This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_کارتونی_بدون_فوندانت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_کارتونی_بدون_فوندانت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_کارتونی_بدون_فوندانت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_کارتونی_بدون_فوندانت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_کارتونی_بدون_فوندانت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_کارتونی_بدون_فوندانت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_کارتونی_بدون_فوندانت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_کارتونی_بدون_فوندانت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 186
میخکوب سرجام وایستاده بودم و نگاهم میخ چشمای مردی بود که انقدر آشفته جلوی روم
وایستاده بود.
دلم و زدم به دریا و مثل خودش داد کشیدم و گفتم:توهم بفهم که عاشقتم...بفهم هردفعه که
نگاهم میکنی تپش قلبم میره روی هزار...همیشه از توی فکر و خیالم رد میشی...اینو بفهم.
حالا هردومون آروم شده بودیم و فقط قفسه سینه هامون از شدت هیجان بالا و پایین میشد.
اون آتش فشان توی چشماش دیگه خاموش شده بود.
فشار دستاش از روی مچم کمتر شد.
تن و بدنم میلرزید و خدا خدا میکردم اگه خوابم از خواب بیدار نشم.
شیرین ترین چیزی که میتونستم داشته باشم و توی اون لحظه داشتم.
قلب مردی که عاشقشم.
آره! همون پسری که همیشهی خدا توی سر و کله هم میزدیم.
لبای خشکمو تر کردم که نگاهش از روی چشمام کشیده شد روی لبم.
نگاهم روی تک تک اعضای صورتش درحال گردش بود.
نفسام منظم تر شده بود و آرامش کل وجودمو گرفته بود.
سرشو خم کرد و با حرص لبمو به دندون کشید.
حس لذت تموم وجودمو گرفت.
دستامو ول کرد و با یه دستش کمرمو محکم گرفت و منو چسبوند به خودش و هیچ فاصله
ای بینمون نزاشت.
محکم و با حرص لبمو به اسارت لباش گرفته بود.
کشیدم سمت مبل و با دست دیگش شالمو از سرم کشید که موهام ریخت دورم.
دستمو روی سینش گذاشتم و همراهیش کردم.
مثل ماهی شده بود که بعد چند وقت به اب رسیده بود همونقدر حریص و عجول
دستمو محکم پشت گردنش گره زدم و با دست دیگم پشت موهای کوتاهشو چنگ زدم
شیرینی این بوسه اونقدری برام زیاد بود که حاضر نمیشدم ثانیه ای ازش جدا شم
بعد اینکه از کوچیکی از لب پایینم گرفت اروم ازم فاصله گرفت و بالبخند عمیقی و
نفس نفس زنون به چشمام خیره شد
_چطوری انقدر یه ادم میتونه شیرین و تو دلبرو باشه؟باانگشت شستش اروم لبمو نوازش
کرد و گفت
_میدونی چقدر تو حسرت داشتنت سوختم شهرزاد خانوم؟
لبخندی تحویلش دادم و دستمو رو لبش گذاشتم و اروم هیسی گفتم
بعد اینکه ساکت شد هلش دادم سمت مبل که متعجب شد و بعد از فهمیدن قصدم لبخند
شیطونی زد و دستمو کشید که افتادم رو پاش و دوباره من بودم لبای رادمان من بودم و
حرفای زیباش که بعد اون همه گریه بخاطر نداشتنش بد میچسبید
نمیدونم چقدر گذشته بود از پر کردن صورتم با بوسه هاش که بالاخره رضایت داد عقب
بکشه
و چقدر ازش ممنون بودم که از حد خودش جلو تر نرفت
تو بغلش لم داده بودم و با لبخند با دکمه رو پیرهنش که همشون به دست خودم باز شده بود
بازی میکردم
+فقط میخواستی حرص منو در بیاری با حرفات اره؟
سرشو خم کرد جلو صورتمو نوک بینیمو بوسید
_من حرصتو در میارم یا تو؟ اصلا یادم نیار که هنوزم عصبیم از دستت
سریع سرمو بلند کردم و با ابروهای گره خورده گفتم
+من عصبیت کردم؟نمیخوای بگی تقصیر کیه؟
هوف بلندی کشید و محکم بغلم کرد و سرشو تو موهای فرم فرو کرد و نفس عمیقی کشید
_بیا بعد این اعتراف شیرین رو مخ هم نریم نظرت چیه؟
بعد با لحن کشیده و خنده داری گفت
_الـــبــتــه تــا ایــن بــو بــاشــه منـــ ارومــ ارومـمـ
و دوباره نفس بلندی کشید
بلند خندیدم و لپاشو کشیدم
+کی تو انقدر شیرین شدی؟
لبخند شیطونی تحویلم داد و سرشو اورد جلو که یهو با زنگ ایفون هول شده عقب کشیدم
اخمالو به آیفون مزاحم نگاه کردیم
بازکیه دیگه!
با چشمای ریز به آیفون نگاه کردم
وا نیکاست که!اینجا چیکار میکنه؟
یهو یاد رادمان افتادم هول شده از رو مبل بلند شدم
+پاشو پاشو پاشو رادمااان پاشو برو تو اتاق پاشوووو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 186
میخکوب سرجام وایستاده بودم و نگاهم میخ چشمای مردی بود که انقدر آشفته جلوی روم
وایستاده بود.
دلم و زدم به دریا و مثل خودش داد کشیدم و گفتم:توهم بفهم که عاشقتم...بفهم هردفعه که
نگاهم میکنی تپش قلبم میره روی هزار...همیشه از توی فکر و خیالم رد میشی...اینو بفهم.
حالا هردومون آروم شده بودیم و فقط قفسه سینه هامون از شدت هیجان بالا و پایین میشد.
اون آتش فشان توی چشماش دیگه خاموش شده بود.
فشار دستاش از روی مچم کمتر شد.
تن و بدنم میلرزید و خدا خدا میکردم اگه خوابم از خواب بیدار نشم.
شیرین ترین چیزی که میتونستم داشته باشم و توی اون لحظه داشتم.
قلب مردی که عاشقشم.
آره! همون پسری که همیشهی خدا توی سر و کله هم میزدیم.
لبای خشکمو تر کردم که نگاهش از روی چشمام کشیده شد روی لبم.
نگاهم روی تک تک اعضای صورتش درحال گردش بود.
نفسام منظم تر شده بود و آرامش کل وجودمو گرفته بود.
سرشو خم کرد و با حرص لبمو به دندون کشید.
حس لذت تموم وجودمو گرفت.
دستامو ول کرد و با یه دستش کمرمو محکم گرفت و منو چسبوند به خودش و هیچ فاصله
ای بینمون نزاشت.
محکم و با حرص لبمو به اسارت لباش گرفته بود.
کشیدم سمت مبل و با دست دیگش شالمو از سرم کشید که موهام ریخت دورم.
دستمو روی سینش گذاشتم و همراهیش کردم.
مثل ماهی شده بود که بعد چند وقت به اب رسیده بود همونقدر حریص و عجول
دستمو محکم پشت گردنش گره زدم و با دست دیگم پشت موهای کوتاهشو چنگ زدم
شیرینی این بوسه اونقدری برام زیاد بود که حاضر نمیشدم ثانیه ای ازش جدا شم
بعد اینکه از کوچیکی از لب پایینم گرفت اروم ازم فاصله گرفت و بالبخند عمیقی و
نفس نفس زنون به چشمام خیره شد
_چطوری انقدر یه ادم میتونه شیرین و تو دلبرو باشه؟باانگشت شستش اروم لبمو نوازش
کرد و گفت
_میدونی چقدر تو حسرت داشتنت سوختم شهرزاد خانوم؟
لبخندی تحویلش دادم و دستمو رو لبش گذاشتم و اروم هیسی گفتم
بعد اینکه ساکت شد هلش دادم سمت مبل که متعجب شد و بعد از فهمیدن قصدم لبخند
شیطونی زد و دستمو کشید که افتادم رو پاش و دوباره من بودم لبای رادمان من بودم و
حرفای زیباش که بعد اون همه گریه بخاطر نداشتنش بد میچسبید
نمیدونم چقدر گذشته بود از پر کردن صورتم با بوسه هاش که بالاخره رضایت داد عقب
بکشه
و چقدر ازش ممنون بودم که از حد خودش جلو تر نرفت
تو بغلش لم داده بودم و با لبخند با دکمه رو پیرهنش که همشون به دست خودم باز شده بود
بازی میکردم
+فقط میخواستی حرص منو در بیاری با حرفات اره؟
سرشو خم کرد جلو صورتمو نوک بینیمو بوسید
_من حرصتو در میارم یا تو؟ اصلا یادم نیار که هنوزم عصبیم از دستت
سریع سرمو بلند کردم و با ابروهای گره خورده گفتم
+من عصبیت کردم؟نمیخوای بگی تقصیر کیه؟
هوف بلندی کشید و محکم بغلم کرد و سرشو تو موهای فرم فرو کرد و نفس عمیقی کشید
_بیا بعد این اعتراف شیرین رو مخ هم نریم نظرت چیه؟
بعد با لحن کشیده و خنده داری گفت
_الـــبــتــه تــا ایــن بــو بــاشــه منـــ ارومــ ارومـمـ
و دوباره نفس بلندی کشید
بلند خندیدم و لپاشو کشیدم
+کی تو انقدر شیرین شدی؟
لبخند شیطونی تحویلم داد و سرشو اورد جلو که یهو با زنگ ایفون هول شده عقب کشیدم
اخمالو به آیفون مزاحم نگاه کردیم
بازکیه دیگه!
با چشمای ریز به آیفون نگاه کردم
وا نیکاست که!اینجا چیکار میکنه؟
یهو یاد رادمان افتادم هول شده از رو مبل بلند شدم
+پاشو پاشو پاشو رادمااان پاشو برو تو اتاق پاشوووو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 187
رادمان بدبخت کپ کرده از جاش پرید
مجال حرف زدن ندادم بهش و هولش دادم سمت اتاق
+برووو دیییگه چرا وایستادی چقدرم سنگینی ماشالله
رادمان بزور کردم تو اتاق و بعد خودم ایفونو زدم و تا وقتی اطراف و جمع و جور کردم
چیزی نگذشته بود که زنگو زدن
دستی به موهام کشیدم و در و باز کردم
بادیدن بچه کوچولویی که تو بغل نیکا بود لبخند بزرگی رو لبم نشست
اوخیییی
_چه عجب خانوم خانوما تصمیم گرفتی درو باز کنی بالاخره
گفتم خونه نیستی دیگه
بدون توجه به نیکا و همونطور که به بچش خیره بودم گفتم
+ببخشید واقعا دست شویی بودم بفرمایید داخل
_نه راستش گفتیم یه شب زن و شوهری بریم بیرون دیگه گفتم ندا رو بیارم بزارم پیش تو
از خدا خواسته که نیکا قرار نیست بیاد تو ندارو با احتیاط گرفتم و بردم داخل
+میومدی داخل خب؟
_نه دستت درد نکنه اینم کیف وسایلشه خب؟ تا اخر شب برمیگردم
نیم نگاهی به کیفش که گذاشت کنار در کردم و بعد خداحافظی مختصری رفت
+رادمان بیا بیرون
حرفم کامل نشده بود که از اتاق پرید بیرون
_مگه مجرمیم که مثل دزدا منو تو اتاق میندازی که کسی نبینه؟
چقدر تخس شده بود اخییی
+ببخشید عزیزم ولی اگه کسی میدیدت فکرای خوبی نمیکرد
با دیدن لبخند رو لبش یاد عزیزم گفتنم افتادم و لپام گل انداخت
+الهی این خانوم کوچولو کین؟
ندا با چشمای نیمه باز نگاهمون میکرد پتو دورشو باز کردم که بچه هوایی بخوره و کلاه
نخی رو سرشم دراوردم
رادمان سرشو جلو برد سر ندارو بوسید و بعد عمیق بو کشیدش
_من عاشق بوی بچه های کوچیکم
+به به اقا رادمان به همین زودی منو فروختی به ندا اره؟
رادمان یهو صورتشو اورد جلوم بوسه ای رو گونم کاشت
_هیچکی جای شمارو نمیتونه بگیره برام البته به غیر نینیامون
چییییش پرووو خوبه دو ساعت نگذشته از ابراز علاقش از الان به فکر ساخت بچست
هعییی همه ی پسرا مثل همن
+رادمان حواست به ندا باشه من برم شام درست کنم دلم داره ضعف میره
رادمان که مشغول بازی کردن با ندا بود یهو سرشو اورد بالا و گفت
_اگه حالت خوب نیست من شامو درست نکنم چون بوی سرخ کردنیم برات بده یه وقت
اذیت نشی
دلم از این نگرانیش ضعف رفت
همینطور که میرفتم سمت اشپزخونه گفتم
+والا با اون امپول گاوی که خوردم خوبه خوب شدم
صورتمو چین دادم که صدای خنده رادمان بلند شد
خببب چی درست کنم حالا ؟!
بعد یکم فکر تصمیم گرفتم لازانیا درست کنم
مشغول کارم بودم که با دیدن پنی چشمام گرد شد با صدای رادمان به عقب چرخیدم
_همسایت الان اومد تحویلش داد
با حیرت گفتم
+تو رفتی گرفتیش؟
همونطور که سیب تو دستشو گاز میزد کلشو تکون داد
ای خدا من از اخر از دست این دیوونه میشم چرا اصلا مراعات نمیکنه
+حرفای منم کشک که میگم زشته ببینن یه مرد تو خونمه
یهو اخماش رفت تو هم
_تنها مرد اینجا من محسوب میشم؟ اون ادریان گنده بک مرد محسوب نمیشد که اون همه
وقت تو خونت کنگر خورده بود لنگر انداخته بود؟؟؟
واقعا حرفش جواب نداشت یجورایی راست میگفت
البته خب منو ادریان فقط دوست بودیم باهم برای همون برام مهم نبود ولی الان وضعیت
فرق میکنه نمیدونم شایدم من خیلی حساس شدم و حق با رادمان باشه از چی میترسم به بقیه
چه زندگی خصوصیم!
+مراقب ندا باش پنی خیلی نزدیکش نشه نیکا دوست نداره
حرفی نزد که زیر چشمی نگاهش کردم برای خودش با ندا تو خونه میچرخید و زیر گوشش
هی اواز میخوند
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 187
رادمان بدبخت کپ کرده از جاش پرید
مجال حرف زدن ندادم بهش و هولش دادم سمت اتاق
+برووو دیییگه چرا وایستادی چقدرم سنگینی ماشالله
رادمان بزور کردم تو اتاق و بعد خودم ایفونو زدم و تا وقتی اطراف و جمع و جور کردم
چیزی نگذشته بود که زنگو زدن
دستی به موهام کشیدم و در و باز کردم
بادیدن بچه کوچولویی که تو بغل نیکا بود لبخند بزرگی رو لبم نشست
اوخیییی
_چه عجب خانوم خانوما تصمیم گرفتی درو باز کنی بالاخره
گفتم خونه نیستی دیگه
بدون توجه به نیکا و همونطور که به بچش خیره بودم گفتم
+ببخشید واقعا دست شویی بودم بفرمایید داخل
_نه راستش گفتیم یه شب زن و شوهری بریم بیرون دیگه گفتم ندا رو بیارم بزارم پیش تو
از خدا خواسته که نیکا قرار نیست بیاد تو ندارو با احتیاط گرفتم و بردم داخل
+میومدی داخل خب؟
_نه دستت درد نکنه اینم کیف وسایلشه خب؟ تا اخر شب برمیگردم
نیم نگاهی به کیفش که گذاشت کنار در کردم و بعد خداحافظی مختصری رفت
+رادمان بیا بیرون
حرفم کامل نشده بود که از اتاق پرید بیرون
_مگه مجرمیم که مثل دزدا منو تو اتاق میندازی که کسی نبینه؟
چقدر تخس شده بود اخییی
+ببخشید عزیزم ولی اگه کسی میدیدت فکرای خوبی نمیکرد
با دیدن لبخند رو لبش یاد عزیزم گفتنم افتادم و لپام گل انداخت
+الهی این خانوم کوچولو کین؟
ندا با چشمای نیمه باز نگاهمون میکرد پتو دورشو باز کردم که بچه هوایی بخوره و کلاه
نخی رو سرشم دراوردم
رادمان سرشو جلو برد سر ندارو بوسید و بعد عمیق بو کشیدش
_من عاشق بوی بچه های کوچیکم
+به به اقا رادمان به همین زودی منو فروختی به ندا اره؟
رادمان یهو صورتشو اورد جلوم بوسه ای رو گونم کاشت
_هیچکی جای شمارو نمیتونه بگیره برام البته به غیر نینیامون
چییییش پرووو خوبه دو ساعت نگذشته از ابراز علاقش از الان به فکر ساخت بچست
هعییی همه ی پسرا مثل همن
+رادمان حواست به ندا باشه من برم شام درست کنم دلم داره ضعف میره
رادمان که مشغول بازی کردن با ندا بود یهو سرشو اورد بالا و گفت
_اگه حالت خوب نیست من شامو درست نکنم چون بوی سرخ کردنیم برات بده یه وقت
اذیت نشی
دلم از این نگرانیش ضعف رفت
همینطور که میرفتم سمت اشپزخونه گفتم
+والا با اون امپول گاوی که خوردم خوبه خوب شدم
صورتمو چین دادم که صدای خنده رادمان بلند شد
خببب چی درست کنم حالا ؟!
بعد یکم فکر تصمیم گرفتم لازانیا درست کنم
مشغول کارم بودم که با دیدن پنی چشمام گرد شد با صدای رادمان به عقب چرخیدم
_همسایت الان اومد تحویلش داد
با حیرت گفتم
+تو رفتی گرفتیش؟
همونطور که سیب تو دستشو گاز میزد کلشو تکون داد
ای خدا من از اخر از دست این دیوونه میشم چرا اصلا مراعات نمیکنه
+حرفای منم کشک که میگم زشته ببینن یه مرد تو خونمه
یهو اخماش رفت تو هم
_تنها مرد اینجا من محسوب میشم؟ اون ادریان گنده بک مرد محسوب نمیشد که اون همه
وقت تو خونت کنگر خورده بود لنگر انداخته بود؟؟؟
واقعا حرفش جواب نداشت یجورایی راست میگفت
البته خب منو ادریان فقط دوست بودیم باهم برای همون برام مهم نبود ولی الان وضعیت
فرق میکنه نمیدونم شایدم من خیلی حساس شدم و حق با رادمان باشه از چی میترسم به بقیه
چه زندگی خصوصیم!
+مراقب ندا باش پنی خیلی نزدیکش نشه نیکا دوست نداره
حرفی نزد که زیر چشمی نگاهش کردم برای خودش با ندا تو خونه میچرخید و زیر گوشش
هی اواز میخوند
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 188
این کی انقدر بچه دوست شده؟
تند تند غذارو اماده کردم و تو فر گذاشتم
هنوز یکم گلوم میسوخت ولی خیلی بهتر شده بود
با یاداوری بوسمون لبخند گنده ای رو لبم نشست
بچم یک وقت مریض نشه!
و ریز ریز برای خودم خندیدم خودش میدونست سرما خوردم به من چه...
غذای پنیو هم اماده کردم که بعد بهش بدم بخوره و بعد این که مطمعن شدم همه کارارو
کردم تنقلاتو و میوه تو ظرف چیدم بردم رو میز گذاشتم
رادمان مشخص بود کم کم داره خسته میشه چون ندا رو هرکار میکرد بازم گریه میکرد
لبخندی زدم و رفتم جلوش
+بدش من خیلی دستت بود خسته شدی
_نه نمیدم میخوام ببینم کجای کارم اشتباهه که همش گریه میکنه
ندارو چرخوند سمت خودش و به چشماش زل زد
_خب عموجون من که همش دارم راهت میبرم باز چیکاری هی نق و نوق میکنی هان؟
چقدر دیوونست این پسر با خنده به ندا و تلاشای رادمان زل زده بودم که کم کم یه بوی
خیلی بدی خورد به بینیم
همونطور که بینیمو چین میدادم گفتم
+وا این بوی گند چیه دیگه؟
رادمانم که متوجه حرفم شده بود شروع کرد به بو کشیدن که انگار اونم بوشو حس کرد و با
وحشت به ندا و خودش نگاه کرد
مثل اینکه اونم حدس زده بود قضیه چیه
جلو رفتم و ندارو ازش گرفتم ولی با دیدن قسمتی از لباسش که به قهوه ای میزد سرجام
خشک شدم
اروم گفتم
+پس معلوم شد بو از کجاعه
از چشمای رادمان اتیش بیرون میزد و منی که هر لحظه ممکن بود از خنده منفجر بشم
تند تند دکمه های پیرهنشو باز کرد و از تنش کندش.
ندا رو بردم توی اتاق و سریع عوضش کردم.
بوسه ای روی لپش کاشتم و با لحن بچگانه ای گفتم:عمو رادمان اینهمه نگهت داشت خاله
جون اینهمه باهات بازی کرد باید اینجوری گند میزدی به پیرهنش؟
با خنده ای که کرد صدای خنده منم بلند شد و از روی تخت برش داشتم.
تقه ای به در خورد و بعدم رادمان اومد داخل.
با کلافگی به پیرهنش نگاه میکرد انگار نمیدونست چیکارش کنه.
پیرهنو از دستش گرفتم و گفتم:بیا ندا رو بگیر پیرهنتو بندازم تو ماشین لباسشویی.
نگاه حرصی به ندا کرد و وقتی گرفتش گفت:ای دختر بد.
خندم گرفته بود.
حالا انگار ندا میفهمید که نباید خرابکاری کنه!
رفتم سمت ماشین لباسشویی و لباسشو انداختم داخلش و خشک کنش رو هم روشن کردم تا
زودتر خشک شه.
هیچ لباسیم که نبود بدم بهش و رادمانم همینطور با بالا تنه ل.خت توی خونه میگشت.
دوباره سرگرم بازی با ندا شده بود و ندا هم خوب باهاش اُخت گرفته بود.
یکم کارای توی آشپزخونمو انجام دادم و بعدشم رفتم پیش رادمان.
طفلکی انقدر ندا رو نگه داشته بود خسته شده بود.
یکمم با ندا بازی کردم و طی این بین متوجه نگاهای خیره رادمان هم میشدم.
ریز ریزکی واسه خودم لبخند میزدم و خرکیف میشدم.
نمیدونم چیشد که اینهمه این چیزای کوچیک برام مهم شد...اینکه زیرچشمی منو بپاد...اینکه
مراقبم باشه...اینکه خوشحالیم براش مهم باشه.
توی همین فکرا بودم که صدای زنگ ماکروویو منو به خودم اورد.
ندا رو هم با خودم بردم تو آشپزخونه و نگاهی به لازانیام کردم.
انقدر اشتها برانگیز بود که دهنم آب افتاده بود.
چند لحظه بیشتر نگذشت که رادمانم اومد تو آشپزخونه.
با لحن شنگولی گفت:ببینم ببعیمون چی درست کرده.
اخم ساختگی کردم و گفتم:ببعی خودتی.
تک خندی زد و لازانیا رو بو کشید و به بهای کرد.
تو فاصله کمی ازم ایستاد و سرشو خم کرد طرفم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 188
این کی انقدر بچه دوست شده؟
تند تند غذارو اماده کردم و تو فر گذاشتم
هنوز یکم گلوم میسوخت ولی خیلی بهتر شده بود
با یاداوری بوسمون لبخند گنده ای رو لبم نشست
بچم یک وقت مریض نشه!
و ریز ریز برای خودم خندیدم خودش میدونست سرما خوردم به من چه...
غذای پنیو هم اماده کردم که بعد بهش بدم بخوره و بعد این که مطمعن شدم همه کارارو
کردم تنقلاتو و میوه تو ظرف چیدم بردم رو میز گذاشتم
رادمان مشخص بود کم کم داره خسته میشه چون ندا رو هرکار میکرد بازم گریه میکرد
لبخندی زدم و رفتم جلوش
+بدش من خیلی دستت بود خسته شدی
_نه نمیدم میخوام ببینم کجای کارم اشتباهه که همش گریه میکنه
ندارو چرخوند سمت خودش و به چشماش زل زد
_خب عموجون من که همش دارم راهت میبرم باز چیکاری هی نق و نوق میکنی هان؟
چقدر دیوونست این پسر با خنده به ندا و تلاشای رادمان زل زده بودم که کم کم یه بوی
خیلی بدی خورد به بینیم
همونطور که بینیمو چین میدادم گفتم
+وا این بوی گند چیه دیگه؟
رادمانم که متوجه حرفم شده بود شروع کرد به بو کشیدن که انگار اونم بوشو حس کرد و با
وحشت به ندا و خودش نگاه کرد
مثل اینکه اونم حدس زده بود قضیه چیه
جلو رفتم و ندارو ازش گرفتم ولی با دیدن قسمتی از لباسش که به قهوه ای میزد سرجام
خشک شدم
اروم گفتم
+پس معلوم شد بو از کجاعه
از چشمای رادمان اتیش بیرون میزد و منی که هر لحظه ممکن بود از خنده منفجر بشم
تند تند دکمه های پیرهنشو باز کرد و از تنش کندش.
ندا رو بردم توی اتاق و سریع عوضش کردم.
بوسه ای روی لپش کاشتم و با لحن بچگانه ای گفتم:عمو رادمان اینهمه نگهت داشت خاله
جون اینهمه باهات بازی کرد باید اینجوری گند میزدی به پیرهنش؟
با خنده ای که کرد صدای خنده منم بلند شد و از روی تخت برش داشتم.
تقه ای به در خورد و بعدم رادمان اومد داخل.
با کلافگی به پیرهنش نگاه میکرد انگار نمیدونست چیکارش کنه.
پیرهنو از دستش گرفتم و گفتم:بیا ندا رو بگیر پیرهنتو بندازم تو ماشین لباسشویی.
نگاه حرصی به ندا کرد و وقتی گرفتش گفت:ای دختر بد.
خندم گرفته بود.
حالا انگار ندا میفهمید که نباید خرابکاری کنه!
رفتم سمت ماشین لباسشویی و لباسشو انداختم داخلش و خشک کنش رو هم روشن کردم تا
زودتر خشک شه.
هیچ لباسیم که نبود بدم بهش و رادمانم همینطور با بالا تنه ل.خت توی خونه میگشت.
دوباره سرگرم بازی با ندا شده بود و ندا هم خوب باهاش اُخت گرفته بود.
یکم کارای توی آشپزخونمو انجام دادم و بعدشم رفتم پیش رادمان.
طفلکی انقدر ندا رو نگه داشته بود خسته شده بود.
یکمم با ندا بازی کردم و طی این بین متوجه نگاهای خیره رادمان هم میشدم.
ریز ریزکی واسه خودم لبخند میزدم و خرکیف میشدم.
نمیدونم چیشد که اینهمه این چیزای کوچیک برام مهم شد...اینکه زیرچشمی منو بپاد...اینکه
مراقبم باشه...اینکه خوشحالیم براش مهم باشه.
توی همین فکرا بودم که صدای زنگ ماکروویو منو به خودم اورد.
ندا رو هم با خودم بردم تو آشپزخونه و نگاهی به لازانیام کردم.
انقدر اشتها برانگیز بود که دهنم آب افتاده بود.
چند لحظه بیشتر نگذشت که رادمانم اومد تو آشپزخونه.
با لحن شنگولی گفت:ببینم ببعیمون چی درست کرده.
اخم ساختگی کردم و گفتم:ببعی خودتی.
تک خندی زد و لازانیا رو بو کشید و به بهای کرد.
تو فاصله کمی ازم ایستاد و سرشو خم کرد طرفم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 189
منتظر بودم ببوستم که با شیطنت روی پیشونی ندا رو بوسید.
پشت چشمی براش نازک کردم و از آشپزخونه رفتم بیرون که دنبالم اومد.
ندا رو روی زمین گذاشتم و مشغول درست کردن میز شدم.
حسابی گشنه بودم و از وقت ناهار هم دو سه ساعتی گذشته بود.
لازانیا رو جا کردم و رادمان و صدا زدم تا بیاد سر میز.
ندا رو هم گرفتم بغلم و خودمم پشت میز نشستم.
با ولع شروع کردم به خوردن.
بگذریم که چقدرم با نگاهم رادمان و قورت دادم.
با اون بدن برنزش بدون پیرهن جلوم نشسته بود و خیلی جدی غذاشو میخورد.
خیلی هیزانه نگاهش کردم و آب دهنمو قورت دادم.
انگار خون به صورتم هجوم آورده بود یکم گونه هام داغ شده بود.
یه لیوان آب و سرکشیدم که رادمان نیم نگاهی بهم کرد.
لعنت بر شیطونی گفتم و سعی کردم انقدر خیره نگاهش نکنم.
بالاخره هرجوری بود غذامو تموم کردم و شروع کردم به شستن ظرفا.
ظرفا کم بود و زود تموم شد.
رفتم کنار رادمان روی مبل نشستم.
خودش که سرش توی تلویزیون بود و ندا رو هم روی پاهاش بلند کرده بود.
نگاهم به ندا افتاد که با دستای کوچیکش روی سینه رادمان ضربه میزد.
انگار از صداش خوشش میومد.
خندم گرفته بود! با خنده بهشون نگاه میکردم که رادمان مچم و گرفت.
نمیدونم چرا یه لحظه خجالت کشیدم.
آخه من و خجالت؟
یه دستشو آورد بالا و تیکه ای از موهای فر شدمو گرفت توی دستش.
فرستادش پشت گوشم و ندا رو کنارش نشوند و با دستش به روی پاش زد که یعنی بیا اینجا
بشین.
آروم رفتم طرفش که دستمو کشید و روی پاش نشوند.
نگاهم به ندا افتاد که واسه خودش بازی میکرد.
دستمو روی شونش گذاشتم و تکیه دادم بهش.
با دقت موهامو از توی صورتم کنار میداد و مینداخت پشت سرم.
محو کاراش شده بودم.
همینطوری که دستش روی موهام ُسر میخورد یه بوسه کوتاه روی گردنم زد.
اب دهنمو به سختی پایین دادم و یکم جا به جا شدم.
دستشو انداخت دور کمرم و با دست دیگش مشغول کنترل تلویزیون شد و کانالارو عوض
میکرد.
حرصم میگرفت که اینطوری تو خماری ولم میکرد.
یکم دیگه روی پاش نشستم و اونم با موهام ور میرفت.
بعد چند دقیقه از روی پاش بلند شدم و رفتم تا ندا رو بخوابونم.
خوابوندن ندا یکم سخت بود.
خیلیم بهونه میگرفت و مامانشو میخواست ولی هرجور شده تونستم بخوابونمش.
در اتاق و آروم بستم و دوباره رفتم کنار رادمان نشستم.
بی حوصله داشت به تلویزیون نگاه میکرد ولی اخماشو توهم کشیده بود و معلوم بود فکرش
مشغوله.
تا منو دید یکم از گره اخماش باز کرد ولی بازم معلوم بود فکرش درگیره.
کنارش نشستم و گفتم:چیشده؟ بی حوصله ای!
خودشو کشید سمتم و دستشو روی پام گذاشت.
با انگشتای کشیده و مردونش روی پام خطای فرضی میکشید و انگار داشت که بازی
میکرد!
با همون چهره درهمش گفت:اون زردک که دیگه نمیاد اینجا اره؟
خودمم اصلا خبر نداشتم که میاد یا نه...ولی بازم هنوز وسایلاش اینجا بود.
یکم مکث کردم که اخماش بیشتر شد.
+فکر نمیکنم بخواد بیاد ولی وسیله هاش هنوز اینجاست.
دستشو گذاشت زیر سرش و بهم خیره شد و گفت:وسایلاشو بفرست براش...نمیخوام بیاد
اینجا.
تعجب کرده بودم.
خوشم نمیومد وقتی یکی بهم میگفت چیکار بکنم یا نکنم ولی دلم واسه رادمان قنج میرفت
وقتی اینهمه حساسیت نشون میداد.
مخصوصا اون دعوایی که تو درمانگاه راه انداخته بود...
دستشو که روی پام بود توی دستم قفل کردم و لبخند کوچیکی زدم و گفتم:باشه.
دستمو آورد بالا و بوسه ریزی روش زد که قند تو دلم آب شد.
دیگه گره اخماش باز شده بود.
از چشمای خستش میتونستم بخونم چقدر خستس و خوابش میاد.
اونم بعد اونهمه بچه نگهداری.
+میخوای بخوابی؟
سرشو به معنی آره تکون داد و تلویزیون و خاموش کرد و روی همون کاناپه دراز کشید.
دستشو به سمتم دراز کرد که منم کنارش بخوابم.
خودشو کشید کنار و یه جای کوچیکم واسه من پیدا شد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 189
منتظر بودم ببوستم که با شیطنت روی پیشونی ندا رو بوسید.
پشت چشمی براش نازک کردم و از آشپزخونه رفتم بیرون که دنبالم اومد.
ندا رو روی زمین گذاشتم و مشغول درست کردن میز شدم.
حسابی گشنه بودم و از وقت ناهار هم دو سه ساعتی گذشته بود.
لازانیا رو جا کردم و رادمان و صدا زدم تا بیاد سر میز.
ندا رو هم گرفتم بغلم و خودمم پشت میز نشستم.
با ولع شروع کردم به خوردن.
بگذریم که چقدرم با نگاهم رادمان و قورت دادم.
با اون بدن برنزش بدون پیرهن جلوم نشسته بود و خیلی جدی غذاشو میخورد.
خیلی هیزانه نگاهش کردم و آب دهنمو قورت دادم.
انگار خون به صورتم هجوم آورده بود یکم گونه هام داغ شده بود.
یه لیوان آب و سرکشیدم که رادمان نیم نگاهی بهم کرد.
لعنت بر شیطونی گفتم و سعی کردم انقدر خیره نگاهش نکنم.
بالاخره هرجوری بود غذامو تموم کردم و شروع کردم به شستن ظرفا.
ظرفا کم بود و زود تموم شد.
رفتم کنار رادمان روی مبل نشستم.
خودش که سرش توی تلویزیون بود و ندا رو هم روی پاهاش بلند کرده بود.
نگاهم به ندا افتاد که با دستای کوچیکش روی سینه رادمان ضربه میزد.
انگار از صداش خوشش میومد.
خندم گرفته بود! با خنده بهشون نگاه میکردم که رادمان مچم و گرفت.
نمیدونم چرا یه لحظه خجالت کشیدم.
آخه من و خجالت؟
یه دستشو آورد بالا و تیکه ای از موهای فر شدمو گرفت توی دستش.
فرستادش پشت گوشم و ندا رو کنارش نشوند و با دستش به روی پاش زد که یعنی بیا اینجا
بشین.
آروم رفتم طرفش که دستمو کشید و روی پاش نشوند.
نگاهم به ندا افتاد که واسه خودش بازی میکرد.
دستمو روی شونش گذاشتم و تکیه دادم بهش.
با دقت موهامو از توی صورتم کنار میداد و مینداخت پشت سرم.
محو کاراش شده بودم.
همینطوری که دستش روی موهام ُسر میخورد یه بوسه کوتاه روی گردنم زد.
اب دهنمو به سختی پایین دادم و یکم جا به جا شدم.
دستشو انداخت دور کمرم و با دست دیگش مشغول کنترل تلویزیون شد و کانالارو عوض
میکرد.
حرصم میگرفت که اینطوری تو خماری ولم میکرد.
یکم دیگه روی پاش نشستم و اونم با موهام ور میرفت.
بعد چند دقیقه از روی پاش بلند شدم و رفتم تا ندا رو بخوابونم.
خوابوندن ندا یکم سخت بود.
خیلیم بهونه میگرفت و مامانشو میخواست ولی هرجور شده تونستم بخوابونمش.
در اتاق و آروم بستم و دوباره رفتم کنار رادمان نشستم.
بی حوصله داشت به تلویزیون نگاه میکرد ولی اخماشو توهم کشیده بود و معلوم بود فکرش
مشغوله.
تا منو دید یکم از گره اخماش باز کرد ولی بازم معلوم بود فکرش درگیره.
کنارش نشستم و گفتم:چیشده؟ بی حوصله ای!
خودشو کشید سمتم و دستشو روی پام گذاشت.
با انگشتای کشیده و مردونش روی پام خطای فرضی میکشید و انگار داشت که بازی
میکرد!
با همون چهره درهمش گفت:اون زردک که دیگه نمیاد اینجا اره؟
خودمم اصلا خبر نداشتم که میاد یا نه...ولی بازم هنوز وسایلاش اینجا بود.
یکم مکث کردم که اخماش بیشتر شد.
+فکر نمیکنم بخواد بیاد ولی وسیله هاش هنوز اینجاست.
دستشو گذاشت زیر سرش و بهم خیره شد و گفت:وسایلاشو بفرست براش...نمیخوام بیاد
اینجا.
تعجب کرده بودم.
خوشم نمیومد وقتی یکی بهم میگفت چیکار بکنم یا نکنم ولی دلم واسه رادمان قنج میرفت
وقتی اینهمه حساسیت نشون میداد.
مخصوصا اون دعوایی که تو درمانگاه راه انداخته بود...
دستشو که روی پام بود توی دستم قفل کردم و لبخند کوچیکی زدم و گفتم:باشه.
دستمو آورد بالا و بوسه ریزی روش زد که قند تو دلم آب شد.
دیگه گره اخماش باز شده بود.
از چشمای خستش میتونستم بخونم چقدر خستس و خوابش میاد.
اونم بعد اونهمه بچه نگهداری.
+میخوای بخوابی؟
سرشو به معنی آره تکون داد و تلویزیون و خاموش کرد و روی همون کاناپه دراز کشید.
دستشو به سمتم دراز کرد که منم کنارش بخوابم.
خودشو کشید کنار و یه جای کوچیکم واسه من پیدا شد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 190
کنارش دراز کشیدم که دست دیگشو از زیر دور بدنم حلقه کرد.
آروم لب زدم:بدون لباس سرما میخوری.
نفس عمیقی کشید و همینطور که چشماشو بسته بود گفت:توعه فسقل تو بغلم باشی گرم
میشم...
لبخند ریزی رو لبم اومد.
انگار تو دلم کارخونه قند سازی بود.
از شدت خواب صداش بم شده بود و بدجور دیوونم میکرد.
خوابیدن بین بازوهاش و اون بوی عطر دیوونه کنندش یکم سخت بود ولی هرجور شده بود
سعی کردم بخوابم.
نمیدونم چقدر خواب بودم که با صدای گریه ندا بیدار شدم.
رادمان کنارم نبود و یه لحظه تعجب کردم.
دویدم سمت اتاق و نگاهم به ندایی افتاد که داشت مثل ابر بهار گریه میکرد.
سریع گرفتمش تو بغلم و کلی قربون صدقش رفتم تا آروم شه.
بعد اینکه کلی تکونش دادم بالاخره آروم گرفت و سرشو گذاشت روی شونم و دوباره
خوابید.
خمیازه کشون رفتم سمت حال که هنوزم رادمان نبود.همینطور دنبالش میگشتم که روی اوپن یه کاغد پیدا کردم.
(شهرزادم،
دلم نیومد از خواب بیدارت کنم،اگه شب نرم خونه تیکه بزرگه رادمانت میشه
گوشش...سرکار خانوم اگه نمیدونن بدونن؛بیدار شدی بهم زنگ بزن)
چشمام گره خورد روی میم مالکیت شهرزادم!
قلبم تالاپ تولوپ میزد و حسابی خوشحال شدم.
بوسه ای روی تیکه کاغذ زدم و رفتم تو اتاق.
ندا رو با احتیاط روی تخت گذاشتم تا دوباره بخوابه.
نگاهم به جای خالی پیرهنش افتاد.
کاش میزاشتش پیشم میموند.
یکم وسایل ندا و خونه رو جمع کردم و یه سریم به پنی زدم.
بچم و مجبور بودم بزارمش تو اتاق آدریان.
گوشیمو برداشتم و به رادمان زنگ بزنم که نگاهم به ساعت خورد.
اوه ساعت ۱ شب بود، پس این نیکا کجا مونده؟
بیخیال زنگ زدن به رادمان شدم شاید خواب باشه دلم نمیاد بیدارش کنم.
یه قهوه واسه خودم درست کردم و نشستم و شروع کردم به خوردن.
با فکر به اتفاقایی که امروز افتاد لبخند از رو لبم نمیرفت.
انقدر توی خیالاتم سیر کردم که بالاخره نیکا خانوم اومد و بچشو گرفت.
منم که هنوز گیج خواب بودم برقارو خاموش کردم و رفتم راحت خوابیدم.
....
صبح تا بلند شدم گوشیمو چک کردم که خبری نبود.
دست و رومو شستم و صبحونه مفصلی خوردم.
ساعت ۸ دانشگاه داشتم و هنوز وقت داشتم واسه زنگ زدن به رادمان.
شمارشو گرفتم و منتظر شدم تا برداره.
بعد چند تا بوق بالاخره برداشت و با صدای شاد و شیطونی گفت:به به خانوم خانوما وقت
خواب؟ خوب خوابیدی؟
صدای شنگولشو که شنیدم انگار انرژی بهم تزریق شد.
خندیدم و گفتم:چرا انقدر بیخبر رفتی؟
+دلم نیومد بیدارت کنم
-آها ، خب کارم داشتی؟
+آدممگه باید حتما کاری داشته باشه تا احوال زندگیشو بپرسه.
نتونستم جلوی خودمو نگه دارم و خنده ای کردم که با صدای پایین و آرومی گفت:خنده هاتو قربون ببعی
.
-به من نگو ببعی نمیفهمی تو؟
منی، هروقت و هرکجا هم که عشقم بکشه بهت ی با سرتقی نوچی کرد و گفت:تو فقط ببع
میگم ببعی.
سرتقی زیر لب گفتم و خنده ای کردم.
بعد یکم مکث گفتم:میخوام برم دانشگاه،بعد دانشگاه میای همو ببینیم؟
یکم مکث کرد و گفت:اره حتما،کلاسات که تموم شد بهم پیام بده تا آدرس بفرستم برات.
باشه ای گفتم و بعد خداحافظی قطع کردم.
دلم میخواست رادمانم مثل قبل بیاد دانشگاه.
هنوزم نمیدونستم چرا دیگه نمیاد،باید ازش بپرسم
برعکس این مدت اخیر اینبار کاملا پر انرژی رفتم سر کالسا
طوری که همه دانشجوها حیرت زده شده بودن یعنی انقدر رادمان رو من تاثیر داره؟
متاسفانه امروز تا ساعتای ۵ کلاس داشتم که اخراش دیگه خسته کننده شده بود
اخرین کلاسمم چون دیدم دانشجو انرژیشون ته کشیده زودتر تعطیل کردم چون خودمم خسته
بودم
همینطور که گردنمو میمالیدم به سمت ماشینم میرفتم که یهو دیدم تق یچیزی چسبید بهم و
جیغ بدی تو گوشم پیچید
_شهرزااااادددد
با چشمای گرد شده به بهار که نیشش تا بنا گوشش شل بود نگاه کردم
نکنه خل شده این
محکم هلش دادم عقب چشم غره گنده ای تحویلش دادم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 190
کنارش دراز کشیدم که دست دیگشو از زیر دور بدنم حلقه کرد.
آروم لب زدم:بدون لباس سرما میخوری.
نفس عمیقی کشید و همینطور که چشماشو بسته بود گفت:توعه فسقل تو بغلم باشی گرم
میشم...
لبخند ریزی رو لبم اومد.
انگار تو دلم کارخونه قند سازی بود.
از شدت خواب صداش بم شده بود و بدجور دیوونم میکرد.
خوابیدن بین بازوهاش و اون بوی عطر دیوونه کنندش یکم سخت بود ولی هرجور شده بود
سعی کردم بخوابم.
نمیدونم چقدر خواب بودم که با صدای گریه ندا بیدار شدم.
رادمان کنارم نبود و یه لحظه تعجب کردم.
دویدم سمت اتاق و نگاهم به ندایی افتاد که داشت مثل ابر بهار گریه میکرد.
سریع گرفتمش تو بغلم و کلی قربون صدقش رفتم تا آروم شه.
بعد اینکه کلی تکونش دادم بالاخره آروم گرفت و سرشو گذاشت روی شونم و دوباره
خوابید.
خمیازه کشون رفتم سمت حال که هنوزم رادمان نبود.همینطور دنبالش میگشتم که روی اوپن یه کاغد پیدا کردم.
(شهرزادم،
دلم نیومد از خواب بیدارت کنم،اگه شب نرم خونه تیکه بزرگه رادمانت میشه
گوشش...سرکار خانوم اگه نمیدونن بدونن؛بیدار شدی بهم زنگ بزن)
چشمام گره خورد روی میم مالکیت شهرزادم!
قلبم تالاپ تولوپ میزد و حسابی خوشحال شدم.
بوسه ای روی تیکه کاغذ زدم و رفتم تو اتاق.
ندا رو با احتیاط روی تخت گذاشتم تا دوباره بخوابه.
نگاهم به جای خالی پیرهنش افتاد.
کاش میزاشتش پیشم میموند.
یکم وسایل ندا و خونه رو جمع کردم و یه سریم به پنی زدم.
بچم و مجبور بودم بزارمش تو اتاق آدریان.
گوشیمو برداشتم و به رادمان زنگ بزنم که نگاهم به ساعت خورد.
اوه ساعت ۱ شب بود، پس این نیکا کجا مونده؟
بیخیال زنگ زدن به رادمان شدم شاید خواب باشه دلم نمیاد بیدارش کنم.
یه قهوه واسه خودم درست کردم و نشستم و شروع کردم به خوردن.
با فکر به اتفاقایی که امروز افتاد لبخند از رو لبم نمیرفت.
انقدر توی خیالاتم سیر کردم که بالاخره نیکا خانوم اومد و بچشو گرفت.
منم که هنوز گیج خواب بودم برقارو خاموش کردم و رفتم راحت خوابیدم.
....
صبح تا بلند شدم گوشیمو چک کردم که خبری نبود.
دست و رومو شستم و صبحونه مفصلی خوردم.
ساعت ۸ دانشگاه داشتم و هنوز وقت داشتم واسه زنگ زدن به رادمان.
شمارشو گرفتم و منتظر شدم تا برداره.
بعد چند تا بوق بالاخره برداشت و با صدای شاد و شیطونی گفت:به به خانوم خانوما وقت
خواب؟ خوب خوابیدی؟
صدای شنگولشو که شنیدم انگار انرژی بهم تزریق شد.
خندیدم و گفتم:چرا انقدر بیخبر رفتی؟
+دلم نیومد بیدارت کنم
-آها ، خب کارم داشتی؟
+آدممگه باید حتما کاری داشته باشه تا احوال زندگیشو بپرسه.
نتونستم جلوی خودمو نگه دارم و خنده ای کردم که با صدای پایین و آرومی گفت:خنده هاتو قربون ببعی
.
-به من نگو ببعی نمیفهمی تو؟
منی، هروقت و هرکجا هم که عشقم بکشه بهت ی با سرتقی نوچی کرد و گفت:تو فقط ببع
میگم ببعی.
سرتقی زیر لب گفتم و خنده ای کردم.
بعد یکم مکث گفتم:میخوام برم دانشگاه،بعد دانشگاه میای همو ببینیم؟
یکم مکث کرد و گفت:اره حتما،کلاسات که تموم شد بهم پیام بده تا آدرس بفرستم برات.
باشه ای گفتم و بعد خداحافظی قطع کردم.
دلم میخواست رادمانم مثل قبل بیاد دانشگاه.
هنوزم نمیدونستم چرا دیگه نمیاد،باید ازش بپرسم
برعکس این مدت اخیر اینبار کاملا پر انرژی رفتم سر کالسا
طوری که همه دانشجوها حیرت زده شده بودن یعنی انقدر رادمان رو من تاثیر داره؟
متاسفانه امروز تا ساعتای ۵ کلاس داشتم که اخراش دیگه خسته کننده شده بود
اخرین کلاسمم چون دیدم دانشجو انرژیشون ته کشیده زودتر تعطیل کردم چون خودمم خسته
بودم
همینطور که گردنمو میمالیدم به سمت ماشینم میرفتم که یهو دیدم تق یچیزی چسبید بهم و
جیغ بدی تو گوشم پیچید
_شهرزااااادددد
با چشمای گرد شده به بهار که نیشش تا بنا گوشش شل بود نگاه کردم
نکنه خل شده این
محکم هلش دادم عقب چشم غره گنده ای تحویلش دادم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
خـدایا در این ⭐️
شب زیبـای بــهاری ⭐️
دل عـزیـزانمان را شـاد⭐️
لـب هـاشـون را خـندون ⭐️
روزی هاشون را فـراوون⭐️
رویـاهـاشـون را محـقق ⭐️
شبشون را آروم بگردان ⭐️
شبتون خـوش عزیزان⭐️
@kadbanoiranii
شب زیبـای بــهاری ⭐️
دل عـزیـزانمان را شـاد⭐️
لـب هـاشـون را خـندون ⭐️
روزی هاشون را فـراوون⭐️
رویـاهـاشـون را محـقق ⭐️
شبشون را آروم بگردان ⭐️
شبتون خـوش عزیزان⭐️
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سر آغاز هر نامه نام خداست 💞
که بی نام او نامه یکسر خطاست
امروز را با عطر نامهای خدا 💕
آغاز میکنیم
🌸🍃🌸🍃🌸
🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌸
🌸یا اَللهُ یا رَحْمنُ
🌸یا رَحیمُ یا خالِقُ
🌸یا رازِقُ یا بارِیُ
🌸یا اَوَّلُ یا آخِرُ
🌸یا ظاهِرُ یا باطِنُ
🌸یا مالِکُ یا قادِرُ
🌸یا حَکیمُ یا سَمیع
🌸ُیا بَصیرُ یا غَفورُ
@kadbanoiranii
که بی نام او نامه یکسر خطاست
امروز را با عطر نامهای خدا 💕
آغاز میکنیم
🌸🍃🌸🍃🌸
🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌸
🌸یا اَللهُ یا رَحْمنُ
🌸یا رَحیمُ یا خالِقُ
🌸یا رازِقُ یا بارِیُ
🌸یا اَوَّلُ یا آخِرُ
🌸یا ظاهِرُ یا باطِنُ
🌸یا مالِکُ یا قادِرُ
🌸یا حَکیمُ یا سَمیع
🌸ُیا بَصیرُ یا غَفورُ
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم#نان_خونگی
▫️۹۰ میلی لیتر آب گرم
▫️90 میلی لیتر شیر گرم
▫️2 قاشق غذاخوری روغن نباتی
▫️1 قاشق غذاخوری شکر
▫️10 گرم مخمر خشک
کمی هم بزنید تا مایه فعال شود
▫️480 گرم آرد گندم
▫️1 قاشق چایخوری نمک
🛑مواد رو خوب مخلوط کنید. ورز دادن را با دست ادامه دهید تا خمیر یکدست شود.
کاسه را با روغن نباتی چرب کنید.
. اجازه دهید خمیر به مدت ۴۵ دقیقه ور بیاید
ماهیتابه را با ۱ قاشق غذاخوری روغن نباتی چرب کنید. سپس آن را با دقت بزارید داخلش. سطح را صاف کنید. با یک حوله بپوشانید و بگذارید ۲۰ دقیقه بماند. روی خمیر را با برس زرده بمالید. با چنگال یک فرم درست می کنیم. . سپس هوای اضافی را با خلال دندان خارج کنید. در فر از قبل گرم شده با دمای ۲۰۰ درجه به مدت ۲۰-۲۵ دقیقه بپزید. وای! ببین چقد عالی میشه.
نان یکنواخت، نرم و در عین حال سبک پف است. طعمش عالیه حتما امتحانش کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است
▫️۹۰ میلی لیتر آب گرم
▫️90 میلی لیتر شیر گرم
▫️2 قاشق غذاخوری روغن نباتی
▫️1 قاشق غذاخوری شکر
▫️10 گرم مخمر خشک
کمی هم بزنید تا مایه فعال شود
▫️480 گرم آرد گندم
▫️1 قاشق چایخوری نمک
🛑مواد رو خوب مخلوط کنید. ورز دادن را با دست ادامه دهید تا خمیر یکدست شود.
کاسه را با روغن نباتی چرب کنید.
. اجازه دهید خمیر به مدت ۴۵ دقیقه ور بیاید
ماهیتابه را با ۱ قاشق غذاخوری روغن نباتی چرب کنید. سپس آن را با دقت بزارید داخلش. سطح را صاف کنید. با یک حوله بپوشانید و بگذارید ۲۰ دقیقه بماند. روی خمیر را با برس زرده بمالید. با چنگال یک فرم درست می کنیم. . سپس هوای اضافی را با خلال دندان خارج کنید. در فر از قبل گرم شده با دمای ۲۰۰ درجه به مدت ۲۰-۲۵ دقیقه بپزید. وای! ببین چقد عالی میشه.
نان یکنواخت، نرم و در عین حال سبک پف است. طعمش عالیه حتما امتحانش کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزئین_کیک_تولد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#تزئین_کیک_تولد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#موجور_کدو_سیب_زمینی
مواد لازم:
6 عدد سیب زمینی متوسط (650 گرم با پوست)
2 عدد کدو سبز
1 عدد پیاز
2 عدد پیازچه
جعفری، خرد شده
برای سس:
3 عدد تخم مرغ
5 قاشق غذاخوری روغن زیتون
5 قاشق غذاخوری آرد (100 گرم)
1/2 قاشق چایخوری بیکینگ پودر
1 قاشق چایخوری نعناع خشک
1/2 قاشق چایخوری پاپریکا
1/2 قاشق چایخوری فلفل سیاه
نمک
یک مشت پنیر پیتزا رنده شده
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#موجور_کدو_سیب_زمینی
مواد لازم:
6 عدد سیب زمینی متوسط (650 گرم با پوست)
2 عدد کدو سبز
1 عدد پیاز
2 عدد پیازچه
جعفری، خرد شده
برای سس:
3 عدد تخم مرغ
5 قاشق غذاخوری روغن زیتون
5 قاشق غذاخوری آرد (100 گرم)
1/2 قاشق چایخوری بیکینگ پودر
1 قاشق چایخوری نعناع خشک
1/2 قاشق چایخوری پاپریکا
1/2 قاشق چایخوری فلفل سیاه
نمک
یک مشت پنیر پیتزا رنده شده
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی
#بستنی
#بستنی_حصیری
مواد لازم:
شیر پرچرب یک لیتر(حتما پرچرب باشه و اگه تونستید پیدا کنید از شیر محلی پرچرب استفاده کنید)
شکر 260 گرم
ثعلب 5 گرم
گلاب نصف فنجان
وانیل یک چهارم قاشق چایخوری
زعفران دم کرده یک قاشق غذاخوری
طرز تهیه:
ابتدا شکر و ثعلب رو با هم مخلوط کنید وبه شیری که درحال جوشه کم کم اضافه کنید
گلاب رو هم اضافه کنید و بذارید تا شیر قوام بیاد مثل فرنی اگه زود از روی حرارت بردارید بستنی یخی میشه
مواد رو به دو قسمت تقسیم کنید به یه قسمت زعفران به قسمت دیگه وانیل بزنید
بعد اینکه خنک شد بریزید تو ظرف فلزی یا پلاستیکی و بذارید فریزر
بستنی نباید یخ ببنده قبل از اینکه یخ بزنه بیرون بیارید و با همزن یا چنگال 2_3 دقیقه هم بزنید من هر 45 دقیقه اینکارو انجام دادم ممکنه درجه فریزر ها باهم فرق داشته باشن همینکه دورش کمی گرفت از فریزر در بیارید بعد از مخلوط کردن دوباره بذارید داخل فریزر
اینکار رو 5_6 بار تکرار کنید تا بستنی کشدار و بدون یخ زدگی داشته باشید
بستنی رو داخل ظرف مورد نظرتون که نایلون انداختید بریزید و بزارید یک شب داخل فریزر بمونه.بعدم اگه دوس داشتید دورش نون بستنی بزارید و نوش جان کنید
من خامه توی بستنی رو نزدم شما اگه خواستید خامه صبحانه رو توی نایلون بریزید و پهن کنید و بذارید داخل فریزر ببنده بعد خرد کنید و به اخرین مرحله مخلوط کردن به بستنی اضافه کنید
نکات مهم:
اگه شکر بستنی بیش از حد باشه زود توی محیط آب میشه و اگه شکرش کم باشه خیلی سفت میشه
نکات مهم برای اینکه بستنی تون یخی نشه:
به قوام رسیدن مواد بستنی رو گاز
مخلوط کردن قبل یخ زدن بستنی و نموندن زیاد داخل فریزر
مخلوط کردن کافی تا وقتی یکدست میشه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#بستنی
#بستنی_حصیری
مواد لازم:
شیر پرچرب یک لیتر(حتما پرچرب باشه و اگه تونستید پیدا کنید از شیر محلی پرچرب استفاده کنید)
شکر 260 گرم
ثعلب 5 گرم
گلاب نصف فنجان
وانیل یک چهارم قاشق چایخوری
زعفران دم کرده یک قاشق غذاخوری
طرز تهیه:
ابتدا شکر و ثعلب رو با هم مخلوط کنید وبه شیری که درحال جوشه کم کم اضافه کنید
گلاب رو هم اضافه کنید و بذارید تا شیر قوام بیاد مثل فرنی اگه زود از روی حرارت بردارید بستنی یخی میشه
مواد رو به دو قسمت تقسیم کنید به یه قسمت زعفران به قسمت دیگه وانیل بزنید
بعد اینکه خنک شد بریزید تو ظرف فلزی یا پلاستیکی و بذارید فریزر
بستنی نباید یخ ببنده قبل از اینکه یخ بزنه بیرون بیارید و با همزن یا چنگال 2_3 دقیقه هم بزنید من هر 45 دقیقه اینکارو انجام دادم ممکنه درجه فریزر ها باهم فرق داشته باشن همینکه دورش کمی گرفت از فریزر در بیارید بعد از مخلوط کردن دوباره بذارید داخل فریزر
اینکار رو 5_6 بار تکرار کنید تا بستنی کشدار و بدون یخ زدگی داشته باشید
بستنی رو داخل ظرف مورد نظرتون که نایلون انداختید بریزید و بزارید یک شب داخل فریزر بمونه.بعدم اگه دوس داشتید دورش نون بستنی بزارید و نوش جان کنید
من خامه توی بستنی رو نزدم شما اگه خواستید خامه صبحانه رو توی نایلون بریزید و پهن کنید و بذارید داخل فریزر ببنده بعد خرد کنید و به اخرین مرحله مخلوط کردن به بستنی اضافه کنید
نکات مهم:
اگه شکر بستنی بیش از حد باشه زود توی محیط آب میشه و اگه شکرش کم باشه خیلی سفت میشه
نکات مهم برای اینکه بستنی تون یخی نشه:
به قوام رسیدن مواد بستنی رو گاز
مخلوط کردن قبل یخ زدن بستنی و نموندن زیاد داخل فریزر
مخلوط کردن کافی تا وقتی یکدست میشه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی
#بستنی
یه بستنی خوشمزه که از بستنیهای بازاری هم خوشمزه تره
موادلازم:
شیر یک ونیم لیوان
نشاسته ذرت یک قاشق غذاخوری سرپر
شکر یک سوم لیوان
خامه صبحانه 200 گرم
شکلات آب شده یک سوم لیوان
طرز تهیه:
داخل کلیپ توضیح داده شده لطفا کامل و بادقت ببینید
نکات:
از لیوان یکبار مصرف هم میتونید استفاده کنید
از لیوان شیشه ای هم میشه فقط زمانی که بستنی رو بخوایین خارج کنید چند ثانیه داخل آب گرم بگیرید وبعد سریع دربیارید
12 ساعت داخل فریزر بزارید تا کاملا ببندد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#بستنی
یه بستنی خوشمزه که از بستنیهای بازاری هم خوشمزه تره
موادلازم:
شیر یک ونیم لیوان
نشاسته ذرت یک قاشق غذاخوری سرپر
شکر یک سوم لیوان
خامه صبحانه 200 گرم
شکلات آب شده یک سوم لیوان
طرز تهیه:
داخل کلیپ توضیح داده شده لطفا کامل و بادقت ببینید
نکات:
از لیوان یکبار مصرف هم میتونید استفاده کنید
از لیوان شیشه ای هم میشه فقط زمانی که بستنی رو بخوایین خارج کنید چند ثانیه داخل آب گرم بگیرید وبعد سریع دربیارید
12 ساعت داخل فریزر بزارید تا کاملا ببندد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#بستنی_کیم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#بستنی_کیم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم _آموزشی
#بستنی_کیم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#بستنی_کیم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر