کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
🌈 پارت ۲۱
#Part21

📔 رمان " مخمصه ی باران " 💖

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒

🍃🍁🍂🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁


بهراد زل میزنه بهم : خداییش این اواخرم سلیقه ی فردین ریده بوده ها ...
اخم ملایمی میکنم که لبخند به لب میگه : نشنیده بگیر خب ...
اما من جدی میگیرم ... حق داره ... واقعا هم حق داره ... راست گفته که من ابرو بر نداشتم ... حتی اصلاح نکردم... روزای اول دانشگاه نگاهه بقیه وزن داشت .... سنگین ! ... حتی پوزخندا و نگاهه پر از تمسخرشون هم مشخص بود ... استادا متعجب بودن ! ....
من فردین رو یه بار دیدم ... اونم برهنه ... وقتی خواب بود .... شایدم بیهوش بود ... روی تخت ... همه ی اعضای صورتش جذاب بودن ... بعد از اونم هر بار اومدم فرزین رو دیدم ... چشم و ابروی قهوه ای ... کشیده ... موهای پر پشتی که بالا زده بود ... ساده ... منو از سر باز میکرد تا سراغ فردین نرم ...
بهراد با اون چشمای عسلی رنگش تو فکره .... با اون موهایی که وسطشون بلند تر از بقیه ن ... با اون تیپ اسپرت و شلواری که پاره س ... خیلی به روز و شیک ... شاهین اما پیراهن مردونه ای تنشه که آستیناش تا آرنج تا خوردن ... شیک و مردونه ... عینه آیهان ...
نگاهم رو برمیگردونم ... نمی دونم می خوام چیکار کنم .... یا کجا برم ... تا کِی باید صبر کرد ؟ ... مگه میشه وقتی کمی جلوتر بره این روزا و شکمم درشت تر شه به قوله بهراد بگم باده ؟ ... خرجش چی ؟ ...
به آسمونه سیاه نگاه میکنم ... پشت پنجره ی نیمه بازه اتاقی که نمی دونم ماله کدوم بیمارستانه ... می خوام کمی نفس کشیدنم رو حس کنم ... زندگی کردنم رو ... فارق از گندِ بالا اومده ای که نمیشه جمعش کرد ، هیچ جوره ....
فارق از نداشته هایی که تا حالا حسرت شده بود ... شکله مادر نداشتن ، پدر نداشتن ... کمی ، فقط کمی می خوام لذت ببرم از نفس کشیدنم ... من حتی نمیدونم بعد از بیهوشیم چی شده ؟ ...
فکرم همه جاس و دلم نمی خواد به چیزی فکر کنم . حتی بچه ... من زنده م ... اما بی حسم ... بی حسه بی حس ... حتی کتفم بسته شده ... باند پیچی شده ... در رفته ؟ ... حتما رفته ...

🦋

🍃 @kadbanoiranii
🍃 پارت ۲۱
#Part21

📕 رمان " مرداب فریب "

به قلم خانم کوثر شاهینی فر 👒


🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼🌸🍀🌺🌼


پوفی میکشم و سمت ساختمون برمیگردم : والا دست و پای منم گم شده ! ..
چشمکی میزنه : مخه پسرشو بزن !
یاد سیاوش میفتم و حرفایی که بهش زدم ... خود به خود اخم میکنم و میگم : اون سرمو نزنه ... من مخشو نمی زنم !
مهران می خنده و میگه : خانوادگی دلبرین !
کنایه ش به پرینازه ... اخم کرده بهش نگاه میکنم که میگه : چیه ؟؟؟ ... فک کردی منم مثه بقیه بَع بَع ؟؟؟ ... نه ابجی ... پیداش میکنم بالاخره !
پوفی میکشم و میگم : ببرش پشت خونه ... سر بریده راسته ی رونش رو بده مامان کباب کنه !
هنوزم غلام حلقه به گوشه ... هنوزم هرچی ما بگیم همونه ... دل خوش کرده پریناز یه روز میاد ... خواهرمو میگم .... یادمه آخرین بار صاف صاف تو چشای بابا نگاه کرد و گفت نه خوشش از ما میاد ... نه از روستا ... نه از خونه .‌. به همین راحتی گذاشت رفت ، اونم بعد از اون همه کتکی که از بابا خورده بود به خاطر تیک و تاک زدن با پسر مش رحمان !
پریناز خود ابرو ریزی بود ... مهران نمی فهمه ... عشق آتیش میزنه همه چیز رو ... بیشتر ریشه ی آدمو ... همین که الان مهران غلام حلقه به گوش بازی در میاره یعنی هنوزم شیش دنگ سند دلشو به نام پریناز زده !
سمت پشت ساختمون میره و منم نگاهم به اونجاست ... به این کشون کشون بردنه گوسفند برای سلاخی که صدایی رو پشت سرم می شنوم :
_ چشمت دنبالشه ؟
تند عقب برمی گردم ... روی ایوون خونه ایستاده ... به منه پایین مونده زل زده و من رصد میکنم سرتا پاشو !؟
انگاری واقعا چون پسره خانه باید متفاوت باشه !
مثلا ۳ تا چشم و دو تا بینی ... خودم به فکرای بالا پایین شده تو سرم خنده م میگیره ...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG