This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#قرمز_کردن_خامه
#یلدا
@kadbanoiranii
برای قرمز شدن خامه ۲ راه دارید
اولی مثل کلیپ پیش برید و دوم واسه بچه هایی که مشکل فرم دهی خامه دارند اینه که از ابتدای فرم دهی خامه رنگ رو اضافه کنید تا خامتون فرمش رو از دست نده
حالا نکته های مهم 👌
اول اینکه اگه محیط کارتون گرمه حتما رنگ رو داخل یخچال قرار بدید تا خنک باشه و خامتون رو دفرمه نکنه
دوم اگه میخواین خامتون سریع دفرمه نشه بهش کمی نشاسته ذرت بزنین تقریبا واسه هر نیم کیلو خامه ۲قاشق سوپ خوری کافیه
سوم رنگ پودری که استفاده میکنین حتما خوراکی باشه اکثر رنگ های پودری در بازار فقط جنبه تزیینی دارند
چهارم اینکه شما واسه کاورکیک با رنگ قرمز به میزان زیادی خامه احتیاج ندارید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#قرمز_کردن_خامه
#یلدا
@kadbanoiranii
برای قرمز شدن خامه ۲ راه دارید
اولی مثل کلیپ پیش برید و دوم واسه بچه هایی که مشکل فرم دهی خامه دارند اینه که از ابتدای فرم دهی خامه رنگ رو اضافه کنید تا خامتون فرمش رو از دست نده
حالا نکته های مهم 👌
اول اینکه اگه محیط کارتون گرمه حتما رنگ رو داخل یخچال قرار بدید تا خنک باشه و خامتون رو دفرمه نکنه
دوم اگه میخواین خامتون سریع دفرمه نشه بهش کمی نشاسته ذرت بزنین تقریبا واسه هر نیم کیلو خامه ۲قاشق سوپ خوری کافیه
سوم رنگ پودری که استفاده میکنین حتما خوراکی باشه اکثر رنگ های پودری در بازار فقط جنبه تزیینی دارند
چهارم اینکه شما واسه کاورکیک با رنگ قرمز به میزان زیادی خامه احتیاج ندارید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_تم_برش_هندوانه
#یلدا
ایده تزیین کیک شکل برش هندوانه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#کیک_تم_برش_هندوانه
#یلدا
ایده تزیین کیک شکل برش هندوانه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#مینی_کیک_هندوانه
@kadbanoiranii
یکی از ساده ترین روش ها برای اجرا و برش کیک های حجمی استفاده از الگو هست طبق آموزش میتونید برای کیک هندوانه در وزن های مختلف یک الگو بیضی طراحی و برش اولیه کیک رو به دست بیارید.
.🔴برای کاور این کیک از ژله بریلو استفاده شده
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#مینی_کیک_هندوانه
@kadbanoiranii
یکی از ساده ترین روش ها برای اجرا و برش کیک های حجمی استفاده از الگو هست طبق آموزش میتونید برای کیک هندوانه در وزن های مختلف یک الگو بیضی طراحی و برش اولیه کیک رو به دست بیارید.
.🔴برای کاور این کیک از ژله بریلو استفاده شده
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_اموزشی
#سس_مایونز_خونگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#سس_مایونز_خونگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#شامی_دال_عدس
🔸 صد و بیست و پنج گرم عدس قرمز رو با دو لیوان آب گذاشتم بپزه و آبش کاملا خشک شه. بعد گذاشتم سرد شه و تو این فاصله یه دونه پیاز، دویست و پنجاه گرم هویج و صد گرم پنیر چدار رو رنده زدم. وقتی عدسها خنک شدن، با پیازها و هویجها و پنیر رنده شده، دو تا تخم مرغ، مقداری آرد سوخاری و نمک و فلفل میکسش کردم، بعد با دست یه مقدار ازش برداشتم، گردش کردم و تو مخلوط پودر نون و کنجد غلتوندم و سرخ
کردم.
@kadbanoiranii
🔸 صد و بیست و پنج گرم عدس قرمز رو با دو لیوان آب گذاشتم بپزه و آبش کاملا خشک شه. بعد گذاشتم سرد شه و تو این فاصله یه دونه پیاز، دویست و پنجاه گرم هویج و صد گرم پنیر چدار رو رنده زدم. وقتی عدسها خنک شدن، با پیازها و هویجها و پنیر رنده شده، دو تا تخم مرغ، مقداری آرد سوخاری و نمک و فلفل میکسش کردم، بعد با دست یه مقدار ازش برداشتم، گردش کردم و تو مخلوط پودر نون و کنجد غلتوندم و سرخ
کردم.
@kadbanoiranii
#صدف_سوخاری
🔸ابتدا سینه مرغ را بانمک،فلفل،زردچوبه،پیاز،دوحبه سیر،کمی روغن،نصف لیوان آب میذاریم بپزه کاملان آبشو بکشه وخشک بشه.
بعده اینکه مرغ ها پختن واز داغی افتادن با خردکن خردش میکنیم.
داخل یک ظرف مناسب مرغ+۱۰۰گرم پنیرپیتزا+نمک+فلفل+آویشن+پودرسیر+۱ ق غ سس تند یا کچاپ اضافه کرده وتمام مواد رو باهم مخلوط میکنیم
🔸(دوستان تودستورش ۱۰۰گرم هم پنیرخامه ای داشت که من حذفش کردم)اگربخواهید درمراحل بالا باید اضافه کنید)
جامبو شلزهارو بانمک وکمی روغن ۱۰ دقیقه میجوشونیم وبعد آبکش کنید.
بعد ازموادمون داخل شلزهارو پرکنیدویکی دیگه ازشلزها رو روش قرار بدید که فیکس بشه.
اول داخل آرد بغلطونید بعد داخل تخم مرغ ودرآخر داخل پودرسوخاری بغلطونید ودر روغن داغ باحرارت متوسط سرخ کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
🔸ابتدا سینه مرغ را بانمک،فلفل،زردچوبه،پیاز،دوحبه سیر،کمی روغن،نصف لیوان آب میذاریم بپزه کاملان آبشو بکشه وخشک بشه.
بعده اینکه مرغ ها پختن واز داغی افتادن با خردکن خردش میکنیم.
داخل یک ظرف مناسب مرغ+۱۰۰گرم پنیرپیتزا+نمک+فلفل+آویشن+پودرسیر+۱ ق غ سس تند یا کچاپ اضافه کرده وتمام مواد رو باهم مخلوط میکنیم
🔸(دوستان تودستورش ۱۰۰گرم هم پنیرخامه ای داشت که من حذفش کردم)اگربخواهید درمراحل بالا باید اضافه کنید)
جامبو شلزهارو بانمک وکمی روغن ۱۰ دقیقه میجوشونیم وبعد آبکش کنید.
بعد ازموادمون داخل شلزهارو پرکنیدویکی دیگه ازشلزها رو روش قرار بدید که فیکس بشه.
اول داخل آرد بغلطونید بعد داخل تخم مرغ ودرآخر داخل پودرسوخاری بغلطونید ودر روغن داغ باحرارت متوسط سرخ کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#کوکی_شکلات_چیپسی
موادلازم:
۱/۴ پیمانه شکر
۱/۲ پیمانه شکر قهوه ای
۳ قاشق غذاخوری شیر
۵۰ گرم کره
۱/۲ قاشق چایخوری وانیل اسانس وانیل
۱ ۱/۴ پیمانه آرد
۱/۲ قاشق چایخوری نمک
۱/۲ پیمانه چیپس شکلات
۱/۲ قاشق غذاخوری روغن
طرزتهیه:
شکر، شکر قهوه ای، کره، شیر، اسانس وانیل، نمک و آرد را اضافه میکنیم و به مدت 3. دقیقه با سرعت متوسط هم میزنیم.سپس چیپس شکلات را به ترکیب اضافه میکنیم. و به مدت نیم ساعت درون فریزر می گذاریم.
سپس خمیر را از فریزر درآورده و به اندازه یک قاشق غذاخوری جدا میکنیم و به شکل توپ در می آوریم و به مدت نیم ساعت درون یخچال می گذاریم.شکلات و روغن را درون مایکروویو آب می کنیم و توپ های شکلاتی را از یخچال در می آوریم و درون شکلات می غلتانیم.
و به مدت 10 الی 15 دقیقه درون یخچال می گذاریم.پس از گذشت 15 دقیقه آماده سرو می باشد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
موادلازم:
۱/۴ پیمانه شکر
۱/۲ پیمانه شکر قهوه ای
۳ قاشق غذاخوری شیر
۵۰ گرم کره
۱/۲ قاشق چایخوری وانیل اسانس وانیل
۱ ۱/۴ پیمانه آرد
۱/۲ قاشق چایخوری نمک
۱/۲ پیمانه چیپس شکلات
۱/۲ قاشق غذاخوری روغن
طرزتهیه:
شکر، شکر قهوه ای، کره، شیر، اسانس وانیل، نمک و آرد را اضافه میکنیم و به مدت 3. دقیقه با سرعت متوسط هم میزنیم.سپس چیپس شکلات را به ترکیب اضافه میکنیم. و به مدت نیم ساعت درون فریزر می گذاریم.
سپس خمیر را از فریزر درآورده و به اندازه یک قاشق غذاخوری جدا میکنیم و به شکل توپ در می آوریم و به مدت نیم ساعت درون یخچال می گذاریم.شکلات و روغن را درون مایکروویو آب می کنیم و توپ های شکلاتی را از یخچال در می آوریم و درون شکلات می غلتانیم.
و به مدت 10 الی 15 دقیقه درون یخچال می گذاریم.پس از گذشت 15 دقیقه آماده سرو می باشد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#پنكيک_گوشت
مواد لازم:
شير ....يك ليوان
آرد ....يك ليوان سرخالي
تخم مرغ....پنج عدد
روغن مايع ...پنج قاشق سوپخوري
زعفران ،نمك،فلفل
طرزتهیه:
ابتدا تخم مرغ و شير رو مخلوط كردم و با همزن زدم تا يكدست بشه،بعد نمك وفلفل و زعفران رو اضافه كردم،سپس آرد را كم كم ريختم و هم زدم تا مايه صاف و يكدست بشه از صافي رد كردم و بعد روغن رو ريختم و كمي هم زدم تا مخلوط بشه،،كف تابه كوچك را كمي چرب كردم،از مايه به اندازه يك قاشق بزرگ داخل تابه ريختم و سريع تابه را حركت دادم تا مايه به صورت يكنواخت و نازك ،كف تابه پخش شود ،وروي حرارت ملايم پخته شود ،سپس به راحتي از تابه جداش كردم و داخلش مواد گوشتي و كمي پنير پيتزاو آويشن ريختم،دو طرفش را روي هم گذاشتم و رول كردم ،،ايتدا داخل آرد زدم و بعد داخل تخم مرغ زده شده و بعد تو آرد سوخاري غلتوندم و سرخ كردم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
مواد لازم:
شير ....يك ليوان
آرد ....يك ليوان سرخالي
تخم مرغ....پنج عدد
روغن مايع ...پنج قاشق سوپخوري
زعفران ،نمك،فلفل
طرزتهیه:
ابتدا تخم مرغ و شير رو مخلوط كردم و با همزن زدم تا يكدست بشه،بعد نمك وفلفل و زعفران رو اضافه كردم،سپس آرد را كم كم ريختم و هم زدم تا مايه صاف و يكدست بشه از صافي رد كردم و بعد روغن رو ريختم و كمي هم زدم تا مخلوط بشه،،كف تابه كوچك را كمي چرب كردم،از مايه به اندازه يك قاشق بزرگ داخل تابه ريختم و سريع تابه را حركت دادم تا مايه به صورت يكنواخت و نازك ،كف تابه پخش شود ،وروي حرارت ملايم پخته شود ،سپس به راحتي از تابه جداش كردم و داخلش مواد گوشتي و كمي پنير پيتزاو آويشن ريختم،دو طرفش را روي هم گذاشتم و رول كردم ،،ايتدا داخل آرد زدم و بعد داخل تخم مرغ زده شده و بعد تو آرد سوخاري غلتوندم و سرخ كردم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#سفره_آرایی
7 مدل #تزیین_آش
پیاز داغ، سیر داغ (بصورت پرک)، نعنا داغ، کشک سفید، کشک رنگی(استفاده از رنگ خوراکی زرد)، حبوبات پخته شده(نخود ولوبیا و...)،مغز گردو، غنچه گل محمدی و پودر گل محمدی، قیف یکبار مصرف
1_برای تمیزی کار بهتره از قیف یکبارمصرف قنادی یا جاسُسی استفاده کنیم.
2_برای تمیزی کار،بعد از ریختن کشک ،با خلال دندان سطحش رو یکدست میکنیم.
3_برای تمیزی کار،هربار باچاقو سطح کشک رو طرح میندازیم با دستمال کاغذی چاقو رو پاک کنیم و دوباره کار رو تکرارکنیم.
4_برای کشک رنگی(زرد،صورتی و...)از رنگ خوراکی استفاده میکنیم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
7 مدل #تزیین_آش
پیاز داغ، سیر داغ (بصورت پرک)، نعنا داغ، کشک سفید، کشک رنگی(استفاده از رنگ خوراکی زرد)، حبوبات پخته شده(نخود ولوبیا و...)،مغز گردو، غنچه گل محمدی و پودر گل محمدی، قیف یکبار مصرف
1_برای تمیزی کار بهتره از قیف یکبارمصرف قنادی یا جاسُسی استفاده کنیم.
2_برای تمیزی کار،بعد از ریختن کشک ،با خلال دندان سطحش رو یکدست میکنیم.
3_برای تمیزی کار،هربار باچاقو سطح کشک رو طرح میندازیم با دستمال کاغذی چاقو رو پاک کنیم و دوباره کار رو تکرارکنیم.
4_برای کشک رنگی(زرد،صورتی و...)از رنگ خوراکی استفاده میکنیم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ایـده #خلاقـیت
با جای یخی میشه دسرای خوشگل و شیک درست کرد ☺️👌
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
با جای یخی میشه دسرای خوشگل و شیک درست کرد ☺️👌
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 فیلم_آموزشی
#خرما_قالبی
خرمای بدون شهد وبدون هسته
کنجد تفت داده شده ۱ پیمانه
پودر نارگیل ۱/۲ پیمانه
پودر زنجبیل ۱ق س یا ۱ق چ
پودر هل ۱/۲ ق چ
پودر بیسکوییت یا آرد تفت داده شده ۱ پیمانه
پودربیسکوییت پتی بور کاکائویی
کره ۵۰ گرم ذوب شده
ارده ۱/۳ پیمانه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#خرما_قالبی
خرمای بدون شهد وبدون هسته
کنجد تفت داده شده ۱ پیمانه
پودر نارگیل ۱/۲ پیمانه
پودر زنجبیل ۱ق س یا ۱ق چ
پودر هل ۱/۲ ق چ
پودر بیسکوییت یا آرد تفت داده شده ۱ پیمانه
پودربیسکوییت پتی بور کاکائویی
کره ۵۰ گرم ذوب شده
ارده ۱/۳ پیمانه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پوست_ماهی رو میتونید خیلی راحت با این روش جدا کنید. ماهی رو مزه دار نکرد و برای روکش از ماست و زرده تخم مرغ و آرد و نمک استفاده کرد. میتونید مزه دار هم بکنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#پوست_ماهی رو میتونید خیلی راحت با این روش جدا کنید. ماهی رو مزه دار نکرد و برای روکش از ماست و زرده تخم مرغ و آرد و نمک استفاده کرد. میتونید مزه دار هم بکنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت314 پارادوکس _برای آگهیتون مزاحم شدم . اشاره ای به مبل کردمو گفتم : _ بنشید . سرشو تکون داد نشست . خیره شدم بهش که با خجالت سرشو پایین انداخت. چیزی که بیشتر از همه توی صورتش جلب توجه میکرد معصومیت صورتش بود . یه زیبایی افسانه ای ...مشخصاتشو خواستم…
#پارت315
پارادوکس
_بفرمایید .با خودتون هم ی کاری داشتم . اگه اشکالی نداره وقتتون بگیرم .
لبخند رو لبش پررنگ تر شد و سوار شد . توی طول راه سکوت کرده بود و منم داشتم فکر میکردم از کجا شروع کنم. نزدیکای محل زندگیش زبون باز کرد و گفت:
_دیگه داریم میرسیم. نمیخواین کارتونو بگید؟
با حرفش اولین جای خالی که پیدا کردم زدم رو ترمز. متعجب نگام میکرد. لبای خشکمو با زبون خیس کردم و گفتم:
_من مقدمه چینی بلد نیستم. خیلی وقته ازتون خوشم اومده . میخواستم اگه موافقت داشته باشید یه مدت با هم در ارتباط باشیم وبعد اگه همه چی خوب بود و با اجازه خودت بیام برای امر خیر پیش خانوادت.
سرش کامل تو یقه اش فرو رفت و گونه هاش رنگ قرمز گرفت . حرفی نمیزد . متوجه شدم که سختش شده .
آروم گفتم:
_عجلهای ندارم .فکراتو بکن و بعد جوابمو بده .
وبعد ماشین رو روشن کردم و جلوی در خونشون پیاده اش کردم . از سر روی خونشون معلوم بود وضع مالی خوبی ندارن . زیر لب تشکری کرد و پیاده شد . وقتی وارد خونشون شد پامو رو پدال فشار دادم و حرکت کردم . سه روز از ماجرای اون روز گذشته بود و جوابی بهم نداده بود . دیگه کلافه شده بودم . یه روز که همه برای ناهار رفته بودن صداش زدم که بیاد تو اتاقم . هول شده بود . مطمئن بودم که میدونست برای چی اینجاست .
بی توجه به استرسش پرسیدم :
_خوب جواب ؟؟؟؟
سرش رو بیشتر تو یقش فرو برد . در حالیکه به من من افتاده بود گفت:
_راستش....من....من....آخه....راستش
_هیس... فقط بگو اره یا نه...
اون ساکت شده بود و من نفهمیدم این همه جرات رو از کجا آورده بودم آروم بهش نزدیک شدم و آروم چونه اش رو تو دستم گرفتم . صورتش به آنی قرمز شد . سرشو آروم اوردم بالا و مجبورش کردم زل بزنه تو چشمام. هر چند که نگاهش رو هی از من میدزدید .
آروم لب زدم:
قبوله؟؟؟
با چشمای دریایش زل زد توی چشمام و لبهای سرخ عنابیش از هم باز شد و آروم گفت :
قبوله
رد لبخند روی لبم پر رنگ شد . بلافاصله از من فاصله گرفت و از اتاق خارج شد .
من جوابمو گرفته بودم . بقیه چیزها دیگه برام مهم نبود .از اون روز به بعد سعی میکردم بهش نزدیک بشم . اولا زیاد خجالت میکشید اما کم کم باهام راحت شد.
از بیرون رفتن بگیر تا خرید کردن و تفریح و .... اما همیشه حد و حدود خودم رو رعایت میکردم .
حتی به خودم اجازه نمیدادم دستش رو بگیرم. همه چی خوب بود . حتی به جایی رسیده بودیم که بهم ابراز علاقه میکردم.
ی روز دعوتش،کردم خونمون تا بابام باهاش آشنا بشه. هیراد برای تفریح رفته بود دبی و بابا خونه تنها بود .
با ماشین رفتم دنبالش
@kadbanoiranii
پارادوکس
_بفرمایید .با خودتون هم ی کاری داشتم . اگه اشکالی نداره وقتتون بگیرم .
لبخند رو لبش پررنگ تر شد و سوار شد . توی طول راه سکوت کرده بود و منم داشتم فکر میکردم از کجا شروع کنم. نزدیکای محل زندگیش زبون باز کرد و گفت:
_دیگه داریم میرسیم. نمیخواین کارتونو بگید؟
با حرفش اولین جای خالی که پیدا کردم زدم رو ترمز. متعجب نگام میکرد. لبای خشکمو با زبون خیس کردم و گفتم:
_من مقدمه چینی بلد نیستم. خیلی وقته ازتون خوشم اومده . میخواستم اگه موافقت داشته باشید یه مدت با هم در ارتباط باشیم وبعد اگه همه چی خوب بود و با اجازه خودت بیام برای امر خیر پیش خانوادت.
سرش کامل تو یقه اش فرو رفت و گونه هاش رنگ قرمز گرفت . حرفی نمیزد . متوجه شدم که سختش شده .
آروم گفتم:
_عجلهای ندارم .فکراتو بکن و بعد جوابمو بده .
وبعد ماشین رو روشن کردم و جلوی در خونشون پیاده اش کردم . از سر روی خونشون معلوم بود وضع مالی خوبی ندارن . زیر لب تشکری کرد و پیاده شد . وقتی وارد خونشون شد پامو رو پدال فشار دادم و حرکت کردم . سه روز از ماجرای اون روز گذشته بود و جوابی بهم نداده بود . دیگه کلافه شده بودم . یه روز که همه برای ناهار رفته بودن صداش زدم که بیاد تو اتاقم . هول شده بود . مطمئن بودم که میدونست برای چی اینجاست .
بی توجه به استرسش پرسیدم :
_خوب جواب ؟؟؟؟
سرش رو بیشتر تو یقش فرو برد . در حالیکه به من من افتاده بود گفت:
_راستش....من....من....آخه....راستش
_هیس... فقط بگو اره یا نه...
اون ساکت شده بود و من نفهمیدم این همه جرات رو از کجا آورده بودم آروم بهش نزدیک شدم و آروم چونه اش رو تو دستم گرفتم . صورتش به آنی قرمز شد . سرشو آروم اوردم بالا و مجبورش کردم زل بزنه تو چشمام. هر چند که نگاهش رو هی از من میدزدید .
آروم لب زدم:
قبوله؟؟؟
با چشمای دریایش زل زد توی چشمام و لبهای سرخ عنابیش از هم باز شد و آروم گفت :
قبوله
رد لبخند روی لبم پر رنگ شد . بلافاصله از من فاصله گرفت و از اتاق خارج شد .
من جوابمو گرفته بودم . بقیه چیزها دیگه برام مهم نبود .از اون روز به بعد سعی میکردم بهش نزدیک بشم . اولا زیاد خجالت میکشید اما کم کم باهام راحت شد.
از بیرون رفتن بگیر تا خرید کردن و تفریح و .... اما همیشه حد و حدود خودم رو رعایت میکردم .
حتی به خودم اجازه نمیدادم دستش رو بگیرم. همه چی خوب بود . حتی به جایی رسیده بودیم که بهم ابراز علاقه میکردم.
ی روز دعوتش،کردم خونمون تا بابام باهاش آشنا بشه. هیراد برای تفریح رفته بود دبی و بابا خونه تنها بود .
با ماشین رفتم دنبالش
@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت315 پارادوکس _بفرمایید .با خودتون هم ی کاری داشتم . اگه اشکالی نداره وقتتون بگیرم . لبخند رو لبش پررنگ تر شد و سوار شد . توی طول راه سکوت کرده بود و منم داشتم فکر میکردم از کجا شروع کنم. نزدیکای محل زندگیش زبون باز کرد و گفت: _دیگه داریم میرسیم.…
#پارت316
پارادوکس
وقتی از خونه اومد بیرون با دیدنش محوش شدم . محو زیبایی افسانه ایش
داشت حرف میزد ولی من هیچی نمیشنیدم . با دستش که جلوی چشمم حرکت میکرد به خودم اومدم .
با خنده گفت :
_اوهوووووی آقاهه کجایی؟
ریز شروع کردم به خندیدن و گفتم:
_خوشگل میکنی نمیگی دل من جنبه نداره؟؟؟
با ناز پشت چشمی نازک کرد و گفت :
یعنی میخوای بگی من خوشگل نبودم ؟؟؟
_نفرمایید بانو . شما همیشه زیبایی.
با لبخند نگام کرد که گفتم:
_بریم بابام منتظره .
_اوهومی گفت و منم حرکت کردم. وقتی که رسیدیم از ماشین پیاده شدم اونم پیاده شد . بابام تو سالن بود . در رو باز کردم وقتی افسانه وارد شد بابام با دیدنش از جاش بلند شد و به سمتمون اومد .پدر جنتلمن من مثل ی پرنس از پرنسس من استقبال کرد. یادم نبود بگم که پدرم با اون سن هنوزم جذابیت خودش رو داره . رو مبل نشسته بودیم که بابام گفت :
_نمیخواید لباس های بیرون تون رو عوض کنید ؟؟؟
نگاهی به خودم کردم و گفتم:
_آره الان میرم
رو به افسانه گفتم:
_عزیزم من چند دقیقه میرم بالا و میام .
لبخندی زد و گفت راحت باش.
کل رفتن و اومد من به ده دقیقه نکشید. نمیدونم چرا اینقدر دلم شور میزد .سریع از پله ها اومدم پایین که با دیدن بابا و افسانه که بیخیال مشغول حرف زدن بودن نفس راحتی کشیدم و با لبخند بهشون نزدیک شدم. اون روز به خوبی و خوشی گذشت و بعد رسوندن افسانه به خونه اشون ؛ خودم رفتم دنبال کارام ولی از همون روز پای افسانه کامل به خونه امون باز شد .من چه خونه بودم چه نبودم هر روز بلا استثنا میومد خونمون . خوب میدونستم که بابام آدم خوش گذرون و زن بازی هست . هیراد هم به بابام رفته بود اما هیچ جوره تو کتم نمیرفت که بابام بخواد با کسی که من دوستش دارم
بریزه رو هم . بارها از زور فکرای بیخود به جنون کشیده میشدم . اما هی خودمو قانع میکردم که به دلم بد راه ندم .
اما از همه بدتر رفتارهای افسانه بود. داشت تغییر میکرد .تغییراتی که اصلا مورد قبول من نبود. آرایش های غلیظ تیپهای آنچنانی....
اصلا مونده بودم با حقوقی که من بهش میدادم چطوری هم خرج خونه اشون رو میده و هم مدل به مدل لباسهای مارک میپوشید.
همش خودمو گول میزدم . همش خودمو قانع میکردم تا اینکه بعد از دو ماه از حضور افسانه توی خونمون گذشته بود .
یه کاری برام پیش اومد که مجبور شدم از کارم برم خونه . کلید و توی در چرخوندم و وارد شدم . صدایی از داخل خونه نمیومد . تند تند پله ها رو رفتم بالا که با شنیدن صداهایی که از اتاق بابا میومد تعجب کردم راهمو سمت اتاق بابا کج کردم . صدای آشنا میومد.
@kadbanoiranii
پارادوکس
وقتی از خونه اومد بیرون با دیدنش محوش شدم . محو زیبایی افسانه ایش
داشت حرف میزد ولی من هیچی نمیشنیدم . با دستش که جلوی چشمم حرکت میکرد به خودم اومدم .
با خنده گفت :
_اوهوووووی آقاهه کجایی؟
ریز شروع کردم به خندیدن و گفتم:
_خوشگل میکنی نمیگی دل من جنبه نداره؟؟؟
با ناز پشت چشمی نازک کرد و گفت :
یعنی میخوای بگی من خوشگل نبودم ؟؟؟
_نفرمایید بانو . شما همیشه زیبایی.
با لبخند نگام کرد که گفتم:
_بریم بابام منتظره .
_اوهومی گفت و منم حرکت کردم. وقتی که رسیدیم از ماشین پیاده شدم اونم پیاده شد . بابام تو سالن بود . در رو باز کردم وقتی افسانه وارد شد بابام با دیدنش از جاش بلند شد و به سمتمون اومد .پدر جنتلمن من مثل ی پرنس از پرنسس من استقبال کرد. یادم نبود بگم که پدرم با اون سن هنوزم جذابیت خودش رو داره . رو مبل نشسته بودیم که بابام گفت :
_نمیخواید لباس های بیرون تون رو عوض کنید ؟؟؟
نگاهی به خودم کردم و گفتم:
_آره الان میرم
رو به افسانه گفتم:
_عزیزم من چند دقیقه میرم بالا و میام .
لبخندی زد و گفت راحت باش.
کل رفتن و اومد من به ده دقیقه نکشید. نمیدونم چرا اینقدر دلم شور میزد .سریع از پله ها اومدم پایین که با دیدن بابا و افسانه که بیخیال مشغول حرف زدن بودن نفس راحتی کشیدم و با لبخند بهشون نزدیک شدم. اون روز به خوبی و خوشی گذشت و بعد رسوندن افسانه به خونه اشون ؛ خودم رفتم دنبال کارام ولی از همون روز پای افسانه کامل به خونه امون باز شد .من چه خونه بودم چه نبودم هر روز بلا استثنا میومد خونمون . خوب میدونستم که بابام آدم خوش گذرون و زن بازی هست . هیراد هم به بابام رفته بود اما هیچ جوره تو کتم نمیرفت که بابام بخواد با کسی که من دوستش دارم
بریزه رو هم . بارها از زور فکرای بیخود به جنون کشیده میشدم . اما هی خودمو قانع میکردم که به دلم بد راه ندم .
اما از همه بدتر رفتارهای افسانه بود. داشت تغییر میکرد .تغییراتی که اصلا مورد قبول من نبود. آرایش های غلیظ تیپهای آنچنانی....
اصلا مونده بودم با حقوقی که من بهش میدادم چطوری هم خرج خونه اشون رو میده و هم مدل به مدل لباسهای مارک میپوشید.
همش خودمو گول میزدم . همش خودمو قانع میکردم تا اینکه بعد از دو ماه از حضور افسانه توی خونمون گذشته بود .
یه کاری برام پیش اومد که مجبور شدم از کارم برم خونه . کلید و توی در چرخوندم و وارد شدم . صدایی از داخل خونه نمیومد . تند تند پله ها رو رفتم بالا که با شنیدن صداهایی که از اتاق بابا میومد تعجب کردم راهمو سمت اتاق بابا کج کردم . صدای آشنا میومد.
@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت316 پارادوکس وقتی از خونه اومد بیرون با دیدنش محوش شدم . محو زیبایی افسانه ایش داشت حرف میزد ولی من هیچی نمیشنیدم . با دستش که جلوی چشمم حرکت میکرد به خودم اومدم . با خنده گفت : _اوهوووووی آقاهه کجایی؟ ریز شروع کردم به خندیدن و گفتم: _خوشگل میکنی…
#پارت317
رمان پارادوکس
عادت داشتم به اینکه بابا هر چند روز یک بار یک نفر رو می آورد خونه . اما این بار صدا برام عجیب آشنا بود . صدای خنده های پر از عشوه های زنانه ای وجودمو منجمد میکرد . با قدمهایی که سعی میکردم محکم باشه نزدیک شدم . در نیمه
باز بود و من دیدم هر آنچه که نیاید میدیم .
کشیدم از دستم افتاد روی سرامیکای راهرو و همون صدا باعث شد بابا و افسانه سرشون بچرخه سمت من .افسانه ملحفه روی تخت و دور خودش پیچید و قلب من فشرده شد . بابام بیخیال نگام میکرد . تنها جمله ای که بابام با دیدن قیافه ی من به زبون آورد این بود که :
بیخیال پسر ...چیزی نشده ...
من با تموم وجود حس کردم تمام مردانه هام زیر سوال رفته .سکوت کردم .چیزی نگفتم .زل زدم به افسانه ای که دیگه برام زیبا نبود . بدنی که قرار بود برای من باشه حالا زیر دستای پدرم نوازش شده بود و من چقدر حالم بهم میخورد از نسبتی که اون لحظه با افسانه داشتم .
اونم نگاهم میکرد ولی حرفی نمی زد .خم شدم رو زمین و کلیدامو برداشتم . آخرین نگاهمو به چشماش دوختم بعد بی توجه به نگاهشون از جلوشون محو شدم . درد اون لحظه بیشتر شد که به محض محو شدن از جلوی در اتاقشون دوباره صدای خنده هاشون بلند شد . و من صدای شکستن قلبمو شنیدم . اما غرور مردانم اجازه نمیداد که لب باز کنم .جوری که انگار اتفاقی نیوفتاده برگشتم شرکت و به سحر گفتم تا افسانه رو از شرکت اخراج کنه .خیلی سه پیچ شد که دلیلش رو بدونه . و من باز هم سکوت کردم. البته سکوت من فایدهای نداشت چون دقیقا دو روز بعدخبر ازدواج شایگان بزرگ با دختری ۲۲ ساله همه جا پیچید و تمام دوستان من و اعضای شرکت از همه چی خبر دار شدن . هیچ اتفاقی نیوفتاد جز شکستن غرور من که عجیب به دلم زخم میزد .
نگاه احساس کردم کسی در رو هول داد محکم خودم رو به در تکیه دادم . وای خدایا دخترا اومدن اگر من و حامی رو با هم تو اتاق تنها میدیدن چی میگفتن . یاد حرف حمید افتادم . هرررررزه یاد نگاه پیروزمندانه افسانه
بی شک با دیدن من و حامی تنها توی اتاق تاریک همه فکر میکنن من هرزه هستم . با این فکر دنیا دور سرم چرخید و نفهمیدم چی شد و روی زمین افتادم و از هوش رفتم .
صدای کلافه ی حامی اومد . انگار توی اتاق قدم میزد .
_هیچی سحر . هیچی . ی موضوع بین من آمین هست و این موضوع به ما دوتا مربوط میشه
سحر متعجب داشت از حامی میپرسید.
از کی تا حالا خانم سپهری برات آمین شده؟؟؟
@kadbanoiranii
رمان پارادوکس
عادت داشتم به اینکه بابا هر چند روز یک بار یک نفر رو می آورد خونه . اما این بار صدا برام عجیب آشنا بود . صدای خنده های پر از عشوه های زنانه ای وجودمو منجمد میکرد . با قدمهایی که سعی میکردم محکم باشه نزدیک شدم . در نیمه
باز بود و من دیدم هر آنچه که نیاید میدیم .
کشیدم از دستم افتاد روی سرامیکای راهرو و همون صدا باعث شد بابا و افسانه سرشون بچرخه سمت من .افسانه ملحفه روی تخت و دور خودش پیچید و قلب من فشرده شد . بابام بیخیال نگام میکرد . تنها جمله ای که بابام با دیدن قیافه ی من به زبون آورد این بود که :
بیخیال پسر ...چیزی نشده ...
من با تموم وجود حس کردم تمام مردانه هام زیر سوال رفته .سکوت کردم .چیزی نگفتم .زل زدم به افسانه ای که دیگه برام زیبا نبود . بدنی که قرار بود برای من باشه حالا زیر دستای پدرم نوازش شده بود و من چقدر حالم بهم میخورد از نسبتی که اون لحظه با افسانه داشتم .
اونم نگاهم میکرد ولی حرفی نمی زد .خم شدم رو زمین و کلیدامو برداشتم . آخرین نگاهمو به چشماش دوختم بعد بی توجه به نگاهشون از جلوشون محو شدم . درد اون لحظه بیشتر شد که به محض محو شدن از جلوی در اتاقشون دوباره صدای خنده هاشون بلند شد . و من صدای شکستن قلبمو شنیدم . اما غرور مردانم اجازه نمیداد که لب باز کنم .جوری که انگار اتفاقی نیوفتاده برگشتم شرکت و به سحر گفتم تا افسانه رو از شرکت اخراج کنه .خیلی سه پیچ شد که دلیلش رو بدونه . و من باز هم سکوت کردم. البته سکوت من فایدهای نداشت چون دقیقا دو روز بعدخبر ازدواج شایگان بزرگ با دختری ۲۲ ساله همه جا پیچید و تمام دوستان من و اعضای شرکت از همه چی خبر دار شدن . هیچ اتفاقی نیوفتاد جز شکستن غرور من که عجیب به دلم زخم میزد .
نگاه احساس کردم کسی در رو هول داد محکم خودم رو به در تکیه دادم . وای خدایا دخترا اومدن اگر من و حامی رو با هم تو اتاق تنها میدیدن چی میگفتن . یاد حرف حمید افتادم . هرررررزه یاد نگاه پیروزمندانه افسانه
بی شک با دیدن من و حامی تنها توی اتاق تاریک همه فکر میکنن من هرزه هستم . با این فکر دنیا دور سرم چرخید و نفهمیدم چی شد و روی زمین افتادم و از هوش رفتم .
صدای کلافه ی حامی اومد . انگار توی اتاق قدم میزد .
_هیچی سحر . هیچی . ی موضوع بین من آمین هست و این موضوع به ما دوتا مربوط میشه
سحر متعجب داشت از حامی میپرسید.
از کی تا حالا خانم سپهری برات آمین شده؟؟؟
@kadbanoiranii
🔴🔴عزیزان رمان پارادوکس به صورت پی دی اف هست و من و دخترم باید داستان رو تایپ کنیم و بزاریم داخل کانال اگر موافق باشید هر شب ۶ قسمت به صورت عکس از صفحات بزاریم خودتون صفحه رو بزرگ کنید و بخونید و
هر کس موافق هست روی این متن من 👍
بزنه . هر کس هم موافق نیست 👎 رو بزنه
فقط زود همکاری کنید تا تکلیف خودمون رو بدونیم 😂😂😂
هر کس موافق هست روی این متن من 👍
بزنه . هر کس هم موافق نیست 👎 رو بزنه
فقط زود همکاری کنید تا تکلیف خودمون رو بدونیم 😂😂😂
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨خدایا...🤲
🌙به حق این شب معنوی
✨هر کسی هر جایی هست
🌙گره از کارش باز بشه
✨الهی...🙏
🌙شفای تمام مریضها
✨سلامتی پدرها و مادرانمون
🌙را به ما عطا بفرما
✨الهی...🙏
🌙دل گرفتگی هامون رو بگیر و
✨آرامش بهمون عطا کن
🌙الهی همتون حاجت روا باشید
شبتون بخیر💫✨
👨❤️👨 @kadbanoiranii ❤️ᭂ࿐
🌙به حق این شب معنوی
✨هر کسی هر جایی هست
🌙گره از کارش باز بشه
✨الهی...🙏
🌙شفای تمام مریضها
✨سلامتی پدرها و مادرانمون
🌙را به ما عطا بفرما
✨الهی...🙏
🌙دل گرفتگی هامون رو بگیر و
✨آرامش بهمون عطا کن
🌙الهی همتون حاجت روا باشید
شبتون بخیر💫✨
👨❤️👨 @kadbanoiranii ❤️ᭂ࿐
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨✨✨✨✨✨✨✨
اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ
بِسم اللهِ الِرحَمَنِ الِرَحِیِم
خدایا به امیدتو🙏
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ
بِسم اللهِ الِرحَمَنِ الِرَحِیِم
خدایا به امیدتو🙏
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG