This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_باب_اسفنجی_با_خمیر_فوندانت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#کیک_باب_اسفنجی_با_خمیر_فوندانت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#چکار_کنیم_کیک_گنبدی_نشود
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#چکار_کنیم_کیک_گنبدی_نشود
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
اولین نوع گاناش برای تزیین کیک
#گاناش_شره ای
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#گاناش_شره ای
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
دومین نوع گاناش که مخصوص فیلینگ یا کاور کیک استفاده میشه
#گاناش_ماسوره_زدن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#گاناش_ماسوره_زدن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
سومین نوع گاناش برای آستر کشی کیک های فوندانتی استفاده میشه
#گاناش_استر_کشی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#گاناش_استر_کشی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت14 رمان پارادوکس قلبم سنگین شده بود. نمیدونستم چیکار باید بکنم. تاحالاانقدر احساس درموندگی نکرده بودم. حمید چجوری فهمید؟ اون عکسااز کجااومد؟چجوری تو اون تاریکی انباری عکسا انقدر واضح افتاده بود؟ اخ کی میخواست اینجوری با ابروم بازی کنه؟ وای اگه فاطمه…
#پارت15
رمان پارادوکس
سرم از درد داشت منفجر میشد. نمیدونستم باید چیکار کنم. کجا برم؟ مطمئن بودم که طلا تا الان همه چیو به فاطمه جون گفته و این یه ذره ابرویی که داشتم جلوشون به باد رفت. میدونستم الان فاطمه جون و سرافکنده و خجالت زده کردم. حالم خراب بود. میخواستم تمام حجم اونهمه فشارو بالا بیارم.. دردی بود که توش هیچ تقصیری نداشتم و گرفتارش شده بودم. تا شب با ماشین بی هدف تو خیابونا پرسه زدم. جایی نداشتم. میخواستم یکم طولش بدم که اگه فاطمه جون خونم رفته برگرده و باهاش چشم تو چشم نشم. ازش خجالت میکشیدم. از اونهمه زحمتی که برام کشید و من اینجوری جوابشو دادم. نگاهی به ساعت انداختم. 11 شب شده بود و من جایی و برای رفتن نداشتم. باید برمیگشتم خونم.ناامید مسیرمو دور زدمو سمت خونه حرکت کردم. وقتی رسیدم بی حوصله ماشین و یه جا پارک کردمو ازش پیاده شدم. سرافکنده به سمت در رفتمو همزمان دنبال کلیدم تو کیفم میگشتم. دستم سرمای کلیدو حس کرد. یهو با شنیدن صداش همه جون تنم رفت و سست شدم. صدای پراز بغضش بلند شد:
_ آمین
چشامو بستم و نالیدم:
_ جان آمین...
با چادر زانو زد زمین..قلبم از جا کنده شد. قطره های اشک رو صورتش سر میخورد. نتونستم اونجوری ببینمش. دویدم سمتشو صورتشو تو قاب دستام گرفتم. با چشمای پرش نگام کرد و لب زد:
_ چیکار کردی با خودت؟
صدای هق هقم بلند شد. با گریه گفتم:
_بخدا که هیچی.. بخدا که من مقصر نبودم. نمیدونم منه بدبخت چه هیزم تری به چه کسی فروختم که همچین بلایی سرم اوردو بی ابروم کرد. بخدا من نمیخواستم.. فقط زورم بهش نرسید. بخدا نمیخواستم...
@kadbanoiranii
رمان پارادوکس
سرم از درد داشت منفجر میشد. نمیدونستم باید چیکار کنم. کجا برم؟ مطمئن بودم که طلا تا الان همه چیو به فاطمه جون گفته و این یه ذره ابرویی که داشتم جلوشون به باد رفت. میدونستم الان فاطمه جون و سرافکنده و خجالت زده کردم. حالم خراب بود. میخواستم تمام حجم اونهمه فشارو بالا بیارم.. دردی بود که توش هیچ تقصیری نداشتم و گرفتارش شده بودم. تا شب با ماشین بی هدف تو خیابونا پرسه زدم. جایی نداشتم. میخواستم یکم طولش بدم که اگه فاطمه جون خونم رفته برگرده و باهاش چشم تو چشم نشم. ازش خجالت میکشیدم. از اونهمه زحمتی که برام کشید و من اینجوری جوابشو دادم. نگاهی به ساعت انداختم. 11 شب شده بود و من جایی و برای رفتن نداشتم. باید برمیگشتم خونم.ناامید مسیرمو دور زدمو سمت خونه حرکت کردم. وقتی رسیدم بی حوصله ماشین و یه جا پارک کردمو ازش پیاده شدم. سرافکنده به سمت در رفتمو همزمان دنبال کلیدم تو کیفم میگشتم. دستم سرمای کلیدو حس کرد. یهو با شنیدن صداش همه جون تنم رفت و سست شدم. صدای پراز بغضش بلند شد:
_ آمین
چشامو بستم و نالیدم:
_ جان آمین...
با چادر زانو زد زمین..قلبم از جا کنده شد. قطره های اشک رو صورتش سر میخورد. نتونستم اونجوری ببینمش. دویدم سمتشو صورتشو تو قاب دستام گرفتم. با چشمای پرش نگام کرد و لب زد:
_ چیکار کردی با خودت؟
صدای هق هقم بلند شد. با گریه گفتم:
_بخدا که هیچی.. بخدا که من مقصر نبودم. نمیدونم منه بدبخت چه هیزم تری به چه کسی فروختم که همچین بلایی سرم اوردو بی ابروم کرد. بخدا من نمیخواستم.. فقط زورم بهش نرسید. بخدا نمیخواستم...
@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت15 رمان پارادوکس سرم از درد داشت منفجر میشد. نمیدونستم باید چیکار کنم. کجا برم؟ مطمئن بودم که طلا تا الان همه چیو به فاطمه جون گفته و این یه ذره ابرویی که داشتم جلوشون به باد رفت. میدونستم الان فاطمه جون و سرافکنده و خجالت زده کردم. حالم خراب بود. میخواستم…
#پارت15
رمان پارادوکس
دستامو جلوی صورتم گرفتم و زار زدم.
یه نفر بازومو گرفت. سرمو که بلند کردم نگاهم به چشمای بارونی پروانه گره خورد.زیر بغلمو گرفت و کمکم کرد بلند شم. با بغض گفتم:
_تو اینجا چیکار میکنی؟
صدای اونم میلرزید:
_ فاطمه جون که اومد اژانس نتونستم تنهاش بزارم...
یه لحظه غصم یادم رفت. تعجب جاشو گرفت. دستمو به چشمام کشیدم و گفتم:
_ فاطمه جون و از کجا میشناسی؟
لبخند تلخی رو لباش نشست.. انقدر تلخ که حتی طعمشو منم حس کردم. صداش از زور بغض میلرزید:
_منم یکیم مثله تو.. فاطمه جون هم مادرم.. بزرگم کرده..
نمیتونستم باور کنم. نگاهم چرخید سمت زنی که تمام جوونیشو پای ما گزاشت. چطور نفهمیدم که پروانه هم مثل منه؟ چطور نتونستم نوع نگاهشو بفهمم؟ فاطمه جون چطوری انقدر خوب بود؟
اروم به سمتش رفتم و گوشه ی چادرشو بو کشیدم...دلم مادر میخواست.. نزدیکم شد که اروم گفتم:
_ دلم مادر میخواد...
و یهو کشیده شدم تو حجم پرمهر آغوشش. گریه هام شدت گرفت. تو همون حال گفتم:
_دیدی؟ دیدی فاطمه جون؟ اینبار خدا نگهدارم نبود.. ندید زجه هایی که تو اون شب نحس زدم. ناله هام نشنید. حال زارمو ندید. نخواست که ببینه. نخواست جون کندنمو ببینه. اخ خدا کمک نکرد وقتی که تموم ارزوهای دخترونم داشت نابود میشد.. من اونشب مردم.. آمین مرد...
هیچی نمیگفت.. سکوت کرده بود و فقط نوازشش دستاش رو سرم نشون ازین میداد که هنوزم دوسم داره.
@kadbanoiranii
رمان پارادوکس
دستامو جلوی صورتم گرفتم و زار زدم.
یه نفر بازومو گرفت. سرمو که بلند کردم نگاهم به چشمای بارونی پروانه گره خورد.زیر بغلمو گرفت و کمکم کرد بلند شم. با بغض گفتم:
_تو اینجا چیکار میکنی؟
صدای اونم میلرزید:
_ فاطمه جون که اومد اژانس نتونستم تنهاش بزارم...
یه لحظه غصم یادم رفت. تعجب جاشو گرفت. دستمو به چشمام کشیدم و گفتم:
_ فاطمه جون و از کجا میشناسی؟
لبخند تلخی رو لباش نشست.. انقدر تلخ که حتی طعمشو منم حس کردم. صداش از زور بغض میلرزید:
_منم یکیم مثله تو.. فاطمه جون هم مادرم.. بزرگم کرده..
نمیتونستم باور کنم. نگاهم چرخید سمت زنی که تمام جوونیشو پای ما گزاشت. چطور نفهمیدم که پروانه هم مثل منه؟ چطور نتونستم نوع نگاهشو بفهمم؟ فاطمه جون چطوری انقدر خوب بود؟
اروم به سمتش رفتم و گوشه ی چادرشو بو کشیدم...دلم مادر میخواست.. نزدیکم شد که اروم گفتم:
_ دلم مادر میخواد...
و یهو کشیده شدم تو حجم پرمهر آغوشش. گریه هام شدت گرفت. تو همون حال گفتم:
_دیدی؟ دیدی فاطمه جون؟ اینبار خدا نگهدارم نبود.. ندید زجه هایی که تو اون شب نحس زدم. ناله هام نشنید. حال زارمو ندید. نخواست که ببینه. نخواست جون کندنمو ببینه. اخ خدا کمک نکرد وقتی که تموم ارزوهای دخترونم داشت نابود میشد.. من اونشب مردم.. آمین مرد...
هیچی نمیگفت.. سکوت کرده بود و فقط نوازشش دستاش رو سرم نشون ازین میداد که هنوزم دوسم داره.
@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت15 رمان پارادوکس دستامو جلوی صورتم گرفتم و زار زدم. یه نفر بازومو گرفت. سرمو که بلند کردم نگاهم به چشمای بارونی پروانه گره خورد.زیر بغلمو گرفت و کمکم کرد بلند شم. با بغض گفتم: _تو اینجا چیکار میکنی؟ صدای اونم میلرزید: _ فاطمه جون که اومد اژانس نتونستم…
#پارت16
رمان پارادوکس
نمیدونم چقدر تو بغلش هق هق کردم که دستاشو انداخت دور کمرمو بلندم کرد. شانس اوردیم که دیر وقت بود و همسایه ها نبودن. پروانه کلیدو ازم گرفت تو در چرخوند. وارد که شدیم تو حیاط لبه پله نشستم. فاطمه جون و پروانه هم کنارم. مثه جنازه شده بودم. بی حرف خیره شدم به دیوار روبه رو. پروانه سکوتو شکست:
_ باید شکایت کنی.
پوزخند صدای داری زدم.
_ دقیقا از کی؟
فاطمه جون گفت:
_ از همون که این بلارو سرت اورده.
صدام میلرزید. با حالت غمگینی گفتم:
_ که آبروم بیشتر بره؟
_ آمین.
چرخیدم سمتش:
_ که همه بگن بی پدر مادر بود معلومه که هرزه میشه؟
_امین دخترم
_ نه مامان فاطمه. همون اول به این فکر کردم. ولی دیدم نمیشه. من میتونم تا اخر عمر مجرد بمونم ولی نمیتونم با انگ هرزگی زندگی کنم.
با صدای پر از بغض گفت:
_ اینجوری که نمیشه
_ چرا نمیشه؟ مث همه ی دخترای دیگه ای که این بلا سرشون اومده و از ترس ابرو لالمونی گرفتن منم همین کارو میکنم. مامان فاطمه من حتی قیافه ی اون کثافتو درست یادم نیست. برم شکایت کنم جز رفتن ابروم چی میشه مگه؟
صدام میلرزید اما ادامه دادم:
_ یا تهش میگن باید عقد کنین. حاضرم بمیرم اما زن اون عوضی نشم.
سکوت کرد... زل زد به اسمون. چند لحظه بعد گفت:
_ نمیدونم خدا چی برات رقم زده. اما مطمئنم که اون بد بندشو نمیخواد.
لبخند غمگینی زدم و گفتم:
_ بد و خوب دیگه از من گذشته.. از خدا برای بقیه دخترات چیزای خوب بخواه. من دیگه کاری باهاش ندارم. اونشب که باید مواظبم می بود نبود. حالا دیگه چه فایده...
انگشت اشارشو گزاشت رو لبام:
_ هیس.. کفر نگو. بسپارش به خودش..
@kadbanoiranii
رمان پارادوکس
نمیدونم چقدر تو بغلش هق هق کردم که دستاشو انداخت دور کمرمو بلندم کرد. شانس اوردیم که دیر وقت بود و همسایه ها نبودن. پروانه کلیدو ازم گرفت تو در چرخوند. وارد که شدیم تو حیاط لبه پله نشستم. فاطمه جون و پروانه هم کنارم. مثه جنازه شده بودم. بی حرف خیره شدم به دیوار روبه رو. پروانه سکوتو شکست:
_ باید شکایت کنی.
پوزخند صدای داری زدم.
_ دقیقا از کی؟
فاطمه جون گفت:
_ از همون که این بلارو سرت اورده.
صدام میلرزید. با حالت غمگینی گفتم:
_ که آبروم بیشتر بره؟
_ آمین.
چرخیدم سمتش:
_ که همه بگن بی پدر مادر بود معلومه که هرزه میشه؟
_امین دخترم
_ نه مامان فاطمه. همون اول به این فکر کردم. ولی دیدم نمیشه. من میتونم تا اخر عمر مجرد بمونم ولی نمیتونم با انگ هرزگی زندگی کنم.
با صدای پر از بغض گفت:
_ اینجوری که نمیشه
_ چرا نمیشه؟ مث همه ی دخترای دیگه ای که این بلا سرشون اومده و از ترس ابرو لالمونی گرفتن منم همین کارو میکنم. مامان فاطمه من حتی قیافه ی اون کثافتو درست یادم نیست. برم شکایت کنم جز رفتن ابروم چی میشه مگه؟
صدام میلرزید اما ادامه دادم:
_ یا تهش میگن باید عقد کنین. حاضرم بمیرم اما زن اون عوضی نشم.
سکوت کرد... زل زد به اسمون. چند لحظه بعد گفت:
_ نمیدونم خدا چی برات رقم زده. اما مطمئنم که اون بد بندشو نمیخواد.
لبخند غمگینی زدم و گفتم:
_ بد و خوب دیگه از من گذشته.. از خدا برای بقیه دخترات چیزای خوب بخواه. من دیگه کاری باهاش ندارم. اونشب که باید مواظبم می بود نبود. حالا دیگه چه فایده...
انگشت اشارشو گزاشت رو لبام:
_ هیس.. کفر نگو. بسپارش به خودش..
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨خـدایـا شب را در
✨سکوت و تاریکی
✨آفریدی تا همه
✨از هیاهو و شلوغی روز
✨بـه آرامـش برسند...
✨خـدایـا
✨آرامـش حـقیقی
✨خـیالی آسـوده
✨و خـوابی آرام
✨نصیب همـه بـگردان🤲
✨شبتون بخیـر یاران همیشه همراه کانال کدبانوی ایرانی🌙
@kadbanoiranii
✨سکوت و تاریکی
✨آفریدی تا همه
✨از هیاهو و شلوغی روز
✨بـه آرامـش برسند...
✨خـدایـا
✨آرامـش حـقیقی
✨خـیالی آسـوده
✨و خـوابی آرام
✨نصیب همـه بـگردان🤲
✨شبتون بخیـر یاران همیشه همراه کانال کدبانوی ایرانی🌙
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بارالها❣
فرمودی: بندهای که بانام من آغاز كرد
بر من است كه كارهايش را به انجام
رسانم و او را درهمه حال، بركت دهم
مهربان خدایم
امروز را
آغاز میکنیم با نام زیبای تو
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌸
✨الهی به امیدتو✨
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
فرمودی: بندهای که بانام من آغاز كرد
بر من است كه كارهايش را به انجام
رسانم و او را درهمه حال، بركت دهم
مهربان خدایم
امروز را
آغاز میکنیم با نام زیبای تو
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌸
✨الهی به امیدتو✨
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Nafasami
Aliha
#علیها
#نفسمی
شاد باش و شادی ات را باب ڪن
اخم را در چھــره ها ڪمیاب ڪن
آنقــدر با مردمان خوش باش ڪہ
غصہ را در ذهنِ مردم خواب ڪن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#نفسمی
شاد باش و شادی ات را باب ڪن
اخم را در چھــره ها ڪمیاب ڪن
آنقــدر با مردمان خوش باش ڪہ
غصہ را در ذهنِ مردم خواب ڪن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ترفند
چنتا ترفند عالی برای آشپزی بدون ریخت و پاش
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
چنتا ترفند عالی برای آشپزی بدون ریخت و پاش
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم آموزشی
#کیک_سوپرایز
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#کیک_سوپرایز
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
چندتا ایده عااالی برای تزیین کیک و شیرینی 😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
چندتا ایده عااالی برای تزیین کیک و شیرینی 😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزیین_کیک بشکل بستنی قیفی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#تزیین_کیک بشکل بستنی قیفی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
چطوری #شکوفه_دو_رنگ بزنیم 😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
چطوری #شکوفه_دو_رنگ بزنیم 😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#ژله_های_خیلی_خاص
درست کنید و همه رو سوپرایز کنید😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#ژله_های_خیلی_خاص
درست کنید و همه رو سوپرایز کنید😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
یه #پیش_غذای فوق العاده با گوشت و پنیر🤤
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
یه #پیش_غذای فوق العاده با گوشت و پنیر🤤
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزئین_کاپ_کیک
یه تزئین فوری و خیلی شیک برای کاپ کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#تزئین_کاپ_کیک
یه تزئین فوری و خیلی شیک برای کاپ کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG