کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_ژله_میوه
#تم_متنوع



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_سبد_بلوبری
#تم_میوه
#سبد #طرح_بافت_حصیری



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#نان_برسن_آرمیا

(نان بِرِسِن) نان شیرین کره ای

تخم مرغ همدمای محیط ۳ عدد
شیر ولرم ۱ پیمانه سرخالی(۲۰۰گرم)
خمیر مایه ۱ق س (۱۰گرم)
نمک ۱/۲ ق چ (۳گرم)
شکر ۱/۴ پیمانه سر پر (۶۰گرم)
کره تکه ای ۱۰۰ گرم (می تونید از کره گیاهی هم استفاده کنید)
آرد قنادی ۳ پیمانه(حدود ۵۰۰ گرم)

👈تخم مرغها +شیر ولرم را خوب مخلوط کنید

۳۰۰ گرم از آرد دستور به همراه خمیر مایه نمک وشکر را اضافه وبا همزن دستی مخلوط کنید
مابقی آرد را کم کم اضافه کنید تا خمیر کمی چسبنده ای شکل بگیره (کل آرد مصرفی من ۵۰۰ گرم شد)

کره نرم وتکه ای را اضافه کنید وبه خورد خمیر بدین خمیر را روی سطح اردپاشی شده ده دقیقه خوب ورز بدین تا چسبندگیش رفع بشه سپس
۱ساعت استراحت بدین تا حجیم بشه

بعد از استراحت چونه های ۱۳۰ تا ۱۵۰ گرمی بگیرید(۷ تا ۸ چونه) میشه ده دقیقه با پوشش به چونه ها استراحت بدین سپس پهن کنید و دوباره با پوشش حدود ۱ ساعت دیگه استراحت بدین تا حجیم بشن وپف کنند

بعد از استراحت دوم رومال کنید وحسابی شکر بپاشید روی نون ها حفره بزنید
حفره ها را با تکه های کوچیک کره پر کنید

ودر فر از قبل گرم ۱۷۵ درجه حدود بیست دقیقه بپزید،پختشون را چک کنید
می تونید کمی هم گریل کنید

➖️رومال: مخلوط یک عدد تخم مرغ +مقداری زعفران دم کرده وکمی شیر

➖️کره برای درون حفره ها حدود ۵۰ گرم

#نان_برسن


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_برسن

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_برسن

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کوکی_قهوه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کوکی_قهوه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کوکی_قهوه

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#آموزش_کوکی_قهوه

مدرس: شادی فرجی


مواد اولیه:

کره ۸۰ گرم
آرد: ۸۰ گرم
شکر قهوه ای: ۹۰ گرم
پودر کاکائو: ۳ گرم
نشاسته ذرت: ۵ گرم
بیکینگ پودر: ۲ گرم
پنیر ماسکارپونه: ۵۰ گرم
شکلات خرد شده: ۱/۳ پیمانه
پودر قهوه: ۳ گرم
تخم مرغ: یک عدد
وانیل: ۳ گرم
آرد کیک: ۸۰ گرم
��ارد کیک: از یک پیمانه آرد همه کاره دو قاشق سوپخوری برداشته و به جای آن ۲ قاشق سوپخوری نشاسته ذرت اضافه نمایید. از این ترکیب مقدار لازم را بردارید.

شکلات خرد شده به میزان دلخواه برای روی کوکی

طرز تهیه :

کره دمای محیط را با همزن برقی کمی بزنید تا بافت آن کمی کرمی شود نشاسته ذرت را اضافه و ترکیب نمایید. شکر قهوه ای را اضافه و مخلوط نمایید پنیر ماسکارپونه را اضافه کرده و با مفتول یکدست نمایید. پودر قهوه، وانیل و تخم مرغ را اضافه و ترکیب نمایید. آرد ، آردکیک، پودر کاکائو و بیکینگ پودر را روی مواد الک کرده و کاملاً فولد نمایید در آخر شکلات خرد شده را اضافه و ترکیب نمایید. روی ظرف را سلفون کشیده و یک ساعت داخل یخچال استراحت دهید.
کف سینی فر کاغذ روغنی یا ورق تفلون بیاندازید. یک

قاشق سوپخوری از خمیر برداشته و روی کاغذ روغنی داخل سینی فر قرار دهید. شکلات خرد شده روی خمیر کوکی قرار دهید.
سینی فر را داخل فر از قبل گرم شده با دمای ۱۷۰ درجه به مدت ۱۵ الی ۲۰ دقیقه قرار دهید. کوکی های خنک شده را با پودر کاکائو الک شده تزیین نمایید
کاغذ روغنی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
صدوشانزدهم

حس بدی داشت . از طرفی به الهه ایمان داشت از طرفی وسواس فکری که به جان ذهنش افتاده
بود رهایش نمیکرد . انقدر قدم زد که خود را در شهر غریبی که بود گم کرد .از پا درد فهمید 4
ساعت در حال پیاده رویی بوده است .
نمیدانست در کدام نقطه از شهر است .برای اولین تاکسی دست بلند کرد و آدرس را گفت .
تاکسی که حرکت کرد سرش را به پنجره تکیه داد و به شهر شلوغ و پر هیاهو خیره شد . این زرق
و برق برایش بی ارزش شده بود .
دیگر هیچ انگیزه ای نداشت . خودش را پست میدانست که برای رسیدن به این شهر زنش را
معامله کرده بود .
به این جمله که میرسید از خدا مرگش را میخواست .
فکر میکرد الهه برای اینکه او ناراحت نشود واقعیت را کتمان میکند . شک ذره ذره او را به پرتگاه
نزدیکتر میکرد .
سقوطی که راه برگشت نداشت .
گاهی ما آدمها در مواقع لزوم از گرفتن تصمیم درست عاجزیم . کسانی که در مراحل سخت
زندگی درست تصمیم میگیرند از نوابغ به حساب می آیند مدیریت افکار و کردار یکی از شرایط
بلوغ ذهنیه که بعضی ها از این مورد بی بهره اند .
قبل از رسیدن به آپارتمانش به کافه ای که نزدیک خانه بود پا گذاشت باید خود را به نحوی آرام
میکرد تا بتواند راه درمان درستی برای این دردش پیدا کند که بدترین راه را انتخاب کرد. زمانی
که چشم و سرش داغ شد از کافه بیرون زد .
وارد آپارتمان کوچک شد . چراغها خاموش و خانه در سکوت بود .تلو خوران به سمت اتاق رفت
.شاید با الهه بودن این فکرهای پریشان را از او دور میکرد . به آرامی به سمت اتاق خواب رفت
.در را باز کرد . بهار روی تخت کوچکی که دیروز برایش خریده بود خواب بود .
الهه لب تخت نشسته بود و سرش را میان دستانش گرفته بود . بدون آنکه سرش را تکان دهد به
آرامی گفت :
- بالاخره اومدی ؟ داشتم از اومدنت ناامید میشدم
خواستنش وجودش را به آتش کشیده بود . این همه مدت نیازهایش را سرکوب کرده بود . حالا که
کنارش بود ، گرمایی که در سلول به سلول بدنش آن را حس میکرد خواستن الهه را فریاد میزد .
لباسش را از تن خارج کرد و کنار الهه نشست . سرش پایین بود . الهه به سمتش چرخید و
دستش
را دور گردنش انداخت .
بوی الکل زیر دماغش زد . بینی اش را جمع کرد و گفت :
- پس هنوز آروم نشدی که پناه به این ام الخبائث بردی .
با دست کمرش را نوازش کرد و گفت :
- پس من میرم بیرون روی کاناپه میخوابم تا تو آروم بشی .
همینکه از جا برخاست دستان پر قدرتش دست او را گرفت و کشید. به سمتش پرت شد . درست
در آغوشش رها شد. دستانش را به دورش حلقه کرد . گرمای تنش هیجانش را بالا برده بود.
دوری از روابط زناشویی اشتیاق هر دو را
زیاد کرده بود .
چشمان به خون نشسته اش در صورت الهه چرخید و روی لبانش ثابت ماند . کمی سرش را
نزدیک برد و گفت :
- میخوام با جشن امشب تمام گذشته رو فراموش کنم ... به نظرت این شدنیه ؟
- باور کن بهرام داری اشتباه میکنی و من هنوزم همون الهه هستم .
بهرام چشمانش را بست . شیطان درونش فریاد میزد دروغ میگه . سرش را خم کرد و او را مهمان
یک هم آغوشی
گرم کرد .
لحظاتی چند در حال معاشقه بودند . الهه امید داشت با این رابطه بهرام آرام شود . تجمع هورمن
های جنسی را دلیل این وسواس و تردید میدانست . شاید با رها شدن از این فشارهای روحی و
روانی آرامش به خانه ی دل هر دو بر میگشت



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوهفدهم


با یاد آوری آن خاطرات درد شدیدی درقلبش حس کرد .خم شد و سرش را روی میز گذاشت .
چشمان تیزبین آرشام از دور شاهد این خم شدن و در هم شکستن بود . به سرعت به سمتش آمد
.
آرشام محترمانه ، سرش را از روی میز بلند کرد و با ناراحتی گفت
بهرام خان حالتون خوبه؟
با دید صورت کبود او ترس بر دلش هوار شد .به سرعت او را از روی صندلی بلند کرد . دستش را
روی شانه ی خودش انداخت و کشان کشان او را به سمت ماشین برد . بهار از دور این صحنه را
دید . قلبش از جا کنده شد . با دویدن خودش را
به آنها رساند . آرشام عرق ریزان به ماشین رسید .
با یک دست بهرام را گرفته بود با دست دیگر به زحمت در ماشین را باز میکرد که دستی به
کمکش آمد .
- من باز میکنم . چی شده ؟
ترس در لرزش صدایش هویدا بود . با دیدن چشمان روی هم پدرش جیغی کشید و گفت :
- وای خدا چه بلایی سر بابام اومده ؟... خدا جون خودت کمک کن .
آرشام با زحمت هیکل درشت بهرام را روی صندلی عقب خواباند و به بهار گفت :
- برو جلو بشین . حالش خوب نیست باید زود برسونمش به بیمارستان .
در طی راه بهار یک لحظه آرامش نداشت . مدام خدا را صدا میزد . نگاه نگرانش به پشت سر
برگشت. آقا جون که در آخرین لحظه متوجه آنها شده بود با اصرار کنار بهرام نشسته بود و سر
پسرش را روی پایش گذاشته بود .
بهار با دلهره ونگرانی گفت:
-آقاجون نفس میکشه ؟
آقا جون با ناراحتی گفت :
- آره اما ضعیفه .
جیغ خفیفی کشید . دستش را روی صورتش گذاشت و به گریه افتاد .
- بهار جان به جای گریه دعا کن . توکه بهتراز من باید این کارها رو بلد باشی .
حرف آرشام سرش را از میان دستهایش بیرون کشید . با تردید پرسید




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوهجدهم

چه جوری شد حالش بد شد ؟
- نمیدونم من فقط دیدم سرشون افتاده رو میز چون تازه حالشون خوب شده شک کردم و به
طرفشون رفتم که دیدم بیهوش شده .نگران نباش انشالله مثل سری قبل حالش خوب میشه .
بهار در دل دعا میکرد و اشکش فوج فوج روی گونه می غلطید . با تمام سختیهایی که کشیده بود
پدرش تمام دنیایش بود . دختر بود و پدر کوهی برای پناه داشتنش .به بیمارستان که رسیدند
آرشام به سرعت به طرف اورژانس رفت و از پرستاران طلب برانکارد کرد .
سه پرستار همراه آرشام به سمت ماشین آمدو بعد از دقایقی بهرام دوباره اسیر شلنگ اکسیژن و
سیمهایی که به بدنش وصل بود ، شد .
به ساعت نکشید که بهروز ، بهناز ، کیوان ، رؤیا و بهنام به بیمارستان وارد شدند . غوغایی برپا
شده بود . با هر اشکی که از صورت حاضرین می چکید دل بهار بیشتر آشوب میشد و ترس از
دست دادن پدرش روی دلش آوار میشد .
ثانیه ها و دقایق به کندی میگذشت . بالاخره بعد از دو ساعت که بنظر حاضرین دو سال گذشت
در اتاق آی سی یو باز شد .
دکتر با صورتی گشاده گفت :
- خدا رو شکر به هوش اومدن . همش از استرس شدید و ناراحتی بوده . این آقا چه مشکلی داره
که به این حال افتاده ؟
آرشام گفت :
- ما تو عروسی بودیم دکتر . یهو حالشون بهم خورد .
- به هر حال باید اسکن بشه . اما الان با این حال نمیشه باید ببینیم رگ های قلبش نگرفته باشه .
در عرض ده روز دو بار بیهوش شدن و از حال رفتن پیگیری بیشتر میخواد .
با رفتن دکتر سکوت بین خانواده برقرار شد . بهروز دست روی شانه ی آرشام گذاشت و با
مهربانی گفت :
- ممنون پسرم که به موقع رسوندیش ... وگرنه زبونم لال بیچاره میشدیم
بهار با دیدن چهره ی درهم آرشام و دستی که روی شانه اش بود دلش آرام گرفت . واقعا اگر او
نبود و نمیفهمید ، چه برسر پدرش می آمد. نگاه سنگینی را حس کرد . به طرف نگاه که برگشت با
چهره ی درهم کیوان روبرو شد .
سریع برخلاف جهت او ایستاد . دلخور و ناراحت به زمین خیره شد . دلش از او گرفته بود. توقع
آن حرفها را نداشت .
- بهار من واقعا بابت اون حرفها شرمنده ام . میدونم از من ناراحتی اما رو برنگردون . مدتهاست
دلم تنگ او روزهای خوش گذشته س . روزهایی که بدون اینکه بدونیم در آینده چی پیش میاد
کنار هم خوش بودیم .
نگاه پر اشک بهار به چشمانش رسید . با بغض گفت :
- اون روزها به خاطره تبدیل شد . تو هم داری در اون خاطرات بایکوت میشی .
- بهار حق داری ...اما منم نمیدونم دقیقا بین شما چی گذشته . درسته رفتار کیان نشون میده
مقصره اما سکوت تو هم به این قضاوتهای ناعادلانه دامن میزنه .
- من حرفی برای گفتن ندارم . دیگه نه کیان برام مهمه نه کاراش .
- من چی؟
بهار نگاهش را به سمت دیگری چرخاند و به آرامی گفت :
- تو هم برادر اونی به پاش برسه برادرتو رها نمیکنی از من دفاع کنی . اینو امشب کاملا واضح
نشونم دادی.
- بهار بیا بریم یه گوشه بشین رنگت خیلی پریده .
دست بهار توسط آرشام کشیده شدو در برابر چشمان متعجب کیوان و دیگران بهار توسط او به
حیاط بیمارستان برده شد .
کنار یکی از صندلی ها ایستادند .
- بشین اینجا تا من برگردم




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدونوزدهم

پاهای بی حسش با رفتن آرشام خم و بی اراده روی صندلی نشست . چقدر به این هوا و نشستن
احتیاج داشت . رمقی در پاها و تنش باقی نمانده بود . از اینکه آرشام حواسش بیشتر از خودش به
حال و روزش بود در دلش احساس آرامش داشت . یکی بود که حالش را از نگاه و چهره اش
بخواند . کسی که خیلی وقت بود جایش در زندگیش خالی بود .
اینکه کسی بدون درخواست و بیان کردن تو کمکت کند خیلی دلچسب و دلگرم کننده است .
کاری که ارشام بخوبی
از پس آن بر می آمد . کم حرف میزد اما زیاد توجه میکرد . این حمایت های زیر پوستی خیلی برای
بهار تشنه ی
محبت با ارزش بود .
پاکت آبمیوه که روبرویش قرار گرفت . دستانی که به شدت میلرزید و تا آن لحظه خود بهار هم
متوجه این همه لرزش نشده بود را به سمت پاکت بالا برد . آرشام با دیدن دستانش کنارش
نشست و نی را به سمت دهانش برد و گفت :
- تو بخور ، من نگهش میدارم .
بهار همان طور که با نی از آبمیوه مینوشید آهسته آهسته چشمانش را بالا برد و به چشمان نافذ و
خاکستری روبرویش خیره شد . نگاه پر رمز و راز این چشمانی که تا به حال متوجه زیباییش نشده
بود دلش را لرزاند .
اما نیرویی نمی گذاشت از آن نگاه پر حرارت و مهربان چشم بردارد .
بی اراده کم کم دستانش بالا آمد و پاکت را از دستان گرم آرشام بیرون کشید . هنوز نگاهشان در
هم قفل شده بود . دستان آرشام روی دستان یخ زده اش نشست . آرام با لحنی که پر از احساس
بود زمزمه کرد :
- خبر داری چشمای خونه خراب کنی داری؟ ...نه نمیدونی...اگه میدونستی همیشه چشماتو بسته
نگه میداشتی.
لرزش خفیفی تن بهار را تکان داد . دلش هوری پایین ریخت . با شرم چشمانش را پایین انداخت
و فاصله ای که به واسطه ی آن پاکت آبمیوه کم شده بود ، را زیاد کرد . دستان آرشام زیر چانه
اش قرار گرفت و سرش را بالا گرفت . فاصله را کم کرد و با لحن دلنشینی که دل بهار را بیشتر
میلرزاند گفت :
- اینو نگفتم که چشماتو ازم دریغ کنی . چه تو بخوای چه نخوای خیلی وقته خونه خراب چشماتم .
پس با دریغ کردن چشمات دنیام رو ویرون نکن که دیوونه میشم .
بهار با طپش شدید قلبش به خود آمد . گرمای دست مردانه ای که روی دستش قرار گرفته بود او
را کلافه کرده بود .
از این حسی که داشت بیزار بود . برخلاف عقایدش از این نزدیکی ناراحت نبود . او نمیخواست
دوباره مرتکب اشتباهی دیگر شود . همان کیان برای هفت پشتش بس بود . با او که 5 سال زیر
گوشش قصه ی عشق خوانده بود، به اینجا رسیدند . اگر به دو کلمه دلش میلرزید واویلا بود .
- من ...من باید برم .
منتظر جواب نشد .مانند گنجشکی از قفس چشمان پراز محبت او فرار کرد و به سمت داخل
بیمارستان پرواز کرد . نگاه آرشام با اشتیاق رفتنش را به نظاره نشسته بود . دستش را روی پشتی
فلزی صندلی گذاشت و پای راستش را روی پای چپ
گذاشت . نفس عمیقی کشید و چشمانش را بست و هوای حضور یار را به ریه هایش سپرد .
لبخند روی لبش نقش بست .آن طور که فکر میکرد هم سخت نبود فقط باید به موقع و به جا
نزدیکش باشد .
متوجه شد اگر زیاد از حد دورش باشد او خیلی زود جبهه میگیرد . در برابر بهار باید مدام روشش
را تغییر میداد .
تا کم کم حضورش برای او قابل هضم شود .
****




بعد از دو روز الهه تصمیم گرفت به عیادت بهرام برود . برای اینکه حساسیت بهرام را ، با آن قلب
ناسورش که مشخص شده بود سه تا از رگهایش بسته شده است ، بیشتر نکند بدون حضور علی
در کنار آرشام و بهار به عیادتش رفت



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوبیستم

وقتی وارد اتاق شد با دیدن بهرام در اتاق سی سی یو دلش لرزید . با دستگاه اکسیژن و
شلنگهای متعددی که به او وصل شده بود دیگر از بهرام پر از خشم گذشته خبری نبود . آن
چشمان گود افتاده ی بسته اش دل هر بیننده ای را به درد می آورد .
الهه کنار تختش که ایستادپلک های بهرام بی اراده باز شد . با دیدن صورت الهه اشک در
چشمانش حلقه زد . سرش را به سمت مخالف گرداند و سلام آرام او را با تکان مختصری که به
سرش داد پاسخ گفت .
- خوبی بهرام ؟
بهرام با تاسف سرش را به چپ و راست تکان داد .
- چرا خودتو شکنجه میکنی . همراه تو ، همسرت هم داره درد میکشه . میدونی زن بیچاره ت از
این حال تو به چه روزی افتاده . چرا گذشته رو رها نمیکنی ؟ چرا باعث شکستن دل اون زن
بیچاره شدی ؟
- چرا اومدی؟
- اومدم عیادتت . عیبی داره ؟
- آره ... حضورت عذابم میده .
- دیگه نمیام . اما این بارو باید بخاطر بهار میومدم . باید یه چیزاییو بهت بگم اما حال تو مساعد
این حرفا نیست .
- الهه ؟
- بله .
- فکر بردن بهار تو سرته ؟
- نه .
- دروغ میگی . بی دلیل بعد از این همه سال بر نگشتی ! حتما اون پسر برادرتو وسط انداختی تا با
کشیده شدن بهار به سمت اون از کشور خارجش کنی
بهرام چرا از گذشته تجربه نمیگیری . تا به کی میخوای با شک و تردید زندگی خودتو اطرافیانت
را خراب کنی ؟
سعی کن مدام دیگرانو قضاوت نکنی . من اگه میخواستم بهار و ببرم همینکه 18 ساله شد میومدم
تهرانو با خودم میبردمش . بهار به تو بیشتر علاقه داره و اینجا راحتتره . من نمیخوام به بهار
آسیبی برسونم .
- چون همیشه زندگی برخالف خواسته ی من بوده . الانم رفتن بهار بر خلاف خواسته ی منه .
الهه با دلخوری نگاهش کرد و گفت :
- بعد از اینهمه سال فکر میکردم عوض شده باشی اما تو همون بهرامی ... خواهش میکنم
چشماتو باز کن . خودت میدونی من بیمارم ... امیدی به زنده موندن خودم ندارم اونوقت میام با
خودخواهی تموم دخترمو آواره ی غربت کنم ... اونم دختری مثل بهار که انقدر ضعیف و شکننده
س . .. شاید یادت رفته اونجا چه محیطی داره . باور کن من
مثل تو بی فکر نیستم . آینده ی بهار از دل و خواسته ی خودم مهم تره .
بهرام از یاد آوری بیماری الهه در اعماق وجودش نالید . آرشام برایش گفته بود بر اثر سالها فشار
روحی که متحمل شده قلبش برای طپیدن محتاج باطری بود . اگر باطری نبود طپش قلبی هم در
کار نبود . قلبی که او مسبب بیماری و ضعفش شده بود . برای همین هیجان زیاد و فعالیت زیاد
برای او خطر داشت . به طوری که کار در بیمارستان را رها کرده بود و به نصف روز درمطب
نشستن رضایت داده بود .
به واقع آن همه تلاش برای گرفتن تخصص و درس خواندن های شبانه روزی ، آخرش به اینجا
ختم شده بود .
چشمانش را روی هم فشرد تا این درد را پس بزند . لبش به آرامی باز شد و گفت :
- پس این پسره ...برای چی مدام دور دخترم میچرخه ؟!
- اول اون عینک بدبینی تو از روی چشمات بردار ...بعد خودت متوجه میشی . هر چند الان حالت
مناسب نیست . اما چون دیدن من عذابت میده نمیتونیم دوباره ملاقاتی داشته باشیم الان میگم ...
اول ازهمه بگم اون پسر اسم داره .دوم اینکه آرشام تو ایران موندگار شده و تمام کار بیزنسش



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Mehraad Jam
Namard Boodi
🎙 #مهراد_جم❤️
🎵 #نامرد_بودی

یک جرعه دلخوشی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌷دلتون تا به ابد
⭐️وصف خدایی باشد
🌷که همین نزدیکیست

⭐️شبتون پراز آرامش

🌷نگاه پر مهرخداوند
⭐️چتر زندگیتون
🌷به امید فردایی روشن

        
#شبتون_خوش


@kadbanoiranii
بسم‌ الله الرحمن الرحیم

🌷امــروز
🌷از خـــدا
🌷برایت من چنین خواهم
🌷دلت آرام

🌷تنت سالم
🌷دعاهایت مستجاب
🌷عاقبتت بخیر
🌷آفتاب عـمرت

🌷هميشــه برقرار
🌷و زندگیت
🌷سرشار از
🌷عشق و آرامش خدا

🌷سلام امروز تون پر نشاط🌷🍃



@kadbanoiranii
#میثم ابراهیمی.

صبحتون شاد 👌👌👌

یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#گرد_غوره


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#ترشی_غوره_انگور

خیلی اسونه درست کردنش و ۱۰ الی ۱۵ روزه امادس

غوره های تپلی رو دون کنید بشورید و بزارید خشک شه ، بریزید داخل بطری ، ۳ قاشق غ خ نمک و در اخر آب جوشیده سرد شده 😎
درشو ببندید بزارید یه گوشه بمونه ۱۰ تا ۱۵ روز دیگه نوش جان کنید ....


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر