رفع سرو صدای شکم و معده
بعد از غذا چای نعناع یا چای بابونه بخورید تا روند گوارش سریع انجام شود و معده دیگر صدا ندهد.
@kadbanoiranii
بعد از غذا چای نعناع یا چای بابونه بخورید تا روند گوارش سریع انجام شود و معده دیگر صدا ندهد.
@kadbanoiranii
🔴 رفع فوری حالت تهوع
" زیتون" به همراه داشته باشید و به محض احساس تهوع زیتون بخورید !
خانوم هایی که در حین بارداری حالت تهوع دارند
سریعا رفع میشه.
@kadbanoiranii
" زیتون" به همراه داشته باشید و به محض احساس تهوع زیتون بخورید !
خانوم هایی که در حین بارداری حالت تهوع دارند
سریعا رفع میشه.
@kadbanoiranii
#قرمزه_نخودچی
این غذا،غذای اصیل اصفهانیه وبه این صورت درست میشه
گوشت چرخ کرده ۳۰۰ گرم
آرد نخودچی نیم پیمانه
نعناع خشک ۲ قاشق غذاخوری
پیازمتوسط رنده شده ۱ عدد
پیاز خرد شده ۱ عدد
رب گوجه فرنگی ۳ قاشق غذاخوری
زردچوبه یک قاشق مرباخوری
نمکو فلفل به میزان لازم
درظرفی گوشت چرخ کرده،آردنخودچی،پیازرنده شده،زردچوبه،نمک وفلفل ویک قاشق غذاخوری نعنارا اضافه کنیدوخوب ورز بدیدتا وقتی که به دست نچسبه برای اینکار توی دستوراین غذا درحدنصف استکان آب هممیتونیدبه موادتون اضافه کنیدنیمساعت اگرزمانبدیدو موادتونروبزاریدتو یخچال خیلی بهتره.بعداز این مدت ازموادگوشتی به اندازه گردو برداشته وگردکنیدو درظرفی بزارید.حالا یکعددپیازرو در ظرفی خردکرده و سرخ کنیدتا سبکبشه پیازتون سپس بهش رب گوجه،زردچوبه،نمک،فلفل و بقیه نعنا رو اضافه کنیدوتفت بدیدو درحدود پنج پیمانه آب اضافه کنیدوبزارید تا به جوش بیاد وقتی جوش اومد قرمزه های آماده شده رو داخل آب بزارید و تا پنج دقیقه در ظرفتونو نزارید بعد از این مدت در ظرفتون رو بزارید و نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه اجازه بدید تا غذاتون خوب بپزه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
این غذا،غذای اصیل اصفهانیه وبه این صورت درست میشه
گوشت چرخ کرده ۳۰۰ گرم
آرد نخودچی نیم پیمانه
نعناع خشک ۲ قاشق غذاخوری
پیازمتوسط رنده شده ۱ عدد
پیاز خرد شده ۱ عدد
رب گوجه فرنگی ۳ قاشق غذاخوری
زردچوبه یک قاشق مرباخوری
نمکو فلفل به میزان لازم
درظرفی گوشت چرخ کرده،آردنخودچی،پیازرنده شده،زردچوبه،نمک وفلفل ویک قاشق غذاخوری نعنارا اضافه کنیدوخوب ورز بدیدتا وقتی که به دست نچسبه برای اینکار توی دستوراین غذا درحدنصف استکان آب هممیتونیدبه موادتون اضافه کنیدنیمساعت اگرزمانبدیدو موادتونروبزاریدتو یخچال خیلی بهتره.بعداز این مدت ازموادگوشتی به اندازه گردو برداشته وگردکنیدو درظرفی بزارید.حالا یکعددپیازرو در ظرفی خردکرده و سرخ کنیدتا سبکبشه پیازتون سپس بهش رب گوجه،زردچوبه،نمک،فلفل و بقیه نعنا رو اضافه کنیدوتفت بدیدو درحدود پنج پیمانه آب اضافه کنیدوبزارید تا به جوش بیاد وقتی جوش اومد قرمزه های آماده شده رو داخل آب بزارید و تا پنج دقیقه در ظرفتونو نزارید بعد از این مدت در ظرفتون رو بزارید و نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه اجازه بدید تا غذاتون خوب بپزه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پاستیل_زنجبیلی
مواد لازم :
زنجبیل ۲۵۰ گرم
شکر ۱ سوم پیمانه
نشاسته ۱ سوم پیمانه
ژلاتین ۲ ق چ
عسل ۱ سوم پیمانه
آب ۱ پیمانه میتونین به جای شکر نصف پیمانه عسل جایگزین کنین تا کاملا با عسل درست شود
زنجبیل رو شسته پوست گرفته خرد کرده به همراه اب کاملا پخته سپس له کرده همه مواد را افزوده ۷ دیقه هم زده تا غلیظ شود سپس داخل یک ظرف سلفون کشیده ملات رو ریخته و پخش میکنیم ۱ ساعت در دمای محیط استراحت داده سپس برش زده و تمام حتما در ارد بغلطونین که چسبندگی نداشته باشد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
مواد لازم :
زنجبیل ۲۵۰ گرم
شکر ۱ سوم پیمانه
نشاسته ۱ سوم پیمانه
ژلاتین ۲ ق چ
عسل ۱ سوم پیمانه
آب ۱ پیمانه میتونین به جای شکر نصف پیمانه عسل جایگزین کنین تا کاملا با عسل درست شود
زنجبیل رو شسته پوست گرفته خرد کرده به همراه اب کاملا پخته سپس له کرده همه مواد را افزوده ۷ دیقه هم زده تا غلیظ شود سپس داخل یک ظرف سلفون کشیده ملات رو ریخته و پخش میکنیم ۱ ساعت در دمای محیط استراحت داده سپس برش زده و تمام حتما در ارد بغلطونین که چسبندگی نداشته باشد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#ترفند_تمیز_کردن_ظروف_مسی_با_سرکه_و_نمک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#ترفند_تمیز_کردن_ظروف_مسی_با_سرکه_و_نمک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#سان شاین
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#سان شاین
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کشمش_خانگی
#خشک_کردن_انگور
ابتدا انگور روبشورید و دون کنید و داخل سینی فر که فویل گذاشتین بریزید و در فر از قبل گرم شده ۵۰ _۶۰ درجه قرار بدین و در فر رو کامل نمیبندیم به مدت ۱۰ ساعت و تو این مدت ۶ بار کشمش هارو زیرو رو میکنیم و بعد در ظرف در بسته داخل یخچال نگه میداریم
اگه میخواین مثل کشمش بازاری ترک بخوره به مدت ۵ ثانیه داخل محلول جوش شیرین کنید و بعد بشورید و دون کنید و داخل فر بذارین (این روش باعث زودتر خشک شدن کشمش هم میشه)
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کشمش_خانگی
#خشک_کردن_انگور
ابتدا انگور روبشورید و دون کنید و داخل سینی فر که فویل گذاشتین بریزید و در فر از قبل گرم شده ۵۰ _۶۰ درجه قرار بدین و در فر رو کامل نمیبندیم به مدت ۱۰ ساعت و تو این مدت ۶ بار کشمش هارو زیرو رو میکنیم و بعد در ظرف در بسته داخل یخچال نگه میداریم
اگه میخواین مثل کشمش بازاری ترک بخوره به مدت ۵ ثانیه داخل محلول جوش شیرین کنید و بعد بشورید و دون کنید و داخل فر بذارین (این روش باعث زودتر خشک شدن کشمش هم میشه)
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۹۲
#
با بی تابی های اغراق آمیز دستش را مشت کرده و روی سینه اش می کوبد و همزمان جیغ جیغ کنان می نالد:
-وای خدا دارم آتیش می گیرم! آتیش... خدایا این چه بختی بود؟ خدایا خودت ختم به خیر کن... خودت آبروی دخترمو حفظ کن... به حق آبرو دارا...
محمد در سکوت و حیرت به جلزو ولز کردن های زن نگاه می کند و ناخودآگاه با مادر شهرزاد مقایسه اش می کرد!
آسیبی که او به شهرزاد زده بود با شرایط الان اصلا قابل مقایسه نبود و آن وقت رفتار محکم و محترمانه آن زن کجا و مهمل بافتن های این زن کجا!
اصلا توهین هایش نسبت به خود را کنار بگذارد و به او حق بدهد چطور حاضر می شود دختر خودش را مقابل آن ها تا به این اندازه تحقیر کند!
چرا نباید کسی حاضر شود با دختر نجیب و مقبولی همچون او ازدواج کند؟ چطور می توانست راجع به ارزش های دختر خودش مقابل چشمان آن ها اینگونه بی رحمانه صحبت کند؟
محدثه با سینی چای سر می رسد و منیر خانوم فرصت را غنیمت می شمارد و نگاهش را پر استرس بین شیرین خانوم و محمد می گرداند و می گوید:
-شیرین خانوم جون آروم باشین. یه چایی بخورین... صحبت می کنیم. حلش می کنیم.
-چی چی رو حل کنیم؟ گرفتی ما رو منیر؟
محمد اخم در هم می کشد و از لحن پر استهزای زن خونش به جوش می آید. اگر تا به الان ساکت مانده بود به این خاطر بود که تا حدودی به این زن حق می داد و خب ادبیات و فرهنگ آدم ها با هم متفاوت بود.
اجازه داده بود تا با سکوتش این زن میدان داری کند و حرصش را خالی کند! اما کسی حق نداشت به مادرش از گل نازک تر بگوید!
-خانوم صفایی مخاطبتون منم! با من صحبت کنید!
-خوبه... خوبه... این افتخار رو مدیون چی هستم حالا؟
محمد خوب جنس این زن را می شناسد. با هوچی گری آمده بود تا حرفش را به کرسی بنشاند.
اخم در هم می کشد و با صدایی که کمی بلندتر از حد معمول به گوش می رسد می گوید:
-تشریف آوردین صحبت کنین یا که مقصود دیگه ای هست... اگه که آره من رو در جریان بگذارین بدونم تکلیف رو... باید برم دیرم شده!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
با بی تابی های اغراق آمیز دستش را مشت کرده و روی سینه اش می کوبد و همزمان جیغ جیغ کنان می نالد:
-وای خدا دارم آتیش می گیرم! آتیش... خدایا این چه بختی بود؟ خدایا خودت ختم به خیر کن... خودت آبروی دخترمو حفظ کن... به حق آبرو دارا...
محمد در سکوت و حیرت به جلزو ولز کردن های زن نگاه می کند و ناخودآگاه با مادر شهرزاد مقایسه اش می کرد!
آسیبی که او به شهرزاد زده بود با شرایط الان اصلا قابل مقایسه نبود و آن وقت رفتار محکم و محترمانه آن زن کجا و مهمل بافتن های این زن کجا!
اصلا توهین هایش نسبت به خود را کنار بگذارد و به او حق بدهد چطور حاضر می شود دختر خودش را مقابل آن ها تا به این اندازه تحقیر کند!
چرا نباید کسی حاضر شود با دختر نجیب و مقبولی همچون او ازدواج کند؟ چطور می توانست راجع به ارزش های دختر خودش مقابل چشمان آن ها اینگونه بی رحمانه صحبت کند؟
محدثه با سینی چای سر می رسد و منیر خانوم فرصت را غنیمت می شمارد و نگاهش را پر استرس بین شیرین خانوم و محمد می گرداند و می گوید:
-شیرین خانوم جون آروم باشین. یه چایی بخورین... صحبت می کنیم. حلش می کنیم.
-چی چی رو حل کنیم؟ گرفتی ما رو منیر؟
محمد اخم در هم می کشد و از لحن پر استهزای زن خونش به جوش می آید. اگر تا به الان ساکت مانده بود به این خاطر بود که تا حدودی به این زن حق می داد و خب ادبیات و فرهنگ آدم ها با هم متفاوت بود.
اجازه داده بود تا با سکوتش این زن میدان داری کند و حرصش را خالی کند! اما کسی حق نداشت به مادرش از گل نازک تر بگوید!
-خانوم صفایی مخاطبتون منم! با من صحبت کنید!
-خوبه... خوبه... این افتخار رو مدیون چی هستم حالا؟
محمد خوب جنس این زن را می شناسد. با هوچی گری آمده بود تا حرفش را به کرسی بنشاند.
اخم در هم می کشد و با صدایی که کمی بلندتر از حد معمول به گوش می رسد می گوید:
-تشریف آوردین صحبت کنین یا که مقصود دیگه ای هست... اگه که آره من رو در جریان بگذارین بدونم تکلیف رو... باید برم دیرم شده!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۹۳
زن با دهانی باز ماند به محمد نگاه می کند تا می خواهد دهان باز کند لاله با صدای آرام و بی نهایت لرزانی لب می زند:
-مامان... لطفا...
محمد نگاهی به چشمان اشکی دختر می اندازد و زیر لب استغفار می کند. دلش می سوزد. از خودش متنفر می شود که باعث رنجش این دختر معصوم بوده است.
اگر از برهم زدن این وصلت تنها یک افسوس داشته باشد، دلیلش این دختر است. دخترک رسما داشت می لرزید. از چه می ترسید؟
-خانوم محترم! بین من و دختر شما یه نامزدی ساده بود. قرار بر این بود که تو این مدت رفت و آمد داشته باشیم تا ببینیم که برای ساختن یه زندگی با هم تفاهم داریم یا نه! غیر اینه؟
زن با گردن کشی جلو می آید و با صدای جیغ مانندی می گوید:
-دخترم محرمته! این یه نامزدی ساده نیست چطور...
دستش را بالا می گیرد و با چهره ای عبوس و بی حوصله می غرد:
-اجازه بدین! آسیا به نوبت! قرار بر آشنایی بود یا نبود!
محکم و پر نفوذ گفت و زن با تته پته گفت:
-بود... اما...
-اماشو اجازه بدین من توضیح می دم خدمتتون. محدثه بیا داداش...
-چشم...
از جا برمیخیزد و به سمت محمد می رود. با اشاره ی دست او خم می شود و محمد با عذرخواهی از جمع چیزی در گوشش می گوید.
زن با چشمانی ریز شده نگاه می گیرد و زمزمه وار چیزی را زیر لب نجوا می کند که لاله بلافاصله با هول دست مادرش را می گیرد...
-مامان خواهش می کنم!
محدثه بعد از چندثانیه راست می ایستد با چشمی که رو به محمد می گوید راهش را به سمت اتاق ها می کشد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
زن با دهانی باز ماند به محمد نگاه می کند تا می خواهد دهان باز کند لاله با صدای آرام و بی نهایت لرزانی لب می زند:
-مامان... لطفا...
محمد نگاهی به چشمان اشکی دختر می اندازد و زیر لب استغفار می کند. دلش می سوزد. از خودش متنفر می شود که باعث رنجش این دختر معصوم بوده است.
اگر از برهم زدن این وصلت تنها یک افسوس داشته باشد، دلیلش این دختر است. دخترک رسما داشت می لرزید. از چه می ترسید؟
-خانوم محترم! بین من و دختر شما یه نامزدی ساده بود. قرار بر این بود که تو این مدت رفت و آمد داشته باشیم تا ببینیم که برای ساختن یه زندگی با هم تفاهم داریم یا نه! غیر اینه؟
زن با گردن کشی جلو می آید و با صدای جیغ مانندی می گوید:
-دخترم محرمته! این یه نامزدی ساده نیست چطور...
دستش را بالا می گیرد و با چهره ای عبوس و بی حوصله می غرد:
-اجازه بدین! آسیا به نوبت! قرار بر آشنایی بود یا نبود!
محکم و پر نفوذ گفت و زن با تته پته گفت:
-بود... اما...
-اماشو اجازه بدین من توضیح می دم خدمتتون. محدثه بیا داداش...
-چشم...
از جا برمیخیزد و به سمت محمد می رود. با اشاره ی دست او خم می شود و محمد با عذرخواهی از جمع چیزی در گوشش می گوید.
زن با چشمانی ریز شده نگاه می گیرد و زمزمه وار چیزی را زیر لب نجوا می کند که لاله بلافاصله با هول دست مادرش را می گیرد...
-مامان خواهش می کنم!
محدثه بعد از چندثانیه راست می ایستد با چشمی که رو به محمد می گوید راهش را به سمت اتاق ها می کشد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۹۴
محمد دوباره با صدایی که جدیت و صلابت در آن موج می زد ادامه می دهد:
- اگر همه ی آشنایی ها قرار بود به یه عمر زندگی ختم بشه که پس دوره ی نامزدی رو برای چی گذاشتن؟ و در مورد محرمیت! جناب صفایی اصرار داشتن که تو این مدت صیغه ی محرمیتی این بین جاری بشه که نگاهمون به هم حلال باشه. و من حدم رو می دونم!
نگاهش را رو به لاله برمی گرداند و با لحن آرام تری می گوید:
-خانوم من تو این مدت حتی یکبار مستقیم تو چشم شما نگاه کردم؟ هرگز نوک انگشت من شما رو لمس کرده؟ تو فاصله ای کمتر از دو متر از شما ایستادم؟
دخترک لب هایش را داخل دهانش کشیده تا لرزششان را از دید پنهان کند.
اما به محض مخاطب محمد قرار گرفتن با ترس سر بالا گرفت و وقتی دید بدون اینکه بغضش عیان شود توان حرف زدن ندارد، سرش را به نشانه ی منفی به چپ و راست تکانی داد و سر پایین انداخت.
-این از این. برسیم به این موضوع که آبروتون توی فامیل و دوست آشنا رفته. حاج خانوم؟
منیر خانوم انگار از روند این گفتگو بسیار راضی بود که از استرس اولیه اش خبری نبود.
-جانم مادر...
-به ایشون و خانواده شون تاکید نکرده بودین که این موضوع مسکوت بمونه؟ غیر از اینه که از قدم اول من تاکید کردم خدمت شما و پدر که من وقت می خوام که راجع به این وصلت فکر کنم؟ سنج و پنج کنم؟
-چرا مادر هم خودم با ایشون صحبت کرده بودم هم حاجی با همسرشون این قرار رو گذاشته بودن. اتفاقا شیرین خانوم خودشم استقبال کرد. من نمی دونم چطور شده الان!
شیرین دستی به چادرش می کشد و به محض اینکه خود را در جایگاه متهم می بیند با آشفتگی لب می زند:
-عه وا... حالا ما بدهکارتون شدیم؟ حالا مگه چطور شده؟ چرا نباید می گفتم دختر شوهر دادم؟ مگه چیز پنهانی از مردم داریم یا خدایی نکرده دزدی کردم که پنهان کنم؟ چه چیزا... چه حرفا.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
محمد دوباره با صدایی که جدیت و صلابت در آن موج می زد ادامه می دهد:
- اگر همه ی آشنایی ها قرار بود به یه عمر زندگی ختم بشه که پس دوره ی نامزدی رو برای چی گذاشتن؟ و در مورد محرمیت! جناب صفایی اصرار داشتن که تو این مدت صیغه ی محرمیتی این بین جاری بشه که نگاهمون به هم حلال باشه. و من حدم رو می دونم!
نگاهش را رو به لاله برمی گرداند و با لحن آرام تری می گوید:
-خانوم من تو این مدت حتی یکبار مستقیم تو چشم شما نگاه کردم؟ هرگز نوک انگشت من شما رو لمس کرده؟ تو فاصله ای کمتر از دو متر از شما ایستادم؟
دخترک لب هایش را داخل دهانش کشیده تا لرزششان را از دید پنهان کند.
اما به محض مخاطب محمد قرار گرفتن با ترس سر بالا گرفت و وقتی دید بدون اینکه بغضش عیان شود توان حرف زدن ندارد، سرش را به نشانه ی منفی به چپ و راست تکانی داد و سر پایین انداخت.
-این از این. برسیم به این موضوع که آبروتون توی فامیل و دوست آشنا رفته. حاج خانوم؟
منیر خانوم انگار از روند این گفتگو بسیار راضی بود که از استرس اولیه اش خبری نبود.
-جانم مادر...
-به ایشون و خانواده شون تاکید نکرده بودین که این موضوع مسکوت بمونه؟ غیر از اینه که از قدم اول من تاکید کردم خدمت شما و پدر که من وقت می خوام که راجع به این وصلت فکر کنم؟ سنج و پنج کنم؟
-چرا مادر هم خودم با ایشون صحبت کرده بودم هم حاجی با همسرشون این قرار رو گذاشته بودن. اتفاقا شیرین خانوم خودشم استقبال کرد. من نمی دونم چطور شده الان!
شیرین دستی به چادرش می کشد و به محض اینکه خود را در جایگاه متهم می بیند با آشفتگی لب می زند:
-عه وا... حالا ما بدهکارتون شدیم؟ حالا مگه چطور شده؟ چرا نباید می گفتم دختر شوهر دادم؟ مگه چیز پنهانی از مردم داریم یا خدایی نکرده دزدی کردم که پنهان کنم؟ چه چیزا... چه حرفا.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۹۵
محمد ابرویی بالا می اندازد و با تاسف لب می زند:
-اشکالش این جاست که من طبق حرفی که بین ما زده شده الان شرایط ادامه این رابطه رو ندارم. عذر می خوام که وقت شما و خانوادتون رو گرفتم، عذر می خوام اگر که دختر خانومتون رو ناخواسته آزار دادم، اما متاسفانه باید بگم که غیر از این کاری از دستم بر نمیاد! هرچه زودتر این قضیه تموم بشه به نفع شماست! هر دو طرف آسیب کمتری می بینن!
محدثه از راه می رسد و جعبه ی قرمز رنگی را به طرف محمد می گیرد. محمد تشکر می کند و به محدثه اشاره می کند تا کنار خودش بنشیند.
شیرین خانوم با دیدن جعبه کنجکاو شده اما با همان عتاب و حرص اولیه اش می توپد:
-ما از این رسما نداریم پسر حاجی... شما اگر مطمئن نبودی نباید پا جلو می ذاشتی که حالا بدون دلیل دختر من رو رد کنی!
محمد از ابتدا منتظر طعنه ها و تیکه های این زن مانده بود.
چون وقتی از طرف خانواده خودش مورد حمله قرار گرفته بود، چه انتظاری از این زن می توانست داشته باشد؟
اما حالا مطمئن می شود نه پدر و مادرش و نه حتی دختر خودشان چیزی راجع به دلایل او برای برهم زدن این وصلت نگفته بودند!
-دلیل دارم!
ناگهانی گفت و ابروهای شیرین خانوم از حیرت بالا پریدند. می خواست روی دخترش عیب و ایرادی بگذارد؟
-دلیلت چیه اون وقت؟ تو کل ایران رو بگردی دختری به نجابت و...
-من قبلا ازدواج کردم! حالا متوجه شدم که از ازدواج قبلیم یه دختر دارم! می خوام برای دخترم پدری کنم. شرایط شروع یه زندگی جدید رو دیگه ندارم!
سکوت همه جا را فرا گرفت.
-خوشم باشه... خوشم باشه! زن داشتی اومدی سراغ دختر من؟
-وا شیرین خانوم جون یه جور میگی زن داشتی انگار داداشم الان متاهله! موضوع مربوط به...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
محمد ابرویی بالا می اندازد و با تاسف لب می زند:
-اشکالش این جاست که من طبق حرفی که بین ما زده شده الان شرایط ادامه این رابطه رو ندارم. عذر می خوام که وقت شما و خانوادتون رو گرفتم، عذر می خوام اگر که دختر خانومتون رو ناخواسته آزار دادم، اما متاسفانه باید بگم که غیر از این کاری از دستم بر نمیاد! هرچه زودتر این قضیه تموم بشه به نفع شماست! هر دو طرف آسیب کمتری می بینن!
محدثه از راه می رسد و جعبه ی قرمز رنگی را به طرف محمد می گیرد. محمد تشکر می کند و به محدثه اشاره می کند تا کنار خودش بنشیند.
شیرین خانوم با دیدن جعبه کنجکاو شده اما با همان عتاب و حرص اولیه اش می توپد:
-ما از این رسما نداریم پسر حاجی... شما اگر مطمئن نبودی نباید پا جلو می ذاشتی که حالا بدون دلیل دختر من رو رد کنی!
محمد از ابتدا منتظر طعنه ها و تیکه های این زن مانده بود.
چون وقتی از طرف خانواده خودش مورد حمله قرار گرفته بود، چه انتظاری از این زن می توانست داشته باشد؟
اما حالا مطمئن می شود نه پدر و مادرش و نه حتی دختر خودشان چیزی راجع به دلایل او برای برهم زدن این وصلت نگفته بودند!
-دلیل دارم!
ناگهانی گفت و ابروهای شیرین خانوم از حیرت بالا پریدند. می خواست روی دخترش عیب و ایرادی بگذارد؟
-دلیلت چیه اون وقت؟ تو کل ایران رو بگردی دختری به نجابت و...
-من قبلا ازدواج کردم! حالا متوجه شدم که از ازدواج قبلیم یه دختر دارم! می خوام برای دخترم پدری کنم. شرایط شروع یه زندگی جدید رو دیگه ندارم!
سکوت همه جا را فرا گرفت.
-خوشم باشه... خوشم باشه! زن داشتی اومدی سراغ دختر من؟
-وا شیرین خانوم جون یه جور میگی زن داشتی انگار داداشم الان متاهله! موضوع مربوط به...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۹۶
محمد این واکنش ها و حتی بدترش را از این زن انتظار دارد. آدم دهان به دهان گذاشتن یک زن نیست و دلش نمی خواهد که خواهر و مادرش را به این آشفته بازار وارد کند.
-محدثه!
نگاهش به محدثه ابدا خشم ندارد. پلک هایش را آرام روی هم می گذارد تا او را آرام کند.
رو به شیرین خانوم می کند و این بار با لحن آرام تر است می گوید:
-حق دارین که ناراحت باشین. من باید در ابتدا این مسئله رو به شما می گفتم و کوتاهی کردم. به قصورم واقفم. بابتش معذرت می خوام. بیشتر از این هم کاری از دستم برنمیاد.
از جا برمی خیزد و به سمت لاله قدم برمیدارد. لاله درجا تمام تنش گر می گیرد و خود را منقبض می کند و چشم به او می دوزد.
محمد خم می شود و در جعبه ای را که درون دستش بود را باز می کند و مقابل او می گذارد.
-این مهریه شماست. من مدت صیغه رو بخشیدم. امیدوارم بنده رو حلال کنید.
داخل جعبه بیست سکه تمام بهار آزادی بود. مهریه ای که برای این مدت در نظر گرفته بودند.
لحظه ای چشمان شیرین خانوم برق می زند و دقیقا به همین دلیل بود که نمی خواست این وصلت را برهم بزنند.
دست دخترش را گرفته بود و آورده بود تا شاید بتواند با هوچی گری آن ها را شرمنده کند و بعد با منت به آن ها شانس دوباره بدهد.
اما انگار که این مسئله برای این مرد تمام شده بود!
محمد قد راست می کند و با بوسیدن سر مادرش، جمعا خداحافظی می کند و می رود.
به این فکر می کند که هرچند وقتی که فهمید می خواهند بیایند ناراحت بود اما حالا انگار یک بار اعظمی را از روی دوشش برداشته بودند، سبک تر بود.
در عقب را باز می کند و اورکت و کیفش را روی صندلی می گذارد و تا می خواهد در را ببندد صدای قدم هایی را از پشت سر می شنود.
-آقا محمد امین؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
محمد این واکنش ها و حتی بدترش را از این زن انتظار دارد. آدم دهان به دهان گذاشتن یک زن نیست و دلش نمی خواهد که خواهر و مادرش را به این آشفته بازار وارد کند.
-محدثه!
نگاهش به محدثه ابدا خشم ندارد. پلک هایش را آرام روی هم می گذارد تا او را آرام کند.
رو به شیرین خانوم می کند و این بار با لحن آرام تر است می گوید:
-حق دارین که ناراحت باشین. من باید در ابتدا این مسئله رو به شما می گفتم و کوتاهی کردم. به قصورم واقفم. بابتش معذرت می خوام. بیشتر از این هم کاری از دستم برنمیاد.
از جا برمی خیزد و به سمت لاله قدم برمیدارد. لاله درجا تمام تنش گر می گیرد و خود را منقبض می کند و چشم به او می دوزد.
محمد خم می شود و در جعبه ای را که درون دستش بود را باز می کند و مقابل او می گذارد.
-این مهریه شماست. من مدت صیغه رو بخشیدم. امیدوارم بنده رو حلال کنید.
داخل جعبه بیست سکه تمام بهار آزادی بود. مهریه ای که برای این مدت در نظر گرفته بودند.
لحظه ای چشمان شیرین خانوم برق می زند و دقیقا به همین دلیل بود که نمی خواست این وصلت را برهم بزنند.
دست دخترش را گرفته بود و آورده بود تا شاید بتواند با هوچی گری آن ها را شرمنده کند و بعد با منت به آن ها شانس دوباره بدهد.
اما انگار که این مسئله برای این مرد تمام شده بود!
محمد قد راست می کند و با بوسیدن سر مادرش، جمعا خداحافظی می کند و می رود.
به این فکر می کند که هرچند وقتی که فهمید می خواهند بیایند ناراحت بود اما حالا انگار یک بار اعظمی را از روی دوشش برداشته بودند، سبک تر بود.
در عقب را باز می کند و اورکت و کیفش را روی صندلی می گذارد و تا می خواهد در را ببندد صدای قدم هایی را از پشت سر می شنود.
-آقا محمد امین؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۹۷
با شنیدن صدای لاله چشمانش با کلافگی بسته می شوند و با مکث به سمتش برمیگردد.
-اتفاقی افتاده؟
-می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟
در ماشین را می بندد و نگاه اجمالی به ساعتش می کند. همین حالاشم خیلی دیرش شده بود.
-خیلی وقتتون رو نمی گیرم...
دست لرزانش را به چادرش می گیرد و محمد از صدای بغض آلودش جا می خورد!
به یاد آن تماس تلفنی می افتد و دستش را درون جیبش مشت می کند.
آن روز فکر می کرد که این صدای لرزان و این توجه غیر معمول شاید نشان از این داشته باشد که او دل بسته اش شده باشد، اما بعدترش وقتی در دیدارشان موضوع را با او درمیان گذاشت، خیلی ساده از جا بلند شده بود و ترکش کرده بود.
گفته بود که دیرش شده و باید برگردد و تمام تصوراتش راجع به دلبستگی او از بین رفته بود.
اما حالا اعتراف می کند که اصلا این دختر را نمی فهمید!
-بفرمایید در خدمتم...
-آقا محمد... من می دونم که شما آدم درستی هستین. فکر می کنین با پا پس کشیدنتون من رو از یه زندگی پیچیده نجات میدین. گفتین... گفتین یه دختر دارین. من... یعنی اگر شما... من قبول می کنم!
گوش هایش سوت می کشد و سرش به دوران می افتد! چه می گفت؟ از چه حرف می زد؟
لاله وقتی سکوت و چشمان از حدقه در آمده ی محمد را می بیند تند تند توضیح می دهد:
-می دونم شما نیتتون خیره... اما من هیچ مشکلی ندارم با دخترتون. به خدا مثل دختر خودم بزرگش می کنم. اصلا نمیذارم نبود مادرش رو حس کنه. نمی دونم چند سالشه الان... اگرکه سنشون خیلی کمه... شما هم صلاح بدونین... اصلا می تونیم بگیم من مادرشم ها؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
با شنیدن صدای لاله چشمانش با کلافگی بسته می شوند و با مکث به سمتش برمیگردد.
-اتفاقی افتاده؟
-می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟
در ماشین را می بندد و نگاه اجمالی به ساعتش می کند. همین حالاشم خیلی دیرش شده بود.
-خیلی وقتتون رو نمی گیرم...
دست لرزانش را به چادرش می گیرد و محمد از صدای بغض آلودش جا می خورد!
به یاد آن تماس تلفنی می افتد و دستش را درون جیبش مشت می کند.
آن روز فکر می کرد که این صدای لرزان و این توجه غیر معمول شاید نشان از این داشته باشد که او دل بسته اش شده باشد، اما بعدترش وقتی در دیدارشان موضوع را با او درمیان گذاشت، خیلی ساده از جا بلند شده بود و ترکش کرده بود.
گفته بود که دیرش شده و باید برگردد و تمام تصوراتش راجع به دلبستگی او از بین رفته بود.
اما حالا اعتراف می کند که اصلا این دختر را نمی فهمید!
-بفرمایید در خدمتم...
-آقا محمد... من می دونم که شما آدم درستی هستین. فکر می کنین با پا پس کشیدنتون من رو از یه زندگی پیچیده نجات میدین. گفتین... گفتین یه دختر دارین. من... یعنی اگر شما... من قبول می کنم!
گوش هایش سوت می کشد و سرش به دوران می افتد! چه می گفت؟ از چه حرف می زد؟
لاله وقتی سکوت و چشمان از حدقه در آمده ی محمد را می بیند تند تند توضیح می دهد:
-می دونم شما نیتتون خیره... اما من هیچ مشکلی ندارم با دخترتون. به خدا مثل دختر خودم بزرگش می کنم. اصلا نمیذارم نبود مادرش رو حس کنه. نمی دونم چند سالشه الان... اگرکه سنشون خیلی کمه... شما هم صلاح بدونین... اصلا می تونیم بگیم من مادرشم ها؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۹۸
خون به مغزش نمی رسد. ابروهایش کورترین گره را می خورد و با عتاب می غرد:
-خانوم صفایی! تمومش کنین لطفا! نقل این حرف ها نیست اصلا! دختر من خودش مادر داره! نیازی نداره که کسی براش مادری کنه! اینجا ایستادنتون وقتی دیگه رابطه ای بین ما نیست به هیچ عنوان درست نیست. بفرمایید داخل! بفرمایید خانوم!
می چرخد وماشین را دور می زند اما پیش از اینکه سوار شود دوباره صدای دختر را می شنود. استیصال صدایش پاهایش را از رفتن وا می دارد.
-آقا محمد... من واقعا راضی نیستم به بهم خوردن این وصلت! من... خدایا... من بهتون علاقه...
-بسه! بسه! خانوم صفایی تموم کن!
چه بر سر این دختر آمده؟ خدا را به مدد می گیرد. تنش به کوره آتش می ماند. ابراز علاقه ی این دختر را فقط کم داشت!
عصبانی بود... از دست خودش بیشتر از همه!
لاله این بار نزدیک تر از هروقت دیگری به او می ایستد و چنان حالش نامتعادل بود که انگار به زور سرپا ایستاده بود.
فشاری را که داشت تحمل می کرد ترحم محمد را برانگیخته می کرد اما قرار نبود به خاطر این ترحم به این دختر امیدی بدهد!
لاله کوتاه نیامده و با لحنی آلوده به التماس می گوید:
-نمیشه... تموم نمیشه بخدا... من از اولین دیدارمون هر صبح و هرشب آرزوم این بود که همسر شما بشم. خدا بالاخره دعاهای منو شنید. لطفا خرابش نکنین. راضیتون می کنم. اصلا... هرچیزی شما بگین همون... زنی میشم که شما بخواین. این رابطه رو به هم نزنید. پشیمونتون نمی کنم!
کوبش های محکم قلبش همچون زلزله تنش را می لرزاند. مستاصل دستش را به صورتش می کشد.
این گره قرار بود باز شود نه اینکه کور و کورتر شود! با خستگی و کلافگی می نالد:
-خانوم صفایی. خوب به من گوش بدین. من می خوام این نصیحت رو برادرانه بهتون بگم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
خون به مغزش نمی رسد. ابروهایش کورترین گره را می خورد و با عتاب می غرد:
-خانوم صفایی! تمومش کنین لطفا! نقل این حرف ها نیست اصلا! دختر من خودش مادر داره! نیازی نداره که کسی براش مادری کنه! اینجا ایستادنتون وقتی دیگه رابطه ای بین ما نیست به هیچ عنوان درست نیست. بفرمایید داخل! بفرمایید خانوم!
می چرخد وماشین را دور می زند اما پیش از اینکه سوار شود دوباره صدای دختر را می شنود. استیصال صدایش پاهایش را از رفتن وا می دارد.
-آقا محمد... من واقعا راضی نیستم به بهم خوردن این وصلت! من... خدایا... من بهتون علاقه...
-بسه! بسه! خانوم صفایی تموم کن!
چه بر سر این دختر آمده؟ خدا را به مدد می گیرد. تنش به کوره آتش می ماند. ابراز علاقه ی این دختر را فقط کم داشت!
عصبانی بود... از دست خودش بیشتر از همه!
لاله این بار نزدیک تر از هروقت دیگری به او می ایستد و چنان حالش نامتعادل بود که انگار به زور سرپا ایستاده بود.
فشاری را که داشت تحمل می کرد ترحم محمد را برانگیخته می کرد اما قرار نبود به خاطر این ترحم به این دختر امیدی بدهد!
لاله کوتاه نیامده و با لحنی آلوده به التماس می گوید:
-نمیشه... تموم نمیشه بخدا... من از اولین دیدارمون هر صبح و هرشب آرزوم این بود که همسر شما بشم. خدا بالاخره دعاهای منو شنید. لطفا خرابش نکنین. راضیتون می کنم. اصلا... هرچیزی شما بگین همون... زنی میشم که شما بخواین. این رابطه رو به هم نزنید. پشیمونتون نمی کنم!
کوبش های محکم قلبش همچون زلزله تنش را می لرزاند. مستاصل دستش را به صورتش می کشد.
این گره قرار بود باز شود نه اینکه کور و کورتر شود! با خستگی و کلافگی می نالد:
-خانوم صفایی. خوب به من گوش بدین. من می خوام این نصیحت رو برادرانه بهتون بگم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به نام آنڪه💕
در جان و روان است🌸
توانایے ده هر ناتوانست💕
با توڪل به اسم اعظم الله🌸
شروع میڪنیم روزے نو را💕
بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ🌸
الهے به امیدتو 💕
#سلام_روزتون_زیبا
. @kadbanoiranii
در جان و روان است🌸
توانایے ده هر ناتوانست💕
با توڪل به اسم اعظم الله🌸
شروع میڪنیم روزے نو را💕
بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ🌸
الهے به امیدتو 💕
#سلام_روزتون_زیبا
. @kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تاکو
هر چي فينگرفود خوردي فراموش كن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
هر چي فينگرفود خوردي فراموش كن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#رول ژامبون
جذابترین مدل #فینگر فودی که بخوام بهتون معرفی کنم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
جذابترین مدل #فینگر فودی که بخوام بهتون معرفی کنم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بامیه عسلی
گرم وتازه و خیلی خوشمزه تر از بازاریا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
گرم وتازه و خیلی خوشمزه تر از بازاریا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪