This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#حلوا_شطرنجی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#حلوا_شطرنجی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#حلوا_شطرنجی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#حلوا_شطرنجی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#حلوا_شطرنجی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#حلوا_شطرنجی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_موز_کاراملی خوشمزه
خانم مهسا رحیمی
امروز با آموزش کیک موز کاراملی اومدم پیشتون فقط بگم
کیک داریم چه کیکی 🤩🤩
ازم اموزش کیک موز خواسته بودین 🍌🍌
منم امروز اومدم با یه رسپی خاص و بعدش یه فیلینگ خیلی خوشمزه که روش میاد
مواد لازم برای کیک
تخم مرغ ۱۲۵ گرم
شکر ۳۰ گرم
گلوکز ۴۰ گرم
موز نگینی ۱۰۰ کرم
کره ۶۰
روغن مایع ۶۵
شکر قهوه ای ۱۰۰ گرم
ارد ۱۳۵ گرم
بکینگ پودر ۶ گرم
آب دمای محیط ۱۰ گرم
نمک ۱ پینچ
موز حلقه شده ۱۳۰
گردو ۴۰ گرم
مواد لازم برای فیلینگ
خامه ۱۵۵گرم
گلوکز ۱۰ گرم
شکر اینورت ۱۰ گرم
شکلات ۱۷۲ گرم
شکلات ۷۰ گرم
خامه ۴۸۵ گرم
خامه اول و گلوکز و شکر اینورت را جوش آورید، بتدریج به شکلات اضافه و هم بزنید
خامه دوم رااضافه کرده ۱۲ ساعت در یخچال استراحت داده سپس استفاده کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
#کیک_موز_کاراملی خوشمزه
خانم مهسا رحیمی
امروز با آموزش کیک موز کاراملی اومدم پیشتون فقط بگم
کیک داریم چه کیکی 🤩🤩
ازم اموزش کیک موز خواسته بودین 🍌🍌
منم امروز اومدم با یه رسپی خاص و بعدش یه فیلینگ خیلی خوشمزه که روش میاد
مواد لازم برای کیک
تخم مرغ ۱۲۵ گرم
شکر ۳۰ گرم
گلوکز ۴۰ گرم
موز نگینی ۱۰۰ کرم
کره ۶۰
روغن مایع ۶۵
شکر قهوه ای ۱۰۰ گرم
ارد ۱۳۵ گرم
بکینگ پودر ۶ گرم
آب دمای محیط ۱۰ گرم
نمک ۱ پینچ
موز حلقه شده ۱۳۰
گردو ۴۰ گرم
مواد لازم برای فیلینگ
خامه ۱۵۵گرم
گلوکز ۱۰ گرم
شکر اینورت ۱۰ گرم
شکلات ۱۷۲ گرم
شکلات ۷۰ گرم
خامه ۴۸۵ گرم
خامه اول و گلوکز و شکر اینورت را جوش آورید، بتدریج به شکلات اضافه و هم بزنید
خامه دوم رااضافه کرده ۱۲ ساعت در یخچال استراحت داده سپس استفاده کنید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴#فیلم_آموزشی
10 روش شگفت انگیز #تا_زدن_دستمال_سفره !
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
10 روش شگفت انگیز #تا_زدن_دستمال_سفره !
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#چاشنی
چاشنی همه کاره درست کن لذتشو ببر😋
مواد لازم :
سیر ۱۰ حبه
تخم گشنیز ۱ ق چ
پاپریکا ۲ ق غ
فلفل سیاه ۱ ق چ
فلفل قرمز تند ۲ ق چ
روغن نباتی ۶ ق غ
شکر ۱ ق غ
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#چاشنی
چاشنی همه کاره درست کن لذتشو ببر😋
مواد لازم :
سیر ۱۰ حبه
تخم گشنیز ۱ ق چ
پاپریکا ۲ ق غ
فلفل سیاه ۱ ق چ
فلفل قرمز تند ۲ ق چ
روغن نباتی ۶ ق غ
شکر ۱ ق غ
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#دسر_گلکسی
ردیف اول کیک شکلاتی میتونید کیک شکلاتی کرم دار از وسط دونیم کنید ودر ظرف بزارین با کمی شیر کاکائو خیس کنید
ردیف دوم
در میکسر
نصف قوطی شیر عسلی
یک پیمانه پودر بیسکویت پتی بور
پنیر کیبی چهار عدد یا پنیر ماسکار پونه
یک خامه صبحانه یا قشطه
مواد باهم میکس کرده روی کیک ریخته چند ساعتی دریخچال قرار میدهیم تا کاملا ببنده
ردیف سوم
کاکائو گلکسی سه عدد با خامه صبحانه بن ماری کرده روی ردیف اخر بریزین بازم در یخچال قرار بدین واین خوشمزه لذیذ گرون قیمت باقهوه نوش جان کنید
جایگزین پنیر کیبی
پنیر خامه ای کم نمک بزنید
بجای گلکسی ازشکلات خالص ایرانی مثلا مارک شونیز استفاده کنید
کیک شکلاتی های که اضافه میاد میتونید فریزر کنید برای این نوع دسرها یا کیک صنعتی مارک شیرین عسل واقعا کیفتش برای دسر عالیه
شیر عسلی میتونید خودتون درست کنید خیلی بصرفه تره
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است
ردیف اول کیک شکلاتی میتونید کیک شکلاتی کرم دار از وسط دونیم کنید ودر ظرف بزارین با کمی شیر کاکائو خیس کنید
ردیف دوم
در میکسر
نصف قوطی شیر عسلی
یک پیمانه پودر بیسکویت پتی بور
پنیر کیبی چهار عدد یا پنیر ماسکار پونه
یک خامه صبحانه یا قشطه
مواد باهم میکس کرده روی کیک ریخته چند ساعتی دریخچال قرار میدهیم تا کاملا ببنده
ردیف سوم
کاکائو گلکسی سه عدد با خامه صبحانه بن ماری کرده روی ردیف اخر بریزین بازم در یخچال قرار بدین واین خوشمزه لذیذ گرون قیمت باقهوه نوش جان کنید
جایگزین پنیر کیبی
پنیر خامه ای کم نمک بزنید
بجای گلکسی ازشکلات خالص ایرانی مثلا مارک شونیز استفاده کنید
کیک شکلاتی های که اضافه میاد میتونید فریزر کنید برای این نوع دسرها یا کیک صنعتی مارک شیرین عسل واقعا کیفتش برای دسر عالیه
شیر عسلی میتونید خودتون درست کنید خیلی بصرفه تره
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پنکیک_کشمشی
تخم مرغ : ۱ عدد
شکر : ۳ قاشق غذا خوری
روغن مایع : ۲ قاشق غذاخوری
شیر یا آب ولرم : ۱ لیوان سرخالی
آرد : ۱ لیوان
کشمش : یک سوم لیوان
زعفران دمکرده : ۱ قاشق غ خ
بکینگ پودر : ۱/۵ قاشق چایخوری
وانیل : نوک قاشق چایخوری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
تخم مرغ : ۱ عدد
شکر : ۳ قاشق غذا خوری
روغن مایع : ۲ قاشق غذاخوری
شیر یا آب ولرم : ۱ لیوان سرخالی
آرد : ۱ لیوان
کشمش : یک سوم لیوان
زعفران دمکرده : ۱ قاشق غ خ
بکینگ پودر : ۱/۵ قاشق چایخوری
وانیل : نوک قاشق چایخوری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#دسر_فاج_شکلاتی
#فاج_شکلاتی
مواد لازم :
شکلات تلخ ۱۰۰گرم
ارده ۸۰گرم
مغز ب دلخواه
من از قالب سیلکوتی استفاده کردم ولی شگا از هر قالبی ددست داشتین میتونید استفاده کنید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#فاج_شکلاتی
مواد لازم :
شکلات تلخ ۱۰۰گرم
ارده ۸۰گرم
مغز ب دلخواه
من از قالب سیلکوتی استفاده کردم ولی شگا از هر قالبی ددست داشتین میتونید استفاده کنید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تزیین_کیک
#تزیین_کیک_با_ماسوره_گل_رز
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#تزیین_کیک_با_ماسوره_گل_رز
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#تزیین_کیک
#ماسوره_سه_بعدی
تزیین کیک با ماسوره سه بعدی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#تزیین_کیک
#ماسوره_سه_بعدی
تزیین کیک با ماسوره سه بعدی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۰۱
-دختر من درد داره! پاش باد کرده، کبود شده چرا کسی رسیدگی نمی کنه بهش؟
-رزا سرفراز دختر شماست؟ الان میان دنبالش ببرن عکس بگیرن از پاش... می دونم ناراحتین ولی صبور باشین عزیزم خواب بود نخواستم بیدارش کنم بره اونجا منتظر بمونه. وقتش بشه می بریمش!
قدم به قدم عقب می روم و گردنم کج می شود و سر پایین می افتد. اشک هایم پی در پی هم می ریزند.
-خانوم ایزدی شلوغ نکنید، پیش میاد برای بچه ها... بزرگ میشه یادش می ره... چقدر سخت می گیری!
حرف های مربی اش همچون خاری در قلبم فرو می رود و مثل یک گربه وحشی به سمتش هجوم می برم که یک قدم نرسیده به او مهشید سد راهم می شود و با تمام توان مقابل می ایستد و دستانش را دورم می پیچد!
-بزرگ میشه یادش می ره؟ دعا کن بچه ام هیچیش نشه! اون خراب شده رو آوار می کنم سرتون! می خوام بدونم شما سرتون به کدوم آخوری گرم بوده که بچه ی من این بلا سرش اومده!
چادرش را زیر بغلش جمع می کند و قدم های پس رفته ی مرا که به زور مهشید بود جلو می آید.
-حرف دهنتو بفهما! من لال و بی زبون نیستم وایسم تو هرچی لایق خودته بار من کنی! عوض دستت درد نکنه ته بچه تو کول کردم آوردم بیمارستان؟ همچین زار زار گریه می کنه انگار چیشده!
مهشید را به کناری هول می دهم تا می آیم به خودم بجنبم که به سمتش هجوم ببرم عقب عقب می رود و در پیچ راهرو گم می شود.
صدای هشدار پرستار برای رعایت سکوت و صدای گریه ی رزا از اتاقش باعث می شود تا بدون معطلی به سمت اتاق بدوم.
-جانم دخترم جانم!
-مامان!
اشک های را پاک می کنم و درجا دستانم را دورش می گیرم و سرش را به سینه ام می چسبانم.
پشت هم روی سرش را بوسه می زنم و موهایش را نوازش می کنم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
-دختر من درد داره! پاش باد کرده، کبود شده چرا کسی رسیدگی نمی کنه بهش؟
-رزا سرفراز دختر شماست؟ الان میان دنبالش ببرن عکس بگیرن از پاش... می دونم ناراحتین ولی صبور باشین عزیزم خواب بود نخواستم بیدارش کنم بره اونجا منتظر بمونه. وقتش بشه می بریمش!
قدم به قدم عقب می روم و گردنم کج می شود و سر پایین می افتد. اشک هایم پی در پی هم می ریزند.
-خانوم ایزدی شلوغ نکنید، پیش میاد برای بچه ها... بزرگ میشه یادش می ره... چقدر سخت می گیری!
حرف های مربی اش همچون خاری در قلبم فرو می رود و مثل یک گربه وحشی به سمتش هجوم می برم که یک قدم نرسیده به او مهشید سد راهم می شود و با تمام توان مقابل می ایستد و دستانش را دورم می پیچد!
-بزرگ میشه یادش می ره؟ دعا کن بچه ام هیچیش نشه! اون خراب شده رو آوار می کنم سرتون! می خوام بدونم شما سرتون به کدوم آخوری گرم بوده که بچه ی من این بلا سرش اومده!
چادرش را زیر بغلش جمع می کند و قدم های پس رفته ی مرا که به زور مهشید بود جلو می آید.
-حرف دهنتو بفهما! من لال و بی زبون نیستم وایسم تو هرچی لایق خودته بار من کنی! عوض دستت درد نکنه ته بچه تو کول کردم آوردم بیمارستان؟ همچین زار زار گریه می کنه انگار چیشده!
مهشید را به کناری هول می دهم تا می آیم به خودم بجنبم که به سمتش هجوم ببرم عقب عقب می رود و در پیچ راهرو گم می شود.
صدای هشدار پرستار برای رعایت سکوت و صدای گریه ی رزا از اتاقش باعث می شود تا بدون معطلی به سمت اتاق بدوم.
-جانم دخترم جانم!
-مامان!
اشک های را پاک می کنم و درجا دستانم را دورش می گیرم و سرش را به سینه ام می چسبانم.
پشت هم روی سرش را بوسه می زنم و موهایش را نوازش می کنم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۰۲
-جون مامان... دختر مامان چی شدی قربونت برم؟
-مامان! بلا افتاد تو سلم(سرم)... نه فک کنم افتاد تو پام!
-درد و بلات تو سر مامان! شنیدم دخترم قوی بوده با حالی که دردش اومده گریه نکرده آره؟
سرش را از روی سینه ام کنار می برد و با آن چشمان نم خورده و مژه های خیسش دلم را می لرزاند! لحظه ای چهره ی متفکر به خودش گرفت و بعد اخم هایش در هم رفت:
-دولوخ(دروغ) دُفتن (گفتن)بهت خیلی گلیه(گریه) کردم!
از این که در همه حالی حقیقت را می گفت لبخندی به روشنایی روح پاکش می زنم. بغضم را می خورم و صورت دخترکم را قاب می گیرم.
-خب اینکه خیلی خوبه! می دونستی آدما گریه می کنن دردشون کمتر می شه؟ توام به این خاطر گریه کردی...
-نوچ... فک کنم تلسیده(ترسیده) بودم!
صدای خنده ی دو نفر نگاهم را تا مهشید و پرستاری که به دنبال رزا آمده بودند می کشاند.
رزا را روی صندلی چرخدار می گذاریم تا برای عکس برداری ببریم. دوباره با تکان دادنش گریه را از سر می گیرد و من خودم را می خورم تا مقابلش قوی بمانم تا بتوانم آرامش کنم!
***
ساعتی از آمدنشان به بیمارستان گذشته و با اینکه در این مدت کلامی با شهرزاد حرف نزده و کاری هم انجام نداده اما نتوانست خود را قانع کند تا به شرکت برگردد.
و شهرزاد هم آنقدر حالش بد بود که لحظه ای هم توجهش به او جلب نشد. مهشید چندباری به او گفته بود که تا همینجا هم زحمت کشیده و به شرکت برگردد اما قاطع گفت که می ماند.
پای دخترک شیرین زبان خیلی خفیف مو برداشته بود اما چون بچه بود و نمی توانستند روی حرکت ندادن پایش حساب کنند، دکترش تشخیص داده بود دو سه هفته ای در گچ باشد.
خودش هم می دانست که حضورش بی دلیل است اما وقتی قدمی از اتاق دور می شد انگار که قلبش را از جای کنده باشند طاقت نمی آورد و دوباره پشت در می ایستاد!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
-جون مامان... دختر مامان چی شدی قربونت برم؟
-مامان! بلا افتاد تو سلم(سرم)... نه فک کنم افتاد تو پام!
-درد و بلات تو سر مامان! شنیدم دخترم قوی بوده با حالی که دردش اومده گریه نکرده آره؟
سرش را از روی سینه ام کنار می برد و با آن چشمان نم خورده و مژه های خیسش دلم را می لرزاند! لحظه ای چهره ی متفکر به خودش گرفت و بعد اخم هایش در هم رفت:
-دولوخ(دروغ) دُفتن (گفتن)بهت خیلی گلیه(گریه) کردم!
از این که در همه حالی حقیقت را می گفت لبخندی به روشنایی روح پاکش می زنم. بغضم را می خورم و صورت دخترکم را قاب می گیرم.
-خب اینکه خیلی خوبه! می دونستی آدما گریه می کنن دردشون کمتر می شه؟ توام به این خاطر گریه کردی...
-نوچ... فک کنم تلسیده(ترسیده) بودم!
صدای خنده ی دو نفر نگاهم را تا مهشید و پرستاری که به دنبال رزا آمده بودند می کشاند.
رزا را روی صندلی چرخدار می گذاریم تا برای عکس برداری ببریم. دوباره با تکان دادنش گریه را از سر می گیرد و من خودم را می خورم تا مقابلش قوی بمانم تا بتوانم آرامش کنم!
***
ساعتی از آمدنشان به بیمارستان گذشته و با اینکه در این مدت کلامی با شهرزاد حرف نزده و کاری هم انجام نداده اما نتوانست خود را قانع کند تا به شرکت برگردد.
و شهرزاد هم آنقدر حالش بد بود که لحظه ای هم توجهش به او جلب نشد. مهشید چندباری به او گفته بود که تا همینجا هم زحمت کشیده و به شرکت برگردد اما قاطع گفت که می ماند.
پای دخترک شیرین زبان خیلی خفیف مو برداشته بود اما چون بچه بود و نمی توانستند روی حرکت ندادن پایش حساب کنند، دکترش تشخیص داده بود دو سه هفته ای در گچ باشد.
خودش هم می دانست که حضورش بی دلیل است اما وقتی قدمی از اتاق دور می شد انگار که قلبش را از جای کنده باشند طاقت نمی آورد و دوباره پشت در می ایستاد!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۰۳
#
سر درد شدیدی گریبان گیرش شده بود. صحنه سقوط شهرزاد وقتی که مهشید تنها نام رزا آورده بود و بعد دست هایی که بی اجازه و بی اختیار دورش پیچیده بود مدام در ذهنش تکرار می شد.
آستین کتش را مقابل بینی اش می گیرد. بوی خوش عطرش را داشت! به یکباره انگار که برق از تنش رد کرده باشند سرش را عقب می کشد و استغفار می گوید!
او بی منظور آن زن را از افتادن نجات داده و دست دورش پیچاند اما بو کشیدن عطر یک زن غریبه معصیت داشت! عطری که خیلی ممنوعه ها را به ذهنش می آورد!
سرش را تکان می دهد تا مقابل افکار پریشانش بایستد. همان لحظه شهرزاد به دنبال دکتر و پرستار از اتاق خارج می شود و پشت هم سرش را تکان می دهد و چشم گویان به سمت پذیرش می رود.
چند ثانیه بعد مهشید گوشی به دست از اتاق خارج می شود و لای در باز می ماند. نیرویی او را به سمت اتاق می کشاند.
دستش را از جیبش خارج می کند و قدم هایش را به سمت اتاق برمی دارد. سرش را داخل می برد و به فرشته ی زیبایی که روی تخت چشمانش را بسته دراز کشیده نگاه می کند.
آنقدر زیبا و دلبر بود که قدم های بعدی را بدون اینکه دست خودش باشد جلو می رود.
کنار تختش می رسد و نمی داند از چه بابت اما لبخند روی لب هایش می نشیند. هیچ وقت با بچه ها رابطه ی خوبی نداشت اما این دختر بچه آنقدر ناز و لطیف بود که در همین چند ثانیه دلش را برده بود.
موهای لطیف و ابریشمی اش روی بالشت پخش شده بودند و چتری هایش به هم ریخته در پیشانی اش ریخته بودند. لب هایش را بغ کرده جمع کرده بود و اخم در هم کشیده بود.
اخم های درهمش تپش قلبش را بالا می برد. چقدر زیبا بود! دستش را جلو می برد و موهایش را کنار می زند که همان لحظه چشم های دخترک باز می شود و نگاهشان در هم قفل می شود!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
سر درد شدیدی گریبان گیرش شده بود. صحنه سقوط شهرزاد وقتی که مهشید تنها نام رزا آورده بود و بعد دست هایی که بی اجازه و بی اختیار دورش پیچیده بود مدام در ذهنش تکرار می شد.
آستین کتش را مقابل بینی اش می گیرد. بوی خوش عطرش را داشت! به یکباره انگار که برق از تنش رد کرده باشند سرش را عقب می کشد و استغفار می گوید!
او بی منظور آن زن را از افتادن نجات داده و دست دورش پیچاند اما بو کشیدن عطر یک زن غریبه معصیت داشت! عطری که خیلی ممنوعه ها را به ذهنش می آورد!
سرش را تکان می دهد تا مقابل افکار پریشانش بایستد. همان لحظه شهرزاد به دنبال دکتر و پرستار از اتاق خارج می شود و پشت هم سرش را تکان می دهد و چشم گویان به سمت پذیرش می رود.
چند ثانیه بعد مهشید گوشی به دست از اتاق خارج می شود و لای در باز می ماند. نیرویی او را به سمت اتاق می کشاند.
دستش را از جیبش خارج می کند و قدم هایش را به سمت اتاق برمی دارد. سرش را داخل می برد و به فرشته ی زیبایی که روی تخت چشمانش را بسته دراز کشیده نگاه می کند.
آنقدر زیبا و دلبر بود که قدم های بعدی را بدون اینکه دست خودش باشد جلو می رود.
کنار تختش می رسد و نمی داند از چه بابت اما لبخند روی لب هایش می نشیند. هیچ وقت با بچه ها رابطه ی خوبی نداشت اما این دختر بچه آنقدر ناز و لطیف بود که در همین چند ثانیه دلش را برده بود.
موهای لطیف و ابریشمی اش روی بالشت پخش شده بودند و چتری هایش به هم ریخته در پیشانی اش ریخته بودند. لب هایش را بغ کرده جمع کرده بود و اخم در هم کشیده بود.
اخم های درهمش تپش قلبش را بالا می برد. چقدر زیبا بود! دستش را جلو می برد و موهایش را کنار می زند که همان لحظه چشم های دخترک باز می شود و نگاهشان در هم قفل می شود!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۰۴
#
فورا دستش را عقب می کشد و سعی می کند تا لبخند بزند. دخترک بلافاصله در جایش می نشیند و با چشم های گرد شده ای نگاهش می کند.
از ترس این که دخترک را ترسانده باشد و او از دیدن یک مرد غریبه بالای سرش به گریه بیفتد فوری قدمی عقب می رود و می خواهد شهرزاد یا مهشید را صدا کند که با شنیدن صدای دخترک پاهایش به زمین زنجیر می شود!
-بابا؟
سرش به دوران می افتد. می چرخد و چشم ریز می کند. گلویش خشک شده و توان هر حرکت و واکنشی را انگار از او سلب کرده بودند! دخترک خواب آلود مادرش را می خواهد و اشتباه صدا کرد؟
-مامانت بیرون دختر جان الان صداش می کنم!
-بابا محمد اومده پیش لزا؟ من خیلی منتظلت بودم.
سوزشی در تنش به راه می افتد. مغزش تیر می کشد. آنالیز شنیده هایش از توانش خارج است. قلبش اما با هیجان می کوبد. فاخرانه و پرغرور به عقل نگاه می کند. چیز بیشتری می داند؟
رزا با چشمان گرد و مشکی و براقش نگاه می کند و با ذوق بیشتری ادامه می دهد:
-دیگه می خوای پیش لزا بمونی؟
حرف هایش را نمی فهمید! دارو به خوردش داده بودند؟ هزیان می گفت؟ شاید هنوز هم خواب باشد!
کوبش قلبش از ریتم خارج شده و هوای کافی ندارد تا به ریه هایش برساند! هیچ گاه در زندگی اش انقدر مستاصل نبوده!
چه باید بگوید؟ او را به جای پدرش اشتباه گرفته بود و چطور باید یک دختر بچه ی سه ساله را از اشتباه در می آورد؟ دستش را روی قلب ناکوکش می گذارد تا دمی آرام بگیرد.
دخترک روی تخت تکان می خورد و چهره اش از درد درهم می شود. حفره ای عمیق در دلش خالی می شود. سینه اش فشرده می شود و هول زده جلو می کشد تا آرامش کند اما تا می خواهد زبان باز کند صدای شهرزاد را از پشت سرش می شنود و هول شده به سمتش برمی گردد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
فورا دستش را عقب می کشد و سعی می کند تا لبخند بزند. دخترک بلافاصله در جایش می نشیند و با چشم های گرد شده ای نگاهش می کند.
از ترس این که دخترک را ترسانده باشد و او از دیدن یک مرد غریبه بالای سرش به گریه بیفتد فوری قدمی عقب می رود و می خواهد شهرزاد یا مهشید را صدا کند که با شنیدن صدای دخترک پاهایش به زمین زنجیر می شود!
-بابا؟
سرش به دوران می افتد. می چرخد و چشم ریز می کند. گلویش خشک شده و توان هر حرکت و واکنشی را انگار از او سلب کرده بودند! دخترک خواب آلود مادرش را می خواهد و اشتباه صدا کرد؟
-مامانت بیرون دختر جان الان صداش می کنم!
-بابا محمد اومده پیش لزا؟ من خیلی منتظلت بودم.
سوزشی در تنش به راه می افتد. مغزش تیر می کشد. آنالیز شنیده هایش از توانش خارج است. قلبش اما با هیجان می کوبد. فاخرانه و پرغرور به عقل نگاه می کند. چیز بیشتری می داند؟
رزا با چشمان گرد و مشکی و براقش نگاه می کند و با ذوق بیشتری ادامه می دهد:
-دیگه می خوای پیش لزا بمونی؟
حرف هایش را نمی فهمید! دارو به خوردش داده بودند؟ هزیان می گفت؟ شاید هنوز هم خواب باشد!
کوبش قلبش از ریتم خارج شده و هوای کافی ندارد تا به ریه هایش برساند! هیچ گاه در زندگی اش انقدر مستاصل نبوده!
چه باید بگوید؟ او را به جای پدرش اشتباه گرفته بود و چطور باید یک دختر بچه ی سه ساله را از اشتباه در می آورد؟ دستش را روی قلب ناکوکش می گذارد تا دمی آرام بگیرد.
دخترک روی تخت تکان می خورد و چهره اش از درد درهم می شود. حفره ای عمیق در دلش خالی می شود. سینه اش فشرده می شود و هول زده جلو می کشد تا آرامش کند اما تا می خواهد زبان باز کند صدای شهرزاد را از پشت سرش می شنود و هول شده به سمتش برمی گردد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۰۵
#
-شما اینجا چکار می کنین؟
اخم می کند. یادش نمی آمد با او اینجا آمده بود؟ با قدم های سریعی بین او و دخترش می ایستد و او از این حرکتش خوشش نمی آید.
انگار که مثلا بخواهد مقابل حمله او به دختر بچه بایستد. انگار که بخواهد از جانش در مقابل او محافظت کند! چه فکری پیش خودش می کرد؟
-بلا دور باشه خانوم! خواستم حال خانوم کوچولو رو بپرسم. مزاحم نمیشم!
تا می چرخد با دختر خداحافظی کند دخترک زبان باز می کند و شهرزاد دستش را مقابل دهان دخترکش می گذارد و با لرزی واضح زمزمه می کند:
-مـمـ..نون... بـ..بسلامت!
می داند که نباید بدون حضور مادرش وارد اتاقش می شد اما رفتار هول زده ی شهرزاد آزارش می دهد!
سرش درد می کند تنش به تب نشسته، چشم هایش می سوزند.
سری تکان می دهد و با اخمی که بر پیشانی اش نشسته از اتاق خارج می شود. با قدم های سریعی دور می شود. پشت فرمان می نشیند و دستش را روی گوش های قرار می دهد! صدای دخترک درون ذهنش می پیچد!
"-بابا؟ اومدی پیشم؟"
چشم هایش را فشار می دهد صدای لرزان واکنش های ترسیده ی شهرزاد... چیزی را در مغزش روشن می کند، هشدار هایی در ذهنش زنگ می زدند که میل به نادیده گرفتنشان دارد!
ماشین را به راه می اندازد! عرق سردی روی پیشانی اش نشسته و حال خودش را نمی فهمد.
وارد شرکت که می شود خانوم صبوری را در سالن می بیند. از حرکت می ایستد. سرش تیر می کشید و چشم هایش سیاهی می رفتند. دیوانه شده بود! این افکار دیوانه وار حقیقت نداشتند!
"بابا محمد؟"
اسم پدر دخترک، همسر قبلی شهرزاد هم محمد است؟ قطعا همینطور است!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
-شما اینجا چکار می کنین؟
اخم می کند. یادش نمی آمد با او اینجا آمده بود؟ با قدم های سریعی بین او و دخترش می ایستد و او از این حرکتش خوشش نمی آید.
انگار که مثلا بخواهد مقابل حمله او به دختر بچه بایستد. انگار که بخواهد از جانش در مقابل او محافظت کند! چه فکری پیش خودش می کرد؟
-بلا دور باشه خانوم! خواستم حال خانوم کوچولو رو بپرسم. مزاحم نمیشم!
تا می چرخد با دختر خداحافظی کند دخترک زبان باز می کند و شهرزاد دستش را مقابل دهان دخترکش می گذارد و با لرزی واضح زمزمه می کند:
-مـمـ..نون... بـ..بسلامت!
می داند که نباید بدون حضور مادرش وارد اتاقش می شد اما رفتار هول زده ی شهرزاد آزارش می دهد!
سرش درد می کند تنش به تب نشسته، چشم هایش می سوزند.
سری تکان می دهد و با اخمی که بر پیشانی اش نشسته از اتاق خارج می شود. با قدم های سریعی دور می شود. پشت فرمان می نشیند و دستش را روی گوش های قرار می دهد! صدای دخترک درون ذهنش می پیچد!
"-بابا؟ اومدی پیشم؟"
چشم هایش را فشار می دهد صدای لرزان واکنش های ترسیده ی شهرزاد... چیزی را در مغزش روشن می کند، هشدار هایی در ذهنش زنگ می زدند که میل به نادیده گرفتنشان دارد!
ماشین را به راه می اندازد! عرق سردی روی پیشانی اش نشسته و حال خودش را نمی فهمد.
وارد شرکت که می شود خانوم صبوری را در سالن می بیند. از حرکت می ایستد. سرش تیر می کشید و چشم هایش سیاهی می رفتند. دیوانه شده بود! این افکار دیوانه وار حقیقت نداشتند!
"بابا محمد؟"
اسم پدر دخترک، همسر قبلی شهرزاد هم محمد است؟ قطعا همینطور است!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۰۶
-پسرم حالت خوبه؟
چشم هایش مات در صورت خانوم صبوری می ماند! چه بگوید؟ چه بپرسد؟
-خو..بم!
خانوم صبوری باور نکرده اما رو می گیرد و می رود. اگر کاری نداشت چرا بی حرکت مقابلش ایستاده و خیره خیره نگاهش می کرد؟
افکار ترسناکی به سرش راه پیدا کرده بودند! انگار داشت آتش می گرفت! دست هایش می لرزید! سرفه می زند و گلویی صاف می کند..
-خانوم صبوری...
خانوم صبوری بلافاصله به سمتش برمی گردد.
-پسرم اتفاق بدی افتاده خدایی نکرده؟
-نه... نه! یه سوال داشتم از خدمتتون! شما... احیانا شما می دونید دختر شهر... خانوم ایزدی چند سالشه؟
اخم های زن در هم می رود و در سکوت نگاهش می کند. نمی فهمد! چرا باید سن دختر شهرزاد برای او مهم باشد؟
-متوجه نمی شم؟ چطور؟
حس می کرد هر آن است که دنیا روی سرش آوار شود. دست هایش را مشت می کند. یک دستش را روی قلبش می برد و مالشش می دهد.
رگ پیشانی اش آنقدر متورم شده بود و محکم ضربان می زند، آنقدر کبود شده بود و نفس هایش نامیزان بود که خانوم صبوری نگرانش شد!
-لطفا اگر می دونید بهم بگین!
نمی توانست توضیح دهد! فکرش هم دیوانه وار بود! ربط آن بچه به او چه؟ آن دختر فقط سه سال داشت! به آن برهه ای که شهرزاد همسرش بود مربوط نمی شد!
اصلا تا بحال سنش را پرسیده بود؟ چرا در ذهنش این سن هک شده بود؟ چرا دخترک با دیدن اوی غریبه نترسیده بود؟ چرا ذوق زده بود؟ چرا بابا محمد خواندش؟
-فکر می کنم نزدیک چهار سال و خورده ایه باشه، نزدیک پنج سال، دقیق نمی دونم آخه پسرم! چطور مگه؟
قدم قدم پس می رود. کلامی حرف نمی زند!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
-پسرم حالت خوبه؟
چشم هایش مات در صورت خانوم صبوری می ماند! چه بگوید؟ چه بپرسد؟
-خو..بم!
خانوم صبوری باور نکرده اما رو می گیرد و می رود. اگر کاری نداشت چرا بی حرکت مقابلش ایستاده و خیره خیره نگاهش می کرد؟
افکار ترسناکی به سرش راه پیدا کرده بودند! انگار داشت آتش می گرفت! دست هایش می لرزید! سرفه می زند و گلویی صاف می کند..
-خانوم صبوری...
خانوم صبوری بلافاصله به سمتش برمی گردد.
-پسرم اتفاق بدی افتاده خدایی نکرده؟
-نه... نه! یه سوال داشتم از خدمتتون! شما... احیانا شما می دونید دختر شهر... خانوم ایزدی چند سالشه؟
اخم های زن در هم می رود و در سکوت نگاهش می کند. نمی فهمد! چرا باید سن دختر شهرزاد برای او مهم باشد؟
-متوجه نمی شم؟ چطور؟
حس می کرد هر آن است که دنیا روی سرش آوار شود. دست هایش را مشت می کند. یک دستش را روی قلبش می برد و مالشش می دهد.
رگ پیشانی اش آنقدر متورم شده بود و محکم ضربان می زند، آنقدر کبود شده بود و نفس هایش نامیزان بود که خانوم صبوری نگرانش شد!
-لطفا اگر می دونید بهم بگین!
نمی توانست توضیح دهد! فکرش هم دیوانه وار بود! ربط آن بچه به او چه؟ آن دختر فقط سه سال داشت! به آن برهه ای که شهرزاد همسرش بود مربوط نمی شد!
اصلا تا بحال سنش را پرسیده بود؟ چرا در ذهنش این سن هک شده بود؟ چرا دخترک با دیدن اوی غریبه نترسیده بود؟ چرا ذوق زده بود؟ چرا بابا محمد خواندش؟
-فکر می کنم نزدیک چهار سال و خورده ایه باشه، نزدیک پنج سال، دقیق نمی دونم آخه پسرم! چطور مگه؟
قدم قدم پس می رود. کلامی حرف نمی زند!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۰۷
نفسش در نمی آمد. کشان کشان تا دفترش خود را می رساند! پنجره ی اتاقش را باز می کند. دنیا دور سرش می چرخید. زیر لب زمزمه وار با خود می گوید:
-نمیشه... مگه میشه؟ دخترک حال خوشی نداشت! مخاطبش من نبودم...
شهرزاد چرا ترسیده بود؟ چرا هیچ اثری از پدر رزا و همسر شهرزاد نبود؟
دستش را روی قلبش می برد. بغض به گلویش نیش می زند! این چه حالی است؟ ترسیده بود؟ چیزی برای ترسیدن وجود نداشت!
نمی ترسید؟ حتی جرات به زبان آوردن گمانه زنی های ذهنش را ندارد!
او دخترش نبود! مال او نبود! اگر دختر او بود که این همه سال از آغوش او دور نمی ماند! شهرزاد این ظلم را در حقش روا نمی داشت.
آن زنی که همچون شیری زخمی به سوی دخترش پر کشید و به جان این و آن می افتاد و دنبال مقصر می گشت، زنی که علارقم پریشانی هایش دخترش را با مهر در آغوش کشیده بود و نازش می داد، زنی که طعم محبتش را چند ماه زیر زبانش داشت، انقدر سنگ دل نمی شد!
به خدا که نمی شد!
چهار سال و نیمش بود؟ واویلا! واویلا! قلبش چرا شیون می کرد؟ مغزش چرا در حال فروپاشی بود؟ زانوهایش خم می شوند. کمرش تا می شود.
زیر پنجره می نشیند و موهایش را در چنگ می گیرد!
سینه اش می سوزد! اشک در چشمانش جمع می شود. نبود! دختر او نبود! رزای او نبود!
گوشش سوت می کشد. برق چشمان گرد شده و صدای ناز دلبر کوچک، نگاه ترسیده ی شهرزاد و واکنش غیر معمولش...
صدایی در سرش می پیچد و بغض گلویش را قطره اشکی می کند و روی گونه اش روان می شود:
"بابا محمد؟"
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
نفسش در نمی آمد. کشان کشان تا دفترش خود را می رساند! پنجره ی اتاقش را باز می کند. دنیا دور سرش می چرخید. زیر لب زمزمه وار با خود می گوید:
-نمیشه... مگه میشه؟ دخترک حال خوشی نداشت! مخاطبش من نبودم...
شهرزاد چرا ترسیده بود؟ چرا هیچ اثری از پدر رزا و همسر شهرزاد نبود؟
دستش را روی قلبش می برد. بغض به گلویش نیش می زند! این چه حالی است؟ ترسیده بود؟ چیزی برای ترسیدن وجود نداشت!
نمی ترسید؟ حتی جرات به زبان آوردن گمانه زنی های ذهنش را ندارد!
او دخترش نبود! مال او نبود! اگر دختر او بود که این همه سال از آغوش او دور نمی ماند! شهرزاد این ظلم را در حقش روا نمی داشت.
آن زنی که همچون شیری زخمی به سوی دخترش پر کشید و به جان این و آن می افتاد و دنبال مقصر می گشت، زنی که علارقم پریشانی هایش دخترش را با مهر در آغوش کشیده بود و نازش می داد، زنی که طعم محبتش را چند ماه زیر زبانش داشت، انقدر سنگ دل نمی شد!
به خدا که نمی شد!
چهار سال و نیمش بود؟ واویلا! واویلا! قلبش چرا شیون می کرد؟ مغزش چرا در حال فروپاشی بود؟ زانوهایش خم می شوند. کمرش تا می شود.
زیر پنجره می نشیند و موهایش را در چنگ می گیرد!
سینه اش می سوزد! اشک در چشمانش جمع می شود. نبود! دختر او نبود! رزای او نبود!
گوشش سوت می کشد. برق چشمان گرد شده و صدای ناز دلبر کوچک، نگاه ترسیده ی شهرزاد و واکنش غیر معمولش...
صدایی در سرش می پیچد و بغض گلویش را قطره اشکی می کند و روی گونه اش روان می شود:
"بابا محمد؟"
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۰۸
شهرزاد
به لیوان چای مقابلم خیره مانده بودم و چشم هایم را از شدت سوزش روی هم می فشارم و با دست ماساژ می دهم.
-چرا زود بیدار شدی؟ ساعت چنده؟
بگویم که ثانیه ای پلک روی هم نگذاشته ام؟
-کار داشتم گفتم بیدار شم به کارام برسم. تو چرا نخوابیدی؟
-این بو برنگی که تو راه انداختی مگه میذاره آدم بخوابه؟
بوی کیک شکلاتی درون فر را می گفت. کیک مورد علاقه ی دخترکم... تمام شب را با تنی یخ زده با ترسی که قلبم را در دهانم می آورد با بغض در آغوش دخترکم سر کردم و وقتی چیزی تا جنون فاصله نداشتم تصمیم گرفتم حال بدم را به گورستان آمالم حواله کنم و دست بجنبانم.
برای خوشحالی دخترکم، برای اینکه تنش هایی را که از سر گذرانده یادش برود و روزش را بسازم از جایم برخواستم و کیک مورد علاقه اش را پختم.
مهشید مشغول ریختن چای می شود و من آهم را فرو می دهم و آرام می گویم:
-ببخشید گفتم بیدار شد خوشحال بشه...
صندلی را عقب می کشد و مقابلم می نشیند. خمیازه ی عمیقی می کشد اما ذره ای حس خواب را در من زنده نمی کند.
-شهرزاد چیشده باز؟ دختر اگر همه ی مادرایی که یه اتفاقی برای بچه شون می افته اینجوری خودشونو نابود کنن که به سال نکشیده از غصه دق می کنن! این چه حالیه؟ خدا رو شکر که به خیر گذشت عزیزم... تو رو خدا انقدر به خودت سخت نگیر... خاله نمی دونست برای حال رزا غصه بخوره یا بخاطر تویی که انگار دنیا رو سرت آوار شده... جای اینکه انقدر غصه ی اتفاقی که گذشته رو بخوری خوشحال باش که به خیر گذشته!
هیچ کس نمی توانست مرا درک کند! رزای من تمام دنیای من بود! او آمده بود تا دنیای پوچ مرا گلستان کند! آمده بود تا امید دختری از دنیا بریده باشد!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
شهرزاد
به لیوان چای مقابلم خیره مانده بودم و چشم هایم را از شدت سوزش روی هم می فشارم و با دست ماساژ می دهم.
-چرا زود بیدار شدی؟ ساعت چنده؟
بگویم که ثانیه ای پلک روی هم نگذاشته ام؟
-کار داشتم گفتم بیدار شم به کارام برسم. تو چرا نخوابیدی؟
-این بو برنگی که تو راه انداختی مگه میذاره آدم بخوابه؟
بوی کیک شکلاتی درون فر را می گفت. کیک مورد علاقه ی دخترکم... تمام شب را با تنی یخ زده با ترسی که قلبم را در دهانم می آورد با بغض در آغوش دخترکم سر کردم و وقتی چیزی تا جنون فاصله نداشتم تصمیم گرفتم حال بدم را به گورستان آمالم حواله کنم و دست بجنبانم.
برای خوشحالی دخترکم، برای اینکه تنش هایی را که از سر گذرانده یادش برود و روزش را بسازم از جایم برخواستم و کیک مورد علاقه اش را پختم.
مهشید مشغول ریختن چای می شود و من آهم را فرو می دهم و آرام می گویم:
-ببخشید گفتم بیدار شد خوشحال بشه...
صندلی را عقب می کشد و مقابلم می نشیند. خمیازه ی عمیقی می کشد اما ذره ای حس خواب را در من زنده نمی کند.
-شهرزاد چیشده باز؟ دختر اگر همه ی مادرایی که یه اتفاقی برای بچه شون می افته اینجوری خودشونو نابود کنن که به سال نکشیده از غصه دق می کنن! این چه حالیه؟ خدا رو شکر که به خیر گذشت عزیزم... تو رو خدا انقدر به خودت سخت نگیر... خاله نمی دونست برای حال رزا غصه بخوره یا بخاطر تویی که انگار دنیا رو سرت آوار شده... جای اینکه انقدر غصه ی اتفاقی که گذشته رو بخوری خوشحال باش که به خیر گذشته!
هیچ کس نمی توانست مرا درک کند! رزای من تمام دنیای من بود! او آمده بود تا دنیای پوچ مرا گلستان کند! آمده بود تا امید دختری از دنیا بریده باشد!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۰۹
گناه او نبود که نمی توانست مثل تمام هم سن و سال هایش در یک خانواده شاد همراه با پدر و مادرش زندگی کند! گناه من بود! من!
منِ نخواستنی و منِ بی مسئولیت، منِ بی لیاقت! من او را به دنیا آوردم! من در کمال خودخواهی او را حفظ کردم تا پناه بی پناهی هایم باشد! همین من، چطور نمی تواند اوی معجزه را روی چشم هایش حفظ کند؟ چطور؟
-همین نیست فقط!
توجیحاتم را برای او به کلام نمی آورم! از پیش می دانم که برایش قابل هضم نخواهد بود!
او شهرزاد نبود. فقط باید شهرزاد باشی تا بدانی رزا می تواند چه حکمی در زندگی ات داشته باشد!
-مگه باهاش صحبت کردی گفت چیزی گفته؟
سرم را در دستانم می گیرم و می نالم:
-من وقتی رسیدم هیچکدومشون حرفی نمی زدن! موقعی هم که محمد داشت می رفت گفت اومده بودم حال خانوم کوچولو رو بپرسم. هیچ اشاره ای مبنی بر اینکه چیزی فهمیده نکرد. رزا هم که وقتی رفت به زور آرومش کردم .می گفت بابا چرا رفت!
بغض می شکند، لرز راهش را بر تنم پیدا می کند، از دیشب تا به الان، هزار باره فرو می ریزم...
-بمیرم! تو چی گفتی؟ نپرسیدی ازش چیزی گفته یا نه؟
-من؟ من داشتم می میردم از ترس... نمی دونستم چه اتفاقی افتاده. خودم تو شوک بودم. نفهمیدم چطوری محمد رو راهی کردم. نمی دونستم چطوری از رزا بپرسم چی به هم گفتن که حساسش نکنم. چجوری ام رفتن محمد رو توضیح بدم که به احساساتش لطمه نزنه! من خودم یه ویرانه بودم! اومدی حال من و رزا رو که دیدی. خدا رحم کنه مهشید!
-خب گیرمم فهمیده باشه مگه همینو نمی خواستی؟ باز جا زدی!
-هرگز! هرگز نباید بفهمه! مگه خل شدی؟ اوضاع فرق کرده مهشید. دختر من چه جایگاهی می تونه تو زندگی یه تازه عروس و داماد داشته باشه؟ حالا محمد نامزد کرده، دیگه خیلی دیر شده! تمام دیشب بهش توضیح دادم که اشتباه کرده اون مرد شبیه بابا محمده! بهش گفتم بابا محمد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
گناه او نبود که نمی توانست مثل تمام هم سن و سال هایش در یک خانواده شاد همراه با پدر و مادرش زندگی کند! گناه من بود! من!
منِ نخواستنی و منِ بی مسئولیت، منِ بی لیاقت! من او را به دنیا آوردم! من در کمال خودخواهی او را حفظ کردم تا پناه بی پناهی هایم باشد! همین من، چطور نمی تواند اوی معجزه را روی چشم هایش حفظ کند؟ چطور؟
-همین نیست فقط!
توجیحاتم را برای او به کلام نمی آورم! از پیش می دانم که برایش قابل هضم نخواهد بود!
او شهرزاد نبود. فقط باید شهرزاد باشی تا بدانی رزا می تواند چه حکمی در زندگی ات داشته باشد!
-مگه باهاش صحبت کردی گفت چیزی گفته؟
سرم را در دستانم می گیرم و می نالم:
-من وقتی رسیدم هیچکدومشون حرفی نمی زدن! موقعی هم که محمد داشت می رفت گفت اومده بودم حال خانوم کوچولو رو بپرسم. هیچ اشاره ای مبنی بر اینکه چیزی فهمیده نکرد. رزا هم که وقتی رفت به زور آرومش کردم .می گفت بابا چرا رفت!
بغض می شکند، لرز راهش را بر تنم پیدا می کند، از دیشب تا به الان، هزار باره فرو می ریزم...
-بمیرم! تو چی گفتی؟ نپرسیدی ازش چیزی گفته یا نه؟
-من؟ من داشتم می میردم از ترس... نمی دونستم چه اتفاقی افتاده. خودم تو شوک بودم. نفهمیدم چطوری محمد رو راهی کردم. نمی دونستم چطوری از رزا بپرسم چی به هم گفتن که حساسش نکنم. چجوری ام رفتن محمد رو توضیح بدم که به احساساتش لطمه نزنه! من خودم یه ویرانه بودم! اومدی حال من و رزا رو که دیدی. خدا رحم کنه مهشید!
-خب گیرمم فهمیده باشه مگه همینو نمی خواستی؟ باز جا زدی!
-هرگز! هرگز نباید بفهمه! مگه خل شدی؟ اوضاع فرق کرده مهشید. دختر من چه جایگاهی می تونه تو زندگی یه تازه عروس و داماد داشته باشه؟ حالا محمد نامزد کرده، دیگه خیلی دیر شده! تمام دیشب بهش توضیح دادم که اشتباه کرده اون مرد شبیه بابا محمده! بهش گفتم بابا محمد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۱۱۰
اشک هایم از پی هم می دوند و من تلاشی برای پاک کردنشان نمی کنم:
-گفتم بابا محمد تو که بیاد از خوشحالی روی پاهاش بند نیست. گفتم رزا رو ببینه بغلش می کنه تمام صورتش رو بوسه بارون می کنه. از دلتنگیاش می گه. بچم میگه من دیدم باباها بلدن بچه هاشون رو هوا تو بغلشون بچرخونن بابا محمد منم بلده؟
صورتم را با دستم پنهان می کنم.
-رزای منم مثل من هیچ وقت تو بغل کسی چرخونده نشده! تجربه نکرده دستای مردونه و قوی در آغوشش بکشن. اینجوری قانعش کردم و از خودم متنفرم که مجبور شدم به دخترم دروغ بگم! می گفت راست میگی اگه بابای من بود بخاطر اینکه افتادم و پام اوخ شده نازم می کرد.
مهشید دستش را روی دهانش می گذارد و چشمانش به نم می نشینند.
-اما من تا خود صبح نازش کردم. حسرت نشه براش! حالا با این همه کمبودی که بچم تو زندگیش داره برم هولش بدم وسط یه رابطه ای که به وضوح جایی برای اون نداره؟ به نظرت نامزد محمد قبول می کنه زن یه مرد بچه دار بشه؟ یا خود محمد اصن رزا رو می پذیره؟ نمی گه از کجا معلوم بچه ی منه؟ یا خانواده اش به خاطر طوفانی که تو زندگی محمد، فرزند ارشدشون میفته و ممکنه خوشبختی تازه پا گرفته ی پسرشون رو به هم بزنه چه رفتاری با دختر من خواهند داشت؟
سرش پایین می افتد و او هم می داند که حق با من است.
-نمیشه مهشید! هرگز نمی ذارم این چیزا رو تجربه کنه! دنیای من کوچیکه اما رزا در مرکز اونه! همه چیز حول رزا می چرخه! اگر قرار باشه به چشم یه طفیلی به چشم یه زلزله ای که اومده تا زندیگیاشونو به هم بزنه بهش نگاه کنن، همون بهتر که با نبود پدرش سر کنه!
پاهایم را مدام تکان می دهم تا استرس و فشار بیش از حدم را کنترل کنم. تا اشک هایم تبدیل به هق هق نشود و بیش از این پیش مهشید فرو نریزم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
اشک هایم از پی هم می دوند و من تلاشی برای پاک کردنشان نمی کنم:
-گفتم بابا محمد تو که بیاد از خوشحالی روی پاهاش بند نیست. گفتم رزا رو ببینه بغلش می کنه تمام صورتش رو بوسه بارون می کنه. از دلتنگیاش می گه. بچم میگه من دیدم باباها بلدن بچه هاشون رو هوا تو بغلشون بچرخونن بابا محمد منم بلده؟
صورتم را با دستم پنهان می کنم.
-رزای منم مثل من هیچ وقت تو بغل کسی چرخونده نشده! تجربه نکرده دستای مردونه و قوی در آغوشش بکشن. اینجوری قانعش کردم و از خودم متنفرم که مجبور شدم به دخترم دروغ بگم! می گفت راست میگی اگه بابای من بود بخاطر اینکه افتادم و پام اوخ شده نازم می کرد.
مهشید دستش را روی دهانش می گذارد و چشمانش به نم می نشینند.
-اما من تا خود صبح نازش کردم. حسرت نشه براش! حالا با این همه کمبودی که بچم تو زندگیش داره برم هولش بدم وسط یه رابطه ای که به وضوح جایی برای اون نداره؟ به نظرت نامزد محمد قبول می کنه زن یه مرد بچه دار بشه؟ یا خود محمد اصن رزا رو می پذیره؟ نمی گه از کجا معلوم بچه ی منه؟ یا خانواده اش به خاطر طوفانی که تو زندگی محمد، فرزند ارشدشون میفته و ممکنه خوشبختی تازه پا گرفته ی پسرشون رو به هم بزنه چه رفتاری با دختر من خواهند داشت؟
سرش پایین می افتد و او هم می داند که حق با من است.
-نمیشه مهشید! هرگز نمی ذارم این چیزا رو تجربه کنه! دنیای من کوچیکه اما رزا در مرکز اونه! همه چیز حول رزا می چرخه! اگر قرار باشه به چشم یه طفیلی به چشم یه زلزله ای که اومده تا زندیگیاشونو به هم بزنه بهش نگاه کنن، همون بهتر که با نبود پدرش سر کنه!
پاهایم را مدام تکان می دهم تا استرس و فشار بیش از حدم را کنترل کنم. تا اشک هایم تبدیل به هق هق نشود و بیش از این پیش مهشید فرو نریزم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪