کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_هلو

اگر دو تا دونه هلو تو خونه دارید حتما درستش کنید عاشقش میشید سه تونه آماده اس نه فر میخواد نه همزن با یه تخم مرغ هم آماده میشه

مواد لازم
تخم مرغ یک عدد
شکر پنجاه گرم ( یک چهارم پ)
روغن مایع پنجاه گرم ( یک سوم پیمانه)
کره بیست گرم ( یک ق غ)
آرد یک پیمانه
وانیل نصف ق چ
بکینگ پودر یک ق م
ماست یک سوم پیمانه

اول هلوهارو خرد کنید بعد دو ق شکر کف تابه بریزید تا حل بشه بعد کره اضافه و مخلوط کنید حالا هلو های خرد شده اضافه و دو دقیقه بزارید باشعله کم بپزه کمی نرم بشه تو این فاصله در ظرفی تخم مرغ وانیل شکر و باهمزن دستی دو سه دقیقه بزنید بعد ماست و روغن اضافه و مخلوط یکدست شد در آخر ارد و بکینگ و پودر الک شده رو اضافه کنید و هم بزنید حالا مواد و با حرکت دست پهن کنید روی هلو ها و سطحش رو صاف کنید و سر تابه رو بزارید و با حرارت متوسط بزارید بپزه حدود سی تا سی و پنج دقیقه حتما با خلال چک کنید وقتی آماده شد تا گرمه تو ظرف سرو برگردونید

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کمپوت_زردآلو

مواد لازم:

زردآلو
شکر
آب

برای درست کردن کمپوت زردآلو باهسته توی شیشه زردآلوهای سفت و سالم و میریزیم
به ازای هر لیوان آب باید ۳ قاشق غذاخوری سرپر شکر روی زردآلوها بریزم ،
در شیشه رو محکم میبندیم و داخل قابلمه میذاریم
و حرارت و روشن میکنیم حتما دو سوم شیشه داخل آب باشه
بعد از اینکه شروع به جوشیدن کرد ۱۵ دقیقه بهش زمان میدیم که کمپوت ما آماده بشه.

اگه از از زردآلوهای نرم و لکی استفاده کنید و زمان بیشتری بذارین روی حرارت بمونه خیلی نرم و له میشه ، اگه زردآلوها بی مزه بودمیزان شکر رو کمی بیشتر کنید
میتونید به دلخواه وانیل
دونه هل
یا چوب دارچین هم اضافه کنید
ولی به نظرم طعم اصلی زردآلو بدون اینا خیلی بهتره


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#ایده_تزئین_سالاد


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 181

بعضی اوقات هم بهار هی سرشو تو گوش رادمان میکرد و زیر زیرکی یه چیزی میگفت که
عصابمو خورد میکرد.
بگذریم از اینم که نیمی از حواسم پیش رادمان بود و چقدر ته دلم عروسی بود که دیدمش.
با اینکه میدونستم اشتباهه ولی خب...
بالاخره بهار خانوم به گرفتن یه ادکلن و یه ساعت رولکس که نمیدونم پولشو از کجا اورده
بود رضایت داد و پیشنهاد داد بریم یه چیز داغ بخوریم.
انگار تا اسم یه چیز داغ اومد بدنم شل شد و تمام وجودم منتظر یه مایع داغ بود که گرمم
کنه.
زودتر از همشون راه افتادم سمت یه مغازه.
کنارش وایستادم که رادمان اومد و سفارش سه تا شیر کاکائو داد.
یکدفعه سرفه بلندی کردم که حس کردم جیگرم اومد تو حلقم.
چشمامو بستم و با درد یه گوشه نشستم.
این حال خرابم کم بود که بازم نگاهای عجیب غریب رادمان خرابترش کرد.
به بهار گفتم میرم دستشویی یکم دیرتر سفارشو بگیره.
سری تکون داد و راه افتادم سمت اسانسور پاساژ تا دستشویی رو پیدا کنم.
با اینکه یکم طول کشید ولی سعی کردم زود برم جاشون.
شیرکاکائوهارو تازه اورده بودن و یه بخار غلیظ از روش بلند میشد.
دستمو که دور لیوان کاغذی حلقه کردم یه حس خوبی بهم داد و لبخند رضایت بخشی روی
لبم نشست.
میشنیدم بهار با رادمان صحبت میکنه ولی اهمیتی نمیدادم.
سنگینی نگاه رادمان و که روی خودم حس کردم نیم نگاهی بهش کردم که دزدکی نگاهشو
گرفت و به بهار نگاه کرد.
خیلی احساس بدی به خودم داشتم.
میدونستم رادمان از اینجور آدما نیست ولی همیشه با خودم فکر میکنم منو به چشم یه احمقی
میبینه که از دانشجوش خوشش میاد.
با حرص لیوان شیرکاکائو که اخراش بود و سر کشیدم که زبونم سوخت ولی دم نزدم.
یه حالت گیجی و منگی داشتم.
چشمام داشت میرفت و پلکام سنگین شده بود.
نمیدونم بخاطر شیرکاکائو بود یا مریضیم.
رو به بهار کردم و گفتم:بهتره بریم دیگه من یکم گیج شدم سرگیجه دارم.
بهار سری تکون داد و نگاه با معنایی به رادمان کرد که رادمانم سرشو براش تکون داد.
با خنگی رفتارشونو تجزیه تحلیل میکردم.
صندلی عقب نشستم و تقریبا دراز کشیدم تا حالم بهتر شه.
همه چی تو مغزم داشت بالا پایین میپرید.
سرفه ای کردم که از درد سینم آه از نهادم بلند شد.
تقریبا داشت خوابم میگرفت که ماشین وایستاد.
نگاهی به بیرون کردم که چشمم خورد به تابلوی درمانگاه.
با اینکه یکم هوشیار بودم ولی نمیتونستم مخالفتی بکنم و از طرفیم بدجور سرما خورده بودم
و بدنم اجازه مخالفت نمیداد.
بهار اومد کمکم کنه از ماشین پیاده شم ولی خب همچین زوریم نداشت و حس میکردم الان
با کله میخورم زمین.
یکدفعه بازوی دیگمو رادمان گرفت و مجبور به ایستادنم کرد.
انقدر خوابم میومد و گیج و منگ بودم که همراهیشون کردم.
روی یکی از تختای درمانگاه نشستم و دوباره سرفه کردم.
از بین چشمای نیمه بازم میتونستم چهره اخمالو رادمان و ببینم.
ولی مغزم قد نمیداد که چرا انقدر اخمالود بود.
بهار و رادمان با یه دکتری صحبت میکردن و منم از فرصت استفاده کردم و روی تخت
درمانگاه که توی این وضعیت نرم ترین تخت بود برام دراز کشیدم.
دکتر اومد بالاسرم و مجبورم کرد بشینم.
با همون چشمای بسته به زور نشستم و خمیازه ای کشیدم.
شروع کرد به معاینه کردنم و چند تا چیز ازم پرسید که سعی کردم درست جواب بدم.



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 182

دکتر شروع کرد به گفتن یه چیزای مبهم که من نمیفهمیدم.
رادمان کشیدش یه کنار و باهاش حرف زد و دکترم یه چند تا چیز بهش گرفت.
با همین حال خرابم خدا خدا میکردم امپول ننویسه.
با گفتن اینکه الزمه یه امپول تقویت کننده به دستم بزنن چهرم وا رفت و ناله ای کردم.
بهار و رادمان کمکم کردن برم سمت اتاق تزریقات و بهار یه چیزی به رادمان گفت و
رفت.
رادمانم کنارم وایستاد که یهو پرستار با سینی که توش آمپول بود اومد داخل.
از ترس امپول یکم هوشیار تر شده بودم و تازه داشتم یه چیزایی میفهمیدم.
ناخوداگاه از روی ترس بازوی رادمان و گرفتم و درحالی که مثل دختربچه ها شده بودم
گفتم:میشه آمپول نزنن؟ من میترسم.
دستشو روی دستم گذاشت و آروم زمزمه کرد:زود تموم میشه ترس نداره که.
انگار تموم بحث و دعواهامونو فراموش کرده بودیم و تنها معضلمون آمپول زدن من بود.
پرستار همینطور که یه چیزایی میگفت داشت آمپولمو آماده میکرد.
محکم تر دست رادمان و چسبیدم که زیرلب گفت:چقدر تب داری.
پرستار که دستمو گرفت ترس بیشتر تو وجودم رخنه میکرد.
نمیدونم چرا انقدر یه سوزن برام وحشتناک بود.
با چشمای نیمه باز ملتمس به رادمان نگاه کردم که رو به پرستار کرد وگفت:میشه یه جوری
بزنین دردش نیاد؟
پرستار که تعجب کرده بود با لحن عجیبی گفت:سعیمو میکنم.
الکل سرد و که روی پوستم کشید بدنم کرخت شد.
با وارد کردن سوزن توی رگم لبمو گاز گرفتم و دست رادمان و فشار دادم.
با رفتن سوزن تو دستم انگار هوشیار تر شدم ولی هنوز گیج بودم.
نمیدونم چقدر چشمامو بسته بودم و به هرچی غیر آمپول فکر میکردم که وقتی چشمامو باز
کردم پرستاری نبود و فقط من بودم و رادمان که دستشو گرفته بودم.
رادمان سعی داشت بخابونتم روی تخت.
+بهار کجاست؟
همینطور که دراز میکشیدم گفت:رفته داروخونه...جاییت درد نمیکنه؟
+دلم درد میکنه...انگار تو مشتشون گرفتنش.
نگاهی به شکمم کرد و گفت:چیزی خوردی؟
ناخوداگاه دستم اومد بالا و روی سینه سمت چپم نشست.
+اینجا درد میکنه.
چشمای بستمو باز کردم و نگاهم به رادمانی خورد که هنوزم نمیتونستم طرز نگاهاشو
ترجمه کنم.
نفسای داغ و تب دارم که توی صورتش پخش میشد انگار نفس کشیدن اون رو هم مختل
کرده بود.
دستمو از روی بازوش پایین کشیدم و انگشتای مردونشو لحظه ای تو دستم گرفتم و ول
کردم.
بالاخره مقاومتمو از دست دادم و چشمام روی هم افتاد و شیرین ترین خواب ممکنمو از
دست دادم.
با احساس سوزش شدید گلوم اروم اروم چشمامو باز کردم که باعث شد نور بدی چشمامو
بزنه سرمو چرخوندم که مانع خوردن اون نور به چشمام بشم با دیدن فضای درمانگاه قضایا
کم کم یادم اومد وا پس رادمان وبهار کجان؟ببین بزور بزور منو کجا اوردن یکی بگه اگه
خودم میخواستم میومدم دیگه این کاراتون چیه خب با به یاد اوردن رفتار رادمان لبخندی رو
لبم نشست که خیلی سریع جمعش کردم نمیدونم چند دقیقه از بهوش اومدنم گذشته بود که
رادمان و بهار اومدن تو
فقط نمیدونم چرا اخمای رادمان توهم بود و مشخص بود نسبتا عصبیه
بهار تا چشمش بهم افتاد با قدمای بلند اومد و سریع کنارم نشست
_حالت چطوره خانوم سرتق؟
اومدم حرف بزنم که بجای خودم صدای خروس ازم خارج شد
رادمان تک خنده زد که چشم غرمو حوالش کردم
انگار دست منه!
اول صدامو صاف کردم و بعد مکثی گفتم
+خوبم بعدم من سرتقم پس تو چیی که منو دزدیدی و بزور اوردیم درمانگاه هان؟
_اووو خیلیه خب بابا جوش نیار بخاطر خوبی خودت بود بعدم دزدیدم؟اینو از کجات
دراوردی
منو بهار درحال بحث باهم دیگه بودیم که رادمان چهار دست وپا پرید بین حرفمون




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 183


شعور نداره که
_اگه نمیخواین پرتتون کنند بیرون ساکت باشین و کم بچه بازی دربیاریم
چیییش فکر کرده خودش خیلی بابابزرگه که به ما میگه بچه دراصل بچه واقعی اونه مردک
مزخرف
با باز شدن یهویی در نگاه سه تامون رفت سمتش
ادریان؟اینجا؟
بهار که نگاه هنگ آلودمو دید گفت ادریان زنگ میزده به خطت و منم جوابشو دادم وقتی
فهمیده اینجایی اومده
بعد از توضیح دادن بهار از هنگی درومدم و لبخند کج و معوجی به ادریان تحویل دادم
خوبه بهار میدونه من و اون تو چه وضعییم باز بهش گفته من کجام
با دیدن نگاه شرمنده بهار شستم خبر دار شد ایشون یه گند دیگم زدن که بعد بوش در میاد
ادریان بدون توجه به رادمان و بهار اومد کنارم و دستمو محکم گرفت و با چشمای نگرانش
گفت
_چیکار میکنی تو با خودت دختر چرا مراقب خودت نیستی
اروم تار موهای بیرون اومدمو داخل شالم کرد و ادامه داد
_میدونی چقدر نگرانت شدم که چیشدی و چطوری خودمو رسوندم اینجا چرا انقدر بیفکری
تو
همینطور که دنده گاز گرفته بود و حرف میزد دستمو برد بالا و بالا تر وا داره چیکار
میکنه!
گیج نگاهش میکردم که یهو با صدای رادمان به خودم اومدم
_چه غلطی میکنی تو مرتیکه حالیته اینجا ایرانه نه اون قبرستونی که تو توش بودی...
با شک به قیافه سرخ رادمان نگاه کردم این دیگه چشه
بعد یکم دقت فهمیدم این ادریان میخواسته دستمو ببوسه که بالا میبرده تا برسه به لبش!
درگیر تجزیه تحلیل بودم که ادریان یهو دستمو ول کرد و برگشت سمت رادمان
_ببین من نمیفهمم چی میگی ولی میدونم هرچی داری میگی مربوط به شهرزاده که اینشم به
تو مربوط نیست و محکم رادمانو هل داد
باحیرت به حرفای ادریان گوش دادم
رادمان با حرصی که دوبرابر شده بود یقه ادریان و گرفت
_چی چی برای خودت بلغور میکنی مرتیکه فرنگی خیلی هنر داری فارسی بگو تا جوابتو
بشنوی یه درخواست ازدواج دادی بااینکه هنوز جوابیم نشنیدی برای خودت دم دراوردی
چنان اون دمتو قیچی کنم که تا داری اسم رادمان ملکی تو ذهنت ثبت باشه
واقعا نمیدونستم چیکار کنم رادمان از کجا خبردار شده بود که ادریان از من خاستگاری
کرده!!!
مبهوت صحنه رو به روم بودم و از انجام دادن هر عملی ناتوان!.
هرلحظه صداشون بالاتر میرفت و حرفاشون رکیک تر
بهار یهو در و باز کرد و اومد تو و با چشمای گرد به رادمان و ادریان نگاه کرد
این کی رفته بود بیرون؟
بااومدن بهار دوتا از نگهبانای درمانگاه اومدن و سعی داشتن رادمان و ادریانو از هم جدا
کنند
ولی خب خیلی موفق نبودن شده بودن مثل دوتا بچه سرتق و تخس که زبون همو بلد نیستن
ولی میخوان هرجور شده پیروز بر اون یکی شن
محو حرف رادمان شدم و فکر کردن یادم رفت
_تو تو تو اصلا با اجازه کی رفتی پیشنهاد ازدواج دادی تویه زردک میتونی شلوار خودتو
بالا بکشی که همچین غلطیم کردی
نمیدونم چقدر روم فشار بود که با حرص از جام پریدم و داد زدم
+ول کنین همدیگرو مگه اینجا میدونه جنگه اصلا کی به شما دوتا اجازه داده تو زندگیه من
دخالت کنین من خودم عقل دارم شعور دارم میفهمم چیکار کنم و چیکار نکنم به شما دوتام
هیچ ربطی نداره
با همه حرصم به رادمان نگاه کردمو گفتم
+چرا خودتو دخالت میدی تو زندگی خصوصیم تو چیکاره منی مگه مامانمی یا بابام هان
برو بیرون از اتاق
و بلند از قبل داد زدم
+بهت میگم برو بیرون از اتاق
تو چشمای رادمان همه چیز پیدا میشد حرص خشم ناراحتی و...
انقدر سریع از اتاق رفت بیرون انگار که از اول نبوده!بهارم بعد چشم غره رفتن بهم تند تند
پشت سر رادمان رفت
چندتا پرستار اومدن داخل خیلی بد تشر زدن بهم منم مجبور شدم کلی معذرت خواهی کنم
ازشون
انقدر عصبی بودم که بزور خودمو کنترل میکردم خسته شده بودم از دعواهاشون مخصوصا
اون رادمانی که نمیفهمه با خودش چند چنده و فقط یاد داره تو زندگی خصوصیم دخالت کنه
بهتره همین الان این قضیه رو تمومش کنم و کمی ارامش به زندگیم بیاره
رو به ادریان گفتم لطفا در و ببنده و بیاد بشینه
بعد کمی مکث کاری که گفتم انجام داد و اومد رو به روم نشست
به چهرش نگاه کردم از چی میترسیدم و خجالت میکشیدم اینکه دوتامونو از سردرگمی
نجات بدم خیلی بهتره و به نفع جفتمونه
نفس عمیقی کشیدم که حرفای تو ذهنمو جفت و جور کنم...




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 184



+تو بهترین دوست من بودی تو تمام سالای تنهاییم تو تنها همدم من بودی وقتی هیچکسو
نداشتم تو تنها کسی بودی که من حالم باهاش همیشه خوب بوده و بهترین اوغاتمو با خودت
گذروندم تو از همه اینا خبر داری درسته؟میدونی که دلیل اینکه اول باهات بهم زدم و اومدم
ایران بیشترش این بوده که من فقط تو رو به عنوان بهترین دوستم میدیدم نه چیز بیشتر
خودت اینارو خیلی خوب میدونی ادریان حتی خیلی بهتر از من
درسته وقتی بهم پیشنهاد ازدواج دادی خیلی شک زده شدم چون ازت توقع نداشتم تو خوب
میدونی که تو برای من فقط یه دوستی نمیدونم چرا اجازه دادی حست انقدر رشد کنه اولش
شک داشتم از گفتنش ولی الان نه
جواب من بهت منفیه
یکم تو چشماش نگاه کردم تا تاثیر حرفامو ببینم و بعد از چند ثانیه دوباره ادامه دادم
+خاطرت خیلی برام عزیزه و خیلی دوستت دارم چون تو رفیق شبای تنهاییمی خواهش
میکنم ازت این رابطه ی دوستی بینمونو خراب نکن و اجازه بده مثل یه دوست بهت تکیه
کنم
نمیدونم چقدر گذشته بود از سکوتم که ادریان گفت
_میدونی که توقع گفتن این حرفاتو داشتم... توام برای من عزیزی و دلم نمیخواد از دستت
بدم و جوابی که دادی برام خیلی مهمه و با ارزشه بهت قول میدم از الان به بعد برات یه
دوست خوب بمونم
واقعا دوسش داشتم چون خیلی منطقی بود و برای حرفای منم ارزش قائل بود
بعد یکم حرف زدن ازم خداحافظی کرد و از اتاق رفت بیرون اعصابم راحت تر شده بود
حداقل وضعیتمو با ادریان مشخص کرده بودم چیزی از رفتن ادریان نگذشته بود که بهار
سریع اومد داخل و...
با عجله کیفشو برداشت و با نگرانی گفت:شهرزاد بابام حالش بد شده باید سریع برم...تو با
رادمان برو خونه مواظب خودت باش.
شقیقمو فشار دادم و گفتم:باشه تو خودتو درگیر من نکن برو ببین عمو چیشده...خبرشو بدی
بهم حتما.
سری تکون داد و بدو بدو کنان رفت.
پوفی کشیدم و تا خواستم سرمو روی بالشت بزارم در اتاق با شدت باز شد که چشمام گرد
شد.
رادمان با اخمای درهم و چهره ای خشن که تا حالا ازش ندیده بودم وارد اتاق شد.
یه لحظه از دیدن اینهمه عصبانیتش تنم لرزید.
کیفمو از کنار میز برداشت و دستمو محکم کشید و با عصبانیت غرید: یالا بلند شو.
زبونم لال شده بود و هرچی که میگفت انجام میدادم.
نمیدونم چرا اینجوری جلوی این رفتاراش لال شدم.
حتی مهلت نداد بندای کفشمو ببندم و همینطوری دستمو کشید و دنبال خودش برد.
قدمای بلند برمیداشت و منم پشت سرش درحالی که دستم داشت کنده میشد با اون حال زارم
میدویدم.
َرم کرده باز اونم انقدر طوفانی!
چرا
آروم گفتم:وایستا یه دقیقه بندام بازه.
بدون توجه بهم در ماشینمو باز کرد و رسما پرتم کرد داخل.
با حیرت نگاهش کردم.
مگه چیکار کردم که انقدر عصبانیه.
اگه میگفتم قبلا اینجوری ندیده بودمش دروغ نگفتم.
نشست داخل ماشین و محکم درشو بست که از جا پریدم.
سعی کردم طوفانی تر از این نکنمش ولی بازم بهش گفتم:چخبرته دستمو کندی...پدرکشتگی
که نداری،خودم فلج که نشدم میرفتم خ...
برزخی نگاهم کرد که حرف تو دهنم ماسید.
خیره نگاهش کردم که با سرعت زیادی راه افتاد.
نمیدونستم کدوم اتفاق و هضم کنم!
اون از آدریان اینم از تغییر رفتار یهویی رادمان.
بماند که چقدرم داره حرصشو سر من خالی میکنه.
تا خود خونه حرفی نزدم که پارک کرد و پیاده شد.
فکر کردم دیگه الان میره خونش ولی نه!
دوباره همینطوری دستمو کشید و از پله ها برد بالا توی خونه.
مچ دستم گزگز میکرد انقدر که پشت سرش دویده بودم نفسم بند اومده بود.
کلید و از دستم کشید و در خونه رو باز کرد و با شتاب پرتم کرد داخل.
اینکه سکوت کرده بود و هیچی نمیگفت از همه چی بدتر بود.



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 185


حس میکردم مثل یه کوه آتش فشان شده بود که هرآن ممکن بود بترکه.
تو آینه نگاهم به خودم افتاد که چقدر رنگم مثل گچ سفید بود.
خواست بره که اخمی کردم و با تشر گفتم:تو چته مثل وحشیا افتادی به جونم؟ دستمو کندی
مگه طلب باباتو داری؟ چیکارت کردم که انقدر بد رفتار میکنی؟
انگار وقتی این حرفو زدم بنزین ریختم روی آتیش درونش.
مثل آتش فشان منفجر شد رو سرم...
اومد داخل و در و محکم بست که از شدت عصبانیتش چند قدم عقب تر رفتم.
با اینحال خودشو بهم رسوند و سینه به سینم وایستاد و با صدای بم و بلندی گفت:من چمه؟ که
من چمه آره؟ تو چته؟هان؟ هر دفعه باید از یه شاخه بپری به یه شاخه دیگه آره؟ تکلیفت با
خودت مشخص نیست؟
حتی یه کلمه از حرفاشو نمیفهمیدم.
گنگ نگاهش کردم و گفتم:چی میگی تو؟ حالت خوبه اصلا ؟
با صدای بلندتری گفت:من چی میگم؟ تکلیفتو با خودت مشخص کن شهرزاد! یا این رفتارای
لعنتیتو با آدریان بزار کنار یا این رفتارای لعنتیتو با من تموم کن! دیوونم کردی دیگه مخم
نمیکشه که چی میخوای...بگو نمیخوام خلاصم کن از این جهنم.
مشتی به بازوش زدم که ازم فاصله بگیره ولی بازم ذره ای تکون نخورد.
حرفاش خیلی برام گنگ بود و رسما گیجم کرده بود!
مگه رفتار من با آدریان به اون ربطی داشت؟
مثل خودش صدامو بردم بالا و گفتم:به تو چه ربطی داره؟ مگه به تو ربطی داره؟ هان؟ از
کی تا حالا تو شدی وکیل وصی من؟ بسه دیگه خسته شدم انقدر تو زندگیم دخالت
کردی...من حتی یبارم بهت گفتم چرا با مهتا میپری؟ چرا باهاش میری کیش؟ چرا باهاش
میری مهمونی؟
کلافه رفت عقب و پوزخندی زد.
حرصی کف دستشو به پیشونیش کوبید و زیرلب غرید:ای خداااا...اون قضیه فرق میکنه! من
و مهتا با هم نیستیم اینو بفهم.
رفتم طرفشو با عصبانیت و حرص گفتم:منو آدریانم دیگه با هم نیستیم چه ربطی داره؟ اصلا
تو چیکارمی که دخالت میکنی من با کی باشم یا نباشم.رابطه ما یه رابطه استاد و دانشجویی
بود که تموم شد و رفت آقای ملکی!
آقای ملکی آخرشو با تاکید کشیدم که حساب کار دستش بیاد ولی انگار بیشتر عصبانیش
کردم که یکدفعه طرفم هجوم آورد و یقه مانتومو تو مشتش گرفت که خشکم زد.
تا حالا رادمان و اینجور خشن ندیده بودم و از همین بابت هم قلبم داشت میومد تو دهنم.
رگ گردنش داشت پوستشو پاره میکرد و حسابی درحال حرص خوردن بود.
صورتامون اندازه دو سانت باهم فاصله داشت و این ضربان قلبمو بیشتر کرده بود.
با دادی که کشید چشمامو بستم و توی خودم جمع شدم.
+تو چرا انقدر خنگی دختر؟ چرا هیچیو نمیفهمی؟ من موندم تو چجوری شدی استاد
دانشگاه... د بفهم دیگه من چه مرگمه که انقدر دارم بال بال میزنم.
نفسای عصبانی و داغش توی صورتم پخش میشد و حال خرابمو خرابتر میکرد.
کف دستام عرق کرده بود و حالم بدتر شده بود.
حرفاش همش تو ذهنم میچرخید و اعصابمو بیشتر داغون میکرد.
با تموم زور داشته و نداشتم چند بار زدم تخت سینش و به عقب هلش دادم و گفتم:تو بهم
بگو! تو بگو چته...من از کجا بدونم دلیل این وحشی بازیات چیه...هر دفعه میام بفهمم تموم
معادلاتمو میزنی بهم،فقط همش بلدی مسخره بازی و دیوونه بازی دربیاری!تمومش کن
دیگه.
انقدر داد زده بودم که صدام گرفته بود.
مرگ یبار شیون هم یبار!
مچ دستام که روی تخت سینش بود و گرفت و محکم هلم داد عقب که خوردم به دیوار.
کمرم تیری کشید که آخی گفتم.
چسبید بهم و توی صورتم عربده کشید:آخه دوست دارم لعنتی چرا نمیفهمی؟ داری دیوونم
میکنی...هردفعه با اون مرتیکه کله زرد میبینمت خونم به جوش میاد،هردفعه که بهش فکر
میکنم شبا تو خونه‌ی تو میخوابه میمیرم و زنده میشم.
هردفعه که نگاهاشو بهت میبینم تن و بدنم میلرزه؛بفهم که میخوامت،جونم برات در میره
لعنتی.
از چیزایی که میشنیدم مطمعن نبودم خوابم یا بیدارم.



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Mashti
Masoud Sadeghloo
🔥اهنگ جدید

#مسعود_صادقلو


#مشتی.....👌👌👌

یک جرعه دلخوشی تقدیم نگاهتون

🎼 ♥️ @kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💫رحــمــت الـهــی
⭐️به وسعت آسمانها پهن است
💫الهی دلتان بوسه گاه خورشید
⭐️چشمتان ستاره باران
💫دلتان ڪهڪشان نور
⭐️گونه‌هاتان بوسه‌گاه خدا

#شبتون_بخیر



@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸بود آغاز هر گفتار و هر کار          
🤍به نام مهربان  بخشنده داديار 

🌸سپاس او را که نیک ومهربان است
🤍یگانه خالق هردوجهان  است

🌸بود از بخشش و از مهر سرشار
🤍برای بندگانش بهترین یار

🌸بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ
🤍الــهـــی بــه امــیــد تـــو
.

@kadbanoiranii
Asheghe Toam
Hojat Ashrafzadeh
‌#حجت_اشرف زاده

#من_عاشق_توام

یک بار برای تو بمیرم که هنر نیست!
من زنده به اینم که بمیرانی ام هردَم

@kadbanoiranii
#کیک_کهکشانی
#کیک_سیاره
#گوی_کهکشانی
دوستان برای دیزاین کیک کهکشانی روشهای مختلفی هست شما میتونید از رنگ بندیهای متنوعتر استفاده کنید اما در اصل رنگ مشکی سرمه ای ابی وبنفش یا صورتی اصلی ترین رنگهای اونه که شما با سلیقه ی خودتون میتونید از هر کدوم از اونا با ترکیب رنگ استفاده کنید مثلا زمینه ی کیک رو سفید بزنید وبا رنگ وقلم مو به تنهایی روی اون رنگهای مختلف بزنید وپالت بکشید یا زمینه رو کاملا مشکی کنید وفقط لکه های کوچیکی روی اون بزنید در رنگهای متنوع وبعد پالت بکشید ویا اینکه آستر کشی رو انجام بدید وبعد با قیف بصورت ردیفی از پائین به سمت بالای کیک کار کنید وبا پالت بکشی و و و روشهای دیگه من از این روش استفاده کردم که کمی با خامه کشی بیشتر آشنا بشید وتمرینی باشه برای دوستان تازه کار قالب استفاده شده در کلیپ شماره هفده با ارتفاع ده وخامه استفاده شده حدود هفتصد گرم خامه ی کولاک به تنهایی و وزن کیک در نهایت با احتساب صفحه کیک و گوی ها یک وسیصد شد
آموزش گوی هم در پستهای قبل هست ودو روش دیگه هم برای این مدل گوی هست که براتون استوری میکنم حتما ببینید
من از یکی از ارزونترین رنگهای موجود در بازار( ویلتون تاپ) به مبلغ ده هزار تومان استفاده کردم که ببینید با رنگ ارزون قیمت هم میشه کار کرد رنگ آبی با ترکیب رنگ آبی ویلتون و رنگ پودر آبی رنگ مشکی ترکیب کمی پودر کاکائو رنگ مشکی ویلتون وکمی رنگ پودری مشکی ورنگ صورتی مقدار کمی رنگ قرمز به تنهایی
کیک اسفنجی استفاده شده در این دیزاین هم همون کیک اسفنجی شماره چهار هست انتهای کار ینی بعد از آضافه کردن ارد وفولد کردن اون موادو در چهار ظرف تقسیم کردم وبه سه قسمت اون مقدار خیلی کم قرمز وآبی ومشکی اضافه کردم وصورت نامرتب در قالب ریختم کمی هم با سیخ چوبی مخلوط کردم
برای دیزاین هم طرحای متنوعی هست مثلا ازتاپر ماه وستاره ویا هلال ماه به جای گوی میشه استفاده کرد ویا با فوندانت تاپر هلال ماه وستاره هارو درست کرد



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کیک_کهکشانی 1
#کیک_سیاره
برای درست کردن کیک های کهکشانی اول کیکتون رو خامه کشی کنید بعد خامه های رنگ آبی،بنفش و کمی مشکی رو با پالت روی کیک بزنید و خامه کشی کنید
میتونید بعضی قسمت ها به سلیقه خودتون خامه رنگ مورد نظر بیشتری بزنید، اگه خواستین کمی خامه رنگ صورتی هم اضافه کنید کهکشانیتون خوشرنگ تر میشه
در آخر با مسواک یا قلمو رنگ خوراکی سفید یا نقره ای رو بپاشید رو کیک و به دلخواه تزیین کنید

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_کهکشانی 2
#کیک_سیاره

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کیک_کهکشانی
#دکور_کیک
کیک را آسترکشی و خامه کشی کنید و به مدت حداقل ۲_۱ ساعت داخل یخچال قرار دهید.
باتر کریم را آماده و با رنگ ژله‌ای صورتی، بنفش، آبی آسمانی و مشکی رنگ کنید و با پالت به قسمت های مختلف کیک بزنید و با کاردک صاف کنید تا کاملاً رنگها با هم ترکیب شوند. باترکریم سفید را با آب رقیق و با قلمو روی کیک بپاشید.
می توانید برای رنگ سفید به جای باترکریم از رنگ ژله‌ای سفید که با کمی آب رقیق شده استفاده کنید.
در انتها با ستاره و شکر شنی یا اکلیل خوراکی نقره ای تزئین کنید.
این دیزاین را می توانید روی کیک‌ خامه‌ای هم اجرا کنید (حتماً باید از خامه های پرچرب مثل گلرود نقره ای یا کولاک استفاده کنید تا در حین اضافه کردن رنگ ژله ای خامه شل نشود) ولی کار با باترکریم به دلیل استحکام بالاتر آن راحت تر است.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_کهکشانی
#کیک_سیاره
#کیک_پسرانه_نوجوان
#گوی_کهکشانی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کوکو_بوقلمون
#کوکوی_بوقلمون

امروز با یه غذای نونی اومدم ، من که طرفدار غذاهای نونی هستم . این کوکو از اون کوکوهای خوشمزه است که هم با #گوشت_بوقلمون و یا با #گوشت_مرغ درست کنید.

گوشت بوقلمون یا مرغ (سینه و یا ترکیب ران و سینه) ۴۰۰ گرم
سیب زمینی ۱ عدد
سیر ۱ حبه (یا پودر سیر)
پیازچه خرد شده ۲ ق غ ( یا جعفری و یا گشنیز)
تخم مرغ ۲ تا ۳ عدد
نمک و فلفل سیاه و فلفل قرمز و زردچوبه و پاپریکا به میزان لازم

گوشت بوقلمون (یا مرغ) رو با یه پیاز و نمک و فلفل و زردچوبه گذاشتم بپزه و بعد از پخت ریش ریش کردم و یا می تونید چرخ کنید .
سیب زمینی رو آبپز کردم و پوستش رو کندم و رنده کردم .
گوشت بوقلمون و سیب زمینی رو با هم ترکیب کردم .سیر رو رنده کردم و پیازچه رو ریختم ، نمک و فلفل و زردچوبه و پاپریکا رو هم ریختم . میشه از آب لیمو و زعفران هم استفاده کرد. تخم مرغ ها رو هم داخلش ریختم . برای بهتر ترکیب شدن از غذاساز استفاده کردم . اول دو تا تخم مرغ ریختم ، بعد دیدم لازم داره یکی دیگه هم اضافه کرد .
داخل تابه ای روغن ریختم و وقتی داغ شد با قاشق از مایه کوکو داخل تابه ریختم ، حرارت کم و ملایم هست ، می تونید از قالب کوکو هم استفاده کنید . وقتی یک طرف سرخ شد برگردوندم تا طرف دیگه هم بپزه و سرخ بشه .


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کوکوی بوقلمون
#کتلت_بوقلمون


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#بیندیلی_کوفته

برای سس:

بادمجون ۲ عدد
شیر ۲ لیوان (۴۰۰ میلی لیتر)
پنیر پیتزای رنده شده نصف فنجان
آرد نصف فنجان
نمک و فلفل سیاه
کره ۳۰ گرم
روغن

برای کوفته:

گوشت چرخکرده ۴۰۰ گرم
پیاز ۱ عدد متوسط
سیر ۲ حبه
تخم مرغ ۱ عدد
آرد سوخاری نصف فنجان
روغن مایع ۲ ق غ
نمک،فلفل سیاه، پودر فلفل شیرین( یا پودر پاپریکا )



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪