کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29K videos
95 files
43.3K links
Download Telegram
#پارت۱۷۴
#

مچش را نوازش می کند و صدای هق هق های خفه ی مهشید هیچ کمکی به این حالی که داشتم نمی کند!

حسرت سینه ام را می شکافد! رزا با تعجب و کمی خجالت تلاش می کند تا آرامش کند:

-دلدم نگرفت خوبم! اومدی پیشم بمونی؟ یا بازم باید بِلی(بری)؟

دخترکم... دخترک معصومم... مثل خودم ترس از ترک شدن داشت! بمیرم برای دلش...

محمد مات می ماند و بعد دستش را با احتیاط جلو می آورد و وقتی واکنش بدی از جانب رزا نمی بیند و دست رزا را می گیرد و بوسه ای میزند و عمیق نفس می کشد...

-اومدم که همیشه پیشت باشم. دیگه هیچوقت هیچوقت نمیرم. بهت قول میدم! می بخشی بابا رو؟

دل کوچکش آنقدر پر از مهر بود که به همین جملات ساده احتیاج داشت تا گل از گلش بشکفد و به یکباره دستش از دستم کشیده می شود و با تمام توانش دستانش را دور گردن محمد می پیچد و سرش را در گردنش می برد.

محمد هنوز آن قدر شوکه است که با بهت نگاهش به من می افتد و من دستم را روی دهانم گذاشته ام تا از لرزش لب هایم جلوگیری کنم با نگاه می گویم که باور کن این لحظه را...

این ریشه ای که در دلت جوانه زد مهر فرزند بود که در ثانیه ای در آغوشت کشید پر قدرت تر از هرچیزی به دور قلبت پیچید و بعد با اولین ضربان در تمام بدنت پخش شد.

می گویم باورکردنی نیست اما حقیقت دارد!
ببین زانو زده ای، ببین قلبت با چه شوری می زند؟
این ها همه از حسی است که با لمس پاره ای از جانت در رگ هایت جریان گرفت!

می گویم حالت را می فهمم... من این انفجار درونی را درک می کنم. می گویم که بپذیر این دگرگونی را... در آغوشش بکش!

چشمانش بسته می شوند و اشک از چهار گوشه ی چشمش سرازیر کی شود. دستانش دور فرشته محکم می شوند و صدای ارام رزا در گوشش را می شنوم وقتی می گوید:

-خیلی منتظلم گذاشتی فکر کردم دیگه نمیای!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۷۵


-ببخشید نور چشمم معذرت می خوام. دوست دارم! تا آخر عمرم برات جبران می کنم...

سرش را عقب می کشد و با چهره ی جمع شده ای می پرسد:

-چی می تُنی؟

محمد با صورتی که خیس از اشک بود، خنده ی روشنی می کند و گونه اش را آرام اما طولانی می بوسد و اینطور پاسخ می دهد:

-تا آخر عمرم قربونت می رم. بوست می کنم بغلت می کنم. تا آخرین نفسم مراقبتم!

***

ساعت از ده گذشته و رزا چشمانش را خواب برداشته، اما از بغل محمد پایین نمی آید.

تمام کادوهایش را نگاه کرد و برای دانه دانه اش ذوق کرد و گونه ی محمد را بوسید و محمد با بوسه هایش جان می گرفت.

حالا روی مبل روی پاهایش نشسته و برای پدرش دلبری می کند. محمد به رزا که نگاه می کرد انگار دنیا را مقابلش می دید.

در تمام این دو ساعت رزا لحظه ای از حرف زدن و سوال پرسیدن دست نکشیده است. دست هایش را روی صورت محمد می کشد و می گوید:

-سیبیلات زودتر لُشد (رشد) می کنه یا لیشات؟

محمد می خندد و هزار باره گونه اش را نوازش می کند و می خندد. با نگاهش نوازش می کرد فرشته ام را...

-قربون زبونت بشم من...

به محض اینکه مامان مقابلش خم می شود تا سینی چای را مقابلش بگیرد معذب صاف می نشیند و حرفش را قطع می کند و رو به مامان ادامه می دهد:

-زحمت نکشید خانوم...

-اسمش ماپلیه... میتونی ماپلی صداش کنی...!

خنده ام را می خورم و مامان بدون اینکه ذره ای اخم داشته باشد با لحن شوخی رو به رزا می کند:

-وروجک ماپری رو یادت رفت باباتو دیدی؟
♡♡


#پارت۱۷۶


اخم هایم نامحسوس در هم می رود. دوست نداشتم این فرضیه را که حضور محمد در زندگی ما نقش هر کدام از ما را در زندگی رزا عوض یا کمرنگ کند!

-نه ماپری جونش دخترم هنوز سوالاش تموم نشده فقط...

مامان میز را دور می زند و نزدیک تر به محمد می ایستد و منقبض شدن شانه های محمد را به چشم دیدم.

حس می کردم کنار مامان بی نهایت دست به عصا و مراقب بود. مامان لپش را می کشد و و بعد عقب می کشد.

-با اجازتون من باید برم استراحت کنم کمی سردرد دارم. شهرزاد جان مامان از مهمونمون پذیرایی کن!

انگار که روی صحبتش بیشتر با محمد بود تا من...

محمد سرش را پایین می اندازد و بوسه ای به سر رزا می زند و می گوید:

-برای پذیرایی مزاحمتون نشدم. هدف چیز دیگه ای بود که به لطف خدا و زیر سایه شما میسر شد. منم کم کم رفع زحمت کنم!

مامان بی اینکه حرف دیگری بزند سری تکان می دهد و به سمت اتاق می رود.

در که بسته می شود و رزا خمیازه ی می کشد و محمد مثل تمام این دوساعت هر حرکتش را با عشق دنبال می کرد.

-دخترم خوابش میاد؟

-خوابم میادش... بلیم امشب می خوام بابا منو بخوابونه... برام لالا بوخونه...

تصور شب ماندن محمد خون را در رگ هایم منجمد می کند. فورا فکرش را پس می زنم و رو به رزا می گویم:

-بابا لالایی بلد نیست بگه عزیزم خودم برات می خونم قربونت برم. بوس شب بخیر بگیر از بابا بریم لالا بخونم برات.

-نمی خوام! بابا لالا بخونه! بوس شب بخیرش مال خودت!

-رزا!

چشمانم گشاد می شوند و مبهوت صدایش می کنم و با حرص و خجالتی که تنم را آتش می زد می گویم:

-این چه حرفیه؟ تمومش کن مامان جان! راجع به این موضوع اصلا درست نیست صحبت کنیم!

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
مولودی های میثم مطیعی ویژه «مبعث حضرت رسول اکرم»
KHADEM-SHOHADA.IR
ولادت حضرت رسول اکرم بر مسلمین جهان مبارک


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁💫به نام نامت و با توکل به،
🤍💫اسـم اعـظـمـت
🍁💫می‌گشائیم دفتر امروزمان را

🍁💫بــاشـد که در پـایـان روز،
🤍💫مُهر تایید بندگی زینت بخش،
🍁💫دفـتـرمـان بــاشـد!

🍁💫روزتون پر از نگاه
🤍💫مــهـربـون خــدا،
🍁💫سهمِ دلتون آرامـش

🍁💫بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
🤍💫الــهـــی بــه امــیــد تـــو

🌺 @kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فیلم_آموزشی

#بادمجون_شکم_پر

مواد لازم
بادمجون ۳ عدد
گوجه ۳ عدد
نمک و فلفل سیاه
۱ عدد سوسیس
فلفل سبز ۲ عدد
پنیر ۱۰۰ گرم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#املت_ترکیه‌ای


مواد لازم :

تخم مرغ ۴ عدد
گوجه ۵ عدد
پیاز ۱ عدد
سیر ۱ حبه
پنیر پیتزا
نمک و فلفل
کره


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#چیز_کیک_انبه

خانم سمیرا جنت دوست

مواد مورد نیاز
پودر بیسکویت ۱۰۰ گرم(۱ لیوان فرانسه)
پودر کاکائو ۱۰ تا ۱۵ گرم (۱ تا ۲قاشق سوپخوری)
کره ۳۰ گرم(۲قاشق سوپخوری)
پنیر خامه ای ۱۵۰گرم (دوسوم لیوان فرانسه)
خامه ۳۰ گرم(۲قاشق سوپخوری)
شیر عسلی ۱ تا ۲ قاشق سوپخوری (۲۰ تا ۴۰ گرم)
شکلات سفید ۱۵۰ گرم (یک لیوان شکلات ذوب شده)
انبه پوره شده ۱۵۰ گرم
***
در قالب به قطر ۱۰ تا ۱۲ سانتی ۲ عدد چیزکیک)
یا در قالب قطر ۱۶تا۱۸سانتی یک عدد
چیز کیک را از فریزر که دراوردین سریع از قالب جدا کنید و در بشقاب سرو بگذارید
و بعد از اینکه از حالت انجماد دروامد سرو کنید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کوکی_شکلاتی

از خانم سمیرا جنت دوست

مواد مورد نیاز:
شکلات تلخ 100 گرم
شکلات سفید 100 گرم
کره 120 گرم
شکر سفید 80 گرم
شکر قهوه ای 50 گرم
زست لیمو 1 قاشق چایخوری
تخم مرغ 1 عدد
نشاسته ذرت الک شده 15 گرم
آرد 190 گرم
بیکینگ پودر 1 قاشق چایخوری
مواد مورد نیاز برای تزیین
توت فرنگی خشک
پسته اسلایس شده
شکلات سفید تکه شده
و شکلات نسوز



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#دیپ_سبزیجات
فلفل دلمه ای قرمز زرد وسبزاز هرکدام نصف
زیتون بدون هسته؛۱۰۰گرم
پنیر خامه ای:صد گرم
سس مایونز کم چرب:دو ق غ
ذرت پخته شده:۲۰۰ گرم
جعفری ریز شده:یک ق غ
پودر آویشن نمک فلفل سیاه به مقدار لازم
پودر سیر(قابل حذف)

فلفل ها را ریز خرد کنید وبا ذرت و زیتون حلقه شده مخلوط کنید جعفری را هم افزوده وسپس پنیر وسس وادویه ها را نیز اضافه کرده ومخلوط کنید وچند ساعت در یخچال گذاشته ونوش جان کنید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#استیک_سیر_و_پنیر

مزه اش حرف نداره !
ترکیبی از کره ، سیر، جعفری و روغن زیتون


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#نونون پنیری

از خوشمزگیش هرچی بگم کمه

موادلازم:

-آرد سه لیوان
-شیر یک لیوان(شیرخشک سه ق)
-شکر دو ق غ نمک یک ق م خوری
-روغن یک پیمانه
-زرد چوبه کمی یا زعفران
-خمیرمایه یک ق نصف
-تخم مرغ دو عدد


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کرپ مرغ پنیری


مواد  لازم:

-آرد سفید دو لیوان
-نمک یک چهارم قاشق چ
-شیر دو لیوان
-یک قاشق چایخوری شکر.
-2 قاشق غذاخوری کره.
-یک قاشق غذاخوری جعفری.

مواد میانی :
-پیاز
-سینه مرغ دو عدد
-سس خردل یک ق غ
-نمک یک ق چ
-فلفل سیاه / پاپریکا / زنجبیل هر کدام نصف ق چ
-سس بشامل
-شیر یک لیوان
-کره بیست گرم
-آرد یک ق غ
-کره و آرد رو روی حرارت تفت بدین بعد کم کم شیر اضافه کنید کمی غلیظ شد خاموش کنید و نصف ق چ نمک بزنبد


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_تخته‌ای

تخم مرغ…..۴عدد
شکر…..۱پیمانه
وانیل….نوک قاشق
روغن….نصف پیمانه
پودر نارگیل…..نصف پیمانه
شیر…..نصف پیمانه
ارد…..۲پیمانه
بکین پودر…..۲قاشق مرباخوری
عسل یا شربت بار

طرز تهیه:
تخم مرغ و شکر و وانیل با همزن حدودا ۶ تا ۷ دقیقه بزنید.
بعد روغن و شیر بریزد حدود یک دقیقه هم بزنید.بعد پودر نارگیل را اضافه کنید.
بکین پودر به ارد اضافه کنید.حتما الک کنید به مواد کیک اضافه کنید.به صورت دورانی هم بزنید.مواد داخل سینی ۲۰ در ۳۰ بریزد.(من کاغذ روغنی گذاشتم)
داخل فر از قبل گرم شده با درجه ۱۷۰ بمدت ۳۰ دقیقه قرار دهید.
بزارید کیک کمی خنک بشه،روش عسل یا شربت بار بزنید.بعد روش پودر نارگیل بریزد.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی


#ظرف_خوردنی خوشگل
(خمیر یوفکا)


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۷۵


-ببخشید نور چشمم معذرت می خوام. دوست دارم! تا آخر عمرم برات جبران می کنم...

سرش را عقب می کشد و با چهره ی جمع شده ای می پرسد:

-چی می تُنی؟

محمد با صورتی که خیس از اشک بود، خنده ی روشنی می کند و گونه اش را آرام اما طولانی می بوسد و اینطور پاسخ می دهد:

-تا آخر عمرم قربونت می رم. بوست می کنم بغلت می کنم. تا آخرین نفسم مراقبتم!

***

ساعت از ده گذشته و رزا چشمانش را خواب برداشته، اما از بغل محمد پایین نمی آید.

تمام کادوهایش را نگاه کرد و برای دانه دانه اش ذوق کرد و گونه ی محمد را بوسید و محمد با بوسه هایش جان می گرفت.

حالا روی مبل روی پاهایش نشسته و برای پدرش دلبری می کند. محمد به رزا که نگاه می کرد انگار دنیا را مقابلش می دید.

در تمام این دو ساعت رزا لحظه ای از حرف زدن و سوال پرسیدن دست نکشیده است. دست هایش را روی صورت محمد می کشد و می گوید:

-سیبیلات زودتر لُشد (رشد) می کنه یا لیشات؟

محمد می خندد و هزار باره گونه اش را نوازش می کند و می خندد. با نگاهش نوازش می کرد فرشته ام را...

-قربون زبونت بشم من...

به محض اینکه مامان مقابلش خم می شود تا سینی چای را مقابلش بگیرد معذب صاف می نشیند و حرفش را قطع می کند و رو به مامان ادامه می دهد:

-زحمت نکشید خانوم...

-اسمش ماپلیه... میتونی ماپلی صداش کنی...!

خنده ام را می خورم و مامان بدون اینکه ذره ای اخم داشته باشد با لحن شوخی رو به رزا می کند:

-وروجک ماپری رو یادت رفت باباتو دیدی؟
♡♡


#پارت۱۷۶


اخم هایم نامحسوس در هم می رود. دوست نداشتم این فرضیه را که حضور محمد در زندگی ما نقش هر کدام از ما را در زندگی رزا عوض یا کمرنگ کند!

-نه ماپری جونش دخترم هنوز سوالاش تموم نشده فقط...

مامان میز را دور می زند و نزدیک تر به محمد می ایستد و منقبض شدن شانه های محمد را به چشم دیدم.

حس می کردم کنار مامان بی نهایت دست به عصا و مراقب بود. مامان لپش را می کشد و و بعد عقب می کشد.

-با اجازتون من باید برم استراحت کنم کمی سردرد دارم. شهرزاد جان مامان از مهمونمون پذیرایی کن!

انگار که روی صحبتش بیشتر با محمد بود تا من...

محمد سرش را پایین می اندازد و بوسه ای به سر رزا می زند و می گوید:

-برای پذیرایی مزاحمتون نشدم. هدف چیز دیگه ای بود که به لطف خدا و زیر سایه شما میسر شد. منم کم کم رفع زحمت کنم!

مامان بی اینکه حرف دیگری بزند سری تکان می دهد و به سمت اتاق می رود.

در که بسته می شود و رزا خمیازه ی می کشد و محمد مثل تمام این دوساعت هر حرکتش را با عشق دنبال می کرد.

-دخترم خوابش میاد؟

-خوابم میادش... بلیم امشب می خوام بابا منو بخوابونه... برام لالا بوخونه...

تصور شب ماندن محمد خون را در رگ هایم منجمد می کند. فورا فکرش را پس می زنم و رو به رزا می گویم:

-بابا لالایی بلد نیست بگه عزیزم خودم برات می خونم قربونت برم. بوس شب بخیر بگیر از بابا بریم لالا بخونم برات.

-نمی خوام! بابا لالا بخونه! بوس شب بخیرش مال خودت!

-رزا!

چشمانم گشاد می شوند و مبهوت صدایش می کنم و با حرص و خجالتی که تنم را آتش می زد می گویم:

-این چه حرفیه؟ تمومش کن مامان جان! راجع به این موضوع اصلا درست نیست صحبت کنیم!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۷۷


انگار اصلا نشنیده باشد که چه گفتم متفکر رو به محمد لب می زند:

-بابا؟

از سر شب هربار بابا صدایش می کرد چشمانش را انگار ریسه می کشیدند. چراغانی می شد و با لب هایی مزین به یک لبخند مهربان لب می زد:

-عمر بابا؟

خوشحالم که حرف رزا را به روی خودش نیاورد و به آتش درونم هیزم نریخت.

چای را مقابل لب هایم می گیرم و قلپی فرو نداده ام که بابا جمله ی رزا چای به گلویم می پرد...

-میشه مامانمو بوس کنی؟ من داداش موخوام...

سرفه می زنم و دستم را روی سینه ام می گذارم و به محض اینکه سرفه ام قطع می شود با چشمان گشاد شده ای می نالم:

-رزا؟ این چه حرفیه؟ دیگه نبینما... وقت خوابته پاشو... همین الان!

رزا از واکنش تندم کمی در خودش جمع می شود و با لحن بغض گرفته ای لب می زند:

-خاله مهشید دُفت وقتی مامان باباها بوس کنن همو بچه دنیا می آد! حلف بدی دُفتم؟

حرارت از صورتم بیرون می زند و مگر اینکه دستم به آن مهشید نمی رسید!

اصلا رو نداشتم به صورت محمد نگاه کنم که صدای پر از آرامشش حواسم را به سمت خودش می خواند:

-داداش می خوای چکار کنی شما؟

-خب می خوام دیگه... سحرم داداش داره! میگه داداشش بچه رئیسه! می خوام منم یه داداش بچه رئیس داشته باشم با هم بریم ماموریت نجات بچه ها!

دلم برای رویاهای بچگانه اش ضعف می رود. هیچوقت دنیای کودکانه اش را خراب نمی کردم و او را از این گونه فانتزی ها دورش نمی کردم.

دوست داشتم تا زمانی که هنوز با زشتی های زندگی روبرو نشده تا جایی ک می تواند در دنیای خودش خیال پردازی کند و خوش باشد.



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۷۸
اما در کنارش باید با بعضی حقایق زندگی اش روبرو می شد تا بعدا صدمه نبیند. خصوصا اینکه پدر و مادرش هرگز با هم برای او خواهر یا برادر دیگری به دنیا نمی آوردند.

باید می فهمید پدر و مادر او با والدین معمولی دوستانش فرق دارد و بپذیرد پدرش با ما نخواهد بود و زندگی خودش را دارد!

کمی جلو تر می روم و با لحن خیلی آرام تر از لحظات پیشم به چشمانش خیره می شوم.

-دخترم می دونی که من و پدرت فقط پدر مادر تو هستیم و با هم... یعنی...

هرچه به خودم فشار می آورم تا کلمه ی مناسبی برای توصیح با هم نبودنمان پیدا کنم چیزی به ذهنم نمی رسد که محمد به کمکم می آید:

-منو مادرت از هم جدا شدیم...

نگاهش می کنم و نگاه خیره اش را که روی خودم می بینم لبخند غمگینی روی لب هایم می نشیند و تائیدش می کنم:

-بله و برای داداش داشتن نیازه که دوتا آدم با هم ازدواج کنن و زن و شوهر باشن متوجهی؟

قیافه ی متفکری به خود می گیرد و خیره به چشمانم زل می زند و به با انگشت به سینه خودش اشاره می کند و پر از بهت می پرسد:

-پس من چجوری دنیا اومدم؟

خدای من... لبم را به داخل دهانم می کشم تا جلوی خنده ی تلخم را بگیرم. عاشق این ذهن پویایش بودم اما حقیقتا مستاصل شده بودم.

نمی دانستم بخندم یا گریه کنم به این وضعیت! دوباره محمد است که به کمکم می آید و جوابش را می دهد:

-اون موقع ازدواج کرده بودیم...

-یعنی اون موقع به مامانمم بوس شب بخیر می دادی؟

وای خدایا داشتم از خجالت آب می شدم. نگاهی به محمد می کنم که او برعکس من داشت به خوبی با شیرین زبانی های رزا کیف می کرد و لذت می برد.

-پدر سوخته این حرفا رو تو از کجا یاد گرفتی؟


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۷۹


-رزا وقت خوابه... پاشو مامان جان پاشو بریم تو تختت!

-نمی خوام قرار بود بابا امشب پیشم بمونه! می خوام بغل بابا بخوابم!

هم بیش از حد معذب بودم و هم آنقدر امشب فشار عصبی داشتم که طاقتم کم شده بود.

نفس عمیقی می کشم تا به خودم مسلط شوم و بعد با لحن آرام تری رو به او می گویم:

-بابا باید برگرده خونه اش دخترم. بعدم امشب می خواستم تو بغل خودم بخوابونمتا... برات قصه بگم. بریم دخترم؟

سرش را در گوش محمد می برد و با صدایی که تلاش می کند آرام باشد تا من نشنوم می گوید:

-بابا فک کنم حسودیش شد بگیم اونم پیش ما بخوابه؟

-رزا!

پشت گوش هایم داغ شده بودند و از جا بلند می شوم و دستم را رو به رزا می گیرم و می گویم:

-رزا خانوم همین الان می ریم تختت خداحافظی کن از بابا!

انگار که تمام عمرش با محمد بوده که هنوز ندیده تا به این حد به او خو گرفته است.

بیشتر به تنش می چسبد و بغض کرده به محمد نگاه می کند و محمد دستش به دور تنش سفت تر می شود و انگار لحظه ای دنیا دور سرم می چرخد و وحشت بر من چیره می شود و نفسم را بند می آورد.

-لطفا بگو اتاقش کجاست من می خوابونمش و زود می رم... لطفا!

رزا از من به پدرش پناه برده بود؟ هم دلم بغضش می گیرد و هم عقلم نهیب می زند که دیوانه شده ای قطعا!

اشک در چشمانم می دود و شوکه و مات سرم را تکان می دهم. رزا را در آغوشش بلند می کند و من اتاقش را نشان می دهم اما دنبالشان نمی روم.

عقب گرد می کنم به آشپزخانه می روم. لیوان آبی را یک نفس سر می کشم و دستم را روی قلبم مشت می کنم.

باید یاد می گرفتم که عشق رزا را با پدرش تقسیم کنم و اینجور مواقع حساسیت نشان ندهم.

از خودم و حسم خجالت می کشم اما این هیچ از تلخی حسی که در دلم نشسته کم نمی کند.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۸۰

من فقط رزا را داشتم و هیچ زمان هیچ عشقی با عشقی که به او داشتم برابری نمی کرد و قرار نبود که او هم متقابلا همین حس را به من داشته باشد.

من باید با این مسئله کنار بیایم و این بغض کردن های بچگانه و بی معنی را از همین ابتدا خفه می کردم.

من باید قوی می ماندم. جنگ من با مشکلات تمام نشدنی ام تازه شروع شده بود. نباید باخت می دادم. نباید ضعیف می شدم.

من تا آخرش پای تمام قول هایی که به خودم و دخترم دادم می جنگیدم و خسته نمی شدم.

به اتاقم سر می زنم. مامان و مهشید هردو روی تخت خوابیده بودند. از قرار معلوم امشب جای من در اتاق رزا بود و مجبور بودم تا رفتن محمد صبر کنم و بعد جایم را در اتاق پهن کنم.

به پذیرایی برمیگردم و کادو های پخش شده ی رزا را داخل جعبه برمی گردانم و گوشه ای قرارشان می دهم.

دسته گل ها را بو می کشم و لبخند روی لب هایم می نشیند.

اینکه هیچ وقت از هیچ مردی گل نگرفته بودم ذره ای ناراحتم نمی کند، به جایش دلم لبالب از خوشی می شود که پدر رزا برای دیدنش این همه تدارک چیده و برایش ارزش قائل شده است.

امشب دخترم اولین دست گل زندگیش را از اولین مرد زندگی اش گرفته است.

همیشه آرزو داشته و دارم که دختری شاد و بدون حسرت بزرگ کنم و اگر محمد هم قرار بود همراه با من در این راه قدمی بردارد این باعث می شد تا به راهی که داشتم می رفتم بیشتر امیدوار شوم.

باعث می شد که اطمینان بیشتری به مسیرم داشته باشم و نگرانی هایم با سبک بالی رخت ببندند.

روی کاناپه می نشینم. گوشی موبایلم را چک می کنم. پیام داشتم اما به محض باز کردنش، گوشی آلارم ضعف شارژ می دهد و بعد خاموش می شود. پوفی می کشم و زیر لب زمزمه می کنم:

-این ناز و اداها رو در میاری ازت کار نکشم اما کور خوندی دست کم سه ماه دیگه در خدمتت هستم... بالاخره یا من از رو می رم یا تو!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Mordab
Reza Sadeghi
🎧🪷
#رضا_صادقی
#مرداب

یک جرعه موسیقی تقدیم نگاهتون


@kadbanoiranii