کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
28.9K videos
95 files
43.1K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_مالاگا (در قالب تارت)


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#ترکیب_رنگ_های_فوندانت_وخامه

🔘 رنگ های اصلی:

 آبي- قرمز- زرد

🔘 رنگ های  روشن :

رنگ اصلی + سفيد

🔘رنگ های تيره :

رنگ اصلی+ سياه

🍃🌸🌺🌸🍃🌸🌺🌸🍃

#تركيب_رنگها 

قرمز + زرد = نارنجی

آبی + قرمز = بنفش

آبی+ زرد = سبز 

سبز + مشكی  =  سبز لجنی

آبی + سفيد    =  آبی آسمانی

قرمز + مشكی  =  زرشكی

( قرمز+ صورتی سير= زرشكی )

زرد(كم) + آبی +سفيد = فيروزه ای

نارنجی +قهوه ای = حنائی

سبز + آبی  = فيروزه ای پر رنگ

آبی + كمی مشکی  = سورمه ای

سفيد + سياه = خاكستری

قرمز + سفيد = صورتی

مشكی + قرمز +زرذ = قهوه ای روشن

 صورتی + زرد = كرم

سياه + زرد = قهوه‌ای مايل به سبز

قهوهای + قرمز = گلبه ای

نارنجی + زرد = خردلی

سياه+ نارنجی = قهوه ای

سفيد+ آبی تيره= آبی روشن

قرمز+ بنفش= بنفش مايل به صورتی

زرد+ سفيد= ليمويی

🔘 رنگ های گرم:

قرمز  - زرد  -  نارنجی

🔘 رنگ های سرد:

آبی  -  سبز  -  بنفش

🍃🌸🌺🌸🍃

🔘تركيب قرمز با رنگ های ديگر

قرمز كم + آبی  = نيلی

قرمز زياد + آبی = سرخابی

قرمز + سفيد = صورتی

قرمز + سياه = جگری

قرمز زياد + زرد + آبی = خرمايی

قرمز كم + زرد + آبی = قهوه ای

 🍃🌸🌺🌸🍃🌸🌺🌸🍃

🔘تركيب آبی با رنگ های ديگر

آبی + زرد = سبز

آبب + قرمز =بنفش

آبی+ سياه =سرمه ای

آبی + سفيد آسمانی

آبی + سياه +سفيد =طوسی

 
 🍃🌸🌺🌸🍃

🔘 تركيب زرد با رنگ هايی ديگر

زرد+قرمز= نارنجی

زرد+آبي=سبز

زرد+ سفيد = نخودی

زردكم + آبی + سفيد = فيروزه ای

زرد +  آبی كم + سفيد = ليمويی

زرد زياد  + + آبی + سفيد كم = مغز پسته ای

 

🔘تركيب ها رنگ:

صورتی + زرد = كرمی

آسماني + سياه + طوسي

قهوه ای + زرد + سفيد = اكر

زرد + سفيد + قهوه ای + اكر = طلايی

آبی + زرد + سفيد = ارغوانی

سبز + قرمز = بلوطی ( شكلاتی )

زرد + سياه كم + سفيد = سير

سياه كم + زرد + آبی = يشمی

زرد + آبی كم + قرمز كم = رنگ گونه

سياه + سفيد = انواع خاكستری

زرد + سفيد + آبی = ارغوانی

آبي + زرد + سفيد = سبز روشن

آبي + زرد = سبز روشن خنثی

سفید + قرمز + زرد + قهوه ای = رنگ معمولی صورتی


#جدول_ترکیب_رنگ


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_71

کف دستامو به سمت شعله های هیزم گرفتم تا گرمای خالصش رو حس کنم.
طلوع دست به سینه نشسته بود و فقط به آتش رو به روش نگاه میکرد.
خواننده گیتاری برداشت و شروع به خوندن کرد:


بی تو انگاری آشوبه شهر، وقتی که پیشمی آرومه شب ●♬♩
با تو جنگل و دریا میچسبه، حتی توو هوای بارونیشم ●♬♩

من باشمو قاب چشات، ببینم خودمو توو نگات ●♬♩
تو بخندی دلم بره، اینکه روبروته بشه فدات ●♬♩


زیر چشمی به طلوع نگاهی انداختم.
با وزیدن باد، موهای بلند و یک دست صاف مشکیش که از روسری بیرون زده بودند، به این طرف و اون طرف میرفتند.
در خودجمع شده بود و هنوز احساس سرما میکرد..
کت مشکی مو از تن درآوردم و روی شونه های طلوع انداختم.

تو دلم به خودم احسنتی گفتم!
اینطوری با یک تیر دو نشون زده بودم !

هم از ورود سرما به داخل بدنش جلوگیری می کردم و هم با افتادن کت روی شونه هاش،زلف های براق و پریشون شو از دید مردای دیگه حفظ میکردم.

با سنگینی کت روی شونه هاش، تکونی خورد و نگاه مثل شبش رو بهم دوخت.

چشماش از اشک پر شده بود اما خنده زیبایی روی لباش نقش بست.

چشم برداشتن ازین دو گوی مشکی کار سختی بود و خوشبختانه طلوع برخلاف همیشه، قصد فرار از نگاهمو نداشت.


نمیشه رد بشم؛ از اون سیاه چاله ی چشمات
آخ من به فدایِ اون چشای خوشگل تو!
تو ماه دلم بشی و من شاه دل تو؛
دریا بشی، عشق بگیرم از تو ساحل تو!




عجیب بود که خواننده حرفای دل منو میزد.
شاید متوجه شده بود که عاشق سیاهچاله چشمای طلوع شده بودم!

کاش میتونستم همینجور که به چشاش زل میزدم ، دستمو واسه مروارید هایی که از گونه هاش می‌ریخت دراز میکردم و پاکشون میکردم.

حرفی بین مون رد و بدل نمیشد اما نگاه گرممون گویای همه چیز بود.


با دست زدن های مداوم و هورا کشیدن های جمع، به خودمون اومدیم و نگاه از هم گرفتیم!
طلوع اشک هاشو به سرعت پاک کرد و دستشو داخل آستین های کت انداخت!
زیادی براش بزرگ بود و کاملا توی تنش زار میزد.
چشم از طلوع گرفته و به آتش روبه روم خیره شدم.

چیکار میتونستم بکنم؟
وقتی که همه ذهنم طلوع شده بود و حتی فکر انتقام از امینی کمتر درگیرم کرده بود.
چطور میتونستم با روژین عقد کنم و طلوع رو گوشه ای از ذهنم بسپارم تا بتونم انتقام پدرم رو ازش بگیرم.



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_72

هوا کم کم داشت رو به سردی میرفت اما آتشی که برپا کرده بودند، گرمای لذت بخشی رو بهمون تزریق میکرد.

با دو کاسه آش رشته محلی، کنار طلوع قرار گرفتم.


_ آش های اینجا حرف نداره. از خوردنش پشیمون نمیشی.

کاسه ای رو ازم گرفت و بعد از هم زدن کشک و پیازداغ طلایی رنگ، اولین قاشق رو به سمت لباش نزدیک کرد.

روی زیرانداز نشسته و چندقاشقی آش خوردم.
طعمش مثل همون چندسال پیش بود! حتی خوشمزه تر هم شده بود..


_ اولین بار که اومدم اینجا، رضا منو آورده بود.
حالم اصلا خوب نبود!
ترجیح داده بود به یه سفر دوتایی بریم تا حال و هوامون عوض شه!
هرچی از زیبایی اینجا بگم کم گفتم!
دوست دارم فقط صبح شه و هرچه زودتر نمای پشت کلبه رو بهت نشون بدم.

دور دهنشو با دستمال کاغذی پاک کرد و گفت:

_ منم خیلی مشتاقم ببینم!
وقتی رفتی آش بیاری صدای چندنفرو شنیدم که میگفتن بریم زود بخوابیم تا بتونیم طلوع خورشید رو ببینیم!


_ خیلی هیجان انگیزه مطمئنم خوشت میاد.

آخرین قاشق آش رو داخل دهنم گذاشتم و مزه مزه کردم.
بی نظیر بود بی نظیر!

کاسه یک بار مصرفُ گوشه ای گذاشتم و رو به جنگل رو به روم و طلوع گفتم:


_ وقتی پدرم کارخونه رو زد هرچی دار و ندارش بود و پای میز معامله گذا‌شت.
همه چی به خوبی پیش می‌رفت.
ماشین خوب.. خونه بزرگ و گرون قیمت!!
بهترین سفرهای ایرانی و خارجی میرفتیم!
تا اینکه پای امینی به کارخونه بابام باز شد!
ازون روز همه چی عوض شد!
امینی قاچاق مواد مخدر انجام میداد. با پدرم شریک شد و عهده دار باربری محصولاتمون به خارج از کشور شد.
پدرم خیلی ادم محتاطی بود اما نمیدونم اسمشو چی بذارم؟!
سرنوشت، تقدیر یا قسمت..
هرچی که بود باعث شد یه روزی مامورای گمرک به کامیون حمل بار شرکتمون شک کنن.
چک کردن کامیون همانا و بی آبرویی پدرم همانا!
همه چی باهم یهو اتفاق افتاد.
پدرم که از کارای امینی خبر نداشت، با شنیدن خبر دستگیری راننده ها و ضبط محموله ها سکته قلبی کرد!


یادآوری اون دوران و شکست های پی در پی پدرم، غم بزرگی رو به دلم نشوند.
طلوع سکوت کرده بود و با دقت به حرفام گوش میداد.



_ پدرم حتی حکم اعدامش هم اومد اما یه شخصی که هیچوقت هویتش فاش نشد فیلم هایی رو به آگاهی فرستاد که نشون میداد قبل از وارد شدن محصولاتمون به کشتی، مواد رو جاسازی می‌کردند.


_ خب بعدش چی ‌شد!


_ امینی همه اون کسایی که داخل فیلم بودند و تهدید به ناموس دزدی کرد تا اگه لام تا کام حرفی بزنن دست به بی آبرویی بزرگی میزنه!
خلاصه چندتاشون اعدام میشن یا حبس چندساله و ابد میخورن.
امینی هم که صاف صاف داره تو خیابون راه میره !

_ به خاطر همین میخوای انتقام بگیری؟

_ این یکی از دلیل هامه!

اما دیگه واسه امشب کافیه. ساعت از 1 نصفه شب هم گذشته.
برو کلبه بخواب. صبح قبل راه افتادن بیدارت میکنم تا سوپرایز پشت کلبه رو نشونت بدم!

باهم از جامون بلند شدیم و به داخل کلبه رفتیم.

با دیدن تخت دو نفره در وسط کلبه چوبی،طلوع سرش رو پایین انداخت و کنار شومینه نشست.

پتو تک نفره با بالش نرم و بزرگی رو از روی تخت برداشتم و کنار در ورودی انداختم!


طلوع متعجب زده گفت :

_ چرا جلوی در؟

شیطنتم گل کرده و تصمیم به اذیت کردنش گرفتم!

_ نکنه واقعا فکر کردی زن و شوهریم؟!حالا من یه چیزی به اونا گفتم توام از خدا خواسته سریع تو هوا گرفتی.

نگاه شرم زده شو به پایین دوخت و هول زده گفت:

_ نه.. خب.. یعنی.. اونجا سرده باد میاد. حداقل کنار شومینه بخوابین.


_ همین نزدیک در جام بهتره! گرما اذیتم میکنه.
توام برو بخواب دیگه.


جامو روی زمین انداختم و پشت به طلوع دراز کشیدم.
در چند قدمی کسی که دوسش داشتم بودم اما انگار کیلومتر ها باهاش فاصله داشتم.
حس ممنوعه خواستنش،چقدر برام شیرین بود!
چطورمیتونستم این چندساعت رو با عطر لایت زنونه اش تحمل کنم!

_ بیداری!


_ آره!

_ یعنی هیچ مدرکی نداشتین که امینی رو بندازین زندان!


معلوم بود ذهنش کاملا درگیر این جریان شده بود.

_ مدرک معتبر نداشتیم! هیچکس از ترسش حرفی نزده بود.
چون اون یه ادم پست و عوضیِ که به هیچی رحم نمیکنه!
در افتادن باهاش خیلی خطرناکه!

_ پس چرا میخوای جون خودتو به خطر بندازی؟
بسپار دست قانون! خودشون میدونن چیکار کنن.

رو به کمر خوابیدم و ساعد دستمو زیر سرم گذاشتم.
به نقطه ای از سقف چوبی کلبه خیره شدم و گفتم:


_ من میخوام قبل از قانون دستم بهش برسه!
دوست دارم اون لحظه ای رو ببینم که پرتش میکنم جلوی بابام.
بگم بابا این همون آدمی که زندگی مونو اینجوری کرد. مامانُ پیر کرد و تورو زمین گیر.
میخوام به بابام بگم تک پسرت دیگه اون بچه 10 ساله نیست!
دیگه مردی شده واسه خودش!
میخواد انتقام چندین ساله تونو ازش بگیره!

_ فکر میکنی خانوادت راضین ازین که خودتو تو چنگ اونا بندازی؟

_ هیچکس قرار نیست خبردار شه!
تو میدونی و رضا!



@kadbanoiranii
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن

پارت_73

طلوع دیگه جوابی نداد و نفس های آرومی که میکشید نشون از خواب عمیقش میداد.


با حس سنگینی روی پلک هام، منم چشامو بستم به خواب رفتم!



.
.

با صدای شلوغی و صحبت آدم های پشت در کلبه از خواب بیدار شدم.
ساعت مچی روی دستم 5 صبح رو نشون میداد.
با جمع کردن تشک به گوشه ای از اتاق، نزدیک تخت شدم.
مثل یه بچه چندساله، تو خودش جمع شده بود و معصومانه خوابیده بود.
دل کندن ازین دختر کار سختی بود اما همه حواسم باید جمع میکردم تا بهم بی اعتماد نشه!
مسلما اگه الان چشاش باز میشد و منو الان بالای سرش میدید، میترسید.

کمی ازش فاصله گرفتم.
طلوع روی تخت کمی جابه جا شد و با دیدن من از جاش پرید. کمی چشمامو مالید و گفت:

_ ساعت چنده؟

_ 5..نمیخوای بیدار شی قرار بود بریم پشت کلبه رو ببینیم!

با حوصلگی و صدای خواب آلودی گفت:


_خب از همين پنجره هم میشه پشت کلبه رو دید. من یکم دیگه بخوابم آفتاب درومد بیدارم کن.

_ الانشم دیره! تنبلی نکن.
جایی که میخوام ببرمت از پشت کلبه 10 دقیقه ای پیاده روی داره.
وسایلت هم جمع کن چون صبحونه اونجاییم.

از سر ناچاری از جاش بلند شد و اخماش توی هم رفته بود. از چهره‌ای که به خودش گرفته بود خنده ام گرفت.

_اینجا که سرویس بهداشتی نداره پس چطوری صورت هامونو بشوریم..

_ تو آماده شو من خودم میبرمت سرویس. میترسم دیر بشه و نتونیم طلوع خورشید ببینیم!

کمی خواب از سرش پریده بود و سریع شروع به تمیز کردن تخت کرد.
نگاه کلی به کلبه انداختم تا ببینم چیزی جا گذاشتیم یا نه.

کلبه ساده و قشنگی بود. جز تخت و شومینه سنگی کنار دیوار چیز دیگه ای به چشم نمی‌خورد.
همینجا به خودم قول دادم که تو همین کلبه عشقمو یه روزی به طلوع ثابت کنم!


.
.

به نزدیکی جایی که مد نظرم بود رسیدیم از طلوع خواستم چشاشو ببنده.
با قدم هایی آهسته به جلو حرکت میکرد و ذوق زیادی داشت.


_ میتونی چشاتو باز کنی!

این دومین باری بود که اینجا میومدم. زیباترین قسمت شمال بود که تا حالا دیده بودم.
بالای ارتفاع بلندی از جنگل قرار گرفتیم که رو به رومون دریای آبی رنگ و مواج رامسر قرار داشت.
ازین لبه سنگی و صخره ای جنگل،میتونستی طلوع خورشید رو ببینی و ساعت ها غرق زیباییش بشی.

طلوع با چشمانی گرد شده به منظره رو به روش نگاه میکرد.

_ توی خواب هم همچین جای رو نمیشد دید. خیلی عالیه..

هوا تقریبا گرگ و میش بود. عده زیادی برای دیدن طلوع خورشید اینجا جمع شده بودند.

گوشیشو درآورد و چندتا عکس گرفت. خانوم میانسال و خوشتیپی از کنارمون رد شد و گفت:

_ دخترم گوشیتو بده من برو پیش آقاتون وایسا ازتون عکس بگیرم. قدر این لحظه هارو بدونید.
زمان ما دوربین و گوشی نبود.. هیچ یادگاری از هم نداریم.

دومین شخصی که مارو زوج خطاب کرده بود همین خانم خوش پوشی بود که با این سن زیادش همچنان با ناخن هایی لاک زده و موهای رنگ شده قهوه ای از ما میخواست عکس بگیره.
شانه ای از سر ناچاری بالا انداختم. چشمکی به طلوع زدم که با لبخند جوابمو داد.
کنارش ایستادم و رو به دوربین قرار گرفتیم.


_ پسرمو دستتو بنداز دور شونه خانومت یکم عاشقانه وایسین مثلا جوونین!

با نگاه متعجب من و طلوع بهم و خنده ای که روی لبامون بود بهترین عکس دنیا گرفته شد.

_ بیاین ببینید چه عکسی ازتون انداختم. همین نگاهتون بهم کافی بود.
ان شاالله که خوشبخت شین.

گوشی رو به دستمون داد و گفت:

_ مواظب هم باشین. زمان خیلی زود میگذره!!



.
.
.

(طلوع)


کلیدو رو قفل در چرخوندم. دلم برای حیاط پر درختی که تماما کار عمو میرزا بود تنگ شده بود.
حامی امروز رو مرخصی داده بود. منو خونه رسوند و خودش به شرکت رفت!


تک تک درخت ها و گل هارو با جون و دل نگاه میکردم.خبری از عمو میرزا داخل حیاط نبود اما چیزی که تعجب مو زیاد کرده بود ماشین آیهان بود که داخل حیاط پارک شده بود.
مگه این موقع نباید کافه باشه؟!!

کمی دلم شور زده و قدم هامو سریع تر برداشتم.
چمدون سنگینم که حاوی لباسام و سوغاتی بود، کمی دست و پاگیر شده و راه رفتن رو برام سخت کرده بود.
حس کنجکاوی ام به شدت فعال شده و چمدون رو پایین پله ها گذاشتم و از پله ها بالا رفتم.
در ورودی خونه رو آهسته بازکردم! صدای حرف زدن آشنایی به گوشم رسید
پشت در نیمه باز آشپزخونه وایسادم و نگاه یواشکی به داخلش انداختم.
آیهان دو تادستشو تکیه گاه میز کرده و روی پیشونیش گذاشته بود وگفت:

_ تو بگوچیکار کنم مامان!


پس زن عمو بالاخره اومده بود!با ذوق اینکه زودتر ببینمش خواستم درو باز کنم که با حرف آیهان خشکم زد!

_ نمیخواستم عاشقش بشم!
ولی نشد..نتونستم!
میدونم اشتباهه!
میدونم امید رو تودلش روشن کردم اما دست من نبود
کار دلمه!
تو بگو مامان!
چیکار کنم؟!


صدای به عقب کشیدن صندلی باعث شد سریع از در فاصله بگیرم ودوباره وارد حیاط شم!
تمام ذهنم درگیرحرفای آیهان شده بود

@kadbanoiranii
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_74


همونجا روی پله های سنگی نشسته و به آینده نامعلومم که قرار بود بدون آیهان بگذره فکر کردم.
تا امروز زیر حمایت های آیهان زندگی کرده بودم اما الان..
الان که میشنوم عاشق شده کم آورده بودم!


یعنی عاشق کی شده بود؟؟!

ما که هیچوقت چیزی رو هم از پنهون نمیکردیم!
ولی..
از حق نگذریم..!
من خودمم پنهون کاری کرده بودم!

علاقم به حامی رو توی دور ترین جای قلبم مخفیش کرده و قفل محکمی روش انداختم و به هیچ کسی بازگو نکرده بودم!


اگه آیهان با دختر مورد علاقه اش عروسی میکرد اون وقت من باید کجا زندگی میکردم؟!
مسلما، بودن من تو این خونه، جز دردسر و دعوا چیزی عایدشون نمیکرد!


یعنی باید برمیگشتم شمال پیش خانوادم؟!

کارم چی میشد؟!
و از مهم تر دور شدن از حامی برام سخت ترین کار ممکن بود.


با پاهام رو زمین ضرب گرفته و سعی داشتم استرسمو ازین طریق از بین ببرم.


با ضربه ای که به شونه ام خورد از جام پریدم.
آیهان پشت سرم ایستاده بود و صدام میزد.

_ طلوع!! کی اومدی؟ چرا اینجا نشستی؟

جز سلام جواب دیگه ای برای گفتن نداشتم!
مات چهره غم زده اش شده بودم. با ته ریشی که گذاشته بود سنش رو بیشتر نشون میداد.

کی بزرگ شدیم؟!!
کی بزرگ شدی آیهان که حالا وقت عاشقیته!!

_ دختر چرا ماتت برده چی شده؟

قطره ای اشک از گوشه چشام فرو ریخت.
چطور انقدر بی رحم شده بودم که تا الان همه چیزو واسه خودم میخواستم و به فکر زندگی آیهان نبودم.


_ دلم برات تنگ شده بود آیهان! چرا این دو سه روز یه زنگی بهم نزدی؟!

_شرمندتم یکم سرم شلوغ بود رفتم مامان رو از شیراز آوردم تا راحت باشه!


خودمو به بی خبری زدم و گفتم :

_ اِ زن عمو اومده؟!! چرا با هواپیما نیومد؟

زن عمو از پشت سر آیهان ظاهر شد و گفت:


_ از هواپیما میترسم دخترم!

با دیدن چهره مهربون زن عمو پله هارو یکی دوتا طی کرده و خودمو تو آغوشش انداختم.
دستی به موهام کشید و گفت:

_ خوبی دخترم؟!

بوسه ای رو پیشونیم گذاشت و منو از خودش کمی دور کرد.
صورتمو برانداز کرد و گفت:

_ ماشاا. هزار ماشاا. چه خانومی شدی!

سرمو از شرم به زیر انداختم و جواب دادم:
_ ممنون زن عمو شما لطف داری! رسیدن به خیر!


زن عمو با اَبروهای تتو شده اش، اشاره ای به آیهان کرد و گفت:

_ ان شاالله که خیره. توکل به خدا!

خودمو به اون راه زدم و گفتم:

_ خبریه زن عمو؟!

آیهان که تا الان فقط نظاره گر صحبت ما بود قفل سکوت شو شکست و گفت:

_ باز این طلوع نیومده سوالای پشت هَمِش شروع شد.
برو یه لباساتو عوض کن یه آبی به صورتت بزن!
مطمئن باش عوض این چندوقت که مادرمو ندیدی، تا امشب، همه اتفاق هارو بهت نگه، نه خودش میخوابه نه میذاره تو بخوابی!


صدای خنده هامون فضای حیاط رو پر کرده بود.

با سلام دادن دختر جوانی به سمت صدا برگشتیم!

_سلام!

نگاه مشکوکی بین دختر جوان و آیهان انداختم!
هر دو سر به زیر نگاهشون به زمین بود.

_ سلام شما؟!!


آیهان پیش دستی کرد و گفت:

_ ایشون دختر همون خانواده ای هستن که قرار بود بیان اینجا!

نگاهی به سرتا پای دختر رو به روم انداختم.
مانتوی مشکی ساده ای به تن کرده و اندام ریزی داشت.
به نظر قدش کوتاه تر از من میرسید.
آرایش خیلی ساده ای رو صورتش انجام داده بود و روسریِ رنگیِ شادی، به سر داشت!

_ آهان درسته یادم اومد.

از پله ها بالا اومد و دستشو به سمتم دراز کرد.

_ به نظرم شما طلوع باشین درسته؟

ازینکه اسممو بدون هیچ پسوند و پیشنوی خطاب کرده بود، اخم ریزی کرده و به آیهان نگاه کردم.

دستشو جلوی دهنش گذاشته بود و آروم میخندید.

شاید این همون دختری بود که دل آیهان رو برده بود!
با یادآوری عاشق شدن آیهان اخم مو بیشتر کردم و گفتم:

_ ظاهرا من نبودم اتفاق های جدیدی افتاده!

آیهان خنده شو قورت داد و چشم و ابرویی برام نازک کرد و زیر لب زمزمه کرد:

_زشته!

پشت چشمی براش نازک کردم. رومو از آیهان گرفتم و دستمو از دست دختر ناشناس رو به روم، بیرون کشیدم!

بدون اینکه متوجه تیکه کلامم بشه با لبخند گفت:

_ اسمم نازنینِ ... دوستام نازی صدام میکنن.
توام دوست داشتی میتونی نازی صدام کنی!

حس حسادت زنانه ام، فوران کرده و رو به آیهان گفتم :

_ آیهان جان مثل اینکه جایی میخواستی بری! برو مزاحمت نشیم!

آیهان سرشو خاروند و گیج به ما چشم دوخت!

جوری که کسی متوجه لحن حرصیم نشه گفتم:

_ برو دیگه!!

آیهان به خودش اومد و تقریبا پا به فرار گذاشت.
نگاه عاقل اندر سهیفه ای به نازی انداختم و گفتم:

_ از آشناییت خوشحال شدم نازنین جان!

پشتمو بهش کردم و با کشیدن دست زن عمو وارد خونه شدیم!

تموم حرص و دلخوری مو سر نازی خالی کرده بودم و حالا حس عذاب وجدان مانند ماری دور گردنم رو خفه کرده بود!

دهن کجی به عذاب وجدانم کرده و سعی کردم با صحبت کردن راجبه دوست و آشنا، سرمو گرم اخبارِ به روزِ زن عمو کنم!


@kadbanoiranii
🦋🦋🦋🦋
🦋🦋🦋
🦋🦋
🦋
#بی_صدا_طلوع_کن
پارت_75


نیمی از شب گذشته بود.
تقریبا روز خوبی رو پشت سر گذاشته بودم!
زن عمو با انرژی وصف نشدنی درباره همه صحبت می‌کرد و اخبار باقی مونده رو به فردا موکول کرده بود!

روی صندلی راکر چوبیم لمی داده و از هوای لذت بخش تراس و حیاط رو به روم لذت میبردم .

بیش از صد بار گالری گوشیمو باز کرده و عکسی که توسط یه خانوم میانسال و شاد، از من و حامی ثبت شده بود رو نگاه میکردم.

چه توقعی از آیهان داشتم وقتی دلم گیر کسی بود که بی خبر از همه جا روزگار میگذروند!

گوشیمو به قلبم فشردم وچشامو بستم.
آهی از نهادم بلند شد!
یعنی حامی هم الان فکر من بود؟؟


با صدای بلند ضربه زدن به در اتاق، از خیال بافی های دخترونم درومده و با گفتن بفرمایین افکارمو پس زدم.

آیهان جلوی قاب پنجره بزرگ تراس ایستاد.


_ خلوتت رو بهم نزدم که؟

_ نه! خودت میدونی که همیشه، تو هرحالی که باشم تو تنها کسی هستی که میتونی کنارم باشی!


البته اگه جدیدا حامی رو فاکتور میگرفتم!!


با قدم گذاشتن به داخل تراس، سیگاری آتش زد و روی صندلی کنار دستم نشست.

_ امروز حواسم بهت بود!
وقتایی که خیلی ناراحتی یا خیلی خوشحالی تعداد سیگار کشیدنت هم زیاد میشه!
حالا خودت بگو.
الان خوشحالی یا ناراحت؟

پُک عمیقی از سیگار گرفت و به سمت بالا فوت کرد!

_ نمیدونم!

عمیقا متوجه دردی که تو سینه آیهان بود شده بودم.
چطور می‌تونستم کمکش کنم؟!!

_ هروقت که فکر گذشته تو ذهنم میاد، اسم تو و کارایی که واسم کردی دونه دونه بهم یادآوری میشه!
از همون بچگی فقط تو حرفامو گوش دادی، این تو بودی که همیشه دستمو میگرفتی و کمکم میکردی.
اما..
اما تو هیچوقت چیزی نمیگفتی! هیچ گلایه ای نداشتی.. هیچوقت نشد درد و دل کنی و آرومت کنم!
من انقدر مغرور بودم که فقط خودم مهم بودم!
هیچ وقت به تو و زندگیت فکر نکردم.


_ این حرفا چیه میزنی دیگه؟!


_ بذار بگم آیهان!

تو تموم این سال ها تو خودتو درگیر من کردی! به زندگی شخصی و کارات نرسیدی! یادم نمیاد مسافرت مجردی با دوستات رفته باشی فقط به خاطر اینکه من احساس تنهایی نکنم!
اما من..
من خیلی بی لیاقت بودم آیهان!
من خیلی خودخواه بودم!!
همیشه تورو واسه خودم میخواستم!
اما به این فکر نکردم که توام زندگی خودتو داری!
توام حق عاشقی داری
حق زن گرفتن!
بچه دار شدن!

فیلتر سیگارشو روی جا سیگاری شیشه ای روی میز خاموش کرد و گفت:

_ بزرگ شدی طلوع!!


_ اوهوم.. هر دو بزرگ شدیم!
دیگه اون بچه های 5.6 ساله تو کوچه نیستیم که من به خاطر تو فوتبال بازی می‌کردم و توام به خاطر من خاله بازی میکردی!
الان هر کدوم یه راز هایی تو دلمون داریم که از فاش شدنش می‌ترسیم!

هر دو می‌ترسیم اگه بهم بگیم دل اون یکی رو بشکونیم و زحمت این همه با بودن هم رو به هدر بدیم!

آیهان دستی به ته ریش تازه درومدش کشید.
با صدایی خش دار گفت:

_ وقتی پیش خودم آوردمت، پِی همه چی رو به تنم مالیدم!
ورودت به این خونه، نه تنها جلوی آرزوهامو نگرفت! بلکه باعث پیشرفت زندگیمم شد!
هیچوقت ازینکه تموم این چندسال درگیر این خونه و مشکلاتت بودم ناراحت نبودم.
من با خواسته خودم تورو اینجا اوردم.
هزاران بارهم برگردم عقب بازم همین کارو میکنم!
دوست ندارم یه درصد هم فکر کنی سربار من بودی!
من ازت ممنونم که این تموم چندسال اجازه دادی کنارت باشم.
بهترین سال های عمرم رو با وجود تو گذروندم!
همیشه دوستت داشتم طلوع!


@kadbanoiranii
#نیایش

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آرزو میکنم
زیبایی و وسعت آسمان
وقتی
ماه و ستاره ها درآن
میدرخشند از آن شما باشد

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌛شب شمابخیر🌜

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزمان را آغاز می کنیم
با نام دوست
جنبش عالم همه
با یاد اوست
آن خدایی
که عشق را در ما نهاد 
مهر و محبت
هرچه زیبایی در اوست

بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم

الــهـــی بــه امــیــد تـــو

🌺
@kadbanoiranii
🍃❤️

#عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی.
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر

عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری آب را ، بر تشنه تر

عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی

هر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود

#مولانا

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#راز پوک و اسفنجی شدن کیک



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کیک کشمشی

تخم مرغ ۵عدد
شکر ۱۸۰گرم
آرد ۱۸۰گرم
ماست نصف پیمانه
روغن مایع نصف پیمانه
اب گرم یک ق غ
کشمش نصف پیمانه
وانیل ۱/۸ق چ

▫️▫️از آرد دستور ی ق غ بر می داریم و به کشمش ها اضافه می کنیم

▫️ابتدا سفیده و زرده رو از هم جدا می کنیم نیمی از شکر رو به سفید اضافه می کنیم و می زنیم تا کاملا سفت بشه
حالا در طرف دیگه زرده و شکر را می زنیم بعد وانیل رو اضافه می کنیم اب گرم هم اضافه کنید حالا روغن و ماست رو اضافه می کنیم
در حد مخلوط شدن هم می زنیم حالا همزن رو کنار بگذارید و آرد و زرده و سفیده را به تدریج
اضافه کنید با لیسک آخر هم کشمش ها رو اضافه کنید
دمای فر ۱۷۰درجه از قبل گرم شده به مدت ۲۰دقیقه
من توی قال لوف با کپسول های پای سیب زدم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#رولت_گوشت_با_نان_لواش

مواد لازم :

گوشت چرخ کرده ۳۵۰ گرم
تخم مرغ
پیازچه ۴ عدد
فلفل دلمه ۱ عدد
پودر پاپریکا
پنیر گودا ۳۰۰ گرم
نان لواش ۲ عدد
مواد رومال :
تخم مرغ ۱ عدد
پنیر
کنجد


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خوشمزه‌_ترین_گراتن_دنیا

مواد لازم :


پیاز ۲عدد
گوشت چرخ‌کرده ۴۰۰ گرم
فلفل دلمه ۱عدد
قارچ ۴ عدد
رب گوجه
روغن ۱ فنجان
پنیر پیتزا ۴۰۰ گرم
نان تست ۱ بسته
زردچوبه
فلفل سیاه و قرمز
مواد سس :
کره ۲۵ گرم
آرد ۲۵ گرم
شیر ۱ پیمانه
دمای فر ۲۰۰ درجه



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#مرصع_پلو عروس سفره های ایرانی

فیله ی مرغ : به مقدار لازم
نمک، فلفل ، زعفران به میزان لازم اگر دوست داشتید پودر پیاز و لیمو ترش هم میتونید اضافه کنید ، من فقط نمک و فلفل و زعفران زدم

خلال پسته ، خلال بادام ، کشمش، زرشک، هویج ، خلال پوست پرتقال

کره یا روغن حیوانی برای تفت دادن مواد

برنج هم به تعداد لازم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کنسرو_گوجه_فرنگی

تو زمستان که گوجه فرنگی ها گلخونه ای هستن و فقط قشنگی داره وهیچ طعم و مزه ای ندارن بهتر در تابستان گوجه فرنگی ها که خوشمزه هستن و آبدار و کنسرو کنیم برای استفاده در زمستان در غذاهای مثل نیمرو ، استامبولی ، میرزاقاسمی ، خوراک ها ، خورش بادمجان ، خورش بامیه ، املت ووو....

اول گوجه فرنگی ها شسته داخل غذاساز پوره میکنیم اگه غذاساز ندارید رنده کنید بعد روی حرارت میگذاریم تا بجوشه وآبش کشیده بشه وغلیظ بشه و البته به غلظت رب نرسه وبعد نمک اضافه بهتر خوش نمک باشه که کپک نزنه بعد اضافه کردن نمک یکی دو قل دیگه بزنه آمادس همون طور داغ داخل شیشه های تمیز بریزید درش باید فلزی باشه و بدون تو رفتگی وزنگ زدگی بعد درش محکم ببنید که هوا واردش نشه شیشه ها برگردونید و داخل قابلمه بچینید تا یک سوم دیوار شیشه ها داخل قابلمه آب بریزید روی حرارت بگذارید از زمان جوش آمدن آب درون قابلمه ۱۰ دقیقه زمان بدید بعد حرارت خاموش کنید صبر کنید خنک بشه کاملا بعد شیشه ها بردارید .
کنسرو آماده شده میتونید یک سال در کابینت نگه داری کنید به شرط کنید تمام نکات کنسرو شدن رعایت کرده باشید که هوا داخل شیشه ها نباشه .
وقتی که شما در شیشه باز کردید دیگه باید شیشه در یخچال نگهداری کنید چون موقعی که شیشه باز میشه دیگه از حالت پلمپ و کنسرو بودن خارج میشه و زمان نگهداریش کم میشه .



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#فینگرفود


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#فینگرفود


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پای_نارگیل_شکلاتی

تخم مرغ ۲ عدد _ شکر دو سوم پیمانه _ وانیل یک چهارم قاشق چایخوری_ ماست سه قاشق غذاخوری_ روغن مایع یک سوم پیمانه_آرد قنادی یک پیمانه _ بگین پودر یک قاشق چایخوری _ پودر کاکائو یک قاشق غذاخوری

مواد رویه کیک :

سفید تخم مرغ یک عدد _ پودر نارگیل ۴ تا ۵ قاشق غذاخوری_ پودر قند یک سوم پیمانه _ آرد قنادی یک قاشق چایخوری_ وانیل یک هشتم قاشق چایخوری

طرز تهیه:

اول مواد رویه کیک آماده میکنیم . سفید تخم مرغ با همزن می‌زنیم تا فرم بگیره بعد پودرقند، وانیل و یک قاشق چایخوری آرد را اضافه میکنیم مجددا با همزن می‌زنیم که مخلوط بشه در آخر پودر نارگیل را اضافه میکنیم با لیسک مخلوط میکنیم و داخل قیف میریزیم در یخچال میگذاریم ومواد کیک آماده میکنیم تخم مرغ وسکر و وانیل داخل ظرف میریزیم با همزن سه تا چهار دقیقه با همزن می‌زنیم تا کرم‌رنگ بشه و حجمش دوبرابر بشه بعد روغن مایع و ماست را اضافه میکنیم با همزن مجددا هم می‌زنیم تا کاملا مخلوط بشه بعد هم آرد بگین پودر وپودرکاکائو روی مواد الک میکنیم در حد مخلوط شدم هم می‌زنیم کپسول ها داخل قالب پای میگذاریم تا دو سوم کپسول ها از مواد کیک میریزیم و بعد مواد رویه کیک مطابق فیلم آموزش روی مواد کیک میریزیم وبعد داخل فر گرم ۱۸۰ درجه بمدت تقریبی ۲۰ تا ۲۵ دقیقه می‌پزیم .



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پای_نارگیل_شکلاتی

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪