کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
28.7K videos
95 files
42.9K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آش بزارین با حرارت ملایم بپزه و جابیفته و لعاب بندازه.
بلغور گندم رو از شب قبل خیس کنید.
برنج و لپه هم از 4 ساعت قبل خیس بخوره خیلی بهتره.
از برگهای نازک انگور استفاده کنید.
میزان آبغوره به ذائقه ی شما بستگی داره


پارت دوم

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#تزيين_كاپ_كيك با گل رز #كيك

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 82

یهو با دیدن چیزی که تو دستش بود ترکیدم از خنده خودشم همراه من قش قش میخندید
+چقدم بهت میاد اقای ملکی
_ دقیقا همونقدی که به شما میاد خانوم فرهمند
انقد خنده دار شده بود که ترجیح دادم چیزی نگم
جارو سیخی همراه با خاک اندازی که نمیدونستم به چه دردش میخوره و از طرفی کلاه
نارنجی که رو سرش گذاشته بود واقعا بامزش کرده بود
+چرا نمیری رفتگر بشی هم بهت میاد هم دخترا به خاطر جذابیتت حاضر نمیشن خیابونارو
کثیف کنن
خم شده بود که برگارو جارو بکنه ولی باحرف من صاف وایستاد و فیگوری گرفت
_اون که اره تازه خودشونم میان کمکم ولی من دلم نمیاد این جذابیتو به غیر از خودت برای
کس دیگه خرج کنم
بااینکه حرفش به شوخی بود ولی دلم لرزید و لبخند قشنگی اومد رو لبم
+کارتو بکن اقای بامزه الان شب میشه نکنه تو تاریکی میخوای درس بخونی
_والا شهرزاد خانوم هرجا که تو باشی خود به خود روشن میشه نیاز به برق نیست
فقط نگاهش کردم بااینکه اون حواسش به من نبود و داشت برگارو جارو میکرد
کارش که تموم شد جارو و خاک اندازی که فهمیدم فایدش برای جمع کردن خاکای رو زمین
بود و برد و با ظاهر عادیش برگشت
اشاره ای به رو زمین کرد و گفت
_چطوره؟راضیی؟
+اره کارت خیلی خوبه استعدادم که داری، تو شغلت موفق میشی قطعا
خندید
چه خوبه که بهش بر نمیخوره
دوباره رفت سمت محوطه دانشگاه.
یکم منتظرش موندم و بعدش دیدم با یه تیکه پارچه‌ی نسبتا کهنه و کوچیک تو دستش اومد.
سوالی نگاهش کردم و گفتم: این برای چیه؟
همینطور که سعی داشت یه جای خشک پیدا کنه تا پارچه رو پهن کنه گفت: میخوای روی
زمین خیس بشینی استاد؟
اهانی گفتم و نگاهی بهش انداختم که چقدر با دقت داشت پهنش میکرد.
یه گوشه روی پارچه نشست و به کنارش اشاره زد و گفت: بیا بشین...عجب جای دبشی
درست کردما.
اروم خندیدم و کنارش نشستم ولی چون یکم پارچه کم بود مجبور شدم یکم بچسبم بهش.
+خب...الان من به صورت کلی یه دور نمونه سوال و درس و برات توضیح میدم که دیگه
اشکالی نداشته باشی و ایشالله ازمون و خوب بدی.
یه نگاه عجیب و غریبی بهم انداخت و گفت:بدون رفع اشکالم میتونم ازمونمو خوب بدم.
واا، پس چرا اینهمه وقت براش گذاشتم و خودمو اذیت کردم که واسش کلاس بزارم؟!
طلبکارانه گفتم: پس چرا گفتی کلاس خصوصی برات بذارم؟ الان چیکار کنیم؟
چشماش رنگ شیطنت گرفت و با لحن عجیبی گفت: مگه حتما باید اینجا درس کار کنیم؟
خیلی کارای دیگه هم میتونی بکنیمااا.
گنگ نگاهش کردم که خودشو کشید سمتم و ناخوداگاه خم شدم عقب.
دستمو تکیه دادم به زمین و اونم درحالی که خم شده بود طرفم مردونه خندید و گفت: اصلا
بهت نمیاد ترسو باشی ببعی!
قلبم به شدت به قفسه سینم میکوبید و نمیدونستم چرا انقدر هیجان زده شده بودم!
درحالی که سعی میکردم جلوش کم نیارم اخمی کردم و با جزوهی توی دستم به سینش زدم
که بره عقب تر، لجوجانه گفتم: کی ترسیده؟ من؟ از چی باید بترسم دقیقا؟
بالفاصله دستمو که جزوه رو گرفته بودم و گرفت و روی سینش ثابت نگه داشت.
یه لحظه نفسم رفت و با چشمایی گرد شده نگاهی به دستای مردونش کردم که مچ دست
ظریفمو در بر گرفته بود.
دستام از سرما یخ زده بود ولی دستای اون گرم بود! نسبتا بلند خندید و گفت: استاد قیافتون
شبیه کسایی شده که تازه یه سکته‌ی ریز و رد کردن!
با حرفش به خودم اومدم و دستمو از زیر دستش و روی سینش کشیدم بیرون و با اخم
گفتم:شوخی و خنده بسه! من موظفم اخرین جلسمو هم برات رفع اشکال کنم حالا چه لازم
داشته باشی چه نداشته باشی!
پوف بی حوصله ای کشید و به جزوه خیره شد
به دیوار پشت سرم تکیه دادم و دفتر و جلوم گذاشتم مشغول نوشتم سوال شدم و همینطورم
توضیح دادمشون هر چند ثانیه یه بار صدای خمیازه های الکی رادمان و میشنیدم
بعد چند دقیقه صبرم به سر رسید و برگشتم سمتش
+چرا گوش نمیدی؟
_وقتی بلدم چیو گوش بدم؟
+پس چرا روز اولی که گفتم بهت نگفتی که بلدی هان؟
ابرویی بالا انداخت و نگاهشو گرفت ازم
+جواب نداشت سوالم؟؟
_فکر کن از اینکه باهات وقت بگذرونم خوشم میاد
دستم دور خودکار مشت شد و زبونم قفل شد
چی میخواستم بهش بگم
وسایل و ریختم تو کیفم زانوهامو تو بغلم گرفتم به هوایی نگاه کردم که کم کم داشت تاریک
میشد
نگاه سنگینش کاملا مشخص بود که روی منه
+ازمونتو خراب بدی تیکه بزرگت میشه گوشت اقای ملکی
تک خنده ای کرد
_نگران نباش کاری نمیکنم به تدریست شک کنن
از گوشه چشم نگاه چپی بهش انداختم
+ازت بعیدم نیست
لبخندی زد و مثل خودم به دیوار تکیه زد
تو فکر بودم... فضا کاملا جوری بود که این موقعیت و برام ایجاد کرده بود که به اتفاقاتی
که برام افتاده بود فکر کنم
همه چی زیادی برام پیچیده شده بود انگار

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇join

@kadbanoiranii
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 83

_چیزی شده؟
بدون نگاه بهش شونه ای بالا انداختم
_گرفته ای؟!
حرفی نزدم نکنه انتظار داشت سفره دلمو باز کنم براش!
_میدونی مامانم خیلی ازت خوشش اومده؟
با تعجب سرمو چرخوندم و به چشمای براقش خیره شدم
+چطور؟
_نمیدونم زیاد ازت سوال میپرسه و ناراحتم شد که امروز نیومدی اونجا
+لطف دارن
هوا کاملا تاریک شده بود و من و رادمانم خیره به اسمون بودیم مکان قشنگی بود برام
مخصوصا منی که عاشق شب و تاریکیم و دلم نمیخواست ازش دل بکنم
با دیدن نوری مثل نور چراغ قوه جفتمون پریدیم از ترس و بیشتر بهم نزدیک شدیم که
باعث شد صدای خش خشی بلند بشه و صدای اون ادم بلند بشه
_کی اونجاست؟
نور باعث میشد مشخص نشه صورت طرف
_نگهبانه اومده چک کنه ببینه کسی هست یا نه
+تو میدونستی نگهبان میاد چک میکنه اینجارو؟
لبخند دندون نماش در برابر اخمای من محو شد
الان چی بگم به اینا که من با دانشجوم چه غلطی دارم میکنم اینجا؟ای خدا
باید قایم شیم؟
نه اگه قایم شیم و پیدامون کنه بیشتر شک میکنه.
وای خدا.
سراسیمه از جام پاشدم تا گندمونو جمع کنم که رادمان هم مثل چسب،چسبید بهم.
حالا توی این موقعیت به جای اینکه فاصلشو با من حفظ کنه همینطور چسبیده بهم.
چشم غره ای بهش رفتم که یکدفعه نور چراغ قوه افتاد تو چشمم و اخم بلند شد.
صدای زمخت نگهبان بلند شد: اینجا چیکار میکنین نصف شبی هان؟ مگه نگفتم ورود به
اینجا ممنوعه؟
لب باز کردم بگم من استاد این دانشگاهم و اینم دانشجومه که براش تدریس میکنم ولی
رادمان زودتر از من گفت: ما کاری نمیکردیم اقای مشتاق،درس میخوندیم.
نگهبان که همون اقای مشتاق بود با لحجه جالب شمالیش گفت: کدوم ادم عاقلی میاد ۷ شب
تو حیاط خلوت دانشگاه درس بخونه اقاجان؟ باید به کمیته انضباطی خبر بدم.
پیش دستی کردم و ارنجمو کوبیدم تو پهلوی رادمان تا یدقه خفه شه... با ملایمت گفتم: اقای
مشتاق من استاد اینجام حتما منو دیدین! ما اینجا درس کار میکردیم فقط بخاطر ازمونی که
این اقا پیش رو داره.
اقای مشتاق نگاه مشکوکی بهمون انداخت و گفت: چی بگم دخترم من که شناخت کاملی از
شماها ندارم باید وظیفمو انجام بدم...نمیگم خدایی نکرده کاری کردین یا چیز دیگه،من موظفم
که گزارش بدم. اقای محبی هنوز نرفتن دنبال من بیاین این مسئله رو باهاش درمیون بزارم.
کلافه پوفی کشیدم و خیره شدم به چشمای شیطون رادمان.
خم شد و دور از چشم نگهبان زیر گوشم گفت:اش نخورده و دهن سوخته! حداقل اگه یه
کاری میکردیم میشد تحمل ک.....
با چشم غره ای که بهش رفتم خودش ساکت شد!
این اصلا نمیخواست از رو بره انگار!
خیره خیره تو چشمام زل میزنه درمورد اعمال شیطنت امیز حرف میزنه! بی حیا.
پشت سر اقای مشتاق توی محوطهی تاریک قدم میزدیم سمت ساختمون تا تکلیفمونو
مشخص کنیم.
زیادی خسته بودم و جون نداشتم،فقط پاهام روی زمین کشاله میخورد.
رادمان ابرویی بالا انداخت و گفت: شهرزاد حالت خوبه؟
+اره،خوبم.
سری تکون داد و بالاخره از اون محوطهی بزرگ دانشگاه رد شدیم و رسیدیم به دفتر کار
اقای محبی.
اقای محبی بعد اینکه به اقای مشتاق توضیح داد ما هیچ کار خلافی نکردیم و درواقع برای
تدریس رفتیم بالاخره اقای مشتاق گیر سه پیچشو باز کرد و تشریفشو برد.
اقای محبی نگاه سنگینی بهمون انداخت و رو به من گفت: خانوم فرهمند شما میدونستین
رفتن به اونجا ممنوعه؟
یکم احساس خجالت میکردم...با صدای ارومی گفتم: بله استاد، ولی چون مکان دیگه ای
برای تدریس گیر نیاوردیم مجبور شدم اخرین جلسه رو اونجا برگذار کنم.
محبی بی حرف به رادمان نگاه کرد که میشد از چشماش خوند داشت واسش خط و نشون
میکشید.
رادمانم از خنده سرخ شده بود ولی نخندید.
هرچی اتیشه از گور این بلند میشه...من خلم که با طناب این میرم تو چاه!
اقای محبی مرخصمون کرد...از اتاق اومدیم بیرون و چند قدمی بدون حرف راه رفتیم و یهو
سرم گیج رفت و داشتم با مخ میخوردم زمین که رادمان بازوهامو گرفت و نگهم داشت.
چشمام سیاهی میرفت از خستگی.
واقعا این روزا کمتر به خودم میرسیدم.
ی غیر قابل درکی که تو چشما و لحنش بود گفت: چیشد شهرزاد؟ امروز
رادمان با نگران
چرا انقدر داغونی؟
سعی کردم روی پای خودم وایستم ولی رادمان بازم ولم نکرد.
دست و پام ضعف کرده بود و سردم بود.
+چیزی نیست فکر کنم زیادی از خودم کار کشیدم.



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 84

_میخوای بریم بیمارستان؟
+نه بابا بیمارستان چی،چیکارم مگه
سرمو کج کردم سمت صورتش تا ببینمش
+برای یه سرگیجه میرن بیمارستان مگه؟
خودمو تکون دادم تا ولم کنه ولی انگار نه انگار
_اگه چیز مهمی باشه چی؟برای چی اصال به فکر خودت نیستی تو؟
صورتم درهم فرو رفت از این همه جدیتش
بازوهامو ول کرد و دستشو پشتم گذاشت و نسبتا هلم داد به سمت جلو
+ اوی چیکار میکنی؟!
_برو سوار ماشینت شو حرف نزن
چشمام از این حرفش گرد شد
+ولم کن ببینم
یهو باصدای نسبتا بلندی گفت
_شهرزاد بهت میگم برو سوار ماشینت شو نمیفهمی؟
عجبااا این مردام همه چیو به همون صدای بلندشون میبینن ولی بخاطر اون همه جذبه ای که
داشت ساکت شدم و همونطور که دستش پشتم بود به سمت ماشینم رفتیم
در راننده رو باز کرد برام و کمکم کرد بشینم هرچیم میگفتم خوبم ولم کن انگار کر شده بود
بچه
در و بست و رفت
خداروشکری گفتم و نفس عمیقی کشیدم که رفت
ماشین و استارت زدم که یهو در سمت همراه باز شد و رادمان نشست
چه خبره؟؟
+چیکار میکنی تو؟
خیلی معمولی نگاهم کرد
_نمیخوای راه بیوفتی؟
دستمو رو فرمون گذاشتم و کامل برگشتم سمتش
+کجا؟چرا سوار ماشین من شدی؟
-نکنه توقع داری تنهات بزارم با این حالت
+دارم میگم من خوبم...
حرفم تموم نشده بود که دوباره سرم گیج رفت و چشمام تار شد سرمو پایین انداختم و با
انگشتام سرمو مالیدم
اصلا همش بخاطر اینه که انقد منو حرص میده
_اره مشخصه چقدر خوبی پیاده شو تا خودم رانندگی کنم دختره لجباز
تیکه اخرشو خیلی اروم گفت ولی من شنیدم سرمو بلند کردم و چشم غره ای رفتم بهش
مجبور بودم به حرفش گوش بدم چون ممکن بود تصادف کنم
کاری که گفت و انجام دادم و جاهامونو عوض کردیم
در طول راه چشمامو بسته بودم و سرمو به صندلی تکیه داده بودم
نمیدونم چقدر گذشته بود که بازوم به حالت نوازش وار لمس شد
سرمو چرخوندم سمتش بعد چشمامو باز کردم که تو فاصله ی خیلی کمی از خودم دیدمش
به سمتم خم شده بود و نگاهم میکرد
حرفی نزدم و به چشماش نگاه کردم
بعد چند ثانیه با صدای ارومی گفت
_رسیدیم،میتونی پیاده شی یا بیام کمک؟
سرمو کج کردم تا ببینم کجا رسیدیم
اینجا که خونه خودشون بود
با شدت برگشتم سمتش و تهاجمی گفتم
+چرا منو اوردی خونه خودتون؟
همینطور که در ماشین و باز میکرد گفت
_پیاده شو حرفم نزن به مامانم تو راه پیام دادم که دارم میارمت اینجا و حالت خوب نیست
نکنه میخواستی تنها بمونی تو اون خونه ها؟!بیمارستان که نیومدی اینجا دیگه به انتخاب
خودت نیست پیاده شو
با دهن باز به این سخنرانیش نگاه میکردم
با حیرت گفتم:واقعا فکر کردی میام داخل؟!
خم شد سمتم و خیلی جدی گفت:واقعا فکر کردی نمیارمت داخل؟
از اینهمه نزدیکی شوکه شده بودم.
چقدر این ادم خیره سر و پرروئه اخه.
مثل دختربچه های تخس دست به سینه و اخمو نشستم سرجام و درحالی که به روبرو نگاه
میکردم گفتم:من نمیام داخل...اصلا عمرا ابدا.
زیرچشمی نگاهش کردم که یه ابروش بالا پرید،بعد کمی مکث نشست سرجاش و درحالی
که گوشیشو درمیاورد با لحن عجیبی گفت:پس زنگ بزنم به مامانم بگم استادم نمیخواد بیاد
خونمون؟
چپکی نگاهش کردم...خیلی زشته خب زنگ بزنه اینطوری بگه،خیلی قدرنشناس دیده میشم!
پوف کالفه ای کشیدم و درحالی که از ماشین پیاده میشدم با حرص گفتم:اخرش منو دقم
میدی رادمان با این کارات.
اروم خندید و نجوا کرد:خدانکنه.
اخه با چه حسابی برای حال بدیم باید برم خونش؟
از دست این رادمان.
با بی حوصلگی پشت سرش راه افتادم.
وارد حیاطش شدیم که دوباره خیرهی قشنگیش شدم.
با اینکه هوا یکم سرد کرده بود ولی هنوز قشنگیشو داشت.
با گفتن یاالله وارد خونه شد و منم پشت سرش رفتم.
از اینکه هی مزاحم مادر و پدرش میشدم خجالت میکشیدم.
بدم میومد حس بدی از من بهشون دست بده.
با لبخند ملیحی سلام کردم که مادرش اومد جلو و با لحن صمیمانه ای گفت:حالت چطوره
دخترم؟ رنگ و روت پریده،چیزی خوردی؟
+خیلی ممنون حال شما چطوره،فکر کنم زیادی از خودم کار کشیدن باید به خودم یکم
مرخصی بدم...اره یه چیزی خوردم ممنون .
اره فقط از بالای شاه پسرتون حرص خوردم حرص!
با اصرارای مامان رادمان روی مبل نشستم ولی اینکه باباشون نبود برام عجیب بود ولی




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
✾࿐༅༅࿐✾

رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی


پارتِ : 85

چیزی نگفتم.
مامان رادمان یه لیوان چایی و کلی باقلوا و مسقطی و خوراکی های شیرین دیگه اورد که
ادم دلش ضعف میرفت براشون.
با خنده گفت:بخور نوش جونت،اینارو عمهی رادمان از یزد اوردن.
با اینکه چایی خور نبودم ولی خب زشت بود اگه دست رد به سینشون میزدم.
با لبخند گنده ای تشکر کردم و با ذوق خواستم باقلوا بزارم تو دهنم که یهو رادمان
گفت:مامان جان،استاد چایی نمیخورن،قهوه میخورن بیشتر اوقات.
ای لال بمیری رادمان...
_عه خب من بلد نیستم قهوه درست کنم
+اشکال نداره خانوم ملکی رادمان جان اشتباه گفتند من چاییم میخورم
رادمان جان!زرشک!این از کجا درومد اخه؟!
رادمان کامل برگشت سمتم و نگاهی عمیق بهم انداخت و بعد لب زد
_بهت نمیخوره انقد تعارفی باشیا
محلش ندادم و به حاج خانوم لبخندی زدم که جوابمو با لبخند داد و دوباره کلی تعارف کرد
که خوراکی هارو بخورم حتما
_بابا کجاست؟
_وقت دکتر داشت داییت اومد بردش
_حالش چطوره؟
_بهتره،از صبح کلی سراغتو گرفت گفتم دانشگاهی
خودمو مشغول خوردن کرده بودم انگار که حواسم به حرفاشون نیست
شاید دوست نداشته باشن خب!
و از طرفی انقدر میز رنگارنگی که جلوم بود خوشگل بود که دلم نمیومد نخورمشون
با ولع مشغول خوردن بودم که دیدم سکوت عجیبی شده
همونطور که باقلوا پر از عسل و پسته با دندونام نصف میکردم سرمو بلند کردم و با لبخند
عمیق رادمان رو به رو شدم بدون اینکه صداش در بیاد لب زد
نوش جان
البته فکر کنم همینو گفت لب خونی کردم دیگه...
احساس کردم لپام گل انداخت لبام که پر از عسل شده بود و تو دهنم بردم و مکیدمشون
مامان رادمان پیشمون نبود نمیدونم کی رفت که اصلا متوجه نشدم
بااون نگاه رادمانم کلا اشتهام کور شد و خودمو عقب کشیدم
اخی،فشارم اومد سرجاشا
انگار تو بدنم کلی انرژی جمع شد سر خوردن همینا
_چند روز مرخصی بگیر و نیا دانشگاه
باتعجب نگاهش کردم
+چرا نیام
_تو خونه استراحت کن یکم چخبره همش کار،کار
+من خودم میدونم چیکار کنم اقای ملکی بهتره دخالت نکنید تو کارم
بعد این حرفم رادمان تو خودش فرو رفت خیلی ضایع بود که ناراحت شده ازم
تا اخر شب مامانش کلی بهم رسید و پدرشم دیدم دم رفتنم، رادمان گفت خودش منو میرسونه
قبلش مامانش کلی کیفمو پر از خوراکی کرد هرچیم گفتم لازم نیست گوش نداد به حرفم
رادمان به خونه رسوندم و حرف خاصیم نزد انگار هنوز دلخور بود
منم تشکری کردم ازش و رفتم داخل
و نمیدونم چیشد که به حرف رادمان گوش دادم و بعد صحبت با مدیر سه روز مرخصی
گرفتم ازش...


ادامه دارد.....



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
دم دمای صبح
کامران مولایی
#دم دمای صبح

#کامران مولایی

یک جرعه دلخوشی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

🌸امشب برایت
چه بخواهم ز "خدا" ؟

🌸بهتـر از اینكه خودش
پنجره باز اتاقت باشد
🌸عشق، محتاج نگاهت باشد
خلق، لبریز دعایت باشد
🌸و دلت تا به ابد
وصل خدایی باشد
🌸که همین نزدیکی‌ست

شبتون بخیر و زیبا 🌸

    🧿 ‌‌
‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍🌧🌺‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎﷽🌺🌧🧿

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💜💫بـه نـام خـداونـد نـیـکـوسـرشـت
⚪️💫کـه او در جـهـان بـذرنـیـکـی بـکـشـت

💜💫خــــدایــــا...
⚪️💫روزمـــــان را
💜💫بـا نـام تـو آغــاز مـی‌كـنـیـم
⚪️💫نـــام تـــو آرامـــش
💜💫لـحـظــه‌‌‌هــايــمــان اســت
⚪️💫و مـی‌دانـیـم امـروز بـركـت را
💜💫مـهـمـان لـحـظـه‌‌هـايـمـان خـواهـی كـرد

💜بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
⚪️الـــهــی بــه امــیــد تـــو

    🧿 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍🌧🌺‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎﷽🌺🌧🧿

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ دعای امروز 🌷❤️🌷

خدایا🙏 در اولین روز خرداد
دستمان را پُر کن و دلمان را خالی
دستمان را از مهربانی👐
و دلمان را از کینه💕

بارالها 🙏
در همه مشکلات روزمره
دوستانم رایاری کن
دستی به زندگیشان بکش
وغرق درخوشبختی کن🙏💕

آمین یا قاضِیَ الْحاجات 🙏
ای برآورنده ی حاجت ها 🙏

    🧿 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍🌧🌺‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎﷽🌺🌧🧿

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خورشت #خورشت_کاری با سیب‌زمینی سرخ‌کرده و کته

برای ۴ نفر:
پیاز: ۴ عدد
سیر: ۳-۴ حبه
گوشت خورشتی: ۷۰ گرم برای هر نفر
گوشت رو به انتخاب خودتون انتخاب کنید:
گوسفندی، گوساله با مرغ (گیاه‌خواران عزیزم قارچ هم گزینه خوبیه)
ادویه کاری: ۲ قاشق چایخوری کوچیک (سر پُر) یا ۳ قاشق کوچیک سرخالی
چوب دارچین
زعفرون
سیر و پیاز رو خوب سرخ کنید (با آب کاراملی کنید) گوشت و ادویه رو بزنید ۱۵ دقیقه سرخ کنید. آب‌جوش بریزید و ۱۰۰ دقیقه بپزید، ۱۵ دقیقه آخر نمک و یکم زعفرون بریزید و تمام
سیب‌زمینی و کته هم برای تکمیل بشقاب درست کنید.
نوش جونتون



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#فیلم_نوشیدنی_چربی‌سوزی_کاهش_اشتها

این نوشیدنی از ترکیب شیر، دارچین، عسل و سبوس‌برنج قهوه‌ای درست میشه. طبع این نوشیدنی معتدل هستش. دارچین و عسل سردی و رطوبت شیر رو کاهش میده. برای بیشتر کردن چربی‌سوزی میتونید مقدار کمی زنجبیل بهش اضافه کنید.

دارچین سوخت‌وساز بدن رو بالا میبره. سبوس‌برنج سرشار از فیبر هستش و سیری طولانی مدت ایجاد میکنه‌. در کاهش اشتها هم بسیار موثره.

این ترکیب منبع خوبی از پروتئین هستش و در کنار ورزش کردن کمک میکنه عضله‌سازی داشته باشید و درصد چربی بدن کمتر بشه

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#نوشیدنی_خنک_اسموتی_تمشک

مواد لازم

تمشک : 2/1 فنجان
آناناس : 2/1 فنجان
آب آناناس : 1 فنجان
آب پرتقال : 1 فنجان
ماست : 2/1 فنجان
موز : 1 عدد


طرز تهیه

1- تمشک، آناناس، آب پرتقال و آب آناناس و موز را درون مخلوط کن ریخته و به مدت یک دقیقه در سرعت بالا تنظیم نمایید. بعد از آن سرعت مخلوط کن را کم کرده تا مواد خوب ترکیب گردند

2- بعد از ترکیب شدن خوب مواد با همدیگر آن را در لیوان ریخته و سرو کنید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#ژله_موش_پنیر

یه ژله موز تو قالب گرد درست میکنی (اگه موزت کم رنگه .. رنگ اضافه کن).
وقتی ژله خودش و گرفت..و تو ظرف سرو برگردوندی... با اسکوپ کوچیک روش و چند تا سوراخ کن. این میشه پنیر.
موش هم در قالب تخم مرغ
ژله بی رنگ و با بستنی مخلوط و آماده کن.
میشه بدن موش.
با پاستیلهای رنگی گوش و دهن و دم موش و بزار. و با ترافل کاکایویی (تیره ) چشم.
به جای ژله ی موز ژله بستنی موز درست کنید تا پر رنگ باشه.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#جوجه_چینی

فیله یا سینه مرغ نواری شده حدود 500 گرم
آرد سفید سه صفر(شیرینی پزی) 130 تا 150 گرم...حدود یک پیمانه ولی ممکن است بسته به جنس آرد کمی بیشتر یا کمتر مصرف شود
تخم مرغ 3 عدد
ماءالشعیر بدون طعم(کلاسیک) 1/4 پیمانه
شیر ولرم 1/4 پیمانه
زعفران دمکرده 1/2 قاشق چایخوری(به منظور خوشرنگ شدن بنیه در زمان سرخ شدن و از بین بردن بوی زُهم تخم مرغ)
خمیر مایه فوری 1 قاشق چایخوری استاندارد
روغن مایع 2 قاشق غذاخوری
شکر نصف قاشق چایخوری
نمک؛فلفل،مودر سیر یا سیر به میزان لازم
سس خردل حدود 1 تا قاشق مرباخوری(به دلخواه)
مقداری آرد اضافی برای کاور نهایی فیله های مرغ

ابتدا مرغها را با مقداری نمک+فلفل+پودر سیر یا سیر+سس خردل(به دلخواه)مزه دار کرده و 2 تا 3 ساعت در یخچال استراحت دهید تا کاملا مزه دار شوند

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالاد_روسی


مواد لازم

گوجه فرنگی گیلاس 50 گرم
خیار تازه 2 عدد
فلفل شیرین 1 عدد
پیاز شیرین 1 عدد
پنیر فتا 100 گرم
کاهو 300گرم
روغن زیتون به میزان لازم
آب لیمو تازه به میزان لازم
نمک به میزان لازم
فلفل به میزان لازم
زیتون به میزان لازم

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#چیکن استریپس

فیله مرغ
سس خردل یک ق غ
روغن زیتون یک ق غ
آرد حدود 350 گرم
آب و یخ
ادویه هایی که استفاده کردم(نمک، فلفل سیاه، آویشن، پودر سیر، پاپریکا و پولبیبر در صورت)

بانکی که من استفاده کردم برای دوازده فیله مرغ بود. 
.
فیله های مرغ رو دو ساعت داخل یخچال بزارید تا مزه دار بشه.
.
مقدار آرد تا انتها باید زیاد باشه پس اگه آرد کم اومد دوباره اضافه کنید.
.
از ادویه هایی که برای مزه دار شدن فیله ها استفاده کردم برای طعم دار کردن آرد هم استفاده کردم.
.
مخارج بعد از پولکی کردن فیله های مرغ اون هارو سرخ کنید که پولک های قشنگ تری داشته باشید.
.
اگر میخوایید استریپس ها زرد ترشه به آرد زردچوبه هم اضافه کنید.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌟در ایـن شـب‌ زیبـای بـهاری

🌟آرزویـم  ایـن اسـت کـہ
🌸کہ بهاری بشود روز و شبت

🌟کہ ببارد بـه تـمام رخ تـو
🌸شـادی و شور و شعف

🌟و مـن از دور بـبینـم
🌸کہ پر از لبخند است
🌟چشم و دنیا و دلت

🌸 شـب بر شما خـوش


@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸در شروع ماه خرداد
🍃کلی براتون آرزو های قشنگ دارم

🌸الهی
🍃حال دلتون همیشه خوش باشه
🌸الهی
🍃که به هرچیزی که تو زندگیتون میخواین برسید

🌸الهی
🍃همون جایی باشین که دلتون میخواد
🌸الهی
🍃همیشه خدا باهاتون باشه
    🦋🧿 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍🌧🌺‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎﷽🌺🌧🧿 🦋

🌸الهی
🍃که همیشه لبتون خندون
🌸و دلتون شاد و تنتون سالم باشه
🍃الهی
🌸خدا یه عشق پاک بهتون بده

🌸الهی
🍃خرداد مـــاه شروع بهترین ها براتون باشہ
🌸الهی
🍃روزگارتون قشنگ باشه

🌸امروز هرچی آرزوی خوبه مال تو

@kadbanoiranii 💐