کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت۸۵۹


مقابل آینه می ایستم و دستی به لباسم می کشم. همه چیز در عین سادگی، زیبا و رویایی به نظر می رسید.


از اتاق که بیرون می روم مهشید لباس پوشیده و آرایش کرده مقابلم بود. لباس صدفی رنگش زیبا در تنش نشسته بود. همانطور که جلو می آید ابرو بالا می دهد و می گوید:


-ببخشید خواهر من اون تو بود ندیدینش؟


با لحن شیطنت آمیز گفت و من دستانش را در دستم می گیرم و احساساتی را که او نمی خواست بروز دهد نشانش می دهم.


-خیلی قشنگ شدی... مرسی که خواهرمی... بودنت همه چیزو قشنگ تر می کنه.


آرام در آغوشم می کشد و بعد که عقب می کشد شروع به باد زدن صورتش با دست هایش می کند.


-کوفت اون یاروئه شی... چه هلوییم مخ کرده. بخدا زیادشی...


می دانم که از ته دل نمی گوید اما طاقت اینکه کسی اینگونه راجع به محمد اینطور بگوید هم نداشتم. چشم درشت می کنم و تشر می زنم:


-درست صحبت کن این چه طرز حرف زدنه؟


با حرکت دست بی خیالی اش به تشرم را نشان می دهد و با لحن بی قیدی می گوید:


-رزا اینجا نیستا، به من درس ادب نده! خوشم نمیاد ازش...!

محمد همان کسی بود که پیش از نقل مکان کردنمان به اصفهان "بهترین شوهر خواهر دنیا" می خواندش!


و هرچه می گفتم که این تصمیم را تنهایی گرفتم و محمد روحش هم از این تصمیم خبر نداشت، در مغزش اثر نمی کرد که نمی کرد!


-کاش بزرگ شی!


به بالا تنه اش اشاره می کند و با لحن وقیحانه ای می گوید:


-بزرگتر از این؟


چشم درشت می کنم و البته که تلاش می کنم تا در نقش خواهر بزرگتر فرو رفته و تشرش بزنم اما جز یک شلیک خنده و یک ضربه ی پشت دست چیز دیگری از دستم برنیامد!


-خیلی بی تربیتی!


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۸۵۹

مقابل آینه می ایستم و دستی به لباسم می کشم. همه چیز در عین سادگی، زیبا و رویایی به نظر می رسید.


از اتاق که بیرون می روم مهشید لباس پوشیده و آرایش کرده مقابلم بود. لباس صدفی رنگش زیبا در تنش نشسته بود. همانطور که جلو می آید ابرو بالا می دهد و می گوید:


-ببخشید خواهر من اون تو بود ندیدینش؟


با لحن شیطنت آمیز گفت و من دستانش را در دستم می گیرم و احساساتی را که او نمی خواست بروز دهد نشانش می دهم.


-خیلی قشنگ شدی... مرسی که خواهرمی... بودنت همه چیزو قشنگ تر می کنه.


آرام در آغوشم می کشد و بعد که عقب می کشد شروع به باد زدن صورتش با دست هایش می کند.


-کوفت اون یاروئه شی... چه هلوییم مخ کرده. بخدا زیادشی...


می دانم که از ته دل نمی گوید اما طاقت اینکه کسی اینگونه راجع به محمد اینطور بگوید هم نداشتم. چشم درشت می کنم و تشر می زنم:


-درست صحبت کن این چه طرز حرف زدنه؟


با حرکت دست بی خیالی اش به تشرم را نشان می دهد و با لحن بی قیدی می گوید:


-رزا اینجا نیستا، به من درس ادب نده! خوشم نمیاد ازش...!

محمد همان کسی بود که پیش از نقل مکان کردنمان به اصفهان "بهترین شوهر خواهر دنیا" می خواندش!


و هرچه می گفتم که این تصمیم را تنهایی گرفتم و محمد روحش هم از این تصمیم خبر نداشت، در مغزش اثر نمی کرد که نمی کرد!


-کاش بزرگ شی!


به بالا تنه اش اشاره می کند و با لحن وقیحانه ای می گوید:


-بزرگتر از این؟


چشم درشت می کنم و البته که تلاش می کنم تا در نقش خواهر بزرگتر فرو رفته و تشرش بزنم اما جز یک شلیک خنده و یک ضربه ی پشت دست چیز دیگری از دستم برنیامد!


-خیلی بی تربیتی!


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۸۶۰

دهان کجی می کند و به سمت آینه می چرخد و سر و وضعش را چک می کند. با گوشی چند عکس سلفی با هم می گیریم. عکس هایی که مطمئنم خاطره انگیز خواهند شد.


به سراغ کمدی که از ابتدا در اختیارم گذاشته بودند می روم و گوشی را بیرون می کشم.


ساعت هوشمندم روی مچم بود تا اگر محمد تماس گرفت متوجه شوم.


اما او بعد از آن پیام دل آب کن سر صبحش، هیچ پیام دیگری برایم نفرستاد. حتی تماس هم نگرفت.


درست بود که دلتنگ می شدم اما احساس می کردم هر لحظه دریای احساساتم طوفانی تر از لحظات قبل است. پر شورترم... مشتاق ترم!
و این هم به نوعی برایم خوشایند بود.


ساعت را داخل کیفم می گذارم و با گوشی با محمد تماس می گیرم. هرچه زنگ می خورد پاسخ نمی دهد.


شانه ای بالا می دهم و تصمیم می گیرم که منتظرش بمانم. هنوز ده دقیقه به ساعتی که قرار بود اینجا باشد مانده بود. مهشید از پشت سر صدایم می کند و به سمتش می چرخم.


-محمد کی میاد دنبالت؟ صدرا دم دره... بهش بگم چقدر باید منتظر بمونه؟


ابرو بالا می اندازم و با قاطعیت می گویم:


-اصلا نمی خواد! چرا منتظر بمونید؟ محمد تا بره فیلمبردار رو بیاره اینجا طول می کشه. شما برید الکی منتظر نمونید.


بازویم را می گیرد و فشار دلگرم کننده ای می دهد.


-نه نمی شه... تنهات نمی ذارم! اصلا بَده... فردا نمی گن نتونست همراهش وایسه تا محمد بیاد؟ یا خود محمد بعدا نمی گه خواهرت پات نایستاد؟


سرم را به نشانه ی نفی تکان می دهم... و با لحن بی حوصله ای غر می زنم:


-هیچکسی هیچی نمیگه... خاله خان باجی بازی درنیار. برو بچه مردمو معطل نذار!


چشمانش مردد در صورتم می چرخد تا ببیند از حرفی که می زنم مطمئنم یا تعارف می کند.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
ﻣﺘﺮﺳﮏ ﺭﺍ ﺗﻔﻨﮓ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺭﺍ
ﺣﻔﺎﻇﺖ ﮐﻨﺪ..🍃🌸
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺳﺖ
ﺍﻭﺳﺖ " ﺍﺭﺑﺎﺑﻤﺎﻥ " ﺷﺪ ...
خواستیم ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﯾﻨﯽ ﺷﻮﺩ ،
ﺩﯾﻨﻤﺎﻥ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺷﺪ ...
خواستیم ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﻣﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺷﻮﺩ ،
ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺘﻤﺎﻥ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺷﺪ...🍃🌸
  خواستیم ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺷﺮﯾﻒ
ﺷﻮﺩ ، ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺎﻥ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺷﺪ ...
خواستیم سلطنت و سلطنت بازی نداشته باشیم ، ﺁﻗﺎ ﻭ ﺁﻗﺎ ﺯﺍﺩﻩ ﺩﺍﺭﯾﻢ ...
ﺧﻼﺻﻪ
خواستیم ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ ،
ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭ ﻣﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ...!🍃🌸

💖Join👇

🌸🍃@kadbanoiranii 🌸🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤️💫بـه نـام خـداونـد نـیـکـوسـرشـت
⚪️💫کـه او در جـهـان بـذرنـیـکـی بـکـشـت

❤️💫خــــدایــــا...
⚪️💫روزمـــــان را
❤️💫بـا نـام تـو آغــاز مـی‌كـنـیـم
⚪️💫نـــام تـــو آرامـــش
❤️💫لـحـظــه‌‌‌هــايــمــان اســت
⚪️💫و مـی‌دانـیـم امـروز بـركـت را
❤️💫مـهـمـان لـحـظـه‌‌هـايـمـان خـواهـی كـرد

❤️💫بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
⚪️💫الــهــی بـــه امــیـــد تــــو
.
🤞👌🌹🍃 @kadbanoiranii
🌸دعای روز دوم ماه مبارك رمضان🌸

التماس دعا


به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii
جزء 2
استاد معتز آقایی
#تند_خوانی_قرآن_کریم

#جزء_دوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#بامیه_با_اموزش_قناد_حرفه_ای

پارت اول


رسانه تبلیغیاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#بامیه_با_اموزش_قناد_حرفه_ای

پارت دوم


رسانه تبلیغیاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر

#قطایف_عربی
رسپی از فرشته قربانی
موادلازم:
برای شربت
شکر 2ونیم لیوان
آب 1ونیم لیوان
هل سبز چند دانه
چوب دارچین 1شاخه
زعفران به میزام لازم
آب لیموترش 1قاشق غذاخوری(اگه لیموترش تازه نداشتید وآبلیمو زدید 1قاشق مرباخوری کافیه)
گلاب 1چهارم پیمانه
طرزتهیه:
تمام مواد بجز آب لیمو را باهم مخلوط کرده و روی حرارت بزارید،شکر که آب شد 5دقیقه اجازه بدیدجوش بخوره درآخر آبلیمورواضافه وازروحرارت بردارید تا خنک شود
موادمیانی:
شیر 1پیمانه
شکر 2قاشق غذاخوری
خامه صبحانه 2قاشق غذاخوری
آردسفید 1قاشق غذاخوری سرپر
نشاسته ذرت 1قاشق غذاخوری سرپر
پودر نارگیل 1قاشق غذاخوری سرپر
گلاب 1قاشق غذاخوری
طرز تهیه:
تمام مواد،بجزگلاب راباهم مخلوط ویکدست کنید،روی حرارت مدام همزده تا به غلظت فرنی برسه،گلاب را اضافه کرده وقتی به غلظت مناسب مثل فیلم رسید ازروی حرارت برداشته به ظرف دیگری منتقل،روش سلفون کشیده،بزاریدداخل یخچال تا سفت شود
موادلازم برای پنکیک:
شیرولرم 2پیمانه
آب ولرم 2پیمانه
شکر 3قاشق غذاخوری
آرد سفید 2پیمانه
سمولینا(ایرمیک) 1پیمانه
جوش شیرین 1قاشق چایخوری
نمک 1چهارم قاشق چایخوری
طرزتهیه:
تمام مواد داخل مخلوط کن بریزیدو5دقیقه بزنید تا خوب مخلوط شوند مایه راداخل ظرف دیگری ریخته،روش سلفون کشیده،نیم ساعت دردمای محیط استراحت کنه(دقت کنید روشو نپوشانید جای خیلی گرم هم نزارید)تابه راروی حرارت داغ کنید(نیازی به چرب کردن نیست)به اندازه یک ملاقه ازموادداخل تابه ریخته،صبرکنیدحباب بزنه وروش خشک شه،زیرش رنگ گرفت وسطحش خشک شد بردارید(بیشتر نمونه،داخل کلیپ هم نشون دادم)لازم هم نیست برگردونید فقط یک طرفش باید بپزه
پنکیکها رو که آماده کردید بلافاصه لای پارچه تمیزی بزاریدکه خشک نشن ازمواد میانی به اندازه یک قاشق غذاخوری وسطش گذاشته
بپیچیدوداخل روغن داغ شناوربمدت6دقیقه سرخ کنید،بعد بلافاصله داخل شربت خنک بیاندازید 8_10دقیقه تاشربت جذبش شود
داخل صافی بزاریدشربت اضافه کشیده شود
قطابها اول یکم تردن بعد اینکه ازشربت خارج کردیدتوظرف دردار بزاریدیک ساعت بعد نرم نرم میشن اگر ظرفتون دردار نبود سلفون بکشید
نگهداریش هم داخل یخچال یا دمای محیط فرق نمیکنه بستگی به سلیقه خودتون داره خنک یا هم دمای محیط میپسندین
هر چه بیشتر بمونه خوشمزه تر ونرمتر میشه
نکته خاصی هم نداره،فقط زمانی ک مایه راداخل تابه ریختید قبلش حتماباقاشق ی همی بزنیدکه یکدست شه برای تسریع کار من داخل 3 تا تابه همزمان پنکیکها رو پختم
چون مایه قطاب مایه خمیرداره نبایدزیادتودمای محیط بمونه بیش ازحد عمل میاد اگر شما نمیتونید اینکاروانجام بدید پیشنهاد میکنم مایه رو نصف کنید،نصفش رو تویخچال بزارید تااولی تموم میشه
‍ ‍

رسانه تبلیغیاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر

🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_زنجبیل_تبریز

مواد لازم:

آرد 2 لیوان فرانسه
خمیر مایه 1قاشق مرباخوری
شکر 1 قاشق مرباخوری
نمک 1 قاشق چایخوری
پودر زنجبیل 1 قاشق غذاخوری (میتونید کم یا زیاد کنید)
ماست 2قاشق غذاخوری
تخم 1عدد
روغن مایع 1قاشق غذاخوری
کره 25 گرم
آب حدود 2سوم لیوان
مواد رومال:
زرده تخم مرغ 1عدد
زعفران دم‌شده 2قطره
شیر نصف قاشق چایخوری شیر
دمای فر 200درجه
مدت زمان پخت 10_15 دقیقه (بستگی به فر شما داره )
نکته:از تازه بودم مخمر خودتون مطمئن باشید
همه ی آب را یکجا اضافه نکنید
در تمام مراحل استراحت خمیر حتما روی خمیر و‌بپوشونید
خیلیها برای این رسپی نصف قاشق چایخوری بهبود دهنده هم اضافه میکنند اما من اضافه نکردم چون‌تو‌ این شرایط همه نمی تونن برن بیرون از خونه و تهیه کنند اگر خواستید میتونید بریزید تا ماندگاری نانتون بیشتر بشه
‍ ‍

رسانه تبلیغیاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#نان_زنجبیل_تبریز



رسانه تبلیغیاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#تافی_ریس


رسانه تبلیغیاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۸۶۱


نفسش را فوت می کند و به یکباره برق شیطانی در چشمانش روشن می شود. دست به کمر نزدیکم می شود:


-میگم پایه ای با صدرا بریم تو خونه منتظرش بمونی؟ بیاد اینجا ببینه نیستی یکم اوضاع پلیسی شه؟ بخدا خیلی به یاد موندنی میشه... ها؟ جان من نه نگو!


لب هایم را چین می دهم و چشم غره ای نثارش می کنم:


-یکم بزرگ شو...


تا می خواهد همان جواب دقایق پیش را تکرار کند جیغ می زنم و به سمت در هولش می دهم. می خندد و من می دانم او هیچ وقت عوض بشو نیست!


مهشید می رود و من یک ساعت دیگر هم منتظر محمد می مانم. هرچه تماس می گیرم جواب نمی دهد و دیگر داشتم نگران می شدم.


با گوشی محدثه هم تماس گرفتم باز هم جوابی نگرفتم. نگرانی ام بیشتر شد. ساعت پنج بود و ما این ساعت باید در باغی که برای عکاسی رزرو کرده بودیم باشیم. به شماره خانه هم زنگ می زنم و باز کسی برنمی دارد.


گوشی مامان را که می گیرم آخرین بوق هایش را می خورد که بالاخره با صدای تقریبا بلندی پاسخ می دهد:

-جانم؟


-مامان؟ وای خدا رو شکر جواب دادی داشتم نصفه عمر می شدم. چرا هیچ کدوم گوشی جواب نمیدین؟


صدای همهمه و آهنگ می آمد و از کمتر شدن صدای فضای دورش معلوم بود که دارد به جای خلوت تری می رود.


-چی شده شهرزاد؟ اینجا شلوغه احتمالا نشنیدن زنگ زدی. کجایین شما کی میاین؟


وقتی ته جمله اش افعالش را جمع می بندد خون در رگ هایم از حرکت باز می ایستد. یعنی محمد خانه نبود؟ اگر راه افتاده که باید خیلی وقت پیش رسیده باشد!


-شهرزاد؟ هستی؟


دستم که روی قلبم رفته بود را مشت می کنم.


-آ...آره... میایم. خبری نیست اونجا؟


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۸۶۲


لحظه ای گوشی را از دهانش دور می کند و با شخص دیگری صحبت می کند.


-شهرزاده... الان میام... باشه می گم بهش.
بعد دوباره مرا مخاطب قرار می دهد:


-حاج خانوم میگن زودتر بیاین کارتون تموم شد. کاری نداری مامان جان؟ برم به مهمونا برسم.


مات لب می زنم:


-نه...

-می بوسمت... زودتر بیاین.


تماس قطع می شود و یک ساعت دیگر در جایم می نشینم و تمام پرسنل آرایشگاه دورم را می گیرند.


نمی دانم چهره ام چگونه است که فورا برایم آب قند درست می کنند و به خوردم می دهند. برای بار هزارم با محمد تماس می گیرم و باز هم جوابی نمی گیرم. باید چکار می کردم؟


نمی دانستم که کجاست. فقط می دانم که صبح قرار بود ماشین را به گلفروشی بسپرد. از باقی برنامه هایش خبر نداشتم. حتی نمی دانستم کسی پیشش بود یا تنها کارهایش را انجام داده است. شاید محسن خبری داشته باشد.


پیش از اینکه تصمیم بگیرم با محسن تماس بگیرم، گوشی در دستم می لرزد و اسم جهانگیر خان را روی گوشی می بینم تنم لرز می گیرد.


لب هایم خشک شده بودند و دست هایم بی جان... به هر زحمتی بود گوشی را کنار گوشم قرار می دهم.


-الو... باباجان؟ کجایین پس شما؟ چرا محمد گوشیشو جواب نمی ده...


زبانم قفل کرده بود انگار... چه باید می گفتم؟ هیچ کس از محمد خبر نداشت؟ محمد من کجا بود که همه فکر می کردن کنار من است؟


-حا...جی؟


به محض شنیدن صدایم انگار که از حرکت ایستاد. چون دیگر صدای نفس هایش را هم نمی شنیدم.

رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۸۶۳

هیچ نمی پرسد و من هم نمی دانم چه باید بگویم. فقط می دانم که او هم حال مرا دارد.
دنیا از چرخیدن ایستاده...
خم می شوم و پیشانی ام را به دستم تکیه می دهم.


-محمد... نیومده دنبالم هنوز... هرچی با گوشیش تماس میگیرم جواب نمی ده... محمد کجاست بابا؟


بی اختیار بود که "بابا" صدایش کردم. بغض گلویم صدایم را خش انداخته بود. با تمام نگرانی هایم می دانستم که هرچه باشد جهانگیر خان حلش می کند.


او بزرگمان بود... پشت و پناهمان بود. خودش گفته بود هیچوقت دیگر تنهایتان نمی گذارم. هر مشکلی داشتیم روی او حساب کنیم. محمد را پیدا می کرد و به من می رساند. مطمئن بودم.


-شهرزاد؟ باباجان گوش بده ببین چی می گم. نگران نباش اصلا! دلت قرص باشه. من چندتا تماس بگیرم بهت زنگ می زنم باشه بابا جان؟


لبم را می گزم و با هول و ولا لب می زنم:

-شما آخرین بار کی باهاش صحبت کردین؟ کی دیدینش اصلا؟ می دونین کجاها قرار بود بره؟


ذهنم خالی بود و هیچ تصوری از اتفاقی که ممکن بود افتاده باشد نداشتم. حتی همین حالا هم نمی توانستم درست درک کنم که چه اتفاقی افتاده است.


تلاش می کردم تا سوال های منطقی بپرسم تا بتوانم برای نبود محمد یک توجیه منطقی پیدا کنم.


جهانگیر خان خیلی سریع تر از من خودش را پیدا کرد. با اطمینان می گوید:


-دخترم... دخترم... آروم باش. مرد گنده گم نمیشه که بابا. الان یه تماس می گیرم پیداش می کنم. اگر تا وقتی دوباره بهت زنگ بزنم پیداش شد بهم خبر بده. احتمالا گوشیش شارژ تموم کرده باشه خاموش شده که جواب نمی ده. همونجا بمون. بهت زنگ می زنم.


گوشی را بین دستم می فشارم و حرصم را خالی می کنم. دلم مثل سیر و سرکه می جوشد.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۸۶۴


محمد پشیمان نشده!


مردی که برای رسیدن این روز ثانیه شماری کرده و همین امروز صبح با چند جمله ی کوتاه تمام شوقش را به من هم منتقل می کند از این ازدواج پشیمان نشده است!


و وقتی من به این فکر می کنم که اگر پشیمان نشده چه دلیل دیگری می توانم برای نبودش بتراشم هزار بار در خودم آرزو می کنم ای کاش پشیمان شده باشد.


اتفاق بدی نیفتاده باشد و او دچار تردید شده باشد. سالم باشد و تا هروقت که می خواهد از من دوری کند و در تردید دست و پا بزند.
فقط باشد... صحیح و سالم!


زمان به کندی می گذرد و هیچ خبری نه از محمد و نه از حاجی نمی شود. ساعت نزدیک به هفت که می شود از سرایداری خبر می رسد که کسی به دنبالم آمده است.


نمی دانم چطور از صندلی کنده می شوم و به در نرسیده مهشید پرده را پس می زند و با رنگ و رویی پریده مقابلم ظاهر می شود.


یک قدم پس می روم و او به سرعت دستانش را قفل بازوهایم می کند.


-چرا زودتر زنگ نزدی به من؟ تا الان اینجا چکار می کنی تو؟ چرا یه خبر نمی دی لعنتی؟


رد اشک روی صورتش دلم را می لرزاند. به خاطر تنهایی من این اینجا اشک ریخته یا اتفاقی افتاده است؟


-چی میگی؟ محمد کو؟ چرا تو اومدی دنبالم؟


سرش را به چپ و راست تکان می دهد و می گوید:


-نمی دونم... حاجی زنگ زد خونه سربسته توضیح داد و به من گفت بیایم دنبالت یه مشکلی پیش اومده. گفت خودشوم دیرتر می رسن. محمد کجاست؟ اصلا ندیدیش تو؟


داشتم دیوانه می شدم... خواب بودم؟ خدای من... از من می پرسد محمد کجاست؟ می چرخم و با قدم های بلندی به طرف وسایلم می روم.


سریع کتم را تنم می کنم و صبر نمی کنم تا کلاه تزئینی حجاب را روی سرم فیکس کنند. شال سبکی که به همراه داشتم را سر می کنم و به سمت بیرون می دوم.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۸۶۵

-چکار می کنی؟ چرا جواب نمی دی شهرزاد؟ خوبی؟


بدو بدو به سمت در می روم و با بغض نفیر می کشم:


-هیچی نپرس مهشید! هیچی... راه بیفت فقط!


صدرا را در حال قدم رو رفتن کنار ماشینش می بینم و بدون اینکه سلام بدهم به طرف درب اتومبیل می روم و می گویم:


-می شه سریعتر راه بیفتی؟


لحظه ای با دیدنم سرجایش مات مانده بود و من خوب ترکیب بهت و غم را از صورتش می خوانم و دلم بیشتر به شور می افتد.


هزاران سناریو در سرم می چرخد. نکند که اتفاقی افتاده و نمی خواستند به من بگویند؟ دستانم به طرز نفرت انگیزی می لرزیدند.


با پایم کف ماشین ضرب می گیرم و تا برسیم هزار بار می میرم و زنده می شوم.


خدایا... خودت به خیر کن! محمد من خوب بود مگر نه؟ دارم می میرم... می میرم چون می دانم که محال بود که محمد حالش خوب باشد و خودش را به من نرساند!


دلم گواهی بد می دهد... به قطع اتفاق بدی افتاده است! اگر دنیا هم کن فیکون می شد محمد امروز را از دست نمی داد! نمی داد!


به محض اینکه مقابل خانه حاجی ترمز می کند خودم را از ماشین بیرون می اندازم.



-شهرزاد؟ وایسا... وایسا دختر!


بدون اینکه از سرعت قدم هایم بکاهم جوابش را می دهم:


-صبر نمی کنم... نمی تونم صبر کنم چرا نمی فهمی؟ محمد نیست... نیومده دنبالم. این عادیه؟


از در که می گذرم نگاه متعجب کسانی که ایستاده بودند را روی خودم حس می کنم و اهمیتی نمی دهم.


بدون توجه به نگاه های پر حرف و سنگینشان طول حیاط را می روم و مهشید کنارم قدم به قدم می آید.


-شهرزاد صبر می کردی می پرسیدم بری تو یا نه... بده تنها بری تو... همه مهمونا جمعن! آبرو ریزی می شه... صبر کن دختر...!


پشت هم و تند تند اما با صدای پچ پچ گونه ای می گوید و من خونم بیش تر به جوش می آید.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدایا🙏
دراین شلوغی آخرسال
دراین هیاهوی روزگار
دوستانم رایاری کن
دستی به زندگیشان بکش
مشکلات شان را کم
خوشی هایشان را زیادو
لبخندشان را پایدار کن

#شبتون_مهتابی🌙❤️

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸الهی تکیه بر لطف تو کردم
🍃بجز لطفت ندارم تکیه گاهی

🌸دل سرگشته ام را راهنما باش
🍃که دل بی رهنما افتد به چاهی

🌸خــــــدایــــــا "
🍃امروزمان را با نام و یاد تو،
🌸و به امید لطف و کرمت،
🍃و لحظاتی سرشار از معجزه،
🌸و اتفاقات خوب آغاز می‌کنیم ...

🌸بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🍃الـــهــی بــه امــیــد تـــو
.
🤞👌🌹🍃 @kadbanoiranii