کدبانوی ایرانی🌻🌼😍

#پارت۶۴

با چشمانی گشاد شده می چرخم و صدایش می کنم:

-رزا؟ رزا؟

نیست! دخترم نیست! اطراف را نگاه می کنم و به سمت راهرویی که اتاق های اداری در آنجا بود می دوم و مهشید و رزا را انتهای راهرو می بینم و نفسم بالا می آید.

تپش های قلبم از کنترل خارج شده بود. قدم برمی دارم تا به سمتشان بروم که محمد از اتاقش خارج می شود و مقابلم در می آید. رسما قلبم کف پایم می افتد و روح از تنم می رود.

-سـ..ســـلام...

محمد با دیدن چهره ی رنگ پریده ی من ابرو در هم می کشد و قدمی نزدیک می شود:

-سلام... حالتون خوبه خانوم؟ رنگتون پریده!

-بـ..بله... خوبم... با اجازه!

بلافاصله دورش می زنم تا به سمت رزا و مهشید بروم که صدایم می کند. لعنتی به شانس بدم می فرستم و چیزی نمانده که به گریه بیفتم!

دخترش ده قدم آن طرف ایستاده و فقط کافی بود تا نگاه رزا به چهره ی او بیفتد تا همه چیز خراب شود. خدایا کمکم کن! می چرخم و می گویم:

-بفرمایید؟

-راجع به شکایته... شما یه وکالت به آقای طهماسبی وکیل شرکت بدین ایشون خودشون پیگیر کارها می شن من شماره ی خودم رو پای برگه شکایت نوشتم. کسی مزاحمتون نمیشه اما گفتم بدونید که یه وقت بخاطر پیگیری نرین پاسگاه!

محمد بود و تعصبات بی جایی که گستره اش از زن های خانواده اش شروع می شود و تا زن غریبه ای که در خیابان مورد آزار قرار گرفته هم ادامه می یابد.

از نظر محمد پاسگاه جای زن نبود و حتی با اینکه فکر می کرد که من متاهلم و زن کس دیگری هستم شک نداشتم شب ها با کابوس اینکه من یه لنگه پا و تنها در پاسگاه ایستاده ام از خواب می پرد. تا به این اندازه فضول و غیر قابل تحمل بود!

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii

https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪

170 views20:29