کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23K photos
28.3K videos
95 files
42.5K links
Download Telegram
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستونوزدهم

ارشام خندید . از او فاصله گرفت ... به سمت پنجره رفت و گفت :
- بجای کنجکاوی تو موردی که بهت چیزی نمیگم... نمیخوای بدونی ماجرا چیه ؟
بهار از خجالت سرش را پایین انداخت و گفت :
- گوش میدم .
- بابات داره دنبال خونه میگرده ... میخواد جابجا شه . میگه بهار تو اون خونه اذیت میشه ...
- راست میگی ؟!
حیرت کمترین چیزی بود که بهار از خودش نشان داد . باورش سخت بود پدرش بخاطر او از آن
خانه و
خواهرش جدا شود .
آرشام دوباره خندید و گفت :
- شبیه علامت سوال شدیا ... حالا فهمیدی بابات ازت خسته نشده ... اینو گفتم تا در مورد خودت
و پدرت فکر بیخود نکنی.
با تمام این حرفها جواب من چی شد ؟
بهار شیطنتش گل کرده بود . انقدر حرفهای خوب و دلنشین شنیده بود که حسابی شارژشده بود .
چشمش را به برفهایی
که با سرعت روی زمین مینشست داد و گفت :
- از کجا بدونم حرفهایی که تو مستی میزنی فردا یادت نمیره ؟
آرشام کنارش ایستاد . به برفها خیره شد و گفت :
- اول این که من با دو گیلاس، مست نمیشم . دوم اگه بودم ، شنیدی میگن مستی و راستی ؟
سوم حاضرم برای اینکه
نشون بدم یادم نرفته چی گفتم هر روز بیام و عمال بهت ثابت کنم
بعد از پایان حرفش سریع خم شد و گونه ی بهار را بوسید و کنار کشید . نگاه بهار به سمتش
چرخید و با شرمی که صورتش را گلگون کرده بود گفت :
- من باید برم خیلی دیر شده ... فکر نمیکردم موندم تو این اتاق انقدر طولانی بشه .فعلا
خداحافظ .
آرشام کنارش و شانه به شانه اش حرکت کرد لبخندی عمیق روی لبانش نقش بسته بود . وقتی
در اتاق را باز کرد ، روبرویش ایستاد و گفت :
- جواب من چی شد ؟ فرصت میدی بهم ؟
بهار بدون آنگه به صورتش نگاه کند گفت :
- امیدوارم تجربه ی تلخی نشی برام .
پا تند کرد و به سمت در ورودی رفت . در را باز کرد و به آسمان سفید نگاه کرد . حضور آرشام را
در کنارش حس نمیکرد .
با حس کرختی از ساختمان خارج شد . انگار خیلی زود جواب داده بود . حس بدی داشت . ایکاش
ها دوباره به
ذهنش هجوم آوردند . دستانش از سرما روی بازوانش قرار گرفت .دانه های سپید برف روی تن و
صورتش مینشست .
چرخش دانه های ریز برف چشمش را به مهمانی سپیدهای دنیا دعوت کرد .
هجوم گرمای خاصی همراه با ، بوی الکل اطرافش را احاطه کرد . پالتویی که فراموشش کرده بود،
روی شانه اش
قرار گرفت و صدایی گوشش را نوازش داد .
- خانوم خوشگله... نکنه ، میخوای با حواس پرتیت ، منو بیچاره و خودتو مریض کنی؟
بهار با لبخندی سرش را پایین انداخت ونفس راحتی کشید . در دل خدا رو شکر کرد ،حرفهای
دلش را ..او نشنیده بود .دلش گرم حضورش شد.انگار بار سنگینی از روی دوشش برداشته شده
بود



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوبیستم

حس میکرد پاهایش توانی دیگر پیدا کرده و دلش گرم و امیدش بیشتر شده بود . نگاهش به راه
پیش رویش خیره ماند.
صدای خرچ خرچ برفهای نشسته روی زمین زیر پایشان، تنها صدایی بود که گاهی با صدای
قارقار کلاغی مخلوط میشد .
این صدای کلاغ برایش حزن آور و نشانه ی خبربد نبود . خبر از آینده ای بود که ، میتوانست اگر
خدا بخواهد
... خوب هم باشد . کسی که از فردا خبر نداشت . پس بهتر بود کمی ...فقط کمی خوش بین باشد
...همین .
***
شب یلدا شده بود . تمام خانواده در خانه ی آقاجون دعوت بودند . چقدر عزیز زحمت کشیده بود
تا رضایت زن بهروز را
برای آمدن به مهمانی جلب کند .
در دل بهار چراغانی بود . یک ماه گذشته بود و قرار بود بعد از مهمانی با پدرش به خانه برگردد .
با دو بار سر زدن
پدرش از جریانِ نقل مکان کردنشان ، با خبر شده بود . مهربانی و محبتی که در رفتار پدرش
میدید ، برایش تازگی
داشت .
نه اینکه قبلا هیچ وقت اینگونه نبوده ... بوده ، اما نوع محبتش به طور عجیبی بهار را تحت تأثیر
قرار میداد .
حس میکرد انقلاب بزرگی در رفتار و اخلاق پدرش رخ داده بود . که رؤیا هم تحت این شرایط
اخمهایش بازتر شده
بود و تا حدی غر زدنهایش کمتر به چشم می آمد
دیدن بهنام برایش از هرچیزی شیرین تر و دلچسب تر بود . دلتنگی شدید، برای بغل کردن این
برادر نوجوان و دلسوز، دستهایش را از هم باز کرد .
بهنام را محکم به خودش فشرد . بهنام صدایش دو رگه شده بود . کمی خودش را عقب کشید و با
لبخند گفت :
- آبجی ... من دیگه بزرگ شدم چرا مثل بچه ها منو بغل میکنی .
بهار با دقت به تارهای نازک سیاهی که مانند سبیل پشت لب برادرش سبز شده بود نگاه کرد .
دماغش بزرگتر از
قبل به چشم می آمد . حس میکرد از آن ظرافت گذشته خارج شده ، لبخند روی لبش پررنگتر شد
.در حالی که با ذوق
تماشایش میکرد گفت :
- آبجی به قربونت ... تو کی بزرگ شدی من نفهمیدم !! ...فدای قد و بالات برم داداشی ...
بوسه ای روی گونه ی بهنام زد و گفت :
- فقط یک ماه ندیدمت اما انگار یه ساله ندیدمت .
بهنام خندید و گفت :
- آخه آبجی جون اون وقتی هم که بودی ...انقدر تو لک بودی که منو نمیدیدی .
دستی به تارهای پشت لبش زد و گفت :
- اینا دوماهه در اومده ها ... اما تازه دیدیشون .
بهار دست روی شانه ی برادرش انداخت و گفت :
- راست میگی عزیزم ... گرفتاریام زیاد بود، این چند وقت ... از این به بعد آبجیت مثل گذشته
کنارته ... قربونت برم .
با دو انگشت لپ بهنام را کشید . بهنام با تعجب نگاهش کرد و گفت :
- خبریه



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوبیستویکم

نه ... مگه باید خبری باشه ؟
بهنام مشکوک نگاهش کرد و گفت :
- آخه خیلی وقته این طور سرحال ندیدمت . شایدم ندیدن ما روی روحیه ت اثر مثبت گذاشته ...
عزیزه دلِ برادر .
در همین حین نگاه تیز آرشام را شکار کرد . حس خاصی از نگاه او ، زیر پوستش به جریان افتاد .
سرش را پایین
انداخت . آب دهانش را قورت داد و گفت :
- عزیزم ... بعد از یه ماه دوری... دیدن داداشم باعث این خوشحالیم شده .
بهنام را همراه خود به سمت مبلی کشاند و کنارهم نشستند . هنوز خبری از خانواده ی عمه و
عمویش نبود .
چشمان آرشام ستاره باران بود . برای اینکه فکرش زیاد به سمت او کشیده نشود سعی میکرد
کمتر به او و پدر بزرگش
نگاه کند .
در این دو هفته روز به روز بیشتر از قبل نسبت به آرشام ، خجالت میکشید . سعی میکرد کمتر
نگاهش را روی صورتش بچرخاند .
حتی حجابش هم سفت تر و دقیق تر شده بود . تا زمان خواب یک لحظه بدون روسری نمیماند .
دست خودش نبود . شرم دخترانه اش اجازه ی آزاد بودن را به او نمیداد . سمت دیگر بهنام را با
وجودش پر کرد .
دستش را روی شانه ی بهنام انداخت و با نگاه خاصی به بهار گفت :
- بهنام خان با اومدنتون کاری کردی که دخترعمه ی ما دیگه تحویلمون نمیگیره ... نمیگین منی
که خواهر ندارم
حسودیم میشه ؟
بهنام خندید و گفت
بایدم حسودیت بشه ... تازه اگه خواهرت هم بود هیچ خواهری مثل آبجی من نمیشه .
آرشام بلند خندید و رو به بهار گفت :
- اگه منم یه برادری مثل این داشتم تا الان کارم رو زمین نمیموند .
- چطور ؟
به چشمان پر از سوال بهنام نگاه کرد و گفت :
- اگه مثل تو ازمن جلوی دیگران تعریف میکرد احتیاج نبود خودم رو به آب و آتیش بزنم تا به
چشم بعضیا بیام .
بهنام خندید و گفت :
- شما انقدر خوبی که احتیاج نیست کسی ازتون تعریف کنه ... اصلا خودم داداشت میشم به
شرطی که هر جا خواستی
بری هوای منم داشته باشی ... فقط طرف خواهر کوچیک داشته باشه ............
بهار با اخم نگاهش کرد وتشر زد :
- اِ... بهنام خجالت بکش ... آرشام از تو بزرگتره ... تو هنوز برای این حرفه جوجه ای .
بهنام خندید و گفت :
- آبجی انگار از دنیا عقبیا ... دوستای من دوتا ، سه تا دوست دختر دارن ... به داداش گلت نگاه
نکن به
دخترا محل نمیده .
دهان بهار و چشمان آرشام از تعجب باز ماند . بهار اخمی کرد و گفت :
- بهنام ... بهت رو دادما ... از من شرم نمیکنی از آرشام حیا کن .
بهنام پشت چشمی برایش نازک کرد و رو به آرشام کرد و گفت :
- تو برو پیش خانوما کاری به کار اقایون نداشته باش ... مگه نه آرشام خان .
آرشام زد زیر خنده ، ضربه ای روی شانه ی بهنام زد و گفت



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوبیستودوم

هر چی شما بگی سلطان .
بهار با حیرت به این تغییرات برادرش نگاه تاسف باری انداخت و با اشاره ی ارشام آنها را تنها
گذاشت . صورتش از
حرفهای برادرش سرخ شده بود . نیم وجب بچه هنوز پشت لبش سبز نشده تو چه حال و هوایی
بود .
نفسش را پر صدا بیرون داد و به سمت عزیز و رؤیا رفت . در کنار آنها ظرفهای پذیرایی را روی
کابینت میچید که
زنگ آیفون زده شد .
دقایقی بعد همه ی خانواده دور هم نشسته بودند . بهناز ناراحت بود و این از وجناتش مشخص
بود . بعد از مدتها
بدون اینکه بهار خودش را نزدیک ببرد ، او را به سمت خود کشید و در آغوش کشید . زیر لبی
پرسید :
- خوبی عزیز عمه ؟
بهار با حیرت نگاهش کرد و گفت :
- ممنون ... شما خوبین ؟
- مرسی عزیزم ... دیدی بعد از سالها بابات از اون خونه جدا شد و رفت .
بهار سرش را پایین انداخت و سکوت کرد . پس برای همین ناراحت بود .
- تو چرا منصرفشون نکردی ؟
بهار نگاه از کیمیا که به سمت آرشام میرفت گرفت و به صورت عمه ای که مثل گذشته شاد نبود ،
دادو گفت :
- منم خبر نداشتم . دوهفته ی پیش که بابا اومد بهم سر بزنه گفت ؛ در حال اسباب کشی هستن .
من هنوزم نمیدونم
کجا خونه گرفته
عمه با خشم نگاهش را با اشاره به سمت آرشام کشاند و با کنایه گفت :
- اون شازده براشون خونه پیدا کرد . امید داشتم بخاطر زمستون خونه ی خوب گیرشون نیاد ...
اما ... هی روزگار ، کی از
فرداش خبر داره ... باورم نمیشد یه روزی برسه که اینطور پخش و پال شیم . الان یه مدت هر چی
به بهروز اینا زنگ
میزنم بیان خونمون قبول نمیکنن ... بهرام هم اونطور رفت و دور شد ... دم پیری تنها شدم .
بهار آهی کشید و در سکوت رفتن بهناز به سمت عزیز را تماشا کرد . نگاه سر به زیر و ناراحت
کیوان هم به سردر گمی
او اضافه کرد .
حس میکرد در آن جمع برعکس هر سال هر کس از وجود شخصِ مشخصی در معذورات قرار
گرفته فقط نگاه گرم
آرشام بود که گهگاه به دلش گرما میبخشید . نگاهی که جدیدا برایش خیلی زیباتر و جذابتر از
گذشته شده بود .
نگاهی که روزی برایش هیچ معنای خاصی نداشت ، الان دنیایی از امید را برایش به همراه داشت
.
مینا از کنار مادرش تکان نمیخورد . میثاق هم بطوری که کسی را متوجه خودش نکند سرش را با
گوشی گرم کرده بود .
حس میکرد رفتار کیوان ، مینا ، میثاق و کیمیا که هنوز هم با اخم به او نگاه میکرد و بی محلی میکرد
، بطور خاصی
مصنوعی و ساختگیست .
بعد از اینکه توسط عزیز مامور به پذیرایی شد . به سمت آشپزخانه رفت .
- عزیز اول شیرینی تعارف کنم یا میوه ؟
- عزیزم اول شیرینی بعد میوه ... انارهای دون شده رو تو کاسه ریختم با کاسه ببریم





رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوبیستوسوم

همینکه بهمراه دیس شیرینی به عقب چرخید با ستونی از حجم به هم فشرده ی گوشت برخورد
کرد . سریع خودش را
عقب کشید .
- چیزی میخواستی ؟
لبخند دلنشینی روی لبانش نقش بست .
- بده من پذیرایی میکنم . تو همینجا بمون .
بهار نگاهی به عزیز کرد و به آرامی گفت :
- برو بشین الان فامیل شک میکنن.
آرشام از کنارش گذشت و رو به عزیز گفت :
- زنعمو من پذیرایی میکنم . بهار همینجا باشه اگه کاری دارین کمکتون کنه .
بدون این که منتظر جواب باشد سینی را از دست بهار کشید . بهار هاج و واج به رفتنش خیره ماند
. عزیز خندید و گفت :
- پسر خوب و جسوریه ... سر سختیش به جمشید خان رفته ... تو هم برو بشین تا شازده نگران
کارکردنت نشه .
در پس این حرف و خنده ی معنی دار عزیز گونه هایش سرخ شد . سریع از آشپزخانه خارج شد .
با نگاهی جای خود را پیدا کرد . کنار پدرش نشست . بهرام با دیدن بهار به آرشام اشاره کرد و
گفت :
- بابا جون درست نیست تو بشینی و مهمون پذیرایی کنه .
بهار شانه ای بالا انداخت و گفت :
- من میخواستم پذیرایی کنم اما خودش اومد به عزیز گفت اون اینکارو میکنه .
بهرام سری تکان داد و گفت
تو خونواده ی ما عجیبه یه مرد انقدر مشتاق به این کارا باشه ... فکر کنم نشونه ی فرهنگ اون
ور آبه .
- نه بابا من تو دانشگاه دوستی داشتم که تو خانوادشون بیشتره پذیرایی ...توی مهمونی به عهده
ی مرداشون بود ...
تو خونواده ی ما این طور رسمه که فقط زنها باید کار خونه کنن .
بهرام سری به علامت تایید تکان داد و دستش را روی شانه ی دخترش گذاشت و گفت :
- دختر بابا چطوره ؟
- ممنون ... شما خوب باشین منم خوبم ... برای کار میخواین چه کار کنین ...حالتون بهتر نشده ؟
بهرام به کیوان نگاه کرد و گفت :
- کیوان میگه برم شرکت اونا ... اما نادری پیغام داده برگردم شرکت ... دو هفته پیش اومده بود
در خونه و عذرخواهی
میکرد ... حتی میگفت تو هم برگردی سرکارت .
بهار لرزی به جانش افتاد . سرش را پایین انداخت و گفت :
- من که بمیرم هم به اونجا برنمیگردم ... شما میخواین چه کار کنین ؟
- نمیدونم ... بیشتر دلم میخواد تو یه شرکت دیگه کار بگیرم ... یاد اون روزهایی که با ترس و
دلهره گذروندی ،
نمیذاره نادری رو ببخشم . اون همه التماسش کردم که پای تو رو به دادگاه باز نکنه اما گوش نداد
... شاید توی یکی
از شرکتهایی که قبلا با هم ، همکاری داشتیم برم ... خستگی اسباب کشی از تنم بیرون بره
،تصمیم میگیرم .
تو چه تصمیمی برای خودت گرفتی ؟
بهار به آرشام خیره شد ...جلوی پدرش دولا شده بود و شیرینی را تعارف میکرد . به سمت او که
آمد ، پیش دستی را به




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوبیستوچهارم

دست گرفت و تکه ای شیرینی برداشت و تشکر کرد . بعد از رفتن او به پدرش گفت :
- راستش میخوام بیخیال کار کردن بشم و خودمو برای آزمون فوق آماده کنم ... امسال رو از
دست دادم اما سال دیگه
حتما شرکت میکنم .
بهرام من من کنان و با تردید گفت :
- آرشام پیشنهاد داده بری پیش اون کار کنی ... میری اونجا .
بهار به کنجد روی شیرینی نگاه کرد وبا مکثی گفت :
- نه بابا ... حیفم میاد با درسی که خوندم جایی کار کنم که ربطی به رشته م نداشته باشه .فوق که
بگیرم میتونم توی
شرکتهای کامپیوتری یا جاهایی که مرتبط به رشته م باشه کار کنم .
نفس بهرام به راحتی بالا آمد و گفت :
- فکر عاقلانه ای کردی ... حیفه توئه که بری منشی یا حسابدار بشی ... تازه تو دادگاه فهمیدم
دخترم از دانشجوهای
خوب و ممتاز بوده ... درس خوندن برات بهتر از هر کاریه .
بهرام به بهنام نگاه کرد و گفت :
- بهنام پاشو به آقا آرشام کمک کن .
لبخند روی لبان بهار پررنگ شد . چه خوبه ، آدم از رفتار خوب دیگران تاثیر بگیرد . تحولاتی را
شاهد بود که روزی به
خواب هم نمیدید . زیرا ...
همراه بهنام ، کیوان هم برخاست و به آشپزخانه رفت . ظرف میوه دست بهنام و سینی بزرگی که
کاسه های انار درونش
چیده شده بود در دستان کیوان بود . صدای هم همه و خنده ی خانواده بلند شد . استارت شوخی
زده شد .
لبخند روی لبان همه مهمان شده بود . بیشتر از همه بهار احساس رضایت داشت . از اینکه کار
آرشام باعث تحول مثبتی
در خانواده شده بود . برایش خوشایند بود . هر چند که هنوز آن احساس قوی و پر کشش را
نسبت به او نداشت ...
او پسری دوست داشتنی و قابل اعتمادی بود . کسی بود که در جاهایی که تنها مانده بود در
کنارش مانده بود . جایی
که دیگران تهمت زدند او مرهم شد . هنوز باید به دلش فرصت میداد تا خوبی های او را کم کم
کشف کند .
همه در حال خداحافظی بودند . کیوان کنار ماشین پدرش ایستاده بود .بهرام هم آرام چیزی کنار
گوشش میگفت .
نگاه ناراحت کیوان را در تمام طول مهمانی حس کرده بود. اما این پچ پچ پدرش با او . بی علت با
آن حال و
روزش نبود. چیزی بود که او بیخبر بود .
بعد از خداحافظی با همه ی خانواده رو به آرشام ، به آرامی گفت :
- به دایی سلام برسون .
- باورکن شیفت داشت .
بهار سرش را تکان داد و با ناراحتی گفت :
- میدونم ... اما امیدوارم این شیفت های همیشگی یه روز تموم بشه .
آرشام پلک هایش را روی هم گذاشت و گفت :
- به من اعتماد داری ؟
- اگه بگم کاملِ کامل ...نه .. ناراحت میشی




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت دویستوبیستوپنجم

آرشام لبخندی زد و گفت :
- آره ... اما بهت حق میدم ... بهتره اعتماد کنی ... خودم شیفت هاشو به مرور کم میکنم .
بهار لبخندی زد و گفت :
- ببینیمو تعریف کنیم .
- هم میبینی هم تعریف میکنی ... کمی صبر کن تا منو بیشتر بشناسی . خواهشا رفتی خونه به
پیامام جواب بده .
نذار به التماس بیوفتم .
بهار خندید و از کنارش عبور کرد تا چشمان تیز بین فامیل حرفی برای نشخوار پیدا نکند . همان
نگاه پر از خشم
کیمیا برای هفت پشتش کافی بود .
وقتی همه سوار ماشین هایشان شدند . به ترتیب از باغ خارج شدند . بهار هوای سرد داخل
ماشین را به ریه هایش داد
و با آرامش سرش را به شیشه تکیه داد و چشمانش را بست و دیری نپاید با تکانهای ماشین
چشمانش داغ شد و به
خواب رفت .
*
همانطور که به خارج شدن ماشین ها نگاه میکرد حضور پدربزرگش را حس کرد . نگاهی به او کرد
و گفت :
- اگه مایلید ما هم برگردیم ... شاید تا الان بابا برگشته باشه .
- آره خسته شدم ... ماشاالله خوب دور جعفر شلوغه ... هی روزگار من تو این سن جز تو و باباتو و
آرمیتا و بهار هیچ کسو
ندارم . آرمیتا هم که رفت . موندیم من و شما دو تا یالقوز ... بهارم رفت ... معلوم نیست دیگه کی
برگرده .
آرشام دستانش را درون جیب کاپشن فرو برد . سرمای آن وقت شب استخوان سوز بود .
- میترسم سرما بخورین ... بریم .
دستانش را پشت شانه ی پیرمرد حفاظ قرار داد و او را به سمت آقاجون و عزیز هدایت کرد .
بعد از خداحافظی از آن دو ، دوتایی آهسته و قدم زنان به سمت باغ خودشان رفتند . برای سهولت
در رفت
وآمدشان میانِ دیوارِ مشترکِ باغ، در گذاشته بودند .
در سیاهی شب مابین درختان لخت و عور، قدم زنان از در عبور کردند و داخل باغ خود شدند .
آرشام با دیدنِ چراغِ روشنِ ساختمان ،آهی کشید و گفت :
- بابا بزرگ ... چرا بابا نمیخواد در رفتارش با بهرام و بهار تجدید نظر کنه ؟
پیرمرد کمی ایستاد تا نفس تازه کند . دستش را روی شانه ی او گذاشت و گفت :
- بخاطر تو هم شده تجدید نظر میکنه ... زمان میخواد ... هنوز داغ داره ... تنها خواهرشو از دست
داده ، کم
چیزی نیست .
- منم نگفتم کم چیزیه ... اما از بابا بعیده ، گناه یکی دیگه رو به پای یکی دیگه بذاره ... اونم
بهاری که از همه بیشتر
آسیب دیده ... تا وقتی عمه زنده بود بابا بهارو خیلی دوست داشت ... نمیدونم چرا الان اینطور
رفتار میکنه .
هر دو به ساختمان رسیدند . آرشام دستان لرزان پدربزرگش را گرفت . کمک کرد از چهار تا پله
ی ایوان بالا رود .
پیرمرد نفس زنان ایستاد و گفت :
- پدرسوخته نمیخواد دلت زیادی برای بهار بسوزه ... بیشتر دلت برای خودت بسوزه که باید با
باباتو و بهرام وارد معامله



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دعامیکنم
در فراسوی این شب🌙
تاریک وسیاہ،خداوند
نورعشق بی حدش را
بتاباند برخوشه‌ی
آرزوهای شما🍃

شبتون بخیر 🌗

🌻کانال کدبانوی ایرانی خانم مرادی

@kadbanoiranii

.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌻🌻الهی صبح را آفریدی
  🍃و ما را خلقتی دوباره بخشیدی

🌻🌻خلقت دوباره ی تو
  🍃رادراین
#صبح_معنوی شاکریم

خدایا شکــــــرت🙏

ســـــلاااااام
#صبح_تون_بخیر


@kadbanoiranii
Havaye Eshgh
Ragheb
#راغب

#هوای عشق

یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii
#حلوا_انگشت_پیچ_جنوبی

مواد لازم: (مقدار حلوای ۱۵۰ نفر، وسط نون میکادوی گرد)
آرد ۸ لیوان
گلاب ۴ لیوان
شکر ۷ لیوان
زعفرون دم کرده ۱ گرم
روغن مایع بطری ۹۰۰ گرمی
هل
طرزتهیه:

اول آرد الک شده رو باروغن مخلوط وبخوبی تفت دادم که طلایی شدو عطرش توی فضا پیچید. آخرای مرحله تفت دادن کمی پودر هل هم اضافه کردم.(باقاشق چوبی هم بزنید!)
همزمان شکرو گلاب روی حرارت کم گذاشتم،تا شکر بخوبی حل بشه (ولی نجوشه!)
بعدکه آرد بخوبی تفت دادم،حرارت خاموش وشربت حلوا رو کم کم اضافه کردم (اینجا رومواظب باشین!چون حلوا پاشیده میشه به اطراف وممکن بسوزید)بلافاصله زعفرون روهم اضافه کردم ودریک جهت هم زدم (این خیلی مهمه وگرنه حلوا کشدار نمیشه!)تا حلوا خودشو گرفت و روغن پس داد. دراین مرحله مجدد باهمزن برقی دو سه دقیقه حلوا رو درهمون جهت هم زدن قبل، زدم تابخوبی یکدست وکشدار شد، سپس حلوا آماده ست

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
اگه دنبال یه حلوا خوشمزه و بی دردسر هستی که بتونی راحت قالب بزنی حتما این تر حلوا رو امتحان کن .


#تر_حلوا_نخودچی خانم زحمتی عزیز

برای شربت حلوا؛
شکر  یک پیمانه
گلاب   نصف پیمانه
آب   نصف پیمانه
عرق هل  یک قاشق سوپخوری( یا نصف قاشق چایخوری پودر هل )
زعفران دم کرده غلیظ   ۳ قاشق چایخوری

برای حلوا؛

آرد سفید   یک پیمانه
آرد نخودچی   یک چهارم پیمانه
روغن مایع   نصف پیمانه
کره  ۲۵ گرم



منظور از آرد سفید همون آردی هست که برای کیک پزی استفاده میکنید
آرد رو با حرارت ملایم تفت بدید که زیاد تغییر رنگ نده چون اگه تغییر رنگ بده رنگ حلواتون تیره میشه
حلوا هرچقد بیشتر رو حرارت بمونه غلظتش سفت تر میشه
حلوا رو گهواره نکنید ممکنه روغن بندازه
این حلوا کاملا مناسب قالبی شدن هست
این مقدار مواد یک دیس کوچیک میشه برای بیشتر شدن میتونید مقدار مواد رو چند برابر کنید تا مقدار بیشتری حلوا داشته باشید.
اگه بخواین این حلوا رو ماسوره بزنید خیلی رو حرارت نگهش ندارید و برای لطیف شدن موقع ماسوره زدن به حلوا میتونید کمی شربت اضافه کنید تا نرم تر بشه


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#تر_حلوا_نخودچی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
مراحل کار این پای فوق العاده خوشمزه وبی نظیر رو ببینید 🙏🌺

سلام به روی ماهتتون
وقتتون بخیر

#پای_خرما_گردو از خانم مریم دایم الحضور

👈بافت این پای کیک بسیار نرم،پوک و اسفنجی،است و به لحاظ،طعم ومزه عالییییه همه پسند و خوشمزست دردهان آب میشود .پیشنها د میکنم در اولین فرصت درستش،کنید برای این ایام و پذیرایی و سفارش،گرفتن و.....
عالیییییه
👈حتمابعداز پخت برای رطوبت بیشتر و خوشمزگی ولذیذ تر بودنش،از شربت بار رقیق یا عسل رقیق شده با کمی آب استفاده کنید طعم باقلوایی خییییلی
خوبی به پای میدهد ولذت خوردنش رو چندین برابر میکند ☘️

👈ترکیب خرما وگردو، کیک نرم ، شربت بار و نارگیل یک ترکیب بهشتیه 🌹

موادلازم :

👈احتیاج به یازده قالب پای به قطر ۹ سانت و ارتفاع سه سانت دلرید

۱_ آرد قنادی ۳۰۰ گرم

۲_بیکینگ پودر یک قاشق سوپخوری سرصاف

۳_تخم مرغ کامل با احتساب پوست ۲۴۰گرم یا ۲۵۰ گرم (به دمای محیط رسیده )

۴_عسل یک قاشق غذاخوری

۵_کره به دمای محیط رسیده ۱۲۰گرم (۱۰دقیقه یا ۱۵دقیقه از قبل از یخچال خارج کنید تا به دمای محیط برسد )

۶_شکردانه ریز ۱۰۰گرم

۷_وانیل ۱/۴ قاشق چایخوری

۸_شیر ۹۰ گرم ( ولرم یا به دمای محیط رسیده )

موادمیانی :👇👇👇👇

۱_خرما دشتستان ( بهم چسبیده و بدون شهد ) و بدون هسته
نیاز نیست پوست خرما گرفته شود .
۲۴ عدد

۲_کره ۲۰گرم

۳_ گردو نگینی درشت خرد شده ۵۰ گرم

۴_کرم فیل شیری یا وانیلی ،مقداری (از لوازم قنادیها تهیه شود ) برای هر پای بصورت چشمی یک قاشق چ خوری یا مرباخوری در نظر بگیرید . کرم فیل قابل حذف است .

طرزتهیه 👇👇👇

در تابه کوچک کره را بریزید و روی حرارت بذارید تا گرم شود وسپس حرارت را خاموش کنید خرما را اضافه کنید خرمارا با دست چنگ بزنید تا خرما کاملا له و نرم شود و سپس گردو را اضافه کنید . موادمیانی آمادست .

موادرویه :👇👇👇

۱_عسل رقیق شده با کمی آب یا شربت بار
مقداری
۲_پود ر نارگیل و پودر پسته مقداری

👈👈دمای فر ۱۸۰درجه سانتیگراد به مدت تقریبی ۱۵ تا ۲۰ دقیقه

(فر را از نیم ساعت قبل در همین دما گرم کنید )

سایز،قالب پای،👇👇

قالب،پای تکنفره
به قطر ۹ سانت
وبه ارتفاع سه سانت

👈این مقدار مواد وبا این سایز قالب یازده عدد پای،میدهد.



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پای_خرما_گردو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پای_خرما_گردو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پای خرما گردو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پای خرما گردو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#قهوه_کرمانی
#نوشیدنی_کاکائو

نوشیدنی کاکائو(بهش میگیم قهوه)
سلام🙋🏻‍♀️یه نوشیدنی خوشمزه کرمانی که توعزاداریامخصوصا محرم ومراسم ختم استفاده میشه

🌹درازای هر لیوان آب ۱ق.غ.پودرکاکائو و۲غ.خ.سرپُر شکر ویکمی گلاب وتخم گشنیزمیخایم
🌹بعضیا هل میزنن جای گشنیز ولی گلاب حتمن باید باشه
🌹مراحلشو تو کلیپ کامل گفتم آسونه ولی خیلی خوشمزس حتمن امتحانش کنین


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#قهوه_کرمانی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
سلام امیدوارم که خوب باشین🥰
دستور یه کلوچه ی نرم وخوشمزه دیگه
کلوچه کره ای هل

خیلی هم آسونه وراحت درست میشه

#کلوچه_هل_آرمیا

کره ۸۰ گرم (می تونید از کره گیاهی هم استفاده کنید به میزان ۱۰۰ گرم)

پودر هل ۱ق چ پر
شیر ۷۰ گرم (۱/۳ پیمانه)
شکر ۱۵۰ گرم (۲/۳پیمانه) کم شیرین خواستین می تونید ۱۲۰ گرم بریزید

آرد حدود ۳۵۰ گرم (۲ و۱/۳پیمانه)
بکینگ پودر ۱ق س (۸گرم)
تخم مرغ ۱عدد کامل +۱عدد زرده

🔸️برای پف بیشتر می تونید از ۱/۸ ق چ نمک میوه هم استفاده کنید من ریختم

👈همه مواد هم دمای محیط باشند

تخم مرغ ،شیر،پودر هل،شکروکره نرم را با همزن دستی در حد مخلوط شدن هم بزنید

سپس ۳۰۰ گرم آرد به همراه بکینگ پودر را اضافه کنید تا جای ممکن با همزن دستی ودر نهایت خمیر را با نوک انگشتان دستتون جمع کنید
🔸️خمیر نیاز به ورز نداره وآرد در حدی اضافه شود که خمیر کاملا لطیف ونررمی شکل بگیره من ۳۵۰ گرم آرد استفاده کردم

نیم تا یک ساعت خمیر را در یخچال استراحت دهید


سپس بین دونایلون به ضخامت ۱سانت پهن کنید کاتر بزنید درون قالب بچینید ده تا پونزده دقیقه در محیط استراحت بدین ورومال کنید
طرح بندازین کنجد بپاشید ودر فر از نیم ساعت قبل داغ ۱۸۰ درجه حدود ۱۰ تا ۱۵ دقیقه بپزید
برای خوشرنگ شدن کمی هم گریل کنید فقط زیاد از حد داخل فر نمونه چون خشک میشه

🔸️رومال:
یک عدد زرده تخم مرغ+۱ق چ شیره یا عسل+۱/۸ق چ وانیل


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪