#پارت۵۱۰
لقمه در گلویش می ماند... نیم صرفه ای می زند و فورا قلپی دوغ می نوشد.
-چطـ...ور؟
دوباره به سرفه افتاد و این بار منیر خانوم بدون آنکه نگاهش کند با لحن خیلی عادی و ملایمی لب زد:
-هیچی درباره ی امر خیره... هیچکس رو بهتر از تو پیدا نکردم که درباره اش صحبت کنیم. چون فکر می کنم تو بهتر باید این آدم رو بشناسی می دونم کارمند شرکته. و اینکه تو مهمونی سالگرد هم دیدمش اما زیاد خاطرم نیست.
حس می کرد رگ های مغزش دانه دانه در حال پاره شدن بودند. هر لحظه صورتش سرخ و سرخ تر می شد. مشتش از شدت فشار سفید شده بود.
دعا دعا می کرد که آن چیزی نباشد که فکر می کرد... آن چیزی که عقلش نهیب می زد و قلبش وحشت زده پس می زد!
با صدایی که همچون غرش به گوش می رسید پرسید:
-امرِ خیرِ چی؟ منظورتو واضح بگو حاج خانوم!
منیر خانوم با استرس لباسش را زیر میز درون مشتش می گیرد تا خودش را نبازد. تا به این سن هرگز محمدش را در این حال ندیده بود!
آنقدر کبود شده بود که هر آن احتمال می داد سنگکوب کند! می خواست او را تحریک کند تا کاری کند...
اما این واکنش ها وقتی حتی هنوز نمی داند که درباره ی چه چیزی می خواهد بگوید وحشت را به دلش سرازیر کرده بود!
-منظـ...ورم؟ خب... من فکر می کردم می دونی... من از...
آب دهانش را قورت داد و حرفش را خورد. نباید می گفت از زبان شهرزاد شنیده است.
این طور شاید اصلا برعکس عمل می کرد. شاید آنقدر دل شکسته می شد که دیگر نام شهرزاد را به زبان نیاورد...
منیر خانوم حس می کرد فشارش افتاده... چهره ی برافروخته ی محمد ترسانده بودش. این در حالی بود که حتی صدایش را بالا نبرده بود و رو به انفجار به نظر می آمد!
-چند روز پیش از مادر شهرزاد شنیدم که آقای بختیاری ازشون اجازه گرفته که از شهرزاد خواستگاری کنه!
😱😱😱😱😱
اژدها وارد می شود🥲😂
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
لقمه در گلویش می ماند... نیم صرفه ای می زند و فورا قلپی دوغ می نوشد.
-چطـ...ور؟
دوباره به سرفه افتاد و این بار منیر خانوم بدون آنکه نگاهش کند با لحن خیلی عادی و ملایمی لب زد:
-هیچی درباره ی امر خیره... هیچکس رو بهتر از تو پیدا نکردم که درباره اش صحبت کنیم. چون فکر می کنم تو بهتر باید این آدم رو بشناسی می دونم کارمند شرکته. و اینکه تو مهمونی سالگرد هم دیدمش اما زیاد خاطرم نیست.
حس می کرد رگ های مغزش دانه دانه در حال پاره شدن بودند. هر لحظه صورتش سرخ و سرخ تر می شد. مشتش از شدت فشار سفید شده بود.
دعا دعا می کرد که آن چیزی نباشد که فکر می کرد... آن چیزی که عقلش نهیب می زد و قلبش وحشت زده پس می زد!
با صدایی که همچون غرش به گوش می رسید پرسید:
-امرِ خیرِ چی؟ منظورتو واضح بگو حاج خانوم!
منیر خانوم با استرس لباسش را زیر میز درون مشتش می گیرد تا خودش را نبازد. تا به این سن هرگز محمدش را در این حال ندیده بود!
آنقدر کبود شده بود که هر آن احتمال می داد سنگکوب کند! می خواست او را تحریک کند تا کاری کند...
اما این واکنش ها وقتی حتی هنوز نمی داند که درباره ی چه چیزی می خواهد بگوید وحشت را به دلش سرازیر کرده بود!
-منظـ...ورم؟ خب... من فکر می کردم می دونی... من از...
آب دهانش را قورت داد و حرفش را خورد. نباید می گفت از زبان شهرزاد شنیده است.
این طور شاید اصلا برعکس عمل می کرد. شاید آنقدر دل شکسته می شد که دیگر نام شهرزاد را به زبان نیاورد...
منیر خانوم حس می کرد فشارش افتاده... چهره ی برافروخته ی محمد ترسانده بودش. این در حالی بود که حتی صدایش را بالا نبرده بود و رو به انفجار به نظر می آمد!
-چند روز پیش از مادر شهرزاد شنیدم که آقای بختیاری ازشون اجازه گرفته که از شهرزاد خواستگاری کنه!
😱😱😱😱😱
اژدها وارد می شود🥲😂
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۱۱
چشم می بندد و وقتی این بار چشم باز میکند و با چنان غیظ و خشمی از جا برخاست که صندلی از پشت سرش روی زمین افتاد.
لحظاتی بدون اینکه تکان بخورد به نقطه ای روی میز خیره شده بود. فقط صدای نفس کشیدن هایش می آمد.
داشت خودش را آماده می کرد که چگونه با نبودنشان کنار بیاید. چگونه او را راضی کند که بماند. چگونه دوباره اعتمادش را به دست بیاورد؟ اما این؟
انگار پتک سنگینی به سرش کوبیدند... دیوانه شد!
به سمت راستش چرخید و کف دستانش را با تمام توانش روی دیوار می کوبد.
نه یکبار و دو دوبار... پشت سر هم و هربار شدید تر از بار قبل...
صدای غرش های خشمگینش منیر خانوم را از شوکی که درش گرفتار شده بود بیرون می کشد
.
به سمتش قدم تند می کند و با چشمانی وحشت زده خودش را میان تن او و دیوار جا می دهد و با صدای آرامی که به بیرون از آشپزخانه درز نکند جیغ می کشد:
-محمد امین؟ این چه کاریه؟ بیا اینور ببینم... نکن!
-پس چکار کنم؟ انتظار دارید چکار کنـــم؟ لعنت به این زندگی چرا تموم نمیشه؟ خسته شدم دیگه خستــــه!
-صداتو بیار پایین رزا بشنوه نگران میشه! اصلا به تو چه ربطـ...
به یکباره چنان به سمت مادرش می چرخد که حرف در دهان زن می خشکد!
-دارید در مورد شهرزاد صحبت می کنید! مادر دخترِ من! چطور تو روی من از خواستگاریش حرف می زنید؟ چطور انتظار دارید من عین چوب خشک بشنوم و ککم نگزه؟
هیچوقت محمد را این گونه عاصی و از نفس افتاده ندیده بود. محمدِ همیشه آرامَش... همیشه ماخوذ به حیا...
حتی زمانی هم که با پدرش به مشکل خورده بود، این گونه از کوره در نرفته بود. خشمگین نشده بود، فقط همه چیز را پشت سرش گذاشته بود و رفته بود.
بازویش را می گیرد...
-خیله خب... یکم آروم باش مادر...
حال و روز محمد جگرش را پاره پاره می کند، از کرده اش پشیمانش می کند، اما این لازم بود مگرنه؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
چشم می بندد و وقتی این بار چشم باز میکند و با چنان غیظ و خشمی از جا برخاست که صندلی از پشت سرش روی زمین افتاد.
لحظاتی بدون اینکه تکان بخورد به نقطه ای روی میز خیره شده بود. فقط صدای نفس کشیدن هایش می آمد.
داشت خودش را آماده می کرد که چگونه با نبودنشان کنار بیاید. چگونه او را راضی کند که بماند. چگونه دوباره اعتمادش را به دست بیاورد؟ اما این؟
انگار پتک سنگینی به سرش کوبیدند... دیوانه شد!
به سمت راستش چرخید و کف دستانش را با تمام توانش روی دیوار می کوبد.
نه یکبار و دو دوبار... پشت سر هم و هربار شدید تر از بار قبل...
صدای غرش های خشمگینش منیر خانوم را از شوکی که درش گرفتار شده بود بیرون می کشد
.
به سمتش قدم تند می کند و با چشمانی وحشت زده خودش را میان تن او و دیوار جا می دهد و با صدای آرامی که به بیرون از آشپزخانه درز نکند جیغ می کشد:
-محمد امین؟ این چه کاریه؟ بیا اینور ببینم... نکن!
-پس چکار کنم؟ انتظار دارید چکار کنـــم؟ لعنت به این زندگی چرا تموم نمیشه؟ خسته شدم دیگه خستــــه!
-صداتو بیار پایین رزا بشنوه نگران میشه! اصلا به تو چه ربطـ...
به یکباره چنان به سمت مادرش می چرخد که حرف در دهان زن می خشکد!
-دارید در مورد شهرزاد صحبت می کنید! مادر دخترِ من! چطور تو روی من از خواستگاریش حرف می زنید؟ چطور انتظار دارید من عین چوب خشک بشنوم و ککم نگزه؟
هیچوقت محمد را این گونه عاصی و از نفس افتاده ندیده بود. محمدِ همیشه آرامَش... همیشه ماخوذ به حیا...
حتی زمانی هم که با پدرش به مشکل خورده بود، این گونه از کوره در نرفته بود. خشمگین نشده بود، فقط همه چیز را پشت سرش گذاشته بود و رفته بود.
بازویش را می گیرد...
-خیله خب... یکم آروم باش مادر...
حال و روز محمد جگرش را پاره پاره می کند، از کرده اش پشیمانش می کند، اما این لازم بود مگرنه؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
💫خدایا !
شکرت که تو همیشه به مصلحت من وارد عمل میشوی و بنا به حکمت ، در جریان زندگی ام خودت را نشان میدهی ...
اما من اسم آن را قسمت میگذارم ....
گاهی حادثه ای رخ میدهد در صورت نازیبا....
اما تمام منافع من در رخ دادن آن حادثه است
و این فقط در صورتی ست که با تمام وجود باورت کنیم.
💫خدایا !
عاشقان را بساز و خستگان را بنواز...
🌟شب خوش همراهان گرامی 🌟
@kadbanoiranii
شکرت که تو همیشه به مصلحت من وارد عمل میشوی و بنا به حکمت ، در جریان زندگی ام خودت را نشان میدهی ...
اما من اسم آن را قسمت میگذارم ....
گاهی حادثه ای رخ میدهد در صورت نازیبا....
اما تمام منافع من در رخ دادن آن حادثه است
و این فقط در صورتی ست که با تمام وجود باورت کنیم.
💫خدایا !
عاشقان را بساز و خستگان را بنواز...
🌟شب خوش همراهان گرامی 🌟
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🧡✨آغــاز کـنـم بـه نـامــت
🍁✨ای حــضــرت دوســت
🧡✨هـــر آنـچــه شــود
🍁✨به نامت آغاز، نکوست
🧡✨دفترچهٔ عشق را اگر بگشاییم
🍁✨سـطـر از پـی سـطـر،
🧡✨آیـتـی از تـو در اوسـت
🧡✨بـــه نـــام خــداونـــد
🍁✨خـــورشــیــد و مـهــر
🧡✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🍁✨الـــهــی بــه امــیــد تـــو
.
@kadbanoiranii
🍁✨ای حــضــرت دوســت
🧡✨هـــر آنـچــه شــود
🍁✨به نامت آغاز، نکوست
🧡✨دفترچهٔ عشق را اگر بگشاییم
🍁✨سـطـر از پـی سـطـر،
🧡✨آیـتـی از تـو در اوسـت
🧡✨بـــه نـــام خــداونـــد
🍁✨خـــورشــیــد و مـهــر
🧡✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🍁✨الـــهــی بــه امــیــد تـــو
.
@kadbanoiranii
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#مارشمالوی_جذاب_اناری_یلدایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#مارشمالوی_جذاب_اناری_یلدایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#میوه_آرایی_یلدایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#میوه_آرایی_یلدایی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزش
#اسلایس_چیزکیک_یلدا
مواد لازم کیک
تخم مرغ ۳ عدد
شکر یک لیوان
شیر یک لیوان
روغن مایع ۳/۴ لیوان
وانیل کمی
رنگ خوراکی سبز چند قطره
آرد دو لیوان ونیم
بکینگ پودر یک قاشق چایخوری
دما فر ۱۸۰ مدت ۳۰ دقیقه قالب ۲۰*۳۰بود
داخل قالب گرد سایز ۲۰ هم میتونی درست کنی
داخل قابلمه روکاز هم میشه شعله کم مدت یکساعت
مواد چیزکیک:
دو قاشق چایخوری پودر ژلاتین
نصف لیوان آب سرد
خامه صبحانه ۲۰۰ گرمی
پنیر ماسکارپونه با کم نمک ۲۰۰ گرم
شکر یا پودر قند نصف لیوان
کمی وانیل
برای تزیین روش یک بسته ژله توت فرنگی یا آلبالو
همه موارد داخل فیلم توضیح دادم
امیدوارم درست کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#اسلایس_چیزکیک_یلدا
مواد لازم کیک
تخم مرغ ۳ عدد
شکر یک لیوان
شیر یک لیوان
روغن مایع ۳/۴ لیوان
وانیل کمی
رنگ خوراکی سبز چند قطره
آرد دو لیوان ونیم
بکینگ پودر یک قاشق چایخوری
دما فر ۱۸۰ مدت ۳۰ دقیقه قالب ۲۰*۳۰بود
داخل قالب گرد سایز ۲۰ هم میتونی درست کنی
داخل قابلمه روکاز هم میشه شعله کم مدت یکساعت
مواد چیزکیک:
دو قاشق چایخوری پودر ژلاتین
نصف لیوان آب سرد
خامه صبحانه ۲۰۰ گرمی
پنیر ماسکارپونه با کم نمک ۲۰۰ گرم
شکر یا پودر قند نصف لیوان
کمی وانیل
برای تزیین روش یک بسته ژله توت فرنگی یا آلبالو
همه موارد داخل فیلم توضیح دادم
امیدوارم درست کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#دسر_یلدایی_مدرن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#دسر_یلدایی_مدرن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#فینگرفود_خوشگل_خوشمزه_برای_میز_یلدا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#فینگرفود_خوشگل_خوشمزه_برای_میز_یلدا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_سیب_خوابیده
#کیک_یلدایی
آموزش کامل کیک سیب خوابیده مخصوص کودکان ویژه شب یلدا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_سیب_خوابیده
#کیک_یلدایی
آموزش کامل کیک سیب خوابیده مخصوص کودکان ویژه شب یلدا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_پرتقال_خوابیده
#کیک_یلدایی
👌آموزش کامل کیک پرتقال خوابیده
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_پرتقال_خوابیده
#کیک_یلدایی
👌آموزش کامل کیک پرتقال خوابیده
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_گلابی
#کیک_یلدایی
🍐آموزش کیک گلابی مخصوص کودکان ویژه شب یلدا
✅ برای درست کردن کیک گلابی خوابیده ابتدا یه نیم قلب کیک رو برش میدیم که بشه قسمت پایین گلابی بعد یه برش طولی میدیم که بشه قسمت بالایی گلابی و تمام همینو جفت میکنیم و آسترکشی میکنیم فقط توجه داشته باشین که برای این نوع کیکهای میوه ای خوابیده هرچی ارتفاعش کمتر باشه قشنگتره
🍐 ژله بریلو با آب سرد روان کنید و حتما کم کم آب اضافه شه تا گوله نشه
برای قسمت چشم ها از بریلو صدفی و بریلو آبی و بریلو مشکی و بریلو قرمز استفاده کردم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_گلابی
#کیک_یلدایی
🍐آموزش کیک گلابی مخصوص کودکان ویژه شب یلدا
✅ برای درست کردن کیک گلابی خوابیده ابتدا یه نیم قلب کیک رو برش میدیم که بشه قسمت پایین گلابی بعد یه برش طولی میدیم که بشه قسمت بالایی گلابی و تمام همینو جفت میکنیم و آسترکشی میکنیم فقط توجه داشته باشین که برای این نوع کیکهای میوه ای خوابیده هرچی ارتفاعش کمتر باشه قشنگتره
🍐 ژله بریلو با آب سرد روان کنید و حتما کم کم آب اضافه شه تا گوله نشه
برای قسمت چشم ها از بریلو صدفی و بریلو آبی و بریلو مشکی و بریلو قرمز استفاده کردم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_گلابی
#کیک_یلدایی
آموزش کامل کیک گلابی خوابیده مخصوص کودکان ویژه شب یلدا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_گلابی
#کیک_یلدایی
آموزش کامل کیک گلابی خوابیده مخصوص کودکان ویژه شب یلدا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴#خامه_کشی
خامه کشی بدون ابزار و امکانات
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
خامه کشی بدون ابزار و امکانات
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۱۲
اگر به محمد بود که انقدر از دور نگاه می کرد که هم خودش را آب می کرد هم آن دختر را ذله می کرد. او به محرک نیاز داشت مگر نه؟
منیر خانوم قلبا برای خوشبختی پسر و شهرزاد داشت این کار را می کرد و محمد این بار سرافکنده اش نمی کرد، درست است؟
باید آرام می ماند. با جدیت حرفش را می زد. لب هایش را تر می کند و با لحنی محکم و ابروهایی در هم رفته پاسخش را می دهد:
-مادر دخترته... زنت که نیست! یه زن آزاده... کسی ام حرف بدی نزد که... چشم ناپاک دنبالش نیست مادر... خواستگار داره و اتفاقا خودتم خواستگارشو میشناسی می دونی چطور آدمیه! پس دلیلی نداره که خودتو بخوری...
صورتش یکپارچه کبود بود. گر می گیرد... آتش می گیرد...
چه می گفت؟ چطور انتظار داشت که آرام بماند؟ او مادرش بود! چرا این گونه غرورش را به بازی می گرفت؟
با دندان هایی کلید شده می غرد:
-اسم اون نمک به حرومو نیارید جلوی من... مونده تا من دمار از روزگارش در بیارم. مار تو آستینم پرورش دادم!
-چرا نمک به حروم مرد به اون آقایی؟چشه مگه؟ خلاف شرع نکرده که. از زنی که خوشش...
میان حرف مادرش کفری دستش را دوباره روی دیوار می کوبد و پشت سر هم ناسزا بار خودش می کند. حاج خانوم دستش را تخت سینه اش می کوبد...
-آروم باش محمد! این چه کاریه آخه؟
با عتاب می غرد:
-چی می خواین از من الان؟ ولم کنید بسمه! می خواین خودم برم تحقیقات محلی؟ صلاحیتشو تائید کنم؟ نه اصلا دسته گل بگیرم برم دستشو بگیرم بیارمش خواستگاری؟ حاج خانوم تو به علی قسم از من عقب بکش... بذار برم ببینم چه خاکی باید تو سرم بریزم!
می خواست برود اما منیر خانوم تمام قد مقابلش ایستاده بود و نمی گذاشت. و محمد داشت دیوانه می شد!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
اگر به محمد بود که انقدر از دور نگاه می کرد که هم خودش را آب می کرد هم آن دختر را ذله می کرد. او به محرک نیاز داشت مگر نه؟
منیر خانوم قلبا برای خوشبختی پسر و شهرزاد داشت این کار را می کرد و محمد این بار سرافکنده اش نمی کرد، درست است؟
باید آرام می ماند. با جدیت حرفش را می زد. لب هایش را تر می کند و با لحنی محکم و ابروهایی در هم رفته پاسخش را می دهد:
-مادر دخترته... زنت که نیست! یه زن آزاده... کسی ام حرف بدی نزد که... چشم ناپاک دنبالش نیست مادر... خواستگار داره و اتفاقا خودتم خواستگارشو میشناسی می دونی چطور آدمیه! پس دلیلی نداره که خودتو بخوری...
صورتش یکپارچه کبود بود. گر می گیرد... آتش می گیرد...
چه می گفت؟ چطور انتظار داشت که آرام بماند؟ او مادرش بود! چرا این گونه غرورش را به بازی می گرفت؟
با دندان هایی کلید شده می غرد:
-اسم اون نمک به حرومو نیارید جلوی من... مونده تا من دمار از روزگارش در بیارم. مار تو آستینم پرورش دادم!
-چرا نمک به حروم مرد به اون آقایی؟چشه مگه؟ خلاف شرع نکرده که. از زنی که خوشش...
میان حرف مادرش کفری دستش را دوباره روی دیوار می کوبد و پشت سر هم ناسزا بار خودش می کند. حاج خانوم دستش را تخت سینه اش می کوبد...
-آروم باش محمد! این چه کاریه آخه؟
با عتاب می غرد:
-چی می خواین از من الان؟ ولم کنید بسمه! می خواین خودم برم تحقیقات محلی؟ صلاحیتشو تائید کنم؟ نه اصلا دسته گل بگیرم برم دستشو بگیرم بیارمش خواستگاری؟ حاج خانوم تو به علی قسم از من عقب بکش... بذار برم ببینم چه خاکی باید تو سرم بریزم!
می خواست برود اما منیر خانوم تمام قد مقابلش ایستاده بود و نمی گذاشت. و محمد داشت دیوانه می شد!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۱۳
خشمگین تر از آن بود که احترامات را به جا بیاورد. می ترسید که حرمت شکنی کند و حتی نمی دانست لحظه ی بعد چه رفتاری از او سر می زند!
حاج خانوم کم کم داشت پشیمان می شد. نفس نفس زنان هر دو دستش را روی سینه ی لرزان پسرش گذاشت تا مهارش کند.
-نخیر نمی ذارم بری! کجا بری؟ کسی نگفت تو بری تحقیقات محلی! نمی فهمم چرا باید این جوری از کوره در بری؟ چه انتظاری داشتی؟ زن جوونه، خوش بر و روئه، زرنگ و با سواده، از قضا مجردم هست. چرا خواستگار نیاد براش؟ این نشد یکی دیگه... مگه مردم کورن نبینن همچین لعبتی رو؟ استغفرلله دهن منو باز می کنه!
-لعبت؟ لعبـــت؟
با دندان هایی که روی هم می ساییدند چنان این کلمه را غرید که چهار ستون تن منیر خانوم لرزید!
حس می کرد هرآن ممکن است خانه را روی سرشان ویران کند.
هر لحظه نفس هایش شتاب زه تر و سنگین تر می شد...
چشمانش را خون برداشته بود و رگ های پیشانی اش چنان برجسته شده بودند که انگار داشتن پاره می شدند.
-دختر مجرد؟ اون یه مادره... مادر دختر من...! مگه من مرده باشم بذارم کسی پاشو تو خونه اش بذاره برای خواستگـــاری! تو خونه ای که دختر مـن توش زندگی میکنه!
روی سینه اش می کوبد و همچون کسی که آتش گرفته باشد دور خود می چرخد. منیر خانوم باز هم کم نیاورد.
می دانست دارد با دم شیر بازی می کند. اما مرگ یکبار و شیون هم یکبار... بیشتر و بیشتر مته به خشخاش می گذارد.
-خب... خب باشه... مگه چیه؟ چرا تو بیخودی جوش میاری؟ اتفاقا پسره اینو می دونه و هیچ مشکلی هم با بچه داشتنش نداره.
انگار که به یکباره افسار پاره کرده باشد با تمام توانش نعره می کشد:
-اون مرتیکه به گور هفت جدش خندیده! پاشو بذاره تو اون خونه یا جنازه من از در می ره بیرون یا جنازه اون!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
خشمگین تر از آن بود که احترامات را به جا بیاورد. می ترسید که حرمت شکنی کند و حتی نمی دانست لحظه ی بعد چه رفتاری از او سر می زند!
حاج خانوم کم کم داشت پشیمان می شد. نفس نفس زنان هر دو دستش را روی سینه ی لرزان پسرش گذاشت تا مهارش کند.
-نخیر نمی ذارم بری! کجا بری؟ کسی نگفت تو بری تحقیقات محلی! نمی فهمم چرا باید این جوری از کوره در بری؟ چه انتظاری داشتی؟ زن جوونه، خوش بر و روئه، زرنگ و با سواده، از قضا مجردم هست. چرا خواستگار نیاد براش؟ این نشد یکی دیگه... مگه مردم کورن نبینن همچین لعبتی رو؟ استغفرلله دهن منو باز می کنه!
-لعبت؟ لعبـــت؟
با دندان هایی که روی هم می ساییدند چنان این کلمه را غرید که چهار ستون تن منیر خانوم لرزید!
حس می کرد هرآن ممکن است خانه را روی سرشان ویران کند.
هر لحظه نفس هایش شتاب زه تر و سنگین تر می شد...
چشمانش را خون برداشته بود و رگ های پیشانی اش چنان برجسته شده بودند که انگار داشتن پاره می شدند.
-دختر مجرد؟ اون یه مادره... مادر دختر من...! مگه من مرده باشم بذارم کسی پاشو تو خونه اش بذاره برای خواستگـــاری! تو خونه ای که دختر مـن توش زندگی میکنه!
روی سینه اش می کوبد و همچون کسی که آتش گرفته باشد دور خود می چرخد. منیر خانوم باز هم کم نیاورد.
می دانست دارد با دم شیر بازی می کند. اما مرگ یکبار و شیون هم یکبار... بیشتر و بیشتر مته به خشخاش می گذارد.
-خب... خب باشه... مگه چیه؟ چرا تو بیخودی جوش میاری؟ اتفاقا پسره اینو می دونه و هیچ مشکلی هم با بچه داشتنش نداره.
انگار که به یکباره افسار پاره کرده باشد با تمام توانش نعره می کشد:
-اون مرتیکه به گور هفت جدش خندیده! پاشو بذاره تو اون خونه یا جنازه من از در می ره بیرون یا جنازه اون!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۱4
حاج خانوم با وحشت کمرش کمی خم شد و با قدرت روی ران پایش کوبید و بعد دستش را روی گونه اش کوبید و حرص زد:
-خاک بر سرم زبونتو گاز بگیر محمد امین! صداتو بیار پایین الان همه می ریزن اینجا! چه خبرته؟ رزا میشنوه میترسه بچه ام! آروم بگیر... شیطونو لعنت کن! بیا بگو ببینم دردت چیه خب...!
-درد من چیه؟ تازه میگین درد من چیه؟ درد بی درمون دارم من...! رزا کو؟ لباسشو بپوشین باید بریم!
این را می گوید و تا می خواهد منیر خانوم را دور بزند و به دنبال دخترش برود، حاج خانوم بازویش را می گیرد و با تمام قدرتش می کشد تا مانعش شود.
عصبانی بود و دستان کم توانش یارای مهار کردنش را نداشتند!
-کجا؟ وایسا محمد... چرا اینطوری می کنی؟ وایسا میگمت!
ناگهان برگشت و دهانش را باز کرد و با تمام توانش نعره کشید:
-وایسم چی بشـــه! چی بشــــه؟
منیر خانوم وحشت زده قدمی عقب رفت...
دستش روی قلبش رفت و با تحیر به محمد نگاه می کرد.
محمد یکپارچه می لرزید و بی نفس سینه اش به تقلا افتاده بود. اشک درون چشمش حلقه زده بود و حتی پیش از اینکه آن اشک از چشم خودش سرازیر شود از چشم منیر خانوم چکید.
درد در تمام تنش رسوخ کرده و جانش داشت در می رفت...
-وایسم چی بشه؟ وقتی هیچ وقت هیچکس منو نفهمیده؟ چرا همه فکر می کنن محمد دردش نمیاد؟ وایسم بگی زنی که عاشقشم، زنی که جونم برای یه نگاهش در میره خواستگار داره؟ که جوونه و حق داره خواستگار داشته باشه؟ چون خوشگله؟ چون خوش بر و روئه؟
کف دستانش را با بغض روی چشمانش گذاشت و فشار میداد. انگار کسی داشت چاقو به قلبش می زد.
پشتش به منیر خانوم بود و با درد و صدایی پرسوز و گداز نالید:
-اون عشق منه! اون لعنتی اول زن من بوده... من گند زدم.. من خراب کردم... من نابودش کردم! همین من داره تو حسرت دوباره داشتنش از پا درمیاد...! همین من از شرم گندی که زده جرات نمی کنه برای خواستنش پا جلو بذاره... همین من جونش داره از حلقش بالا میاد با تصور اینکه مال یکی دیگه بشه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
حاج خانوم با وحشت کمرش کمی خم شد و با قدرت روی ران پایش کوبید و بعد دستش را روی گونه اش کوبید و حرص زد:
-خاک بر سرم زبونتو گاز بگیر محمد امین! صداتو بیار پایین الان همه می ریزن اینجا! چه خبرته؟ رزا میشنوه میترسه بچه ام! آروم بگیر... شیطونو لعنت کن! بیا بگو ببینم دردت چیه خب...!
-درد من چیه؟ تازه میگین درد من چیه؟ درد بی درمون دارم من...! رزا کو؟ لباسشو بپوشین باید بریم!
این را می گوید و تا می خواهد منیر خانوم را دور بزند و به دنبال دخترش برود، حاج خانوم بازویش را می گیرد و با تمام قدرتش می کشد تا مانعش شود.
عصبانی بود و دستان کم توانش یارای مهار کردنش را نداشتند!
-کجا؟ وایسا محمد... چرا اینطوری می کنی؟ وایسا میگمت!
ناگهان برگشت و دهانش را باز کرد و با تمام توانش نعره کشید:
-وایسم چی بشـــه! چی بشــــه؟
منیر خانوم وحشت زده قدمی عقب رفت...
دستش روی قلبش رفت و با تحیر به محمد نگاه می کرد.
محمد یکپارچه می لرزید و بی نفس سینه اش به تقلا افتاده بود. اشک درون چشمش حلقه زده بود و حتی پیش از اینکه آن اشک از چشم خودش سرازیر شود از چشم منیر خانوم چکید.
درد در تمام تنش رسوخ کرده و جانش داشت در می رفت...
-وایسم چی بشه؟ وقتی هیچ وقت هیچکس منو نفهمیده؟ چرا همه فکر می کنن محمد دردش نمیاد؟ وایسم بگی زنی که عاشقشم، زنی که جونم برای یه نگاهش در میره خواستگار داره؟ که جوونه و حق داره خواستگار داشته باشه؟ چون خوشگله؟ چون خوش بر و روئه؟
کف دستانش را با بغض روی چشمانش گذاشت و فشار میداد. انگار کسی داشت چاقو به قلبش می زد.
پشتش به منیر خانوم بود و با درد و صدایی پرسوز و گداز نالید:
-اون عشق منه! اون لعنتی اول زن من بوده... من گند زدم.. من خراب کردم... من نابودش کردم! همین من داره تو حسرت دوباره داشتنش از پا درمیاد...! همین من از شرم گندی که زده جرات نمی کنه برای خواستنش پا جلو بذاره... همین من جونش داره از حلقش بالا میاد با تصور اینکه مال یکی دیگه بشه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۱۶
#
با یاد آوری گریه های شهرزاد وقتی تلاش می کرد تا وجهه محمد را پیش مادرش خوب جلوه دهد، بغضش بیشتر می شود.
-اون دختر محمدو دوست داره! من اینو می دونستم تو چشماش می دیدم. نمی دونی چجور گریه می کرد می گفت محمد مقصر نیست. دلش نبود بره اصلا... می ترسید ما به محمد امین فشار بیاریم یا مواخذه اش کنیم.
جهانگیر خان باز هم در دل به طینت پاک شهرزاد معترف می شود. منیر خانوم وحشت زده لباسش را در چنگ می گیرد و انگار نرس این را دارد تا حرفش را کسی غیر خودشان بشنود، آرام زمزمه می کند:
- اما محمدو دیدی؟ ندیدیش حاجی! من می ترسم... اینی که من دیدم یه سرش جنونه!
هنوز تنش می لرزید. جهانگیر خان دستش را روی شانه اش قرار می دهد.
-خیله خب مگه نمیگی شهرزادم دوستش داره. پس بسپار به خودشون. با هم کنار میان.
نگاهش را به در آشپزخانه می دوزد. انگار که هنوز محمد را در آنجا می بیند که از درد به خود می پیچد...
-دوستش داره اما محمد باید اون حس رو زنده کنه. منم قصدم همین بود. خدا منو ببخشه اگه زیاده روی کردم! خواستم به خودش بیاد! به خاطر خودشون... به خاطر رزا...! خدا کنه اشتباه نکرده باشم حاجی! رزا کجاست؟ بچه ام چیزی نفهمید که؟
جهانگیر خان سرش را در دستانش می گیرد. نگران بود. دلش با محمد رفته بود انگار...
-تا دید سر و صداست خواست بیاد بیرون... محدثه خودشو رسوند و صدای کارتونو زیاد کردیم. سرشو گرم کردیم نیاد...
-خوب کردین... محمد دیوانه شده بود! هیچوقت اینطوری ندیدمش. اینطوری نبینه باباشو.
دوباره گریه را از سر می گیرد و جهانگیر خان نوچی می کشد و آرام دستش را می گیرد.
-آروم باش... طوری نمیشه. حالا که شده دیگه از این به بعدشو خدا به خیر می کنه...! به خدا توکل کن... اون بالایی هیچ بد بنده اشو نمیخواد خانوم!
قوت قلب می داد اما خودش هم دلشوره داشت! محمد را هرگز اینگونه ندیده بود!
انقدر خشمگین و افسار گسیخته...! فقط همان خدا باید به خیر کند...!
***
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#
با یاد آوری گریه های شهرزاد وقتی تلاش می کرد تا وجهه محمد را پیش مادرش خوب جلوه دهد، بغضش بیشتر می شود.
-اون دختر محمدو دوست داره! من اینو می دونستم تو چشماش می دیدم. نمی دونی چجور گریه می کرد می گفت محمد مقصر نیست. دلش نبود بره اصلا... می ترسید ما به محمد امین فشار بیاریم یا مواخذه اش کنیم.
جهانگیر خان باز هم در دل به طینت پاک شهرزاد معترف می شود. منیر خانوم وحشت زده لباسش را در چنگ می گیرد و انگار نرس این را دارد تا حرفش را کسی غیر خودشان بشنود، آرام زمزمه می کند:
- اما محمدو دیدی؟ ندیدیش حاجی! من می ترسم... اینی که من دیدم یه سرش جنونه!
هنوز تنش می لرزید. جهانگیر خان دستش را روی شانه اش قرار می دهد.
-خیله خب مگه نمیگی شهرزادم دوستش داره. پس بسپار به خودشون. با هم کنار میان.
نگاهش را به در آشپزخانه می دوزد. انگار که هنوز محمد را در آنجا می بیند که از درد به خود می پیچد...
-دوستش داره اما محمد باید اون حس رو زنده کنه. منم قصدم همین بود. خدا منو ببخشه اگه زیاده روی کردم! خواستم به خودش بیاد! به خاطر خودشون... به خاطر رزا...! خدا کنه اشتباه نکرده باشم حاجی! رزا کجاست؟ بچه ام چیزی نفهمید که؟
جهانگیر خان سرش را در دستانش می گیرد. نگران بود. دلش با محمد رفته بود انگار...
-تا دید سر و صداست خواست بیاد بیرون... محدثه خودشو رسوند و صدای کارتونو زیاد کردیم. سرشو گرم کردیم نیاد...
-خوب کردین... محمد دیوانه شده بود! هیچوقت اینطوری ندیدمش. اینطوری نبینه باباشو.
دوباره گریه را از سر می گیرد و جهانگیر خان نوچی می کشد و آرام دستش را می گیرد.
-آروم باش... طوری نمیشه. حالا که شده دیگه از این به بعدشو خدا به خیر می کنه...! به خدا توکل کن... اون بالایی هیچ بد بنده اشو نمیخواد خانوم!
قوت قلب می داد اما خودش هم دلشوره داشت! محمد را هرگز اینگونه ندیده بود!
انقدر خشمگین و افسار گسیخته...! فقط همان خدا باید به خیر کند...!
***
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۵۱۷
#
با خستگی صندلی را کنار پنجره می کشم. پاهایم را درون شکمم جمع می کنم و دستم را دور زانویم می پیچم.
سرم را روی زانویم قرار می دهم و ناخودآگاه قطره اشکی از گوشه ی چشمم می چکد.
تنهایی... خاطرات... گریه!
سمی ترین ترکیب تاریخ می توانند باشند.
و این من بودم که در خودم جمع شده بودم و خودم را در آغوش می گیرم و تلاش می کنم تا دلتنگ نباشم!
شده که دلت تنگ باشد و حتی ندانی که دلتنگ که و چه؟
و این ندانستن بیشتر داغت می کند! حتی نمی دانی کجا دنبال مرحم بگردی!
و من تمام عمرم دنبال خواسته هایم بودم... خوب بلد بودم... یک عمر خوشبختی را جستجو کرده بودم.
درون مشت کوچک دخترکم خوشبختی را یافتم و امروز او را هم نصفه و نیمه داشتم!
صدای زنگ ممتد آیفون مرا به خودم می آورد. با فکر به اینکه شاید رزا بهانه گرفته باشد و او را آورده باشند از جایم می جهم.
تصویر محمد را که می بینم بی دلیل قلبم تند می زند و بلافاصله شاسی را لمس می کنم. دخترم دلتنگی ام را حس کرده بود؟
به پشت می چرخم و ظاهرم را درون آینه نگاه می کنم.
یک تیشرت سفید یقه هفت ساده و یک جین آبی به تن داشتم. موهایم باز دورم ریخته شده بود و وقتی صدای کوبش در پشت سرم را می شنوم می فهمم که دیگر زمانی برای تعویض لباس یا مرتب کردن سر و وضعم نمانده است.
می چرخم و در را که باز می کنم نفسم در سینه ام گره می خورد!
محمد بود اما محمد همیشه نبود! دستم از دستگیره در جدا می شود.
-محمد؟
آنقدر صورتش ملتهب سرخ بود، چشمانش چنان سرخ و خون گرفته بود که قلبم در سینه تکان خورد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#
با خستگی صندلی را کنار پنجره می کشم. پاهایم را درون شکمم جمع می کنم و دستم را دور زانویم می پیچم.
سرم را روی زانویم قرار می دهم و ناخودآگاه قطره اشکی از گوشه ی چشمم می چکد.
تنهایی... خاطرات... گریه!
سمی ترین ترکیب تاریخ می توانند باشند.
و این من بودم که در خودم جمع شده بودم و خودم را در آغوش می گیرم و تلاش می کنم تا دلتنگ نباشم!
شده که دلت تنگ باشد و حتی ندانی که دلتنگ که و چه؟
و این ندانستن بیشتر داغت می کند! حتی نمی دانی کجا دنبال مرحم بگردی!
و من تمام عمرم دنبال خواسته هایم بودم... خوب بلد بودم... یک عمر خوشبختی را جستجو کرده بودم.
درون مشت کوچک دخترکم خوشبختی را یافتم و امروز او را هم نصفه و نیمه داشتم!
صدای زنگ ممتد آیفون مرا به خودم می آورد. با فکر به اینکه شاید رزا بهانه گرفته باشد و او را آورده باشند از جایم می جهم.
تصویر محمد را که می بینم بی دلیل قلبم تند می زند و بلافاصله شاسی را لمس می کنم. دخترم دلتنگی ام را حس کرده بود؟
به پشت می چرخم و ظاهرم را درون آینه نگاه می کنم.
یک تیشرت سفید یقه هفت ساده و یک جین آبی به تن داشتم. موهایم باز دورم ریخته شده بود و وقتی صدای کوبش در پشت سرم را می شنوم می فهمم که دیگر زمانی برای تعویض لباس یا مرتب کردن سر و وضعم نمانده است.
می چرخم و در را که باز می کنم نفسم در سینه ام گره می خورد!
محمد بود اما محمد همیشه نبود! دستم از دستگیره در جدا می شود.
-محمد؟
آنقدر صورتش ملتهب سرخ بود، چشمانش چنان سرخ و خون گرفته بود که قلبم در سینه تکان خورد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر