کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23K photos
28.3K videos
95 files
42.5K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#ماسوره
#تمرین_ماسوره

تمرین ماسوره کاری با ماسوره های کاربردی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوهفتادویکم

آرشام اخم کرد و گفت :
- من کجا اخم کردم ... چرا برام حرف در میاری ؟
بهار و آرمتیا به اخم هایش لبخند زدند و آرمیتا گفت :
- خوبه بهار شاهده که الان اخمات زمینم جارو میکنه .
- بچه ها بجای پچ پچ کردن بیاین دیگه .
با صدای آرمان هر سه به سمت بزرگتر ها رفتند . سکوت در فضای خانه حاکم شد .
بهار سبد گل را گوشه ی پذیرایی جایی که آقاجون و پدربزرگ دیگرش نشسته بودند، گذاشت .
با کمی مکث نوع نشستن همه را زیر نظر گرفت تا جای خود را برای نشستن پیدا کند .
بهروز ، بهناز و احمد کنار هم نشسته بودند . پدرش و با آرمان در ردیفی نشسته بودند که
انتهایش به دو
پدربزرگش ختم میشد .
بچه ها ی بهروز هم مؤدبانه کنار مادرشان نشسته بودند و بهنام هم کنار میعاد که همسن خودش
بود نشست .
تنها جایی که برای نشستن مانده بود ... ما بین عزیز و رؤیا بود که درست روبروی آرشام و آرمیتا
میشد .
به آرامی در همان جای خالی نشست .دست عزیز روی دستان سردش قرار گرفت .
با لبخندی که به صورتش پاشید ...آرام زمزمه کرد :
- آروم باش بهار ...به امید خدا همه چیز به خیر و خوشی تموم میشه ... خیالت راحت .
- چشم عزیز جون .
هم همه ای شکل گرفت . هر کس با فرد کناریش حرف میزد . بهار از شدت هیجان خیس عرق
شده بود . سرش را بالا
گرفت تا نیم نگاهی به کسی که ضربان قلبش را تا این حد بالا برده بود بیاندازد
با دیدن آرشامی که با دستمال در حال خشک کردن پیشانیش بود لبخند روی لبش جاری شد . او
هم مانند خودش
استرس داشت . این موضوع را از لرزش انگشتان دستش فهمید .
با سرفه ی ساختگی جمشید خان سکوت برقرار شد و همه ی چشمها به سمتش کشیده شد .
- همه میدونیم این دور همی برای چیه ... از بهرام جون عذر میخوام که این مراسمو اینجا برگذار
کردیم ... دیدیم حالا
که بهار جون اینجاست و دل جعفر هم به رفتنش رضا نیست ...گفتیم همین جا باشه بهتره ... عقب
افتادن کار خیر درست
نیست ...
در همین زمان در ورودی به شدت باز شد و مانند فلیمهای اکشن ...کیان با چهره ای سرخ از
خشم وارد شد . همه ی
نگاه ها به سمتش کشیده شد .
- سلام به همه ... ببخشید اومدنم دیر شد .
بهناز با ترس از جا برخاست و به طرفش رفت و آرام گفت :
- تو که قرار نبود بیایی ... چی شد اومدی ؟
کیان با اخم به مادرش خیره شد و گفت :
- من کی گفتم نمیام ... شما هول بودین زودتر اومدین .
تا احمد بلند شد تا به سمتش برود ، آقاجون با اخم و جدیتی که توی صداش بود گفت :
- کیان بگیر بشین تا جمشید خان حرفشو بزنه .
کیان با ناراحتی گفت :
- اما من قبل از همه ی اینا با دایی بهرام کار دارم .
بهرام با خشم نگاهش کرد و گفت



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوهفتادودوم

کیان الان وقت حرف زدن تو نیست ... یا ساکت بشین یا برو تو باغ تا حرفها زده بشه .
- دایی من باید حرفمو بزنم ...
بهرام با خشم بلند شد و رو به بهناز گفت :
- بهناز این بود قرارمون ؟
کیان با خشم گفت :
- چیه میخواستین بدون من مراسمتون برگذار بشه ...
بهروز و خانواده اش که از ماجرا خبر نداشتند مات و مبهوت به گفتگوی آنها گوش میدادند .کیان
دو باره فریاد کشید :
- میخواین عشقمو به حراج بذارین ؟
بهرام غرید :
- خفه شو کیان . ... احمد دهن پسرتو ببند ... تا حرمتها از بین نرفته .
با صدای بلند بهرام ، آرشام از جا برخاست و گفت :
- بهرام خان شما عصبانی نشین ... من خودم موضوع رو حلش میکنم .
به طرف کیان رفت و بازویش را گرفت و با دندان هایی که از خشم روی هم میفشرد ، آرام گفت :
- بیا بریم بیرون من باهات حرف دارم .
کیان پوزخندی زد و گفت :
- اتفاقا کار اصلی منم با خودته .
با فشاری که آرشام به بازویش داد او را به سمت بیرون هدایت کرد و هر دو روی ایوان روبروی
هم ایستادند .
آرشام برای کنترل خشمش دستش را روی پشت گردنش کشید و آرام گفت :
- کیان یه امشب مثل یه آدم متشخص رفتار کن ... نذار این ناراحتی بینمون به دشمنی تبدیل شه
... اون بچه ای که تو
راهه رو، میخوای با این کارهات چطور توجیه کنی؟ ... باید قبول کنی خودت این راه رو برای
زندگیت انتخاب کردی ..
عاقل باش و نذار خشم ...چشم عقلت رو کور کنه ..
کیان میان حرفش پرید و گفت :
- خواهر جادوگرت منو از بهار جدا کرد تا تو به خواستت برسی ... حالا من اومدم تا نذارم اون
جادوگر و تو به خواستتون
برسی ... بهار اگه منو قبول هم نکنه... باکی نیست ... اما نمیذارم دست تو بهش برسه ... تو با
نامردی بهش نزدیک
شدی ...آرزوی این وصلت رو به دلت میذارم .
آرشام لبش را میجوید و سعی میکرد افسار خشمش را به دست بگیرد تا مراسم بهم نخورد .
- ببین کیان با ضربه ای که تو به بهار زدی هر کاری کنی اون تو رو قبول نمیکنه ... نمیدونی وقتی
رفتی چه عذابی کشید و
چه حالی داشت ... من به زور تونستم اعتمادش را جلب کنم ... باور کن وقتی این خشمت فروکش
کنه میفهمی نه
خواسته ت نه رفتارت معقولانه نیست ... نمیتونی به زور حرفت رو به دیگران دیکته کنی ... تو یه
بار فرصت داشتی که خودت با رضایت قلبی از خودت سلبش کردی......
کیان خشمش را به دستانش منتقل کرد و روی سینه ی او کوبید و به عقب هلش داد ...با نفرتی که
در صدایش موج
میزد گفت :
- برای من از عقل و منطق حرف نزن که خودتو هم بُکشی ..نمیذارم دستت به بهار برسه ... وقتی
پشت پا به من میزدی
باید میدونستی من آدمی نیستم این ضربه ها رو بی جواب بذارم ... من برای خراب کردن این
وصلت هر کاری ازم بر



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوهفتادوسوم

میاد ... پس بهتره برای اینکه مجبور نشم ...بهار رو توی این دعوا وسط نکشم ...خودت کنار
بکشی .
آرشام با شنیدن تهدید جدیدش خروشید و فریاد زد :
- تو غلط میکنی بخوای بهار و تهدید کنی ... مگه از روی جنازه ی من رد بشی ....
کیان با خشم فریاد زد :
- لازم بشه مطمئن باش رد میشم .
آرشام او را به عقب هل داد و گفت :
- حالا فهمیدی فرق منو تو چیه ....من حاضرم بمیرم اما از دستش ندم ...اما توی نامرد حاضر
بودی اون زیر دست باباش بمیره ، اما تو به خواسته های دیگه ای که داشتی برسی ... اسم بهار
برای دهن تو خیلی گنده است عوضی...
کیان با چشمان سرخش زل زد تو چشمان خاکستری آرشام و گفت :
- کاری میکنم همین لقمه ی بزرگ ..خودش با التماس بیوفته به پام تا برای حفظ آبروش ،برم
خواستگاریش...
بهت قول میدم کاری کنم دست تو یکی دیگه بهش نرسه و حسرت بهارو .........
خون آرشام از این همه پستی و بی پروایی به جوش آمد و با مشتی محکم دهان او را بست . نعره
کشید .
- خفه شو عوضی .. اسم بهار هم حرمت داره .. دهن کثیفتو ببیند .
با یورش کیان به آرشام زد و خورد شروع شد . از صدای داد و فریادی که تازه به هوا برخاسته بود
، همه از پذیرایی بیرون
آمدند .
با جیغ بهناز و آرمیتا و رفتن مردان به وسط دعوا برای جدا سازی آن دو بلوایی به پا شد دیدنی ...
بهار در کمال نا باوری و حیرت با چشمانی تار که با اشک مزین شده بود ،دستش را روی دهان
نیمه بازش گذاشته
بود تا جیغ نکشد .
کیان در میان دعوا فهمید هر چه کند زورش به آرشام نمیرسد . دستش داخل جیبش فرو رفت و
زمانی که دیگران آرشام را کنار کشیدن به سمتش یورش برد .صدای آخی شنیده شد .
عقب کشیدن ناگهانی کیان و سکوت مرگباری که بطور ناگهانی بر فضا حاکم شد... همه ی نگاهها
را به سمت آرشام چرخاند ...ترس میان دیدگان همگی پرسه میزد وقتی دستانش را روی پهلوی
خونینش دیدند.
بهار با دیدن خونی که لباس سفید او را رنگین کرده بود . توی استخری از یخ فرو رفت .
زانوانش خم شد و به زمین بوسه زد و ناله کنان گفت :
- خدایا نه .... نه ...
صدای فریادها به آنی بالا رفت و کیان با بهت عقب رفت . در حالی که با ترس به شیون و زاری
آرمیتا و عزیز نگاه میکرد .
دستان خونینش را رو به بهار گرفت و با بهت گفت :
- تقصیر خودش بود بهار ... اگه کنار میکشید این جور نمیشد .
بهار از ته دل ضجه زد :
- آرشام ... خدایا نه ...
کیان با دیدن وضع در هم و برهم فرار را بر قرار ترجیح داد و از معرکه بیرون رفت . آرمان با
صورتی خیس از عرق و
رنگی پریده در حالی که دستش روی چاقویی که به پهلوی پسرش وارد شده بود ، نشسته بود ...
به بهرام اشاره کرد و
با فریاد گفت :
- برو ماشینو روشن کن بهرام تا دیر نشده .
بهار با سرمای شدیدی که در سرش حس میکرد لحظه ای چشمانش را از روی صورت رنگ پریده
و خیس از عرق آرشام برنداشت
نگاه آرشام به او افتاد . شعله های عشق آن خاکستری های زیبا وجود بهار را به آتش کشید .
قلبش دیوانه وار میکوبید .وقتی آرشام با کمک دست پدرش و بهروز از کنارش گذشت ، قلبش را
به چنگ کشید و پلکهایش را روی هم گذاشت ..
- خدایا نه .. خودت کمک کن.
اشکش مانند رود به جریان افتاد و روی زمین افتاد .



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوهفتادوچهارم

**
در سالن انتظار بیمارستان نشسته بودند . آقاجون کنار جمشید خان نشسته بود و او را دلداری
میداد .
تنها کسانی که نیامده بودند بهناز بود و زن عمو بهروزش ... بهناز حالش خراب شده بود و زن
بهروز هم برای مراقبت از او
در باغ مانده بود .
احمد هم کنار بهروز و بهرام نشسته بود و مدام تسبیحش را دانه دانه میچرخاند و زیر لب دعا
میکرد .
بهرام کنار عزیز و سمت دیگر عزیز هم بهار نشسته بود . همه نگران بودند تا خبری از اتاق عمل
به گوششان برسد .
آرمان آنجا بود و آرمیتا هم در اورژانس بستری شده بود . بهار از نگرانی حتی جرات رفتن به پیش
آرمیتا را هم نداشت .
میترسید خبری برسد و او نشنود .
جمشیدخان مدام روی دستش میزد و میگفت :
- تقصیر من شد ... ایکاش به آرمان اصرار نمیکردم ... اگه عجله نمیکردیم این طور نمیشد ...
خدایا بچه مو از خودت میخوام ... خدایا جلوی پسرم روسیاهم نکن ... دیدی چی شد جعفر ؟ ...
دیدی خونه خراب شدم ؟... خدایا چکار کنم ...
آقاجون دستش را روی شانه اش گذاشته بود و او را دعوت به آرامش میکرد
تقصیر تو نبود جمشید ... این اتفاق قابل پیش بینی نبود ... خدا خودش کمکمون میکنه ... از خدا
ناامید نشو .
از حرفهای دوبرادر خنجری به قلب بهار ، که در صندلی ردیف پشت آنها نشسته بود ، فرو میرفت .
درد داشت وقتی از زبان پدربزرگش شنیده بود ؛ آرشام بخاطر به دست آوردن دل او به پدرش
پافشاری کرده بود که
زودتر مراسم خواستگاری را انجام دهند.
خون به جگر شده بود وقتی آرشام را در آن حال دیده بود . دنیا برایش تیره و تار شد وقتی
خونهایی که از پهلویش
روی زمین چکه کرده بود را دیده بود . تازه فهمیده بود چقدر برایش مهم و عزیز است .
هر ثانیه از خدا خواسته بود یا او را نجات دهد یا جان خودش را بگیرد . تحمل دیدن مصیبتی از
این نوع را نداشت .
پوست لبش به زیر دندان هایش تکه تکه کنده شده بود و به خون نشسته بود .
انقدر انگشتانش را در هم تابیده بود که بند بند انگشتانش از درد جیغ میکشیدند .
با آمدن آرمان.. از راهرویی که به طبقات بالایی که به اتاق عمل راه داشت ، همه با شتاب از جا
پریدند .
به لبهای آرمان خیره شدند و بهرام با نگرانی شدید توانش را جمع کرد و به نیابت از همه پرسید :
- چی شد آرمان ؟
آرمان دانه های درشت عرق را از روی پیشانی پاک کردو گفت :
- خدا رو شکر از اتاق عمل اومد بیرون ... الان بردنش تو اتاق مراقبت های ویژه ... خون زیادی از
دست داده بود .
خدا رو شکر به موقع رسیدیم ...
آقاجون با صدایی لرزان گفت


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوهفتادوپنجم

الان حال عمومیش خوبه ؟.
آرمان سری تکان داد و گفت :
- بد نیست ... اما مجبور شدند یکی از کلیه هایش رو در بیارن ... داغون شده بود .
جمشید زد پشت دستش و نالید :
- وای ... خدا لعنتت کنه کیان که بچه مو اول جوونی ناقص کردی ...
آرمان با خستگی زیاد و ناراحتی گفت :
- بهتره شما هم برگردید خونه ... فعلا نمیذارند کسی ببینتش ... تا فردا بعد از ظهر اگه به بخش
منتقل شد . خبرتون
میکنم .
بهار با ترس به دایی خود خیره بود . شرم داشت در چشمانش نگاه کند و خواهشش را مطرح کند
...
اما تا آرشام را نمیدید وخیالش راحت نمیشد، نمیتوانست آرام بگیرد. عزیز را کنار کشید و آرام
کنار گوشش گفت :
- عزیز جون یه کاری میکنی دایی منو ببره بالا تا ببینمش .
عزیز از روی درماندگی نگاهش کرد و گفت :
- کیان همه ی ما رو شرمنده ی داییت کرد ... به چه رویی برم باهاش حرف بزنم ؟
- عزیز؟
حال نزار بهار پیرزن را تسلیم کرد.
- باشه گلم ...
به سمت آرمان رفت و با صدای آرامی تقاضای بهار را عنوان کرد . آرمان در میان جمع نگاهش
روی چهره ی رنگ پریده ی
بهار ثابت ماند ...در حالی که از این درخواست کلافه بود . سری تکان داد
بهار از نگاه غمگین دایی خود شرم داشت و فراری بود . سرش را پایین انداخت . وقتی عزیز
کنارش ایستاد گفت :
- برو ولی زود برگرد ... اشکاتو هم پاک کن ... دیگه چشم برات نمونده از بس اشک ریختی .
بهار با گامهای لرزان به سمت آرمان رفت و همانطور که سرش پایین بود گفت :
- منو ببخشین دایی ... آرشام ... بخاطر من ......
گریه امانش نداد . آرمان پوفی کرد و دستش را پشت کتف او گذاشت و گفت :
- بریم ببینش تا آروم بشی ... توی این ماجرا خیلیا دخیل بودن که سهم تو کمتر از بقیه ست ...
بجای این گریه ها دعا
کن اعمال حیاتیش همینطور تا فردا ثبات داشته باشه .
بهار را همراه خود به سمت اتاق مراقبت های ویژه برد ... بهار با نگرانی گفت :
- دایی حال آرمیتا چطوره ؟
- خوبه با سرم و آرامبخشی که براش زدم خوابش برده ... دارم از پا میوفتم ... هر دوتا بچه م
دارن جلوی چشمم
بال بال میزنن .
دوباره اشک های داغ روی گونه ی خشکیده از شوری راه باز کرد . با بغض گفت :
- همه ی این اتفاق ها بخاطر منه ... ایکاش مرده بودم و این روزها رو نمیدیدم ... قول میدم
همینکه حال آرشام خوب
بشه دیگه جلوی چشمش هم نباشم ... قول میدم از زندگیش برم بیرون تا به آرامش برسین ...
همه تون دارین
بخاطر وجود من عذاب میکشین .
آرمان ایستاد . بهار هم ایستاد . آرمان نگاه سرشار از غمش را در صورت تکیده و رنجور خواهر
زاده اش چرخاند و گفت


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدایـا🤲
مثل ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺣﻮﺍﺳﻤﺎڹ ﻧﺒﻮﺩ
و ﻫﻮﺍﯾﻤﺎن ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻲ

بدون آنکه متوجه شویم
گره از کارمان گشودی

خـدایـا🤲
هر لحظه و همیشه
کنارمان باش

شبتان آرام
در پناه حق ❤️❤️

🍃🌹🍃
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به نام آنڪه💕
                     در جان و روان است 🌸
توانایے ده هر ناتوانست💕
              با توڪل به اسم اعظم الله🌸
شروع میڪنیم روزے نو را💕

                  بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ🌸
الهے به امیدتو 💕


‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌
@kadbanoiranii
هم پیراشکیه هم کروسان هم نرررررم
.#نان_شکلاتی خانم حاتمی
#کروسان_پیراشکی_شکلاتی
#پیراشکی_کروسان_شکلاتی
#کروسان

آب ولرم ۱۰۰ گرم
شکر ۲۰ گرم
مخمر فوری ۴ گرم
تخم مرغ یک عدد
آرد فانتزی ۲۸۰ گرم
نمک ۱/۴ ق چ
کره ۳۰ گرم
.
نکات👇
خمیر در مرحله اول ۱۰ دقیقه با دست یا ۵ دقیقه با دستگاه ورز بدید تا سطح روی خمیر کامل صاف بشه.
وقتی کره رو اضافه میکنید خمیر شل میشه که طبیعیه. دستتونو آرد بزنید و خمیر خوب ورز بدید.
خمیر در ابعاد ۴۳×۲۶ باز کنید .
.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کروسان_شکلاتی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کروسان_شکلاتی

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کیک_هویج_گردو از سارا جون

#کیک_کافی_شاپی

آرد:۴۵۰ گرم
تخم مرغ:۵عدد
وانیل:۱ق چ
آب:۱۲۰ گرم
شکر:۴۰۰ گرم
ماست:۱۲۰ گرم
نشاسته ذرت:۳۵ گرم
دارچین و جوزهندی به دلخواه و قابل حذف میباشد
روغن:۲۵۰ گرم
بکینگ پودر:۳ق چ
گردو خورد شده:به میزان دلخواه
هویج رنده شده:۲۰۰ گرم

این مواد برای قالب۲۵ سانت هست🥕

برای کرم چیز چاکلت:

شکلات سفید سکه ای۱۲۵ گرم
خامه صبحانه:۸۰ گرم
پنیرخامه ای:۱۵۰



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_کافی_شاپی
#کیک_هویج_گردو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_کافی_شاپی
#کیک_هویج_گردو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_کافی_شاپی
#کیک_هویج_گردو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_کافی_شاپی
#کیک_هویج_گردو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_کافی_شاپی
#کیک_هویج_گردو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#کیک_کافی_شاپی_دبل_چاکلت سارا بانو

خب بريم سراغ نكات و رسپی

🔴حتما حتما تخم مرغ و شکر رو حدوده پنج دقیقه با دور تند همزن بزنید تا کاملا حجیم و کشدار بشه

🔴حتما چند بار مواد خشکتون رو الک کنید

🔴من در قالب ۲۵سانت درست کردم شما میتونید در قالب۲۰سانت تا۲۵ سانت درست کنید

🔴هرچقدر قالبتون کوچکتر بشه ارتفاع کیک تون بلند تر میشه به طور مثال درقالب ۲۰سانت ارتفاع کیکتون حدوده۸تا۱۰ سانت میشه

🔴این کیک هارو میتونید به عنوان کیک تولد هم درست کنید و از خوشمزه گیش لذت ببرید

🔴کیک رو میتونید بدون کرم درست کنید و حتی میتونید داخل قالب میان تهی درست کنید

🔴لایه های کیک رو حتما با کمک از وسایل مسطح جابجا کنید

موادلازم برای کیک دبل چاکلت

تخم مرغ:۵عدد
آرد:۲۷۵گرم
شکر:۳۰۰گرم
بکینگ پودر:۳ق چ
پودرکاکائو:۶۰گرم
روغن:۱۸۰گرم
شیر:۱۶۰گرم
آبجوش:۱۵۰گرم
سرکه سفید:دو قاشق غذاخوری
نمک:یک پینچ
وانیل: یک ق چ

موادلازم برای کرم شکلات:
شکلات تلخ:۱۳۰گرم
پودرقند:۱۰۰گرم
پنیرخامه ای:۳۰۰گرم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_کافی_شاپی
#کیک_دبل_چاکلت


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_کافی_شاپی
#کیک_دبل_چاکلت


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪