کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پیراشکی_گوشت

مواد لازم برای خمیر :
آرد.... ۶ لیوان سرخالی(۵۸۰ گرم)
شیر ولرم.... یک و نیم لیوان(بسته به نوع آرد می تونید در حد چند قاشق غذاخوری شیر بیشتر اضافه کنید)
روغن مایع.... نصف لیوان (۱۰۰گرم)
خمیرمایع فوری.... دو‌ قاشق غذاخوری
نمک... دو‌قاشق چایخوری
شکر... یک قاشق چایخوری


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پیراشکی_گوشت


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پیراشکی_گوشت


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پیراشکی_گوشت


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پیراشکی_گوشت


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پیراشکی_گوشت

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پیراشکی_گوشت


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#لواشک_هفت_میوه

با بازمانده های داخل یخچال😂
یعنی خوشمزه تر از تمام لواشکها میشه
لواشک کلا از پختن انواع میوه درست میشه. که از صافی رد میشه و داخل سینی ریخته میشه و زیر نور افتاب خشک میشه.
من اینجا سیب و هلو و شلیل و موز و انگور و آلو زرد ریختم. دفعه قبلی زغال اخته و البالو هم ریختم علاوه براینا.....
با ترکیب همه اینا طعمش خاص و محشر میشه.
وقتی کاملا همه مواد پخته شدن از صافی رد کنید.
آبغوره. شربت البالو. نمک. شکر. طبق ذائقه خودتون بریزید و ترشی و شیرینی و نمکی بودنش رو خودتون تنظیم کنید.
و داخل سینی بریزید و زیر نور افتاب در عرض دو الی سه روز بذارید تا خشک بشه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🔴#فیلم_آموزشی

#دسر
#کلافوتیس
#دسر_فرانسوي
#دسر_كلافوتيس
#کلافوتیس_زردآلو

كه باانواع ميوه ها ميشه پخت‌خصوصا آلبالو زردالو هلو توت فرنگي
و داغ يا گرم تو همون قالب خودش سرو ميشه با يه اسكوب بستني يا خامه كه اونارو من حذف ميكنم با قالبهاي ديواره كوتاه
خيلي سريع آماده ميشه و مزه ش تقريبا ملس
اگه طعم ترشو شيرين  دوست داشته باشيد خيلي ميچسبه
مواد لازم:
تخم مرغ   3 عدد
كره هم دماي محيط  15 گرم
آرد  نصف ليوان(منظور ليوان دسته دار فرانسوي يا همون نصف پيمانه)
شير  يك ليوان
پودر شكر  نصف ليوان(من بجاش همونقدر شكر زدم بد هم نشد)
وانيل نصف قاشق چايخوري
ميوه هسته گرفته به ميزان دلخواه
ابتدا فر روشن ميكنيم رو دماي 180درجه
كف قالب و با كره چرب ميكنيم
تخم مرغها رو با شكر خوب هم ميزنيم كرم رنگ بشه مابقي موادم مخلوط ميكنيم موادمون شل بايد باشه
ميوه ها رو ميريزيم تو قالب مواد و روش ميريزيم و ميذاريم تو فر به مدت تقريبا يكربع تا بیست دقيقه
اولش پف ميكنه ولي بعدش ميخوابه كه مدلشه نگران كننده نيست
پودر قند جذابتزش ميكنيم و البته خوشمزه ترم ميشه اگر ميوه ملس باشه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#برگه_زردآلو #قیسی

دوست جونیا سلام🙋‍♀️
اینم کلیپ برگه زردآلو که خیلی مجلسی میشه🥰😊


.کلیپ اشتباهی ۳لیوان آب نوشتم درستش ۵لیوانه


۵لیوان آب
۲لیوان شکر
۱ق چ جوهرلیمو
زردآلوی هسته گرفته به میزان دلخواه
.
👈آب وشکر رو جوش میاریم تا شکر حل بشه
👈جوهرلیمو رو اضافه میکنیم ومیزاریم ۵دقیقه بجوشه
👈زردآلوها رو اضافه میکنیم
👈میزاریم سه ۴دقیقه بجوشه
👈شعله رو خاموش کرده ومیزارم زردآلوها چند دقیقه داخل شیره بمونن
👈زردآلوهارو داخل صافی درمیاریم ومیزاریم شیره اضافش بره
👈یه کم که خنک شد واز داغی اوفتاد داخل سینی میچینیم ومیزاریم جلو آفتاب
👈زیاد نزارین خشک بشه تا نرم هستن از جلو آفتاب بردارین
👈بسته بندی کرده وداخل یخچال یا فریزر نگهداری کنین
.
زردآلوهارو کم کم داخل شیره بریزین تا زیاد روهم نباشن وهمشون یکدست شیره جذب کنن .
.
از زردآلوهای سفت وزرد رنگ استفاده کنین زردآلوهای نرم وزیاد رسیده گرما ببینه ممنکنه له بشه.
.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴#فیلم_آموزشی

#خشک_کردن_زردآلو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت یازدهم

بی تو برگی زردم ...به هوای تو میگردم .... که مگر بیفتم در پایت
ای نوای نایم ، به هوای تو می آیم
که دمی نفس کنم تازه در هوایت .
چنان با احساس هر بیتش را بیان میکرد که همه تحت تاثیر قرار میگرفتند . حتی رؤیا هم عاشق
گرمی
و زیبایی صدایش بود .
به آخر شعر رسیده بود . چشمانش را بسته بود . با تمام حسش میخواند بیت آخر را بهمراه قطره
اشکی
که از چشمان زیبایش میچکید ، رو به کیان دوبار خواند:
تا فداکنم جان و دل برایت ... تا فدا کنم جان و دل برایت .
صدای دست و سوت بچه ها به هوا رفت . آقا جون دستش را دور شانه اش انداخت و بوسه ای
روی پیشانیش نهاد .
- خدا سفید بختت کنه دخترم... مثل همیشه عالی بود . دلمو فکرمو بردی به سالهای گذشته .
صدای سرفه و سالم غریبه ای سر همه را به سمت خودش کشاند .
همه با تعجب به دخترو پسری که روبروی آنها ایستاده بودند خیره شدند . هیچ کس آشنایی با
آندو نداشت .
همزمان عزیز از داخل ساختمان بیرون آمد و گفت :
- جعفر خان این آقا و خانوم با شما کار دارن .
دوباره نگاهها به سمت غریبه هایی که بزرگ خانواده را میشناختند کشیده شد . پسر با صدای
رسایی گفت :
- سلام ... ببخشید مزاحم جمع خانوادگیتون شدم اما با جعفرخان عرض خصوصی داشتم
نگاه پسر روی تمام افراد خانواده چرخید و روی صورت بهار مکثی کرد . با صدای »بفرمایین از
این طرف« آقاجون به راهی که نشانش میداد رفت و بهار را در بهت آن نگاه خاص قرار داد .
دل بهار از نوع نگاه پسر لرزید . خودش را به کیان نزدیک کرد و گفت :
- تو اینارو میشناسی ؟
نگاه کیان هم دختر تازه وارد را همراهی کرد و زمزمه وار جواب داد :
- نه تاحالا ندیدمشون .
**
صدای قدم هایی که به تختش نزدیک میشد فکراو را از آن ایام جدا کرد . چشم گشود . با دیدن
آن دو چشم خاکستری اخم هایش در هم کشیده شد .
سرش را به سمت مخالف چرخاند و پلکهایش را روی هم گذاشت .
مرد کنار تختش ایستاد . کمی رو به پایین خم شد . با دیدن صورت بهار اخم هایش بیشتر در هم
گره خورد .
با صدایی که خش برداشته بود گفت :
- تقاص کاری که با تو کرد رو پس میده .
قلب بهار هری پایین ریخت . با ترس چشمانش را باز کرد . با اینکه درد داشت اما با زحمت لب
باز کرد .
- تو چه کاره ای که تقاص بگیری ؟
- یه روزی همه کارت میشم . بهت قول میدم ... اما تا اون روز از وظیفه م در قبال تو کوتاهی
نمیکنم .هر کس ضربه به تو بزنه باید نتیجه ی کارش رو ببینه .
- تو حق نداری .
مرد خوش قیافه با درد به چشمان بهار خیره شد و با مکثی طولانی گفت



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دوازدهم

حق دارم ... فقط تو دیر اینو متوجه میشی . مراقب خودت باش تا مجبور نشم کاری کنم که تو
راضی نیستی .
- ازت متنفرم .
- خوبه ...
دو انگشت سبابه و میانی را کنار شقیقه اش گذاشت . با ژست خاصی که برای هر دختری غیر از
بهار دلبرانه بود گفت :
- فعال خداحافظ ... تا بعد .
در بهت و تعجب بهار اتاق را ترک کرد . چشمان بهار به در خیره ماند . زیر لب » لعنتی « نثارش
کرد .
اشک از گوشه ی چشمش سرازیر شد . دلش پر بود از کیان از پدرش از همه ........
هیچ کس جز ، کیوان ، بهنام و این مرد به دیدنش نیامده بود . دلش میخواست الاقل در سمت
دختر دایی
به دیدنش می آمد . اما کیان بی معرفت تر از آنی بود که فکر میکرد .
نمیدانست زمانی که او زیر دست پدرش بیجان افتاده بود، کیان در حال حرف زدن با عشق
جدیدش بود .
فقط از فهمیدن ماجرا اخم هایش در هم فرورفته بود .
با باز شدن در اتاق دوباره چشمانش را گشود . به هیکل دکتر ریز نقشی که با لبخند به تختش
نزدیک میشد نگاه کرد.
- خدا رو شکر با عکسایی که ازت گرفتیم مشکل خاصی نداری . دردی که داری ، بخاطر ضرباتی
که به بدنت خورده و
با چندتا مسکن قابل کنترله . برگه ی مرخصیت رو امضا کردم و خانواده ت برای تسویه حساب
رفتن . تو هم بیشتر از این مراقب خودت باش ......
آهی کشید و در ادامه گفت
نمیدونم چرا از شکایت صرف نظر کردی ... اما امثال تو به این مردان وحشی اجازه میدن هر
غلطی دلشون خواست با دخترا و زنهاشون بکنن . در اصل ظلم اصلی رو خود زنها، به خودشون
میکنن . اگه از حقشون دفاع میکردن هیچ مردی جرات نداشت با دلیل یا بی دلیل ، دست روی زنی
بلند کنه .
بهار با خستگی سرش را برگردانند و به آرامی گفت :
- با شکایت میشه دل شکسته ی دخترا رو مثل روز اولش کرد؟ هر وقت میشد؛ بهم خبر بدین تا
منم اقدام کنم .
- تقصیر قانون نیست که بعضی آدمها از انسانیتشون دور میشن اینا به ذات آدما ربط داره . هیچ
قانونی در برابر
این جور آدمها جواب نمیده .
- خودتون میدونید که هیچ قانونی برای این جور آدما جواب نمیده .پس شکایت یه کار بی معنیه .
دکتر سری تکان داد و در دل لعنت کرد به آدمایی که به راحتی دلی که جایگاه خداوند است را
میشکنند، بدون اینکه اخمی به ابرویشان بنشیند .
- امیدوارم دیگه گذرت به بیمارستان نیوفته پس بیشتر مراقب خودت باش .
با رفتن دکتر ، دوباره راه خاطرات گذشته به ذهنش باز شد . خاطراتی که هر بار با مرورش ، ذره
ذره جان میداد ،وقتی میفهمید کیان اورا بخاطر چه چیزی کنار گذاشت . قلبش با هر یادآوری ،
هزار تکه میشد و هر تکه مانند شمع ذوب
میشد و فرو می ریخت .
***
نیم ساعتی گذشته بود . هنوز خبری از مهمانان ناخوانده نبود . بچه های فامیل دایره وار دور هم
جمع شدند .
بهار گیتار را به دست گرفت . به بچه ها نگاه کرد و گفت :
- حالا که آقا جون نیست هر کی هر آهنگی دوست داره بگه همگی با هم بخونیم



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت سیزدهم

میثاق و کیوان هم باید برقصن .
این حرف پیشنهاد مینا بود . کیوان به اعتراض گفت :
- برو دلت خوشه همه با یارشون میرقصن من با این گردن کلفت برقصم .
مینا با مشتی که روی بازوی کیوان میزد از جا برخاست و گفت :
- سردیت میکنه کیوان خان . اصلا خودم با داداش جونم میرقصم ..... بهار جان بنواز .
همه ی سرها به سمت بهار چرخید . بهار نگاه پر از عشقش را به کیان دوخت و دستانش روی
تارها لغزید .
با شنیدن آهنگ سلطان قلبها همه هورا و سوت کشیدند.
آغاز کننده خود بهار بود . بچه ها با دست زدن و همخوانی همراهیش میکردند .
یه دل میگه بِرم بِرم ... یه دلم میگه نَرم نَرم
طاقت نداره دلم دلم ..بی تو چه کنم ؟
پیش عشقت زیبا زیبا...خیلی کوچیکه دنیا دنیا
با یاد توأم هرجا هرجا ، ترکت نکنم
سلطان قلبم تو هستی تو هستی ...دروازه های دلم را شکستی
پیمان یاری به قلبم تو بستی، با من پیوستی
اکنون اگر از تو دورم به هرجا ...بر یار دیگر نبندم دلم را
سرشارم از آرزو و تمنا...ای یار زیبا .
سلطان قلبم تو هستی تو هستی ...دروازه های دلم را شکستی
با دیدن قامت پسری که به صورتش خیره شده بود و در عالم دیگری سیر میکرد . دست و زبانش
از حرکت ایستادند .
مینا و میثاق با ناراحتی» اَه « گفتند و خط نگاهش را دنبال کردند
کیان که روبروی بهار بود با تعجب از نگاه خیره ی بهار ، به پشت سرش نگاه کرد .
آن دو به همراه آقاجون کنارش ایستاده بودند بدون انکه خودش متوجه حضورشان شود .
بهار سرش را پایین انداخت . سنگینی نگاه تازه وارد راه نفسش را بسته بود . معذب بود .
دلش نمی خواست توجه هیچ مردی جز کیان به او جلب شود . از اینکه هر دوبار در زمان خواندنش
آنها سر رسیده بودن دلشوره گرفته بود .
صدای آقا جون او را از آن التهاب و نگرانی بیرون کشید .
- بچه های گلم ... این دو تا جوون رعنا ، از قوم و خویش من هستن ... دوست دارم اونا رو تو
جمع
خودتون راه بدین .....
سرفه ای کردو دوباره ادامه داد :
- این عزیزان نوه های برادر من هستن و در باغ کناری ساکن شدن . البته برادرم هم همراهشون
اومده
و وظیفه ی منه که برای دیدنش برم .
همه با دهانی باز به حرفهای آقاجون گوش میکردند . این اقوام تازه از راه رسیده تا به حال کجا
بودند که کسی آنها را
نمی شناخت !
آقاجون بچه ها رابا ذکر نام به مهمانان تازه وارد معرفی کرد . آن دو با همه ی بچه ها دست دادند
.
خودشان را به اسم معرفی کردند . پسر آرشام و دختر آرمیتا نام داشت .
بهار فقط به دختر زیبایی که با لبخند زیبایش بذر محبتش رادر دلش کاشته بود دست داد . دست
بی همراه پسر
بعد از عذر خواهی کنار کشیده شد . اما نگاهش نه



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت چهاردهم

آقاجون با لبخند به نحوه ی آشنایی آنها نگاه میکرد . ذوق خاصی در چشمان پیر و تارش دیده
میشد .
بعد از چند لحظه رو به آن دو مهمان تازه واردش کرد و گفت :
- شما بفرمایین بالا تا پذیرایی بشین . من و بقیه ی بزرگتر ها یه سر به باغ کناری میریم و زود
برمیگردیم . شایدم تونستم
برادرمو با خانواده ش بیارم اینجا تا امشب رو بعد از سالها کنار هم باشیم .
ذوق و شوقش به نوه هایش هم سرایت کرد . کیان وکیوان و میثاق دور آرشام را گرفتند . دختران
هم دور آرمیتا حلقه زدند تا بیشتر باهم آشنا شوند .
آرمیتا و آرشام بزرگ شده با فرهنگ غربی بودند . این فرهنگ در پوشش و ظاهرشان هم نمود
پیدا کرده بود .
آرمیتا شالی که به سر داشت بیشتر، شبیه نوار باریکی بود که بی هدف روی سر انداخته بود .
وگرنه تمام موهای فرشده و بلوندش بیرون بودو به مالحت و زیبایی صورتش کمک میکرد .
آرایشش با اینکه خیلی غلیظ نبود اما صورتش را مانند تابلوی نقاشی فریبنده کرده بود . دل دختر و
پسر را با آن چشمان درشت و وحشی میبرد . لبهای نارنجی کوچکش مانند پسته ای در بسته ،
روی صورت خوش فرمش چشم را به تحسین وامیداشت .
بعد از لحظاتی همه وارد ساختمان شدند .
آقاجون به همراه فرزندانش آماده ی رفتن به باغ کناری بودند . اما پچ پچ رؤیا با بهرام نشان از
نارضایتی او داشت .
در آخر بهرام رو به پدرش کرد و گفت :
- آقا جون با اجازه تون ما فقط میایم یه عرض ادب میکنیمو زود میریم . رؤیا به مادرو پدرش از
قبل وعده داده عصر بریم
خونه شون .
- هر جور راحتی پسرم . همینکه برای دیدنشون میایی هم غنیمته
چشم بهنام به خواهرش بود وقتی حرکتی برای رفتن از او ندید رو به پدرش کرد و گفت :
- بابا من پیش آبجی میمونم . هر وقت برای بردن آبجی اومدین منم میام .
رؤیا با تغیر گفت :
- الزم نکرده ... تو باید به دیدن پدربزرگ و مادربزرگت بری . بهار ممکنه چند روز پیش آقا جون
بمونه تا ما به عید
دیدنی هامون برسیم .
اخم های بهنام در هم فرو رفت . با دلخوری گفت :
- چرا بهار با ما نمیاد چیزی بهش نمیگین! .... منم میخوام پیش خواهرم باشم .
رؤیا خسته از این یک به دو کردن دستش را گرفت و او را به اتاق کناری برد .
نگاه پر از اندوه بهار روی پدرش لغزید . سر پدرش پایین بود ودر عالم دیگری سیر میکرد . غمی
در چشمانش بود که مفهومش را بهار نمیفهمید . غمی که با شناختن آن دو نفر هویدا شده بود .
با رفتن بزرگترها بچه ها در محوطه ی جلوی ایوان آتشی برپا کردند و دورش نشستند . شعله های
آتش روی صورت بهار میرقصیدو چهره ی غرق در اندوهش را معصوم تر از همیشه کرده بود .
صدای کیانی که نگاههای مشتاقش روی صورت آرمیتا از چشم عاشق بهار دور نمانده بود ، او را از
خلسه ای که در آن فرو رفته بود بیرون کشید .
- بهار جان هنوز بعد از اینهمه سال نتونستی با رؤیا و رفتارش کنار بیایی ... ول کن این فکرایی
که داره داغونت میکنه .
چشمان بهار را هاله ای از اشک در برگرفت . در حالی که نفس عمیقی میکشید گفت :
- چه جوری کنار بیام وقتی بابا اون طور رؤیا رو به من که دخترشم ترجیح میده ؟ حتی حاضر
نیست از خودم بپرسه میخوام بمونم یانه !! اومده یواشکی میگه بهار جون سعی کن تا آخر
تعطیلات پیش آقا جونینا بمونی تا اونا
هم تنها نباشن ...

اشک از چشمان زیبایش چکید . بیدرنگ با نوک انگشت آن را زودود تا مایه ی آبروریزیش نشود .
غمش را با نفس بلندی
بیرون داد و با بغض گفت :
- به من چه مادرم بخاطر درس و خانواده ش پدرمو رها کرد و دیگه برنگشت . مگه اون موقع من
مقصر بودم که دل هیچ کدومشون پابند هم نبود ؟ بابا مدام از مامانم بد میگه اما خودش اگه واقعا
عاشق مادرم بود، برای پیشرفت زنش هم شده از وابستگیهاش کم میکرد و همراه زنش میرفت .
اونوقت منو اینجور آلاخون والاخون نمیکرد . چطور الان بخاطر رضایت رؤیا حاضره از منی که بچه
ش هستم بگذره ، تا خانوم در کنار خانواده اش راحت باشه... اما برای مادر من نتونست از کار و
پدر و مادرش بگذره ؟
کارش عزیزتربود یا دخترش ؟ ... میبینی اگه بشینم دردامو کنارهم بچینم ،قلبم از این همه درد به
فشار میاد . این تازه یکی از اون چیزایی که روز به روز مثل خوره داره روح و روانم رو میخوره .
- قربون اون چشمای نازت برم گریه نکن فدات شم . تا تابستون تحمل کن تا امتحاناتت تموم
بشه . تا آخر عمر خودم تموم کم کاری های باباتو برات جبران میکنم . خودم میشم همه کست .
همون طور که تو شدی همه کسم .
بهار با حرف کیان بغضش ترکید . دستانش را روی صورتش گذاشت . از کنار کیان برخاست و به
سمت داخل ساختمان رفت تا در جمعی که خنده ها و صدای حرفشان به هم همه تبدیل شده بود
رسوا نشود .
دلش دریای درد بود و هیچ ساحلی نمی یافت جز کیان...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii
رمان #شعله_خاکستری
قسمت پانزدهم


*


صدای مینا داخل ساختمان نسبتا بزرگ پیچید .
- بهار کجایی ؟
بهار سرش را از روی زانو بلند کرد و به در اتاق خیره شد . میدانست تا لحظه ای دیگر در باز
میشودو مینا وارد میشود . حدسش درست بود . در با شتاب باز شد . مینا نفس زنان گفت :
- اینجا چه کار میکنی دختر ؟ از کی منتظرم برگردی .....
کنارش زانو زد و با مهربانی خاص خودش بوسه ای روی گونه ی بهار زد .با لحن دلجویانه ای
گفت:
- بهار انقدر خودتو ناراحت نکن . همه میدونیم تو با وجود رؤیا چه عذابی میکشی .باید عادت کرده
باشی .سالهاست داری تحمل میکنی چرا امروز انقدر بهم ریختی ؟ وقتی تو با خانواده ی رؤیا
مشکل داری برات بهتره کنارشون نباشی . برای همین عمو با حرف رؤیا موافقه . منم ناراحت
میشم وقتی عمو انقدر در برابر تو بی خیاله اما کاری از دست کسی بر نمیاد .
درسته از تو کوچکترم اما دوستت دارم . دلم نمیخواد ناراحتیتو ببینم .
بهار از اینکه با رفتارش باعث ترحم مینا شده بود از خودش و ضعفش بیزار شد . اشکش را با
نوک انگشتان کشیده و ظریفش از روی گونه زدود . لبخندی از روی درد زد و گفت :
- ممنون مینا جون که به فکرمنی .... الان میام . بذار کمی قرمزی چشمام کم بشه میام .
- هر چه زودتر بهتر . این مهمون جدید آقا جون بدجور داره مرید برای خودش جمع میکنه .
بهار با دلهره پرسید :
- منظورت چیه ؟
مینا نفسش را با حرص بیرون داد وگفت :
- کیان و میثاق چنان مبهوت حرفاشن که نگو ...... خانوم از تجربه هایش در اون ور آب میگه و
این دوتا هم مثل ندید بدیدها زل زدن با دهنش . من نمیفهمم ، اگه اونجا انقدر خوبه پس چرا
برگشته ایران ؟!!
- انقدر حساس نشو . بالاخره باید با یه حرفی خودش رو میون جمع جا کنه . وقتی همه ی این
سالها اون ور آب بوده حرف دیگه ای برای گفتن نداره .
- پس پاشو تا آقا کیان از دست نرفته ، جمعش کن . یه چیز بگم ناراحت نشیا ... همش منتظر
بودم بیاد دنبالت ، اما وقتی دیدم بیخیاله حرصم گرفت . کیمیا هم از کنار این دختره تکون
نمیخوره ...غریبه پرست مزخرف .
- مینا خجالت بکش این حرفا چیه پشت سرش میگی ... بعد میگی چرا کیمیا با من خوب رفتار
نمیکنه ؟ از بس که زبونت نیش داره



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Eshghe Man
Mehdi Ahmadvand
#مهدی احمد وند🎤

#عشق من

یک جرعه دلخوشی تقدیم نگاهتون


@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آرزوی امشبم:
بـــرايــــت،دنــيايــــي
به زیـــبايــــي
آنچه تو زیـــبايش میدانی؛
آرزو میکنم:
  دنــــيايــت
   به زیــبايـــي تمام
     آرزوهایـــت ...!

شبتــون زیبـا

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤️به نام گشاینده کارها
⚪️ز نامش شود سهل دشوارها

❤️با توکل به نام الله
⚪️آغاز می کنیم امروزمان را
❤️با امید بهترینها برای همه

⚪️لطف خدا همیشه شامل حالتان

❤️بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
⚪️الـــهــی بــه امــیــدتو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
بهزاد-عزیز دل
بهزاد
🎤 #بهزاد

🎼 #عزیز_دل

یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر