🌹
🌸ذیقعده شد و
🎊بهـار ایران آمـد
🌸در مشهد و قم
🎊دو گنج پنهـان آمـد
🌸در روز یکم
🎊کریمـه آل رسول
🌸در یازدهم
🎊شـاه خراسـان آمـد
🌸میلاد حضرت
🎊معصومه سلام الله علیها
🌸و روز دختـر
🎊و آغاز دهه کرامت
🌸برشما خوبان خجسته و مبارک
@kadbanoiranii
🌸ذیقعده شد و
🎊بهـار ایران آمـد
🌸در مشهد و قم
🎊دو گنج پنهـان آمـد
🌸در روز یکم
🎊کریمـه آل رسول
🌸در یازدهم
🎊شـاه خراسـان آمـد
🌸میلاد حضرت
🎊معصومه سلام الله علیها
🌸و روز دختـر
🎊و آغاز دهه کرامت
🌸برشما خوبان خجسته و مبارک
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزیین_کیک
با ماسوره ی حصیری کیکتو اینجوری دیزاین کن
همینقدر راحت و شیک و ساده
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#تزیین_کیک
با ماسوره ی حصیری کیکتو اینجوری دیزاین کن
همینقدر راحت و شیک و ساده
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کتلت_روسی
مواد لازم:
🍔مخلوط گوشت گوساله و گوسفند چرخ شده: ۲۵۰ گرم
🍔پیاز: ۱ عدد
🍔سیب زمینی: ۱ عدد
🍔نان تست: ۲-۱ عدد
🍔شیر: ۱/۲ لیوان
🍔تخم مرغ: ۱ عدد
🍔سیر: ۲-۱ حبه
🍔جعفری و برگ کرفس: مقداری
🍔نمک، فلفل سیاه
🍔روغن برای سرخ کردن
طرزتهیه:
ابتدا نان تست ها رو داخل شیر به مدت ۳۰ دقیقه قرار دهید.
در این فاصله جعفری، کرفس، پیاز، سیب زمینی، سیر رو داخل مخلوط کن بریزید و انقدر بزنید تا یه دست شوند.
بعد نان تست آغشته به شیر رو اضافه کنید و مجدد هم بزنید حال تمام مواد فوق به گوشت اضافه کنید و به مواد نمک، فلفل سیاه و تخم مرغ هم بیافزایید و کمی ورز بدهید
بعد با دست آنها را گرد کرده و حالت دهید و داخل آرد سفید بغلتانید و در روغن داغ دو طرفش رو سرخ کنید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
مواد لازم:
🍔مخلوط گوشت گوساله و گوسفند چرخ شده: ۲۵۰ گرم
🍔پیاز: ۱ عدد
🍔سیب زمینی: ۱ عدد
🍔نان تست: ۲-۱ عدد
🍔شیر: ۱/۲ لیوان
🍔تخم مرغ: ۱ عدد
🍔سیر: ۲-۱ حبه
🍔جعفری و برگ کرفس: مقداری
🍔نمک، فلفل سیاه
🍔روغن برای سرخ کردن
طرزتهیه:
ابتدا نان تست ها رو داخل شیر به مدت ۳۰ دقیقه قرار دهید.
در این فاصله جعفری، کرفس، پیاز، سیب زمینی، سیر رو داخل مخلوط کن بریزید و انقدر بزنید تا یه دست شوند.
بعد نان تست آغشته به شیر رو اضافه کنید و مجدد هم بزنید حال تمام مواد فوق به گوشت اضافه کنید و به مواد نمک، فلفل سیاه و تخم مرغ هم بیافزایید و کمی ورز بدهید
بعد با دست آنها را گرد کرده و حالت دهید و داخل آرد سفید بغلتانید و در روغن داغ دو طرفش رو سرخ کنید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کیک_خیس_شکلاتی
تخم مرغ ۴ عدد
شکر یک پیمانه
شیر ولرم یک پیمانه سرخالی
آرد ۲ پیمانه
بکینگ پودر یک قاشق چایخوری پر
پودر کاکائو ۳ قاشق غذاخوری
روغن مایع نصف پیمانه
وانیل نصف قاشق چایخوری
خشگلا طرز تهیه توی فیلم کاملا مشخصه .
قالب گرد به قطر ۲۵ سانت .
مدت تقریبی پخت ۴۰ دقیقه
دمای فر گازی ۱۸۰ درجه
فر برقی ۱۶۵ تا ۱۷۰ درجه
مواد لازم سس شکلاتی ؛
شیر دو پیمانه
شکر یک چهارم پیمانه
روغن مایع یک چهارم پیمانه
پودر کاکائو یک قاشق غذاخوری
شکلات تخته ای ۱۳۰ گرم ( تلخ یا شیری باشه فرقی نداره تا ۱۵۰ گرم شکلات میتونید استفاده کنید )
بعد از اینکه سس رو روی کیک ریختید حتما اجازه بدید چند ساعتی کیک تو یخچال استراحت کنه .
سس و کیک هردو باید ولرم باشند بعد روی کیک ریخته بشه .
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
تخم مرغ ۴ عدد
شکر یک پیمانه
شیر ولرم یک پیمانه سرخالی
آرد ۲ پیمانه
بکینگ پودر یک قاشق چایخوری پر
پودر کاکائو ۳ قاشق غذاخوری
روغن مایع نصف پیمانه
وانیل نصف قاشق چایخوری
خشگلا طرز تهیه توی فیلم کاملا مشخصه .
قالب گرد به قطر ۲۵ سانت .
مدت تقریبی پخت ۴۰ دقیقه
دمای فر گازی ۱۸۰ درجه
فر برقی ۱۶۵ تا ۱۷۰ درجه
مواد لازم سس شکلاتی ؛
شیر دو پیمانه
شکر یک چهارم پیمانه
روغن مایع یک چهارم پیمانه
پودر کاکائو یک قاشق غذاخوری
شکلات تخته ای ۱۳۰ گرم ( تلخ یا شیری باشه فرقی نداره تا ۱۵۰ گرم شکلات میتونید استفاده کنید )
بعد از اینکه سس رو روی کیک ریختید حتما اجازه بدید چند ساعتی کیک تو یخچال استراحت کنه .
سس و کیک هردو باید ولرم باشند بعد روی کیک ریخته بشه .
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کیک_خیس_شکلاتی
کیک خوشمزه و پرطرفدار تقدیمتون😍😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
کیک خوشمزه و پرطرفدار تقدیمتون😍😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_خیس_شکلاتی
از استاد زحمتی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کیک_خیس_شکلاتی
از استاد زحمتی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#شربت_ریحان از استاد فریبا سعادتی
ریحان حتما بنفش ۲۰۰ گرم
شکر ۱ پیمانه(لیوان)
آب جوش ۴ پیمانه (لیوان)
گلاب ۲ ق غ
هل و چوب دارچین اختیاری
آب نصف لیمو سنگی یا ۲ ق غ
ریحان آب جوش شکر گلاب را در دمای محیط با دربسته نیم ساعت استراحت داده
سپس آب لیمو اضافه شده که اینجاس که قرمز خواهد شد
🔴ریحان بنفش باشد رنگ خوبی خواهد داد
🔵میتوانید کمی رنگ خوراکی هم دلبخواهی اضافه کنید
⚪️من زمانی که رنگ نیاز داشته باشد ترجیحا از ۳ ق غ شربت آلبتلو استفاده میکنم
بلاشک بینظیییییره شک نکنین عاشقش میشید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#شربت_ریحان از استاد فریبا سعادتی
ریحان حتما بنفش ۲۰۰ گرم
شکر ۱ پیمانه(لیوان)
آب جوش ۴ پیمانه (لیوان)
گلاب ۲ ق غ
هل و چوب دارچین اختیاری
آب نصف لیمو سنگی یا ۲ ق غ
ریحان آب جوش شکر گلاب را در دمای محیط با دربسته نیم ساعت استراحت داده
سپس آب لیمو اضافه شده که اینجاس که قرمز خواهد شد
🔴ریحان بنفش باشد رنگ خوبی خواهد داد
🔵میتوانید کمی رنگ خوراکی هم دلبخواهی اضافه کنید
⚪️من زمانی که رنگ نیاز داشته باشد ترجیحا از ۳ ق غ شربت آلبتلو استفاده میکنم
بلاشک بینظیییییره شک نکنین عاشقش میشید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم
#پیتزا_شکاری
استاد حسام حسینی
برای درست کردن خمیر پیتزا حدود پانصد گرم آب ولرم رو با پنجاه گرم شیر و پنجاگرم روغنمایع رو با ده گرم نمک ،ده گرم مایه خمیر،ده گرم شکر خوب مخلوط کنید و حدود یک کیلو آرد مهبد رو بهش اضافهکنید و خوب ورز بدهید و نیم ساعت در دمای محیط بهش استراحت بدهید و برای هر نفر دویست و بیست گرم خمیر پر نظر بگیرید و چونه کنید و داخل قالب پیتزا پهن کنید
سه عدد گوجه فرنگی رو داخل غذا ساز پوره کنید با کره و روغن و نمک و فلفل و آویشن تفت بدهید و بعد مقداری سس باربیکیو رو هم بهش بزنید و روی خمیر بمالید و بعد پنیر پیتزا و سوسیس چوریستو از برند سولیکو و قارچ و فلفل دلمه ای و پیاز رنده شده بریزید و به مدت هفت دقیقه با دمای دویست و پنجاه درجه بپزید و نوش جان کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده
#پیتزا_شکاری
استاد حسام حسینی
برای درست کردن خمیر پیتزا حدود پانصد گرم آب ولرم رو با پنجاه گرم شیر و پنجاگرم روغنمایع رو با ده گرم نمک ،ده گرم مایه خمیر،ده گرم شکر خوب مخلوط کنید و حدود یک کیلو آرد مهبد رو بهش اضافهکنید و خوب ورز بدهید و نیم ساعت در دمای محیط بهش استراحت بدهید و برای هر نفر دویست و بیست گرم خمیر پر نظر بگیرید و چونه کنید و داخل قالب پیتزا پهن کنید
سه عدد گوجه فرنگی رو داخل غذا ساز پوره کنید با کره و روغن و نمک و فلفل و آویشن تفت بدهید و بعد مقداری سس باربیکیو رو هم بهش بزنید و روی خمیر بمالید و بعد پنیر پیتزا و سوسیس چوریستو از برند سولیکو و قارچ و فلفل دلمه ای و پیاز رنده شده بریزید و به مدت هفت دقیقه با دمای دویست و پنجاه درجه بپزید و نوش جان کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آش_برگ_انگور
تا حالا با برگ مو آش پختی؟😯😅
چیا میخوایم برای 4 نفر
بلغور گندم نصف لیوان
برنج نمیدونه ی ایرانی 1/4 لیوان
لپه 1/4 لیوان
برگ انگور یا مو 300 تا 400 گرم
نمک، فلفل سیاه، زردچوبه
گوشت چرخ کرده گوسفندی یا مرغ
آبغوره نصف لیوان یا کمتر
پیاز 1 عدد
سیر3، 4 حبه
مرزه و شوید خشک هر کدام کمتر از 2 ق غ
نعنا خشک مقداری برای نعنا داغ
پارت اول
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
تا حالا با برگ مو آش پختی؟😯😅
چیا میخوایم برای 4 نفر
بلغور گندم نصف لیوان
برنج نمیدونه ی ایرانی 1/4 لیوان
لپه 1/4 لیوان
برگ انگور یا مو 300 تا 400 گرم
نمک، فلفل سیاه، زردچوبه
گوشت چرخ کرده گوسفندی یا مرغ
آبغوره نصف لیوان یا کمتر
پیاز 1 عدد
سیر3، 4 حبه
مرزه و شوید خشک هر کدام کمتر از 2 ق غ
نعنا خشک مقداری برای نعنا داغ
پارت اول
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آش بزارین با حرارت ملایم بپزه و جابیفته و لعاب بندازه.
بلغور گندم رو از شب قبل خیس کنید.
برنج و لپه هم از 4 ساعت قبل خیس بخوره خیلی بهتره.
از برگهای نازک انگور استفاده کنید.
میزان آبغوره به ذائقه ی شما بستگی داره
پارت دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
بلغور گندم رو از شب قبل خیس کنید.
برنج و لپه هم از 4 ساعت قبل خیس بخوره خیلی بهتره.
از برگهای نازک انگور استفاده کنید.
میزان آبغوره به ذائقه ی شما بستگی داره
پارت دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزيين_كاپ_كيك با گل رز #كيك
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#تزيين_كاپ_كيك با گل رز #كيك
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 82
یهو با دیدن چیزی که تو دستش بود ترکیدم از خنده خودشم همراه من قش قش میخندید
+چقدم بهت میاد اقای ملکی
_ دقیقا همونقدی که به شما میاد خانوم فرهمند
انقد خنده دار شده بود که ترجیح دادم چیزی نگم
جارو سیخی همراه با خاک اندازی که نمیدونستم به چه دردش میخوره و از طرفی کلاه
نارنجی که رو سرش گذاشته بود واقعا بامزش کرده بود
+چرا نمیری رفتگر بشی هم بهت میاد هم دخترا به خاطر جذابیتت حاضر نمیشن خیابونارو
کثیف کنن
خم شده بود که برگارو جارو بکنه ولی باحرف من صاف وایستاد و فیگوری گرفت
_اون که اره تازه خودشونم میان کمکم ولی من دلم نمیاد این جذابیتو به غیر از خودت برای
کس دیگه خرج کنم
بااینکه حرفش به شوخی بود ولی دلم لرزید و لبخند قشنگی اومد رو لبم
+کارتو بکن اقای بامزه الان شب میشه نکنه تو تاریکی میخوای درس بخونی
_والا شهرزاد خانوم هرجا که تو باشی خود به خود روشن میشه نیاز به برق نیست
فقط نگاهش کردم بااینکه اون حواسش به من نبود و داشت برگارو جارو میکرد
کارش که تموم شد جارو و خاک اندازی که فهمیدم فایدش برای جمع کردن خاکای رو زمین
بود و برد و با ظاهر عادیش برگشت
اشاره ای به رو زمین کرد و گفت
_چطوره؟راضیی؟
+اره کارت خیلی خوبه استعدادم که داری، تو شغلت موفق میشی قطعا
خندید
چه خوبه که بهش بر نمیخوره
دوباره رفت سمت محوطه دانشگاه.
یکم منتظرش موندم و بعدش دیدم با یه تیکه پارچهی نسبتا کهنه و کوچیک تو دستش اومد.
سوالی نگاهش کردم و گفتم: این برای چیه؟
همینطور که سعی داشت یه جای خشک پیدا کنه تا پارچه رو پهن کنه گفت: میخوای روی
زمین خیس بشینی استاد؟
اهانی گفتم و نگاهی بهش انداختم که چقدر با دقت داشت پهنش میکرد.
یه گوشه روی پارچه نشست و به کنارش اشاره زد و گفت: بیا بشین...عجب جای دبشی
درست کردما.
اروم خندیدم و کنارش نشستم ولی چون یکم پارچه کم بود مجبور شدم یکم بچسبم بهش.
+خب...الان من به صورت کلی یه دور نمونه سوال و درس و برات توضیح میدم که دیگه
اشکالی نداشته باشی و ایشالله ازمون و خوب بدی.
یه نگاه عجیب و غریبی بهم انداخت و گفت:بدون رفع اشکالم میتونم ازمونمو خوب بدم.
واا، پس چرا اینهمه وقت براش گذاشتم و خودمو اذیت کردم که واسش کلاس بزارم؟!
طلبکارانه گفتم: پس چرا گفتی کلاس خصوصی برات بذارم؟ الان چیکار کنیم؟
چشماش رنگ شیطنت گرفت و با لحن عجیبی گفت: مگه حتما باید اینجا درس کار کنیم؟
خیلی کارای دیگه هم میتونی بکنیمااا.
گنگ نگاهش کردم که خودشو کشید سمتم و ناخوداگاه خم شدم عقب.
دستمو تکیه دادم به زمین و اونم درحالی که خم شده بود طرفم مردونه خندید و گفت: اصلا
بهت نمیاد ترسو باشی ببعی!
قلبم به شدت به قفسه سینم میکوبید و نمیدونستم چرا انقدر هیجان زده شده بودم!
درحالی که سعی میکردم جلوش کم نیارم اخمی کردم و با جزوهی توی دستم به سینش زدم
که بره عقب تر، لجوجانه گفتم: کی ترسیده؟ من؟ از چی باید بترسم دقیقا؟
بالفاصله دستمو که جزوه رو گرفته بودم و گرفت و روی سینش ثابت نگه داشت.
یه لحظه نفسم رفت و با چشمایی گرد شده نگاهی به دستای مردونش کردم که مچ دست
ظریفمو در بر گرفته بود.
دستام از سرما یخ زده بود ولی دستای اون گرم بود! نسبتا بلند خندید و گفت: استاد قیافتون
شبیه کسایی شده که تازه یه سکتهی ریز و رد کردن!
با حرفش به خودم اومدم و دستمو از زیر دستش و روی سینش کشیدم بیرون و با اخم
گفتم:شوخی و خنده بسه! من موظفم اخرین جلسمو هم برات رفع اشکال کنم حالا چه لازم
داشته باشی چه نداشته باشی!
پوف بی حوصله ای کشید و به جزوه خیره شد
به دیوار پشت سرم تکیه دادم و دفتر و جلوم گذاشتم مشغول نوشتم سوال شدم و همینطورم
توضیح دادمشون هر چند ثانیه یه بار صدای خمیازه های الکی رادمان و میشنیدم
بعد چند دقیقه صبرم به سر رسید و برگشتم سمتش
+چرا گوش نمیدی؟
_وقتی بلدم چیو گوش بدم؟
+پس چرا روز اولی که گفتم بهت نگفتی که بلدی هان؟
ابرویی بالا انداخت و نگاهشو گرفت ازم
+جواب نداشت سوالم؟؟
_فکر کن از اینکه باهات وقت بگذرونم خوشم میاد
دستم دور خودکار مشت شد و زبونم قفل شد
چی میخواستم بهش بگم
وسایل و ریختم تو کیفم زانوهامو تو بغلم گرفتم به هوایی نگاه کردم که کم کم داشت تاریک
میشد
نگاه سنگینش کاملا مشخص بود که روی منه
+ازمونتو خراب بدی تیکه بزرگت میشه گوشت اقای ملکی
تک خنده ای کرد
_نگران نباش کاری نمیکنم به تدریست شک کنن
از گوشه چشم نگاه چپی بهش انداختم
+ازت بعیدم نیست
لبخندی زد و مثل خودم به دیوار تکیه زد
تو فکر بودم... فضا کاملا جوری بود که این موقعیت و برام ایجاد کرده بود که به اتفاقاتی
که برام افتاده بود فکر کنم
همه چی زیادی برام پیچیده شده بود انگار
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇join
@kadbanoiranii
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 82
یهو با دیدن چیزی که تو دستش بود ترکیدم از خنده خودشم همراه من قش قش میخندید
+چقدم بهت میاد اقای ملکی
_ دقیقا همونقدی که به شما میاد خانوم فرهمند
انقد خنده دار شده بود که ترجیح دادم چیزی نگم
جارو سیخی همراه با خاک اندازی که نمیدونستم به چه دردش میخوره و از طرفی کلاه
نارنجی که رو سرش گذاشته بود واقعا بامزش کرده بود
+چرا نمیری رفتگر بشی هم بهت میاد هم دخترا به خاطر جذابیتت حاضر نمیشن خیابونارو
کثیف کنن
خم شده بود که برگارو جارو بکنه ولی باحرف من صاف وایستاد و فیگوری گرفت
_اون که اره تازه خودشونم میان کمکم ولی من دلم نمیاد این جذابیتو به غیر از خودت برای
کس دیگه خرج کنم
بااینکه حرفش به شوخی بود ولی دلم لرزید و لبخند قشنگی اومد رو لبم
+کارتو بکن اقای بامزه الان شب میشه نکنه تو تاریکی میخوای درس بخونی
_والا شهرزاد خانوم هرجا که تو باشی خود به خود روشن میشه نیاز به برق نیست
فقط نگاهش کردم بااینکه اون حواسش به من نبود و داشت برگارو جارو میکرد
کارش که تموم شد جارو و خاک اندازی که فهمیدم فایدش برای جمع کردن خاکای رو زمین
بود و برد و با ظاهر عادیش برگشت
اشاره ای به رو زمین کرد و گفت
_چطوره؟راضیی؟
+اره کارت خیلی خوبه استعدادم که داری، تو شغلت موفق میشی قطعا
خندید
چه خوبه که بهش بر نمیخوره
دوباره رفت سمت محوطه دانشگاه.
یکم منتظرش موندم و بعدش دیدم با یه تیکه پارچهی نسبتا کهنه و کوچیک تو دستش اومد.
سوالی نگاهش کردم و گفتم: این برای چیه؟
همینطور که سعی داشت یه جای خشک پیدا کنه تا پارچه رو پهن کنه گفت: میخوای روی
زمین خیس بشینی استاد؟
اهانی گفتم و نگاهی بهش انداختم که چقدر با دقت داشت پهنش میکرد.
یه گوشه روی پارچه نشست و به کنارش اشاره زد و گفت: بیا بشین...عجب جای دبشی
درست کردما.
اروم خندیدم و کنارش نشستم ولی چون یکم پارچه کم بود مجبور شدم یکم بچسبم بهش.
+خب...الان من به صورت کلی یه دور نمونه سوال و درس و برات توضیح میدم که دیگه
اشکالی نداشته باشی و ایشالله ازمون و خوب بدی.
یه نگاه عجیب و غریبی بهم انداخت و گفت:بدون رفع اشکالم میتونم ازمونمو خوب بدم.
واا، پس چرا اینهمه وقت براش گذاشتم و خودمو اذیت کردم که واسش کلاس بزارم؟!
طلبکارانه گفتم: پس چرا گفتی کلاس خصوصی برات بذارم؟ الان چیکار کنیم؟
چشماش رنگ شیطنت گرفت و با لحن عجیبی گفت: مگه حتما باید اینجا درس کار کنیم؟
خیلی کارای دیگه هم میتونی بکنیمااا.
گنگ نگاهش کردم که خودشو کشید سمتم و ناخوداگاه خم شدم عقب.
دستمو تکیه دادم به زمین و اونم درحالی که خم شده بود طرفم مردونه خندید و گفت: اصلا
بهت نمیاد ترسو باشی ببعی!
قلبم به شدت به قفسه سینم میکوبید و نمیدونستم چرا انقدر هیجان زده شده بودم!
درحالی که سعی میکردم جلوش کم نیارم اخمی کردم و با جزوهی توی دستم به سینش زدم
که بره عقب تر، لجوجانه گفتم: کی ترسیده؟ من؟ از چی باید بترسم دقیقا؟
بالفاصله دستمو که جزوه رو گرفته بودم و گرفت و روی سینش ثابت نگه داشت.
یه لحظه نفسم رفت و با چشمایی گرد شده نگاهی به دستای مردونش کردم که مچ دست
ظریفمو در بر گرفته بود.
دستام از سرما یخ زده بود ولی دستای اون گرم بود! نسبتا بلند خندید و گفت: استاد قیافتون
شبیه کسایی شده که تازه یه سکتهی ریز و رد کردن!
با حرفش به خودم اومدم و دستمو از زیر دستش و روی سینش کشیدم بیرون و با اخم
گفتم:شوخی و خنده بسه! من موظفم اخرین جلسمو هم برات رفع اشکال کنم حالا چه لازم
داشته باشی چه نداشته باشی!
پوف بی حوصله ای کشید و به جزوه خیره شد
به دیوار پشت سرم تکیه دادم و دفتر و جلوم گذاشتم مشغول نوشتم سوال شدم و همینطورم
توضیح دادمشون هر چند ثانیه یه بار صدای خمیازه های الکی رادمان و میشنیدم
بعد چند دقیقه صبرم به سر رسید و برگشتم سمتش
+چرا گوش نمیدی؟
_وقتی بلدم چیو گوش بدم؟
+پس چرا روز اولی که گفتم بهت نگفتی که بلدی هان؟
ابرویی بالا انداخت و نگاهشو گرفت ازم
+جواب نداشت سوالم؟؟
_فکر کن از اینکه باهات وقت بگذرونم خوشم میاد
دستم دور خودکار مشت شد و زبونم قفل شد
چی میخواستم بهش بگم
وسایل و ریختم تو کیفم زانوهامو تو بغلم گرفتم به هوایی نگاه کردم که کم کم داشت تاریک
میشد
نگاه سنگینش کاملا مشخص بود که روی منه
+ازمونتو خراب بدی تیکه بزرگت میشه گوشت اقای ملکی
تک خنده ای کرد
_نگران نباش کاری نمیکنم به تدریست شک کنن
از گوشه چشم نگاه چپی بهش انداختم
+ازت بعیدم نیست
لبخندی زد و مثل خودم به دیوار تکیه زد
تو فکر بودم... فضا کاملا جوری بود که این موقعیت و برام ایجاد کرده بود که به اتفاقاتی
که برام افتاده بود فکر کنم
همه چی زیادی برام پیچیده شده بود انگار
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇join
@kadbanoiranii
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 83
_چیزی شده؟
بدون نگاه بهش شونه ای بالا انداختم
_گرفته ای؟!
حرفی نزدم نکنه انتظار داشت سفره دلمو باز کنم براش!
_میدونی مامانم خیلی ازت خوشش اومده؟
با تعجب سرمو چرخوندم و به چشمای براقش خیره شدم
+چطور؟
_نمیدونم زیاد ازت سوال میپرسه و ناراحتم شد که امروز نیومدی اونجا
+لطف دارن
هوا کاملا تاریک شده بود و من و رادمانم خیره به اسمون بودیم مکان قشنگی بود برام
مخصوصا منی که عاشق شب و تاریکیم و دلم نمیخواست ازش دل بکنم
با دیدن نوری مثل نور چراغ قوه جفتمون پریدیم از ترس و بیشتر بهم نزدیک شدیم که
باعث شد صدای خش خشی بلند بشه و صدای اون ادم بلند بشه
_کی اونجاست؟
نور باعث میشد مشخص نشه صورت طرف
_نگهبانه اومده چک کنه ببینه کسی هست یا نه
+تو میدونستی نگهبان میاد چک میکنه اینجارو؟
لبخند دندون نماش در برابر اخمای من محو شد
الان چی بگم به اینا که من با دانشجوم چه غلطی دارم میکنم اینجا؟ای خدا
باید قایم شیم؟
نه اگه قایم شیم و پیدامون کنه بیشتر شک میکنه.
وای خدا.
سراسیمه از جام پاشدم تا گندمونو جمع کنم که رادمان هم مثل چسب،چسبید بهم.
حالا توی این موقعیت به جای اینکه فاصلشو با من حفظ کنه همینطور چسبیده بهم.
چشم غره ای بهش رفتم که یکدفعه نور چراغ قوه افتاد تو چشمم و اخم بلند شد.
صدای زمخت نگهبان بلند شد: اینجا چیکار میکنین نصف شبی هان؟ مگه نگفتم ورود به
اینجا ممنوعه؟
لب باز کردم بگم من استاد این دانشگاهم و اینم دانشجومه که براش تدریس میکنم ولی
رادمان زودتر از من گفت: ما کاری نمیکردیم اقای مشتاق،درس میخوندیم.
نگهبان که همون اقای مشتاق بود با لحجه جالب شمالیش گفت: کدوم ادم عاقلی میاد ۷ شب
تو حیاط خلوت دانشگاه درس بخونه اقاجان؟ باید به کمیته انضباطی خبر بدم.
پیش دستی کردم و ارنجمو کوبیدم تو پهلوی رادمان تا یدقه خفه شه... با ملایمت گفتم: اقای
مشتاق من استاد اینجام حتما منو دیدین! ما اینجا درس کار میکردیم فقط بخاطر ازمونی که
این اقا پیش رو داره.
اقای مشتاق نگاه مشکوکی بهمون انداخت و گفت: چی بگم دخترم من که شناخت کاملی از
شماها ندارم باید وظیفمو انجام بدم...نمیگم خدایی نکرده کاری کردین یا چیز دیگه،من موظفم
که گزارش بدم. اقای محبی هنوز نرفتن دنبال من بیاین این مسئله رو باهاش درمیون بزارم.
کلافه پوفی کشیدم و خیره شدم به چشمای شیطون رادمان.
خم شد و دور از چشم نگهبان زیر گوشم گفت:اش نخورده و دهن سوخته! حداقل اگه یه
کاری میکردیم میشد تحمل ک.....
با چشم غره ای که بهش رفتم خودش ساکت شد!
این اصلا نمیخواست از رو بره انگار!
خیره خیره تو چشمام زل میزنه درمورد اعمال شیطنت امیز حرف میزنه! بی حیا.
پشت سر اقای مشتاق توی محوطهی تاریک قدم میزدیم سمت ساختمون تا تکلیفمونو
مشخص کنیم.
زیادی خسته بودم و جون نداشتم،فقط پاهام روی زمین کشاله میخورد.
رادمان ابرویی بالا انداخت و گفت: شهرزاد حالت خوبه؟
+اره،خوبم.
سری تکون داد و بالاخره از اون محوطهی بزرگ دانشگاه رد شدیم و رسیدیم به دفتر کار
اقای محبی.
اقای محبی بعد اینکه به اقای مشتاق توضیح داد ما هیچ کار خلافی نکردیم و درواقع برای
تدریس رفتیم بالاخره اقای مشتاق گیر سه پیچشو باز کرد و تشریفشو برد.
اقای محبی نگاه سنگینی بهمون انداخت و رو به من گفت: خانوم فرهمند شما میدونستین
رفتن به اونجا ممنوعه؟
یکم احساس خجالت میکردم...با صدای ارومی گفتم: بله استاد، ولی چون مکان دیگه ای
برای تدریس گیر نیاوردیم مجبور شدم اخرین جلسه رو اونجا برگذار کنم.
محبی بی حرف به رادمان نگاه کرد که میشد از چشماش خوند داشت واسش خط و نشون
میکشید.
رادمانم از خنده سرخ شده بود ولی نخندید.
هرچی اتیشه از گور این بلند میشه...من خلم که با طناب این میرم تو چاه!
اقای محبی مرخصمون کرد...از اتاق اومدیم بیرون و چند قدمی بدون حرف راه رفتیم و یهو
سرم گیج رفت و داشتم با مخ میخوردم زمین که رادمان بازوهامو گرفت و نگهم داشت.
چشمام سیاهی میرفت از خستگی.
واقعا این روزا کمتر به خودم میرسیدم.
ی غیر قابل درکی که تو چشما و لحنش بود گفت: چیشد شهرزاد؟ امروز
رادمان با نگران
چرا انقدر داغونی؟
سعی کردم روی پای خودم وایستم ولی رادمان بازم ولم نکرد.
دست و پام ضعف کرده بود و سردم بود.
+چیزی نیست فکر کنم زیادی از خودم کار کشیدم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 83
_چیزی شده؟
بدون نگاه بهش شونه ای بالا انداختم
_گرفته ای؟!
حرفی نزدم نکنه انتظار داشت سفره دلمو باز کنم براش!
_میدونی مامانم خیلی ازت خوشش اومده؟
با تعجب سرمو چرخوندم و به چشمای براقش خیره شدم
+چطور؟
_نمیدونم زیاد ازت سوال میپرسه و ناراحتم شد که امروز نیومدی اونجا
+لطف دارن
هوا کاملا تاریک شده بود و من و رادمانم خیره به اسمون بودیم مکان قشنگی بود برام
مخصوصا منی که عاشق شب و تاریکیم و دلم نمیخواست ازش دل بکنم
با دیدن نوری مثل نور چراغ قوه جفتمون پریدیم از ترس و بیشتر بهم نزدیک شدیم که
باعث شد صدای خش خشی بلند بشه و صدای اون ادم بلند بشه
_کی اونجاست؟
نور باعث میشد مشخص نشه صورت طرف
_نگهبانه اومده چک کنه ببینه کسی هست یا نه
+تو میدونستی نگهبان میاد چک میکنه اینجارو؟
لبخند دندون نماش در برابر اخمای من محو شد
الان چی بگم به اینا که من با دانشجوم چه غلطی دارم میکنم اینجا؟ای خدا
باید قایم شیم؟
نه اگه قایم شیم و پیدامون کنه بیشتر شک میکنه.
وای خدا.
سراسیمه از جام پاشدم تا گندمونو جمع کنم که رادمان هم مثل چسب،چسبید بهم.
حالا توی این موقعیت به جای اینکه فاصلشو با من حفظ کنه همینطور چسبیده بهم.
چشم غره ای بهش رفتم که یکدفعه نور چراغ قوه افتاد تو چشمم و اخم بلند شد.
صدای زمخت نگهبان بلند شد: اینجا چیکار میکنین نصف شبی هان؟ مگه نگفتم ورود به
اینجا ممنوعه؟
لب باز کردم بگم من استاد این دانشگاهم و اینم دانشجومه که براش تدریس میکنم ولی
رادمان زودتر از من گفت: ما کاری نمیکردیم اقای مشتاق،درس میخوندیم.
نگهبان که همون اقای مشتاق بود با لحجه جالب شمالیش گفت: کدوم ادم عاقلی میاد ۷ شب
تو حیاط خلوت دانشگاه درس بخونه اقاجان؟ باید به کمیته انضباطی خبر بدم.
پیش دستی کردم و ارنجمو کوبیدم تو پهلوی رادمان تا یدقه خفه شه... با ملایمت گفتم: اقای
مشتاق من استاد اینجام حتما منو دیدین! ما اینجا درس کار میکردیم فقط بخاطر ازمونی که
این اقا پیش رو داره.
اقای مشتاق نگاه مشکوکی بهمون انداخت و گفت: چی بگم دخترم من که شناخت کاملی از
شماها ندارم باید وظیفمو انجام بدم...نمیگم خدایی نکرده کاری کردین یا چیز دیگه،من موظفم
که گزارش بدم. اقای محبی هنوز نرفتن دنبال من بیاین این مسئله رو باهاش درمیون بزارم.
کلافه پوفی کشیدم و خیره شدم به چشمای شیطون رادمان.
خم شد و دور از چشم نگهبان زیر گوشم گفت:اش نخورده و دهن سوخته! حداقل اگه یه
کاری میکردیم میشد تحمل ک.....
با چشم غره ای که بهش رفتم خودش ساکت شد!
این اصلا نمیخواست از رو بره انگار!
خیره خیره تو چشمام زل میزنه درمورد اعمال شیطنت امیز حرف میزنه! بی حیا.
پشت سر اقای مشتاق توی محوطهی تاریک قدم میزدیم سمت ساختمون تا تکلیفمونو
مشخص کنیم.
زیادی خسته بودم و جون نداشتم،فقط پاهام روی زمین کشاله میخورد.
رادمان ابرویی بالا انداخت و گفت: شهرزاد حالت خوبه؟
+اره،خوبم.
سری تکون داد و بالاخره از اون محوطهی بزرگ دانشگاه رد شدیم و رسیدیم به دفتر کار
اقای محبی.
اقای محبی بعد اینکه به اقای مشتاق توضیح داد ما هیچ کار خلافی نکردیم و درواقع برای
تدریس رفتیم بالاخره اقای مشتاق گیر سه پیچشو باز کرد و تشریفشو برد.
اقای محبی نگاه سنگینی بهمون انداخت و رو به من گفت: خانوم فرهمند شما میدونستین
رفتن به اونجا ممنوعه؟
یکم احساس خجالت میکردم...با صدای ارومی گفتم: بله استاد، ولی چون مکان دیگه ای
برای تدریس گیر نیاوردیم مجبور شدم اخرین جلسه رو اونجا برگذار کنم.
محبی بی حرف به رادمان نگاه کرد که میشد از چشماش خوند داشت واسش خط و نشون
میکشید.
رادمانم از خنده سرخ شده بود ولی نخندید.
هرچی اتیشه از گور این بلند میشه...من خلم که با طناب این میرم تو چاه!
اقای محبی مرخصمون کرد...از اتاق اومدیم بیرون و چند قدمی بدون حرف راه رفتیم و یهو
سرم گیج رفت و داشتم با مخ میخوردم زمین که رادمان بازوهامو گرفت و نگهم داشت.
چشمام سیاهی میرفت از خستگی.
واقعا این روزا کمتر به خودم میرسیدم.
ی غیر قابل درکی که تو چشما و لحنش بود گفت: چیشد شهرزاد؟ امروز
رادمان با نگران
چرا انقدر داغونی؟
سعی کردم روی پای خودم وایستم ولی رادمان بازم ولم نکرد.
دست و پام ضعف کرده بود و سردم بود.
+چیزی نیست فکر کنم زیادی از خودم کار کشیدم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 84
_میخوای بریم بیمارستان؟
+نه بابا بیمارستان چی،چیکارم مگه
سرمو کج کردم سمت صورتش تا ببینمش
+برای یه سرگیجه میرن بیمارستان مگه؟
خودمو تکون دادم تا ولم کنه ولی انگار نه انگار
_اگه چیز مهمی باشه چی؟برای چی اصال به فکر خودت نیستی تو؟
صورتم درهم فرو رفت از این همه جدیتش
بازوهامو ول کرد و دستشو پشتم گذاشت و نسبتا هلم داد به سمت جلو
+ اوی چیکار میکنی؟!
_برو سوار ماشینت شو حرف نزن
چشمام از این حرفش گرد شد
+ولم کن ببینم
یهو باصدای نسبتا بلندی گفت
_شهرزاد بهت میگم برو سوار ماشینت شو نمیفهمی؟
عجبااا این مردام همه چیو به همون صدای بلندشون میبینن ولی بخاطر اون همه جذبه ای که
داشت ساکت شدم و همونطور که دستش پشتم بود به سمت ماشینم رفتیم
در راننده رو باز کرد برام و کمکم کرد بشینم هرچیم میگفتم خوبم ولم کن انگار کر شده بود
بچه
در و بست و رفت
خداروشکری گفتم و نفس عمیقی کشیدم که رفت
ماشین و استارت زدم که یهو در سمت همراه باز شد و رادمان نشست
چه خبره؟؟
+چیکار میکنی تو؟
خیلی معمولی نگاهم کرد
_نمیخوای راه بیوفتی؟
دستمو رو فرمون گذاشتم و کامل برگشتم سمتش
+کجا؟چرا سوار ماشین من شدی؟
-نکنه توقع داری تنهات بزارم با این حالت
+دارم میگم من خوبم...
حرفم تموم نشده بود که دوباره سرم گیج رفت و چشمام تار شد سرمو پایین انداختم و با
انگشتام سرمو مالیدم
اصلا همش بخاطر اینه که انقد منو حرص میده
_اره مشخصه چقدر خوبی پیاده شو تا خودم رانندگی کنم دختره لجباز
تیکه اخرشو خیلی اروم گفت ولی من شنیدم سرمو بلند کردم و چشم غره ای رفتم بهش
مجبور بودم به حرفش گوش بدم چون ممکن بود تصادف کنم
کاری که گفت و انجام دادم و جاهامونو عوض کردیم
در طول راه چشمامو بسته بودم و سرمو به صندلی تکیه داده بودم
نمیدونم چقدر گذشته بود که بازوم به حالت نوازش وار لمس شد
سرمو چرخوندم سمتش بعد چشمامو باز کردم که تو فاصله ی خیلی کمی از خودم دیدمش
به سمتم خم شده بود و نگاهم میکرد
حرفی نزدم و به چشماش نگاه کردم
بعد چند ثانیه با صدای ارومی گفت
_رسیدیم،میتونی پیاده شی یا بیام کمک؟
سرمو کج کردم تا ببینم کجا رسیدیم
اینجا که خونه خودشون بود
با شدت برگشتم سمتش و تهاجمی گفتم
+چرا منو اوردی خونه خودتون؟
همینطور که در ماشین و باز میکرد گفت
_پیاده شو حرفم نزن به مامانم تو راه پیام دادم که دارم میارمت اینجا و حالت خوب نیست
نکنه میخواستی تنها بمونی تو اون خونه ها؟!بیمارستان که نیومدی اینجا دیگه به انتخاب
خودت نیست پیاده شو
با دهن باز به این سخنرانیش نگاه میکردم
با حیرت گفتم:واقعا فکر کردی میام داخل؟!
خم شد سمتم و خیلی جدی گفت:واقعا فکر کردی نمیارمت داخل؟
از اینهمه نزدیکی شوکه شده بودم.
چقدر این ادم خیره سر و پرروئه اخه.
مثل دختربچه های تخس دست به سینه و اخمو نشستم سرجام و درحالی که به روبرو نگاه
میکردم گفتم:من نمیام داخل...اصلا عمرا ابدا.
زیرچشمی نگاهش کردم که یه ابروش بالا پرید،بعد کمی مکث نشست سرجاش و درحالی
که گوشیشو درمیاورد با لحن عجیبی گفت:پس زنگ بزنم به مامانم بگم استادم نمیخواد بیاد
خونمون؟
چپکی نگاهش کردم...خیلی زشته خب زنگ بزنه اینطوری بگه،خیلی قدرنشناس دیده میشم!
پوف کالفه ای کشیدم و درحالی که از ماشین پیاده میشدم با حرص گفتم:اخرش منو دقم
میدی رادمان با این کارات.
اروم خندید و نجوا کرد:خدانکنه.
اخه با چه حسابی برای حال بدیم باید برم خونش؟
از دست این رادمان.
با بی حوصلگی پشت سرش راه افتادم.
وارد حیاطش شدیم که دوباره خیرهی قشنگیش شدم.
با اینکه هوا یکم سرد کرده بود ولی هنوز قشنگیشو داشت.
با گفتن یاالله وارد خونه شد و منم پشت سرش رفتم.
از اینکه هی مزاحم مادر و پدرش میشدم خجالت میکشیدم.
بدم میومد حس بدی از من بهشون دست بده.
با لبخند ملیحی سلام کردم که مادرش اومد جلو و با لحن صمیمانه ای گفت:حالت چطوره
دخترم؟ رنگ و روت پریده،چیزی خوردی؟
+خیلی ممنون حال شما چطوره،فکر کنم زیادی از خودم کار کشیدن باید به خودم یکم
مرخصی بدم...اره یه چیزی خوردم ممنون .
اره فقط از بالای شاه پسرتون حرص خوردم حرص!
با اصرارای مامان رادمان روی مبل نشستم ولی اینکه باباشون نبود برام عجیب بود ولی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 84
_میخوای بریم بیمارستان؟
+نه بابا بیمارستان چی،چیکارم مگه
سرمو کج کردم سمت صورتش تا ببینمش
+برای یه سرگیجه میرن بیمارستان مگه؟
خودمو تکون دادم تا ولم کنه ولی انگار نه انگار
_اگه چیز مهمی باشه چی؟برای چی اصال به فکر خودت نیستی تو؟
صورتم درهم فرو رفت از این همه جدیتش
بازوهامو ول کرد و دستشو پشتم گذاشت و نسبتا هلم داد به سمت جلو
+ اوی چیکار میکنی؟!
_برو سوار ماشینت شو حرف نزن
چشمام از این حرفش گرد شد
+ولم کن ببینم
یهو باصدای نسبتا بلندی گفت
_شهرزاد بهت میگم برو سوار ماشینت شو نمیفهمی؟
عجبااا این مردام همه چیو به همون صدای بلندشون میبینن ولی بخاطر اون همه جذبه ای که
داشت ساکت شدم و همونطور که دستش پشتم بود به سمت ماشینم رفتیم
در راننده رو باز کرد برام و کمکم کرد بشینم هرچیم میگفتم خوبم ولم کن انگار کر شده بود
بچه
در و بست و رفت
خداروشکری گفتم و نفس عمیقی کشیدم که رفت
ماشین و استارت زدم که یهو در سمت همراه باز شد و رادمان نشست
چه خبره؟؟
+چیکار میکنی تو؟
خیلی معمولی نگاهم کرد
_نمیخوای راه بیوفتی؟
دستمو رو فرمون گذاشتم و کامل برگشتم سمتش
+کجا؟چرا سوار ماشین من شدی؟
-نکنه توقع داری تنهات بزارم با این حالت
+دارم میگم من خوبم...
حرفم تموم نشده بود که دوباره سرم گیج رفت و چشمام تار شد سرمو پایین انداختم و با
انگشتام سرمو مالیدم
اصلا همش بخاطر اینه که انقد منو حرص میده
_اره مشخصه چقدر خوبی پیاده شو تا خودم رانندگی کنم دختره لجباز
تیکه اخرشو خیلی اروم گفت ولی من شنیدم سرمو بلند کردم و چشم غره ای رفتم بهش
مجبور بودم به حرفش گوش بدم چون ممکن بود تصادف کنم
کاری که گفت و انجام دادم و جاهامونو عوض کردیم
در طول راه چشمامو بسته بودم و سرمو به صندلی تکیه داده بودم
نمیدونم چقدر گذشته بود که بازوم به حالت نوازش وار لمس شد
سرمو چرخوندم سمتش بعد چشمامو باز کردم که تو فاصله ی خیلی کمی از خودم دیدمش
به سمتم خم شده بود و نگاهم میکرد
حرفی نزدم و به چشماش نگاه کردم
بعد چند ثانیه با صدای ارومی گفت
_رسیدیم،میتونی پیاده شی یا بیام کمک؟
سرمو کج کردم تا ببینم کجا رسیدیم
اینجا که خونه خودشون بود
با شدت برگشتم سمتش و تهاجمی گفتم
+چرا منو اوردی خونه خودتون؟
همینطور که در ماشین و باز میکرد گفت
_پیاده شو حرفم نزن به مامانم تو راه پیام دادم که دارم میارمت اینجا و حالت خوب نیست
نکنه میخواستی تنها بمونی تو اون خونه ها؟!بیمارستان که نیومدی اینجا دیگه به انتخاب
خودت نیست پیاده شو
با دهن باز به این سخنرانیش نگاه میکردم
با حیرت گفتم:واقعا فکر کردی میام داخل؟!
خم شد سمتم و خیلی جدی گفت:واقعا فکر کردی نمیارمت داخل؟
از اینهمه نزدیکی شوکه شده بودم.
چقدر این ادم خیره سر و پرروئه اخه.
مثل دختربچه های تخس دست به سینه و اخمو نشستم سرجام و درحالی که به روبرو نگاه
میکردم گفتم:من نمیام داخل...اصلا عمرا ابدا.
زیرچشمی نگاهش کردم که یه ابروش بالا پرید،بعد کمی مکث نشست سرجاش و درحالی
که گوشیشو درمیاورد با لحن عجیبی گفت:پس زنگ بزنم به مامانم بگم استادم نمیخواد بیاد
خونمون؟
چپکی نگاهش کردم...خیلی زشته خب زنگ بزنه اینطوری بگه،خیلی قدرنشناس دیده میشم!
پوف کالفه ای کشیدم و درحالی که از ماشین پیاده میشدم با حرص گفتم:اخرش منو دقم
میدی رادمان با این کارات.
اروم خندید و نجوا کرد:خدانکنه.
اخه با چه حسابی برای حال بدیم باید برم خونش؟
از دست این رادمان.
با بی حوصلگی پشت سرش راه افتادم.
وارد حیاطش شدیم که دوباره خیرهی قشنگیش شدم.
با اینکه هوا یکم سرد کرده بود ولی هنوز قشنگیشو داشت.
با گفتن یاالله وارد خونه شد و منم پشت سرش رفتم.
از اینکه هی مزاحم مادر و پدرش میشدم خجالت میکشیدم.
بدم میومد حس بدی از من بهشون دست بده.
با لبخند ملیحی سلام کردم که مادرش اومد جلو و با لحن صمیمانه ای گفت:حالت چطوره
دخترم؟ رنگ و روت پریده،چیزی خوردی؟
+خیلی ممنون حال شما چطوره،فکر کنم زیادی از خودم کار کشیدن باید به خودم یکم
مرخصی بدم...اره یه چیزی خوردم ممنون .
اره فقط از بالای شاه پسرتون حرص خوردم حرص!
با اصرارای مامان رادمان روی مبل نشستم ولی اینکه باباشون نبود برام عجیب بود ولی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
✾࿐༅༅࿐✾
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 85
چیزی نگفتم.
مامان رادمان یه لیوان چایی و کلی باقلوا و مسقطی و خوراکی های شیرین دیگه اورد که
ادم دلش ضعف میرفت براشون.
با خنده گفت:بخور نوش جونت،اینارو عمهی رادمان از یزد اوردن.
با اینکه چایی خور نبودم ولی خب زشت بود اگه دست رد به سینشون میزدم.
با لبخند گنده ای تشکر کردم و با ذوق خواستم باقلوا بزارم تو دهنم که یهو رادمان
گفت:مامان جان،استاد چایی نمیخورن،قهوه میخورن بیشتر اوقات.
ای لال بمیری رادمان...
_عه خب من بلد نیستم قهوه درست کنم
+اشکال نداره خانوم ملکی رادمان جان اشتباه گفتند من چاییم میخورم
رادمان جان!زرشک!این از کجا درومد اخه؟!
رادمان کامل برگشت سمتم و نگاهی عمیق بهم انداخت و بعد لب زد
_بهت نمیخوره انقد تعارفی باشیا
محلش ندادم و به حاج خانوم لبخندی زدم که جوابمو با لبخند داد و دوباره کلی تعارف کرد
که خوراکی هارو بخورم حتما
_بابا کجاست؟
_وقت دکتر داشت داییت اومد بردش
_حالش چطوره؟
_بهتره،از صبح کلی سراغتو گرفت گفتم دانشگاهی
خودمو مشغول خوردن کرده بودم انگار که حواسم به حرفاشون نیست
شاید دوست نداشته باشن خب!
و از طرفی انقدر میز رنگارنگی که جلوم بود خوشگل بود که دلم نمیومد نخورمشون
با ولع مشغول خوردن بودم که دیدم سکوت عجیبی شده
همونطور که باقلوا پر از عسل و پسته با دندونام نصف میکردم سرمو بلند کردم و با لبخند
عمیق رادمان رو به رو شدم بدون اینکه صداش در بیاد لب زد
نوش جان
البته فکر کنم همینو گفت لب خونی کردم دیگه...
احساس کردم لپام گل انداخت لبام که پر از عسل شده بود و تو دهنم بردم و مکیدمشون
مامان رادمان پیشمون نبود نمیدونم کی رفت که اصلا متوجه نشدم
بااون نگاه رادمانم کلا اشتهام کور شد و خودمو عقب کشیدم
اخی،فشارم اومد سرجاشا
انگار تو بدنم کلی انرژی جمع شد سر خوردن همینا
_چند روز مرخصی بگیر و نیا دانشگاه
باتعجب نگاهش کردم
+چرا نیام
_تو خونه استراحت کن یکم چخبره همش کار،کار
+من خودم میدونم چیکار کنم اقای ملکی بهتره دخالت نکنید تو کارم
بعد این حرفم رادمان تو خودش فرو رفت خیلی ضایع بود که ناراحت شده ازم
تا اخر شب مامانش کلی بهم رسید و پدرشم دیدم دم رفتنم، رادمان گفت خودش منو میرسونه
قبلش مامانش کلی کیفمو پر از خوراکی کرد هرچیم گفتم لازم نیست گوش نداد به حرفم
رادمان به خونه رسوندم و حرف خاصیم نزد انگار هنوز دلخور بود
منم تشکری کردم ازش و رفتم داخل
و نمیدونم چیشد که به حرف رادمان گوش دادم و بعد صحبت با مدیر سه روز مرخصی
گرفتم ازش...
ادامه دارد.....
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
رمانِ : #به_من_نگو_ببعی
نویسنده : مبینا و ریحانه آصفی
پارتِ : 85
چیزی نگفتم.
مامان رادمان یه لیوان چایی و کلی باقلوا و مسقطی و خوراکی های شیرین دیگه اورد که
ادم دلش ضعف میرفت براشون.
با خنده گفت:بخور نوش جونت،اینارو عمهی رادمان از یزد اوردن.
با اینکه چایی خور نبودم ولی خب زشت بود اگه دست رد به سینشون میزدم.
با لبخند گنده ای تشکر کردم و با ذوق خواستم باقلوا بزارم تو دهنم که یهو رادمان
گفت:مامان جان،استاد چایی نمیخورن،قهوه میخورن بیشتر اوقات.
ای لال بمیری رادمان...
_عه خب من بلد نیستم قهوه درست کنم
+اشکال نداره خانوم ملکی رادمان جان اشتباه گفتند من چاییم میخورم
رادمان جان!زرشک!این از کجا درومد اخه؟!
رادمان کامل برگشت سمتم و نگاهی عمیق بهم انداخت و بعد لب زد
_بهت نمیخوره انقد تعارفی باشیا
محلش ندادم و به حاج خانوم لبخندی زدم که جوابمو با لبخند داد و دوباره کلی تعارف کرد
که خوراکی هارو بخورم حتما
_بابا کجاست؟
_وقت دکتر داشت داییت اومد بردش
_حالش چطوره؟
_بهتره،از صبح کلی سراغتو گرفت گفتم دانشگاهی
خودمو مشغول خوردن کرده بودم انگار که حواسم به حرفاشون نیست
شاید دوست نداشته باشن خب!
و از طرفی انقدر میز رنگارنگی که جلوم بود خوشگل بود که دلم نمیومد نخورمشون
با ولع مشغول خوردن بودم که دیدم سکوت عجیبی شده
همونطور که باقلوا پر از عسل و پسته با دندونام نصف میکردم سرمو بلند کردم و با لبخند
عمیق رادمان رو به رو شدم بدون اینکه صداش در بیاد لب زد
نوش جان
البته فکر کنم همینو گفت لب خونی کردم دیگه...
احساس کردم لپام گل انداخت لبام که پر از عسل شده بود و تو دهنم بردم و مکیدمشون
مامان رادمان پیشمون نبود نمیدونم کی رفت که اصلا متوجه نشدم
بااون نگاه رادمانم کلا اشتهام کور شد و خودمو عقب کشیدم
اخی،فشارم اومد سرجاشا
انگار تو بدنم کلی انرژی جمع شد سر خوردن همینا
_چند روز مرخصی بگیر و نیا دانشگاه
باتعجب نگاهش کردم
+چرا نیام
_تو خونه استراحت کن یکم چخبره همش کار،کار
+من خودم میدونم چیکار کنم اقای ملکی بهتره دخالت نکنید تو کارم
بعد این حرفم رادمان تو خودش فرو رفت خیلی ضایع بود که ناراحت شده ازم
تا اخر شب مامانش کلی بهم رسید و پدرشم دیدم دم رفتنم، رادمان گفت خودش منو میرسونه
قبلش مامانش کلی کیفمو پر از خوراکی کرد هرچیم گفتم لازم نیست گوش نداد به حرفم
رادمان به خونه رسوندم و حرف خاصیم نزد انگار هنوز دلخور بود
منم تشکری کردم ازش و رفتم داخل
و نمیدونم چیشد که به حرف رادمان گوش دادم و بعد صحبت با مدیر سه روز مرخصی
گرفتم ازش...
ادامه دارد.....
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸امشب برایت
✨چه بخواهم ز "خدا" ؟
🌸بهتـر از اینكه خودش
✨پنجره باز اتاقت باشد
🌸عشق، محتاج نگاهت باشد
✨خلق، لبریز دعایت باشد
🌸و دلت تا به ابد
✨وصل خدایی باشد
🌸که همین نزدیکیست
شبتون بخیر و زیبا 🌸
🧿 🌧🌺﷽🌺🌧🧿
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💜💫بـه نـام خـداونـد نـیـکـوسـرشـت
⚪️💫کـه او در جـهـان بـذرنـیـکـی بـکـشـت
💜💫خــــدایــــا...
⚪️💫روزمـــــان را
💜💫بـا نـام تـو آغــاز مـیكـنـیـم
⚪️💫نـــام تـــو آرامـــش
💜💫لـحـظــههــايــمــان اســت
⚪️💫و مـیدانـیـم امـروز بـركـت را
💜💫مـهـمـان لـحـظـههـايـمـان خـواهـی كـرد
💜✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
⚪️✨الـــهــی بــه امــیــد تـــو
🧿 🌧🌺﷽🌺🌧🧿
@kadbanoiranii
⚪️💫کـه او در جـهـان بـذرنـیـکـی بـکـشـت
💜💫خــــدایــــا...
⚪️💫روزمـــــان را
💜💫بـا نـام تـو آغــاز مـیكـنـیـم
⚪️💫نـــام تـــو آرامـــش
💜💫لـحـظــههــايــمــان اســت
⚪️💫و مـیدانـیـم امـروز بـركـت را
💜💫مـهـمـان لـحـظـههـايـمـان خـواهـی كـرد
💜✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
⚪️✨الـــهــی بــه امــیــد تـــو
🧿 🌧🌺﷽🌺🌧🧿
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دعای امروز 🌷❤️🌷
خدایا🙏 در اولین روز خرداد
دستمان را پُر کن و دلمان را خالی
دستمان را از مهربانی👐
و دلمان را از کینه💕
بارالها 🙏
در همه مشکلات روزمره
دوستانم رایاری کن
دستی به زندگیشان بکش
وغرق درخوشبختی کن🙏💕
آمین یا قاضِیَ الْحاجات 🙏
ای برآورنده ی حاجت ها 🙏
🧿 🌧🌺﷽🌺🌧🧿
@kadbanoiranii
خدایا🙏 در اولین روز خرداد
دستمان را پُر کن و دلمان را خالی
دستمان را از مهربانی👐
و دلمان را از کینه💕
بارالها 🙏
در همه مشکلات روزمره
دوستانم رایاری کن
دستی به زندگیشان بکش
وغرق درخوشبختی کن🙏💕
آمین یا قاضِیَ الْحاجات 🙏
ای برآورنده ی حاجت ها 🙏
🧿 🌧🌺﷽🌺🌧🧿
@kadbanoiranii