#شیرینی_پفکی_گردویی
زرده تخم مرغ ۳ عدد
پودر قند نصف لیوان
گردو نصف لیوان
وانیل کمی
آرد ۱ قم
زرده تخممرغ و وانیل را با همزن میزنیم تا رنگ آن روشن شود و پف کند، بعد پودر قند را اضافه میکنیم و مجدد هم میزنیم، آرد را اضافه و مخلوط میکنیم و در آخر گردو را افزوده و با لیسک هم میزنیم، با قاشق چایخوری از مواد برداشته و کف سینی فر که کاغذ روغنی گذاشتیم میریزیم، کم بریزید چون پخش میشه، بعد توی فر ۱۳۰ درجه به مدت ۱۰ دقیقه بگذارید...
حواستون باشه در فر رو باز نکنید، همینکه زیر شیرینی ها طلایی شد از فر درش بیارید، یه ربع تو فضای آشپزخونه بزارید بعد از سرد شدن از کاغذ روغنی جداکنید، میتونید قبل از گذاشتن توی فر کمی خلال بادوم و پسته و گردو روی شیرینی بریزید، تا مثل شیرینی های بیرون بشه.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
زرده تخم مرغ ۳ عدد
پودر قند نصف لیوان
گردو نصف لیوان
وانیل کمی
آرد ۱ قم
زرده تخممرغ و وانیل را با همزن میزنیم تا رنگ آن روشن شود و پف کند، بعد پودر قند را اضافه میکنیم و مجدد هم میزنیم، آرد را اضافه و مخلوط میکنیم و در آخر گردو را افزوده و با لیسک هم میزنیم، با قاشق چایخوری از مواد برداشته و کف سینی فر که کاغذ روغنی گذاشتیم میریزیم، کم بریزید چون پخش میشه، بعد توی فر ۱۳۰ درجه به مدت ۱۰ دقیقه بگذارید...
حواستون باشه در فر رو باز نکنید، همینکه زیر شیرینی ها طلایی شد از فر درش بیارید، یه ربع تو فضای آشپزخونه بزارید بعد از سرد شدن از کاغذ روغنی جداکنید، میتونید قبل از گذاشتن توی فر کمی خلال بادوم و پسته و گردو روی شیرینی بریزید، تا مثل شیرینی های بیرون بشه.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#شیرینی_پفکی_گردویی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#شیرینی_پفکی_گردویی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#آلو_خشک فوق العاده خونگی
من ی شوک اب جوش میدم به الوهام این کار باعث میشه زودتر پوستش ترک بخوره
تقریبا ۳۰ ثانیه بیشتر نذارید داخل اب جوش که یکی دو قاشق نمک اضافه کردید چون تایم بیشتر الوها پخته میشه و شکلش بهم میرزه وقتی الوها پوستش ترک خرد از صافی رد میکنم از حرارت که افتاد پوستشو میکنم من زیر نور افتاب روی الک میزارم خشک بشه تقریبا ۳ الی ۵ روز زمان میبره و تیره تر میشه توی خونه ممکنه زمان بیشتری ببره و احتمال داره کپک بزنه ولی رنگش روشنمیشه
و ی نکته اگر مبخواید الو شما براق تر بشه بعد اینکه الو ها خشک شد ی اب بشورید دوباره روی الک ها بچینید داخل خونه جلو باد کولر تا تمیز تر و خوشرنگ تر بشه
بعضیا اصلا نمک نمیرنن یا پوست نمیگیرن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
من ی شوک اب جوش میدم به الوهام این کار باعث میشه زودتر پوستش ترک بخوره
تقریبا ۳۰ ثانیه بیشتر نذارید داخل اب جوش که یکی دو قاشق نمک اضافه کردید چون تایم بیشتر الوها پخته میشه و شکلش بهم میرزه وقتی الوها پوستش ترک خرد از صافی رد میکنم از حرارت که افتاد پوستشو میکنم من زیر نور افتاب روی الک میزارم خشک بشه تقریبا ۳ الی ۵ روز زمان میبره و تیره تر میشه توی خونه ممکنه زمان بیشتری ببره و احتمال داره کپک بزنه ولی رنگش روشنمیشه
و ی نکته اگر مبخواید الو شما براق تر بشه بعد اینکه الو ها خشک شد ی اب بشورید دوباره روی الک ها بچینید داخل خونه جلو باد کولر تا تمیز تر و خوشرنگ تر بشه
بعضیا اصلا نمک نمیرنن یا پوست نمیگیرن
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#آلو_خشک فوق العاده خونگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#آلو_خشک فوق العاده خونگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#حلوا_ویفری_شکلاتی
#حلوا_مجلسی #حلوا
ترکیب شکلات و حلوا همیشه برندس👌😋
حلوای ویفرشکلاتی طعم بهشت میده 😍
✅شکر: 200گرم (یک لیوان پر)
✅آب:250 گرم )یک لیوان+ته لیوان)
✅گلاب : سه قاشق
✅زعفران دمکرده دوقاشق
✅پودرهل: سرقاشق چای خوری
✅آرد سفید: 125گرم(یک لیوان)
✅آرد نخودچی: 125گرم (یک لیوان)
✅روغن مایع: 170گرم (2 سوم لیوان)
✅کره: 50 گرم
⭕️ابتدا شربت رو درست میکنیم
شکر+آب+گلاب+زعفران دم کرده +پودرهل رو میریزیم تو قابلمه کوچیک و هم میزنیم و زیر گاز زیاد تا بجوش بیاد وقتی جوش اومد یک دقیقه بجوشه و خاموش
🔵میریم واسه تفت دادن آرد ابتدا آرد سفید رو در ظرفمون حتما الک میکنیم و با شعله متوسط تفت میدیم حدود ۳۰ دقیقه تا خامی آرد گرفته بشه در این مرحله هرچی بیشتر آرد رو تفت بدین نتیجه حلواتون تیره تر میشه در ادامه آرد نخوچی هم الک میکنیم و تفت میدیم تا خامی آرد گرفته بشه حدود۲۰ دقیقه و یکم رنگش طلایی شه فقط آرد نخودچی زود میسوزه پس قافل نشید مدام هم بزنید در ادامه روغن مایع رو در ظرفی داغ کنید و به مخلوط آرد اضافه کنید زیر گاز همچنان کم و همبزنید در حد یک دقیقه
اینجا باید شربت رو مجدد داغ کنیم و به آرامی اضافه میکنیم و زیر گاز همچنان کم فقط مواظب باشید شربت که تمامشو ریختیم با شعله کم با قاشق چوبی دسته بلند مدام هم میزنیم تا حلوا به غلظت برسه بعد کره رو اضافه و در حد آب شدن کره هم میزنیم و تمام
🔵طبق فیلم با نان بستنی ها جفت میکنیم و در ادامه به ازای ۱۵۰گرم شکلات بنماری شده ۲۰گرم روغن مایع اضافه میکنیم و هم میزنیم و روی حلواهای ویفری مون روکش میدیم و با خلال پسته به دلخواه تزئین میکنیم نوش جانتون
از این آموزش رضایت داشتین برای شادی روح پدرم یه فاتحه بخونید ممنونم 🖤
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#حلوا_مجلسی #حلوا
ترکیب شکلات و حلوا همیشه برندس👌😋
حلوای ویفرشکلاتی طعم بهشت میده 😍
✅شکر: 200گرم (یک لیوان پر)
✅آب:250 گرم )یک لیوان+ته لیوان)
✅گلاب : سه قاشق
✅زعفران دمکرده دوقاشق
✅پودرهل: سرقاشق چای خوری
✅آرد سفید: 125گرم(یک لیوان)
✅آرد نخودچی: 125گرم (یک لیوان)
✅روغن مایع: 170گرم (2 سوم لیوان)
✅کره: 50 گرم
⭕️ابتدا شربت رو درست میکنیم
شکر+آب+گلاب+زعفران دم کرده +پودرهل رو میریزیم تو قابلمه کوچیک و هم میزنیم و زیر گاز زیاد تا بجوش بیاد وقتی جوش اومد یک دقیقه بجوشه و خاموش
🔵میریم واسه تفت دادن آرد ابتدا آرد سفید رو در ظرفمون حتما الک میکنیم و با شعله متوسط تفت میدیم حدود ۳۰ دقیقه تا خامی آرد گرفته بشه در این مرحله هرچی بیشتر آرد رو تفت بدین نتیجه حلواتون تیره تر میشه در ادامه آرد نخوچی هم الک میکنیم و تفت میدیم تا خامی آرد گرفته بشه حدود۲۰ دقیقه و یکم رنگش طلایی شه فقط آرد نخودچی زود میسوزه پس قافل نشید مدام هم بزنید در ادامه روغن مایع رو در ظرفی داغ کنید و به مخلوط آرد اضافه کنید زیر گاز همچنان کم و همبزنید در حد یک دقیقه
اینجا باید شربت رو مجدد داغ کنیم و به آرامی اضافه میکنیم و زیر گاز همچنان کم فقط مواظب باشید شربت که تمامشو ریختیم با شعله کم با قاشق چوبی دسته بلند مدام هم میزنیم تا حلوا به غلظت برسه بعد کره رو اضافه و در حد آب شدن کره هم میزنیم و تمام
🔵طبق فیلم با نان بستنی ها جفت میکنیم و در ادامه به ازای ۱۵۰گرم شکلات بنماری شده ۲۰گرم روغن مایع اضافه میکنیم و هم میزنیم و روی حلواهای ویفری مون روکش میدیم و با خلال پسته به دلخواه تزئین میکنیم نوش جانتون
از این آموزش رضایت داشتین برای شادی روح پدرم یه فاتحه بخونید ممنونم 🖤
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#حلوا_مجلسی
#حلوا_ویفری_شکلاتی
بخش اول
👌آماده کردن شربت حلوا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#حلوا_مجلسی
#حلوا_ویفری_شکلاتی
بخش اول
👌آماده کردن شربت حلوا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#حلوا_مجلسی
#حلوا_ویفری_شکلاتی
بخش دوم
👌پخت حلوا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#حلوا_مجلسی
#حلوا_ویفری_شکلاتی
بخش دوم
👌پخت حلوا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#حلوا_مجلسی
#حلوا_ویفری_شکلاتی
بخش سوم
👌لایه گذاری با نان بستنی و تزیین حلوا
😋آموزش حلوا ویفری شکلاتی
توجه داشته باشین حلوا داغ یا خیلی سرد نباشه
در حد گرم باشه خوبه و حتما بعد از گذاشتن هر لایه نان بستنی خوب پرس کنید و بعد از اتمام لایه ها حتما یه چیز سنگین روش بذارین و 1ساعات استراحت بدین
دستور شکلات رو تو مواد اولیه ها گفتم
نوش جانتون
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#حلوا_مجلسی
#حلوا_ویفری_شکلاتی
بخش سوم
👌لایه گذاری با نان بستنی و تزیین حلوا
😋آموزش حلوا ویفری شکلاتی
توجه داشته باشین حلوا داغ یا خیلی سرد نباشه
در حد گرم باشه خوبه و حتما بعد از گذاشتن هر لایه نان بستنی خوب پرس کنید و بعد از اتمام لایه ها حتما یه چیز سنگین روش بذارین و 1ساعات استراحت بدین
دستور شکلات رو تو مواد اولیه ها گفتم
نوش جانتون
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#چوکو_فلن_کیک
مواد لازم کارامل👇
▫️شکر ۱۰۰ گرم
▫️آب ۶۰ گرم
مواد لازم کرم فلن👇
▫️تخم مرغ ۵ عدد
▫️شیرعسلی ۱ قوطی
▫️شیر به اندازه همون قوطی شیر عسلی
▫️اسانس وانیل ۱ ق چ
مواد لازم کیک شکلاتی👇
▫️تخم مرغ ۴ عدد
▫️پودر کاکائو ۱ پیمانه
▫️شیر ۱/۲ پیمانه
▫️روغن ۱/۲ پیمانه
▫️شکر ۱ پیمانه
▫️آرد ۱ پیمانه سرپررر
▫️بکینگ پودر یک ق غ سرخالی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#چوکو_فلن_کیک
مواد لازم کارامل👇
▫️شکر ۱۰۰ گرم
▫️آب ۶۰ گرم
مواد لازم کرم فلن👇
▫️تخم مرغ ۵ عدد
▫️شیرعسلی ۱ قوطی
▫️شیر به اندازه همون قوطی شیر عسلی
▫️اسانس وانیل ۱ ق چ
مواد لازم کیک شکلاتی👇
▫️تخم مرغ ۴ عدد
▫️پودر کاکائو ۱ پیمانه
▫️شیر ۱/۲ پیمانه
▫️روغن ۱/۲ پیمانه
▫️شکر ۱ پیمانه
▫️آرد ۱ پیمانه سرپررر
▫️بکینگ پودر یک ق غ سرخالی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پیچ_پیچ_خانگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پیچ_پیچ_خانگی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_نسکافه_کافی_شاپی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_نسکافه_کافی_شاپی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#شوکو_خرما
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#شوکو_خرما
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
مراحل تهیه
#کلاه_سربازی 1
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کلاه_سربازی 1
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
مراحل تهیه
#کلاه_سربازی 2
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کلاه_سربازی 2
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
مراحل تهیه
#کلاه_سربازی 3
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کلاه_سربازی 3
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
مراحل تهیه
#کلاه_سربازی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کلاه_سربازی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدونودویکم
کردم . اما هیچ کدوم حاضر نبودن جاشو بگن یا اصلا چیزی نمیدونستن .
تا عصر جستجوی من هیچ ثمری نداشت تا اینکه وقتی خسته رسیدم رفتم خونه تا خودشون
برگردن . تازه وارد خونه شده بودم که صدای گوشیم ، منو به سمتش پرت کرد . از یه شماره ی
ناشناس بهم زنگ زده بودن .
دلهره تمام وجودمو گرفته بود . چون همیشه ناریه قبل از اینکه جایی بره به من اطلاع میداد ...
حتی اگه جاشو نمیگفت میگفت داره میره بیرون و تا فلان ساعت برمیگرده ...
با ترس ، تماس را برقرار کردم ............
صدایش به لرز افتاد و شانه هایش هم متعاقب آن به لرز افتاد . دل بهار از دیدن حال و روزش
ریش شد . با نگرانی
سرش را به سمت صورتش خم کرد و گفت :
- حالت بده ؟!
هنوز جوابی نشنیده بود که کسی ، ضربه ای به شیشه ی سمت راننده زد . هر دو یک متر از جا
پریدند . با دیدن پلیس
راهنمایی و رانندگی، شیشه را پایین داد و با صدایی گرفته گفت :
- بله جناب ؟!
- اینجا برای چی توقف کردی ؟... نمیدونی نباید در حاشیه اتوبان وآزادراه توقف کرد ؟
دستی میان موهایش کشید. نفسش را با صدا بیرون داد و گفت :
- ببخشید ... حالم بد بود کنار زدم تا بهتر بشم .
پلیس با دیدن بهار اخمی کرد و گفت :
- زودتر حرکت کنین .
دیدن حال و روز آندو جای شک باقی نمیگذاشت .
- چشم الان حرکت میکنم
ماشین را به حرکت در آورد و با آرامش رانندگی کرد . در این مدت بار ترافیک هم کم شده بود .
بعد از نیم ساعت پشت در باغ رسیدند همینکه ماشین را خاموش کرد و به سمت در چرخید دست
بهار روی بازویش نشست و به آرامی گفت :
- اگه اذیت نمیشی بقیه شو تعریف میکنی ؟
- برات مهمه ؟
بهار چشمانش را از روی یقه ی لباسش به سمت چشمان غمزده ی او بالا برد و گفت :
- آره ... میخوام ببینم چی باعث این همه ناراحتیت شده .
برقی در چشمان آرشام پدیدار گشت . به سمتش چرخید و بدون اینکه زل بزند نگاهش روی
صورت او چرخید و گفت :
- نمیخوام ناراحتت کنم ... نمیدونم چی شد بعد از سه سال لب باز کردم و از اون دوران گفتم .دلم
میخواست قدر
داشته ها تو بدونیو اینقدر ناامید نباشی .
- پس حرفتو به آخر برسون ... میخوام بدونم منی که در برابر تو خوش شانسم بخاطر چی این
حرفو زدی !
آرشام نگاه خسته اش را به در باغ دوخت و گفت :
- اون تماسِ شوم زندگیمو زیرو رو کرد...بهم خبر دادن بیا جنازه ی عشقتو از دم دانشگاه بردار ...
نفسم بند اومد ..
حلاجی این حرف خیلی سخت بود یعنی چی ؟... جنازه !!
بهار باترس گفت :
- جنازه ؟!
آرشام روی چشمانش دست کشید و به آرامی گفت :
- آره ... درست یادمه همینو گفت ... با هزار بدبختی به عمه خبر دادم و همزمان هر دو به سمت
دانشگاه رفتیم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدونودویکم
کردم . اما هیچ کدوم حاضر نبودن جاشو بگن یا اصلا چیزی نمیدونستن .
تا عصر جستجوی من هیچ ثمری نداشت تا اینکه وقتی خسته رسیدم رفتم خونه تا خودشون
برگردن . تازه وارد خونه شده بودم که صدای گوشیم ، منو به سمتش پرت کرد . از یه شماره ی
ناشناس بهم زنگ زده بودن .
دلهره تمام وجودمو گرفته بود . چون همیشه ناریه قبل از اینکه جایی بره به من اطلاع میداد ...
حتی اگه جاشو نمیگفت میگفت داره میره بیرون و تا فلان ساعت برمیگرده ...
با ترس ، تماس را برقرار کردم ............
صدایش به لرز افتاد و شانه هایش هم متعاقب آن به لرز افتاد . دل بهار از دیدن حال و روزش
ریش شد . با نگرانی
سرش را به سمت صورتش خم کرد و گفت :
- حالت بده ؟!
هنوز جوابی نشنیده بود که کسی ، ضربه ای به شیشه ی سمت راننده زد . هر دو یک متر از جا
پریدند . با دیدن پلیس
راهنمایی و رانندگی، شیشه را پایین داد و با صدایی گرفته گفت :
- بله جناب ؟!
- اینجا برای چی توقف کردی ؟... نمیدونی نباید در حاشیه اتوبان وآزادراه توقف کرد ؟
دستی میان موهایش کشید. نفسش را با صدا بیرون داد و گفت :
- ببخشید ... حالم بد بود کنار زدم تا بهتر بشم .
پلیس با دیدن بهار اخمی کرد و گفت :
- زودتر حرکت کنین .
دیدن حال و روز آندو جای شک باقی نمیگذاشت .
- چشم الان حرکت میکنم
ماشین را به حرکت در آورد و با آرامش رانندگی کرد . در این مدت بار ترافیک هم کم شده بود .
بعد از نیم ساعت پشت در باغ رسیدند همینکه ماشین را خاموش کرد و به سمت در چرخید دست
بهار روی بازویش نشست و به آرامی گفت :
- اگه اذیت نمیشی بقیه شو تعریف میکنی ؟
- برات مهمه ؟
بهار چشمانش را از روی یقه ی لباسش به سمت چشمان غمزده ی او بالا برد و گفت :
- آره ... میخوام ببینم چی باعث این همه ناراحتیت شده .
برقی در چشمان آرشام پدیدار گشت . به سمتش چرخید و بدون اینکه زل بزند نگاهش روی
صورت او چرخید و گفت :
- نمیخوام ناراحتت کنم ... نمیدونم چی شد بعد از سه سال لب باز کردم و از اون دوران گفتم .دلم
میخواست قدر
داشته ها تو بدونیو اینقدر ناامید نباشی .
- پس حرفتو به آخر برسون ... میخوام بدونم منی که در برابر تو خوش شانسم بخاطر چی این
حرفو زدی !
آرشام نگاه خسته اش را به در باغ دوخت و گفت :
- اون تماسِ شوم زندگیمو زیرو رو کرد...بهم خبر دادن بیا جنازه ی عشقتو از دم دانشگاه بردار ...
نفسم بند اومد ..
حلاجی این حرف خیلی سخت بود یعنی چی ؟... جنازه !!
بهار باترس گفت :
- جنازه ؟!
آرشام روی چشمانش دست کشید و به آرامی گفت :
- آره ... درست یادمه همینو گفت ... با هزار بدبختی به عمه خبر دادم و همزمان هر دو به سمت
دانشگاه رفتیم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدونودودوم
وقتی رسیدیم . دوتا پلیس بالای سرچیزی ایستاده بودند . با پاهایی که به زور وزنمو تحمل میکرد
خودمو به اونا
رسوندم . با دیدن جسم مچاله شده و خونین ناریه زانو زدم . خون تو رگهام یخ بست .
اون جسم مچاله شده هیچ شباهتی به ناریه نداشت توی صورتش جای سلامی باقی نمونده بود .
مشخص بود نامردا
با سنگدلی تموم کتکش زده بودن. نگاهم به دنبال آرمیتا میگشت . اما خبری از اون نبود .
با صدای پلیس به خودم اومدم ..
- شما این دختر رو میشناسی ؟
با تکون دادن سر جواب مثبت دادم . زبونم قفل شده بود . نفهمیدم کی آمبولانس اومد و عمه منو
به بیمارستان
رسوند . در اونجا بعد از چند ساعت انتظار شنیدم که ناریه هنوز زنده ست اما به شدت مورد آزار و
اذیت قرار
گرفته حتی جای تزریق روی دستش دیده شده بود .
پلیس اول به من مظنون بود . بعد از کلی پرسش و پاسخ ولم کردند . اما من داشتم دیوونه میشدم
. میخواستم بدونم
کی و برای چی اون بلا رو به سر ناریه اورده ؟... ناریه ای که برعکس خیلی از دخترا پوشش
داشت و اهل لوندی نبود
چرا باید مورد هجوم افرادی قرار بگیره که همه جور آدمی در اطرافشون بود .
سه روز سخت رو تو بیمارستان و پشت در اتاقش گذروندم . بعد از سه روز آرمیتا با چشمای ورم
کرده از گریه و
رنگ پریده مثل ارواح ، پیداش شد و سراغ ناریه رو گرفت .
بعد از توضیحاتش تازه فهمیدیم ناریه قربانی حماقتهای اون شده ... ناریه خواسته بود به اون
کمک کنه اما خودش
نابود شده بود .
گروهی که آرمیتا جزوشون بود مدام تهدیدش میکردن که اگه دوباره با گروه همکاری نکنه
میکشنش . اونا بین دانشجوها مواد توزیع میکردن ... اول اون شخص رو معتاد میکردن تا
محتاجشون بشه بعد در ازای فروش مواد بین دانشجوها ،
بهشون مواد میدادن .
وقتی آرمیتا از گروه میاد بیرون اونا از ترس لو رفتنشون اونو مدام تهدید میکردن .تا اینکه اون روز
به خواسته ی ادموند میخواسته برای آخرین گفتگو بره پیششون که از ترسی که داشته به ناریه
میگه اونو همراهی کنه .
ناریه باهاش میره و چون بزرگتر از آرمیتا بود بدون ترس بهشون میگه اگه دست از سر آرمیتا بر
ندارن اونا رو به
پلیس لو میده .
ادموند لعنتی با دیدن زیبایی ناریه عوضی میشه و بعد از اینکه به زور بهش مواد تزریق میکنن ....
راه نفس آرشام بند آمده بود . بعد از کشیدن چند نفس عمیق صورتش را با دستانش پوشاند .
بهار حدس میزد ادامه ی
حرفش چه بود که طاقت به زبان آوردنش را نداشت .
- خیلی متاسفم ... من نمیدونستم .
آرشام دستان بهار را گرفت . دست سردش تا ته قلب بهار را لرزاند . چه بر سر او آمده بود که
مانند میت شده بود ؟
- نامردا چند نفری بهش تعرض کرده بودن . اون گل پاکو پرپرش کردن .......
به نفس نفس افتاده بود و بهار نگرانش شده بود . دست دیگر بهار روی دستش که قرار گرفت
انگار قوت قلبی
برایش شد .نفس تازه کرد و با لبانی خشک ادامه داد :
- خلاصه شو میگم چون در توانم نیست همه ی اون لحظات رو برات مو به مو بگم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدونودودوم
وقتی رسیدیم . دوتا پلیس بالای سرچیزی ایستاده بودند . با پاهایی که به زور وزنمو تحمل میکرد
خودمو به اونا
رسوندم . با دیدن جسم مچاله شده و خونین ناریه زانو زدم . خون تو رگهام یخ بست .
اون جسم مچاله شده هیچ شباهتی به ناریه نداشت توی صورتش جای سلامی باقی نمونده بود .
مشخص بود نامردا
با سنگدلی تموم کتکش زده بودن. نگاهم به دنبال آرمیتا میگشت . اما خبری از اون نبود .
با صدای پلیس به خودم اومدم ..
- شما این دختر رو میشناسی ؟
با تکون دادن سر جواب مثبت دادم . زبونم قفل شده بود . نفهمیدم کی آمبولانس اومد و عمه منو
به بیمارستان
رسوند . در اونجا بعد از چند ساعت انتظار شنیدم که ناریه هنوز زنده ست اما به شدت مورد آزار و
اذیت قرار
گرفته حتی جای تزریق روی دستش دیده شده بود .
پلیس اول به من مظنون بود . بعد از کلی پرسش و پاسخ ولم کردند . اما من داشتم دیوونه میشدم
. میخواستم بدونم
کی و برای چی اون بلا رو به سر ناریه اورده ؟... ناریه ای که برعکس خیلی از دخترا پوشش
داشت و اهل لوندی نبود
چرا باید مورد هجوم افرادی قرار بگیره که همه جور آدمی در اطرافشون بود .
سه روز سخت رو تو بیمارستان و پشت در اتاقش گذروندم . بعد از سه روز آرمیتا با چشمای ورم
کرده از گریه و
رنگ پریده مثل ارواح ، پیداش شد و سراغ ناریه رو گرفت .
بعد از توضیحاتش تازه فهمیدیم ناریه قربانی حماقتهای اون شده ... ناریه خواسته بود به اون
کمک کنه اما خودش
نابود شده بود .
گروهی که آرمیتا جزوشون بود مدام تهدیدش میکردن که اگه دوباره با گروه همکاری نکنه
میکشنش . اونا بین دانشجوها مواد توزیع میکردن ... اول اون شخص رو معتاد میکردن تا
محتاجشون بشه بعد در ازای فروش مواد بین دانشجوها ،
بهشون مواد میدادن .
وقتی آرمیتا از گروه میاد بیرون اونا از ترس لو رفتنشون اونو مدام تهدید میکردن .تا اینکه اون روز
به خواسته ی ادموند میخواسته برای آخرین گفتگو بره پیششون که از ترسی که داشته به ناریه
میگه اونو همراهی کنه .
ناریه باهاش میره و چون بزرگتر از آرمیتا بود بدون ترس بهشون میگه اگه دست از سر آرمیتا بر
ندارن اونا رو به
پلیس لو میده .
ادموند لعنتی با دیدن زیبایی ناریه عوضی میشه و بعد از اینکه به زور بهش مواد تزریق میکنن ....
راه نفس آرشام بند آمده بود . بعد از کشیدن چند نفس عمیق صورتش را با دستانش پوشاند .
بهار حدس میزد ادامه ی
حرفش چه بود که طاقت به زبان آوردنش را نداشت .
- خیلی متاسفم ... من نمیدونستم .
آرشام دستان بهار را گرفت . دست سردش تا ته قلب بهار را لرزاند . چه بر سر او آمده بود که
مانند میت شده بود ؟
- نامردا چند نفری بهش تعرض کرده بودن . اون گل پاکو پرپرش کردن .......
به نفس نفس افتاده بود و بهار نگرانش شده بود . دست دیگر بهار روی دستش که قرار گرفت
انگار قوت قلبی
برایش شد .نفس تازه کرد و با لبانی خشک ادامه داد :
- خلاصه شو میگم چون در توانم نیست همه ی اون لحظات رو برات مو به مو بگم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدونودوسوم
کم کم ناریه حواسش سرجاش اومد . وقتی به خونه برمی گرده از غفلت پدرومادرش استفاده کرد
و خودش رو از بالای آپارتمانشون به پایین پرت کرد ...
یه روز به مادرش گفته بود نمیتونه به این زندگی ذلت بار تن بده ... هر چه من در اون روزها
براش از آینده ی مشترک گفته بودم و درمانش برام مهمتر از اون اتفاق بود، اون نتونسته بود این
اتفاق رو تحمل
کنه . مادرش میگفت ؛ مدام در خواب کابوس میدیده ... به طوری که با قویترین آرامبخش ها
آرومش میکردن .
بعد از اون که پلیس کل جریان رو فهمید اون گروه دستگیر شد . اما نه من دیگه آرشام سابق
شدم نه آرمیتا .
افسردگی شدی که گریبانمو گرفت منو شش ماه توی بیمارستان اعصاب و روان بستری کرد .
مدام با خودمو ناریه
حرف میزدم و بهش امید میدادم که خوب میشه .
عمه میگفت تا مرز جنون رفتم و برگشتم . همه ی اون دوران سخت رو عمه و پدرم بودن که
مراقبم بودن ...
آرمیتا که خودشو مقصر میدونست، از شرم ، خودشو جلوی من آفتابی نمیکرد .
بعد از دوسال که حالم بهتر شد . سال آخردرسمو خوندمو کم کم با گذشته کنار اومدم و به زندگی
امیدوار شدم .
اما روی دیدن خانواده ی ناریه رو نداشتم . هر چند که اونا ما رو مقصر نمیدونستن اما من که
میدونستم اگه
بخاطر آشنایی با من نبود اون اتفاق برای ناریه نمی افتاد . برای همین آرمیتا تا قبل از اینکه به
ایران بیاییم
اصلا شاد نبود . عذاب وجدانه کارش یک طرف، دیدن خرابی حال من هم از یک طرف اونو خیلی
اذیت میکرد
الان که فکر میکنم میبینم حاضر بودم ناریه بهم پشت کنه و بره اما زنده میموند و به زندگیش
ادامه میداد .
حالا تو بگو ... هنوزم خیلی احساس بدبختی میکنی ؟
اشک بهار و سری که به چپ و راست تکان میداد تنها پاسخش بود . آرشام نمیدانست با تعریف
این ماجرا چه تحولی
در وجود بهار ایجاد کرده بود .
بهار جمله جمله کلامش را در ذهنش حک کرده بود و بعد از هر جمله به جای نقطه ، خدا را شکر ،
میگذاشت که زندگی
او روند عادی داشت . از اینکه جنازه کسی در این میان روی زمین نیوفتاده بود . از اینکه خودش
بلایی به آن وحشتناکی
به سرش نیامده بود . اما یک چیز مثل موریانه مغز ش را میخورد به ناچار به زبان آورد .
- در این وسط آرمیتا کجا رفته بود . اون سالم مونده بود؟
آرشام سرش را پایین انداخت و گفت :
- آره ... اونا بعد از اینکه به ناریه مواد میزنن آرمیتا رو تهدید میکنن و از اون خونه بیرون میکنن .
اما آرمیتا از پشت
پنجره ای که پرده ی توری داشته تا حدی کاراشونو میبینه که یکی از اون عوضیا متوجه حضورش
میشه تا میان
بگیرنش در میره ومیره تو مترو ...
خودش میگفت اون دو سه روز رو از ترس و دلهره کنج مترو و دستشویی دانشگاه گذرونده بود.
اون بیشرفا یه جورایی میخواستن از اونم زَهره چشم بگیرن تا لب باز نکنه .
بهار سرش را به معنی اینکه متوجه شده تکان داد و هر دو در سکوت لحظاتی به در باغ خیره
شدند. در دل هر دو غوغایی
بر پا بود
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدونودوسوم
کم کم ناریه حواسش سرجاش اومد . وقتی به خونه برمی گرده از غفلت پدرومادرش استفاده کرد
و خودش رو از بالای آپارتمانشون به پایین پرت کرد ...
یه روز به مادرش گفته بود نمیتونه به این زندگی ذلت بار تن بده ... هر چه من در اون روزها
براش از آینده ی مشترک گفته بودم و درمانش برام مهمتر از اون اتفاق بود، اون نتونسته بود این
اتفاق رو تحمل
کنه . مادرش میگفت ؛ مدام در خواب کابوس میدیده ... به طوری که با قویترین آرامبخش ها
آرومش میکردن .
بعد از اون که پلیس کل جریان رو فهمید اون گروه دستگیر شد . اما نه من دیگه آرشام سابق
شدم نه آرمیتا .
افسردگی شدی که گریبانمو گرفت منو شش ماه توی بیمارستان اعصاب و روان بستری کرد .
مدام با خودمو ناریه
حرف میزدم و بهش امید میدادم که خوب میشه .
عمه میگفت تا مرز جنون رفتم و برگشتم . همه ی اون دوران سخت رو عمه و پدرم بودن که
مراقبم بودن ...
آرمیتا که خودشو مقصر میدونست، از شرم ، خودشو جلوی من آفتابی نمیکرد .
بعد از دوسال که حالم بهتر شد . سال آخردرسمو خوندمو کم کم با گذشته کنار اومدم و به زندگی
امیدوار شدم .
اما روی دیدن خانواده ی ناریه رو نداشتم . هر چند که اونا ما رو مقصر نمیدونستن اما من که
میدونستم اگه
بخاطر آشنایی با من نبود اون اتفاق برای ناریه نمی افتاد . برای همین آرمیتا تا قبل از اینکه به
ایران بیاییم
اصلا شاد نبود . عذاب وجدانه کارش یک طرف، دیدن خرابی حال من هم از یک طرف اونو خیلی
اذیت میکرد
الان که فکر میکنم میبینم حاضر بودم ناریه بهم پشت کنه و بره اما زنده میموند و به زندگیش
ادامه میداد .
حالا تو بگو ... هنوزم خیلی احساس بدبختی میکنی ؟
اشک بهار و سری که به چپ و راست تکان میداد تنها پاسخش بود . آرشام نمیدانست با تعریف
این ماجرا چه تحولی
در وجود بهار ایجاد کرده بود .
بهار جمله جمله کلامش را در ذهنش حک کرده بود و بعد از هر جمله به جای نقطه ، خدا را شکر ،
میگذاشت که زندگی
او روند عادی داشت . از اینکه جنازه کسی در این میان روی زمین نیوفتاده بود . از اینکه خودش
بلایی به آن وحشتناکی
به سرش نیامده بود . اما یک چیز مثل موریانه مغز ش را میخورد به ناچار به زبان آورد .
- در این وسط آرمیتا کجا رفته بود . اون سالم مونده بود؟
آرشام سرش را پایین انداخت و گفت :
- آره ... اونا بعد از اینکه به ناریه مواد میزنن آرمیتا رو تهدید میکنن و از اون خونه بیرون میکنن .
اما آرمیتا از پشت
پنجره ای که پرده ی توری داشته تا حدی کاراشونو میبینه که یکی از اون عوضیا متوجه حضورش
میشه تا میان
بگیرنش در میره ومیره تو مترو ...
خودش میگفت اون دو سه روز رو از ترس و دلهره کنج مترو و دستشویی دانشگاه گذرونده بود.
اون بیشرفا یه جورایی میخواستن از اونم زَهره چشم بگیرن تا لب باز نکنه .
بهار سرش را به معنی اینکه متوجه شده تکان داد و هر دو در سکوت لحظاتی به در باغ خیره
شدند. در دل هر دو غوغایی
بر پا بود
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدونودوچهارم
صدای غرغر بهناز مدام از پایین شنیده میشد . بهرام کلافه رو به رؤیا کرد و گفت :
- دوباره چه خبر شده که آبجی اینطور به هم ریخته ؟
رؤیا شانه هایش را بالا انداخت و گفت :
- چه میدونم والا... از وقتی شما همگی باهم از خونه زدین بیرون داره یه سره غر میزنه . از اینکه
کیوان تو این چند
روز میومده اینجا ناراحته ... میترسه به بهار نزدیک بشه .
بهرام سرش را تکان داد و گفت :
- مگه بهار ترس داره ؟
رؤیا با حیرت نگاهش کرد و گفت :
- نداره ؟!
با دلخوری به صورت رؤیا نگاه کرد و گفت :
- چه ترسی !!... رؤیا تو هم شروع نکن که حوصله ندارم .
- خودت پرسیدی که من گفتم ... وگرنه از صبح غرغرای خواهرت تو گوشمه ، چیزی گفتم ؟!
- خودم میرم باهاش حرف میزنم .
- با گندی که بهار سری قبلازده خب دلش میترسه ، این پسرش هم علاقه پیدا کنه و بهار دوباه
سر کارش بذاره .
الان دور شدن کیان رو همه از چشم بهار میبینن ... خب اونا هم حق دارن نگران باشن .........
- بسه رؤیا ... هی حق دارن حق دارن ، برای من راه انداختی ... زبون به دهن بگیر زن .
رؤیا عصبی روبرویش نشست و با حرصی که در صدایش بود گفت :
- سالهاست دارم کنارت زندگی میکنم ... اون از اوایل زندگیمون که منو فقط پرستار دخترت
میدونستی و سر کوچکترین
اتفاقی پدرمو در میوردی ... بعدش که بهنام اومد تاحدی منم دیده شدم ... فهمیدی زنتم ...
بعدش که بهار بزرگ شد
هر چی بزرگتر شد با اونم سرد شدی و تو خونه جز اخم و تخم آقا چیزی نمیدیدیم ... نمیدونم
حالا چی شده که این
دختر برات مهم شده ... نکنه حالا که الهه .........
- خفه شو رؤیا ... گفتم دهنتو ببند .
با حرص از روی مبل برخاست و به اتاق خواب رفت .خودش دردش را میدانست ... شباهت بیش
از حد بهار به الهه
و دردی که از گذشته روی دلش بود ، موجب آن همه سردی میشد . یک نوع عکس العمل دافعه
،که غیر ارادی بود .
- از چی فرار میکنی ... فقط میخوام بدونم چی شد یهو بهار عزیز شد .
صدای رؤیا از پشت در شنیده میشد . فریاد زد :
- اون همیشه عزیز بوده و هست ... خودتم میدونی چرا وقتی بزرگ شد کمتر سراغش میرفتم ...
پس دهنتو ببند و
نذار با حرفای گذشته اوقات هردومون به گند کشیده بشه .
با مشت روی میز کنار تخت کوبید . دردلش غوغایی برپا بود . خودش را مقصر میدانست که
اینگونه در مورد بهار
حرف میشنید . اگر آن همه که او به کیان و خواهرش اهمیّت میداد به دخترش توجه نشان داده
بود، کسی جرأت نداشت
اینگونه پشتِ سرِ گلِ باغ زندگیش حرف بزند .
لباسش را تعویض کرد و از اتاق بیرون زد .رؤیا با دیدنش گفت :
- کجا میری ؟ دو کلمه حرف زدیم به تریج قبات برخورد ؟
بهرام با اخم نگاهش کرد و گفت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدونودوچهارم
صدای غرغر بهناز مدام از پایین شنیده میشد . بهرام کلافه رو به رؤیا کرد و گفت :
- دوباره چه خبر شده که آبجی اینطور به هم ریخته ؟
رؤیا شانه هایش را بالا انداخت و گفت :
- چه میدونم والا... از وقتی شما همگی باهم از خونه زدین بیرون داره یه سره غر میزنه . از اینکه
کیوان تو این چند
روز میومده اینجا ناراحته ... میترسه به بهار نزدیک بشه .
بهرام سرش را تکان داد و گفت :
- مگه بهار ترس داره ؟
رؤیا با حیرت نگاهش کرد و گفت :
- نداره ؟!
با دلخوری به صورت رؤیا نگاه کرد و گفت :
- چه ترسی !!... رؤیا تو هم شروع نکن که حوصله ندارم .
- خودت پرسیدی که من گفتم ... وگرنه از صبح غرغرای خواهرت تو گوشمه ، چیزی گفتم ؟!
- خودم میرم باهاش حرف میزنم .
- با گندی که بهار سری قبلازده خب دلش میترسه ، این پسرش هم علاقه پیدا کنه و بهار دوباه
سر کارش بذاره .
الان دور شدن کیان رو همه از چشم بهار میبینن ... خب اونا هم حق دارن نگران باشن .........
- بسه رؤیا ... هی حق دارن حق دارن ، برای من راه انداختی ... زبون به دهن بگیر زن .
رؤیا عصبی روبرویش نشست و با حرصی که در صدایش بود گفت :
- سالهاست دارم کنارت زندگی میکنم ... اون از اوایل زندگیمون که منو فقط پرستار دخترت
میدونستی و سر کوچکترین
اتفاقی پدرمو در میوردی ... بعدش که بهنام اومد تاحدی منم دیده شدم ... فهمیدی زنتم ...
بعدش که بهار بزرگ شد
هر چی بزرگتر شد با اونم سرد شدی و تو خونه جز اخم و تخم آقا چیزی نمیدیدیم ... نمیدونم
حالا چی شده که این
دختر برات مهم شده ... نکنه حالا که الهه .........
- خفه شو رؤیا ... گفتم دهنتو ببند .
با حرص از روی مبل برخاست و به اتاق خواب رفت .خودش دردش را میدانست ... شباهت بیش
از حد بهار به الهه
و دردی که از گذشته روی دلش بود ، موجب آن همه سردی میشد . یک نوع عکس العمل دافعه
،که غیر ارادی بود .
- از چی فرار میکنی ... فقط میخوام بدونم چی شد یهو بهار عزیز شد .
صدای رؤیا از پشت در شنیده میشد . فریاد زد :
- اون همیشه عزیز بوده و هست ... خودتم میدونی چرا وقتی بزرگ شد کمتر سراغش میرفتم ...
پس دهنتو ببند و
نذار با حرفای گذشته اوقات هردومون به گند کشیده بشه .
با مشت روی میز کنار تخت کوبید . دردلش غوغایی برپا بود . خودش را مقصر میدانست که
اینگونه در مورد بهار
حرف میشنید . اگر آن همه که او به کیان و خواهرش اهمیّت میداد به دخترش توجه نشان داده
بود، کسی جرأت نداشت
اینگونه پشتِ سرِ گلِ باغ زندگیش حرف بزند .
لباسش را تعویض کرد و از اتاق بیرون زد .رؤیا با دیدنش گفت :
- کجا میری ؟ دو کلمه حرف زدیم به تریج قبات برخورد ؟
بهرام با اخم نگاهش کرد و گفت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدونودوپنجم
رؤیا شیطونو لعنت کن تا بهرام قبل رو دوباره به این خونه برنگردوندی ... میدونی اون روم بالا
بیاد خودمو هم
نمیشناسم چه برسه توی غرغرو رو .
رؤیا آهی کشید و به آشپزخانه رفت . بهرام به سمت طبقه ی پایین رفت . پشت در قرار نگرفته در
باز شد و کیوان با
چهره ی درهم و اخم های در هم گره خورده در را باز کرد .
با دیدن او جا خورد . کیوان ،کفشش را روی زمین انداخت و با صدای آرومی سلام کرد و گفت :
- ببخشید دایی وقت خوبی رو برای سر زدن انتخاب نکردین .
- با مادرت دعوات شده ؟
کیوان آهی کشید و گفت :
- نه ... شما که خواهرتو میشناسی ... حرف نزده خودش میبره و میدوزه .
بهرام دست روی شانه ی کیوان گذاشت و با مهربانی که از علاقه اش به فرزندان خواهرش
نشأت میگرفت ، گفت :
- برو دایی جون هوایی بخور و برگرد .
کیوان سری تکان داد و رفت . بهرام یاالله گویان وارد شد .بهناز روی مبل نشسته بود و موهایش
را به چنگ کشیده بود .
دلش به درد آمد . خواهری که سالها همدرد و مونسش بود را اینگونه درمانده و عصبی ببیند . بعد
از مادرش و الهه تنها
زنی که حاضر بود برایش جان بدهد خواهرش بود .خواهری که از فرزندان خودش میزد و از دختر
بی مادر او نگه داری
میکرد . این زن برایش مانند بت ، پرستیدنی بود .
کنارش نشست . دستش را روی دست خواهرش گذاشت . با لحن آرومی گفت
بهرام غمتو نبینه آبجی ... چی شده ؟
بهناز آرام سرش را بالا آورد . چشمان پر اشکش را به صورت برادرش دوخت و گفت :
- داداش چرا وقتی بچه ها بزرگ میشن مادر و پدرشونو فراموش میکنن ؟ ... چرا فقط خودشونو
میبینن ؟
- عزیزم ،چون اونا زندگی رو از یه دریچه ی دیگه میبینن. مگه اون دیدگاهی که ما تو جوونی
داشتیم با الانمون یکیه ؟
نه بخدا ..اگه دیدگاه الان رو تو جوونی داشتیم شاید زندگیمون خیلی بهتر از الان بود ... خودِ من
اگه اون دوران به حرف آقاجون گوش داده بودم و سودای رفتن به خارج رو از سرم بیرون میکردم
و روی دنده ی لج نمیوفتادم زندگیم صد درجه
از الان بهتر بود . پس حق بده مثل ما فکر نکنن .
بهناز اشکش چکید و گفت :
- چی کار کنم که پسرام از دخترت دل بکنن . باور کن هر شب دارم از شوهرم بابت اون» نه
«گفتن بهار زخم زبون میشنوم .
رفتن کیان رو از چشم بهار میبینه و مدام میگه برادرزاده ای که زندگیتو پاش گذاشتی پسرمو
دربدر غربت کرد .
دارم زیر بار زخم زبونش کمرم خم میشه ... بهار خوب دست مزد اون همه سال محبتمو داد . باور
کن دلم برای بغل
کردنش ضعف میره اما زخمی که به دل و زندگیم زد نمیذاره دوباره مثل گذشته باهاش رفتار کنم .
بهرام سرش را تکان داد و گفت :
- آبجی انقدری که شما بزرگش کردین نبودا ... دیدی که پسرت در عرض یه ماه ازدواج کرد و
رفت پی زندگیش .
بهناز با خشم نگاهش کرد و گفت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدونودوپنجم
رؤیا شیطونو لعنت کن تا بهرام قبل رو دوباره به این خونه برنگردوندی ... میدونی اون روم بالا
بیاد خودمو هم
نمیشناسم چه برسه توی غرغرو رو .
رؤیا آهی کشید و به آشپزخانه رفت . بهرام به سمت طبقه ی پایین رفت . پشت در قرار نگرفته در
باز شد و کیوان با
چهره ی درهم و اخم های در هم گره خورده در را باز کرد .
با دیدن او جا خورد . کیوان ،کفشش را روی زمین انداخت و با صدای آرومی سلام کرد و گفت :
- ببخشید دایی وقت خوبی رو برای سر زدن انتخاب نکردین .
- با مادرت دعوات شده ؟
کیوان آهی کشید و گفت :
- نه ... شما که خواهرتو میشناسی ... حرف نزده خودش میبره و میدوزه .
بهرام دست روی شانه ی کیوان گذاشت و با مهربانی که از علاقه اش به فرزندان خواهرش
نشأت میگرفت ، گفت :
- برو دایی جون هوایی بخور و برگرد .
کیوان سری تکان داد و رفت . بهرام یاالله گویان وارد شد .بهناز روی مبل نشسته بود و موهایش
را به چنگ کشیده بود .
دلش به درد آمد . خواهری که سالها همدرد و مونسش بود را اینگونه درمانده و عصبی ببیند . بعد
از مادرش و الهه تنها
زنی که حاضر بود برایش جان بدهد خواهرش بود .خواهری که از فرزندان خودش میزد و از دختر
بی مادر او نگه داری
میکرد . این زن برایش مانند بت ، پرستیدنی بود .
کنارش نشست . دستش را روی دست خواهرش گذاشت . با لحن آرومی گفت
بهرام غمتو نبینه آبجی ... چی شده ؟
بهناز آرام سرش را بالا آورد . چشمان پر اشکش را به صورت برادرش دوخت و گفت :
- داداش چرا وقتی بچه ها بزرگ میشن مادر و پدرشونو فراموش میکنن ؟ ... چرا فقط خودشونو
میبینن ؟
- عزیزم ،چون اونا زندگی رو از یه دریچه ی دیگه میبینن. مگه اون دیدگاهی که ما تو جوونی
داشتیم با الانمون یکیه ؟
نه بخدا ..اگه دیدگاه الان رو تو جوونی داشتیم شاید زندگیمون خیلی بهتر از الان بود ... خودِ من
اگه اون دوران به حرف آقاجون گوش داده بودم و سودای رفتن به خارج رو از سرم بیرون میکردم
و روی دنده ی لج نمیوفتادم زندگیم صد درجه
از الان بهتر بود . پس حق بده مثل ما فکر نکنن .
بهناز اشکش چکید و گفت :
- چی کار کنم که پسرام از دخترت دل بکنن . باور کن هر شب دارم از شوهرم بابت اون» نه
«گفتن بهار زخم زبون میشنوم .
رفتن کیان رو از چشم بهار میبینه و مدام میگه برادرزاده ای که زندگیتو پاش گذاشتی پسرمو
دربدر غربت کرد .
دارم زیر بار زخم زبونش کمرم خم میشه ... بهار خوب دست مزد اون همه سال محبتمو داد . باور
کن دلم برای بغل
کردنش ضعف میره اما زخمی که به دل و زندگیم زد نمیذاره دوباره مثل گذشته باهاش رفتار کنم .
بهرام سرش را تکان داد و گفت :
- آبجی انقدری که شما بزرگش کردین نبودا ... دیدی که پسرت در عرض یه ماه ازدواج کرد و
رفت پی زندگیش .
بهناز با خشم نگاهش کرد و گفت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر