کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
#پارت۷۱۸


-اون که باید ببخشه ماییم! دو ساعته انقدر به جاده خیره شدیم و ماشینا رو شمردیم چشامون چپ شد!


صدایش پر حرص بود و چشمانش از پشت صندلی داشت لیزروار مغز محمد را سوراخ می کرد انقدر که حرص داشت.


با تعجب می گویم:


-وا من چکار تو داشتم عتیقه؟


-تو کار نداشتی. ما تا تکون می خوردیم مهندس می گفت رزا بابا تکون نخور مامان خسته ست بخوابه.


با شنیدن این حرف از زبان مهشید با آن حرص خوابیده در آن لحظه ای چشم هایم گرد می شوند و بعد واقعا نخندیدن سخت ترین کار دنیا می شود!


لبم را می گزم و ریز ریز می خندم. محمد ابدا ناراحت نمی شود و سرخوشانه بازویش را به در تکیه می دهد و پشت سرش را ماساژ می دهد.


رزا بی حال خرسش را بغل گرفته بود و در آغوش مامان لم داده بود. شنیدم که مامان هم به حرف مهشید خندید ولی چون پشت سرم بود، من زیاد به صورتش اشراف نداشتم.


برای عوض شدن حال و هوا رو به محمد گفتم:


-مثلا من کنار تو نشستم تو خوابت نره، نفهمیدم کی بیهوش شدم. دیشب خوابم نبرد خیلی بدخواب شده بودم.


لبخندی می زند و مدام بین من و جاده نگاه می چرخاند. با لحن آرام و پرمهری می گوید:


-خوب کردی خوابیدی الان که رسیدیم سرحال باشی.


آخرش هم یک نیشخند روی لب هایش سبز شد که از آن بوهای خوبی به مشامم نرسید.


رسیدیم چه اتفاق خاصی قرار بود بیفتد که نیاز بود من سرحال باشم؟


-حاج خانوم چی می گفتن؟


حدسم درست بود. هرچه بود مربوط به آن تماس بود. چون تا گفتم لب هایش بیشتر کش آمد.


-چیزی نگفت. می خواست ببینه کی می رسیم.


من که درست نفهمیدم. شانه ای بالا انداختم و دیگر کشش ندادم. سایبان را پایین دادم تا در آینه سر و صورتم را مرتب کنم.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۷۱۹

رژ لبم کمی به هم ریخته شده بود. رژم را بیرون کشیدم و با توجه به تکان های ماشین آرام و با دقت روی لب هایم کشیدم.


هنوز کارم تمام نشده بود که ماشین کمی کج شد و به تعقیب آن صدای بوق ماشینی از کنارمان آمد.


ترسیده به محمد نگاه کردم که اخمو دستش را برای ماشینی که از کنارش داشت سبقت می گرفت تکان داد.


-شهرزاد ببین می تونی به کشتنمون بدی دم آخری! مهندس جلوتو بپا خواهشا!


نیشم از لحن حرصی مهشید کش می آید و وقتی سر می چرخانم و می بینم که سگرمه های محمد بیشتر در هم شده، تازه به منظور حرف مهشید پی می برم و نمی دانم چرا نیشم بیشتر شل می شود! محمد داشته من را می پاییده؟


جوابی به مهشید نمی دهد و معلوم نبود در طول این مدتی که خواب بودم چقدر به مهشید تذکر داده که انقدر به خونش تشنه است.


وقتی به مراقبت هایش فکر می کنم بیشتر و بیشتر دلم برایش ضعف می رود.


مثلا دلم می خواست من به جای او دست در موهای کوتاه پشت سرش ببرم و خستگی را از تنش به در کنم.


یا مثلا به این فکر می کنم که همچون زوج های نوگل دستم را درون دستش فرو ببرم و شک ندارم مهشید خوش را حین حرکت از ماشین به بیرون می اندازد.


و خدا شاهد است که برای جوان مرگ نشدن رفیقم بود که کوتاه آمدم!


-میوه پوست بکنم برات؟


-هیچی دیگه...!

چشم غره ای به طعنه ی مهشید می روم و منتظر به محمد نگاه می کنم که با ذوق واضحی می گوید:


-از دست شما خانوم؟ می تونم نه بگم؟


-بزن کنار بزن کنار!


چنان یهو همه منفجر شدیم که صدا به صدا نمی رسید. مهشید با چنان عجزی این جمله را به زبان آورد انگار که هر آن احتمال داشت بالا بیاورد!


آرام و با درد گفت و بعد پیشانی اش را به پشت صندلی محمد می کوبید.
#پارت۷۲۰


آنقدر خندیدم که اشک در چشم هایم جمع شد. چشم غره ای به خنده هایم رفت و برای ادا در آوردم.


پس از چند دقیقه مقابل باغشان می رسیم و محمد از پشت در بوق می زند و به دقیقه نکشیده که در توسط باغبانشان باز می شود.


از همین جا هم مشخص بود که چند نفری مقابل ویلا ایستاده و منتظرمان بودند.


دود غلیظی از اسپندی که در دستان منیر خانوم بود، در هوا بود و صورت هایشان را محو کرده بود. با استرس نگاهی به محمد می کنم. اما حواسش نیست.


ماشینش را پارک می کند و پیاده می شود. به اجبار پیاده می شوم و نیم نگاهی به طرف بقیه می کنم و بعد می چرخم تا رزا را از ماشین پیاده کنم.


به غیر از منیر خانوم و محدثه و جهانگیر خان دایی و زندایی و پسردایی محمد که در روز جشن عید به من معرفی شده بودند هم حضور داشتند.


دو نفر هم گوسفندی را آماده ی ذبح نگه داشته بودند. انتظار چنین استقبالی را نداشتم و این کمی معذبم می کرد.


بعلاوه اینکه من فکر نمی کردم که مهمان داشته باشند. برای خانواده دایی اش حضور من مامان و مهشید را چگونه می خواستند توجیه کنند؟ قطعا می فهمیدند که چیزی بین ما هست!


پشت گردنم از عرق مرطوب شده و من دست رزا را می گیرم و هم شانه با مامان به سمتشان می رویم.


رزا قدم های مانده تا جهانگیر خان را طاقت نمی آورد و چنان به سمتش می دود که هر آن احتمال زمین خوردنش را می دادم.


حاجی خم شد و با خنده ی عمیقی در آغوشش کشید و بوسیدش.


بهمان خوش آمد گفتند و روبوسی کردیم. گوسفند را قربانی کردند و به داخل رفتیم.


محسن را کنار در ورودی می بینم که ایستاده تا به سمتش برویم و قدمی از قدم بر نمی دارد.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🌹🍃صلوات بر محمد (ص)🍃🌹

الهم صل علی محمد وال محمد

🎊‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عید مبعث پیامبر اکرم صلی علیه و آله مبارک باد🎊



رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
از خدا میخوام
با یه حس خوب
با نوری از جنس امید
با دلی غرق شادی
و با قلبی سرشار از آرامش
امشب بخوابید
تا فردا با کلی انرژی
از خواب بیدار بشید

#شبتون_خوش



@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤️💫به نام دوست
⚪️💫گشاییــم
❤️💫دفتر دل را
⚪️💫به فر عشــق
❤️💫فروزان کنیـم
⚪️💫محفــل را
❤️💫به نام خـدای
⚪️💫حسابگر،حسابساز
❤️💫حسابــرس وحسابــدار
⚪️💫زمین و آســمان

❤️💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🤍💫الـــهــی بــه امــیــد تـــو...
.

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹از حرا آیات رحمن و رحیم آمد پدید
🎊با نخستین حرف،قرآن کریم آمد پدید

🌹صوت”اقرا ء باسم ربک”
🎉می رسد بر گوش جان
🌹یا که از غار “حرا”خلق عظیم آمد پدید

🎉عید مبعث بر شما مبارک🎊🌹🎉

@kadbanoiranii
Bezar Hame Donya Bedoone
Aron Afshar
#آرون افشار

#بزار همه دنیا بدونه

🫧🫧🫧🫧🫧🫧🫧🫧

یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#چیزکیک #سن_سباستیان یا همون #کیک_سوخته

۲۶۵ گرم پنیر خامه ای،
۴۵ گرم شکر،
۲ تخم مرغ+ ۱زرده تخم مرغ
۱۵۰ گرم خامه و ۱۵ گرم نشاسته ذرت

استفاده کنید. بعد از اینکه پنیر خامه ای نرم شد با شکر یکنواخت هم می زنیم سپس زرده تخم مرغ را اضافه می کنیم و یکدست هم می زنیم و تخم مرغ ها را یکی یکی می ریزیم و کاملا هم می زنیم سپس خامه و نشاسته ذرت الک شده را اضافه می کنیم و خوب هم می زنیم و در قالب می ریزیم. و در فر از قبل گرم شده با دمای ۲۱۰ به مدت ۲۵ دقیقه قرار دهید

سایز قالب ۱۵ سانت
از خامه صبحانه میشه استفاده کرد به جاش به شکرتون رو اضافه کنید ۷۰ گرم بازهم بستگی به میزان شیرینی که خودتون دوست دارید متغییر هست


رسانه تبلیغیاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نوشیدنی_گل_داغ


رسانه تبلیغیاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#دسر_کرم_کارامل

رسانه تبلیغیاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#نان_پیتا نان فوق العاده خوش خوراک ، مناسب برای انواع ساندویج ها و خوراک لوبیای مکریکی 😋

عزیزان نکاتی که میگم حنمآااا رعایت کنید تا نونتون دو لایه بشه .

از ابتدا میگم آب خوری آردها با هم فرق داره شاید اندازه ای که میدم کمتر ویا بیشتر آرد لازم باشه
خمیر این نوع نان نباید اصلا چسبنده باشه باید براق وسفت باشه

فرقی نداره از چه آردی استفاده میکنید آرد شیرینی پزی ،آرد گندم،آرد سنگک..
من از آرد شیرینی پزی استفاده کردم
آرد حدود 500 تا 550 گرم
آب یک لیوان سرخالی
پودر خمیر مایه یک قاشق چایخوری
بیکینگ پودر یک هشتم قاشق چایخوری
نمک یک دوم قاشق چایخوری
شکر یک قاشق چایخوری
روغن مایع دو قاشق
یک چهارم لیوان از آب رو جدا کرده آب ولرم باشه دمای آب برای عمل آوری خمیر مایه خیلی مهمه ولرم رو به گرم شکر می ریزیم و خمیر مایه هم بزنید تا حل بشه حدود ده دقیقه بزارید که عمل بیاد من عجله داشته فوری دست بکار شدم😁
آرد، نمک،بیکینگ پودر رو در کاسه ای بریزید مابقی اب و خمیر مایه بریزید
خمیر رو حدود ده دقیقه ورز میدهیم اگر چسبنده بود کمی آرد بپاشید وباز ورز میدهیم تا زمانی که خمیر نسبتا سفت وبدون چسبندگی وبراق ویکدست حاصل بشه .
کاسه رو با نصف قاشق روغن چرب کرده خمیر میزاریم سلفون بکشید روشو بموشونید حدود یکساعت استراحت داده تا حجمش دو برابر بشه.
سپس خمیر رو به تخته کار انتقال میدیم واز خمیر چونه های به اندازه نارنگی کوچک جدا کرده طبق فیلم چونه بگیرید .چونه ها حدود ۷۰ تا ۸۰ گرم باشه خوبه.
خمیر رو تخته کار با وردنه باز کرده به این نکته توجه کنید وردنه زدن باید چرخشی باشه یک طرف وردنه بکشید خمیر رو بلند کرده طرف دیگر روبروی خورد وردنه بزنید تا خمیر به اندازه پیش دستی باز بشه اینجا باید خمیر مواظب باشید خمیر نباید پاره بشه کاغذ روغنی با برس چرب کنید خمیر باز شده روش بزارید با پارچه بپوشونید. حدود ده دقیقه استراحت بدهید این فاصله خیلی مهمه وباعث دو لایه شدن نان میشه تا خمیر استراحت دوم میگذرونه ماهی تابه رو گاز بزاریر تا داغ بشه حدود ده دقیقه شعله متوسط. ماهی تابه که داغ شد طبق فیلم خمیر رو بپزید هر چند ثانیه یکبار زیرور کنید مرحله سوم که برمیگردنی نان داره پف میکنه با کفگیر دستتون به آرومی به حباب فشار بیارید تا نون وسط ماهی تابه مثل توپ جمع بشه این قسمتش خیلی هیجان انگیزه😍 از ماهی تابه خارج کرده نون بعدی نون ها رو مابین پارچه تمیز بزارید تا خشک نشه.

رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_پیتا

رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_پیتا

رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#سوپ_دال_عدس

سلام دوستان گلم . یه سوپ عااالی و خیلی خوشمزه . این روزها که خیلی می چسبه .

این سوپ خیلی راحته .
دال عدس میزان زیادی پروتین ، آهن ، کلسیم ، فسفر داره و سرشار از ویتامین A هستش .

یه گزینه عالی برای شام ، بدون گوشت با مواد راحت و دم دست هستش🙂😋 . خییییلی هم خوشمزه است .

برای ۳ نفر
دال عدس یک پیمانه
هویج متوسط یک عدد
سیب زمینی متوسط یک عدد
پیاز یک عدد
سیر ۲ حبه
نمک و فلفل و زردچوبه به میزان لازم
زیره و زنجبیل و آویشن در صورت تمایل
آب مرغ ۲ لیوان (عصاره مرغ هم میشه استفاده کرد)
آب لیمو به میزان دلخواه

پیاز رو ریز خرد کردم و تفت دادم . سیر رو رنده کردم و اضافه کردم و تفت دادم .هویج رو رنده کردم و ریختم . فلفل و زردچوبه و رب گوجه رو هم اضافه کردم . دال عدس خیس خورده رو هم ریختم .۲ لیوان آب مرغ و ۲ لیوان آب جوش ریختم و درش رو گذاشتم ۲۰ تا ۳۰ دقیقه بمونه .
سیب زمینی رو پوست کندم و رنده کردم و یا می تونید خرد کنید و بعد سیب زمینی رو ریختم و گذاشتم ۴۰ تا ۵۰ دقیقه دیگه هم بمونه و بپزه.
وقتی سوپ آماده شد نمک رو هم اضافه کردم . حواستون باشه اگر عصاره ریختید چون نمک داره نمک رو با احتیاط بریزید . کمی هم آب لیمو ریختم .
داخل کاسه ریختم و گشنیز و زرشک روش ریختم .
می تونید این سوپ رو داخل میکسر بریزید و یا با گوشت کوب فرقی له کنید و پوره کنید .


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مینی_دونات

پاشین دست بکار بشین که آسون ترین و کم هزینه ترین دونات رو آوردم براتون
شما فقط بافتش رو ببینین آخه..😋
بدون فر، بدون همزن، بدون استراحت، دیگه چی میخواین بهتر از این😍

دونات لقمه ای فوری
ماست پر چرب یک لیوان
شکر نصف لیوان
تخم مرغ دو عدد
آرد دو لیوان
بکینگ پودر یک قاشق غذاخوری
وانیل کمی
روغن سرخ کردنی برای سرخ کردنش
طرز تهیه:
ماست و شکر و تخم مرغ رو با همزن دستی هم میزنیم.
در آخر آرد و وانیل و بکینگ پودر رو با هم الک میکنیم و با همزن دستی هم میزنیم و داخل قیف یکبار مصرف میریزیم و سر قیف رو میبریم و داخل روغن سرخ کردنی داغ قیچی میکنیم و با حرارت کم سرخ میکنیم. دونات ها رو هم میزنیم که یکدست سرخ بشن.
بعد از سرخ شدن داخل شکر میغلطونیم و سرو میکنیم.
میتونیم با شکلات آب شده یا گاناش سرو کنیم.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#'ته‌_دیگ_مجلسی خفن

مواد لازم :

آب ½ لیوان
آرد سفید ۳ ق غ
نمک، زردچوبه ½ ق چ
برنج آبکش شده
عصاره زعفران
روغن ۳ ق غ



رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۷۲۱


یوسف هم کنارش چسبیده بود و من مطمئن می شوم که یلدا هم در این ویلا حضور دارد ولی نخواسته که به پیشوازمان بیاید.


و همین حرکت کوتاه موضع او را برای تمام وقتی که اینجا خواهیم بود برایم مشخص کرد.


-خوش اومدید شهرزاد خانوم.


او سر پایین انداخته تا در چشمانم نگاه نکند اما من درست مقابلش می ایستم و با صدای محکم اما آرامی می گویم:


-ممنون آقا محسن. بابت قدم نو رسیده تون هم تبریک می گم.


سربالا آورد و لحظه ای مکث کرد. نمی دانم شاید انتظار نداشت که تبریک بگویم؟ درست بود که دیر شده و پسرش حالا چهار ماه را دارد اما من که تا به حال ندیده بودمشان باید تبریک می گفتم.


-خیلی ممنون. بفرمایید سرپا نایستید.


با روی خوش به داخل اشاره کرد. حس می کردم که اگر تحت تاثیر یلدا نباشد زیاد هم با دیگر افراد این خانواده فرقی ندارد و می تواند همانند آن ها خونگرم و مهربان باشد.


مامان و منیر خانوم از راه رسیدند و همه با هم به داخل رفتیم. محمد کنار پسر دایی اش هنوز بیرون کنار قصاب بودند. منیر خانوم نزدیکم شد و دوباره در آغوشم گرفت.


-خیلی خوش اومدی... وای مادر دلم انقدر برات تنگ شده بود که خدا می دونه. دور این دفعه خیلی به درازا کشید. قول دادی زود به زود بیای ببینمت!


دستش را به گرمی می فشارم.


-حق دارین. نشد واقعا. من خیلی سرم شلوغ شد. معذرت می خوام.


دستم را دور گردنش می اندازم و سفت می فشارمش.


-خیلی دلم براتون تنگ شده بود.

هنوز از آغوشش عقب نکشیده بودم که صدای سلام بلند یلدا را از پشت سرم می شنوم.


می چرخم و نگاهش می کنم. یک لباس بلند لیمویی رنگ با شال سفید پوشیده بود. ظاهرش با دفعات قبل زمین تا اسمان تغییر کرده بود.


البته که حجابش کامل بود اما خبری از لباس های تیره و چادر نبود. خیلی رسمی و خشک ایستاده بود.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۷۲۲


من هم از خدا خواسته مثل خودش با ژست فرمال و کاملا رسمی پاسخش را می دهم.


-بابت قدم نو رسیده تونم تبریک می گم. انشالله قدمش خیر باشه.


چند قدم بینمان را طی می کند و درست مقابلم می ایستد. دستش را روی بازویم قرار می دهد و من تلاش می کنم تا جاخوردگی واضحم را از این حرکتش نشان ندهم.


-ممنونم شهرزاد جان. انشالله خدا بهت نظر کنه، دوباره قسمت شما!


سر جایم خشک می شوم. همه ی اعضای بدنم به جز لب هایم که به پوزخندی مزین شده اند، بی حرکت می مانند.


مبهوت این زن بودم و من شهرزاد نبودم اگر نمی فهمیدم که این را به طعنه به من گفت!


جوری که انگار به چیزی اشاره کرده باشد که من هرگز نمی توانم داشته باشم. چقدر حقیر...!

فکر می کند که با این حرف ها می تواند دل مرا بسوزاند؟


البته که جانم برای رزا در می رود و بزرگترین شادی زندگی من است اما فرزند آوری افتخار بزرگی نیست! وقتی برای بچه داشتن حتی نیاز نیست انسان باشی! دو حیوان هم می توانند بچه داشته باشند! کجای این افتخار دارد؟


وقتی توانستی فرزندی تربیت کنی که مایه ی افتخار خود و جامعه اش باشد به خودت افتخار کن!


سرت را بالا بگیر و بگو او فرزندی ست که من به دنیا آورده ام! چطور این ها را باید به او حالی می کردم؟


البته گفتن این ها وظیفه ی من نبود و آنقدری برای من مهم نبود که به او توضیح بدهم.!
بگذار در جهالت خود بماند!


هیچ چیز در جوابش نمی گویم. تنم را فاصله می دهم تا دستش از روی بازویم بیفتد و بعد رو به محدثه می کنم:


-محدثه جان سرویس کجاست؟ می شه راهنماییم کنی؟


مردمک های دودوزنش حواسم را به منیر خانوم و مامان جلب می کند.


مامان با چهره ای بهت زده توام با خنده داشت یلدا را نگاه می کرد و منیر خانوم داشت رنگ به رنگ می شد.


-بیا عزیزم... بیا بریم اتاقتونو بهت نشون می دم. پری خانوم شمام تشریف بیارین.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۷۲۳


دو اتاق کنار هم برایمان در نظر گرفته بودند. یکی برای من و رزا و دیگری برای مهشید و مامان.


دست و صورتم را شستم و سر و وضعم را مرتب کردم. بلیز و شلوار کرم و مشکی رنگ به تن داشتم. شال حریر کرمی رنگم را به سر می کنم.


یکم لیز بود و مدام از سرم می افتاد ولی حداقل سبک بود و از ساعت های طولانی آن را به سر داشتن خفه نمی شدم.


محمد هم به همین قانع باشد! به اتاق مامان و مهشید رفتم. مهشید ولو شده روی تخت به محض دیدنم به سمتم چرخید و دستش را تکیه گاه سرش کرد.


-این دختره مشکلش با تو چیه؟


مقابل آینه می ایستم. کمی لاغر شده بود و کمر شلوارم شل ایستاده بود. از آینه به مهشید نیم نگاهی می کنم و شانه ای بالا می اندازم.


-مشکل اون به من مربوط نمی شه. من مشکلی باهاش ندارم.


مامان از سرویس بیرون آمده و به محض شنیدن حرفم متوجه می شود منظورم به یلداست. جلو می آید و میگوید:


-اصلا سر به سرش نذارین دخترا. ما اینجا مهمانیم. هرچی ام گفت توجه نکنید. مهشید مخصوصا با توام!


مهشید پا به هم چسباند و یک سلام نظامی رو به مامان داد. با هم از اتاق رفتیم و به بقیه پیوستیم.


جعبه ی کوچک کادویی را هم که گرفته بودم در دست داشتم. زندایی محمد، اعظم نام داشت و به نظر زن مهربانی می آمد.


هرگاه که نگاهش می کردم لبخند می زد. این باعث می شد که برای بودن کنارش معذب نباشم.


یلدا پسرش را درون کرییِر خوابانده بود. ابتدا نزدیک او شدم و نگاهش کردم. نوزاد تپل و شیرینی بود.

جعبه ی کادو که کنار پتویش قرار دادم و دوباره تبریک گفتم.


او هم تشکر کرد و بدون اینکه حتی جعبه را بردارد و داخلش را نگاه کند مشغول صحبت شد. من یک پلاک طلای وان یکاد از طرف خودم و مامان برایش خریده بودم. محمد هم قطعا خودش جداگانه کادویش را داده بود.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۷۲۴

مردها و البته به علاوه ی رزا خانوم که یک لحظه هم دست باباجی اش را رها نمی کرد، همه در باغ بودند.


باغ ویلای زیبایی بود و فضای جالبی داشت. همه ی وسایل درشت خانه چوبی و به رنگ قهوه ای روشن بود و دکوراسیون رنگی روشن داشت.


کاملا با فضای خانه شان که سلطنتی و فاخرانه بود، متفاوت بود. حال خوبی داشت و از آمدن به اینجا خوشحال بودم.


-شهرزاد؟ مامان جان تو چرا انقدر لاغر شدی؟


حاج خانوم بود که با نگرانی رو به من پرسید. دلم برایش قنج زد.


آن قدری روی من توجه دارد که همین که ذره ای وزن کم کرده بودم به چشمش آمده بود.


-مامان راست می گن خیلی از بین رفتی عزیزم. یه دکتر می رفتی شاید بیماری داری!


از حرف یلدا خنده ام گرفت. شاید هم من اشتباه می کردم و حرف هایش را بد برداشت می کردم. نمی دانم.

اما هرچه که بود می دانم که آشنایی بد ما در دید من نسبت به او تاثیرگذار است. قبل از اینکه دهان باز کنم مهشید گفت:


-اوا... بیماری چی عزیزم؟ شهرزاد پیلاتس کار می کنه. این بدن یه ورزشکاره عزیزم.


من؟ به ارواحم خندیدم که پیلاتس حرفه ای کار می کنم. این را از کجا آورده بود؟


من زور می زدم هفته ای دوبار با رزا به شنا می رفتم! سعی می کنم خنده ی بهت زده ام را بخورم و مهشید انگار کوتاه بیا نبود.


-شمام زیاد بعد زایمان نتونستی جمع کنی خودتو به نظرم حتما برای سلامتیت یه ورزشو دنبال کن. سنی نداری که قربونت برم یکم به خودت برس!


لحظه ای چشمان گشاد شده ی یلدا را که می بینم به مامان نگاه می کنم و بعد...
فقط دعا می کنم... از ته دل... که صورت سرخ مامان به یک انفجار خنده مبدل نشود!


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر