کدبانوی ایرانی🌻🌼😍

#پارت۸۹۴

بی قرار از این سردرگمی به حمام پناه می برم. زیر دوش که قرار می گیرم گویی که چشمانم یک راه فرار برای خالی شدن پیدا کرده باشند، لابلای شرشر آب عقده گشایی می کنند.

دل که سبک می کنم حوله ی تن پوش سفیدم را تن می کنم و حوله ی کوچکی هم دور موهایم می پیچم. چشمانم را در آینه چک می کنم و مطمئن می شوم که اثری از باریدنشان در آن ها نباشد!

به محض بیرون رفتن محمد را تکیه زده به تاج تخت منتظر می بینم. هول شده لبخند سرسری می زنم و نگاه می گیرم. به سمت کمد می روم و مشغول انتخاب کردن لباس می شوم.

صدای تکان خوردنش روی تخت ضربان قلبم را بالا می برد. کشو را می بندم و به محض اینکه قامت راست می کنم.

تنش را پشت تنم حس می کنم. پلک هایم را محکم روی هم می فشارم و با خودم تکرار می کنم که: «آرام باش... محمدم بود... آرام! عادی رفتار کن!»

می خواهم به طرفش بچرخم اما دستانش را از زیر دستانم رد می کند و روی شکمم گره می کند. سرش را بین گردنم فرو می برد و روی ترقوه ام را بوسه می زند.

یک در میان می بوسد و دم عمیق می گیرد. انگار لحظاتی را صرف هضم این لحظه می کرد و دوباره از نو می بوسید.

و من در این فاصله کوتاه هم با نفسی بند آمده انتظار بعدی را می کشم. او با حوصله می بوسد و بوسه هایش مسیری تا لاله ی گوشم را طی می کند.

در سرم هزاران حرف و درد و مرض با هم در کلنجار بودند اما برخورد لب هایش با تنم معجزه وار انقباض عضلاتم را کم می کند. سرم را خالی و دلم را آرام می کند.

و من عاجزانه می خواستم تا صداهای سرم ساکت شوند! پوست گردنم زیر بوسه هایش زنده می شود و آتش می گیرد و من جریان زندگی را در رگ هایم حس می کنم!

-ازم ناراحتی! به روم نمیاری چون از دیدنم خوشحالی...

مکث می کند و من خودم را لعنت می کنم که چقدر حق با اوست! کف دستش را روی تنم بالا می کشد و از یقه ی حوله داخل می برد.

رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii

https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر

218 views20:44