کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت۶۱۸


-نرو! حرف بزنیم!


-درباره ی چی؟ هیچ می فهمی چکار می کنی؟ می خوای برای همیشه اینجا زندگی کنی؟ مامانت چی؟ حالا پیش خودش فکر می کنه که من از تو خواستم اونا رو ترک کنی! و اصلا منم نخواسته باشم می دونی چقدر براشون سخت می شه دوری تو؟


طوری با عتاب حرف می زد و توضیح می داد انگار که محمد خودش این ها را نمی دانست.


طوری که برای کسی که بی گدار به آب زده باشد توضیح می دهند. اما محمد تمام جوانب را در نظر گرفته بود.


-شهرزاد این تصمیم منه! هم برای من و هم برای خانواده ام سخت بود اما من با همشون صحبت کردم و الانی که اونا اونجا نشستن، و حتی دیشبی که خوش و خرم تو خونه ی شما بودن م این قضیه رو می دونستن. قرار نیست ازشون دور بمونم. پنج ساعته همش. هروقت دلم خواست می رم می بینمشون! و اصلا لازم نیست تو به این چیزا فکر کنی!


کف دستانش را به صورتش می کشد.
لعنت به این مرد...!
تمام معادلاتش را بر هم می زند. در باورش نمی گنجد که محمد برای داشتنش چنین فداکاری بکند.


و این از عدم اعتماد به نفسش در این رابطه ناشی می شد. از اینکه همیشه خودش را از موضع ضعف دیده است و از این حس متنفر بود!


-عزیزدلم میشه اون قیافه رو به خودت نگیری؟ ببین من می گم تو با همه متفاوتی می گی نه! الان تو چرا مثل هرکس دیگه ای به این فکر نمی کنی که یه مشکل بزرگ را از سر راهمون برداشتم و به خاطرش خوشحال باشی؟


خوشحال است. قلبش مالامال از خوشی است. آنقدر که دستانش را دور خودش می پیچد که نافرمانی نکنند!


دور گردن او قفل نشوند، سر به سینه اش نچسباند! فقط هیچ کس نمی تواند حالش را در این لحظه بفهمد!


-والا که یزیدم کسی که به خاطرش سر به بیابون گذاشته رو اینطوری از یه لبخند قشنگ محروم نمی کنه!

به بغل چرخیده بود و صورتش را نمی دید. سرش پایین بود و داشت نفس های عمیق می کشید.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۶۱۹


گوشه ی لبش را می گزد تا خنده اش را جمع کند. این شیرین زبانی ها از محمد بسی بعید بود!


-اصلا از کجا معلوم جواب من مثبت باشه؟ با این کار منو تو منگنه می ذاری که جواب مثبت بگیری؟


-با این کارا تو توی منگنه می ری؟


-معلومه که نه!


-معلومه که منم می دونم محمد بدبخت تر از این حرفاست! مثلا من بلند شم برم کوه بکنم برات بیارم خوشحال خوشحال میام کوهو می ذارم جلوت بعد تو یقه ی منو می گیری که چرا به محیط زیست آسیب زدم، چرا زمین خدا رو ناقص کردم، چرا این کوه بدبختو از خانواده اش جدا کردم!


دیگر نمی تواند جلوی خودش را بگیرد. آن قدر می خندد که اشک از گوشه ی چشمش راه می گیرد.


خودش هم می خندد و با تاسف سرش را تکان می دهد:


-بخند... بخند که خنده ام داره. مظلوم گیر آوردی...


به قدم زدن کنار هم ادامه می دهند و شهرزاد این سکوتی که بینشان ایجاد شده را دوست داشت. آرامشش رنگ و بویی از حل شدن مشکلات بینشان داشت.


-محمد؟


-جانم؟


دلش می ریزد... جانم گفتن هایش حالش را خوب می کرد. عظمت این حال و این لحظه روحش را پر کرده بود. مبهوتش بود. می شد که برای چند لحظه به هیچ کس و هیچ چیز فکر نکند و فقط از با او بودن لذت ببرد؟

فارغ از همه محدودیت ها همه ی باید و نباید ها خودش را به محمد بسپارد و در حجم آغوشش آرام بگیرد؟

می آمد همچین روزی؟


-من می فهمم که تو چه کار بزرگی کردی، فقط اینکه می دونم چقدر سخته و بیشتر از همه دلم برای مادرت می گیره. دوری تو براش خیلی سخت می شه. من خیلی وقته که عادت کردم به جای خوشحالی خودم خواسته های دیگرانو الویت بدم. البته که برای من و دخترم بهتره که تو نزدیکمون باشی، حتی اگر منو تو با هم نباشیم...


-خدا نکنه که این طوری باشه...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۶۲۰

لبخندش عمیق می شود و دلش نمی آید که خلافش را بگوید! بگذار برای یک روز هم شده، در حال خوش و امیدواری غرق باشند.

-اینکه تو کار منو، استقلال منو به رسمیت بشناسی، برای من خیلی مهمه. من زن توی خونه نیستم، نمی تونم باشم، دوست دارم که برای خونه و خونوادم و جامعه ام مفید واقع بشم. دوست دارم که با هنرم چیزای نو خلق کنم، این بهم حس زندگی می ده. اینا رو می دونی مگه نه؟


او غیر از رزا، مادرش را هم داشت که باید او را هم از هر نظر حمایت می کرد. مادرش زندگی اش را به پای او و رزا ریخته بود. در سال های آخر عمرش، برای خرج زندگی او را لنگ نمی گذاشت.


این هم یکی دیگر از دلایلش بود که البته به محمد نمی توانست بگوید. نمی خواست غرور مادرش را مقابل محمد بشکند.


محمد دستش را در جیبش فرو می رود و نگاهش را به راه مقابلش می دوزد.


چهره ی جدی به خود می گیرد و جوابش را از ته دل می دهد:


-می دونم و باهاش مشکلی ندارم. من بابت کاری که می کنی بهت افتخار می کنم. همونطور که خودت گفتی یکی از بهترین طراحای شرکت خودتون هستی و این خیلی ارزشمنده. به سادگی به این جایگاه نرسیدی به هرچیزی که تو براش زحمت کشیدی و تلاش کردی من اهمیت می دم اینو مطمئن باش.


هر قدمی که به باهم بودنشان نزدیک تر می شوند ترس های شهرزاد متزلزل تر می شدند.


هر مانعی که از سر راهشان برداشته می شد از بار روی شانه هایش هم کم می شد. سرجایش می ایستد.


-محمد؟


او هم می ایستد و به سمتش می چرخد.


-منو دیدی مگه نه؟ اگه ندیدی درست ببین! من همینم... به خاطر هیچکس نمی تونم عوض بشم. من قرار نیست یه زن چادری برات باشم، حجابم می لنگه، تو محیط کارم با آقایون سرکار دارم، قرار نیست که برای هر کارم ازت اجازه بگیرم. من اینم... می تونی بپذیری؟

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۶۲۱


انگار دست روی بد نقطه ای گذاشته بود. نفسش گرفت. چرخید و به او پشت کرد. دست هایش را درون موهایش کشید و چند قدم دور شد.


وقتی دوباره مقابلش ایستاد چشمانش دیگر مهربان نبودند. جدی و حتی کمی غیظ داشتند.


-تو هرچیزی که از من بخوای من برات انجام می دم. هر شرطی داشته باشی می پذیرم، فقط در مقابل ازت می خوام تو هم به این حساسیت من احترام بذاری. می دونم خواسته ی خیلی خیلی زیادیه که ازت بخوام برخلاف چیزی که می خوای باشی. اما...


شهرزاد می فهمید که حتی برای به زبان آوردنش هم درد می کشد.


که با همه ی وجود از خودش برای گفتنش متنفر می شود اما بالاخره زبان باز می کند و می گوید:


-من ازت نمی خوام چادری باشی، من هیچوقت لباس بد تو تن تو ندیدم... منظورم اینه که همیشه لباسات پوشیده ان اما ممکنه کمی کوتاه یا تنگ باشن، و شال سر کردنت... یکم... یه کوچولو میتونی تو این قسمتا رعایت کنی؟ لطفا... من ده قدم برمی دارم توام یه قدم بیا سمتم، منو وسط راه ببین؟


چشمانش ملتمسانه خیره دلبرکش شده و شهرزاد به این فکر می کند که او هیچ وقت با اصل حجاب مشکلی نداشته و ندارد!


این نبود که بر ضدش باشم. انتخاب لباس هایش هیچ وقت به نوعی نبوده که جایی از بدنش بیرون باشد، به قول محمد شاید مانتوی کوتاه پوشیده باشد، شاید بلیز و شلوار جلوی نامحرم پوشیده باشد و یا شال سر نکرده نباشد اما ته خلافش همین بود!


اون روز به خاطر نگه داشتن حرمت خانه ی جهانگیر خان، به حرمت مهمان بودنش شال سر کرده بود، به حرمت این چشمان ملتمس و عاشق نمی توانست کمی کوتاه بیاید؟


به قول او یک قدم بردارد و او را وسط راه ببیند؟


سرش را پایین می اندازد. سختش می شد؟


شاید... ولی زندگی چیزی جز این بالا و پایین ها نبود! قدمی به سمتش می رود و سر بالا می برد.


با اعتماد به نفسی که نمی داند از کجا به رگ هایش تزریق شده لبخند آرامی می زند.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۶۲۲

-اگر قراره این محمدی که با منطق و معقوله و کلامش محبت داره جلوم وایسه و ازم بخواد وسط راه ببینمش، من اون یه قدمو بر می دارم!


دست در جیبش فرو می برد. نیم قدم به سمت شهرزاد بر می دارد. سرش را به شانه نزدیک می کند. آرام پلک می زند.

-قسم می خورم که هرچیزی... هرچیزی ازم بخوای در مقابلش نه نگم! اگر تنها همین یه خواسته ی منو قبول کنی، منو تا آخر عمر مدیون خودت می کنی.


شهرزاد با رضایت نگاهش می کند. دستش را بالا می آورد و برای اولین بار بعد از سال ها او برای لمسش پیش قدم می شود.


دستش را به لبه ی اورکت محمد می کشد. چشمانش را با ناز روی یقه و شانه هایش می گرداند و بعد از اینکه مطمئن شد که نفس های مرد را به شماره انداخته، به چشمانش می رسد.


-شرط داره محمد... حاضرم امتحانش کنم. اما شرط دارم...


شرط؟ در این لحظه اگر جانش را می خواست هم درون یک سینی نقره تقدیمش می کرد!


همان قسمتی از سینه اش که زیر لمس دستان دلبرک بود داشت آتش می گرفت.


هم می خواست که پسش بزند و هم این داغی را همه جای بدنش می خواست!

با حال منقلبی لب می زند:


-می میرم برات شهرزاد... یه روز می کشی منو لعنتی! بگو و هرچی که بگی قبول می کنم. فقط بگو و خلاصم کن!


نزدیک بودن به شهرزاد وقتی که باید روی احساسات آتیشنش سرپوش می گذاشت خود خود جان کندن بود برایش!


همین حالا باید عقب می کشید! قبل از اینکه رسوا شود، تمام خودداری اش را از دست بدهد!


شهرزاد چشمان مخمور و گر گرفته ی محمد را می بیند و تصمیم به عقب نشینی می کند.


باید تمام حواس مردش را داشته باشد. باید به واو به واو حرف هایش توجه می کرد. می خواست دل نگرانی هایش را با او قسمت کند. محمد قدم بزرگی به سمتش برداشته، دلش می خواهد او را درون خلوت دلش راه بدهد.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۶۲۳

-الان که داریم راجع به زندگیمون صحبت می کنیم. اینجوری که تو یه قدم بیای سمت من و من یه قدم بیام سمتت همه چیز بی نهایت ساده و قشنگ به نظر می رسه. اما در واقعیت هم قراره که اینطوری باشه؟ باید دید که چطور می شه! یه مدت، بدون اینکه کسی چیزی بدونه امتحانش کنیم. به همه می گیم داریم در موردش فکر می کنیم اما در واقع این دوره نامزدی ما باشه. که اگر نشد...


غرشی از گلوی محمد خارج می شود و شهرزاد دلش ضعف می رود.


حتی نمی خواست که احتمال یکی نشدنشان را به زبان بیاورد. با لبخند تاکیدی می گوید:


-اگر... اگر نشد چیزی از دست نداده باشیم. موضوع به خانواده ها کشیده نشده باشه. همه چیز ساده تره. و مهم تر از همه ی اینا می دونی چیه؟ این درخواست اگر از منه تنها می شد بی معطلی قبول می کردم. اما محمد منو تو یه دختر داریم. یه دختر با روحیه ی فوق العاده حساس. دختری که تازه چند ماهه پدرشو دیده و روز به روز زندگی داره به کامش شیرین تر می شه.


محمد فکری شده نگاهش را به راه پشت سرشان می دوزد. درست می گفت. باید دخترشان را در نظر می گرفت.


-فکر کن که یک درصد ما نتونیم از پسش بربیایم. این تفاوتا یه جایی کار دستمون بده. اون وقت با دخترمون که به منو تو امید بسته چکار کنیم؟ اگر امیدی نباشه هیچ وقت دلش نمی شکنه. اگر یه مادر و پدر مسئول داشته باشه که دوستش دارن هیچ مشکلی براش پیش نمیاد!


تنش را جلو می کشد. بازوی محمد را از روی کت می گیرد. انگار که نیاز داشت با او نزدیک تر باشد.
او مشغولیت های فکری اش را حس کند، درک کند!

بازوی محمد زیر دستش منقبض می شود. لمس دستانش را می خواست.


حتی او هم متقابلا دوست داشت دلبرکش را لمس کند. محبتش را پاسخ بدهد. دستش را دور او بپیچد. عشق بی قرارش را آرام کند!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۶۲۴


شهرزاد مردمک های لرزانش را به او می دوزد و لب می زند:


-اما محمد اگر دخترمون امید ببنده، ما اون خانواده را تشکیل بدیم بعد همش تنش باشه، همش دعوا، اون وقت همش به ضرر دختر کوچولومون تموم میشه. منو تو هر قدمی که برمی داریم باید از خودمون بپرسیم که رزا چی؟ این عمل چه تاثیری توی زندگی اون داره. که اگر منوتو قرار بود بر اساس احساسات خودمون تصمیم بگیریم شاید همه چیز الان جور دیگه ای بود اما اینطوری نیست. باید حواسمون به دخترمون باشه.


آب دهانش را قورت می دهد. چرا به این چیز ها فکر نکرده بود؟


ناامید کننده بود که باز هم برای تمام و کمال داشتن این زن صبر می کرد، اما به خدا که حق می گفت.


باید اول همه ی جوانب را می سنجیدند. مهم تر از همه به احساسات دخترشان فکر می کردند!

و این جا بود که برای بار هزارم به درایت این زن ایمان آورد.


خواستن از چشمانش فوران می کرد، از ثانیه ای که فهمیده بود برای داشتنش حاضر شده شهر و دیارش را رها کند نوع دیگری نگاهش کرده است، بی تاب و بی قرار است، درست مثل خودش، اما حتی در این حال هم دخترش را الویت قرار می دهد!


-محمد آسیب یه زندگی پر از دعوا و تنش برای یه بچه خیلی خیلی بیشتر از زندگیه که پدر و مادرش از هم جدا هستند. بد می گم؟ تو نظر دیگه ای داری؟


با چشمان نگرانش به او زل زده بود و از او جواب می خواست.


آن زن قوی و با اعتماد به نفس لحظات پیش بین نگرانی های تمام نشدنی اش برای دخترکش گم شده بود. صحبت از رزا که می شد همه چیز از یادش می رفت.


-قبوله اما منم شرط دارم!


نمی دانست با شنیدن حرف هایی که می خواست بزند چه واکنشی نشان خواهد داد و در واقع هیچ وقت نتوانسته بود این زن را پیش بینی کند!


آب دهانش را قورت می دهد و جملاتش را در ذهنش سرهم بندی می کند.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۶۲۵

نگاه سرگردان شهرزاد بین چشمان محمد می گردد. کمی آرام گرفته که محمد با گفته هایش مخالفتی ندارد.


این یعنی پذیرفته که باید مدتی را بدون شلوغ کاری امتحان کنند. اما این شرطی که می گفت، دل نگرانش می کند.


با نفسی حبس شده سرش را به عقب خم می کند و منتظر می ماند.


-من قبول می کنم که منتظر بمونیم. من قراره که اینجا زندگی کنم. تو و رزا همه ی کسی هستین که من تو این شهر دارم. نمی خوام و نمی تونم که ازتون دور بمونم. برای چیزی که تو میگی آماده ام. با هم امتحان کنیم. ولی نه مثل قبل... باید یه فرقی باشه...


شهرزاد نفسش بند می رود. به همان چیزی می خواهد اشاره کند که او فکر می کند؟


فقط حدس می زند و حتی حدسش هم دلش را می ریزاند!


-حاجی رو قبول داری؟ می دونی که تو رو از من بیشتر دوست داره. با مامانت صحبت کنیم. فقط مامان تو و مامان من و حاجی خبر داشته باشن. حاجی برای ما صیغه ی محرمیت بخونه. تا هر وقتی که دوتامون مطمئن بشیم برای زندگی مشترک آماده هستیم. هیچ کسی از این ماجرا خبر دار نشه! مثل دوران نامزدی... نه یه زندگی مشترک. فقط بیشتر با هم رفت و آمد داریم. اون طوری من دستم برای اینکه بدون عذاب وجدان نگاهت کنم و یکم...


شهرزاد تیز نگاهش می کند و گوشه ی چشمان محمد چین می خورد.


دستانش را به نشانه ی تسلیم بالا می گیرد و با لحن با مزه ای می گوید:


-می خواستم بگم یکم بیشتر آشنا شیم اما تصمیم گرفت ته جمله رو باز بذارم و بقیه اشو به کَرَم خانومم بسپارم! هرچی کرمته خلاصه!


تمام حس بدش از بین می رود و لبش را می گزد تا نخندد. می دانست که او سر این مسائل حساس است.


و البته که قرار نبود پایش را فراتر بگذارد. نوجوان و نو گل شکفته نبودند که افسارشان را به دست احساساتشان بدهند.


به خود محرمیت حس بدی ندارد اما برایش خاطرات خوشی را تداعی نمی کند. سرش را به جهات مخالف محمد چرخانده است. بدون اینکه حرفی بزند، فکر می کند.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
خـــدایـــا در انــتــهای شــب

قــلــب هـای مـــهربـــان دوســتـــانــ

و عــزیــزانــم را بـــه تـــو مــیــســپــارم

شــبــی آرام و خـــوابــی رویـــایـــی
و قــلــبــی نــورانــی
نــصــیـــب دوســـتـــانـــم بـــگـــردانــ

     🌙شـــبــتــون بــخــیــر

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پروردگارا
به هر چه بنگرم...
تـو حاضری و آشکار
 
و چه مبارک است
روزی که با نام تو‌‌‌
و توکل بر اسم اعظمت
آغاز گـــــــــردد...

بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
الــهـــی بــه امــیــد تـــو


🌺 @kadbanoiranii
یک داستان زیبا

آسیاب به نوبت

رفت روزی زاهدی در آسیاب
آسیابان را صدا زد با عتاب

گفت دانی کیستم من گفت :نه
گفت نشناسی مرا، ای رو سیه

این منم ، من زاهدی عالیمقام
در رکوع و درسجودم صبح وشام

ذکر یا قدوس ویا سبوح من
برده تا پیش ملایک روح من

مستجاب الدعوه ام تنها وبس
عزت مارا نداند هیچ کس

هرچه خواهم از خدا ، آن میشود
بانفیرم زنده ، بی جان میشود

حال برخیز وبه خدمت کن شتاب
گندم آوردم برای آسیاب

زود این گندم درون دلو ریز
تا بخواهم از خدا باشی عزیز

آسیابت را کنم کاخی بلند
برتو پوشانم لباسی از پرند

صد غلام وصد کنیز خوبرو
میکنم امشب برایت آرزو

آسیابان گفت ای مردخدا
من کجا و آنچه میگویی کجا

چون که عمری را به همت زیستم
راغب یک کاخ و دربان نیستم

درمرامم هرکسی را حرمتیست
آسیابم هم ، همیشه نوبتیست

نوبتت چون شد کنم بار تو باز
خواه مومن باش و خواهی بی نماز

باز زاهد کرد فریاد و عتاب
کاسیابت برسرت سازم خراب

یک دعا گویم سقط گردد خرت
بر زمین ریزد همه بار و برت

آسیابان خنده زد ای مرد حق
از چه بر بیهوده می ریزی عرق

گر دعاهای تو می سازد مجاب
با دعایی گندم خود را بساب...

@kadbanoiranii
@Narinmusic1
آوا بهرام - گل یا پوچ
#آوا_بهرام

#گل_یا_پوچ

یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii‌‌‌‌ ‌
‌‌‌‌ ‌‌‌
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#کیک_خیس

آرد ۳۱۵ گ
شکر ۲۰۰ گرم
وانیل ½ ق چ
تخم مرغ ۴ عدد
پودر قهوه فوری ۱ ق چ
بیکینگ پودر ۱ و ½ ق چ
جوش شیرین ⅕ ق چ
روغن مایع ۲۲۵ گرم
پودر کاکائو ۵۰ گرم
نمک ۱/۲ ق چ
شیر ۲۵۰ گرم
مواد سس :
شیر ۱ پیمانه
روغن مایع ½ پ
شکلات سکه‌ای ۵۰ گ
پودر کاکائو ۳ ق غ
شکر ۱۰۰ گرم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#شیرینی_گیلانی_کاکا

💕ارد برنج ایرانی نصف لیوان+یک قاشق سرپر
💕ارد قنادی نصف لیوان
💕بکینگ پودر نصف ق چایخوری
💕شکر نصف لیوان
💕پوره ی کدو حلوایی پخته یک لیوان
💕دارچین و هل
💕گلاب یک قاشق
💕ماست دو قاشق(جایگزین شیر 1/4پیمانه)
💕گردو یک مشت
💕نخم مرغ یک عدد
💕کاملا تو کلیپ مشخصه فقط نکته ی مهم اینه که آب خوری آرد ها متفاوتن و اگه احساس کردید مایع کاکاتون یکم شله یک قاشق دیگه ارد گندم اضافه کنید.
💕این دستور  خیلی مناسبه اگه دقیق رعایتش کنید و اینکه کدویی که میپزید و بو اب فراوان نپزید که ابدار باشه ،چون خود کدو مرقع پخت اب میندازه پس زیاد اب اضافه نکنید.
💕کدو رو بعد پخت بذارید کامل خنک شه بعد به مواد کاکا اضافه کنید.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#چوکو_لاوا

این دسر خیلی خوشمزه و خیلی راحته

موادلازم:
-شیر ۳ لیوان
-شکلات ۳۰۰ گرم
-بیسکویت پتی بور ۲ بسته
-کره ۵۰ گرم



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#حلوا_آرد_نخودچی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#سالاد_ذرت_وسیب_زمینی

سیب زمینی : ۴ تا متوسط
خیارشور: ۴، ۵ تا
ذرت: دو ق غ
جعفری خورد شده: ۲ ق غ
پیازچه خورد شده: ۲ ق غ
برای سس:
ماست: ۲ ق غذاخوری
مایونز چیلی یا ساده: ۱ ق غ
خردل: ۱ ق غ
روغن زیتون: ۴ ق غ
آب خیارشور: ۱/۴ استکان
شوید خورد شده: ۱ ق غ
ادویه ها:
نمک
فلفل سیاه و قرمز


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_چای_با_سس_شکلات

3 عدد تخم مرغ
1 فنجان شکر
1 فنجان چای ( دم کشیده)
نصف لیوان روغن
1 ق چ وانیل
1 ق چ بکینگ پودر
3 قاشق غذاخوری کاکائو
2 فنجان آرد
برای سس شکلات:
100 میلی لیتر خامه را گرم کنید ، 100 گرم شکلات تیره اضافه کنید و مخلوط کنید.ابتدا تخم مرغ و شکر را حداقل 5 دقیقه با همزن بزنید. سپس مواد مایع را اضافه کرده و مخلوط کنید. آخرین مواد خشک را با الک کردن اضافه کنید و با همزن دستی اروم هم بزنید. قالب کیک را چرب و مواد کیک را بریزید و در فر 180 درجه بپزید با خلال دندان تست شود. سپس سس را روی کیک بریزید و سرو کنید



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴#فیلم_آموزشی

#دمی_بوشهری


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#ساندویچ_زاپاتا

خیارشور
گوشت چرخکرده
پیاز رنده شده
فیله مرغ مزه دار
نمک، فلفل سیاه
ورقه‌ی ژامبون
گوجه و کاهو
پنیر پیتزا
آویشن
قارچ


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر