#کاپ_کیک_انجیر
آرد سفید سه صفر۱۳۰ گرم
بیکینگ پودر۱ قاشق چای خوری
کره نرم همدمای محیط۶۰گرم
شکر ۱/۲پیمانه
تخم مرغ ۱عدد
ماست یونانی۱/۲پیمانه(هر نوع ماست ساده که شل نباشه میتونید استفاده کنید)
عصاره وانیل۱/۲۲قاشق چای خوری(از وانیل پودری هم میتونید استفاده کنید)
رنده پوست لیمو قسمت زرد یا سبز رنگگ۱/۲ قاشق چای خوری
انجیر تازه به میزان لازم(انجیر رسیده ولی سفت باشه)
آرد و بیکینگ پودر رو الک کنید و بذارین کنار سپس کره و شکر رو با همزن بزنید تا سبک و پفکی بشه بعد تخم مرغ اضافه کنید و حدود یک دقیقه بزنید وانیل و رنده پوست لیمو بریزید و به هم بزنید.یک سوم از آرد بریزید و مخلوط کنید.نصف ماست بریزید و مخلوط کنید.یک سوم آرد و مخلوط و سپس بقیه ماست و مخلوط و در آخر بقیه آرد اضافه کرده و مخلوط کنید تا خمیر سفت اما یکدستی بوجود بیاد.
کپسولهای کاپ کیک رو داخل قالب بذارین حالا خمیر کیک رو بریزین داخلش (من با کمک قیف اینکار رو انجام دادم) بطوری که دو سوم از کپسول پر بشه روش یه برش انجیر تازه قرار بدین و سپس در فری که از قبل با حرارت ۱۸۰ درجه گرم شده به مدت ۲۰_۲۵ دقیقه قرار بدین.بیرون بیارین روی توری فلزی قرار بدین و پس از اینکه کاملا خنک شد روش پودر قند یا پودر پسته بپاشید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
آرد سفید سه صفر۱۳۰ گرم
بیکینگ پودر۱ قاشق چای خوری
کره نرم همدمای محیط۶۰گرم
شکر ۱/۲پیمانه
تخم مرغ ۱عدد
ماست یونانی۱/۲پیمانه(هر نوع ماست ساده که شل نباشه میتونید استفاده کنید)
عصاره وانیل۱/۲۲قاشق چای خوری(از وانیل پودری هم میتونید استفاده کنید)
رنده پوست لیمو قسمت زرد یا سبز رنگگ۱/۲ قاشق چای خوری
انجیر تازه به میزان لازم(انجیر رسیده ولی سفت باشه)
آرد و بیکینگ پودر رو الک کنید و بذارین کنار سپس کره و شکر رو با همزن بزنید تا سبک و پفکی بشه بعد تخم مرغ اضافه کنید و حدود یک دقیقه بزنید وانیل و رنده پوست لیمو بریزید و به هم بزنید.یک سوم از آرد بریزید و مخلوط کنید.نصف ماست بریزید و مخلوط کنید.یک سوم آرد و مخلوط و سپس بقیه ماست و مخلوط و در آخر بقیه آرد اضافه کرده و مخلوط کنید تا خمیر سفت اما یکدستی بوجود بیاد.
کپسولهای کاپ کیک رو داخل قالب بذارین حالا خمیر کیک رو بریزین داخلش (من با کمک قیف اینکار رو انجام دادم) بطوری که دو سوم از کپسول پر بشه روش یه برش انجیر تازه قرار بدین و سپس در فری که از قبل با حرارت ۱۸۰ درجه گرم شده به مدت ۲۰_۲۵ دقیقه قرار بدین.بیرون بیارین روی توری فلزی قرار بدین و پس از اینکه کاملا خنک شد روش پودر قند یا پودر پسته بپاشید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴#فیلم اموزشی
ایده بسیار جالب برای خوشمزه و زیبا کردن کیک ساده
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
ایده بسیار جالب برای خوشمزه و زیبا کردن کیک ساده
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#غذای_سالم
فیله مرغ نگینی خرد شده
فلفل دلمه ای نگینی خرد شده
پیاز نگینی خرد شده
سوسیس یا کالباس
پنیر پیتزا
نمک ، فلفل سیاه ، آویشن ، پودر سیر ، کمی زردچوبه ، کمی پودر گوجه
نون سه نان لواش
پنیر ورقه ای چدار ( بدلخواه )
قارچ اسلایس شده بهمراه یک قاشق ابلیمو که قارچ سیاه نشه
ذرت حدود یک استکان
رب یک ق غ
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#غذای_سالم
فیله مرغ نگینی خرد شده
فلفل دلمه ای نگینی خرد شده
پیاز نگینی خرد شده
سوسیس یا کالباس
پنیر پیتزا
نمک ، فلفل سیاه ، آویشن ، پودر سیر ، کمی زردچوبه ، کمی پودر گوجه
نون سه نان لواش
پنیر ورقه ای چدار ( بدلخواه )
قارچ اسلایس شده بهمراه یک قاشق ابلیمو که قارچ سیاه نشه
ذرت حدود یک استکان
رب یک ق غ
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#نان_پیتزایی
🔻موادش همیناس:
تخم مرغ ۱ عدد
بکینگ پودر ۱ قاشق چ خ
آب حدود یک لیوان سرخالی
آرد حدود ۳ لیوان
برای مواد میانی که سلیقه ایه:
فلفل دلمه ،قارچ،ذرت،گوشت یا مرغ ریش ریش شده یا کالباس یا سوسیس
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#نان_پیتزایی
🔻موادش همیناس:
تخم مرغ ۱ عدد
بکینگ پودر ۱ قاشق چ خ
آب حدود یک لیوان سرخالی
آرد حدود ۳ لیوان
برای مواد میانی که سلیقه ایه:
فلفل دلمه ،قارچ،ذرت،گوشت یا مرغ ریش ریش شده یا کالباس یا سوسیس
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#شیرینی قیفی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#شیرینی قیفی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزئین بشقاب خیلی حرفه ای ولی آسون 😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#تزئین بشقاب خیلی حرفه ای ولی آسون 😍
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت29 رمان پارادوکس وارد مطب که شدم اول از همه چشمم به میز منشی افتاد اما خبری از خودش نبود. چند دقیقه منتظر شدم که دیدم با فنجون چای تو دستش از یه اتاق اومد بیرون. با دیدنم لبخندی زد و گفت: _ جانم بفرمایید؟ با صدایی اروم و شمرده گفتم: _ برای این ساعت…
#پارت30
رمان پارادوکس
سکوت کردم. حرف زدن برام سخت بود. دوباره گفت:
_ عزیزم قرار نیست اینجا اذیت بشی. ما میخوایم فقط صحبت کنیم. حالا اگه برای تو سخته اول من حرف میزنم.
اسمم حدیثه.31 سالمه و دو ساله که متاهلم. روانشناسی خوندم. اینا چیزای پایه بود. حالا توام مثل من شروع کن.
سرمو انداختم پایین و اروم شروع کردم به حرف زدن:
_ اسمم آمینه. بیست سالمه. دیپلم دارم و تو یه آژانس بانوان کار میکردم. اما الان بیکارم.
_ چرا؟؟
آب دهنمو قورت دادمو گفتم:
_ سر یه اتفاقی همکارام از همه چی باخبر شدن و...
_ و تو دیگه نخواستی که اونجا بمونی.
درسته؟
سرمو به نشونه ی آره تکون دادم.
_ مادرت راجب اتفاق وحشتناکی برات افتاد بهم گفت. میگم وحشتناک چون واقعا هضمش برای یه دختر سخته. دوست داری ازش حرف بزنیم؟
با صدایی که انگار از ته چاه در میومد گفتم:
_ دلم نمیخواد یاد اونشب بیوفتم.
_ خوب ماکاریو میکنیم که تو بخوای. ولی یه سوال ازت دارم. دلت میخواد انقدر قوی بشی که دیگه با مشکلای کوچیک خم نشی؟
کنجکاو نگاش کردم. چقدر ساده و روون صحبت میکرد. جوریکه دلت میخواست فقط گوش بدی. انگار فهمید کنجکاویمو تحریک کرده. نگاش کردم که ادامه داد:
_اگه میخوای ارامش بگیری، اگه میخوای قوی بشی که نشکنی باید یاد بگیری با مشکلاتت رو به رو بشی. باید یاد بگیری با چیزایی که اذیتت میکنه کنار بیای، و من اینجام که کمکت کنم. الان اصراری ندارم. اما ازت میخوام که خودت هروقت که تونستی از اون اتفاق برام بگی. الانم از چیزاییکه اذیتت میکنه حرف میزنیم. میخوام از احساست برام بگی.
با بغض زل زدم تو چشماش . سیبک گلوم اذیتم میکرد. خسته بودم. از همه چی. با صداییکه از زور بغض میلرزید بدون اینکه خودم بخوام گفتم:
_ شبا کابوس میبینم...
سکوت کرد...
_ تو خواب جیغ میزنم. میبینم که داره میاد سمتم. صورتش، صورتش زیاد معلوم نیست. اما صدای منفورشو یادمه. بوی تنش.. اینارو خوب یادمه.
هرچی ازش فاصله میگیرم بیشتر میاد سمتم. میدونم خوابه، میدونم کابوسه، ولی اذیت میشم.
جیغ میزنم . میخوام از دستش فرار کنم ولی زورم بهش نمیرسه. همش، همش یه جمله میگه...
سکوت کردم. با اینکه دلم میخواست حرف بزنم اما یه چیزی مانعم میشد. یه ترس دلمو اشوب میکرد. نزاشت بیشتر تو فکر برم. اروم گفت:
_ تو خواب بهت چی میگه؟ میشه بهم بگی؟
با چشمایی که از اشک پرشده بود زل زدم بهش و اروم زمزمه کردم:
_ خوشبختی من ، تو گرفتن خوشبختی توعه...
@kadbanoiranii
رمان پارادوکس
سکوت کردم. حرف زدن برام سخت بود. دوباره گفت:
_ عزیزم قرار نیست اینجا اذیت بشی. ما میخوایم فقط صحبت کنیم. حالا اگه برای تو سخته اول من حرف میزنم.
اسمم حدیثه.31 سالمه و دو ساله که متاهلم. روانشناسی خوندم. اینا چیزای پایه بود. حالا توام مثل من شروع کن.
سرمو انداختم پایین و اروم شروع کردم به حرف زدن:
_ اسمم آمینه. بیست سالمه. دیپلم دارم و تو یه آژانس بانوان کار میکردم. اما الان بیکارم.
_ چرا؟؟
آب دهنمو قورت دادمو گفتم:
_ سر یه اتفاقی همکارام از همه چی باخبر شدن و...
_ و تو دیگه نخواستی که اونجا بمونی.
درسته؟
سرمو به نشونه ی آره تکون دادم.
_ مادرت راجب اتفاق وحشتناکی برات افتاد بهم گفت. میگم وحشتناک چون واقعا هضمش برای یه دختر سخته. دوست داری ازش حرف بزنیم؟
با صدایی که انگار از ته چاه در میومد گفتم:
_ دلم نمیخواد یاد اونشب بیوفتم.
_ خوب ماکاریو میکنیم که تو بخوای. ولی یه سوال ازت دارم. دلت میخواد انقدر قوی بشی که دیگه با مشکلای کوچیک خم نشی؟
کنجکاو نگاش کردم. چقدر ساده و روون صحبت میکرد. جوریکه دلت میخواست فقط گوش بدی. انگار فهمید کنجکاویمو تحریک کرده. نگاش کردم که ادامه داد:
_اگه میخوای ارامش بگیری، اگه میخوای قوی بشی که نشکنی باید یاد بگیری با مشکلاتت رو به رو بشی. باید یاد بگیری با چیزایی که اذیتت میکنه کنار بیای، و من اینجام که کمکت کنم. الان اصراری ندارم. اما ازت میخوام که خودت هروقت که تونستی از اون اتفاق برام بگی. الانم از چیزاییکه اذیتت میکنه حرف میزنیم. میخوام از احساست برام بگی.
با بغض زل زدم تو چشماش . سیبک گلوم اذیتم میکرد. خسته بودم. از همه چی. با صداییکه از زور بغض میلرزید بدون اینکه خودم بخوام گفتم:
_ شبا کابوس میبینم...
سکوت کرد...
_ تو خواب جیغ میزنم. میبینم که داره میاد سمتم. صورتش، صورتش زیاد معلوم نیست. اما صدای منفورشو یادمه. بوی تنش.. اینارو خوب یادمه.
هرچی ازش فاصله میگیرم بیشتر میاد سمتم. میدونم خوابه، میدونم کابوسه، ولی اذیت میشم.
جیغ میزنم . میخوام از دستش فرار کنم ولی زورم بهش نمیرسه. همش، همش یه جمله میگه...
سکوت کردم. با اینکه دلم میخواست حرف بزنم اما یه چیزی مانعم میشد. یه ترس دلمو اشوب میکرد. نزاشت بیشتر تو فکر برم. اروم گفت:
_ تو خواب بهت چی میگه؟ میشه بهم بگی؟
با چشمایی که از اشک پرشده بود زل زدم بهش و اروم زمزمه کردم:
_ خوشبختی من ، تو گرفتن خوشبختی توعه...
@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت30 رمان پارادوکس سکوت کردم. حرف زدن برام سخت بود. دوباره گفت: _ عزیزم قرار نیست اینجا اذیت بشی. ما میخوایم فقط صحبت کنیم. حالا اگه برای تو سخته اول من حرف میزنم. اسمم حدیثه.31 سالمه و دو ساله که متاهلم. روانشناسی خوندم. اینا چیزای پایه بود. حالا توام…
#پارت31
رمان پارادوکس
متفکر چونشو با دستاش گرفت و گفت:
_ خوب چرا همچین حرفی زد؟
چشامو دور تا دور اتاق گردوندم تا جلوی ریزشه قطره های اشکمو بگیرم. تو همون حال گفتم:
_ نمیدونم.. واقعا نمیدونم. این همون چرایی شده که یه مدته افتاده به جونم و هر جور فکر میکنم به جواب نمیرسم.
_ از قبل نمیشناختیش؟ مثلا شاید کینه ای ازت داشته خواسته انتقام بگیره.
خواستم جواب بدم که صدای در اومد. با بفرمایید خانوم دکتر، در باز شد و منشی با لیوان اب وارد شد.
_ خانوم دکتر ببخشید که دیر کردم یه کار مهم پیش اومد.
_ مشکلی نیست عزیزم.
لیوان اب و رومیز گزاشت و بعد خارج شد.
_ خوب بگو.
لیوان ابو تو دستام گرفتمو گفتم:
_ نه اصلا نمیشناختمش. حتی یک بار هم ندیده بودمش.
_ ولی اونجور که مامانت گفت انگار خیلی چیزا ازت میدونست انقدری که از طریق شغلت تورو گیر انداخت.
جرعه ای از اب و نوشیدم و گفتم:
_ نمیدونم. واقعا نمیدونم. ولی خسته شدم. یه مدته همش تو ترس و اضطرابم. خستم کلافم. دلم میخواد راحت بخوابم بدون اینکه ترس از کابوس داشته باشم.
دستاشو رو دستای سردم گزاشت. سرمو بلند کردمو زل زدم تو چشماش. با بغض گفتم:
_ من همه چیمو از دست دادم. خوشبختیمو، ارزوهای دخترونمو، ازدواجمو، آبرو و کارمو.. همه چی رفت ولی میخوام ارامشمو برگردونم..
فشاری به دستای ظریفم اورد و گفت:
_ باهم درستش میکنیم. به شرطی که تو بخوای.. برای شروع اول باید کاری کنیم که تو فراموش نه، ولی کمتر به اون اتفاق فکر کنی.. مثلا الان بگردی دنبال کار.. یه کاری تمام وقتتو پر کنه و نزاره به هیچی فکر کنی. اصولا مشغول شدن به یه کار خوب، تورو از بقیه چیزا دور میکنه.. خودت چیزی مدنظرت هست؟
سرمو انداختم پایین و اروم گفتم:
_ یکم ارایشگری بلدم. میخوام برم تو یه ارایشگاه کار کنم
_ خوب اینکه خیلی عالیه. میشه یه پوئن مثبت برای تو. تو محلتون جاییو میشناسی برای کار؟
_ از اونجایی که زندگی میکنم میخوام برم.
متعجب نگام کردو گفت:
_ چرا؟
با نگاه غمگینی زل زدم بهشو گفتم:
_ چون همه ی اون محله فهمیدن و اونجا دیگه جای زندگی نیست..
سکوت کرد. چند لحظه بعد با صدای ارومی گفت:
_ چجوری فهمیدن؟
_ اینکه چجوری فهمیدن مهم نیست. مهم اینه که فهمیدن. و من دیگه نمیتونم تو اون محله زندگی کنم.
_ عزیزم میفهمم که چی میگی اما بی گدار به اب زدن هم اشتباهه. تو تا کار پیدا نکنی باید اونجا زندگی کنی. یا میتونی بری یه مدت با مادرت باشی تا جایی که میخوای و پیدا کنی.
یه لحظه مکث کرد و پرسید:
_ راستی خیلی عجیبه. تو چرا از خانوادت جدا زندگی میکنی؟
@kadbanoiranii
رمان پارادوکس
متفکر چونشو با دستاش گرفت و گفت:
_ خوب چرا همچین حرفی زد؟
چشامو دور تا دور اتاق گردوندم تا جلوی ریزشه قطره های اشکمو بگیرم. تو همون حال گفتم:
_ نمیدونم.. واقعا نمیدونم. این همون چرایی شده که یه مدته افتاده به جونم و هر جور فکر میکنم به جواب نمیرسم.
_ از قبل نمیشناختیش؟ مثلا شاید کینه ای ازت داشته خواسته انتقام بگیره.
خواستم جواب بدم که صدای در اومد. با بفرمایید خانوم دکتر، در باز شد و منشی با لیوان اب وارد شد.
_ خانوم دکتر ببخشید که دیر کردم یه کار مهم پیش اومد.
_ مشکلی نیست عزیزم.
لیوان اب و رومیز گزاشت و بعد خارج شد.
_ خوب بگو.
لیوان ابو تو دستام گرفتمو گفتم:
_ نه اصلا نمیشناختمش. حتی یک بار هم ندیده بودمش.
_ ولی اونجور که مامانت گفت انگار خیلی چیزا ازت میدونست انقدری که از طریق شغلت تورو گیر انداخت.
جرعه ای از اب و نوشیدم و گفتم:
_ نمیدونم. واقعا نمیدونم. ولی خسته شدم. یه مدته همش تو ترس و اضطرابم. خستم کلافم. دلم میخواد راحت بخوابم بدون اینکه ترس از کابوس داشته باشم.
دستاشو رو دستای سردم گزاشت. سرمو بلند کردمو زل زدم تو چشماش. با بغض گفتم:
_ من همه چیمو از دست دادم. خوشبختیمو، ارزوهای دخترونمو، ازدواجمو، آبرو و کارمو.. همه چی رفت ولی میخوام ارامشمو برگردونم..
فشاری به دستای ظریفم اورد و گفت:
_ باهم درستش میکنیم. به شرطی که تو بخوای.. برای شروع اول باید کاری کنیم که تو فراموش نه، ولی کمتر به اون اتفاق فکر کنی.. مثلا الان بگردی دنبال کار.. یه کاری تمام وقتتو پر کنه و نزاره به هیچی فکر کنی. اصولا مشغول شدن به یه کار خوب، تورو از بقیه چیزا دور میکنه.. خودت چیزی مدنظرت هست؟
سرمو انداختم پایین و اروم گفتم:
_ یکم ارایشگری بلدم. میخوام برم تو یه ارایشگاه کار کنم
_ خوب اینکه خیلی عالیه. میشه یه پوئن مثبت برای تو. تو محلتون جاییو میشناسی برای کار؟
_ از اونجایی که زندگی میکنم میخوام برم.
متعجب نگام کردو گفت:
_ چرا؟
با نگاه غمگینی زل زدم بهشو گفتم:
_ چون همه ی اون محله فهمیدن و اونجا دیگه جای زندگی نیست..
سکوت کرد. چند لحظه بعد با صدای ارومی گفت:
_ چجوری فهمیدن؟
_ اینکه چجوری فهمیدن مهم نیست. مهم اینه که فهمیدن. و من دیگه نمیتونم تو اون محله زندگی کنم.
_ عزیزم میفهمم که چی میگی اما بی گدار به اب زدن هم اشتباهه. تو تا کار پیدا نکنی باید اونجا زندگی کنی. یا میتونی بری یه مدت با مادرت باشی تا جایی که میخوای و پیدا کنی.
یه لحظه مکث کرد و پرسید:
_ راستی خیلی عجیبه. تو چرا از خانوادت جدا زندگی میکنی؟
@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت31 رمان پارادوکس متفکر چونشو با دستاش گرفت و گفت: _ خوب چرا همچین حرفی زد؟ چشامو دور تا دور اتاق گردوندم تا جلوی ریزشه قطره های اشکمو بگیرم. تو همون حال گفتم: _ نمیدونم.. واقعا نمیدونم. این همون چرایی شده که یه مدته افتاده به جونم و هر جور فکر میکنم…
#پارت32
رمان پارادوکس
با سوالی که پرسید فهمیدم مامان فاطمه چیزی ازینکه من یه دختر پرورشگاهیم به خانوم دکتر نگفته. شاید چون فکر میکرده ممکنه من ازین موضوع ناراحت بشم. یا شایدم نخواسته خانوم دکتر فکری که حمید درموردم کرد بکنه. واسم فرقی نداشت. چون فهمیدن یا نفهمیدنش چیزیو عوض نمیکرد. بدون اینکه هیچ مقدمه ای بچینم گفتم:
_ چون من پرورشگاهیم. اون کسیم که بهش میگم مامان تو همون پرورشگاه سرپرستمون بوده. علاوه من خیلیای دیگه بهش میگن مامان. نمیخوام سربار زندگیش باشم.
لبخند محوی رو لباش نشست. اروم و با طمانینه گفت:
_ فکر نمیکردم هنوزم ادمایی به خوبی این زن وجود داشته باشن. امثال مادر تو بهم ثابت میکنن که خوبی هنوز نمرده.
خوب عزیزم. از امروز شروع کن. اول دنبال کار. وقتی پیدا کردی راجب خونه عوض کردنتم صحبت میکنیم. به منشی میگم برات یه نوبت دیگه بزاره. فراموش نکن که منتظرتم.
سرمو زیر انداختم و تشکر ارومی کردم. که یهو جدی گفت:
_تو این شهر و تو این جامعه، مظلوم بودن برات ضرره. یاد بگیر که از خودت دفاع کنی. نزاری کسی ضعفاتو بفهمه و انقدر قوی بشی که هیچکس فکر تعرض بهت به سرش خطور نکنه...
سرمو بلند کردمو زل زدم تو چشماش . با اطمینان پلکاشو رو هم باز و بسته کرد و گفت:
_ باشه؟؟؟
_ باشه....
از جام بلند شدمو دستشو که به سمتم دراز شده بود محکم فشردم.
_ ممنون که باهام حرف زدین.
_ من کاری نکردم عزیزم. هروقت که ارامشت برگشت اونوقت ازم تشکر کن.
لبخندی زدمو قدمامو سمت در برداشتم
اونم پشتم اومد رو به منشی گفت:
_ خانوم میرزایی براشون یه نوبت دیگه بزارید.
بعد با چشمش اشاره ای به منشی کرد که دقیق متوجه نشدم. اما منشی گفت:
_ چشم.
بعد خداحافظی خانوم دکتر وارد اتاقش شد و در و بست. منم سمت منشی رفتم و بعد پرسیدن نوبت بعدیم دستمو تو کیفم بردم تا ویزیت اینبارو پرداخت کنم.پولو سمتش گرفتم که با لبخند گفت:
_ خانوم دکتر با هرکسی که دوست میشه ازش ویزیت نمیگیره.
متعحب گفتم:
_ چی؟
_ خوب بهم گفتن از دوستاشون ویزیت نگیرم.
_ ولی اینجوری که نمیشه.
_ دفعه بعد با خودش صحبت کن عزیزم.
لبخند زد و جوابشو با لبخند دادم.
_ ممنونم.
_ خواهش میکنم.
_ عصرتون بخیر...
و بعد از در مطب زدم بیرون. حس و حال بهتری داشتم ...
@kadbanoiranii
رمان پارادوکس
با سوالی که پرسید فهمیدم مامان فاطمه چیزی ازینکه من یه دختر پرورشگاهیم به خانوم دکتر نگفته. شاید چون فکر میکرده ممکنه من ازین موضوع ناراحت بشم. یا شایدم نخواسته خانوم دکتر فکری که حمید درموردم کرد بکنه. واسم فرقی نداشت. چون فهمیدن یا نفهمیدنش چیزیو عوض نمیکرد. بدون اینکه هیچ مقدمه ای بچینم گفتم:
_ چون من پرورشگاهیم. اون کسیم که بهش میگم مامان تو همون پرورشگاه سرپرستمون بوده. علاوه من خیلیای دیگه بهش میگن مامان. نمیخوام سربار زندگیش باشم.
لبخند محوی رو لباش نشست. اروم و با طمانینه گفت:
_ فکر نمیکردم هنوزم ادمایی به خوبی این زن وجود داشته باشن. امثال مادر تو بهم ثابت میکنن که خوبی هنوز نمرده.
خوب عزیزم. از امروز شروع کن. اول دنبال کار. وقتی پیدا کردی راجب خونه عوض کردنتم صحبت میکنیم. به منشی میگم برات یه نوبت دیگه بزاره. فراموش نکن که منتظرتم.
سرمو زیر انداختم و تشکر ارومی کردم. که یهو جدی گفت:
_تو این شهر و تو این جامعه، مظلوم بودن برات ضرره. یاد بگیر که از خودت دفاع کنی. نزاری کسی ضعفاتو بفهمه و انقدر قوی بشی که هیچکس فکر تعرض بهت به سرش خطور نکنه...
سرمو بلند کردمو زل زدم تو چشماش . با اطمینان پلکاشو رو هم باز و بسته کرد و گفت:
_ باشه؟؟؟
_ باشه....
از جام بلند شدمو دستشو که به سمتم دراز شده بود محکم فشردم.
_ ممنون که باهام حرف زدین.
_ من کاری نکردم عزیزم. هروقت که ارامشت برگشت اونوقت ازم تشکر کن.
لبخندی زدمو قدمامو سمت در برداشتم
اونم پشتم اومد رو به منشی گفت:
_ خانوم میرزایی براشون یه نوبت دیگه بزارید.
بعد با چشمش اشاره ای به منشی کرد که دقیق متوجه نشدم. اما منشی گفت:
_ چشم.
بعد خداحافظی خانوم دکتر وارد اتاقش شد و در و بست. منم سمت منشی رفتم و بعد پرسیدن نوبت بعدیم دستمو تو کیفم بردم تا ویزیت اینبارو پرداخت کنم.پولو سمتش گرفتم که با لبخند گفت:
_ خانوم دکتر با هرکسی که دوست میشه ازش ویزیت نمیگیره.
متعحب گفتم:
_ چی؟
_ خوب بهم گفتن از دوستاشون ویزیت نگیرم.
_ ولی اینجوری که نمیشه.
_ دفعه بعد با خودش صحبت کن عزیزم.
لبخند زد و جوابشو با لبخند دادم.
_ ممنونم.
_ خواهش میکنم.
_ عصرتون بخیر...
و بعد از در مطب زدم بیرون. حس و حال بهتری داشتم ...
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💚💫الـــهــــی..
⚪️💫ای نفست هم نفس ِ"بیکسان"
💚💫جز تو کسی نیست کَس ِ"بیکَسان"
💚💫بیکسَم و هم نفس من"تویی"
⚪️💫رو به که آرم که کَس ِ من "تویی"
💚💫بــا تـوکـل بـه اسـم اعـظـمـت
⚪️💫دفتر امروزمان را باز میکنیم
💚💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
⚪️💫الـــهــی بــه امــیــد تـــو
.🕊♥️🕊
@kadbanoiranii
⚪️💫ای نفست هم نفس ِ"بیکسان"
💚💫جز تو کسی نیست کَس ِ"بیکَسان"
💚💫بیکسَم و هم نفس من"تویی"
⚪️💫رو به که آرم که کَس ِ من "تویی"
💚💫بــا تـوکـل بـه اسـم اعـظـمـت
⚪️💫دفتر امروزمان را باز میکنیم
💚💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
⚪️💫الـــهــی بــه امــیــد تـــو
.🕊♥️🕊
@kadbanoiranii
[ www.JenabMusic.Com ]
[ www.JenabMusic.Com ]
#ستار
#نمی خوام بفهمی که حالم بدِ
شاد باش و شادی ات را باب ڪن
اخم را در چھــره ها ڪمیاب ڪن
آنقــدر با مردمان خوش باش ڪہ
غصہ را در ذهنِ مردم خواب ڪن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#نمی خوام بفهمی که حالم بدِ
شاد باش و شادی ات را باب ڪن
اخم را در چھــره ها ڪمیاب ڪن
آنقــدر با مردمان خوش باش ڪہ
غصہ را در ذهنِ مردم خواب ڪن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#مربای_بادمجون
موادلازم:
نیم کیلو بادمجون کوچک
4 لیوان شکر
4 لیوان آب
1 ق.چ جوهرلیمو
گل میخک یا هل به مقدارلازم
طرزتهیه:
بادمجانها را شسته پوست بگیرید. برای گرفتن تلخی بادمجانها آنها را داخل ظرفی پر از آب به مدت 2 ساعت بیاندازید.بعد از 2 ساعت بادمجانها را از داخل آب جدا کرده بشویید. آب تمیز در قابلمه ای بریزید و 1 ق جوهرلیمو اضافه کنید تا جوش بیاد بعد جوش آمدن بادمجانهارا داخل قابلمه بیاندازید تا جوش بیاد.حرارت شعله را کم کنید و تا 15 دقیقه اجازه دهید تا بادمجانها جوش بخورند سپس از آب خارجشان کنید و با آب سرد بشوییدشان و صبر کنید آبشان کشیده شود. 4 لیوان شکر و 4 لیوان آب را در ظرفی بریزید و شربت درست کنید بعد بادمجانها و میخک یا هل را داخل شربت بیاندازید تا بهمراه شربت جوش بخورند.برای شکرک نزدن مربا چند قطره آب لیمو اضافه کنید.
الان یه سری دوستان میگن مگه با بادمجون هم میشه مربا درست کرد یا طعمش خوب نمیشه ولی باید بهتون عرض کنم با بادمجون هم میشه مربا درست کنید و طعمش بسیار عالی هستش حتما امتحان کنید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
موادلازم:
نیم کیلو بادمجون کوچک
4 لیوان شکر
4 لیوان آب
1 ق.چ جوهرلیمو
گل میخک یا هل به مقدارلازم
طرزتهیه:
بادمجانها را شسته پوست بگیرید. برای گرفتن تلخی بادمجانها آنها را داخل ظرفی پر از آب به مدت 2 ساعت بیاندازید.بعد از 2 ساعت بادمجانها را از داخل آب جدا کرده بشویید. آب تمیز در قابلمه ای بریزید و 1 ق جوهرلیمو اضافه کنید تا جوش بیاد بعد جوش آمدن بادمجانهارا داخل قابلمه بیاندازید تا جوش بیاد.حرارت شعله را کم کنید و تا 15 دقیقه اجازه دهید تا بادمجانها جوش بخورند سپس از آب خارجشان کنید و با آب سرد بشوییدشان و صبر کنید آبشان کشیده شود. 4 لیوان شکر و 4 لیوان آب را در ظرفی بریزید و شربت درست کنید بعد بادمجانها و میخک یا هل را داخل شربت بیاندازید تا بهمراه شربت جوش بخورند.برای شکرک نزدن مربا چند قطره آب لیمو اضافه کنید.
الان یه سری دوستان میگن مگه با بادمجون هم میشه مربا درست کرد یا طعمش خوب نمیشه ولی باید بهتون عرض کنم با بادمجون هم میشه مربا درست کنید و طعمش بسیار عالی هستش حتما امتحان کنید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پاستای_جامبو_شلز:
پنیر موزارلا
پنیر پارمسان
سیر
ریحان
سس مارینارا
تکه های فلفل قرمز
نمک
فلفل
تکه های مرغ پوشیده با آرد سوخاری
پاستا پخته شده
تزئین با پنیر موزارلا و پارمسان و ریحان
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
پنیر موزارلا
پنیر پارمسان
سیر
ریحان
سس مارینارا
تکه های فلفل قرمز
نمک
فلفل
تکه های مرغ پوشیده با آرد سوخاری
پاستا پخته شده
تزئین با پنیر موزارلا و پارمسان و ریحان
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزئین_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#تزئین_کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#آموزش_عدس_پلو_معطر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#آموزش_عدس_پلو_معطر
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
براتون آموزش یه #عصرونه فوق العاده لذیذ که سه سوته حاضر میشه آوردم 😍
۲ عدد تخممرغ
یک پیمانه شیر
نصف قاشق چایخوری نمک ،
باهم مخلوط کنید
یک پیمانه آرد بریزید و ترکیب کنید.
در آخر هم نصف پیمانه جعفری خرد شده بریزید.
کف تابه رو چرب کنید و یه ملاقه از مواد بریزید و پخش کنید.
زیر و روش کنید تا دو طرفش خودشو بگیره .
سمتی که سبزی کمتری داره مقداری پنیر پیتزا بریزید و اینجوری بپیچید.
.
.
روی حرارت بذارید و سرخ کنید تا پنیرشون هم ذوب بشه.
بفرمایید عصرونه لذیذ ما آماده شد.
حتما درستش کن مطمئنم عاشقش میشی!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
۲ عدد تخممرغ
یک پیمانه شیر
نصف قاشق چایخوری نمک ،
باهم مخلوط کنید
یک پیمانه آرد بریزید و ترکیب کنید.
در آخر هم نصف پیمانه جعفری خرد شده بریزید.
کف تابه رو چرب کنید و یه ملاقه از مواد بریزید و پخش کنید.
زیر و روش کنید تا دو طرفش خودشو بگیره .
سمتی که سبزی کمتری داره مقداری پنیر پیتزا بریزید و اینجوری بپیچید.
.
.
روی حرارت بذارید و سرخ کنید تا پنیرشون هم ذوب بشه.
بفرمایید عصرونه لذیذ ما آماده شد.
حتما درستش کن مطمئنم عاشقش میشی!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فيلم_آموزشي
#آموزش_تمیز_کردن_سیرابی_بدون_بو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#آموزش_تمیز_کردن_سیرابی_بدون_بو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#آموزش_خورش_چغرتمه_گیلانی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#آموزش_خورش_چغرتمه_گیلانی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG