This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فيلم_آموزشي
#آموزش_تهدیگ_نان_شطرنجی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#آموزش_تهدیگ_نان_شطرنجی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#دسرسه_رنگ_خوشمزه_و_شیک_ترکیه
⠀
مواد لازم ⠀
⠀
شیر 1 لیتری⠀
3 قاشق غذاخوری آرد(ارد سفید و یا گندم)⠀
2 قاشق غذاخوری نشاسته(ذرت و یا گندم پودری)⠀
1 لیوان شکر ⠀
1 بسته وانیل ترکیه(و یا ۱/۴ ق چ وانیل خالص)⠀
200 میلی لیتر (1 بسته) خامه صبحانه⠀
1 بسته (۷۰ گرم) شکلات تخته ای تلخ⠀
2 قاشق غذاخوری پودر نارگیل⠀
1 قاشق غذاخوری خشخاش آبی⠀
مواد لازم برای قسمت پرتقالی⠀
3 لیوان آب پرتقال و یا عر میوه دیگه⠀
1/2 لیوان شکر ⠀
2 قاشق غذاخوری نشاسته(ذرت ویا گندم پودری)⠀
⠀
طرز تهیه:⠀
⠀
ابتدا آرد نشاسته و شکر را داخل قابلمه بریزید و چند بار مخلوط کنید تا هوا بین مواد خشک بره .بعد شیر رو آهسته اضافه کنید تند تند هم بزنید تا مواد حالت یکدستی پیدا کنه. سپس روی حرارت متوسط گاز مواد را به طور پیوسته هم بزنید تا به قوام بیاد، بعد از روی حرارت بردارید وانیل و خامه را اضافه کنید مجدداً هم بزنید.⠀
⠀
مایع سفید (محلبی)را به دو قسمت مساوی تقسیم کنید⠀
یک قسمت از محلبی را با شکلات تخته ای مخلوط کنید .
به قسمت دیگر اگر که دوست داشتید پودر نارگیل و دانه خشخاش آبی ویا دانه های چیا اضافه کنید(اختیاری)⠀
داخل لیوان های دسر،مایه شکلاتی و مایع سفید رو بریزید و در دمای اتاق قرار بدین.⠀
⠀
تو این فاصله قسمت پرتقالی دسر رو درست کنید: آب پرتقال تازه و یا هر میوه دیگری را به همراه نشاسته و شکر داخل قابلمه با هم مخلوط کنید.⠀
بعد روی حرارت متوسط به طور پیوسته هم بزنید تا مایع غلیظ بشه و سپس داخل لیوان بریزید لیوان ها را به مدت ۳ الی ۴ ساعت در یخچال قرار بدین .⠀
⠀
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
⠀
مواد لازم ⠀
⠀
شیر 1 لیتری⠀
3 قاشق غذاخوری آرد(ارد سفید و یا گندم)⠀
2 قاشق غذاخوری نشاسته(ذرت و یا گندم پودری)⠀
1 لیوان شکر ⠀
1 بسته وانیل ترکیه(و یا ۱/۴ ق چ وانیل خالص)⠀
200 میلی لیتر (1 بسته) خامه صبحانه⠀
1 بسته (۷۰ گرم) شکلات تخته ای تلخ⠀
2 قاشق غذاخوری پودر نارگیل⠀
1 قاشق غذاخوری خشخاش آبی⠀
مواد لازم برای قسمت پرتقالی⠀
3 لیوان آب پرتقال و یا عر میوه دیگه⠀
1/2 لیوان شکر ⠀
2 قاشق غذاخوری نشاسته(ذرت ویا گندم پودری)⠀
⠀
طرز تهیه:⠀
⠀
ابتدا آرد نشاسته و شکر را داخل قابلمه بریزید و چند بار مخلوط کنید تا هوا بین مواد خشک بره .بعد شیر رو آهسته اضافه کنید تند تند هم بزنید تا مواد حالت یکدستی پیدا کنه. سپس روی حرارت متوسط گاز مواد را به طور پیوسته هم بزنید تا به قوام بیاد، بعد از روی حرارت بردارید وانیل و خامه را اضافه کنید مجدداً هم بزنید.⠀
⠀
مایع سفید (محلبی)را به دو قسمت مساوی تقسیم کنید⠀
یک قسمت از محلبی را با شکلات تخته ای مخلوط کنید .
به قسمت دیگر اگر که دوست داشتید پودر نارگیل و دانه خشخاش آبی ویا دانه های چیا اضافه کنید(اختیاری)⠀
داخل لیوان های دسر،مایه شکلاتی و مایع سفید رو بریزید و در دمای اتاق قرار بدین.⠀
⠀
تو این فاصله قسمت پرتقالی دسر رو درست کنید: آب پرتقال تازه و یا هر میوه دیگری را به همراه نشاسته و شکر داخل قابلمه با هم مخلوط کنید.⠀
بعد روی حرارت متوسط به طور پیوسته هم بزنید تا مایع غلیظ بشه و سپس داخل لیوان بریزید لیوان ها را به مدت ۳ الی ۴ ساعت در یخچال قرار بدین .⠀
⠀
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فيلم_آموزشي
#دونر_کباب_گیاهی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#دونر_کباب_گیاهی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#ترفند_آشپزی
#قورمه_سبزی_لعابدار
برای اینکه قورمه سبزی شما روغن بیاندازد و لعاب دار شود
از تره واسفناج بیشتری در ترکیب سبزی قورمه استفاده کنید تا سبزی لعاب بیشتری داشته باشد و زیباتر شود وبرای عطر قورمه سبزی از شنبلیله تفت داده در آخرین جوش خورشت اضافه کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#قورمه_سبزی_لعابدار
برای اینکه قورمه سبزی شما روغن بیاندازد و لعاب دار شود
از تره واسفناج بیشتری در ترکیب سبزی قورمه استفاده کنید تا سبزی لعاب بیشتری داشته باشد و زیباتر شود وبرای عطر قورمه سبزی از شنبلیله تفت داده در آخرین جوش خورشت اضافه کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فيلم_آموزشي
#آموزش_ژله_انگور_طبیعی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#آموزش_ژله_انگور_طبیعی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#سوپ_کدو
بمب خاصیت برای رژیم دارها
با این سوپ ساده ی خوشمزه، خیلی زود لاغر می شوید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#سوپ_کدو
بمب خاصیت برای رژیم دارها
با این سوپ ساده ی خوشمزه، خیلی زود لاغر می شوید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#قلب_های_عاشقانه
مواد لازم
قالب قلب 1 عدد
پنیر خامه ای نرم شده 150 گرم
بیسکوییت اورئو یا بیسکوییت کرمدار شکلاتی شیرین عسل 24 عدد
شکلات سفید ذوب شده به میزان لازم
طرز تهیه
بیسکوییتهای اورئو (یا بیسکوییت کرمدار شکلاتی شیرین عسل) کاملا با غذاساز یا گوشت کوب یا با هر چیزی که در دسترس دارید کاملا پودر میکنید. از هر وسیله ای که استفاده میکنید فقط باید خوب پودر کنید
بعد با پنیر خامه ای نرم شده خوب مخلوط میکنید
کاغذ روغنی رو روی سینی پهن کنید و موادتونو کامل روش باز کنید (در حد 1 الی 1/5 سانت کافیه)
سینی رو به مدت 45 دقیقه داخل فریزر بگذاریدتا مواد تون سفت بشه.
بعد از اینکه سفت شد با قالب قلب شکل بافاصله ای نزدیک قالب بزنید دوباره 20 الی 30 دقیقه بگذارید فریزر.
-قلب ها رو از فریزر بردارید و با چنگال داخل شکلاتی که به روش بن ماری ذوب کردید فرو ببرید و روی کاغذ روغنی تمیز بگذارید روی آن را ترافل رنگی قلبی شکل بپاشید. (و هر چیز دیگه ای که دلتون میخواد)
اگه میخواهید لایه شکلاتی اش ضخیم باشد قلب ها رو انتقال بدید فریزر دوباره توی شکلات ذوب شده بغلتونید.
-قلبهای آماده شده رو انتقال بدهید فریزر تا شکلاتش ببنده
مواد لازم
قالب قلب 1 عدد
پنیر خامه ای نرم شده 150 گرم
بیسکوییت اورئو یا بیسکوییت کرمدار شکلاتی شیرین عسل 24 عدد
شکلات سفید ذوب شده به میزان لازم
طرز تهیه
بیسکوییتهای اورئو (یا بیسکوییت کرمدار شکلاتی شیرین عسل) کاملا با غذاساز یا گوشت کوب یا با هر چیزی که در دسترس دارید کاملا پودر میکنید. از هر وسیله ای که استفاده میکنید فقط باید خوب پودر کنید
بعد با پنیر خامه ای نرم شده خوب مخلوط میکنید
کاغذ روغنی رو روی سینی پهن کنید و موادتونو کامل روش باز کنید (در حد 1 الی 1/5 سانت کافیه)
سینی رو به مدت 45 دقیقه داخل فریزر بگذاریدتا مواد تون سفت بشه.
بعد از اینکه سفت شد با قالب قلب شکل بافاصله ای نزدیک قالب بزنید دوباره 20 الی 30 دقیقه بگذارید فریزر.
-قلب ها رو از فریزر بردارید و با چنگال داخل شکلاتی که به روش بن ماری ذوب کردید فرو ببرید و روی کاغذ روغنی تمیز بگذارید روی آن را ترافل رنگی قلبی شکل بپاشید. (و هر چیز دیگه ای که دلتون میخواد)
اگه میخواهید لایه شکلاتی اش ضخیم باشد قلب ها رو انتقال بدید فریزر دوباره توی شکلات ذوب شده بغلتونید.
-قلبهای آماده شده رو انتقال بدهید فریزر تا شکلاتش ببنده
⚡️پارادوکس⚡️
اثری از: ماجده سلیمانی(غزاله ماه)
آمین سپهری دختر تنهاییه که بعد از رسیدن به سن قانونی از پروشگاهی که در اون زندگی میکرده خارج میشه و تو آژانس بانوان مشغول کار میشه. یک شب وقتی میره دنبال یه نفر تا اونو به مقصدش برسونه، متوجه میشه که اون شخص خانوم نیست، بلکه یک مرد تو لباس زنانس..با تهدید مجبور میشه تا اونو برسونه، اما در کمال بهت و ناباوری آمین و آزاد نمیکنه و اونو توی انباری تاریک و نمور حبس میکنه. نیمه های شب به سراغش میاد با گفتن جمله ی ""آزادی من تو گرفتن خوشبختی توعه"" ، به این دختر تج..اوز میکنه و بعد تو همون حال ولش میکنه...بعد سه سال به شکل کاملا جالبی باهم روبه رو میشن. حالا سوال اینجاست که اون پسر کی بود؟چه ارتباطی با آمین داشت درحالی که اصلا همو ندیده بودن.چه رازی این بین مخفیه سرنوشت چجوری آمین و حامی شایگان و باهم رو به رو میکنه؟با ما همراه باشید..
اینبار با:
❌ #پارادوس ❌
@kadbanoiranii
اثری از: ماجده سلیمانی(غزاله ماه)
آمین سپهری دختر تنهاییه که بعد از رسیدن به سن قانونی از پروشگاهی که در اون زندگی میکرده خارج میشه و تو آژانس بانوان مشغول کار میشه. یک شب وقتی میره دنبال یه نفر تا اونو به مقصدش برسونه، متوجه میشه که اون شخص خانوم نیست، بلکه یک مرد تو لباس زنانس..با تهدید مجبور میشه تا اونو برسونه، اما در کمال بهت و ناباوری آمین و آزاد نمیکنه و اونو توی انباری تاریک و نمور حبس میکنه. نیمه های شب به سراغش میاد با گفتن جمله ی ""آزادی من تو گرفتن خوشبختی توعه"" ، به این دختر تج..اوز میکنه و بعد تو همون حال ولش میکنه...بعد سه سال به شکل کاملا جالبی باهم روبه رو میشن. حالا سوال اینجاست که اون پسر کی بود؟چه ارتباطی با آمین داشت درحالی که اصلا همو ندیده بودن.چه رازی این بین مخفیه سرنوشت چجوری آمین و حامی شایگان و باهم رو به رو میکنه؟با ما همراه باشید..
اینبار با:
❌ #پارادوس ❌
@kadbanoiranii
#پارت1
رمان پارادوکس
_ خاله خاله...
باصدای بچگونه ی نازش سرمو بلند کردمو زل زدم تو چشمای معصومش. اون موهای طلایی رنگش که خرگوشی بسته بودن و چشمای درشتش حسابی خوردنیش کرده بود. زانو زدم جلوش تا هم قدش بشم. بوسه ای نرم رو لپای تپلش زدم و گفتم:
_ جان خاله
لباشو غنچه کرد و با حالت نازی گفت:
_ حوصلم سل لفته..
دلم میخواست محکم بچلونمش. نشوندمش رو زانومو در حالیکه نوازشش میکردم گفتم:
_ خاله فدای آرزو کوچولوش بشه. چرا نرفتی با بقیه ی بچه هابازی کنی؟
با ناز موهای توصورتشو کنار زدو گفت:
_ اخه دلم میخواست با تو بازی تونم. نداتون گلنازم با خودم اوردم.
نگاهم به عروسک پارچه ای تو بغلش افتاد که خودم براش درست کرده بودم.
_ چشم. اتفاقا منم خیلی دلم برای بازی کردن با تو تنگ شده بود.
با ذوق بچگونه ای دستاشو بهم کوبید و گفت:
_ خاله ژونم.
_ جونم.
_ بیا خاله بازی کنیم. من مامان گلناز بشم تو باباییش بشو. باشه؟
با تعجب گفتم :
_ عزیز دلم من که نمیتونم باباییش بشم. من خالش میشم تو مامانش بشو.
مظلوم نگام کرد و بعد سرشو انداخت پایین. ساکت شده بود. دستم زیر چونه ی کوچولوش بردم و اروم صداش زدم:
_ آرزو خانوم؟
سرشو بلند کرد و یه قطره اشک از چشمش چکید. انگار قلبم فشرده شد. با بهت پرسیدم :
_ چرا گریه میکنی فدات بشم من.
با بغضی که تو صداش بود گفت:
_ اگه تو بابای گلناز نشی منم نمیتونم مامانش بشم. اونوقت اونم مثل من بابا و مامان نداره.
درحالیکه از شوک حرفش ماتم برده بود زل زدم بهش... باورم نمیشد همچین حرفیو از زبون یه بچه ی چهار ساله بشنوم. با تمام محبتای ما باز هم کمبود پدر و مادرشو حس میکرد. لبخند تلخی رو لبام نشست. مگه میشد حس نکنن؟ یه عمر مثل اینا زندگی کردم. لحظه به لحظشونو درک میکردم. با لمس دستم توسط دستای کوچولوش به خودم اومدمو محکم تر بغلم گرفتمش:
_ خاله جون میخوای یه رازیو بهت بگم؟
دستشو به چشمای اشکیش کشید و گفت:
_ آله خاله. بگو خول میدم به کسی نگم.
سرمو بردم زیر گوشش و طوریکه مثلا کسی نشنوه گفتم:
_ میدونی تو و دوستات چرا بابا و مامان ندارین؟
اروم تر از من گفت:
_ نه خاله.
یه حالت مرموزی به خودم گرفتمو گفتم:
_ منم مثل شمام. اخه میدونی چیه؟ خدا جون دیده ما خیلی بچه های خوب و مهربونی هستیم گفته به جای اینکه مثل بقیه ی بچه ها بهشون یه بابا و مامان بدم ، چند تا مامان و بابا بدم و اینجا کنار دوستاشون شاد زندگی کنن. به نظرت اینجوری قشنگ تر نیست؟
تو پیش دوستات زندگی میکنی تنها نیستی و کلی مامان داری که همه عاشقتن. من که وقتی بچه بودم ازین کار خدا خیلی خوشم اومد. نظر تو چیه؟
دستشو به لپای تپلش زد و با حالت متفکری گفت:
_ اووومممم. وای آله خاله جون راست میگی. من اینجولی فکل نکلده بودم.
از شکل حرف زدنش خندم گرفت اما جلوی خودمو گرفتم. از تو کیفم یه شکلات در اوردمو دادم دستش :
_ این شکلاتم فرشته مهربون داد تا بدمش به ارزو کوچولوی خودم و بهش بگم که یادش نره تا همیشه بخنده.
با ذوق شکلاتو از دستم گرفت و دوید سمت بقیه ی بچه ها. با لبخند نگاش میکردم که با صدای فاطمه جون از جان بلند شدم. مهربون گفت:
_ همیشه خوب بلدی ارومشون کنی.
گرد خاک نشسته رو مانتومو تکون دادم و گفتم:
_ شاید چون خودمم یکی از همینام.
@kadbanoiranii
رمان پارادوکس
_ خاله خاله...
باصدای بچگونه ی نازش سرمو بلند کردمو زل زدم تو چشمای معصومش. اون موهای طلایی رنگش که خرگوشی بسته بودن و چشمای درشتش حسابی خوردنیش کرده بود. زانو زدم جلوش تا هم قدش بشم. بوسه ای نرم رو لپای تپلش زدم و گفتم:
_ جان خاله
لباشو غنچه کرد و با حالت نازی گفت:
_ حوصلم سل لفته..
دلم میخواست محکم بچلونمش. نشوندمش رو زانومو در حالیکه نوازشش میکردم گفتم:
_ خاله فدای آرزو کوچولوش بشه. چرا نرفتی با بقیه ی بچه هابازی کنی؟
با ناز موهای توصورتشو کنار زدو گفت:
_ اخه دلم میخواست با تو بازی تونم. نداتون گلنازم با خودم اوردم.
نگاهم به عروسک پارچه ای تو بغلش افتاد که خودم براش درست کرده بودم.
_ چشم. اتفاقا منم خیلی دلم برای بازی کردن با تو تنگ شده بود.
با ذوق بچگونه ای دستاشو بهم کوبید و گفت:
_ خاله ژونم.
_ جونم.
_ بیا خاله بازی کنیم. من مامان گلناز بشم تو باباییش بشو. باشه؟
با تعجب گفتم :
_ عزیز دلم من که نمیتونم باباییش بشم. من خالش میشم تو مامانش بشو.
مظلوم نگام کرد و بعد سرشو انداخت پایین. ساکت شده بود. دستم زیر چونه ی کوچولوش بردم و اروم صداش زدم:
_ آرزو خانوم؟
سرشو بلند کرد و یه قطره اشک از چشمش چکید. انگار قلبم فشرده شد. با بهت پرسیدم :
_ چرا گریه میکنی فدات بشم من.
با بغضی که تو صداش بود گفت:
_ اگه تو بابای گلناز نشی منم نمیتونم مامانش بشم. اونوقت اونم مثل من بابا و مامان نداره.
درحالیکه از شوک حرفش ماتم برده بود زل زدم بهش... باورم نمیشد همچین حرفیو از زبون یه بچه ی چهار ساله بشنوم. با تمام محبتای ما باز هم کمبود پدر و مادرشو حس میکرد. لبخند تلخی رو لبام نشست. مگه میشد حس نکنن؟ یه عمر مثل اینا زندگی کردم. لحظه به لحظشونو درک میکردم. با لمس دستم توسط دستای کوچولوش به خودم اومدمو محکم تر بغلم گرفتمش:
_ خاله جون میخوای یه رازیو بهت بگم؟
دستشو به چشمای اشکیش کشید و گفت:
_ آله خاله. بگو خول میدم به کسی نگم.
سرمو بردم زیر گوشش و طوریکه مثلا کسی نشنوه گفتم:
_ میدونی تو و دوستات چرا بابا و مامان ندارین؟
اروم تر از من گفت:
_ نه خاله.
یه حالت مرموزی به خودم گرفتمو گفتم:
_ منم مثل شمام. اخه میدونی چیه؟ خدا جون دیده ما خیلی بچه های خوب و مهربونی هستیم گفته به جای اینکه مثل بقیه ی بچه ها بهشون یه بابا و مامان بدم ، چند تا مامان و بابا بدم و اینجا کنار دوستاشون شاد زندگی کنن. به نظرت اینجوری قشنگ تر نیست؟
تو پیش دوستات زندگی میکنی تنها نیستی و کلی مامان داری که همه عاشقتن. من که وقتی بچه بودم ازین کار خدا خیلی خوشم اومد. نظر تو چیه؟
دستشو به لپای تپلش زد و با حالت متفکری گفت:
_ اووومممم. وای آله خاله جون راست میگی. من اینجولی فکل نکلده بودم.
از شکل حرف زدنش خندم گرفت اما جلوی خودمو گرفتم. از تو کیفم یه شکلات در اوردمو دادم دستش :
_ این شکلاتم فرشته مهربون داد تا بدمش به ارزو کوچولوی خودم و بهش بگم که یادش نره تا همیشه بخنده.
با ذوق شکلاتو از دستم گرفت و دوید سمت بقیه ی بچه ها. با لبخند نگاش میکردم که با صدای فاطمه جون از جان بلند شدم. مهربون گفت:
_ همیشه خوب بلدی ارومشون کنی.
گرد خاک نشسته رو مانتومو تکون دادم و گفتم:
_ شاید چون خودمم یکی از همینام.
@kadbanoiranii
#پارت2
رمان پارادوکس
دستاشو رو شونه هام گزاشت. این زن تو تمام مدتی که تو این پرورشگاه زندگی میکردم برام مادر بود. بعد خدا جای تمام نداشته هامو پر کرد. سعیشو میکرد که نزاره کمبود پدر و مادر مو حس کنم. نگاهم به چروک های کنار چشمش افتاد. گذر زمان اونو هم پیر کرده بود. دستاشو باز کرد و من مثل همیشه به آغوش پر از مهرش پناه بردم . اروم روی سرمو بوسید. چشامو بستمو تمام محبت مادرشونو با عمق وجودم حس کردم. زنی که با اینهمه عشقش به بچه ها خودش صاحب فرزندی نشد و من همیشه با خودخواهی تمام فکر میکردم اگه خدا به اون بچه میداد شاید من هیچوقت طعم این یه ذره ارامشو نمیچشیدم. تمام هجده سالی که اینجا بودم از همه چی بی نیازم کرده بود و بعد از اون وقتی خواستم ازش جدا شم با مهربونی تمام گفت که اختیار زندگیم با منه و اون وظیفه داره تاجایی که از دستش برمیاد وسایل راحتیمو فراهم کنه. با صدای ارومش زیر گوشم به خودم اومدم:
_ آمین، دختر قشنگم مشکلی نداری؟ همه چی رو به راهه؟
لبخندی رو لبام نشست. دلتنگیشو با تمام وجودم حس میکردم.
_ اره فاطمه جون. به لطف شما و حاج اقا همه چی خوبه.
_ از کارت راضی هستی؟ ماشین چی؟ ازون راضی هستی؟ اذیتت که نکرد؟
فشاری به دستاش اوردم و گفتم:
_ همه چی خوبه. منم خوبم. کارمم خداروشکر. به لطف شما راضیم. انقدر نگران من نباشید.
زیر لب گفت:
_ مگه میشه فکرت نباشم؟ دخترمی. خودم بزرگت کردم. مگه میشه بیخیالت باشم؟
_ من قول میدم هروقت به مشکل خوردم بهتون بگم. توروخدا نگرانم نباشید. اینجوری من معذبم. به فکر سلامتیتون باشید.
نگاهی به آسمون کرد و گفت:
_ خدا میدونه که هر وقت میری تا سری بعد که برگردی تورو به خدا میسپارمو از خودش میخوامت.
لبخند زدمو گفتم:
_وقتی منو به اون سپردین دیگه دلهره ی چی دارین؟ گر نگهدار من آن است که من میدانم، شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد..یادتونه؟
کم کم رد لبخند رو لباش پیدا شد.
_ چه خوب یادت مونده آمین.
_ مگه میشه لالایی شباتونو یادم بره؟
_ خدا حفظت کنه دخترم.
_ خدا سایتونو از سر ماها کم نکنه.
فاطمه جون اجازه هست من برم؟ زیاد مرخصی نگرفتم از اژانس.
_ برو دخترم. مواظبه خودت باش. من منتظرتم تا بازم بیای.
اروم گونشو بوسیدم و گفتم :
_ چشم.
با خداحافظی از در زدم بیرون. سمت ماشینم رفتم. خدا خیرش بده حاج اقا رو که اینو برام گرفت و قرار شد قسطی پولشو بدم. حاج خانومم که زحمت پیدا کردن کارم رو دوشش بود. سوار ماشین شدم و سمت اژانس حرکت کردم.
وسط راه چشمم به فروشگاه که افتاد زدم رو ترمز تا چند تا تیکه خریدمو هم بکنم. از طرفی حس دخترانه شیرینی، برای دیدنش تو دلم اومده بود که باعث شیطنتی شد که تو وجودم بیدار شده بود. از ماشین اومدم پایین و سمت فروشگاه رفتم. قبل ازینکه منو ببینه اول چیزایی که لازم داشتمو برداشتم و رفتم تا پولشو حساب کنم. سرش پایین بود و با ماشین حساب سرگرم شده بود. وسایلو رو میز گزاشتم. بدون اینکه نگام کنه گفت:
_ نوبت و رعایت کنید لطفا.
خندم گرفت اما خودمو کنترل کردم. اروم بهش گفتم:
_ سلام.
جوری سرشو بلند کرد که صدای ترق تروقشو شنیدم. اولش شوکه شد اما بعد چشماش برق زد. با صدای مهربونی گفت:
_ سلام. چه عجب ازین ورا. راه گم کردین؟
سر به زیر با حس خجالتی که سراغم اومده بود گفتم:
_ یکم خرید داشتم . اینجا هم سر راهم بود گفتم انجامش بدم.
لبخند مهربونی زد و گفت:
_ کار خوبی کردین.
بعد زل زد بهم. چند دقیقه همونطور بهم خیره شده بود که معذب شدم:
_ اقا حمید میشه زودتر حساب کنید. یه مقدار عجله دارم.
دستپاچه شد. تندی نگاهشو ازم گرفت و گفت:
_ قابلتونو نداره. شما برید من حساب میکنم.
اخمام رفت تو هم. دلیلی نداشت الان ازین کارا برام کنه. با دیدن حالت صورتم انگار خودش فهمید اشتباه کرده. بدتر هول شد و گفت:
_ الان حساب میکنم.
چند لحظه بعد مبلغ مورد نظرو گفت و پولو از تو کیفم در اوردم بهش دادم.
_ با اجازتون.
_ خانوم سپهری؟
مکث کردم. اروم زیر لب گفتم:
_ بله؟
سرشو انداخت پایین و من من کنان گفت:
_ اجازه هست اخر هفته مزاحمتون بشم؟
بدون اینکه تغییری تو صورتم ایجاد کنم گفتم:
_ گفتم که. در صورتی که با خانوادتون تشریف بیارید.
پوفی کشید و گفت:
_ راضیشون میکنم. هیچی نمیتونه جلوی این اتفاق و بگیره. حتی پیش داوری ناعادلانه و اشتباه پدر و مادرم.
ته دلم یه جوری شد. یه حس ناب و شیرین. اما به روی خود نیاوردم. زیر لب خداحافظی کردمو اومدم بیرون.
غافل ازینکه سرنوشت خوابای دیگه ای برام دیده بود
**
@kadbanoiranii
رمان پارادوکس
دستاشو رو شونه هام گزاشت. این زن تو تمام مدتی که تو این پرورشگاه زندگی میکردم برام مادر بود. بعد خدا جای تمام نداشته هامو پر کرد. سعیشو میکرد که نزاره کمبود پدر و مادر مو حس کنم. نگاهم به چروک های کنار چشمش افتاد. گذر زمان اونو هم پیر کرده بود. دستاشو باز کرد و من مثل همیشه به آغوش پر از مهرش پناه بردم . اروم روی سرمو بوسید. چشامو بستمو تمام محبت مادرشونو با عمق وجودم حس کردم. زنی که با اینهمه عشقش به بچه ها خودش صاحب فرزندی نشد و من همیشه با خودخواهی تمام فکر میکردم اگه خدا به اون بچه میداد شاید من هیچوقت طعم این یه ذره ارامشو نمیچشیدم. تمام هجده سالی که اینجا بودم از همه چی بی نیازم کرده بود و بعد از اون وقتی خواستم ازش جدا شم با مهربونی تمام گفت که اختیار زندگیم با منه و اون وظیفه داره تاجایی که از دستش برمیاد وسایل راحتیمو فراهم کنه. با صدای ارومش زیر گوشم به خودم اومدم:
_ آمین، دختر قشنگم مشکلی نداری؟ همه چی رو به راهه؟
لبخندی رو لبام نشست. دلتنگیشو با تمام وجودم حس میکردم.
_ اره فاطمه جون. به لطف شما و حاج اقا همه چی خوبه.
_ از کارت راضی هستی؟ ماشین چی؟ ازون راضی هستی؟ اذیتت که نکرد؟
فشاری به دستاش اوردم و گفتم:
_ همه چی خوبه. منم خوبم. کارمم خداروشکر. به لطف شما راضیم. انقدر نگران من نباشید.
زیر لب گفت:
_ مگه میشه فکرت نباشم؟ دخترمی. خودم بزرگت کردم. مگه میشه بیخیالت باشم؟
_ من قول میدم هروقت به مشکل خوردم بهتون بگم. توروخدا نگرانم نباشید. اینجوری من معذبم. به فکر سلامتیتون باشید.
نگاهی به آسمون کرد و گفت:
_ خدا میدونه که هر وقت میری تا سری بعد که برگردی تورو به خدا میسپارمو از خودش میخوامت.
لبخند زدمو گفتم:
_وقتی منو به اون سپردین دیگه دلهره ی چی دارین؟ گر نگهدار من آن است که من میدانم، شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد..یادتونه؟
کم کم رد لبخند رو لباش پیدا شد.
_ چه خوب یادت مونده آمین.
_ مگه میشه لالایی شباتونو یادم بره؟
_ خدا حفظت کنه دخترم.
_ خدا سایتونو از سر ماها کم نکنه.
فاطمه جون اجازه هست من برم؟ زیاد مرخصی نگرفتم از اژانس.
_ برو دخترم. مواظبه خودت باش. من منتظرتم تا بازم بیای.
اروم گونشو بوسیدم و گفتم :
_ چشم.
با خداحافظی از در زدم بیرون. سمت ماشینم رفتم. خدا خیرش بده حاج اقا رو که اینو برام گرفت و قرار شد قسطی پولشو بدم. حاج خانومم که زحمت پیدا کردن کارم رو دوشش بود. سوار ماشین شدم و سمت اژانس حرکت کردم.
وسط راه چشمم به فروشگاه که افتاد زدم رو ترمز تا چند تا تیکه خریدمو هم بکنم. از طرفی حس دخترانه شیرینی، برای دیدنش تو دلم اومده بود که باعث شیطنتی شد که تو وجودم بیدار شده بود. از ماشین اومدم پایین و سمت فروشگاه رفتم. قبل ازینکه منو ببینه اول چیزایی که لازم داشتمو برداشتم و رفتم تا پولشو حساب کنم. سرش پایین بود و با ماشین حساب سرگرم شده بود. وسایلو رو میز گزاشتم. بدون اینکه نگام کنه گفت:
_ نوبت و رعایت کنید لطفا.
خندم گرفت اما خودمو کنترل کردم. اروم بهش گفتم:
_ سلام.
جوری سرشو بلند کرد که صدای ترق تروقشو شنیدم. اولش شوکه شد اما بعد چشماش برق زد. با صدای مهربونی گفت:
_ سلام. چه عجب ازین ورا. راه گم کردین؟
سر به زیر با حس خجالتی که سراغم اومده بود گفتم:
_ یکم خرید داشتم . اینجا هم سر راهم بود گفتم انجامش بدم.
لبخند مهربونی زد و گفت:
_ کار خوبی کردین.
بعد زل زد بهم. چند دقیقه همونطور بهم خیره شده بود که معذب شدم:
_ اقا حمید میشه زودتر حساب کنید. یه مقدار عجله دارم.
دستپاچه شد. تندی نگاهشو ازم گرفت و گفت:
_ قابلتونو نداره. شما برید من حساب میکنم.
اخمام رفت تو هم. دلیلی نداشت الان ازین کارا برام کنه. با دیدن حالت صورتم انگار خودش فهمید اشتباه کرده. بدتر هول شد و گفت:
_ الان حساب میکنم.
چند لحظه بعد مبلغ مورد نظرو گفت و پولو از تو کیفم در اوردم بهش دادم.
_ با اجازتون.
_ خانوم سپهری؟
مکث کردم. اروم زیر لب گفتم:
_ بله؟
سرشو انداخت پایین و من من کنان گفت:
_ اجازه هست اخر هفته مزاحمتون بشم؟
بدون اینکه تغییری تو صورتم ایجاد کنم گفتم:
_ گفتم که. در صورتی که با خانوادتون تشریف بیارید.
پوفی کشید و گفت:
_ راضیشون میکنم. هیچی نمیتونه جلوی این اتفاق و بگیره. حتی پیش داوری ناعادلانه و اشتباه پدر و مادرم.
ته دلم یه جوری شد. یه حس ناب و شیرین. اما به روی خود نیاوردم. زیر لب خداحافظی کردمو اومدم بیرون.
غافل ازینکه سرنوشت خوابای دیگه ای برام دیده بود
**
@kadbanoiranii
#پارت3
رمان پارادوکس
خسته و کوفته وارد آژانس شدمو سوویچ ماشینمو گزاشتم رو میز. همه رفته بودن و من بخاطر چندرغاز اضافه تر موندم تا لنگ اجاره اخر ماهم نباشم. طلا مدیر آژانس، نگاهی بهم انداخت که پیش دستی کردمو گفتم:
_سلام
_ سلام آمین جان خسته نباشی دخترم.
لبخند مهربونی زدم و گفتم:
_ سلامت باشی. اخرین مسافرم رسوندم. دیر وقته اگه اجازه بدید من دیگه برم. خونه.
نگاهی به دفتر لیست رو میز انداخت و گفت:
_آره عزیزم میتونی بری.
خداحافظی کردمو خواستم برم سمت در که یهو یادم اومد برای فردا مرخصی میخوام. با یاد اوریش دلم یه جوری شد. اینجور که معلوم بود بالاخره حمید تونسته بود خانوادشو راضی کنه تا برای خواستگاری بیان.. خودش که براش اهمیتی نداشت اما من برام مهم بود که پدر و مادرش قبولم کنن. که بفهمن تو پرورشگاه بزرگ شدن دلیل بر ناپاک بودن نیست..
_ طلا جان؟
_ جانم
_ عزیزم من برای فردا نمیتونم بیام. فکر کنم خبر داری که...
نزاشت جملمو کامل کنم. با خنده گفت:
_آره اره عزیزم. خوشبخت بشی. فردا کامل اختصاص داره به خودت. برو بسلامت.
تشکر اروم کردمو رفتم سمت کیفم تا برش دارم که تلفن به صدا در اومد. طلا مشغول صحبت شد و من با اشاره دست ازش خداحافظی کردم. نزدیک در بودم که که با صداش مکث کردم:
_ آمین جان یه لحظه ..
بعد از شخص پشت تلفن ادرسشو پرسید و یادداشت کرد:
_ چشم زود میفرستم خدمتتون.
تلفن و قطع کرد رو بهم گفت:
_ عزیزم یه مورد پیش اومده. لطفا برو این ادرس و برسونشون بعد دیگه نیا آژانس. وسایلتو بگیر از همونور برو خونه. میدونم خسته ای ولی دیگه کسی نبود که بهش بگم.
لبخند زورکی زدم و به ناچار گفتم:
_ باشه. آدرسو لطف میکنین؟
برگه رو از دفتر کند و به سمتم گرفت. از دستش گرفتم که گفت:
_ شرمنده دیگه.
اروم گفتم:
_ دشمنتون شرمنده. من برم بااجازه.
_ خداهمرات عزیزم.
با سرعت سمت ماشین رفتم. نرسیده بهش دکمه دزدگیرشو زدم که باز شد. سوار شدم و قبل استارت زدن نگاهی به ساعت مچیم انداختم. چند دقیقه مونده بود به 12 و من از 7 صبح سر پا بودم. خسته و کلافه استارت زدمو سمت ادرسی که بهم داده بودن حرکت کردم. یکم دور بود. اخه چجوری گفته که من زود میرسم اونجا. تقریبا داشتم از شهر خارج میشدم که بالاخره رسیدم. چشمم که به ساختمونش افتاد دهنم باز موند. مونده بودم کسی که انقدر پول داره تو همچین جایی زندگی کنه، چجوری یه ماشین نداره این ور و اون ور بره و این وقت شب من بیچاره رو زا به راه نکنه. زدم رو ترمز و پیاده شدم.ایفون و زدم که چند لحظه بعد صدای یه زن پیچید:
_ بله؟
_ آژانس..
_ الان میام پایین.
برگشتم تو ماشین و منتظر موندم. چند دقیقه بعد سرو کله ی یه خانوم چادری که ماسک رو دهانش گزاشته بود پیدا شد.در عقب و باز کرد و نشست. زیر لب سلام کردم که با تکون دادن سر جوابمو دادو روشوسمت پنجره ماشین چرخوند. از حالتش متعجب شدم اما بی توجه بهش استارت زدم و حرکت کردم.
از اینه ماشین زل زدم بهش:
_ ببخشید خانوم کجا باید برم؟
جوابمو نداد. ترجیح دادم سکوت کنم تا خودش حرف بزنه. دیگه داشتیم کامل از شهر خارج میشدیم. حرف هم نمیزد که کجا میخواد بره. برای بار دوم پرسیدم:
_ میشه بگید از کدوم سمت باید برم؟
باز هم سکوت کرد اما در عوض سرشو بلند کرد و زل زد بهم. از تیزی نگاهش ترسیدم. چطور ممکنه که یه زن ابروهای به این پری داشته باشه؟؟ اب دهنمو قورت دادم و گفتم:
_ کجا باید برم؟
@kadbanoiranii
رمان پارادوکس
خسته و کوفته وارد آژانس شدمو سوویچ ماشینمو گزاشتم رو میز. همه رفته بودن و من بخاطر چندرغاز اضافه تر موندم تا لنگ اجاره اخر ماهم نباشم. طلا مدیر آژانس، نگاهی بهم انداخت که پیش دستی کردمو گفتم:
_سلام
_ سلام آمین جان خسته نباشی دخترم.
لبخند مهربونی زدم و گفتم:
_ سلامت باشی. اخرین مسافرم رسوندم. دیر وقته اگه اجازه بدید من دیگه برم. خونه.
نگاهی به دفتر لیست رو میز انداخت و گفت:
_آره عزیزم میتونی بری.
خداحافظی کردمو خواستم برم سمت در که یهو یادم اومد برای فردا مرخصی میخوام. با یاد اوریش دلم یه جوری شد. اینجور که معلوم بود بالاخره حمید تونسته بود خانوادشو راضی کنه تا برای خواستگاری بیان.. خودش که براش اهمیتی نداشت اما من برام مهم بود که پدر و مادرش قبولم کنن. که بفهمن تو پرورشگاه بزرگ شدن دلیل بر ناپاک بودن نیست..
_ طلا جان؟
_ جانم
_ عزیزم من برای فردا نمیتونم بیام. فکر کنم خبر داری که...
نزاشت جملمو کامل کنم. با خنده گفت:
_آره اره عزیزم. خوشبخت بشی. فردا کامل اختصاص داره به خودت. برو بسلامت.
تشکر اروم کردمو رفتم سمت کیفم تا برش دارم که تلفن به صدا در اومد. طلا مشغول صحبت شد و من با اشاره دست ازش خداحافظی کردم. نزدیک در بودم که که با صداش مکث کردم:
_ آمین جان یه لحظه ..
بعد از شخص پشت تلفن ادرسشو پرسید و یادداشت کرد:
_ چشم زود میفرستم خدمتتون.
تلفن و قطع کرد رو بهم گفت:
_ عزیزم یه مورد پیش اومده. لطفا برو این ادرس و برسونشون بعد دیگه نیا آژانس. وسایلتو بگیر از همونور برو خونه. میدونم خسته ای ولی دیگه کسی نبود که بهش بگم.
لبخند زورکی زدم و به ناچار گفتم:
_ باشه. آدرسو لطف میکنین؟
برگه رو از دفتر کند و به سمتم گرفت. از دستش گرفتم که گفت:
_ شرمنده دیگه.
اروم گفتم:
_ دشمنتون شرمنده. من برم بااجازه.
_ خداهمرات عزیزم.
با سرعت سمت ماشین رفتم. نرسیده بهش دکمه دزدگیرشو زدم که باز شد. سوار شدم و قبل استارت زدن نگاهی به ساعت مچیم انداختم. چند دقیقه مونده بود به 12 و من از 7 صبح سر پا بودم. خسته و کلافه استارت زدمو سمت ادرسی که بهم داده بودن حرکت کردم. یکم دور بود. اخه چجوری گفته که من زود میرسم اونجا. تقریبا داشتم از شهر خارج میشدم که بالاخره رسیدم. چشمم که به ساختمونش افتاد دهنم باز موند. مونده بودم کسی که انقدر پول داره تو همچین جایی زندگی کنه، چجوری یه ماشین نداره این ور و اون ور بره و این وقت شب من بیچاره رو زا به راه نکنه. زدم رو ترمز و پیاده شدم.ایفون و زدم که چند لحظه بعد صدای یه زن پیچید:
_ بله؟
_ آژانس..
_ الان میام پایین.
برگشتم تو ماشین و منتظر موندم. چند دقیقه بعد سرو کله ی یه خانوم چادری که ماسک رو دهانش گزاشته بود پیدا شد.در عقب و باز کرد و نشست. زیر لب سلام کردم که با تکون دادن سر جوابمو دادو روشوسمت پنجره ماشین چرخوند. از حالتش متعجب شدم اما بی توجه بهش استارت زدم و حرکت کردم.
از اینه ماشین زل زدم بهش:
_ ببخشید خانوم کجا باید برم؟
جوابمو نداد. ترجیح دادم سکوت کنم تا خودش حرف بزنه. دیگه داشتیم کامل از شهر خارج میشدیم. حرف هم نمیزد که کجا میخواد بره. برای بار دوم پرسیدم:
_ میشه بگید از کدوم سمت باید برم؟
باز هم سکوت کرد اما در عوض سرشو بلند کرد و زل زد بهم. از تیزی نگاهش ترسیدم. چطور ممکنه که یه زن ابروهای به این پری داشته باشه؟؟ اب دهنمو قورت دادم و گفتم:
_ کجا باید برم؟
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدایا
هر شب به آسمان نگاه می کنم
و می اندیشم
در این آرامش شب
چه بسیار دلها
که غمگین و پر اضطرابند
خدایا تو آرام دلشان باش
خدایا شبمان را بایادت بخیر میکنیم
شبتون پر از
حِسِ خوبِ آرامــش 🌙
@kadbanoiranii
هر شب به آسمان نگاه می کنم
و می اندیشم
در این آرامش شب
چه بسیار دلها
که غمگین و پر اضطرابند
خدایا تو آرام دلشان باش
خدایا شبمان را بایادت بخیر میکنیم
شبتون پر از
حِسِ خوبِ آرامــش 🌙
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پروردگارااااا🕊🌹
بااولین قدمهایم🕊🌹
برجاده های صبح 🕊🌹
نامت را عاشقانه 🕊🌹
زمزمه میکنم 🕊🌹
کوله بارتمنایم خالی🕊🌹
و موج سخاوت تو جاری🕊🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو 🤲
@kadbanoiranii
بااولین قدمهایم🕊🌹
برجاده های صبح 🕊🌹
نامت را عاشقانه 🕊🌹
زمزمه میکنم 🕊🌹
کوله بارتمنایم خالی🕊🌹
و موج سخاوت تو جاری🕊🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو 🤲
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#صبحانه_متفاوت
مواد لازم:
.روغن زیتون
گوجه فرنگی
سوسیس
تخم مرغ
فلفل دلمه
زیتون سیاه
نمک و فلفل سیاه
پنیر موزارلا
پنیر پیتزا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#صبحانه_متفاوت
مواد لازم:
.روغن زیتون
گوجه فرنگی
سوسیس
تخم مرغ
فلفل دلمه
زیتون سیاه
نمک و فلفل سیاه
پنیر موزارلا
پنیر پیتزا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#_پنکیک_سیب_زمینی_وعدس
مواد لازم برای۸ نفر
نمک و فلفل به مقدار لازم
آرد ۱/۲ لیوان
تخم مرغ خام ۱ عدد
تخم مرغ پخته ۲ عدد
پیاز ۱ عدد
عدس ۱ لیوان
سیب زمینی متوسط ۱۰ عدد
طرز تهیه
۱- عدس را که از شب قبل خیس داده اید با 3 لیوان آب داخل قابلمه بریزید و بپزید تا آب ان تمام شود
۲- پیاز را ریز خرد کنید و در روغن تفت دهید تا نرم شود ، تخم مرغ های پخته را ریز خرد کنید و بهمراه عدس پخته ، نمک و فلفل به پیازها اضافه کنید و 5 دقیقه همه مواد را با هم تفت دهید سپس از روی حرارت بردارید و کناری قرار دهید تا خنک شود.
۳- سیب زمینی ها را بپزید و با چرخ گوشت چرخ کنید یا با گوشتکوب بکوبید تا خوب نرم و یکدست شود ؛ سیب زمینی های له شده را با 1 عدد تخم مرغ خام و کمی نمک مخلوط کنید
۴- سپس آرد را کم کم اضافه کنید و هم بزنید تا خمیر لطیفی بدست بیاید ( خمیر باید نرم باشد و نیازی به افزودن ارد زیادی نیست ).
۵- روی سطح کار آرد بپاشید و به اندازه یک گردو از خمیر بردارید و روی سطح آرد پاشی شده به شکل گرد پهن کنید ، به اندازه یک قاشق غذاخوری از مایه عدس بردارید و داخل خمیر بریزید
۶- و اطراف خمیر را با دست جمع کنید تا مایه عدس داخل خمیر پنهان شود ، تمام خمیرها را به همین صورت اماده کنید.
۷- ته ماهیتابه مقدار بسیار کم روغن بریزید و روی حرارت متوسط قرار دهید تا داغ شود سپس پنکیک ها را به نوبت داخل ماهیتابه قرار دهید و اجازه دهید برشته و طلایی شوند سپس برگردانید تا طرف دیگر هم طلایی شود ، پس از پخت پنکیک سیب زمینی و عدس را داغ و بهمراه سس یا ماست سرو کنید.
سایر نکات
میتوانید داخل این پنکیک از انواع مختلف مواد استفاده کنید ، برای پخت بهتر حرارت را در زمان پخت ملایم کنید ( به طور معمول 5 دقیقه برای هر طرف کافی میباشد ).
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
مواد لازم برای۸ نفر
نمک و فلفل به مقدار لازم
آرد ۱/۲ لیوان
تخم مرغ خام ۱ عدد
تخم مرغ پخته ۲ عدد
پیاز ۱ عدد
عدس ۱ لیوان
سیب زمینی متوسط ۱۰ عدد
طرز تهیه
۱- عدس را که از شب قبل خیس داده اید با 3 لیوان آب داخل قابلمه بریزید و بپزید تا آب ان تمام شود
۲- پیاز را ریز خرد کنید و در روغن تفت دهید تا نرم شود ، تخم مرغ های پخته را ریز خرد کنید و بهمراه عدس پخته ، نمک و فلفل به پیازها اضافه کنید و 5 دقیقه همه مواد را با هم تفت دهید سپس از روی حرارت بردارید و کناری قرار دهید تا خنک شود.
۳- سیب زمینی ها را بپزید و با چرخ گوشت چرخ کنید یا با گوشتکوب بکوبید تا خوب نرم و یکدست شود ؛ سیب زمینی های له شده را با 1 عدد تخم مرغ خام و کمی نمک مخلوط کنید
۴- سپس آرد را کم کم اضافه کنید و هم بزنید تا خمیر لطیفی بدست بیاید ( خمیر باید نرم باشد و نیازی به افزودن ارد زیادی نیست ).
۵- روی سطح کار آرد بپاشید و به اندازه یک گردو از خمیر بردارید و روی سطح آرد پاشی شده به شکل گرد پهن کنید ، به اندازه یک قاشق غذاخوری از مایه عدس بردارید و داخل خمیر بریزید
۶- و اطراف خمیر را با دست جمع کنید تا مایه عدس داخل خمیر پنهان شود ، تمام خمیرها را به همین صورت اماده کنید.
۷- ته ماهیتابه مقدار بسیار کم روغن بریزید و روی حرارت متوسط قرار دهید تا داغ شود سپس پنکیک ها را به نوبت داخل ماهیتابه قرار دهید و اجازه دهید برشته و طلایی شوند سپس برگردانید تا طرف دیگر هم طلایی شود ، پس از پخت پنکیک سیب زمینی و عدس را داغ و بهمراه سس یا ماست سرو کنید.
سایر نکات
میتوانید داخل این پنکیک از انواع مختلف مواد استفاده کنید ، برای پخت بهتر حرارت را در زمان پخت ملایم کنید ( به طور معمول 5 دقیقه برای هر طرف کافی میباشد ).
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
پنکیک سیب زمینی وعدس
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#شیرینی_رولت_کندو
مواد لازم:
تخم مرغ - 4 عدد
شکر - 50 گرم.
آرد - 160 گرم.
عسل - 100 گرم
شیر - 40 گرم.
بیکینگ پودر - 1/2 قاشق چایخوری
نمک (یک عدد)
• تخم مرغ ها را با شکر بزنید تا کف کند. مواد باقیمانده را کم کم اضافه کنید و با کفگیر به آرامی مخلوط کنید. به طور مساوی در قالب 30 در 40 پخش کنید
به فر از قبل گرم شده با حرارت 175 گرم بفرستید. نمونه پخت 8 دقیقه نکته اصلی این است که بیش از حد خشک نکنید!
کرم رنگ
خامه 33-35% -150 گرم.
خامه ترش 25% -180 گرم.
پودر قند - 20 گرم
• خامه را با همزن بزنید. بقیه مواد را اضافه کنید و 2 دقیقه دیگر هم بزنید.
برای داخل کیک 👇👇☺️
گیلاس (بدون هسته) -125 گرم.
پودر قند -50 گرم
نشاسته ذرت - 60 گرم.
• همه مواد رو را با هم ترکیب کنید و بپزید تا غلیظ شود برای داخل کیک بعد با مخلوط کن یکدست کنین و بزارین خنک بشه.
برای روی شیرینی
شکلات سفید ۲۰۰ گرم
به روش بن ماری ذوب کنین و روی مشما طرح دار قرار بدین تا شکل بگیره
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
مواد لازم:
تخم مرغ - 4 عدد
شکر - 50 گرم.
آرد - 160 گرم.
عسل - 100 گرم
شیر - 40 گرم.
بیکینگ پودر - 1/2 قاشق چایخوری
نمک (یک عدد)
• تخم مرغ ها را با شکر بزنید تا کف کند. مواد باقیمانده را کم کم اضافه کنید و با کفگیر به آرامی مخلوط کنید. به طور مساوی در قالب 30 در 40 پخش کنید
به فر از قبل گرم شده با حرارت 175 گرم بفرستید. نمونه پخت 8 دقیقه نکته اصلی این است که بیش از حد خشک نکنید!
کرم رنگ
خامه 33-35% -150 گرم.
خامه ترش 25% -180 گرم.
پودر قند - 20 گرم
• خامه را با همزن بزنید. بقیه مواد را اضافه کنید و 2 دقیقه دیگر هم بزنید.
برای داخل کیک 👇👇☺️
گیلاس (بدون هسته) -125 گرم.
پودر قند -50 گرم
نشاسته ذرت - 60 گرم.
• همه مواد رو را با هم ترکیب کنید و بپزید تا غلیظ شود برای داخل کیک بعد با مخلوط کن یکدست کنین و بزارین خنک بشه.
برای روی شیرینی
شکلات سفید ۲۰۰ گرم
به روش بن ماری ذوب کنین و روی مشما طرح دار قرار بدین تا شکل بگیره
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#رولت کندو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#رولت کندو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#پاستا خوشمزه در یک تابه
برای 3 نفر
مواد لازم :
250 گرم اسپاگتی
1 عدد پیاز
2 حبه سیر
فلفل قرمز تند 1 عدد
1 فنجان گوجه فرنگی رنده شده
1 قاشق غذاخوری رب گوجه فرنگی
1 فنجان خامه (100 میلی لیتر) یا شیر
3 قاشق غذاخوری پارماسان یا چدار کهنه، باگت ازمیر
4 قاشق غذاخوری روغن زیتون
فلفل سیاه، فلفل قرمز و نمک
روی آن ریحان تازه و فلفل کاپیا پاشیدم.
▪️▪️▪️
آماده سازی:
ابتدا روغن زیتون گرم می شود. پیاز و سیر ریز خرد شده را به مدت 3 دقیقه تفت دهید. سپس فلفل تند قرمز را اضافه می کنیم. اگه میخواین خیلی تلخ نباشه دانه هاش رو جدا کنید سپس رب گوجه فرنگی را اضافه کرده و کمی تفت می دهیم. سپس گوجه فرنگی رنده شده را اضافه کنید و به مدت 3 دقیقه با حرارت ملایم تفت دهید. سپس خامه، پارماسان، نمک و ادویه را اضافه کرده و پس از چند نوبت مخلوط کردن، ماکارونی از قبل جوشانده و کمی سفت اضافه می کنیم. بعد از هم زدن خوب به صورت گرم سرو می شود. اگر پاستا بلافاصله بعد از پخت مصرف شود خوب است، زیرا سس را به همان شکلی که می ماند جذب می کند.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
برای 3 نفر
مواد لازم :
250 گرم اسپاگتی
1 عدد پیاز
2 حبه سیر
فلفل قرمز تند 1 عدد
1 فنجان گوجه فرنگی رنده شده
1 قاشق غذاخوری رب گوجه فرنگی
1 فنجان خامه (100 میلی لیتر) یا شیر
3 قاشق غذاخوری پارماسان یا چدار کهنه، باگت ازمیر
4 قاشق غذاخوری روغن زیتون
فلفل سیاه، فلفل قرمز و نمک
روی آن ریحان تازه و فلفل کاپیا پاشیدم.
▪️▪️▪️
آماده سازی:
ابتدا روغن زیتون گرم می شود. پیاز و سیر ریز خرد شده را به مدت 3 دقیقه تفت دهید. سپس فلفل تند قرمز را اضافه می کنیم. اگه میخواین خیلی تلخ نباشه دانه هاش رو جدا کنید سپس رب گوجه فرنگی را اضافه کرده و کمی تفت می دهیم. سپس گوجه فرنگی رنده شده را اضافه کنید و به مدت 3 دقیقه با حرارت ملایم تفت دهید. سپس خامه، پارماسان، نمک و ادویه را اضافه کرده و پس از چند نوبت مخلوط کردن، ماکارونی از قبل جوشانده و کمی سفت اضافه می کنیم. بعد از هم زدن خوب به صورت گرم سرو می شود. اگر پاستا بلافاصله بعد از پخت مصرف شود خوب است، زیرا سس را به همان شکلی که می ماند جذب می کند.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG