کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
#پارت۵۷۷
#

رزا و محدثه نزدیک می شوند و من حالا حس خیلی بهتری دارم. جهانگیر خان رزا را در آغوشش بلند می کند.


مشغول خوش و بش با او می شود و رزا با شیرین زبانی هایش بیشتر و بیشتر در دلش جا باز می کند.


از دفعه ی قبلی که آن ها را با هم دیده بودم، خیلی نزدیک تر شده بودند.


در واقع هیچوقت فکر نمی کردم که جهانگیر خان تا به این اندازه روابطش با بچه ها خوب است.


با حوصله به حرف هایش گوش می داد. به کنجکاوی های بی پایان رزا درباره ی اینکه چکار می کند و این کار را چه کسی به او یاد داده و آیا او هم می تواند انجامش بدهد یا نه، پاسخ می دهد.

این صحنه ها را که می دیدم، با خودم می گفتم که شاید ارزشش را داشت. شاید که از صبح تا به این لحظه می شد گفت سونامی از سر گذراندم، اما رزا بیشتر و بیشتر با خانواده ی پدرش بُر خورد.

خاطره سازی برای وقتی که تنهاییم قوی ترین دوای دنیاست. پیشگیری قبل از درمان است.


هروقت که خودت را تنها حس کنی به این لحظه فکر می کنی و دل خوش می شوی!


که تو هم افرادی را در زندگی ات داری که به محض دور هم بودنتان قادر خواهید بود که خاطرات قشنگ تری بسازید.


و این با ارزش بود! آن قدر با ارزش که حالا می توانم با قطعیت بگویم به تمام اتفاقاتی که از سر گذراندیم می ارزید!


***

پشت پنجره ایستاده و نگاهشان می کند. تا چند ماه پیش تصور اینکه پدرش حضور آن ها را درون خانواده بپذیرد هم ناممکن به نظر می رسید.


شهرزاد و رزا به پشتوانه و حمایت او پا در این خانه گذاشتند. حالا آن ها کنار پدرش سبک بال تر از هر وقت دیگری ایستاده بودند و محمد آنقدر شرمنده و در خودش بود که نتوانست قدمی جلو بگذارد.


نهار را در سکوت محمد و شهرزادی که با حضور او در خودش رفته بود خورده شد. در پذیرایی سالن دور هم نشسته بودند.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۷۸


رزا روی پای جهانگیرخان نشسته بود اما داشت دل از همه می برد.


-تو مامان ندالی؟


جهانگیر خان گوشه لبی بالا داد و با همان صدای بم و مردانه اما لحن ملایمی گفت:


-مامان ندارم. تو مامانم می شی؟


شهرزاد که از سوال نابجای رزا تنش منقبض شده بود با جواب جهانگیر خان خیالش راحت شد که ناراحت نشده و لب گزید.


سنگینی نگاه محمد را روی خود حس می کرد. در واقع در تمام مدتی که سر میز نهار نشسته بودند هم همینطور بی وقفه نگاهش می کرد.


ساکت بود. ساکت تر از هر وقت دیگری اما این سکوتش هیاهوی عجیبی در خود داشت.


رزا می خندد و چال گونه اش که هویدا می شود جهانگیر خان بیشتر ضعف می رود. دست کوچکش را روی لب هایش قرار می دهد و نازدار می گوید:


-من که نمی تونم مامانت بشم. من کوچولوام.. می خوای مامان شهزاد مامانت باشه؟


صدای خنده ی جمع که بالا می رود شهرزاد هم همراهیشان می کند. محدثه با همان لحن خندانش می گوید:


-دور تو بگردم من که انقدر مهربونی...! بچه ام عزیزترین کسشو باهات شریک شد بابا. دیگه این نهایت محبتش به باباست به خدا!


جهانگیر خان با محبت بیشتری به رزا نگاه می کند. محمد لحظه ای خیره ی آن نگاه می ماند.


هرگز در تمام زندگی اش چنین محبت عیانی را از پدرش ندیده بود. نه به هیچ کدام از بچه های خودش و نه حتی به یوسف.


یادش نمی آید که هیچکدامشان روی پای جهانگیر خان نشسته باشند. یا صاحب این نگاه پر برق و پرمهر باشند.


جهانگیر خان طوری به رزا نگاه می کرد که انگار در همین لحظه می خواهد جان فدایش کند.


-خانوم یادت باشه گوشت کنار بذاری تا بعد از ظهر بدم توانا ببره پخش کنه. سهم خانواده محسن هم کنار بذار ببره.


منیر خانوم سری به تائید تکان می دهد و رو به همسرش می گوید:


-خودمم تو فکرش بودم. خواستم زنگ بزنم به محسن بیاد ببره...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۷۹

-لازم نیست توانا می بره!


قاطع و محکم گفت. بدون آنکه نگاهش کند و یا توضیح اضافه ای بدهد. البته که به توضیح هم احتیاجی نبود!


می خواست این روزی را که شهرزاد مهمانشان بود بدون مشکل دیگری سر شود. تا همین جا هم شرمنده اش بودند!


منیر خانوم هم حرف دیگری نزد و زیر لبی چشمی زمزمه کرد. رو به محمد کرد و با نگرانی گفت:


-محمد مامان بهتری؟ بمیرم... چشمات سرخ تر شده... تب داری هنوز؟

سوپش را خورده بود و داروهای قوی با آبمیوه هایی که محدثه برایش درست کرده بود خورده بود و حالا به زور سر جایش نشسته بود.


داشت از حال می رفت اما مصرانه سر جایش چسبیده بود.


یک نخوت خاصی در رفتارش بود. با تاخیر پاسخ می دهد:


-بهترم نگران نباش مادر...


صدایش بیش از پیش گرفته بود و آن قدر بی جان و بی حال بود که اخم های جهانگیر خان را هم از نگرانی در هم برد.


شهرزاد فنجان چایش را میان دستش فشرد و جان داد تا سر نچرخاند. اما سخت بود... خیلی سخت...!


منیر خانوم برای بار چندم در این یک ساعت گفت:


-کاش بری یکم استراحت کنی...


همه نگاهش می کردند. اما او مصرانه نگداهش روی او بود. همه ابراز نگرانی می کردند اما او نگرانی های او را می خواست.


همانی که حاج خانوم پیش تر برایش تعریف کرده بود. می گفت که برای حال بدش بی قرار شده... بی قراری های شهرزادش را می خواست!


-سرماخوردگی فقط استراحت می خواد... کاش بری بخوابی داداش! به خدا تا شب روبراه میشی...


باز هم جوابی نداد. سکوت کش دار می شد و جو بینشان داشت یخ می زد.

محمد بی آنکه اهمیتی به جو متشنج اطرافش بدهد همچنان مصرانه نگاهش را روی شهرزاد نگه داشت.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۸۰
#

لاک مشکی روی انگشتانش را... شال روی سرش را... موهایی که جزو معدود دفعاتی بود که جمع و جور می دیدشان...!


نگاهش را آرام آرام روی تنش می چرخاند و به هر جزئیات ریز و درشت ظاهرش توجه خاص نشان می داد.


توجهی از سر دلتنگی... بی قراری...


جهانگیر خان اخم در هم کشید. خوشش نیامد. پسرک داشت با این خیره سری هایش شهرزاد را معذب می کرد.


شهرزاد سر بالا برد و نگاه چرخاند. منیر خانوم و محدثه داشتند با استرس نگاهشان را میان آن دو می چرخاندند و نفس در سینه ی شهرزاد حبس شد.


در دل داشت دعا می کرد که محمد هرچه زودتر این بازی را که به راه انداخته تمام کند.


-محمد؟


منیر خانوم بود که با صدایی نامطمئن و لرزان صدایش کرد تا او را به خود بیاورد. و این هم باعث نشد تا محمد به خودش بیاید!


همه در تب و تاب و محمد ذره ای از موضع خودش پایین نمی آمد. می گفتند که نگرانش بوده. و حالا حتی نگاهش هم نمی کند!


و او نگاهش را می خواهد! بیماری و داروهای خواب آور مغزش را مختل کرده بودند؟ یا عشق چنین بی پروایش کرده بود؟


شهرزاد آب دهانش را قورت داد و بی نفس سر بالا برد. تنش رعشه گرفته بود. کاملا متوجه جو غیر عادی که بینشان بود شده بود. مردک دیوانه شده بود؟


سر چرخاند و چشمش در چشمان محمد افتاد. آن چشمان سرخ و بی حال...!


نگاه محمد دلتنگ و بغض دار بود. از سر نهار تا به الان له له می زد تا به نگاهی میهمانش کند!


شهرزاد دلخور بود و دل نگران... مردمک هایش می لرزند. لبش زیر دندان فشرده شد و محمد انگار که به مرادش رسیده باشد از جا بلند شد.


بدون آنکه تغییری در حالت صورتش بدهد. با همان جدیت و بی حالی اش، رو به همه گفت:


-با اجازه من برم کمی استراحت کنم!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۸۱
#

رفت و شهرزاد نفسش را رها کرد. محدثه لبخند زد و این روی برادرش را بیشتر دوست داشت.


محمدی که حالا برای به دست آوردن شهرزاد جسارت به خرج می داد شیرین تر بود.


دیگر خودش را با عذاب وجدان خفه نمی کرد. توجه شهرزاد را جسورانه طلب می کرد.


جمع حتی بعد از رفتن محمد هم در سکوت فرو رفته بود و محمد راضی از توجهی که با قلدری دریافت کرده بود به اتاقش رفت تا دمی استراحت کند.


ناراحت یا معذب بود؟ اصلا!


ذاتا کسی نبود که از احساس او با خبر نباشد! راز دل او دیگر بر هیچکس پوشیده نبود!


بس بود در سکوت ماندن صبوری کردن... فکر می کرد که تا الان بی عرضگی به خرج داده است.


باید استراحت کند تا حالش روبراه شود. با قدرت و توان بیشتری برای داشتن خانواده اش بجنگد.
برای دل شهرزادش بجنگد!


***
شش هفته بعد...


فایل تکمیل شده را برای خانوم طاهری ارسال می کنم تا تائید کند.


بعد از اینکه از اصفهان بازگشتم هم ارتقای شغلی گرفتم و هم تشویقی و افزایش حقوق. عکس های پایان کار را که نشانش دادم با رضایت و چشمانی پرافتخار نگاهم کرد.


از من خواست تا از مزون دخترش دیدن کنم و برای طراحی آن بدون عجله وقت بگذارم.


تا امروز نهایت تلاشم را کردم و طرح نهایی را همین حالا برایش فرستادم. می خواستم باز هم سربلندش کنم.


در بدترین شرایط زندگی ام همیشه به دادم رسیده است. وقتی که کسی به رزومه ی سبک من توجهی نشان نمی داد چه رسد به استخدام کردن، به من اعتماد کرد.


وقتی که رزا نوزاد بود و من مجبور می شدم ساعات زیادی را مرخصی بگیرم. وقتی برای گرفتن این ماموریت شرایطم را توضیح دادم و او بدون فوت وقت این کار را به من سپرد.


در واقع تا بوده او به من چشم بسته اعتماد کرده و من هرگز کاری نکردم تا پشیمانش کنم.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۸۲

حالا هم قصدش را نداشتم. می خواستم بهترین کارم را ارائه دهم. برای دخترش سنگ تمام بگذارم و باز هم سربلندش کنم.


با خستگی دستانم را بالای سرم می کشم و گوشی ام را برمیدارم تا به ساعت نگاه کنم.


گوشی جدیدی که هنوز کار کردن با آن برایم غریبه بود. با پولی که به عنوان تشویقی برای ماموریت گرفتم خریده بودمش.


بعد از آمدنم به تهران و خواندن آن پیام خوانده نشده برای خریدش عزمم را جزم کردم. اما حالا هیچ پیام و هیچ تماسی نداشتم!


تمام اطلاعاتم را به این گوشی هم منتقل کرده بودم. پیامش را بالا می آورم و برای بار هزارم می خوانمش.


به اویی فکر می کنم که نوشته بود بدون من زندگی نمی کند و نمی خندد...! نوشته بود عشقش هستم و دردش نباشم...


گفته بود که ای کاش نمی رفت و ای کاش من به دنبالش می گشتم...! که فقط من بلد بودم دوست داشتنش را... گفته بود برگردم... به او برگردم!


خوانده و سر شده بودم... دست به سرم گرفته بودم و زانو زده بودم.


پیامش را ندیده بودم و وقتی دیدم که خیلی دیر بود! که من یک شهر از او دور بودم.


آن هم وقتی که آخرین باری که دیدمش از فرط مریضی نای باز نگه داشتن چشمانش را نداشت. حتی بدون اینکه خداحافظی کنیم از هم جدا شدیم.



دخترش را در آغوش کشید و من را؟ تنها با یک نگاه بدرقه ام کرد. یک ماشین را پشت اتوبوس روانه کرده بود و من موقعی فهمیدم که فدایی از ماشین پیاده شد و از ترس اینکه دوباره شر به پا نکنم عقب رفت و سر پایین انداخت.


و حالا روزها از پس هم گذشته بودند و او فقط آخر هفته ها می آمد دخترش را با خودش می برد و آخر شب تحویلش می داد و می رفت. بدون آنکه بخواهد مرا ببیند و یا حرفی بزند.


فردا تولد رزا بود. و من آخر هفته جشنی گرفته بودم و از خانواده ی محمد دعوت کرده بودم تا در این روز کنارمان باشند. دخترم پنج ساله می شد.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۸۳
#

امسال می توانست همه ی خانواده اش را در کنارش داشته باشد. تمام برنامه ریزی های لازم را به همراه مهشید و مامان کرده بودیم و همه چیز مهیا بود.


رزا در اتاق را باز می کند و عروسک به بغل وارد می شود. لپتاپ را می بندم و روی میز کنار تختم می گذارم.


ساعت از دوازده گذشته بود و این ساعت نباید بیدار باشد. قطعا چیزی شده بود...


-بیا ببینم دخترمو...


قدم تند می کند و زیر پتو سر می خورد و در آغوشم جمع می شود.


-چیزی شده؟


لب هایش را روی هم می فشارد و می دانم که هرچه هست بیانش برایش سخت است. صبر می کنم. بالاخره صدای خسته و خواب آلوده اش به گوشم می رسد:


-فکلامو کردم دیدم شاید داله بالون(داره بارون) میادش بترسی... دفتم تنا(گفتم تنها) نمونی...


گوشه ی چشمم چین می خورد و روی سرش را می بوسم. دخترکم ترسیده بود؟


گلویی صاف می کنم و حین اینکه انگشتانم را میان موهایش می لغزانم می گویم:


-ولی من نترسیده بودم... اما می دونی چیه؟ اگرم ترسیده بودم هیچوقت برای گفتنش خجالت نمی کشیدم. چون به زبون آوردن ترسات تو رو قوی میکنه. گفتنش هم شجاعت می خواد.


چشمان درشتش را باز می کند و فکری خیره ام می ماند. لبش را غنچه می کند با انگشت زنجیر باریک میان گردنم را به بازی می گیرد.


-فک کنم اول خودم تلسیدم(ترسیدم) بعد فک کردم من تلسیدم توام تو اتاقت تلسیدی بیام پیش هم با هم بتلسیم...


خدای من... می خندم و بوسه ی محکمی روی گونه اش می کارم. حتی اعتراف به ترسش هم مغرورانه و از موضع قدرت بود.


-آفرین دختر شجاع من... هیچوقت خجالت نکش از گفتن ترسات. حالام بلند شو که یه فکری دارم...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۸۴
#


چشمانش از لحن پر ذوق من برقی می زند و سریعا در جایش می نشیند.


-چی؟ فکلت(فکرت) چیه؟


من هم متقابلا می نشینم. موهایم را پشت گوشم می برم و خم می شوم تا سرم مقابل صورتش قرار بگیرد. با ذوق و اشتیاق خیلی زیادی که وسوسه کننده باشد می گویم:


-من میگم بارون خیلی قشنگه و هیچ چیزی برای ترسیدن نداره... و برای اینکه بهت ثابت کنم باید بریم باهاش روبرو شیم. یا توام قشنگیاشو می بینی یا اینکه منم مثل تو می ترسم و دوتایی برمی گردیم تو اتاق قایم میشیم خوبه؟


سرش را تند تند تکان می دهد. سوییشرتش را آرام از اتاقش برمی دارم و به رزا اشاره می کنم تا سر و صدا نکند.


اگر ماپری بیدار می شد و این دیوانگی های مرا می دید مانعمان می شد.


سوییشرت خودم و رزا را می پوشانم و موهایش را روی شانه اش می ریزم و کلاهش را سرش می کنم.


آرام و بدون سر و صدا وارد حیاط می شویم. رزا همان ابتدا پاهایش را سفت می کند و برای جلو آمدن مردد است.


سرش را مدام به اطراف می گرداند و گوشه های تاریک حیاط را با خوف بیشتری جستجو می کند.


قدمی از او فاصله می گیرم و هنوز دستش را رها نکردم اما زیر باران قرار گرفته ام.


-خدایا شکرت...


سرم را بالا می گیرم و دم عمیقی می گیرم. بوی خاک نم خورده ی باغچه و نم باران در مشامم می پیچد.


پر از لذت چشم باز می کنم و رو به رزا با ذوقی مضاعف می گویم:


-نفس عمیق بکش و بیا جلو...


مردد قدم جلو می گذارد. با چکیدن اولین قطرات باران روی صورت نازش سرش را در شانه اش فرو می برد. اما لبخند می زند.


پله را رد می کنم و پایین ایوان می ایستم. دستانم را زیر بغلش می برم و حین اینکه دوبار می چرخم و با ذوق می خندد و بعد روی زمین قرارش می دهم.


-حالا دستاتو باز کن... اینجوری... چشماتم ببند و سرتو رو به آسمون بگیر.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۸۵


دقیق و مو به مو انجام داد و من هم پشت سرش...


-حالا بچرخ... آروم... گوش کن... صدای تک تک قطره هایی که به زمین می خورن.


لبخند می زند. حتی ریز ریز می خندد. صورتش را جمع می کند اما پا پس نمی کشد. نم نم باران را روی صورتش دوست دارد.


بالا و پایین می پرد. و من همچنان می چرخم... کف خیس دستانم را روی صورت می گذارم و نفس عمیقی می گیرم...


-عمیق بو بکش... بوی زندگی میده...


-زندگی بوی بالون (بارون) میده؟


چشم باز می کنم و رها می خندم. گمانم برای صحبت کردن درباره ی بوی زندگی کوچک بود.


اما خب لذت بردن از زندگی را یادش می دادم... به سبک خودم...


مقابل پایش زانو میزنم. به خیس شدن زانویم اهمیتی نمی دهم.


-زندگی همینه... لذت بردن از هرچیزی که سر راهمون میذاره... روبرو شدن با ترسات... می بینی؟ همش قشنگیه... هنوزم می ترسی؟


-نمی تلسم... بالون گشنگه... صداشم گشنگه...


صورتش را قاب می کنم و با مهر لب می زنم:


-زندگی قشنگه... باید فقط یاد بگیری قشنگ ببینیش!

سرش را تکان می دهد و چند دقیقه ای زیر باران می مانیم و بعد داخل می رویم. لباسش را عوض می کنم و یک لیوان شیر گرم به او می دهم تا تنش گرم شود.


کف سرش زیر کلاه مانده بود و خشک بود اما پایین موهایش کمی نم دار بود.


در تختش می خوابانمش و پتو را تا سینه اش بالا می کشم. پیشانی اش را می بوسم و می گویم:


-موهاتو بو کن... هنوز بوی بارون می ده. و تا صبح هر صدایی که از حیاط اومد بازم موهاتو بو کن تا یادت بیفته که بارون قشنگه. ترسناک نیست.


خمیازه ای می کشد و سرش را به تائید تکان می دهد.


-لالایی بگم برات یا خودت می خوابی؟


-می خوابم... شب بخیل...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ 🍃🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌸🍃

  خدایا 🙏

صبحم را با نام زیبای تو پاگشا میکنم 🙏

                🙏 یاالله 🙏

با نام ویاد  تو آغاز می کنم🌸🍃
شروع هر لحظه را🌸🍃
ای که زیباترین علت هر آغاز تویی🌸💖🌸
امروزم را🌸🍃
با تلاش و مهربانی به تو می سپارم 🌸🍃
یار و یاورم باش ای بزرگترین...🙏

🌸🍃🌸🍃🌸 @kadbanoiranii
Baroon Baroone (Deli)
Sina Derakhshande
آهنگ جدید

#سینا درخشنده

#بارون بارون (دلی)🎧


یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزش

#حلوا_عمانی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزش

#صبحانه_مقوی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_اموزشی

#خورش_کاری_مرغ_و_قارچ



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#خوراک_کلم_با_گوشت

غذای خوشمزه ای که من همیشه وقتی مامانم درست میکرد نمیتونستم ازش بگذرم کلی منتظر بودم تا پاییز بشه و از این گل کلم خوشکلا بیاد تا باهاش این غذارو درست کنم.
میدونم شاید بعضیاتون کلم دوست نداشته باشید ولی اگه دوست داشتید این مدل رو امتحان کنید.
.
یک عدد پیاز رو تفت بدید گوشت چرخ کرده رو بهش اضافه کنید و خوب سرخ کنید و ادویه جات شامل زردچوبه،ادویه،فلفل،رازیانه،زنجبیل و نمک رو بهش اضافه کنید و بعد از اون رب گوجه رو اضافه کنید رب که سرخ شد پوره یک عدد گوجه رو اضاف کنید و بزارید خوب سرخ بشه تا آب گوجه کاملا گرفته بشه و به روغن بیافته.
کلم رو به اندازه دلخواه خرد کنید و با کمی سرکه بشورید و بعد به همراه یک و نیم لیوان آب به گوشت اضافه کنید و بزارید برای ۴۵ دقیقه تا یک ساعت آروم بپزه و بعد هم اگه دوست داشتید در کنار برنج سرو کنید و نوش جانتون. 😋
.
بچه ها میتونید به این ترکیب هویج یا قارچ هم اضافه کنید و مواد رو از قبل به صورت جدا تفت بدید حتی کلم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پیش_غذای_هندی

فلفل قرمز ۱ ق ج
فلفل سیاه ۱ ق چ
پاپریکا ۱ ق غ
گرام ماسالا ۱ ق غ
زردچوبه ۱ ق چ
پودر تخم گشنیز ۱ ق چ
فلفل دلمه ای زرد و قرمز هر کدام نصف فلفل
پیاز ۱ عدد کوچک
ماست چکیده ترش ۱ پیمانه
سیر ۳ حبه
زنجبیل ۱ ق چ
پنیر کبابی ۱ بسته
لیمو ترش ۱ عدد
گشنیز مقداری برای تزیین
روغن زیتون ۲ ق غ
کره ۱ق غ

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#فیلم_سیب_زمینی_کرانچی



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آش_کشک

سبزی_آش : ۵۰۰ گرم
نخود : ۱ پیمانه
لوبیا : ۱ پیمانه
برنج : ۱ پیمانه (نیم دانه یا شکسته)
عدس : ۱/۲ پیمانه
بلغورگندم : ۱/۳ پیمانه
بلغورجو : ۱/۳ پیمانه
سیب_زمینی : ۲ عدد متوسط
پیاز : ۲ عدد متوسط
سیر : ۲ گوله
کشک : ۱ کیلوگرم
ادویه : ۱ قاشق مرباخوری
زردچوبه : ۲ قاشق مرباخوری
فلفل : ۱ قاشق مرباخوری
نعناع : ۳ قاشق مرباخوری
نمک : به مقدار لازم
سبزی آش: گشنیز جعفری تره سیر اسفناج
مواد بالا را داخل قابلمه همراه سه لیوان آب به مدت ۳-۲ ساعت با هم می پزیم موقع جوش آمدن شعله را کم کنید در داخل قابلمه بزرگتر و اصلی سبزی آش را به همراه سیب زمینی نگینی خرد شده و عدس و برنج شسته شده با۲لیوان آب می پزیم صبر می کنیم تا سیب زمینی و عدس کامل بپزد حال کشک را که با دو لیوان آب رقیق شده همراه با مخلوط نخود، لوبیا و بلغورهای پخته شده اضافه می کنیم و یک ساعت دیگر برای پخت کامل آش صبر می کنیم.پیاز ریز شده را داخل روغن تفت داده بعد از کمی سبک شدن سیر را اضافه می کنیم بعد ادویه، زردچوبه و نعناع را اضافه میکنیم و به آش اضافه می کنی



رسانه تبلیغی ما باشید🎀


لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii
#کیک_بدون_تخم_مرغ
#بدون_تخم_مرغ

میتونید بدون فر بپزید
روی گاز بپزید

آرد ۳ پیمانه
روغن سه چهارم پیمانه
وانیل ۱ ق م
بیکینگ پودر ۱ ق غ
پودر کاکائو ۲ ق غ
شیر ۲ پیمانه
شکر ۱ و یک چهارم پیمانه

مواد سس شکلاتی:
شکلات ۲۰۰ گرم
شیر ۱ لیوان
آرد ذرت ۲ ق غ
شکر ۲ ق غ
پیمانه همون لیوان دسته دار فرانسویه
شکر و روغن را با همزن دستی مخلوط میکنیم شیر ولرم را اضافه کرده و هم می زنیم آرد را سه بار الک کرده اضافه میکنیم
پودر کاکائو و بیکینگ پودر و وانیل راهم اضافه میکنیم و هم میزنیم تا یکنواخت بشه
قالب مونو با یک قاشق آرد و روغن چرب میکنیم و مواد و داخلش ریخته و تکون میدیم مواد پخش شه
تو فر از قبل گرم شده با دمای ۱۸۰ حدودا ۳۵ دقیقه باشه آماده میشه
یه ربع بعد پخت از فر بیرون میاریم وقتی خنک شد برش میزنیم و کرم شکلاتی رو روش تزئین میکنیم
ب این صورت ک شیر و آرد ذرت و شکر و شکلات و باهم روی حرارت کم میذاریم بعد دوسه دقیقه ب غلظت میرسه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_شکلاتی
#بدون_تخم_مرغ

مواد لازم :

آرد............ دو لیوان و نیم
شیر..............1 لیوان
شکر ........1 لیوان
روغن مایع...........3 چهارم پیمانه
سرکه سفید ......... 2 ق مربا خوری
بکینگ پودر ........... دو ق مربا خوری
پودر کاکائو ........... دو ق غ خوری
وانیل ............ یک ق مربا خوری
مواد خشک شامل آرد پودر کاکائو
بکینگ پودر را سه بار الک میکنیم شیر و شکر و وانیل را با هم زن میزنیم بد مواد خشک را ک الک کردیم  کم کم ب مایع اضافه میکنیم و آروم با دست هم میزنیم تا صاف و یک دست بشه مایع این کیک یک مقدار نسبت ب مواد کیکای دیگه سفت هست پس نگران نباشید داخل قالب بریزید و داخل فر از قبل گرم شده رو درجه 180 ب مدت 45 دقیقه بپزید البته بستگی ب دمای فرتون داره خودتون چک کنید اگه زودتر  پخته بود از فر خارج کنید
اگه کیک بدون تخم مرغ ساده میخواستیم پودر کاکائو را حذف میکنیم
نگران مزه و بوی  سرکه نباشید اصلا معلوم نمیشه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#ابنبات_دستساز

شکر....۱۰۰ گرم
اب....۴۰ گرم
گلوکز.....۲۰ گرم
رنگ خوراکی
طرز تهیه:
همه مواد به غیر از رنگ داخل قابلمه بریزد.می زاریم کامل جوش بیاد.اصلا از قاشق برای هم زدن استفاده نمی کنیم،حدود ۷تا ۸ دقیقه میجوشد.تا به دمای ۳۰۵ درجه فارنهایت یا ۱۵۲ سانتی گراد برسد.در این مرحله رنگ اضافه می کنیم.داخل قالب ابنبات می ریزیم
بزازید در دمای محیط خشک بشه و سرد.بعد از قالب جدا میکنیم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر