This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
مراحل تهیه کیک روز مادر 5
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
مراحل تهیه کیک روز مادر 5
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
مراحل تهیه کیک روز مادر 6
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
مراحل تهیه کیک روز مادر 6
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#رب_نارنج
خودت تو خونه خیلی راحت رب نارنج درست کن،هم سالمتره هم پختش خیلی لذتبخشه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#رب_نارنج
خودت تو خونه خیلی راحت رب نارنج درست کن،هم سالمتره هم پختش خیلی لذتبخشه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴#فیلم_آموزشی
#کیک_کاستلا_شکلاتی
مواد لازم :
شیر ۷۵ گرم
آرد کیک ۴۰ گرم
پودر کاکائو ۲۵ گرم
زرده تخم مرغ ۹۰ گرم
سفیده تخم مرغ ۱۵۰ گرم
کره بدون نمک ۵۵ گرم
شکلات (۶۲٪) ۲۵ گ
وانیل ۵ گرم
شکر ۵۵ گ
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_کاستلا_شکلاتی
مواد لازم :
شیر ۷۵ گرم
آرد کیک ۴۰ گرم
پودر کاکائو ۲۵ گرم
زرده تخم مرغ ۹۰ گرم
سفیده تخم مرغ ۱۵۰ گرم
کره بدون نمک ۵۵ گرم
شکلات (۶۲٪) ۲۵ گ
وانیل ۵ گرم
شکر ۵۵ گ
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
اگه با گذاشتن کاغذ روغنی کف قالب مشکل داری این ویدئو حتماببین
#قالب
#کاغذروغنی
#ترفند
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
اگه با گذاشتن کاغذ روغنی کف قالب مشکل داری این ویدئو حتماببین
#قالب
#کاغذروغنی
#ترفند
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_موکا
موادلازم :
۱-تخم مرغ ۴عددبااحتساب پوست ۲۴۰گرم
۲-آرد قنادی ۲۵۰گرم
۳-روغن مایع ۱۵۰ کرم
۴-شکردانه ریز ۲۲۰گرم
۵-نسکافه گلد ۱۰گرم
۶-پودر کاکائو ۲۰ گرم
۷-شیرگرم ۱۶۰ گرم
۸-بیکینگ پودر ۸گرم
۹-نمک ۱/۸ ق چایخوری
۱۰-وانیل ۱/۴ ق چایخوری
موادلازم سس👇👇
۱-شیر ۲۱۰گرم (میلی لیتر)
۲-شکر ۲۵ گرم
۳-پودر کاکائو۵گرم
۴-شکلات سکه ای تلخ یا شیری ۳۰گرم
۵-نسکافه ۴گرم
۶-نشاسته ذرت ۷گرم
فررا از نیم ساعت قبل دردمای ۱۸۰درجه سانتیگراد گرم کنید
طبقه وسط حدودا ۳۵ تا ۴۰ دقیقه
سایز قالب 👇
قالب گرد میان تهی (خرطومی) به قطر ۲۳سانتیمتر. چرب و آردپاشی شود
👈سس و کیک باید هم دما باشد .
👈سس را روی حرارت کم مرتب هم بزنید سریعا به غلظت میرسد سس کاملا رقیق است وآخرین قطره به سختی از قاشق میریزد
👈شیرداغ یا گرم را با نسکافه از قبل مخلوط کنید واجازه دهیدتا دردمای محیط خنک شود وبعد اضافه کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
موادلازم :
۱-تخم مرغ ۴عددبااحتساب پوست ۲۴۰گرم
۲-آرد قنادی ۲۵۰گرم
۳-روغن مایع ۱۵۰ کرم
۴-شکردانه ریز ۲۲۰گرم
۵-نسکافه گلد ۱۰گرم
۶-پودر کاکائو ۲۰ گرم
۷-شیرگرم ۱۶۰ گرم
۸-بیکینگ پودر ۸گرم
۹-نمک ۱/۸ ق چایخوری
۱۰-وانیل ۱/۴ ق چایخوری
موادلازم سس👇👇
۱-شیر ۲۱۰گرم (میلی لیتر)
۲-شکر ۲۵ گرم
۳-پودر کاکائو۵گرم
۴-شکلات سکه ای تلخ یا شیری ۳۰گرم
۵-نسکافه ۴گرم
۶-نشاسته ذرت ۷گرم
فررا از نیم ساعت قبل دردمای ۱۸۰درجه سانتیگراد گرم کنید
طبقه وسط حدودا ۳۵ تا ۴۰ دقیقه
سایز قالب 👇
قالب گرد میان تهی (خرطومی) به قطر ۲۳سانتیمتر. چرب و آردپاشی شود
👈سس و کیک باید هم دما باشد .
👈سس را روی حرارت کم مرتب هم بزنید سریعا به غلظت میرسد سس کاملا رقیق است وآخرین قطره به سختی از قاشق میریزد
👈شیرداغ یا گرم را با نسکافه از قبل مخلوط کنید واجازه دهیدتا دردمای محیط خنک شود وبعد اضافه کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_موکا (کافی شافی )
خانم مریم دایم الحضور
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_موکا (کافی شافی )
خانم مریم دایم الحضور
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۳۷
●حال
-محدثه شنید داداشش سرما خورده طاقت نیاورد. پیش پات رفت یکم لیمو تازه بگیره لیموناد عسل براش درست کنه. محمد همیشه بد مریض بوده...
محمد دیشب را در جهنم گذرانده و سرمای سختی خورده است.
قطعا حالا هم حال خوبی ندارد. این واضح بود اما این حالی که منیر خانوم از محمد تعریف می کرد با لبخند پهن روی لبش هیچ همخوانی نداشت!
دلم به شور افتاده و می خواهم که هرچه زودتر بروم تا خودم از نزدیک حالش را ببینم.
-کَـ...کسی خونه ست؟ یعنی می گم برم دیگه رزا رو بیدار کنم... کم کم راه بیفتیم... به شب نخوریم...
وقت رفتن بود؟ بود! اما محمد مریض بود! باشد خب...
مادر و خواهرش مراقبش بودند، نبودند؟
بروم و از نزدیک ببینم حالش خوب و بعد می توانستم با خیال راحت تری اینجا را ترک کنم.
-کجا بری؟ گفتم حاجی گوسفند بگیره سر ببره شب دور هم کباب کنیم بخوریم... محاله بذارم بری... برو یه استراحتی بکن توام خسته ای... خونه رو تحویل دادی؟
-نه نه! ممنونم... باید برم. بلیت گرفتم. مامان منتظره! بله خونه رو هم تحویل دادم اول صبح بارا رو تحویل دادم به باربری اونجا دوستم تحویل می گیره. باید برم اونام دست تنهان.
در کمال آرامش لبخندی می زند و از جا بلند می شود و حین اینکه به آن طرف پذیرایی می رود می گوید:
-پریماه خانوم بفهمه من اصرار کردم بمونید، ناراحت نمیشه یه شب بیشتر دخترشو نبینه. همین یه توک پا اومدن که خداحافظی نمیشه. اصلا حاجی بفهمه بدون خداحافظی رفته دلگیر میشه!
تلفن را به دست می گیرد و رو به من می گوید:
-شماره شونو بگو عزیزم...
رفتنم ضروری نبود. نه آن طور که نشانش می دادم.
اما ماندن هم صلاح نبود اما در این لحظه، قلب بی قرار و لعنتی ام نمی توانست به صلاح و مصلحت اهمیتی دهد.
من فقط باید می رفتم و می دیدمش... باید مطمئن می شدم که حالش خوب است!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
●حال
-محدثه شنید داداشش سرما خورده طاقت نیاورد. پیش پات رفت یکم لیمو تازه بگیره لیموناد عسل براش درست کنه. محمد همیشه بد مریض بوده...
محمد دیشب را در جهنم گذرانده و سرمای سختی خورده است.
قطعا حالا هم حال خوبی ندارد. این واضح بود اما این حالی که منیر خانوم از محمد تعریف می کرد با لبخند پهن روی لبش هیچ همخوانی نداشت!
دلم به شور افتاده و می خواهم که هرچه زودتر بروم تا خودم از نزدیک حالش را ببینم.
-کَـ...کسی خونه ست؟ یعنی می گم برم دیگه رزا رو بیدار کنم... کم کم راه بیفتیم... به شب نخوریم...
وقت رفتن بود؟ بود! اما محمد مریض بود! باشد خب...
مادر و خواهرش مراقبش بودند، نبودند؟
بروم و از نزدیک ببینم حالش خوب و بعد می توانستم با خیال راحت تری اینجا را ترک کنم.
-کجا بری؟ گفتم حاجی گوسفند بگیره سر ببره شب دور هم کباب کنیم بخوریم... محاله بذارم بری... برو یه استراحتی بکن توام خسته ای... خونه رو تحویل دادی؟
-نه نه! ممنونم... باید برم. بلیت گرفتم. مامان منتظره! بله خونه رو هم تحویل دادم اول صبح بارا رو تحویل دادم به باربری اونجا دوستم تحویل می گیره. باید برم اونام دست تنهان.
در کمال آرامش لبخندی می زند و از جا بلند می شود و حین اینکه به آن طرف پذیرایی می رود می گوید:
-پریماه خانوم بفهمه من اصرار کردم بمونید، ناراحت نمیشه یه شب بیشتر دخترشو نبینه. همین یه توک پا اومدن که خداحافظی نمیشه. اصلا حاجی بفهمه بدون خداحافظی رفته دلگیر میشه!
تلفن را به دست می گیرد و رو به من می گوید:
-شماره شونو بگو عزیزم...
رفتنم ضروری نبود. نه آن طور که نشانش می دادم.
اما ماندن هم صلاح نبود اما در این لحظه، قلب بی قرار و لعنتی ام نمی توانست به صلاح و مصلحت اهمیتی دهد.
من فقط باید می رفتم و می دیدمش... باید مطمئن می شدم که حالش خوب است!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۳۸
دستی به پیشانی ام می کشم و با کلافگی لب می زنم:
-حاج خانوم اگر اجازه بدین من برم، چون مهشید دست تنها می مونه... بد میشه! بلیتم گرفتم آخه...
بیشتر داشتم خودم را قانع می کردم که رفتن کار عاقلانه تری بود! محض رضای خدا... یک سرماخوردگی ساده بود! این چه حالی بود؟
-کاری نداره که زنگ می زنی جابجا کنن ساعتشو. امشب رو دور هم باشیم. حاجی با رزا هم درست و حسابی خداحافظی نکرد. به امید خدا صبح راه می افتی از همین جا...
تلفن به دست بالای سرم ایستاده و حقیقتا نمی دانم که راجع به ماندن اینجا چه حسی داشته باشم.
آمده بودم تا در حد چند دقیقه ای خداحافظی کنم و بروم. ماندن هیچ جای برنامه ام نبود!
اگر بخواهم به اتوبوسم برسم باید همین حالا راه می افتادم و... فقط یک سوال! محمد حالش خوب بود؟
شماره را برای منیر خانوم می خوانم و می خواهم که به او بگویم نیازی نیست و خودم تماس می گیرم اما یادم می آید که تلفنم از دیشب تا به حال خاموش مانده.
شارژرم را لابلای وسایل جمع کرده بودم و حالا با یه گوشی خاموش روی دستم مانده نمی دانم چه کنم.
دیشب از تلفن خانه با مهشید تماس گرفتم و با او هماهنگ کردم تا سر وقت برود و بارها را تحویل بگیرد.
منیر خانوم مشغول خوش و بش با مامان می شود و من دیگر طاقت ندارم. آرام به منیر خانوم اشاره می کنم که به سراغ رزا می روم.
سری به نشانه ی تائید تکان می دهد و من آرام از پله ها بالا می روم. داشتم می رفتم رزا را بیدار کنم. محمد را هم می دیدم و خیالم راحت می شد.
بین اتاق محدثه و محمد مردد می مانم اما بعید میدانم که رزا قبول کرده باشد تا از محمد دور بماند.
دستم را بالا می آورم تا ساعت را چک کنم. از ده گذشته بود و معمولا این ساعت محمد بیدار است اما به خاطر اینکه مریض بود برای در زدن تعلل می کنم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
دستی به پیشانی ام می کشم و با کلافگی لب می زنم:
-حاج خانوم اگر اجازه بدین من برم، چون مهشید دست تنها می مونه... بد میشه! بلیتم گرفتم آخه...
بیشتر داشتم خودم را قانع می کردم که رفتن کار عاقلانه تری بود! محض رضای خدا... یک سرماخوردگی ساده بود! این چه حالی بود؟
-کاری نداره که زنگ می زنی جابجا کنن ساعتشو. امشب رو دور هم باشیم. حاجی با رزا هم درست و حسابی خداحافظی نکرد. به امید خدا صبح راه می افتی از همین جا...
تلفن به دست بالای سرم ایستاده و حقیقتا نمی دانم که راجع به ماندن اینجا چه حسی داشته باشم.
آمده بودم تا در حد چند دقیقه ای خداحافظی کنم و بروم. ماندن هیچ جای برنامه ام نبود!
اگر بخواهم به اتوبوسم برسم باید همین حالا راه می افتادم و... فقط یک سوال! محمد حالش خوب بود؟
شماره را برای منیر خانوم می خوانم و می خواهم که به او بگویم نیازی نیست و خودم تماس می گیرم اما یادم می آید که تلفنم از دیشب تا به حال خاموش مانده.
شارژرم را لابلای وسایل جمع کرده بودم و حالا با یه گوشی خاموش روی دستم مانده نمی دانم چه کنم.
دیشب از تلفن خانه با مهشید تماس گرفتم و با او هماهنگ کردم تا سر وقت برود و بارها را تحویل بگیرد.
منیر خانوم مشغول خوش و بش با مامان می شود و من دیگر طاقت ندارم. آرام به منیر خانوم اشاره می کنم که به سراغ رزا می روم.
سری به نشانه ی تائید تکان می دهد و من آرام از پله ها بالا می روم. داشتم می رفتم رزا را بیدار کنم. محمد را هم می دیدم و خیالم راحت می شد.
بین اتاق محدثه و محمد مردد می مانم اما بعید میدانم که رزا قبول کرده باشد تا از محمد دور بماند.
دستم را بالا می آورم تا ساعت را چک کنم. از ده گذشته بود و معمولا این ساعت محمد بیدار است اما به خاطر اینکه مریض بود برای در زدن تعلل می کنم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۳۹
بالاخره یک دل می شوم و بدون اینکه در بزنم آرام دستگیره را پایین میکشم.
رزا تنها روی تخت به خواب رفته و محمد با یک پتوی نازک و یک متکا وسط اتاق خوابیده بود.
خیلی آرام با احتیاط نزدیکش می شوم و زانو می زنم. چهره ی گر گرفته اش را از نظر می گذرانم و دست جلو می برم.
پشت دستم را به پیشانی اش می چسبانم و همانطور که فکر می کردم تب دار و داغ بود. خیلی زیاد...
چشم هایش بسته بود اما همان حالت برگشته ی مژه هایش کافی بود که چشم های دخترکم را برایم تداعی کند.
لبخند تلخی روی لب هایم شکل می گیرد. همین شباهتی که باعث می شد هر بار به چشمان دخترکم نگاه می کنم، مرا یاد صاحب اصلی شان بیندازد.
پتویش را کمی پس می زنم. تبش خیلی بالا بود و هول و ولا به جانم افتاده است.
باید کاری می کردیم. شاید منیر خانوم نمی دانست که حالش وخیم است و نیاز به مراقبت دارد.
از جایم بلند می شوم و بدون اینکه رزا را بیدار کنم به طبقه پایین می روم. حاج خانوم را در آشپزخانه پیدا می کنم.
-حاج خانوم؟
-جونم... چه زود اومدی... رزا کو پس؟ محمد بیدار نشده بود؟
-نـ... نه هر دوشون خواب بودن ولی...
-خب بیدارشون می کردی... صبحونه بخورن ضعف نکنن...
-دلم نیـ... یعنی فکر کنم محمد یکم حالش خوب نباشه. فکر کنم تب داشته باشه.
می چرخد و با تعجب که نگاهم می کند نمی دانم چرا هول می کنم...
-دست نزدم... صورتش سرخ بود. یعنی گفتم شاید لازم باشه پاشویه بشه یا دستمال خیس بذارین رو پیشونیش...
بلافاصله دوباره می چرخد و درست است که پشت کرده بود و مشغول چای دم کردن بود اما خب لبخندش را به موقع پنهان نکرده بود.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
بالاخره یک دل می شوم و بدون اینکه در بزنم آرام دستگیره را پایین میکشم.
رزا تنها روی تخت به خواب رفته و محمد با یک پتوی نازک و یک متکا وسط اتاق خوابیده بود.
خیلی آرام با احتیاط نزدیکش می شوم و زانو می زنم. چهره ی گر گرفته اش را از نظر می گذرانم و دست جلو می برم.
پشت دستم را به پیشانی اش می چسبانم و همانطور که فکر می کردم تب دار و داغ بود. خیلی زیاد...
چشم هایش بسته بود اما همان حالت برگشته ی مژه هایش کافی بود که چشم های دخترکم را برایم تداعی کند.
لبخند تلخی روی لب هایم شکل می گیرد. همین شباهتی که باعث می شد هر بار به چشمان دخترکم نگاه می کنم، مرا یاد صاحب اصلی شان بیندازد.
پتویش را کمی پس می زنم. تبش خیلی بالا بود و هول و ولا به جانم افتاده است.
باید کاری می کردیم. شاید منیر خانوم نمی دانست که حالش وخیم است و نیاز به مراقبت دارد.
از جایم بلند می شوم و بدون اینکه رزا را بیدار کنم به طبقه پایین می روم. حاج خانوم را در آشپزخانه پیدا می کنم.
-حاج خانوم؟
-جونم... چه زود اومدی... رزا کو پس؟ محمد بیدار نشده بود؟
-نـ... نه هر دوشون خواب بودن ولی...
-خب بیدارشون می کردی... صبحونه بخورن ضعف نکنن...
-دلم نیـ... یعنی فکر کنم محمد یکم حالش خوب نباشه. فکر کنم تب داشته باشه.
می چرخد و با تعجب که نگاهم می کند نمی دانم چرا هول می کنم...
-دست نزدم... صورتش سرخ بود. یعنی گفتم شاید لازم باشه پاشویه بشه یا دستمال خیس بذارین رو پیشونیش...
بلافاصله دوباره می چرخد و درست است که پشت کرده بود و مشغول چای دم کردن بود اما خب لبخندش را به موقع پنهان نکرده بود.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۴۰
و چه کسی از من پرسیده بود که توضیح دهم چگونه تبش را گرفته بودم؟ اصلا هم تعجب منیر خانوم برای تب دار بودنش نبوده است!
همانطور که از پشت سر نزدیکش می شوم توضیح می دهد و حتی میان صدایش هم رد خنده اش را می شنوم:
-این شازده ی من همین بود از بچگش. با یه باد سرما می خورد. بیاد یه چیزی بخوره بهش دارو بدم. برو بیدارشون کن مادر...
لعنتی به دست و پای لرزانم می فرستم و دوباره از پله ها بالا می روم.
در را که باز می کنم این بار در جایش نشسته و گوشی موبایلش را چک می کند. به محض ورودم سر بالا می آورد و چشمانش گرد می شوند.
-سلام بیدار شدی؟
-اینجا چکار می کنی؟
وا رفته در جایم خشک می شوم. تعجب را از لحنش می خواندم اما چرا حس کردم از دیدنم ناراحت هم شده؟
طوری پرسید انگار که حضورم را اینجا نخواهد!
آب دهانم را قورت می دهم و همانطور که نگاهم به اوست به طرف رزا می روم.
-او...اومدم دنبال رزا... بیدارش کنم... باید راه می افتادیم دیگه!
روی پیشانی اش دانه ها عرق را می بینم. سرعت نفس های بیشتر شده و صدای خس خس سینه اش را به وضوح می شنوم.
هم ناراحتم و هم دلخورم... هم استرس دارم و هم قویاً نگرانم. در واقع خیلی زیاد نگرانم...
و این تمام احساساتم را تحت الشعاع قرار می دهد.
پای تخت می نشینم و سنگینی نگاهش را از پشت سرم حس می کنم و بدون توجه به بغضی که نمی دانم از کجا پیدایش شده صورت دخترکم را نوازش می کنم:
-دخترم؟
صورتش را به بالشت می کشد و من با دلی تنگ و گرفته صورتش را بوسه می زنم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
و چه کسی از من پرسیده بود که توضیح دهم چگونه تبش را گرفته بودم؟ اصلا هم تعجب منیر خانوم برای تب دار بودنش نبوده است!
همانطور که از پشت سر نزدیکش می شوم توضیح می دهد و حتی میان صدایش هم رد خنده اش را می شنوم:
-این شازده ی من همین بود از بچگش. با یه باد سرما می خورد. بیاد یه چیزی بخوره بهش دارو بدم. برو بیدارشون کن مادر...
لعنتی به دست و پای لرزانم می فرستم و دوباره از پله ها بالا می روم.
در را که باز می کنم این بار در جایش نشسته و گوشی موبایلش را چک می کند. به محض ورودم سر بالا می آورد و چشمانش گرد می شوند.
-سلام بیدار شدی؟
-اینجا چکار می کنی؟
وا رفته در جایم خشک می شوم. تعجب را از لحنش می خواندم اما چرا حس کردم از دیدنم ناراحت هم شده؟
طوری پرسید انگار که حضورم را اینجا نخواهد!
آب دهانم را قورت می دهم و همانطور که نگاهم به اوست به طرف رزا می روم.
-او...اومدم دنبال رزا... بیدارش کنم... باید راه می افتادیم دیگه!
روی پیشانی اش دانه ها عرق را می بینم. سرعت نفس های بیشتر شده و صدای خس خس سینه اش را به وضوح می شنوم.
هم ناراحتم و هم دلخورم... هم استرس دارم و هم قویاً نگرانم. در واقع خیلی زیاد نگرانم...
و این تمام احساساتم را تحت الشعاع قرار می دهد.
پای تخت می نشینم و سنگینی نگاهش را از پشت سرم حس می کنم و بدون توجه به بغضی که نمی دانم از کجا پیدایش شده صورت دخترکم را نوازش می کنم:
-دخترم؟
صورتش را به بالشت می کشد و من با دلی تنگ و گرفته صورتش را بوسه می زنم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۴۱
#
-پاشو مامان جان باید بریم دیرمون میشه ماپری منتظره دخترمه...
یادم نرفته که قرار بود بمانیم. یادم نرفته که منیر خانوم با مامان تماس گرفته و ماندنمان را اطلاع داده بود، فقط یادم رفته بود که محمد استاد غافلگیری هاست.
وقتی حضورش را انتظار نمی کشم سر و کله اش پیدایش می شود و بی مهابا نزدیک می شود و سودای ندامت سر می دهد.
التماس می کند که او را ببخشم و به دیدن صدرا نروم و وقتی توقع دارم از دیدنم خوشحال که نه، ولی حداقل چهره در هم نکشد و تمام معادلاتم را بر هم نزند، دقیقا برعکس را انجام می دهد.
و من خسته بودم از این جلو و عقب کشیدن های بی پایان محمد!
-می ذاشتی بیدار شه خودم میاوردمش! عجله داری؟ اصلا اگه زنگ می زدی زودتر میاوردمش برات!
شوکه به سمتش برمی گردم. منظورش چه بود؟
واقعا ناراحت بود از اینجا بودنم؟ سینه ام فشرده می شود انگار و نفس کم می آورم.
دهانم را برای جرعه ای هوا باز می کنم و با بهت صدایش می کنم:
-محمد؟
-محمد چی؟ این ساعت اومدی ریخت منو نبینی دیگه... واسه اینه که داری میری. که تو زندگیت نباشم. محمد به درک...
این خشم بی حابش را پای چه چیزی بگذارم؟ چرا انقدر بی انصاف بود؟
حتی در این لحظه هم دلم داشت برای حال بد او دل دل می کرد وقتی دستانم از حس حقارتی که با کلماتش به جانم می ریزد می لرزید.
کاش تمامش کند!
-چرا مزخرف میگی؟
لب هایم را محکم روی هم می فشارم تا از بغض نلرزند. من برای این آدم نگران بودم؟ که در این حال تنهایش نگذارم و به ماندن راضی شدم؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#
-پاشو مامان جان باید بریم دیرمون میشه ماپری منتظره دخترمه...
یادم نرفته که قرار بود بمانیم. یادم نرفته که منیر خانوم با مامان تماس گرفته و ماندنمان را اطلاع داده بود، فقط یادم رفته بود که محمد استاد غافلگیری هاست.
وقتی حضورش را انتظار نمی کشم سر و کله اش پیدایش می شود و بی مهابا نزدیک می شود و سودای ندامت سر می دهد.
التماس می کند که او را ببخشم و به دیدن صدرا نروم و وقتی توقع دارم از دیدنم خوشحال که نه، ولی حداقل چهره در هم نکشد و تمام معادلاتم را بر هم نزند، دقیقا برعکس را انجام می دهد.
و من خسته بودم از این جلو و عقب کشیدن های بی پایان محمد!
-می ذاشتی بیدار شه خودم میاوردمش! عجله داری؟ اصلا اگه زنگ می زدی زودتر میاوردمش برات!
شوکه به سمتش برمی گردم. منظورش چه بود؟
واقعا ناراحت بود از اینجا بودنم؟ سینه ام فشرده می شود انگار و نفس کم می آورم.
دهانم را برای جرعه ای هوا باز می کنم و با بهت صدایش می کنم:
-محمد؟
-محمد چی؟ این ساعت اومدی ریخت منو نبینی دیگه... واسه اینه که داری میری. که تو زندگیت نباشم. محمد به درک...
این خشم بی حابش را پای چه چیزی بگذارم؟ چرا انقدر بی انصاف بود؟
حتی در این لحظه هم دلم داشت برای حال بد او دل دل می کرد وقتی دستانم از حس حقارتی که با کلماتش به جانم می ریزد می لرزید.
کاش تمامش کند!
-چرا مزخرف میگی؟
لب هایم را محکم روی هم می فشارم تا از بغض نلرزند. من برای این آدم نگران بودم؟ که در این حال تنهایش نگذارم و به ماندن راضی شدم؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۴۲
-مزخرفه؟ مزخرف می گم که حتی به خودت زحمت نمی دی جواب تماس و پیامامو بدی... آره خب... چه اهمیتی داره؟ محمد فقط بلده مزخرف بگه... نمی تونه حرف بزنه، نمی تونه عشقشو قانع کنه که نره دیدن اون پوفیـ*وز که می خواد...
-محمد!
بین حرفش پریدم تا ادامه ندهد! ترسیده رزا را نگاه می کنم که ببینم بیدار شده و شنیده یا هنوز خواب است.
پلک های بسته اش کمی خیالم را راحت می کند که این حرف را از زبان پدرش نشنیده باشد.
-این همه حرف می زنم یه کلام جواب نمی ده اما تا به خر شاه می گیم یابو به خانوم بر می خوره!
از جایش بلند می شود و با خشم پتوی دستش را گوله می کند و به دیوار می کوبد. من فکر چه بودم و او فکر چه بود؟
هیچ می فهمید که رزا هم در اتاق بود و باید مراقب الفاظی که استفاده می کند باشد؟
و صدرای مادر مرده کجای این قصه بود اصلا؟
می چرخم و با تمام خشمی که در این لحظه زیر پوستم از جایم بلند می شوم و مقابلش می ایستم. با صدای آرام اما خشمگینی می غرم:
-حرف دهنتو بفهم! اگه بچه بیدار باشه چی؟ هیچ معلومه چته؟
صورتش از سرخی به کبودی می زد. شرشر عرق از کناره ی پیشانی اش راه گرفته بود و خدا می داند که نگرانش بودم و حالا این صحبت ها را نمی خواستم. لعنتی چه مرگش شده بود؟
مشتش را به سینه اش می کوبد و دیوانه وار می گوید:
-من؟ من چمه؟ من لعنتی چند بار بگم چمه؟ من زنمو می خوام به کی بگم؟ به کی بگم؟ اصلا صدام به گوشت می رسه؟ میشنوی؟ می خوامت لامصب... می خوامت...
وحشی و افسار گسیخته در مقابل چشمان گرد شده ی من پنجره را باز می کند و فریاد می کشد:
-ایهاالناس... زنمو می خوام!
بهت زده عقب می روم و خیره ی محمدی می مانم که هیچ نمی شناختمش!
چند درصد به آن محمد محجوب و معقولی که می شناختم نشباهت داشت؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
-مزخرفه؟ مزخرف می گم که حتی به خودت زحمت نمی دی جواب تماس و پیامامو بدی... آره خب... چه اهمیتی داره؟ محمد فقط بلده مزخرف بگه... نمی تونه حرف بزنه، نمی تونه عشقشو قانع کنه که نره دیدن اون پوفیـ*وز که می خواد...
-محمد!
بین حرفش پریدم تا ادامه ندهد! ترسیده رزا را نگاه می کنم که ببینم بیدار شده و شنیده یا هنوز خواب است.
پلک های بسته اش کمی خیالم را راحت می کند که این حرف را از زبان پدرش نشنیده باشد.
-این همه حرف می زنم یه کلام جواب نمی ده اما تا به خر شاه می گیم یابو به خانوم بر می خوره!
از جایش بلند می شود و با خشم پتوی دستش را گوله می کند و به دیوار می کوبد. من فکر چه بودم و او فکر چه بود؟
هیچ می فهمید که رزا هم در اتاق بود و باید مراقب الفاظی که استفاده می کند باشد؟
و صدرای مادر مرده کجای این قصه بود اصلا؟
می چرخم و با تمام خشمی که در این لحظه زیر پوستم از جایم بلند می شوم و مقابلش می ایستم. با صدای آرام اما خشمگینی می غرم:
-حرف دهنتو بفهم! اگه بچه بیدار باشه چی؟ هیچ معلومه چته؟
صورتش از سرخی به کبودی می زد. شرشر عرق از کناره ی پیشانی اش راه گرفته بود و خدا می داند که نگرانش بودم و حالا این صحبت ها را نمی خواستم. لعنتی چه مرگش شده بود؟
مشتش را به سینه اش می کوبد و دیوانه وار می گوید:
-من؟ من چمه؟ من لعنتی چند بار بگم چمه؟ من زنمو می خوام به کی بگم؟ به کی بگم؟ اصلا صدام به گوشت می رسه؟ میشنوی؟ می خوامت لامصب... می خوامت...
وحشی و افسار گسیخته در مقابل چشمان گرد شده ی من پنجره را باز می کند و فریاد می کشد:
-ایهاالناس... زنمو می خوام!
بهت زده عقب می روم و خیره ی محمدی می مانم که هیچ نمی شناختمش!
چند درصد به آن محمد محجوب و معقولی که می شناختم نشباهت داشت؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨خـــدایا
❄️در این شب سرد زمستانی
✨آرامش را نصیب همه دلها بگردان
❄️خـدایا
✨شبی بی دغدغه
❄️آروم و بی نظیرقسمت
✨عزیزان و دوستانم بگردان
✨آمیـــن یا رَبَّ 🙏
❄️زمستانی را
✨براتون آرزو دارم که :
❄️بارانش
✨برای شستن دلتنگی هاتون
❄️برفش
✨برای زدودن غم هاتون باشد
❄️به امید طلوعی دیگر
✨شبتون بخیر
❄️در پنـاه خدای مهربون
@kadbanoiranii
❄️در این شب سرد زمستانی
✨آرامش را نصیب همه دلها بگردان
❄️خـدایا
✨شبی بی دغدغه
❄️آروم و بی نظیرقسمت
✨عزیزان و دوستانم بگردان
✨آمیـــن یا رَبَّ 🙏
❄️زمستانی را
✨براتون آرزو دارم که :
❄️بارانش
✨برای شستن دلتنگی هاتون
❄️برفش
✨برای زدودن غم هاتون باشد
❄️به امید طلوعی دیگر
✨شبتون بخیر
❄️در پنـاه خدای مهربون
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤️💫به نام خدایی که
❄️💫مهر او قوت قلب ما،
❤️💫و یادِ خوبش راحتی روحِ
❄️💫ماست آباد آن زبان که بر
❤️💫آن ذکر اوست،
❄️💫آزاد آن کس که وی
❤️💫دربند اوست!
❄️💫آغاز میکنیم روز سرد
❤️💫زمستانی دی ماه را
❤️💫بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
❄️💫 الــهـــی بــه امــیــد تـــو
@kadbanoiranii
❄️💫مهر او قوت قلب ما،
❤️💫و یادِ خوبش راحتی روحِ
❄️💫ماست آباد آن زبان که بر
❤️💫آن ذکر اوست،
❄️💫آزاد آن کس که وی
❤️💫دربند اوست!
❄️💫آغاز میکنیم روز سرد
❤️💫زمستانی دی ماه را
❤️💫بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
❄️💫 الــهـــی بــه امــیــد تـــو
@kadbanoiranii
Madar
Aron Afshar
#مادر
#آرون افشار
این اهنگ رو تقدیم میکنم به مادر نمونه خودم و دیگر مادران ایران زمین
پیشاپیش روز مادر بر همه مادران گروه
و کانال کدبانوی ایرانی مبارک🌹
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#آرون افشار
این اهنگ رو تقدیم میکنم به مادر نمونه خودم و دیگر مادران ایران زمین
پیشاپیش روز مادر بر همه مادران گروه
و کانال کدبانوی ایرانی مبارک🌹
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#نان_کره_ای_خوشمزه
استاد شهبازی
مواد لازم :
ماست سون ۲۵۰ گرم
مخمر ۴گرم
تخم مرغ ۱ عدد
آرد ۲۵۰ گرم
شکر. ۲۵ گرم
روغن زیتون. ۱۵ گرم
تخم مرغ و ماست و هم میزنیم و بعد شکر رو اضافه میکنیم و مخمر رو بعدش خوب هم میزنیم
چونه که گرفتیم و استراحت کرد حدود چهل دقیقه تا یک ساعت بعد روی چونه ارد میپاشیم و خط میزنیم و وسط خط ها کره میزاریم و در دمای ۱۷۰ به مدت ۱۵ تا ۱۸ دقیقه میپزیم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
استاد شهبازی
مواد لازم :
ماست سون ۲۵۰ گرم
مخمر ۴گرم
تخم مرغ ۱ عدد
آرد ۲۵۰ گرم
شکر. ۲۵ گرم
روغن زیتون. ۱۵ گرم
تخم مرغ و ماست و هم میزنیم و بعد شکر رو اضافه میکنیم و مخمر رو بعدش خوب هم میزنیم
چونه که گرفتیم و استراحت کرد حدود چهل دقیقه تا یک ساعت بعد روی چونه ارد میپاشیم و خط میزنیم و وسط خط ها کره میزاریم و در دمای ۱۷۰ به مدت ۱۵ تا ۱۸ دقیقه میپزیم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#نان_کره_ای
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#نان_کره_ای
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#نان_کره ای
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#نان_کره ای
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر