کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#گلاب #پارت_۱۸ ارباب چند بار گفت بريم شهر محرم بشيم اما من يجوري كه شك نكنه هربار از زيرش در ميرفتم، چون اگه ميخواست ميتونست منو به زور و دستور هم كه شده ببره..ولي من دلم نميخواست هووي رباب بشم و همينطور دلم نميخواست زنِ مخفيِ ارباب باشم.. .يه شب خانوم بزرگ…
#گلاب #پارت_۱۹
متاسفانه مهتاب كوچولو نتونست با مريضيش بجنگه و رفت پيش خدا(قديما چقدر بچه هاي بي گناه بخاطر ضعف درمان و پزشكي و نااگاهي والدين ميمردن)رباب اومد جلو بچه رو از ارباب گرفت نه گريه ميكرد نه جيغ ميزد فقط بچه رو گذاشت رو پاهاش داد ميزد بريد بيرون مهتابم خوابش مياد..همه به حالش گريه ميكردن..متاسفانه شوكي كه به رباب وارد شد باعث شد تبديل به يه بيمار رواني بشه..واسه دفن مهتاب نرفته بود،يه عروسك پارچه اي رو گرفته بود تو بغلش و باهاش زندگي ميكرد..ارباب چندبار طبيب اورد،چند بارم ربابو برد بيمارستان،حتي چندهفته بستريش كردن اما خوب نشد،مجبور شدن تو دارالمجانين بستريش كنن..تمام زندگي رباب شده بود همون عروسك پارچه اي،به زور سينشو درمياورد كه بهش شير بده و وقتي عكس العملي از عروسك نميديد شروع ميكرد به كتك زدنش..خلاصه اينجوري شد كه رباب تو دارالمجانين موندگار شد..از حال و روز ارباب بهتون بگم كه به شدت عصبي شده بود،گاهي وقتا انقد با من بد حرف ميزد كه بعدش پشيمون ميشد و عذرخواهي ميكرد..من بهش حق ميدادم، از دست دادن بچه اي كه بعد از كلي انتظار خدا بهش داد،خيلي سخت بود،مخصوصا حالا كه ربابم به اون وضعيت افتاده بود..حال خانوم بزرگم خيلي خوب نبود بيشتر براي ارباب غصه ميخورد.. عمارت رنگ غم گرفته بود، هيچ كسي رمقي براي كار نداشت..ارباب انگار براش مهم نبود بقيه چيكار ميكنن..اگه اكبر نبود حتما هرج و مرج ميشد..از حال و هواي اونروزها اگه بخوام بنويسم خيلي طولاني ميشه واسه همين خلاصه نوشتم..شش ماه از فوت مهتاب گذشت و وضعيت رباب تغييري نكرد..ارباب حالش بهتر از قبل شده بود..خانوم بزرگ اصرار داشت ربابو طلاق بده و دوباره ازدواج كنه اما ارباب قبول نميكرد..تا اينكه يكسال از فوت مهتاب گذشت و اصرار خانوم بزرگ بيشتر شد..همش ميگفت تو اربابي بايد بچه داشته باشي بايد خانواده داشته باشي،اربابم تصميم گرفت بره ديدن رباب..
ارباب رفت و برگشت..همه دلشون ميخواست بدونن سرنوشت رباب چي ميشه اما جرات نميكردن ازش بپرسن.. تا اينكه دو سه روز بعد وقتي داشتم اتاقشو تميز ميكردم يهو وارد شد و وقتي منو ديد بغلم كرد و گفت: اخ گلابم،عزيزم،منو ببخش اين چند وقت زياد سراغتو نگرفتم..گفتم اين چه حرفيه شما حق دارين،هركي جاي شما باشه همينجوري رفتار ميكنه..سرمو بوسيد گفت بيا بشين ببينم.نشستم كنارش،موهامو نوازش كرد گفت گلاب من بايد ربابو طلاق بدم..وقتي رفتم ديدنش تا منو ديد شروع كرد به كتك زدنم..دكترش ميگفت حالش بهتر نشده كه بدترم شده..ميگفت كلا با اون عروسك سر ميكنه با اينكه چندجاي عروسك پاره شده...هر چند وقت يكبارم عروسكو ميزنه و ميگه پدرت ميخواد تورو بكشه چون تو پسر نشدي..خلاصه كه دكترش هيچ اميدي به خوب شدنش نداره..منم رفتم كاراشو انجام دادم فردا بايد برم شهر كه طلاقشو بدم...خيلي ناراحت شدم گفتم يعني واقعا هيچ راهي نداره؟ گفت نه، دكتر هيچ اميدي نداشت..تازه من رفتم پيش پدر و مادر رباب كه بهشون سر بزنم،منو تو خونشون راه ندادن،از من انتظار دارن ربابو با اين وضعيت تو عمارت نگه دارم..فردا همه چي تموم ميشه و يه مدت كه بگذره اعلام ميكنم كه ميخوام با تو ازدواج كنم..اون لحظه نميتونستم خوشحال باشم چون از ته قلبم براي رباب و سرنوشتش ناراحت شدم...ارباب دراز كشيد و ازم خواست سرشو ماساژ بدم ، كنارش كه بودم سلولهاي بدنم سرشار از عشق ميشدن..انقد پر بودم از خواستنش كه هرلحظه براي داشتنش بيقرارتر ميشدم، اصلا برام مهم نبود كه اربابه.. ابراهيم اگه فقير هم بود من براش جونمو ميدادم..يكم كه گذشت ديدم خوابش برده..اومدم نشستم جلوش،تمام اجزاي صورتشو نگاه كردم.. دست كشيدم روي صورتش،چقدر اين مرد جذاب بود. خدايا اين چه عشقيه كه تمام وجودمو گرفته..ناخوداگاه لبشو بوسيدمو از ترس فرار كردم رفتم تو اتاقم... از كاري كه كردم خجالت كشيدم اما خيلي لذت بخش بود..يادم اومد دستمالمو تو اتاقش جا گذاشتم..رفتم بگيرم ديدم پاهاشو جمع كرده تو شكمش،فهميدم سردشه..يه لحاف كشيدم روش و از اتاق رفتم بيرون..خودمو با كار مشغول كردم..يكساعت بعد از اتاق اومد بيرون منو تو حياط ديد و لبخند جذابشو تحويلم داد،منم با يه لبخند جوابشو دادم..فرداش رفت شهر و به زندگيش با رباب پايان داد،البته زندگي كه چه عرض كنم.. وقتي برگشت گرفته بود، بهش حق ميدادم بالاخره رباب زنش بود، يه زماني عشقش بود..يكي دو هفته طول كشيد تا ارومتر بشه، حالا ديگه واسه عقد كردنِ من مصمم شده بود.
@kadbanoiranii
متاسفانه مهتاب كوچولو نتونست با مريضيش بجنگه و رفت پيش خدا(قديما چقدر بچه هاي بي گناه بخاطر ضعف درمان و پزشكي و نااگاهي والدين ميمردن)رباب اومد جلو بچه رو از ارباب گرفت نه گريه ميكرد نه جيغ ميزد فقط بچه رو گذاشت رو پاهاش داد ميزد بريد بيرون مهتابم خوابش مياد..همه به حالش گريه ميكردن..متاسفانه شوكي كه به رباب وارد شد باعث شد تبديل به يه بيمار رواني بشه..واسه دفن مهتاب نرفته بود،يه عروسك پارچه اي رو گرفته بود تو بغلش و باهاش زندگي ميكرد..ارباب چندبار طبيب اورد،چند بارم ربابو برد بيمارستان،حتي چندهفته بستريش كردن اما خوب نشد،مجبور شدن تو دارالمجانين بستريش كنن..تمام زندگي رباب شده بود همون عروسك پارچه اي،به زور سينشو درمياورد كه بهش شير بده و وقتي عكس العملي از عروسك نميديد شروع ميكرد به كتك زدنش..خلاصه اينجوري شد كه رباب تو دارالمجانين موندگار شد..از حال و روز ارباب بهتون بگم كه به شدت عصبي شده بود،گاهي وقتا انقد با من بد حرف ميزد كه بعدش پشيمون ميشد و عذرخواهي ميكرد..من بهش حق ميدادم، از دست دادن بچه اي كه بعد از كلي انتظار خدا بهش داد،خيلي سخت بود،مخصوصا حالا كه ربابم به اون وضعيت افتاده بود..حال خانوم بزرگم خيلي خوب نبود بيشتر براي ارباب غصه ميخورد.. عمارت رنگ غم گرفته بود، هيچ كسي رمقي براي كار نداشت..ارباب انگار براش مهم نبود بقيه چيكار ميكنن..اگه اكبر نبود حتما هرج و مرج ميشد..از حال و هواي اونروزها اگه بخوام بنويسم خيلي طولاني ميشه واسه همين خلاصه نوشتم..شش ماه از فوت مهتاب گذشت و وضعيت رباب تغييري نكرد..ارباب حالش بهتر از قبل شده بود..خانوم بزرگ اصرار داشت ربابو طلاق بده و دوباره ازدواج كنه اما ارباب قبول نميكرد..تا اينكه يكسال از فوت مهتاب گذشت و اصرار خانوم بزرگ بيشتر شد..همش ميگفت تو اربابي بايد بچه داشته باشي بايد خانواده داشته باشي،اربابم تصميم گرفت بره ديدن رباب..
ارباب رفت و برگشت..همه دلشون ميخواست بدونن سرنوشت رباب چي ميشه اما جرات نميكردن ازش بپرسن.. تا اينكه دو سه روز بعد وقتي داشتم اتاقشو تميز ميكردم يهو وارد شد و وقتي منو ديد بغلم كرد و گفت: اخ گلابم،عزيزم،منو ببخش اين چند وقت زياد سراغتو نگرفتم..گفتم اين چه حرفيه شما حق دارين،هركي جاي شما باشه همينجوري رفتار ميكنه..سرمو بوسيد گفت بيا بشين ببينم.نشستم كنارش،موهامو نوازش كرد گفت گلاب من بايد ربابو طلاق بدم..وقتي رفتم ديدنش تا منو ديد شروع كرد به كتك زدنم..دكترش ميگفت حالش بهتر نشده كه بدترم شده..ميگفت كلا با اون عروسك سر ميكنه با اينكه چندجاي عروسك پاره شده...هر چند وقت يكبارم عروسكو ميزنه و ميگه پدرت ميخواد تورو بكشه چون تو پسر نشدي..خلاصه كه دكترش هيچ اميدي به خوب شدنش نداره..منم رفتم كاراشو انجام دادم فردا بايد برم شهر كه طلاقشو بدم...خيلي ناراحت شدم گفتم يعني واقعا هيچ راهي نداره؟ گفت نه، دكتر هيچ اميدي نداشت..تازه من رفتم پيش پدر و مادر رباب كه بهشون سر بزنم،منو تو خونشون راه ندادن،از من انتظار دارن ربابو با اين وضعيت تو عمارت نگه دارم..فردا همه چي تموم ميشه و يه مدت كه بگذره اعلام ميكنم كه ميخوام با تو ازدواج كنم..اون لحظه نميتونستم خوشحال باشم چون از ته قلبم براي رباب و سرنوشتش ناراحت شدم...ارباب دراز كشيد و ازم خواست سرشو ماساژ بدم ، كنارش كه بودم سلولهاي بدنم سرشار از عشق ميشدن..انقد پر بودم از خواستنش كه هرلحظه براي داشتنش بيقرارتر ميشدم، اصلا برام مهم نبود كه اربابه.. ابراهيم اگه فقير هم بود من براش جونمو ميدادم..يكم كه گذشت ديدم خوابش برده..اومدم نشستم جلوش،تمام اجزاي صورتشو نگاه كردم.. دست كشيدم روي صورتش،چقدر اين مرد جذاب بود. خدايا اين چه عشقيه كه تمام وجودمو گرفته..ناخوداگاه لبشو بوسيدمو از ترس فرار كردم رفتم تو اتاقم... از كاري كه كردم خجالت كشيدم اما خيلي لذت بخش بود..يادم اومد دستمالمو تو اتاقش جا گذاشتم..رفتم بگيرم ديدم پاهاشو جمع كرده تو شكمش،فهميدم سردشه..يه لحاف كشيدم روش و از اتاق رفتم بيرون..خودمو با كار مشغول كردم..يكساعت بعد از اتاق اومد بيرون منو تو حياط ديد و لبخند جذابشو تحويلم داد،منم با يه لبخند جوابشو دادم..فرداش رفت شهر و به زندگيش با رباب پايان داد،البته زندگي كه چه عرض كنم.. وقتي برگشت گرفته بود، بهش حق ميدادم بالاخره رباب زنش بود، يه زماني عشقش بود..يكي دو هفته طول كشيد تا ارومتر بشه، حالا ديگه واسه عقد كردنِ من مصمم شده بود.
@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#گلاب #پارت_۱۹ متاسفانه مهتاب كوچولو نتونست با مريضيش بجنگه و رفت پيش خدا(قديما چقدر بچه هاي بي گناه بخاطر ضعف درمان و پزشكي و نااگاهي والدين ميمردن)رباب اومد جلو بچه رو از ارباب گرفت نه گريه ميكرد نه جيغ ميزد فقط بچه رو گذاشت رو پاهاش داد ميزد بريد بيرون…
#گلاب #پارت_۲۰
يه روز كه طيبه و طاهره اومدن عمارت،ارباب بهم گفت حالا كه خواهرام اومدن ميخوام به همه اعلام كنم كه ميخوام با تو ازدواج كنم..شب همه تو حياط جمع شده بودن.. من از استرس فقط عرق ميريختم.. از عكس العمل خانوم بزرگ ميترسيدم..ارباب گفت همتون از زندگي من خبر دارين. متاسفانه بخاطر مرگ مهتاب رباب نتونست به زندگي عاديش ادامه بده و ما از هم جدا شديم.. خانوم بزرگ شما خيلي اصرار داري كه من زودتر ازدواج كنم..خانوم بزرگ بهش لبخند زد،طيبه گفت قربون قد و بالات بشم من يكي يه دونه ي خواهر...ارباب ادامه داد: من چندوقته از يكي خوشم مياد، امشب همتونو اينجا جمع كردم كه زن ايندمو بهتون معرفي كنم، بعدم رو كرد به من و گفت گلاب بيا كنارم.. با زانوهاي لرزان رفتم پيشش، دستمو گرفت و رو به مادر و خواهراش گفت،ميدونم همتون تعجب ميكنيد اما گلاب انتخاب منه، عشق منه.. از اين به بعد كسي حق نداره به گلاب دستور بده.. گلاب خانومِ عمارته..اينو كه گفت خانوم بزرگ با چوبش حمله كرد به من و محكم زد به بازوم..دردش تا عمق وجودم رفت.. طيبه و طاهره سعي كردن جلوشو بگيرن اما نتونستن.. بهم فحش ميداد ميگفت، دختره ي پاپَتي بي همه چيز نقشه كشيدي واسه پسرم؟ چشم سفيدِ غربتي،دريده، عفريته، توي نيم وجبيِ گدازاده ميخواي عروسِ عمارت بشي؟ مگر اينكه از روي جنازه من رد بشي.. بعدم رو كرد به ارباب و گفت ابراهيم خان شيرموحلالت نميكنم اگه اين حروم لقمه رو عقدش كني، اون دنيا هم ازت نميگذرم.. ربابو به زور و خواسته ي خودت عقد كردي چي شد؟ محض رضاي خدا كوتاه بيااا.. حرفاشو زد و وقتي داشت برميگشت تو عمارت حالش بد شد و افتاد روي زمين.. همه دوييدن سمتش.. ارباب به من گفت تو برو تو اتاقت..بعدشم رفت سمت مادرش.. رفتم تو اتاقم، نميدونستم واسه دردِ قلبم گريه كنم يا دردِ دستم. دو سه روز گذشت، من از اتاقم بيرون نميرفتم.. يه روز غروب طيبه و طاهره اومدن پيشم.. خيلي مهربون بودن.. به من گفتن ما تورو دوست داريم، هم خوشگلي هم مورد پسند داداشمون هستي اما اينو بدون تا خانوم بزرگ نخواد، نميشه عقد كنيد..اون حالش بده، اگه خدايي نكرده بخاطر تو اتفاقي براش بيفته، ميتوني با عذاب وجدانش زندگي كني؟ گفتم بخدا من نميخوام كسي رو ناراحت كنم، من اگه دنبال منفعت خودم بودم قبل از اينكه مهتاب خدابيامرز به دنيا بياد، عروس عمارت شده بودم.. طاهره گفت يعني عشقتون قديميه؟ گفتم خيلي هم قديمي نيست اما زماني كه ارباب به من ابرازش كرد، رباب خانوم حامله بود، من نميخواستم زندگي رباب خانومو خراب كنم وگرنه همون موقع هووي خانوم ميشدم..
خانوم بزرگ هرروز ميرفت و ميومد رو ايوان منو نفرين ميكرد و فحش ميداد..اربابم بخاطر حال خانوم بزرگ فعلا چيزي نميگفت اما همچنان مصمم بود.. يه روز احسان اومد عمارت و به ارباب گفت زميناي تهران كه براي فروش گذاشته بودن به مشكل خورده و بايد بره تهران، كارشون به عدليه( دادگاه) كشيده بود.. روزي كه ميخواست بره قبلش به من گفت: گلاب مراقب خودت باش، بهت قول ميدم وقتي برگشتم بدون توجه به كسي عقدت كنم.. تو اين مدت سعي كن زياد جلو چشم خانوم بزرگ نباشي.. نگران نباش طيبه و طاهره مراقبت هستن..بعداز كلي اشك و اه از هم جدا شديم و رفت..قبل از اينكه بره ازش اجازه گرفتم چندروزي رو برم خونه خودمون..گفت اره اينجوري بهتره برو سه چهار روز خونتون بمون..به پدر و مادرتم راجع به تصميم من بگو..بنابراين وقتي رفت همزمان باهاش منم رفتم خونمون..اقاجان و خانوم جانم خيلي خوشحال شدن از ديدنم.. اون روز حرفي بهشون نزدم اما فرداش وقتي از تصميم ارباب و عكس العمل خانوم بزرگ بهشون گفتم، خانوم جانم گريه ميكرد و ميگفت گلاب جان اين كارو نكن، خانوم بزرگ تورو راحت نميذاره دخترجان، بخدا اگه تو چيزيت بشه من دق ميكنم.. گفتم نگران نباش ارباب حواسش به من هست..چهار روز مثل برق و باد گذشت و برگشتم عمارت.از همون لحظه شكنجه هاي خانوم بزرگ شروع شدن.فرشهاي دستبافت سنگينو تنها بلند ميكردم تو حياط عمارت تنهايي ميشستم..طويله به اون بزرگي رو خودم تنهايي بايد تميز ميكردم..لحافهاي سنگين ميداد ببرم تو اب سرد رودخونه بشورم..اما وقتي كارم تموم ميشد از هيچ كدوم از كارهام راضي نبود، هميشه يا موهامو ميكشيد يا با چوب دستيش و كفشاش منو ميزد..يه روز منو كشوند تو اتاقشو گفت خوب گوش كن ببين چي ميگم: يه خونه تو شهر(يه شهري كه با شهرِروستاي ما خيلي فاصله داشت اما تو همون مازندران بود) براتون ميگيرم، تو و پدر مادرت بريد اونجا براي زندگي، هرماه هم يكيو ميفرستم كه براتون خرجي(پول) بياره.دو روز بهت فرصت ميدم كه فكراتو بكني،اگه قبول كردي كه هيچ وگرنه ميدم يا خونتونو با پدر و مادرت اتيش بزنن يا تمام زمينا و گاو و گوسفنداي پدرتو خونه زندگيشو ازش ميگيرم كه گرسنه و اواره بشن..من هنوز نمردم كه تو بخواي عروسم بشي رعيت زاده..
@kadbanoiranii
يه روز كه طيبه و طاهره اومدن عمارت،ارباب بهم گفت حالا كه خواهرام اومدن ميخوام به همه اعلام كنم كه ميخوام با تو ازدواج كنم..شب همه تو حياط جمع شده بودن.. من از استرس فقط عرق ميريختم.. از عكس العمل خانوم بزرگ ميترسيدم..ارباب گفت همتون از زندگي من خبر دارين. متاسفانه بخاطر مرگ مهتاب رباب نتونست به زندگي عاديش ادامه بده و ما از هم جدا شديم.. خانوم بزرگ شما خيلي اصرار داري كه من زودتر ازدواج كنم..خانوم بزرگ بهش لبخند زد،طيبه گفت قربون قد و بالات بشم من يكي يه دونه ي خواهر...ارباب ادامه داد: من چندوقته از يكي خوشم مياد، امشب همتونو اينجا جمع كردم كه زن ايندمو بهتون معرفي كنم، بعدم رو كرد به من و گفت گلاب بيا كنارم.. با زانوهاي لرزان رفتم پيشش، دستمو گرفت و رو به مادر و خواهراش گفت،ميدونم همتون تعجب ميكنيد اما گلاب انتخاب منه، عشق منه.. از اين به بعد كسي حق نداره به گلاب دستور بده.. گلاب خانومِ عمارته..اينو كه گفت خانوم بزرگ با چوبش حمله كرد به من و محكم زد به بازوم..دردش تا عمق وجودم رفت.. طيبه و طاهره سعي كردن جلوشو بگيرن اما نتونستن.. بهم فحش ميداد ميگفت، دختره ي پاپَتي بي همه چيز نقشه كشيدي واسه پسرم؟ چشم سفيدِ غربتي،دريده، عفريته، توي نيم وجبيِ گدازاده ميخواي عروسِ عمارت بشي؟ مگر اينكه از روي جنازه من رد بشي.. بعدم رو كرد به ارباب و گفت ابراهيم خان شيرموحلالت نميكنم اگه اين حروم لقمه رو عقدش كني، اون دنيا هم ازت نميگذرم.. ربابو به زور و خواسته ي خودت عقد كردي چي شد؟ محض رضاي خدا كوتاه بيااا.. حرفاشو زد و وقتي داشت برميگشت تو عمارت حالش بد شد و افتاد روي زمين.. همه دوييدن سمتش.. ارباب به من گفت تو برو تو اتاقت..بعدشم رفت سمت مادرش.. رفتم تو اتاقم، نميدونستم واسه دردِ قلبم گريه كنم يا دردِ دستم. دو سه روز گذشت، من از اتاقم بيرون نميرفتم.. يه روز غروب طيبه و طاهره اومدن پيشم.. خيلي مهربون بودن.. به من گفتن ما تورو دوست داريم، هم خوشگلي هم مورد پسند داداشمون هستي اما اينو بدون تا خانوم بزرگ نخواد، نميشه عقد كنيد..اون حالش بده، اگه خدايي نكرده بخاطر تو اتفاقي براش بيفته، ميتوني با عذاب وجدانش زندگي كني؟ گفتم بخدا من نميخوام كسي رو ناراحت كنم، من اگه دنبال منفعت خودم بودم قبل از اينكه مهتاب خدابيامرز به دنيا بياد، عروس عمارت شده بودم.. طاهره گفت يعني عشقتون قديميه؟ گفتم خيلي هم قديمي نيست اما زماني كه ارباب به من ابرازش كرد، رباب خانوم حامله بود، من نميخواستم زندگي رباب خانومو خراب كنم وگرنه همون موقع هووي خانوم ميشدم..
خانوم بزرگ هرروز ميرفت و ميومد رو ايوان منو نفرين ميكرد و فحش ميداد..اربابم بخاطر حال خانوم بزرگ فعلا چيزي نميگفت اما همچنان مصمم بود.. يه روز احسان اومد عمارت و به ارباب گفت زميناي تهران كه براي فروش گذاشته بودن به مشكل خورده و بايد بره تهران، كارشون به عدليه( دادگاه) كشيده بود.. روزي كه ميخواست بره قبلش به من گفت: گلاب مراقب خودت باش، بهت قول ميدم وقتي برگشتم بدون توجه به كسي عقدت كنم.. تو اين مدت سعي كن زياد جلو چشم خانوم بزرگ نباشي.. نگران نباش طيبه و طاهره مراقبت هستن..بعداز كلي اشك و اه از هم جدا شديم و رفت..قبل از اينكه بره ازش اجازه گرفتم چندروزي رو برم خونه خودمون..گفت اره اينجوري بهتره برو سه چهار روز خونتون بمون..به پدر و مادرتم راجع به تصميم من بگو..بنابراين وقتي رفت همزمان باهاش منم رفتم خونمون..اقاجان و خانوم جانم خيلي خوشحال شدن از ديدنم.. اون روز حرفي بهشون نزدم اما فرداش وقتي از تصميم ارباب و عكس العمل خانوم بزرگ بهشون گفتم، خانوم جانم گريه ميكرد و ميگفت گلاب جان اين كارو نكن، خانوم بزرگ تورو راحت نميذاره دخترجان، بخدا اگه تو چيزيت بشه من دق ميكنم.. گفتم نگران نباش ارباب حواسش به من هست..چهار روز مثل برق و باد گذشت و برگشتم عمارت.از همون لحظه شكنجه هاي خانوم بزرگ شروع شدن.فرشهاي دستبافت سنگينو تنها بلند ميكردم تو حياط عمارت تنهايي ميشستم..طويله به اون بزرگي رو خودم تنهايي بايد تميز ميكردم..لحافهاي سنگين ميداد ببرم تو اب سرد رودخونه بشورم..اما وقتي كارم تموم ميشد از هيچ كدوم از كارهام راضي نبود، هميشه يا موهامو ميكشيد يا با چوب دستيش و كفشاش منو ميزد..يه روز منو كشوند تو اتاقشو گفت خوب گوش كن ببين چي ميگم: يه خونه تو شهر(يه شهري كه با شهرِروستاي ما خيلي فاصله داشت اما تو همون مازندران بود) براتون ميگيرم، تو و پدر مادرت بريد اونجا براي زندگي، هرماه هم يكيو ميفرستم كه براتون خرجي(پول) بياره.دو روز بهت فرصت ميدم كه فكراتو بكني،اگه قبول كردي كه هيچ وگرنه ميدم يا خونتونو با پدر و مادرت اتيش بزنن يا تمام زمينا و گاو و گوسفنداي پدرتو خونه زندگيشو ازش ميگيرم كه گرسنه و اواره بشن..من هنوز نمردم كه تو بخواي عروسم بشي رعيت زاده..
@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#گلاب #پارت_۲۰ يه روز كه طيبه و طاهره اومدن عمارت،ارباب بهم گفت حالا كه خواهرام اومدن ميخوام به همه اعلام كنم كه ميخوام با تو ازدواج كنم..شب همه تو حياط جمع شده بودن.. من از استرس فقط عرق ميريختم.. از عكس العمل خانوم بزرگ ميترسيدم..ارباب گفت همتون از زندگي…
#گلاب #پارت_۲۱
براي ثريا از شرط خانوم بزرگ گفتم، خيلي ناراحت شد اما خب اون بنده خدا هم نميتونست كاري از پيش ببره... دو روز مهلتم تموم شده بود، خانوم بزرگ صدام كرد.. گفت تصميمتو گرفتي؟ گفتم بله خانوم جان، از اينجا ميرم. گفت خوبه خوشم اومد دختر عاقلي هستي،من الان يكيو ميفرستم خونتون به پدر و مادرت خبر بده كه لوازمشونو جمع كنن،خونه اي كه براتون گرفتم وسيله ي زندگي هم داره، خونه خودتون و زميناتون اينجا بمونن تا چندسال ديگه كه ازدواج كني و برگردي... حالا هم برو لوازمتو جمع كن كه صبح راهي بشين..بدون هيچ حرف و پراز بغض برگشتم پايين. چيزي واسه جمع كردن نداشتم،سه چهارتا تيكه لباس بود كه توي پارچه بستم.. ثريا و عطيه اومدن تو اتاق، عطيه گفت واقعا ميخواي بري؟ گفتم مگه چاره ي ديگه هم دارم؟ بمونم كه اقاجان و خانوم جانمو اتيش بزنه يا اواره كنه؟ نميتونم بخاطر عشق خودم اونارو قرباني كنم.. من اگه زن اربابم ميشدم خانوم بزرگ زندگي رو به كامم جهنم ميكرد.. همون بهتر كه برم.. سه تايي همديگرو بغل كرديم و اشك ريختيم..اونروز غروب به بهانه ي گردگيري رفتم تو اتاق ارباب..لباساشو بو كردم و زار زدم.. دلم براش تنگ شده بود.. گفتم خدايا اين چه عشقيه كه نميتونم ازش دل بكنم؟ چرا منو اينجور اسيرش كردي؟ چشمم افتاد به يه قاب عكس، زودي گرفتمش زير دامنم قايمش كردم.. ميخواستم با خودم ببرمش تا وقتي دلتنگش ميشم به عكسش نگاه كنم.. اون شب تا صبح با ثريا و عطيه بيدار بوديم و حرف زديم، از خاطراتمون،خرابكاريهامون، نقشه كشيدنامون و.... حرف زديم.. خنديديم و اشك ريختيم..صبح با صداي اكبر از اتاق رفتم بيرون،بهم گفت دخترجان وقتِ رفتنه، اقاجانت بيرونه عمارت منتظرته.همه تو حياط جمع شدن.خانوم بزرگم بود، رفتم جلو به زور دستشو بوسيدم،بغلم كرد و گفت از من حلال كن،اين كار به نفع خودته، هركسي بايد همونجايي باشه كه لياقتشو داره... همه برام اشك ميريختن، يكي يكي باهاشون خداحافظي كردم، وقتي رسيدم به ثريا و عطيه به هق هق افتادم،به زور از هم جدا شديم و بالاخره من از عمارت خارج شدم.. اقاجان و خانوم جانم پشت در عمارت گريه ميكردن، خانوم جانم ميگفت غصه نخور دخترم اينجوري براي همه بهتره... راه افتاديم سمت شهر و خونه ي جديد.. اما وقتي رسيديم فهميديم خانوم بزرگ دروغ گفته بود، خونه اي كه برامون گرفته بود تو يه روستاي كوچيك و دورافتاده ي اون شهر بود، جايي كه عقل جن هم نميرسيد همچين روستايي وجود داشته باشه.....
همه ي اميدم اين بود كه ارباب بالاخره تو اون شهر منو پيدا ميكنه اما با ديدنه اون روستا فهميدم كه خانوم بزرگ حسابي محكم كاري كرده و هيچ اميدي نيست..رسيديم و مستقر شديم.. روزهاي كسالت باري رو ميگذروندم.. بعد از يك هفته اقاجانم تو خونه طاقت نياورد و رفت تو روستا يه چرخي زد و وقتي برگشت گفت يه زمين اجاره كردم،نصفش گندم و نصفش باغِ..خيلي خوشحال شديم.. منو خانوم جانم به باغچه ي بزرگي كه توي حياطمون بود رسيديمو توش كلي گل و سبزي و صيفيجات كاشتيم.. روزهامون يكي پس از ديگري طي ميشد و من هرروز دلتنگتر و بيقرارتر از ديروز بودم تا اينكه سرماه يه اقايي از طرف خانوم بزرگ اومد يكم پول و سكه بهمون داد و وقتي داشت ميرفت تا دم در باهاش رفتم و گفتم چه خبر از عمارت؟ گفت ارباب وقتي ديد شما نيستي عصباني شد و در به در دنبال شما ميگرده..خانوم بزرگ بهش گفت شما خودت فرار كردي اما ارباب باور نكرد، تورو خدا اينارو از من نشنيده بگير، خانوم بزرگ اگه بفهمه منو زنده نميذاره...يكسال گذشت، تو اين يكسال هروقت بهادر(همون ادم خانوم بزرگ) برامون خرجي مياورد، بهم از عمارت گزارش ميداد، ارباب همچنان دنبال من بود، خانوم بزرگ خيلي اصرار داشت ارباب ازدواج كنه اما قبول نميكرد.منم كه همدمم فقط يه قاب عكس بود..يه روز از طرف خانِ روستا دعوت شديم براي به دنيا اومدنه اولين نوه ي پسريشون..وقتي اونجا بودم يه خانومي منو از خانوم جانم خواستگاري كرد..خانوم جانم خيلي خوشحال شد و بدون اينكه چيزي به من بگه باهاشون قرار گذاشت كه بيان خونمون..فردا عصر اون خانوم با دوتا خانوم ديگه و پسرش اومدن خونمون،من وقتي فهميدم ماجرا چيه خيلي عصباني شدم، يه خانوم كه بعدا فهميدم خاله ي پسره بود،قيافه ي منو كه ديد بهم گفت: چته دخترجان؟ نيامديم كه تورو براي بردگي ببريم!نكنه ارث باباتو از ما طلب داري؟ خانوم جانم شوكه شد،بهشون گفت شما هنوز هيچي نشده دختر منو سياست ميكني واي بحال روزيكه عروستون بشه، پاشيد از خونه ي من بريد بيرون..بعد از اينكه رفتن خانوم جانمو بغل كردمو گفتم: شما كه ميدوني من دلم گيره خانوم جان، شما رو بخدا ديگه اجازه ندين كسي بياد خواستگاريم.گفت دخترم منم مادرم ارزومه تورو تو رخت عروسي ببينم، تا كي ميخواي به پاي اين عشق پوچ بسوزي؟گفتم تا وقتي كه بهادر خبر بياره ارباب عروسي كرده..اونوقت با هركسي كه شما بگي ازدواج ميكنم..
@kadbanoiranii
براي ثريا از شرط خانوم بزرگ گفتم، خيلي ناراحت شد اما خب اون بنده خدا هم نميتونست كاري از پيش ببره... دو روز مهلتم تموم شده بود، خانوم بزرگ صدام كرد.. گفت تصميمتو گرفتي؟ گفتم بله خانوم جان، از اينجا ميرم. گفت خوبه خوشم اومد دختر عاقلي هستي،من الان يكيو ميفرستم خونتون به پدر و مادرت خبر بده كه لوازمشونو جمع كنن،خونه اي كه براتون گرفتم وسيله ي زندگي هم داره، خونه خودتون و زميناتون اينجا بمونن تا چندسال ديگه كه ازدواج كني و برگردي... حالا هم برو لوازمتو جمع كن كه صبح راهي بشين..بدون هيچ حرف و پراز بغض برگشتم پايين. چيزي واسه جمع كردن نداشتم،سه چهارتا تيكه لباس بود كه توي پارچه بستم.. ثريا و عطيه اومدن تو اتاق، عطيه گفت واقعا ميخواي بري؟ گفتم مگه چاره ي ديگه هم دارم؟ بمونم كه اقاجان و خانوم جانمو اتيش بزنه يا اواره كنه؟ نميتونم بخاطر عشق خودم اونارو قرباني كنم.. من اگه زن اربابم ميشدم خانوم بزرگ زندگي رو به كامم جهنم ميكرد.. همون بهتر كه برم.. سه تايي همديگرو بغل كرديم و اشك ريختيم..اونروز غروب به بهانه ي گردگيري رفتم تو اتاق ارباب..لباساشو بو كردم و زار زدم.. دلم براش تنگ شده بود.. گفتم خدايا اين چه عشقيه كه نميتونم ازش دل بكنم؟ چرا منو اينجور اسيرش كردي؟ چشمم افتاد به يه قاب عكس، زودي گرفتمش زير دامنم قايمش كردم.. ميخواستم با خودم ببرمش تا وقتي دلتنگش ميشم به عكسش نگاه كنم.. اون شب تا صبح با ثريا و عطيه بيدار بوديم و حرف زديم، از خاطراتمون،خرابكاريهامون، نقشه كشيدنامون و.... حرف زديم.. خنديديم و اشك ريختيم..صبح با صداي اكبر از اتاق رفتم بيرون،بهم گفت دخترجان وقتِ رفتنه، اقاجانت بيرونه عمارت منتظرته.همه تو حياط جمع شدن.خانوم بزرگم بود، رفتم جلو به زور دستشو بوسيدم،بغلم كرد و گفت از من حلال كن،اين كار به نفع خودته، هركسي بايد همونجايي باشه كه لياقتشو داره... همه برام اشك ميريختن، يكي يكي باهاشون خداحافظي كردم، وقتي رسيدم به ثريا و عطيه به هق هق افتادم،به زور از هم جدا شديم و بالاخره من از عمارت خارج شدم.. اقاجان و خانوم جانم پشت در عمارت گريه ميكردن، خانوم جانم ميگفت غصه نخور دخترم اينجوري براي همه بهتره... راه افتاديم سمت شهر و خونه ي جديد.. اما وقتي رسيديم فهميديم خانوم بزرگ دروغ گفته بود، خونه اي كه برامون گرفته بود تو يه روستاي كوچيك و دورافتاده ي اون شهر بود، جايي كه عقل جن هم نميرسيد همچين روستايي وجود داشته باشه.....
همه ي اميدم اين بود كه ارباب بالاخره تو اون شهر منو پيدا ميكنه اما با ديدنه اون روستا فهميدم كه خانوم بزرگ حسابي محكم كاري كرده و هيچ اميدي نيست..رسيديم و مستقر شديم.. روزهاي كسالت باري رو ميگذروندم.. بعد از يك هفته اقاجانم تو خونه طاقت نياورد و رفت تو روستا يه چرخي زد و وقتي برگشت گفت يه زمين اجاره كردم،نصفش گندم و نصفش باغِ..خيلي خوشحال شديم.. منو خانوم جانم به باغچه ي بزرگي كه توي حياطمون بود رسيديمو توش كلي گل و سبزي و صيفيجات كاشتيم.. روزهامون يكي پس از ديگري طي ميشد و من هرروز دلتنگتر و بيقرارتر از ديروز بودم تا اينكه سرماه يه اقايي از طرف خانوم بزرگ اومد يكم پول و سكه بهمون داد و وقتي داشت ميرفت تا دم در باهاش رفتم و گفتم چه خبر از عمارت؟ گفت ارباب وقتي ديد شما نيستي عصباني شد و در به در دنبال شما ميگرده..خانوم بزرگ بهش گفت شما خودت فرار كردي اما ارباب باور نكرد، تورو خدا اينارو از من نشنيده بگير، خانوم بزرگ اگه بفهمه منو زنده نميذاره...يكسال گذشت، تو اين يكسال هروقت بهادر(همون ادم خانوم بزرگ) برامون خرجي مياورد، بهم از عمارت گزارش ميداد، ارباب همچنان دنبال من بود، خانوم بزرگ خيلي اصرار داشت ارباب ازدواج كنه اما قبول نميكرد.منم كه همدمم فقط يه قاب عكس بود..يه روز از طرف خانِ روستا دعوت شديم براي به دنيا اومدنه اولين نوه ي پسريشون..وقتي اونجا بودم يه خانومي منو از خانوم جانم خواستگاري كرد..خانوم جانم خيلي خوشحال شد و بدون اينكه چيزي به من بگه باهاشون قرار گذاشت كه بيان خونمون..فردا عصر اون خانوم با دوتا خانوم ديگه و پسرش اومدن خونمون،من وقتي فهميدم ماجرا چيه خيلي عصباني شدم، يه خانوم كه بعدا فهميدم خاله ي پسره بود،قيافه ي منو كه ديد بهم گفت: چته دخترجان؟ نيامديم كه تورو براي بردگي ببريم!نكنه ارث باباتو از ما طلب داري؟ خانوم جانم شوكه شد،بهشون گفت شما هنوز هيچي نشده دختر منو سياست ميكني واي بحال روزيكه عروستون بشه، پاشيد از خونه ي من بريد بيرون..بعد از اينكه رفتن خانوم جانمو بغل كردمو گفتم: شما كه ميدوني من دلم گيره خانوم جان، شما رو بخدا ديگه اجازه ندين كسي بياد خواستگاريم.گفت دخترم منم مادرم ارزومه تورو تو رخت عروسي ببينم، تا كي ميخواي به پاي اين عشق پوچ بسوزي؟گفتم تا وقتي كه بهادر خبر بياره ارباب عروسي كرده..اونوقت با هركسي كه شما بگي ازدواج ميكنم..
@kadbanoiranii
حال دلم
قشنگه
#باتو خوشحال دلم
آهنگ پیشنهادی شامگاهی
❤️❤️
@kadbanoiranii
آهنگ پیشنهادی شامگاهی
❤️❤️
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الهـی
یـاورمان بـاش✨
تامحتاج روزگار نباشیم✨
همدممان باش ✨
تا که تنهای روزگـار نباشیم✨
کنارمان بمان
تا که بی کس روزگار نباشیم✨
وخدایمان باش
تا بنده این روزگار نباشیم✨
شبتون بخیر
آرامش شب نصیبتون✨
@kadbanoiranii
یـاورمان بـاش✨
تامحتاج روزگار نباشیم✨
همدممان باش ✨
تا که تنهای روزگـار نباشیم✨
کنارمان بمان
تا که بی کس روزگار نباشیم✨
وخدایمان باش
تا بنده این روزگار نباشیم✨
شبتون بخیر
آرامش شب نصیبتون✨
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌸🍃
❤️ الهی به امید تو ❤️
🍃🌸همین ڪه روزمون با نام
💖تو آغاز میشود
همین ڪه خدایم هستے کافیست
@kadbanoiranii
❤️ الهی به امید تو ❤️
🍃🌸همین ڪه روزمون با نام
💖تو آغاز میشود
همین ڪه خدایم هستے کافیست
@kadbanoiranii
Hale Khoob @MuSic1Online
Reza Sadeghi @MuSic1Online
♬ نـام موزیـک : #حال خوب
❣️بـا صـدای : #رضا صادقی
شاد باش و شادی ات را باب ڪن
اخم را در چھــره ها ڪمیاب ڪن
آنقــدر با مردمان خوش باش ڪہ
غصہ را در ذهنِ مردم خواب ڪن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
❣️بـا صـدای : #رضا صادقی
شاد باش و شادی ات را باب ڪن
اخم را در چھــره ها ڪمیاب ڪن
آنقــدر با مردمان خوش باش ڪہ
غصہ را در ذهنِ مردم خواب ڪن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#پنه_آلفردو
مواد لازم:
ماکارونی پنه: ۴۵۰ گرم
سینه مرغ: ۵۰۰ گرم
قارچ: ۴۰۰ گرم
شیر: ۲.۵ پیمانه
پنیرپارمزان: ۱۰۰ گرم
خامه: ۲۰۰ میلی لیتر
آرد: ۱ قاشق غذاخوری
جعفری تازه: ۴ قاشق غذاخوری
کره: ۵۰ گرم
سیر: ۴ حبه
عصاره مرغ: ۲ عدد
نمک، فلفل سیاه، پودرسیر، آویشن و آبلیمو: به مقدار لازم
طرز تهیه:
سیر را رنده می کنیم.
سینه مرغ را بصورت نگینی کوچک ریز می کنیم.
سیر را با نصف کره و مقداری روغن تفت داده بعد از کمی سبک شدن سینه مرغ را به همراه نمک و فلفل اضافه می کنیم و تفت می دهیم، بعد از تغییر رنگ سینه مرغ، قارچ و کمی آبلیمو ریخته تا تمام مواد با هم بپزند.
ماکارونی را داخل آب جوش می پزیم و بعد آبکش می کنیم.
برای تهیه سس، آرد را با مقداری روغن و کره باقیمانده تفت داده، شیر را اضافه می کنیم و تند هم می زنیم، پس از جوش آمدن و غلیظ شدن، خامه، پنیرپارمزان، پودرسیر، عصاره مرغ و آویشن را ریخته و هم می زنیم، شعله را خاموش کرده نصف جعفری تازه را اضافه کرده و مخلوط می کنیم.
به سینه مرغ و قارچ پخته شده، ماکارونی و سس را اضافه می کنیم و کاملا مخلوط می کنیم.
موقع سرو می توانید غذای خود را با پنیرپارمزان، جعفری تازه، گوجه گیلاسی و فلفل دلمه ای تزئین کنید.
نوش جان 😄😍
نکات:
سینه مرغ را بصورت نواری نازک هم می توانید ریز کنید.
ماکارونی را داخل آب جوش با مقداری نمک و روغن بپزید حتی بیشتر از زمانی که روی بسته نوشته شده، چون در این روش ماکارونی را دم نمی کنیم.
آرد در حدی تفت بدید که بوی خامی آن گرفته بشه و تغییر رنگ نده.
شیر کم کم به آرد اضافه کرده و تند تند هم بزنید تا آرد گلوله نشه.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
مواد لازم:
ماکارونی پنه: ۴۵۰ گرم
سینه مرغ: ۵۰۰ گرم
قارچ: ۴۰۰ گرم
شیر: ۲.۵ پیمانه
پنیرپارمزان: ۱۰۰ گرم
خامه: ۲۰۰ میلی لیتر
آرد: ۱ قاشق غذاخوری
جعفری تازه: ۴ قاشق غذاخوری
کره: ۵۰ گرم
سیر: ۴ حبه
عصاره مرغ: ۲ عدد
نمک، فلفل سیاه، پودرسیر، آویشن و آبلیمو: به مقدار لازم
طرز تهیه:
سیر را رنده می کنیم.
سینه مرغ را بصورت نگینی کوچک ریز می کنیم.
سیر را با نصف کره و مقداری روغن تفت داده بعد از کمی سبک شدن سینه مرغ را به همراه نمک و فلفل اضافه می کنیم و تفت می دهیم، بعد از تغییر رنگ سینه مرغ، قارچ و کمی آبلیمو ریخته تا تمام مواد با هم بپزند.
ماکارونی را داخل آب جوش می پزیم و بعد آبکش می کنیم.
برای تهیه سس، آرد را با مقداری روغن و کره باقیمانده تفت داده، شیر را اضافه می کنیم و تند هم می زنیم، پس از جوش آمدن و غلیظ شدن، خامه، پنیرپارمزان، پودرسیر، عصاره مرغ و آویشن را ریخته و هم می زنیم، شعله را خاموش کرده نصف جعفری تازه را اضافه کرده و مخلوط می کنیم.
به سینه مرغ و قارچ پخته شده، ماکارونی و سس را اضافه می کنیم و کاملا مخلوط می کنیم.
موقع سرو می توانید غذای خود را با پنیرپارمزان، جعفری تازه، گوجه گیلاسی و فلفل دلمه ای تزئین کنید.
نوش جان 😄😍
نکات:
سینه مرغ را بصورت نواری نازک هم می توانید ریز کنید.
ماکارونی را داخل آب جوش با مقداری نمک و روغن بپزید حتی بیشتر از زمانی که روی بسته نوشته شده، چون در این روش ماکارونی را دم نمی کنیم.
آرد در حدی تفت بدید که بوی خامی آن گرفته بشه و تغییر رنگ نده.
شیر کم کم به آرد اضافه کرده و تند تند هم بزنید تا آرد گلوله نشه.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پنه_آلفردو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#پنه_آلفردو
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#مانتی_سیب زمینی
حدودا برای ۸ عدد
گوشت چرخ کرده ۱۰۰ گرم
سیب زمینی ۵ تا ۶ عدد
پیاز ۱ عدد
فلفل دلمه نصف عدد
نمک و فلفل و زردچوبه به میزان لازم
رب گوجه ۱ ق غ
کره هم در صورت تمایل 1 ق غ
پنیر پیتزا اختیاری مقداری
سیب زمینی رو آبپز کردم و بعد پوستش رو کندم ، رنده ریز کردم و بهش نمک و کمی کره اضافه کردم . میتونین به جای کره روغن اضافه کنین .
پیاز رو نگینی کردم و تفت دادم و گوشت رو اضافه کردم و کمی تفت دادم . فلفل دلمه رو هم نگینی کردم و ریختم داخلش . بعد نمک و زردچوبه و رب ریختم .یه کمی که تفت خرد خاموش کردم .
از سیب زمینی به اندازه یه نارنگی برداشتم و توی دستم گرد کردم و توسط یه استکان وسطش رو گود کردم تا به شکل کاسه در بیاد . بعد از مواد گوشتی داخل کاسه ریختم . تا همین جا کار تمومه .
من یه کوچولو روی هر کدومشون پنیر پیتزا ریختم و گذاشتم تو فر فقط گریل رو روشن کردم آب بشه پنیر .
بدون پنیر پیتزا هم میشه کاملا اختیاریه و می تونین همین طور سرو کنین و یا کمی سس بریزین .
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
حدودا برای ۸ عدد
گوشت چرخ کرده ۱۰۰ گرم
سیب زمینی ۵ تا ۶ عدد
پیاز ۱ عدد
فلفل دلمه نصف عدد
نمک و فلفل و زردچوبه به میزان لازم
رب گوجه ۱ ق غ
کره هم در صورت تمایل 1 ق غ
پنیر پیتزا اختیاری مقداری
سیب زمینی رو آبپز کردم و بعد پوستش رو کندم ، رنده ریز کردم و بهش نمک و کمی کره اضافه کردم . میتونین به جای کره روغن اضافه کنین .
پیاز رو نگینی کردم و تفت دادم و گوشت رو اضافه کردم و کمی تفت دادم . فلفل دلمه رو هم نگینی کردم و ریختم داخلش . بعد نمک و زردچوبه و رب ریختم .یه کمی که تفت خرد خاموش کردم .
از سیب زمینی به اندازه یه نارنگی برداشتم و توی دستم گرد کردم و توسط یه استکان وسطش رو گود کردم تا به شکل کاسه در بیاد . بعد از مواد گوشتی داخل کاسه ریختم . تا همین جا کار تمومه .
من یه کوچولو روی هر کدومشون پنیر پیتزا ریختم و گذاشتم تو فر فقط گریل رو روشن کردم آب بشه پنیر .
بدون پنیر پیتزا هم میشه کاملا اختیاریه و می تونین همین طور سرو کنین و یا کمی سس بریزین .
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#مانتی سیب زمینی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#مانتی سیب زمینی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کتلت_بادمجان
اگر بادمجان دوست دارید قطعنا از این کتلت خوشتون میاد طعمی متفاوت 😋
طرز تهیه
بادمجان را مثل فیلم برش بزنید با یه پیاز متوسط با پوست نصف کنید ودر فر داغ 200درجه بزارید بمدت یک ونیم تا دوساعت تا پخته بشه وروی بادمجون طلایی بشه میتونید هردو را روی گاز دودی کتید بعد گوشت بادمجان را جدا کنید وپوست پیاز را بگیرید وتوی غذا ساز خوب پوره کنید اگر غذا ساز ندارید با گوشت کوب خوب بکوبید نباید چیزی بصورت تکه ای بعد کوبیدن باقی بمونه کاملا پوره باشه
بعد با دوقاشق جعفری ریز خرد شده وپوره یه حبه سیر و نصف لیوان پنیر پیتزا بیشتر هم می شه بریزید خوشمزه تر می شه با سه قاشق ارد سفید یا گندم فرقی نداره با یه تخم مرغ نمک وفلفل سیاه خوب مخلوط کنید ومثل کتلت توی روغن داغ سرخ کنید
نکته قابل توجه........... این کتلت بخاطر وجود بادمجان بافتی نرم داره تا یکطرف اون که خوب سرخ شد بعد برگردونید واینکه واسه سرو حتما باید سرد بشه هم سفت تر می شه هم خوشمزه تر پس به نکته توجه بفرمایید
نکته مهم ..... جعفری شما باید کاملا خشک باشه بعد ریز خردکنید واگر کتلت فرم نگرفت واستون کمی ارد اضافه کنید
@kadbanoiranii
اگر بادمجان دوست دارید قطعنا از این کتلت خوشتون میاد طعمی متفاوت 😋
طرز تهیه
بادمجان را مثل فیلم برش بزنید با یه پیاز متوسط با پوست نصف کنید ودر فر داغ 200درجه بزارید بمدت یک ونیم تا دوساعت تا پخته بشه وروی بادمجون طلایی بشه میتونید هردو را روی گاز دودی کتید بعد گوشت بادمجان را جدا کنید وپوست پیاز را بگیرید وتوی غذا ساز خوب پوره کنید اگر غذا ساز ندارید با گوشت کوب خوب بکوبید نباید چیزی بصورت تکه ای بعد کوبیدن باقی بمونه کاملا پوره باشه
بعد با دوقاشق جعفری ریز خرد شده وپوره یه حبه سیر و نصف لیوان پنیر پیتزا بیشتر هم می شه بریزید خوشمزه تر می شه با سه قاشق ارد سفید یا گندم فرقی نداره با یه تخم مرغ نمک وفلفل سیاه خوب مخلوط کنید ومثل کتلت توی روغن داغ سرخ کنید
نکته قابل توجه........... این کتلت بخاطر وجود بادمجان بافتی نرم داره تا یکطرف اون که خوب سرخ شد بعد برگردونید واینکه واسه سرو حتما باید سرد بشه هم سفت تر می شه هم خوشمزه تر پس به نکته توجه بفرمایید
نکته مهم ..... جعفری شما باید کاملا خشک باشه بعد ریز خردکنید واگر کتلت فرم نگرفت واستون کمی ارد اضافه کنید
@kadbanoiranii
#قرمزه_نخودچی
یا قیمه ریزه
این غذا ،غذای اصیل اصفهانیه و به این صورت درست میشه
مواد لازم
🔹گوشت چرخ کرده ۳۰۰ گرم
🔹آرد نخودچی نیم پیمانه
🔹نعناع خشک ۲ قاشق غذاخوری
🔹پیازمتوسط رنده شده ۱ عدد
🔹پیاز خرد شده ۱ عدد
🔹رب گوجه فرنگی ۳ قاشق غذاخوری
🔹زردچوبه یک قاشق مرباخوری
🔹نمکو فلفل به میزان لازم
.
طرز تهیه
درظرفی گوشت چرخکرده آردنخودچی پیازرنده شده زردچوبه،نمک و فلفل و یک قاشق غذاخوری نعنا را اضافه کنید و خوب ورز بدید تا وقتی که به دست نچسبه برای اینکار توی دستوراین غذا درحدنصف استکان آب هممیتونید به موادتون اضافه کنید ..نیمساعت اگرزمانبدیدو موادتونروبزارید تو یخچال خیلی بهتره.بعداز این مدت ازموادگوشتی به اندازه گردو برداشته و گرد کنیدو درظرفی بزارید.حالا یکعددپیازرو در ظرفی خردکرده و سرخ کنیدتا سبکبشه پیازتون سپس بهش رب گوجه،زردچوبه،نمک،فلفل و بقیه نعنا رو اضافه کنیدوتفت بدیدو درحدود پنج پیمانه آب اضافه کنیدوبزارید تا به جوش بیاد وقتی جوش اومد قرمزه های آماده شده رو داخل آب بزارید
@kadbanoiranii
یا قیمه ریزه
این غذا ،غذای اصیل اصفهانیه و به این صورت درست میشه
مواد لازم
🔹گوشت چرخ کرده ۳۰۰ گرم
🔹آرد نخودچی نیم پیمانه
🔹نعناع خشک ۲ قاشق غذاخوری
🔹پیازمتوسط رنده شده ۱ عدد
🔹پیاز خرد شده ۱ عدد
🔹رب گوجه فرنگی ۳ قاشق غذاخوری
🔹زردچوبه یک قاشق مرباخوری
🔹نمکو فلفل به میزان لازم
.
طرز تهیه
درظرفی گوشت چرخکرده آردنخودچی پیازرنده شده زردچوبه،نمک و فلفل و یک قاشق غذاخوری نعنا را اضافه کنید و خوب ورز بدید تا وقتی که به دست نچسبه برای اینکار توی دستوراین غذا درحدنصف استکان آب هممیتونید به موادتون اضافه کنید ..نیمساعت اگرزمانبدیدو موادتونروبزارید تو یخچال خیلی بهتره.بعداز این مدت ازموادگوشتی به اندازه گردو برداشته و گرد کنیدو درظرفی بزارید.حالا یکعددپیازرو در ظرفی خردکرده و سرخ کنیدتا سبکبشه پیازتون سپس بهش رب گوجه،زردچوبه،نمک،فلفل و بقیه نعنا رو اضافه کنیدوتفت بدیدو درحدود پنج پیمانه آب اضافه کنیدوبزارید تا به جوش بیاد وقتی جوش اومد قرمزه های آماده شده رو داخل آب بزارید
@kadbanoiranii
#شامی_لپه
گوشت چرخکرده : ۳۰۰ گرم
لپه پخته شده: یک لیوان(دسته دار فرانسوی)
سیب زمینی آبپز : متوسط ۲ عدد
پیاز متوسط : ۱ عدد
سبزی معطر ۲ قاشق غذاخوری(من جعفری، پیازچه و تره ریختم)
تخم مرغ : ۲ عدد
آرد : ۱ قاشق غذاخوری
نمک، زردچوبه، فلفل قرمز و پودر سیر بمیزان لازم
لپه رو بیست و چهار ساعت خیس داده چند بار آبش رو عوض کنید لپه و سیب زمینی را بزارید تا بپزه.بعد لپه را توی میکسر میکس کنید سیب زمینی و پیاز را رنده کنید حالا در کاسه ای گوشت چرخکرده، لپه میکس شده و سیب زمینی و پیاز رنده شده،تخم مرغها،آرد،نمک و ادویه ها را همه با هم اضافه کرده و با دست خوب ورز بدین تا مواد مخلوط و چسبناک بشن یکساعت در یخچال استراحت بدین و بعد داخل تابه روغن ریخته وقتی داغ شد از مواد به اندازه یه گردو بردارید و کف دست کمی پهن و گرد کنید و داخل روغن سرخ کنید.
هویجها رو با رنده دالبری کردم ده دقیقه آبپز کردم بعد داخل روغن سرخشون کردم.
با این مقدار بیست تا شامی درست شد.
میتونید از مواد به اندازه یک گردو بردارین و وسطش رو با انگشت سوراخ کنید و به شامی هاتون شکل بدین.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
@kadbanoiranii
گوشت چرخکرده : ۳۰۰ گرم
لپه پخته شده: یک لیوان(دسته دار فرانسوی)
سیب زمینی آبپز : متوسط ۲ عدد
پیاز متوسط : ۱ عدد
سبزی معطر ۲ قاشق غذاخوری(من جعفری، پیازچه و تره ریختم)
تخم مرغ : ۲ عدد
آرد : ۱ قاشق غذاخوری
نمک، زردچوبه، فلفل قرمز و پودر سیر بمیزان لازم
لپه رو بیست و چهار ساعت خیس داده چند بار آبش رو عوض کنید لپه و سیب زمینی را بزارید تا بپزه.بعد لپه را توی میکسر میکس کنید سیب زمینی و پیاز را رنده کنید حالا در کاسه ای گوشت چرخکرده، لپه میکس شده و سیب زمینی و پیاز رنده شده،تخم مرغها،آرد،نمک و ادویه ها را همه با هم اضافه کرده و با دست خوب ورز بدین تا مواد مخلوط و چسبناک بشن یکساعت در یخچال استراحت بدین و بعد داخل تابه روغن ریخته وقتی داغ شد از مواد به اندازه یه گردو بردارید و کف دست کمی پهن و گرد کنید و داخل روغن سرخ کنید.
هویجها رو با رنده دالبری کردم ده دقیقه آبپز کردم بعد داخل روغن سرخشون کردم.
با این مقدار بیست تا شامی درست شد.
میتونید از مواد به اندازه یک گردو بردارین و وسطش رو با انگشت سوراخ کنید و به شامی هاتون شکل بدین.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سوپ_گوشت
ابتدا نیم کیلو گوشت چرخ کرده و پیاز رنده شده و پیازچه ریز شده و تخم مرغ و با هم مخلوط کرده و کامل ورز می دهیم بصورت توپ های کوچک در می آوریم.
پیاز ریز شده را تفت داده سیب زمینی نگینی رو اضافه و تفت می دهیم حال توپ ها را اضافه کرده و آب می ریزیم حدود بیست تا چهل دقیقه سر قابلمه را بگذارید تا بجوشد بعد سیر کوبیده شده و رشته خانگی را اضافه می کنیم تا رشته ها پخته بشه و حالت لعاب دار به سوپ بده و در آخر موقع سرو پیازچه اضافه می کنیم.
پ.ن: بجای رشته خانگی از نودل یا رشته فرنگی می توانید استفاده کنید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
ابتدا نیم کیلو گوشت چرخ کرده و پیاز رنده شده و پیازچه ریز شده و تخم مرغ و با هم مخلوط کرده و کامل ورز می دهیم بصورت توپ های کوچک در می آوریم.
پیاز ریز شده را تفت داده سیب زمینی نگینی رو اضافه و تفت می دهیم حال توپ ها را اضافه کرده و آب می ریزیم حدود بیست تا چهل دقیقه سر قابلمه را بگذارید تا بجوشد بعد سیر کوبیده شده و رشته خانگی را اضافه می کنیم تا رشته ها پخته بشه و حالت لعاب دار به سوپ بده و در آخر موقع سرو پیازچه اضافه می کنیم.
پ.ن: بجای رشته خانگی از نودل یا رشته فرنگی می توانید استفاده کنید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#دسر_صورتی
شیر ۳/۵ لیوان
شکر ۴ ق غ
ایرمیک (آرد_سمولینا) ۸ ق غ
پودر ژلاتین ۱/۵
آب سرد نصف لیوان
یک پاکت پودینگ توت فرنگی
خامه ۱۰۰ گرم
یک ق غ کره
یک ق چ وانیل
ابتدا پودر ژلاتین را با آب سرد مخلوط کرده و روی بخار کتری میذاریم تا بنماری بشه بعد اینکه شفاف شد از روی حرارت بر میذاریم کنار میذاریم تا سرد بشه
شیر رو داخل قابلمه ریخته ایرمیک، پودینگ، شکر رو هم داخل شیر ریخته خوب هم میزنیم تا یکدست بشه بعد روی حرارت ملایم میذاریم مدام هم میزنیم تا ته نگیره و عین فرنی بشه و بعد کره و وانیل را اضافه کرده خوب مخلوط میکنیم و از روی حرارت بر میداریم و داخل ظرف دیگه ای میریزیم وروش سلیفون می کشیم تا وقتی کمی سرد بشه بعد ژلاتین بنماری شده وخامه رو اضافه کرده با همزن برقی زده تا یکدست بشه وداخل قالب مورد نظر ریخته و داخل یخچال ۴_۵ ساعت میذاریم تا خودشو بگیره حالا آماده سرو هست.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
شیر ۳/۵ لیوان
شکر ۴ ق غ
ایرمیک (آرد_سمولینا) ۸ ق غ
پودر ژلاتین ۱/۵
آب سرد نصف لیوان
یک پاکت پودینگ توت فرنگی
خامه ۱۰۰ گرم
یک ق غ کره
یک ق چ وانیل
ابتدا پودر ژلاتین را با آب سرد مخلوط کرده و روی بخار کتری میذاریم تا بنماری بشه بعد اینکه شفاف شد از روی حرارت بر میذاریم کنار میذاریم تا سرد بشه
شیر رو داخل قابلمه ریخته ایرمیک، پودینگ، شکر رو هم داخل شیر ریخته خوب هم میزنیم تا یکدست بشه بعد روی حرارت ملایم میذاریم مدام هم میزنیم تا ته نگیره و عین فرنی بشه و بعد کره و وانیل را اضافه کرده خوب مخلوط میکنیم و از روی حرارت بر میداریم و داخل ظرف دیگه ای میریزیم وروش سلیفون می کشیم تا وقتی کمی سرد بشه بعد ژلاتین بنماری شده وخامه رو اضافه کرده با همزن برقی زده تا یکدست بشه وداخل قالب مورد نظر ریخته و داخل یخچال ۴_۵ ساعت میذاریم تا خودشو بگیره حالا آماده سرو هست.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#کوکو_اسپاگتی_با_کالباس_گوشت
▢3 عدد تخم مرغ
▢3 پیمانه اسپاگتی پخته
▢2 قاشق سوپخوری پنیر پارمسان رنده شده
▢⅓ پیمانه کالباس گوشت خردشده
▢¼ پیمانه جعفری خردشده
▢به مقدار لازم نمک و فلفل
توی یک ظرف مناسب تخممرغها رو بریزید و خوب هم بزنید. مقداری نمک و فلفل هم اضافه کنید و به هم زدن ادامه بدید، اسپاگتی پخته رو داخل کاسه بریزید و با کمک دست اون رو کامل به تخممرغ آغشته کنید. کالباس خردشده و نصف جعفری خردشده رو هم بریزید و به هم زدن مواد ادامه بدید تا مایه کوکوی شما آماده بشه.
تابه نچسب رو روی حرارت قرار بدید تا داغ بشه. نصف پنیر رو داخل تابه بریزید و صبر کنید تا پنیر یکم آب بشه و بعد مخلوط اسپاگتی رو داخل تابه بریزید.
وقتی مخلوط کمی خودش رو گرفت، کوکو رو از تابه خارج کنید و بقیه پنیر رو داخل تابه بریزید و صبر کنید تا آب بشه. حالا کوکو رو از اون طرف داخل تابه قرار بدید تا اون طرفش که هنوز نپخته، بپزه. صبر کنید تا کوکو آماده بشه و بعد تابه رو از روی حرارت بردارید.
کوکو که کمی سرد شد، اون رو داخل ظرف موردنظر بریزید و با باقیمانده جعفری تزیین و سرو کنید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
@kadbanoiranii
▢3 عدد تخم مرغ
▢3 پیمانه اسپاگتی پخته
▢2 قاشق سوپخوری پنیر پارمسان رنده شده
▢⅓ پیمانه کالباس گوشت خردشده
▢¼ پیمانه جعفری خردشده
▢به مقدار لازم نمک و فلفل
توی یک ظرف مناسب تخممرغها رو بریزید و خوب هم بزنید. مقداری نمک و فلفل هم اضافه کنید و به هم زدن ادامه بدید، اسپاگتی پخته رو داخل کاسه بریزید و با کمک دست اون رو کامل به تخممرغ آغشته کنید. کالباس خردشده و نصف جعفری خردشده رو هم بریزید و به هم زدن مواد ادامه بدید تا مایه کوکوی شما آماده بشه.
تابه نچسب رو روی حرارت قرار بدید تا داغ بشه. نصف پنیر رو داخل تابه بریزید و صبر کنید تا پنیر یکم آب بشه و بعد مخلوط اسپاگتی رو داخل تابه بریزید.
وقتی مخلوط کمی خودش رو گرفت، کوکو رو از تابه خارج کنید و بقیه پنیر رو داخل تابه بریزید و صبر کنید تا آب بشه. حالا کوکو رو از اون طرف داخل تابه قرار بدید تا اون طرفش که هنوز نپخته، بپزه. صبر کنید تا کوکو آماده بشه و بعد تابه رو از روی حرارت بردارید.
کوکو که کمی سرد شد، اون رو داخل ظرف موردنظر بریزید و با باقیمانده جعفری تزیین و سرو کنید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
@kadbanoiranii
#سس_تاباسکو
تاباسکو اسم تجاری نوعی سس فلفل تنده. سس تاباسکو توی خیلی از کشورها جزو چاشنیهای بسیار معروفه و توی بیشتر خونهها استفاده میشه.
▢2 پیمانه سرکه (سفید)
▢450 گرم فلفل قرمز
▢2 قاشق چای خوری نمک
فلفلهای قرمز رو خوب شسته و سر اونها رو جدا میکنیم.
اون ها رو توی آبکش ریخته تا آب اضافی گرفته بشه و خشک بشند.
فلفلها و سرکه رو توی یه قابلمه متوسط میریزیم و روی حرارت معمولی گذاشته تا کمی بجوشه.
در حین پخت نمک رو هم آروم آروم به فلفل و سرکه اضافه کرده و اون رو آهسته هم میزنیم.
بعد از ۵ دقیقه جوشیدن، حرارت رو خاموش کرده و صبر میکنیم تا مخلوط خوب خنک بشه.
مخلوط رو توی غذاساز ریخته تا به حالت پوره دربیاد.
سس رو توی شیشهای تمیز و خشک ریخته و در یخچال نگهداری میکنیم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
تاباسکو اسم تجاری نوعی سس فلفل تنده. سس تاباسکو توی خیلی از کشورها جزو چاشنیهای بسیار معروفه و توی بیشتر خونهها استفاده میشه.
▢2 پیمانه سرکه (سفید)
▢450 گرم فلفل قرمز
▢2 قاشق چای خوری نمک
فلفلهای قرمز رو خوب شسته و سر اونها رو جدا میکنیم.
اون ها رو توی آبکش ریخته تا آب اضافی گرفته بشه و خشک بشند.
فلفلها و سرکه رو توی یه قابلمه متوسط میریزیم و روی حرارت معمولی گذاشته تا کمی بجوشه.
در حین پخت نمک رو هم آروم آروم به فلفل و سرکه اضافه کرده و اون رو آهسته هم میزنیم.
بعد از ۵ دقیقه جوشیدن، حرارت رو خاموش کرده و صبر میکنیم تا مخلوط خوب خنک بشه.
مخلوط رو توی غذاساز ریخته تا به حالت پوره دربیاد.
سس رو توی شیشهای تمیز و خشک ریخته و در یخچال نگهداری میکنیم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#خوراک_گوشت_چرخکرده
گوشت چرخکرده: 200 گرم
پیاز خردشده: یک شماره کوچک
فلفل دلمهاي: 3برش
ادویه کاری: یک قاشق چایخوری
سیر یا پودرسیر: یک قاشق مرباخوری
سیبزمینی استانبولی خردشده: 3 شماره کوچک
دانه ذرت: 2 قاشق غذاخوری
گوشت چرخکرده را داخل ماهیتابه میریزیم و پیاز رابه ان اضافه می کنیم بعد از تغییر رنگ گوشت نمک، فلفل و ادویهجات رابه ان اضافه میکنیم. و خوب تفت میدهیم. سیبزمینی استانبولی را در آب قرار داده و پخته، سپس سیبزمینی و فلفل دلمهاي رنگی رابه همراه ذرت به گوشت چرخکرده خود اضافه می کنیم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
گوشت چرخکرده: 200 گرم
پیاز خردشده: یک شماره کوچک
فلفل دلمهاي: 3برش
ادویه کاری: یک قاشق چایخوری
سیر یا پودرسیر: یک قاشق مرباخوری
سیبزمینی استانبولی خردشده: 3 شماره کوچک
دانه ذرت: 2 قاشق غذاخوری
گوشت چرخکرده را داخل ماهیتابه میریزیم و پیاز رابه ان اضافه می کنیم بعد از تغییر رنگ گوشت نمک، فلفل و ادویهجات رابه ان اضافه میکنیم. و خوب تفت میدهیم. سیبزمینی استانبولی را در آب قرار داده و پخته، سپس سیبزمینی و فلفل دلمهاي رنگی رابه همراه ذرت به گوشت چرخکرده خود اضافه می کنیم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#_شوید_واویشکا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#_شوید_واویشکا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG