفیده های تخم مرغ فرم گرفته را به مخلوط آرد و زرده تخم مرغ اضافه کرده و با دقت و به صورت آرام و دورانی هم بزنید ومخلوط کنید تا پف مایه کیک نخوابد
مایه کیک را داخل قالب که کاغذ روغنی انداخته اید بریزید
و در فر از قبل گرم شده با دمای 180 درجه گذاشته و تا وقتی خوب پخته شود بپزید (تست پخت را با خلال دندان انجام بدید بعد از 30دقیقه)
خامه سرد شده در فریزر ، شکر ، وانیل را تا زمانی که سفت شود و فرم بگیرد ، با همزن برقی خوب بزنید
پنیر ماسکارپونه یا خامه ای را اضافه کرده ودوباره با همزن هم بزنید
خامه آماده شده رو حداقل به مدت 2 ساعت داخل یخچال بزارید بماند
بعد از اینکه کیک پخت بزارید از داغی بیفتد و خوب خنک شود
مقدار کمی از خامه رو برای تزیین کیک جدا کنید و خامه باقی مانده را برای وسط و اطراف کیک استفاده کنید
برای اطراف و دور میتونید از مغزهای خرد شده (فندق،بادام،گردو و...) و یا کیک خرد و پودر شده استفاده کنید و با کمک یه قاشق به اطراف کیک بچسبونید
کیک را با توجه به سلیقه تون تزیین کنید بعد بزارید 2 ساعت در یخچال استراحت کند سپس میتونیدسرو کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#آموزش_تزیین_پیاز
آقای جعفری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#آموزش_تزیین_پیاز
آقای جعفری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#دسر_شکلات_فندقی
استاد محمد رضا آهو
آموزش دسر شکلات فندقی براتون آماده کردیم امیدوارم خوشتون بیاد😍
مواد لازم:
شیر ۷۰ گرم
خامه (ص)۸۰گرم
گلوکز ۶۰ گرم
شکلات تلخ ۱۶۵ گرم
ژلاتین مس ۳۰ گرم
خامه فرم گرفته ۲۰۰ گرم
نوتلا بمقدار لازم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#دسر_شکلات_فندقی
استاد محمد رضا آهو
آموزش دسر شکلات فندقی براتون آماده کردیم امیدوارم خوشتون بیاد😍
مواد لازم:
شیر ۷۰ گرم
خامه (ص)۸۰گرم
گلوکز ۶۰ گرم
شکلات تلخ ۱۶۵ گرم
ژلاتین مس ۳۰ گرم
خامه فرم گرفته ۲۰۰ گرم
نوتلا بمقدار لازم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزئین_مینی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#تزئین_مینی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزیین_مینی_کیک
#تزیین_کیک
استاد عمرانی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#تزیین_مینی_کیک
#تزیین_کیک
استاد عمرانی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزئین_مینی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#تزئین_مینی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزئین_مینی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#تزئین_مینی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزئین_مینی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#تزئین_مینی_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#نان_واتروشکا
(خانم ندا توکلی)
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#نان_واتروشکا
(خانم ندا توکلی)
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت ششم
بهار بشین الان وقت فکر کردن نیست بعد از چند سال تازه یادت افتاده فکر کنی ؟ مگه کیان
مسخره ی دست توئه ؟ الان وقت حرف زدن بزرگتراست نه تو .
بهار با ترس از عاقبت کارش ، به سمت عمه اش گام برداشت . دست پر مهرش را بوسید و گفت
:
- عمه جون خودتون میدونین از همه برام عزیزترین و هیچ کس مثل شما به من محبت نداشته .
میخوام باور کنین حرفم
از روی ناسپاسی و بدذاتی نیست ......اما .....اما ..
زبانش بند آمده بود توان گفتن دروغی که جان خودش را میگرفت نداشت . عمه با دلسوزی در
آغوشش کشید و با دست کمرش را نوازش کرد و گفت :
- قربونت برم عمه که میدونم این حالت برای چیه . اگه مادرت کنارت بود الان اینهمه سردرگم
نبودی ... این ترستو
میفهمم ... اما عزیزم اگه تو آروم باشی ما خودمون میدونیم باید چکار کنیم .
چشم که باز کرد چهره ی برزخی کیان روبرویش ظاهر شد . خودش را از آغوش عمه بیرون کشید
و با زبان الکن گفت :
- ببخشید اما .....من ...من قصد ازدواج ندارم ..... نمیتونم .........
بهرام و عمه بهناز هم زمان گفتن :
- چی ؟!
ترس تمام وجودش را فرا گرفت . سرش را تا جایی که امکان داشت پایین گرفت . جرأت نگاه
کردن به صورت هیچ کدام از حاضرین را نداشت . صدای فریاد بهرام پرده ی گوشش را آزرد .
- تو غلط کردی که قصد ازدواج نداری مگه من مترسک سر جالیزم که هر کاری دلت خواست
بکنی ؟! بشین سرجات و حرف زیادی نزن .
کیان نطقش باز شد و گفت
دایی جان قرار نیست بهار رو به زور پای سفره ی عقد ببرم. اگه راضی نیست حتما دلیلی برای
خودش داره . باید به حرف اون هم گوش کرد . شاید کس دیگه ای رو دوست داشته باشه .
با این حرف سکوت مرگ باری حاکم شد . چشمان از حدقه در آمده ی بهار روی صورت کیان ثابت
ماند . باور این همه نامردی از طرف کیان برایش سخت بود . بهرام از خشم سرخ شد و فریاد زد .
- غلط کرده ... میکشمش... اگه چنین چیزی به مغزش خطور کرده باشه .
آقا جون که اوضاع را وخیم دید از جا برخاست و گفت :
- بهرام آروم باش ....بذار بهار کمی با آرامش فکر کنه . این همه داد و قال فایده ای نداره .
بهناز با ناراحتی به صورت بهار زل زد و گفت :
- بهارم راستش رو بگو چرا گفتی قصد ازدواج نداری ؟ پای کس دیگه ای در میونه ؟
بهار در حالی که اشک صورتش را خیس کرده بود گفت :
- نه عمه ...... فقط نمیتونم به این کار رضایت بدم .
دیگر توانی برای ماندن در جمع را نداشت . دستش را روی صورتش گذاشت و گریه کنان به
سمت اتاقش دوید .
کیوان با تعجب شاهد بود که با رفتن بهار ، کیان نفس راحتی کشید . کنجکاو شده بود چه رازی
بین آن دو بود که کیان هیچ ابراز ناراحتی نکرد !!
توقع داشت کیان زمین و زمان را بهم بدوزد .چیزی که هیچکس جز کیوان به آن فکر نکرد .
هم همه به وجود آمد . بهناز ؛ تربیت نادرست بهار را دلیل اینکار میدانست . رؤیا ؛ مادر بهاررا که
خیره سری را به او ارث داده بود عامل این رفتار میدانست .
آقا جون با تأسف به فرزندانش نگاه کرد و با صدای بلندی هر دو را مخاطب قرار داد .
- بس کنین . وقتی دختر راضی نباشه خدا هم به این وصلت رضا نیست . تموم کنین این حرفا رو .
بهناز بر آشفت و با خشم گفت:
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت ششم
بهار بشین الان وقت فکر کردن نیست بعد از چند سال تازه یادت افتاده فکر کنی ؟ مگه کیان
مسخره ی دست توئه ؟ الان وقت حرف زدن بزرگتراست نه تو .
بهار با ترس از عاقبت کارش ، به سمت عمه اش گام برداشت . دست پر مهرش را بوسید و گفت
:
- عمه جون خودتون میدونین از همه برام عزیزترین و هیچ کس مثل شما به من محبت نداشته .
میخوام باور کنین حرفم
از روی ناسپاسی و بدذاتی نیست ......اما .....اما ..
زبانش بند آمده بود توان گفتن دروغی که جان خودش را میگرفت نداشت . عمه با دلسوزی در
آغوشش کشید و با دست کمرش را نوازش کرد و گفت :
- قربونت برم عمه که میدونم این حالت برای چیه . اگه مادرت کنارت بود الان اینهمه سردرگم
نبودی ... این ترستو
میفهمم ... اما عزیزم اگه تو آروم باشی ما خودمون میدونیم باید چکار کنیم .
چشم که باز کرد چهره ی برزخی کیان روبرویش ظاهر شد . خودش را از آغوش عمه بیرون کشید
و با زبان الکن گفت :
- ببخشید اما .....من ...من قصد ازدواج ندارم ..... نمیتونم .........
بهرام و عمه بهناز هم زمان گفتن :
- چی ؟!
ترس تمام وجودش را فرا گرفت . سرش را تا جایی که امکان داشت پایین گرفت . جرأت نگاه
کردن به صورت هیچ کدام از حاضرین را نداشت . صدای فریاد بهرام پرده ی گوشش را آزرد .
- تو غلط کردی که قصد ازدواج نداری مگه من مترسک سر جالیزم که هر کاری دلت خواست
بکنی ؟! بشین سرجات و حرف زیادی نزن .
کیان نطقش باز شد و گفت
دایی جان قرار نیست بهار رو به زور پای سفره ی عقد ببرم. اگه راضی نیست حتما دلیلی برای
خودش داره . باید به حرف اون هم گوش کرد . شاید کس دیگه ای رو دوست داشته باشه .
با این حرف سکوت مرگ باری حاکم شد . چشمان از حدقه در آمده ی بهار روی صورت کیان ثابت
ماند . باور این همه نامردی از طرف کیان برایش سخت بود . بهرام از خشم سرخ شد و فریاد زد .
- غلط کرده ... میکشمش... اگه چنین چیزی به مغزش خطور کرده باشه .
آقا جون که اوضاع را وخیم دید از جا برخاست و گفت :
- بهرام آروم باش ....بذار بهار کمی با آرامش فکر کنه . این همه داد و قال فایده ای نداره .
بهناز با ناراحتی به صورت بهار زل زد و گفت :
- بهارم راستش رو بگو چرا گفتی قصد ازدواج نداری ؟ پای کس دیگه ای در میونه ؟
بهار در حالی که اشک صورتش را خیس کرده بود گفت :
- نه عمه ...... فقط نمیتونم به این کار رضایت بدم .
دیگر توانی برای ماندن در جمع را نداشت . دستش را روی صورتش گذاشت و گریه کنان به
سمت اتاقش دوید .
کیوان با تعجب شاهد بود که با رفتن بهار ، کیان نفس راحتی کشید . کنجکاو شده بود چه رازی
بین آن دو بود که کیان هیچ ابراز ناراحتی نکرد !!
توقع داشت کیان زمین و زمان را بهم بدوزد .چیزی که هیچکس جز کیوان به آن فکر نکرد .
هم همه به وجود آمد . بهناز ؛ تربیت نادرست بهار را دلیل اینکار میدانست . رؤیا ؛ مادر بهاررا که
خیره سری را به او ارث داده بود عامل این رفتار میدانست .
آقا جون با تأسف به فرزندانش نگاه کرد و با صدای بلندی هر دو را مخاطب قرار داد .
- بس کنین . وقتی دختر راضی نباشه خدا هم به این وصلت رضا نیست . تموم کنین این حرفا رو .
بهناز بر آشفت و با خشم گفت:
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت هفتم
یعنی چی آقاجون ... چندساله پسر منو سرکار گذاشته ...حالا میگه نه!! میمرد زودتر میگفت ، تا
ما سنگ رو یخ نشیم . ذات هر دختری به مادرش میره . باید از اون مادر توقع چنین دختری رو
میداشتم .اما من ساده بودم که فکر میکردم
ذات بهار فرق میکنه . آقا داداش شما هم ایول داری با این دختر تربیت کردن ... کیان پاشو بریم
پسرم ، چیزی که
ریخته دختر ...
احمد آقا، پدر کیان در سکوت تمام حرفها را شنید و گفت :
- بهناز خانوم شما کمتر حرص بخور خدا رو شکر کن لااقل انقدر انسان بود که مثل مادرش با یه
بچه ول نکرد بره . همین اول کار ، حرفشو زد .
ولوله ای از حرف برپا بود . بهار روی تخت نشست و با تمام وجود برای مرگ آرزوهاو عشقش زار
زد . نمیدانست این حرفها را کجای دلش بگذارد .
حرفایی که هر کدام مانند نیشتری به روح خسته اش نیشتر میزد . فقط یه حرف در مغزش تکرار
میشد .
» خوشا به غیرت نداشتت کیان «
**
وقتی خانه در سکوت وهم انگیزی فرو رفت در اتاق با شدت باز شد . با ترس صورت خیس از
اشکش را از روی
بالش بلند کرد .
با قفل شدن در اتاق و دیدن صورتِ از خشم ، سرخ شده ی پدرش، ترسِ بیشتری در وجودش
ریشه زد . تا لب باز کرد . صدای غرش بهرام صدایش را در نطفه خفه کرد .
- خفه شو دختری عوضی ... تو هم میخوای مثل اون مادره )...( منو پیش خانواده ام سکه ی یه
پول کنی ؟ اما من نمیذارم توی نیم وجب بچه ، منو خوار کنی ... باید فردا بری به پای عمه ت
بیوفتی و بگی غلط زیادی کردی که اون
حرفا رو زدی .
- ببخشید بابا . اما ..... نمیتونم .... من به کیان علاقه ندارم .....من
- خفه شو تا خودم خفه ت نکردم . پس تو این مدت برای چی برای پسره غمزه میومدی ؟! فکر
کردی انقدر بی غیرتم که بذارم هر غلطی که دلت خواست تو خونه ی من بکنی !
- بابا نمیتونم ....باور کن .
دستان بهرام که به سمت کمربند چرمیش رفت . بهار به عز و جز افتاد .
- بابا بخدا کیانم منو دوست نداره .
- خفه شو دختره ی سلیطه ... حالا میخوای کیانو خراب کنی ؟ اون اگه نمیخواست امشب پا تو
خونه ی من نمیذاشت . باید ادبت کنم تا بفهمی چه جوری احترام بزرگترت رو توی یه مراسم نگه
داری .
کمربند که بالا رفت همراه با صدای » شتلق «سوزش دردناکی روی کمر و بازوهایش حس کرد .
در خودش مچاله شد .نفسش بند آمده بود .اما به زور لب باز کرد .
- بابا ببخشید... بخدا راست میگم ....
ضربه ی دوم همراه با ناسزایی که عرق شرم را روی صورتش نشاند ؛ بدنش را بوسه ای دردناک
مهمان کرد . لرز بدی به جانش افتاد .
رمق از جانش پر زد . سکوت کرد و ضربه هایی که بهرام بر تن و بدنِ ضعیف و رنجورش میزد را ،
با جیغ هایی که از ته وجودش میکشید تحمل میکرد .
با هر ضربه ، درد جانکاهی در بدنش میپیچید و ناتوانتر از ضربه ی قبل جیغ میکشید .
توقع چنین برخوردی را در برابر »نه« گفتن ، نداشت . تا به حال پدرش را اینگونه خشمگین و
افسار گسیخته ندیده بود .
ضربه های پیاپی بهرام ، همراه با ضرباتی که بر در اتاق زده میشد در هم آمیخته بود .
خشم بهرام جلوی دیدش را گرفته بود . جنون در برابر خشمش کم می آورد . متوجه نبود پیکری
که بی جان
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت هفتم
یعنی چی آقاجون ... چندساله پسر منو سرکار گذاشته ...حالا میگه نه!! میمرد زودتر میگفت ، تا
ما سنگ رو یخ نشیم . ذات هر دختری به مادرش میره . باید از اون مادر توقع چنین دختری رو
میداشتم .اما من ساده بودم که فکر میکردم
ذات بهار فرق میکنه . آقا داداش شما هم ایول داری با این دختر تربیت کردن ... کیان پاشو بریم
پسرم ، چیزی که
ریخته دختر ...
احمد آقا، پدر کیان در سکوت تمام حرفها را شنید و گفت :
- بهناز خانوم شما کمتر حرص بخور خدا رو شکر کن لااقل انقدر انسان بود که مثل مادرش با یه
بچه ول نکرد بره . همین اول کار ، حرفشو زد .
ولوله ای از حرف برپا بود . بهار روی تخت نشست و با تمام وجود برای مرگ آرزوهاو عشقش زار
زد . نمیدانست این حرفها را کجای دلش بگذارد .
حرفایی که هر کدام مانند نیشتری به روح خسته اش نیشتر میزد . فقط یه حرف در مغزش تکرار
میشد .
» خوشا به غیرت نداشتت کیان «
**
وقتی خانه در سکوت وهم انگیزی فرو رفت در اتاق با شدت باز شد . با ترس صورت خیس از
اشکش را از روی
بالش بلند کرد .
با قفل شدن در اتاق و دیدن صورتِ از خشم ، سرخ شده ی پدرش، ترسِ بیشتری در وجودش
ریشه زد . تا لب باز کرد . صدای غرش بهرام صدایش را در نطفه خفه کرد .
- خفه شو دختری عوضی ... تو هم میخوای مثل اون مادره )...( منو پیش خانواده ام سکه ی یه
پول کنی ؟ اما من نمیذارم توی نیم وجب بچه ، منو خوار کنی ... باید فردا بری به پای عمه ت
بیوفتی و بگی غلط زیادی کردی که اون
حرفا رو زدی .
- ببخشید بابا . اما ..... نمیتونم .... من به کیان علاقه ندارم .....من
- خفه شو تا خودم خفه ت نکردم . پس تو این مدت برای چی برای پسره غمزه میومدی ؟! فکر
کردی انقدر بی غیرتم که بذارم هر غلطی که دلت خواست تو خونه ی من بکنی !
- بابا نمیتونم ....باور کن .
دستان بهرام که به سمت کمربند چرمیش رفت . بهار به عز و جز افتاد .
- بابا بخدا کیانم منو دوست نداره .
- خفه شو دختره ی سلیطه ... حالا میخوای کیانو خراب کنی ؟ اون اگه نمیخواست امشب پا تو
خونه ی من نمیذاشت . باید ادبت کنم تا بفهمی چه جوری احترام بزرگترت رو توی یه مراسم نگه
داری .
کمربند که بالا رفت همراه با صدای » شتلق «سوزش دردناکی روی کمر و بازوهایش حس کرد .
در خودش مچاله شد .نفسش بند آمده بود .اما به زور لب باز کرد .
- بابا ببخشید... بخدا راست میگم ....
ضربه ی دوم همراه با ناسزایی که عرق شرم را روی صورتش نشاند ؛ بدنش را بوسه ای دردناک
مهمان کرد . لرز بدی به جانش افتاد .
رمق از جانش پر زد . سکوت کرد و ضربه هایی که بهرام بر تن و بدنِ ضعیف و رنجورش میزد را ،
با جیغ هایی که از ته وجودش میکشید تحمل میکرد .
با هر ضربه ، درد جانکاهی در بدنش میپیچید و ناتوانتر از ضربه ی قبل جیغ میکشید .
توقع چنین برخوردی را در برابر »نه« گفتن ، نداشت . تا به حال پدرش را اینگونه خشمگین و
افسار گسیخته ندیده بود .
ضربه های پیاپی بهرام ، همراه با ضرباتی که بر در اتاق زده میشد در هم آمیخته بود .
خشم بهرام جلوی دیدش را گرفته بود . جنون در برابر خشمش کم می آورد . متوجه نبود پیکری
که بی جان
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت هشتم
زیر دستش با هر ضربه، تکان خفیفی میخورد ، از رمق رفته و صدایی از او بلند نمیشود .
با شکستن در و وارد شدن کیوان و بهنام داخل اتاق تازه به خود آماد و کمربند از دستش افتاد .
- دایی چه کار کردی؟!!
کیوان بهت زده به سمت بهار هجوم برد . آرام او را به سمت خود چرخاند .صورت کبودش و لبان
سفیدش دلش را
به درد آورد .
- بهار جان ... دختر چشماتو باز کن ببینمت .
صدای گریه ی بهنام ، همراه با مشتهای کوچکش بر سینه ی بهرام نشست .
- تو اونو کشتی ... بیرحم ... سنگدل ... اگه آبجیم بمیره میکشمت ......
برادر نوجوانی که پیکر بی جان خواهرش ، رگ غیرتش را بیرون زده بود . بی محابا بر پدرش
میتاخت .
دست مادرش او را از بهرام جدا کرد . ولوله ای بر پا شد . سر بهار روی دستان کیوان تکان
میخورد اما
هیچ عکس العملی از بهار دیده نمیشد .
کیوان سریع دستانش را زیر زانویش انداخت . با یک حرکت او را که وزنی نداشت ، مانند پر کاهی
بلند کرد .
با نگرانی گفت :
- دایی جون زودتر دنبالم بیاین باید ببریمش بیمارستان .
بهرام با خشم غرید .
- اون سگ جون تر از این حرفاست ...بذار بمیره دختره ی خیره سر ... همچین دختری مایه ی
ننگه .
صدای فریاد کیوان ورای تصور بهرام بود
بس کنین دایی الان وقت این حرفا نیست . داره تنش سرد میشه . یه نه گفتن جزاش که مرگ
نیست .
بدون درنگ از اتاق خارج شد . بهنام از بند دستان مادر خودش را رها کرد و به دنبال کیوان دوید .
بهرام با نگرانی که حاضر به بروز آن نبود دستی میان موهای آشفته اش کشید . با خشم نگاهی به
رؤیا انداخت .
نفسش را با صدای بلندی بیرون داد و با گام های بلند از خانه خارج شد .
کیوان که به حیاط رسید ، مادرش در را باز کرد . با دیدن بهار روی دست کیوان با نگرانی گفت :
- چه کارش کردی بهرام ؟!
- باید ادب میشد .
بدون حرف دیگری همراه کیوان و بهنام از حیاط بیرون رفت و ماشین را روشن کرد . بهنام پشت
نشست .
کیوان سر بهار را روی پایش گذاشت و روی صندلی خواباندش .خودش با سرعت کنار بهرام
نشست .
تا رسیدن به بیمارستان هیچ حرفی رد و بدل نشد .فقط صدای گریه ی بهنام و صدای آرامش که
خواهرش را صدا میزد تا جوابی بشنود در ماشین شنیده میشد .
کیوان همه ی فکرش مشغول این بود . آیا کیان در این ماجرا بیشتر از بهار مقصر نبود ؟ چرا کسی
به رفتار او شک نکرد ؟ دلش برای پرنده ی بال و پر شکسته ی پشت سرش به درد آمده بود .
کسی که مانند کیمیا برایش عزیز بود و دوستداشتنی.
با رسیدن به بیمارستان ، بدون معطلی بهار را بغل کرد و به سمت اورژانس دوید . حیران و گیج
نمیدانست به کدام سمت برود .با دیدن اولین پرستاری که روبرویش ظاهر شد . با التماس گفت :
- تو رو خدا بدادم برسین دختر داییم داره از دست میره .
پرستار زنی که مقابلش بود با نگرانی به صورت رنگ پریده بهارو حال نزارش نگاه کرد و گفت :
- پشت سر من بیا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت هشتم
زیر دستش با هر ضربه، تکان خفیفی میخورد ، از رمق رفته و صدایی از او بلند نمیشود .
با شکستن در و وارد شدن کیوان و بهنام داخل اتاق تازه به خود آماد و کمربند از دستش افتاد .
- دایی چه کار کردی؟!!
کیوان بهت زده به سمت بهار هجوم برد . آرام او را به سمت خود چرخاند .صورت کبودش و لبان
سفیدش دلش را
به درد آورد .
- بهار جان ... دختر چشماتو باز کن ببینمت .
صدای گریه ی بهنام ، همراه با مشتهای کوچکش بر سینه ی بهرام نشست .
- تو اونو کشتی ... بیرحم ... سنگدل ... اگه آبجیم بمیره میکشمت ......
برادر نوجوانی که پیکر بی جان خواهرش ، رگ غیرتش را بیرون زده بود . بی محابا بر پدرش
میتاخت .
دست مادرش او را از بهرام جدا کرد . ولوله ای بر پا شد . سر بهار روی دستان کیوان تکان
میخورد اما
هیچ عکس العملی از بهار دیده نمیشد .
کیوان سریع دستانش را زیر زانویش انداخت . با یک حرکت او را که وزنی نداشت ، مانند پر کاهی
بلند کرد .
با نگرانی گفت :
- دایی جون زودتر دنبالم بیاین باید ببریمش بیمارستان .
بهرام با خشم غرید .
- اون سگ جون تر از این حرفاست ...بذار بمیره دختره ی خیره سر ... همچین دختری مایه ی
ننگه .
صدای فریاد کیوان ورای تصور بهرام بود
بس کنین دایی الان وقت این حرفا نیست . داره تنش سرد میشه . یه نه گفتن جزاش که مرگ
نیست .
بدون درنگ از اتاق خارج شد . بهنام از بند دستان مادر خودش را رها کرد و به دنبال کیوان دوید .
بهرام با نگرانی که حاضر به بروز آن نبود دستی میان موهای آشفته اش کشید . با خشم نگاهی به
رؤیا انداخت .
نفسش را با صدای بلندی بیرون داد و با گام های بلند از خانه خارج شد .
کیوان که به حیاط رسید ، مادرش در را باز کرد . با دیدن بهار روی دست کیوان با نگرانی گفت :
- چه کارش کردی بهرام ؟!
- باید ادب میشد .
بدون حرف دیگری همراه کیوان و بهنام از حیاط بیرون رفت و ماشین را روشن کرد . بهنام پشت
نشست .
کیوان سر بهار را روی پایش گذاشت و روی صندلی خواباندش .خودش با سرعت کنار بهرام
نشست .
تا رسیدن به بیمارستان هیچ حرفی رد و بدل نشد .فقط صدای گریه ی بهنام و صدای آرامش که
خواهرش را صدا میزد تا جوابی بشنود در ماشین شنیده میشد .
کیوان همه ی فکرش مشغول این بود . آیا کیان در این ماجرا بیشتر از بهار مقصر نبود ؟ چرا کسی
به رفتار او شک نکرد ؟ دلش برای پرنده ی بال و پر شکسته ی پشت سرش به درد آمده بود .
کسی که مانند کیمیا برایش عزیز بود و دوستداشتنی.
با رسیدن به بیمارستان ، بدون معطلی بهار را بغل کرد و به سمت اورژانس دوید . حیران و گیج
نمیدانست به کدام سمت برود .با دیدن اولین پرستاری که روبرویش ظاهر شد . با التماس گفت :
- تو رو خدا بدادم برسین دختر داییم داره از دست میره .
پرستار زنی که مقابلش بود با نگرانی به صورت رنگ پریده بهارو حال نزارش نگاه کرد و گفت :
- پشت سر من بیا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت نهم
به اولین تخت خالی که رسید او را روی تخت گذاشت و پرستار سریعا نبض بهار را به دست
گرفت .
****
با صدای آرام شخصی چشمانش را گشود .با تکان کوچکی درد تا مغز استخوانش نفوذ کرد .
با دیدن پرستاری که پشت به او ایستاده بود ، دوباره چشمانش را بست . اما زمزمه ی پرستار با
شخصی که
در دید بهار نبود دردش را دو چندان کرد .
- معلوم نیست دختره چه گندی بالا آورده که پدرش چنین بلایی به سرش داده !
- دیدی اون پسره چطوره براش یقه چاک میداد ؟
- اره انگار فامیلن ..... حتما میخواد گند دختره را لاپوشونی کنه که مدام با پدر دختره بحث میکنه.
- خودمونیما چقدر سخت جونه که با این اوضاع سالم از زیر دست باباش در اومده .
- هیس .... ممکنه بهوش بیاد و بشنوه . خوبه تا چند وقت کسی به دستش آینه نده وگرنه غمباد
میگیره طفلک .
در دلش به حرفای آنها خندید . چرا فکر میکردند دیدن صورتش و داغون بودن آن برایش مهم
است !
زمانی که صورتش سالم بود چه مزیتی داشت به الان ؟!
خودش میدانست با این همه دردی که وجودش را در هم می پیچد، باز هم درد قلبش که حاصل
رفتار کیان بود ،
بیشتر و سوزاننده تر بود .
آنقدر درد در بدنش وجود داشت که اشکش را به حساب آن بگذارند . به آرامی اشک داغی از
گوشه ی چشمش چکید .
صدای پرستار قطع شد . به سمتش آمد و گفت
به هوش اومدی دختر خانومی؟
چشمانش را گشود . لبش با دردی که توی صورتش پیچید، توان لبخند زدن را نداشت .
پرستار نبضش را گرفت . بعد از چک کردن فشارش ، لبخندی نثار صورت کبود و ورم کرده اش،
کردوگفت :
- خوب تالفی رفتار باباتو کردیا ... از دیروز تا الان یه سره تو بیمارستان قدم رو میرن . از نگرانی
جون به تنشون نمونده .
در دل به حرف پرستار خندید . پدرش حتما نگران زنده بودن او بود . با حرفی که در عالم بیهوشی
شنیده بود، فهمیده بود مرده و زنده ی او برای پدرش هیچ فرقی ندارد .
پرستار از اتاق خارج شد و بعد از چند لحظه در اتاق باز شد . بهرام و کیوان پا به درون اتاق
گذاشتن . کیوان با دیدن چهره ی
جدید بهار بغض راه نفسش را بست . بی اراده اشکی از گوشه ی چشمش چکید . کنار تخت بهار
نشست و گفت :
- بهار خوبی؟
بهار پلک هایش را از درد روی هم گذاشت و قطره ای اشک جاری شد .
کیوان با ناراحتی سرش را برگرداند و به بهرام نگاه کرد . نفس عمیقی کشید و از اتاق خارج شد .
پدرش بدون هیچ حرفی سری تکان داد و او را تنها گذاشت . بهار با نگاه کردن به سقف بالای
سرش دوباره روز اول عید را
بیاد آورد . روزی که ورق زندگیش را برگرداند .
****
با وارد شدن به باغ ، سر و صدای بچه های عمو بهروز به گوشش رسید . با چشم مسیر دویدن
مینا و میثاق
را دنبال میکرد .
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت نهم
به اولین تخت خالی که رسید او را روی تخت گذاشت و پرستار سریعا نبض بهار را به دست
گرفت .
****
با صدای آرام شخصی چشمانش را گشود .با تکان کوچکی درد تا مغز استخوانش نفوذ کرد .
با دیدن پرستاری که پشت به او ایستاده بود ، دوباره چشمانش را بست . اما زمزمه ی پرستار با
شخصی که
در دید بهار نبود دردش را دو چندان کرد .
- معلوم نیست دختره چه گندی بالا آورده که پدرش چنین بلایی به سرش داده !
- دیدی اون پسره چطوره براش یقه چاک میداد ؟
- اره انگار فامیلن ..... حتما میخواد گند دختره را لاپوشونی کنه که مدام با پدر دختره بحث میکنه.
- خودمونیما چقدر سخت جونه که با این اوضاع سالم از زیر دست باباش در اومده .
- هیس .... ممکنه بهوش بیاد و بشنوه . خوبه تا چند وقت کسی به دستش آینه نده وگرنه غمباد
میگیره طفلک .
در دلش به حرفای آنها خندید . چرا فکر میکردند دیدن صورتش و داغون بودن آن برایش مهم
است !
زمانی که صورتش سالم بود چه مزیتی داشت به الان ؟!
خودش میدانست با این همه دردی که وجودش را در هم می پیچد، باز هم درد قلبش که حاصل
رفتار کیان بود ،
بیشتر و سوزاننده تر بود .
آنقدر درد در بدنش وجود داشت که اشکش را به حساب آن بگذارند . به آرامی اشک داغی از
گوشه ی چشمش چکید .
صدای پرستار قطع شد . به سمتش آمد و گفت
به هوش اومدی دختر خانومی؟
چشمانش را گشود . لبش با دردی که توی صورتش پیچید، توان لبخند زدن را نداشت .
پرستار نبضش را گرفت . بعد از چک کردن فشارش ، لبخندی نثار صورت کبود و ورم کرده اش،
کردوگفت :
- خوب تالفی رفتار باباتو کردیا ... از دیروز تا الان یه سره تو بیمارستان قدم رو میرن . از نگرانی
جون به تنشون نمونده .
در دل به حرف پرستار خندید . پدرش حتما نگران زنده بودن او بود . با حرفی که در عالم بیهوشی
شنیده بود، فهمیده بود مرده و زنده ی او برای پدرش هیچ فرقی ندارد .
پرستار از اتاق خارج شد و بعد از چند لحظه در اتاق باز شد . بهرام و کیوان پا به درون اتاق
گذاشتن . کیوان با دیدن چهره ی
جدید بهار بغض راه نفسش را بست . بی اراده اشکی از گوشه ی چشمش چکید . کنار تخت بهار
نشست و گفت :
- بهار خوبی؟
بهار پلک هایش را از درد روی هم گذاشت و قطره ای اشک جاری شد .
کیوان با ناراحتی سرش را برگرداند و به بهرام نگاه کرد . نفس عمیقی کشید و از اتاق خارج شد .
پدرش بدون هیچ حرفی سری تکان داد و او را تنها گذاشت . بهار با نگاه کردن به سقف بالای
سرش دوباره روز اول عید را
بیاد آورد . روزی که ورق زندگیش را برگرداند .
****
با وارد شدن به باغ ، سر و صدای بچه های عمو بهروز به گوشش رسید . با چشم مسیر دویدن
مینا و میثاق
را دنبال میکرد .
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دهم
نرسیده شروع کرده بودند. کافی بود پایشان به باغ برسد. سن و سالشان را به کلی فراموش
میکردند .
مینا و میثاق دو قلو بودند اما هیچ شباهتی با هم نداشتند . با اینکه 21 سال داشتند اما مانند بچه
های کوچک
مدام توی سر و کله ی هم میزدند .
بهار3 سال از آن دو بزرگتر بود اما در شیطنت دست کمی از آنها نداشت . ترمز بهار ، کیان بود . با
هر نگاه کیان
میدانست باید چه کاری را انجام بدهد، چه کاری را انجام ندهد . صدای کیان نگاهش را از آن دو
گرفت .
- بهار خانومی خوش میگذره ؟
با لبخند نگاهش کرد . نفس عمیقی کشید و گفت :
- مگه میشه خونه ی آقا جون بد بگذره ؟به تو هم خوش میگذره ؟
- کیان به چشمانش خیره شد و گفت :
- با تو جهنم هم خوش میگذره چه برسه به اینجا . فقط یادت باشه باید این سری حتما برامون
بخونی . اون سری وقت نشد . دلم برای صدات تنگ شده .
- خب موقعیت پیش نمیومد . اتفاقا اون سری آقاجون هم ازم قول گرفته .
بعد از روبوسی و تعارفات مرسوم عید و خوردن ناهار ، هرکس گوشه ای ولو شد تا کمی استراحت
کند .
بهار به باغ رفت و با بهنام و میعاد پسر عموی کوچکش که هم سن بهنام بود ،بدمینتون بازی
میکرد .
هوای خنک رو به سرد عید صورت سفیدش را سرخ کرده بود .
دستان یخ زده اش را جلوی دهان گرفته بود و ها میکرد تا کمی گرم شود
آقا جون روی ایوان قالیچه ی قدیمی اش را پهن کرد و یک به یک نوه هایش را صدا زد . خودش
در بالای قالیچه
نشست و به دیوار تکیه زد .
مانند همیشه بهار و کیان دو سمتش را پر کردنند و نوه های دیگر هر کدام به ترتیب کنار هم
نشستند .
آقا جون بعد از اینکه همه نشستند قرآنش را از کنار دستش برداشت و به ترتیب سن به هر کدام
از نوه ها پول نوی تا نخورده ای را به رسم هر سال عیدی داد .
آقاجون نگاه پرمحبتی به بهار کرد و گفت:
- الوعده وفا ، حالا نوبت توئه .
بهار گونه ی آقاجون را بوسید و به بهنام اشاره کرد تا گیتارش را بیاورد . بچه ها دست زدندو هورا
کشیدند .
آقاجون از دیدن نوه های شاد و خندانش دلش غنج میرفت . چیزی باارزشتر از این خنده ها ،
برایش وجود نداشت .
بهنام با ذوق گیتار را به دست بهار داد و گفت :
- آبجی بابا گفت الان اونا هم میان .
بهار سرش را تکان داد و کمی با سیمهای گیتارش ور رفت . وقتی همه حاضر شدن شروع کرد .
عزیز جون داخل مانده بود تا چایی بعد از ظهر را آماده کند .
بهار غرق نواختن گیتار شد . به سفارش آقاجون شعر زیبای »بی تو برگ زردم « افتخاری را خواند
.
هر کس در حس خود فرو رفته بود . بهار هر زمان که این شعر را میخواند اشک خودش زودتر از
بقیه جاری میشد .
یارا یارا گاهی ، دل مارا ... به چراغی روشن کن
چشمِ تارِ دل را ، چو مسیحا ... به دمیدنِ آهی روشن کن .
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت دهم
نرسیده شروع کرده بودند. کافی بود پایشان به باغ برسد. سن و سالشان را به کلی فراموش
میکردند .
مینا و میثاق دو قلو بودند اما هیچ شباهتی با هم نداشتند . با اینکه 21 سال داشتند اما مانند بچه
های کوچک
مدام توی سر و کله ی هم میزدند .
بهار3 سال از آن دو بزرگتر بود اما در شیطنت دست کمی از آنها نداشت . ترمز بهار ، کیان بود . با
هر نگاه کیان
میدانست باید چه کاری را انجام بدهد، چه کاری را انجام ندهد . صدای کیان نگاهش را از آن دو
گرفت .
- بهار خانومی خوش میگذره ؟
با لبخند نگاهش کرد . نفس عمیقی کشید و گفت :
- مگه میشه خونه ی آقا جون بد بگذره ؟به تو هم خوش میگذره ؟
- کیان به چشمانش خیره شد و گفت :
- با تو جهنم هم خوش میگذره چه برسه به اینجا . فقط یادت باشه باید این سری حتما برامون
بخونی . اون سری وقت نشد . دلم برای صدات تنگ شده .
- خب موقعیت پیش نمیومد . اتفاقا اون سری آقاجون هم ازم قول گرفته .
بعد از روبوسی و تعارفات مرسوم عید و خوردن ناهار ، هرکس گوشه ای ولو شد تا کمی استراحت
کند .
بهار به باغ رفت و با بهنام و میعاد پسر عموی کوچکش که هم سن بهنام بود ،بدمینتون بازی
میکرد .
هوای خنک رو به سرد عید صورت سفیدش را سرخ کرده بود .
دستان یخ زده اش را جلوی دهان گرفته بود و ها میکرد تا کمی گرم شود
آقا جون روی ایوان قالیچه ی قدیمی اش را پهن کرد و یک به یک نوه هایش را صدا زد . خودش
در بالای قالیچه
نشست و به دیوار تکیه زد .
مانند همیشه بهار و کیان دو سمتش را پر کردنند و نوه های دیگر هر کدام به ترتیب کنار هم
نشستند .
آقا جون بعد از اینکه همه نشستند قرآنش را از کنار دستش برداشت و به ترتیب سن به هر کدام
از نوه ها پول نوی تا نخورده ای را به رسم هر سال عیدی داد .
آقاجون نگاه پرمحبتی به بهار کرد و گفت:
- الوعده وفا ، حالا نوبت توئه .
بهار گونه ی آقاجون را بوسید و به بهنام اشاره کرد تا گیتارش را بیاورد . بچه ها دست زدندو هورا
کشیدند .
آقاجون از دیدن نوه های شاد و خندانش دلش غنج میرفت . چیزی باارزشتر از این خنده ها ،
برایش وجود نداشت .
بهنام با ذوق گیتار را به دست بهار داد و گفت :
- آبجی بابا گفت الان اونا هم میان .
بهار سرش را تکان داد و کمی با سیمهای گیتارش ور رفت . وقتی همه حاضر شدن شروع کرد .
عزیز جون داخل مانده بود تا چایی بعد از ظهر را آماده کند .
بهار غرق نواختن گیتار شد . به سفارش آقاجون شعر زیبای »بی تو برگ زردم « افتخاری را خواند
.
هر کس در حس خود فرو رفته بود . بهار هر زمان که این شعر را میخواند اشک خودش زودتر از
بقیه جاری میشد .
یارا یارا گاهی ، دل مارا ... به چراغی روشن کن
چشمِ تارِ دل را ، چو مسیحا ... به دمیدنِ آهی روشن کن .
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر