This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#ترشی_فلفل _کبابی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#ترشی_فلفل _کبابی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_لقمه_ای_پنیری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_لقمه_ای_پنیری
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کبه_عربی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کبه_عربی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#انواع_پنیر_و_چگونگی_استفاده از آنها
مجموعه: نکات مهم آشپزی
پارمزان :
پنیر سفید و کهن ایتالیاست که از شیر گاو تهیه شده است پارمزان به دو نوع کهن و جوان وجود دارد پارمزان کهن طعمی بسیار عالی دارد و بهای بیشتری نسبت به پارمزان جوان دارد.
موارد استفاده :
سس ها ، سوپ ها ، پاستاها و خوراک های با برنج و غذاهای داخل فر
چدار :
پنیری انگلیسی که تکه تکه های بریده شیر را روی هم قرار می دهند و به همین دلیل به این اسم مشهور شده است چدار دارای چربی حدودا 48 % در ماده خشک است و گونه ای از ان به سبب استفاده از رنگ پرتقال نارنجی است و بهای گرانتری نسبت به چدار مهمولی دارد.
گودا :
پنیر معروف هلندی است که وطن اصلی ان شهر کوچکی است به همین نام در ابتدا از شیر خام تهیه شده است اما از اوایل قرن بیستم با شیر پاستوریزه تهیه می شود گدا دارای 48 % چربی در ماده خشک است.
موارد استفاده :
به سبب ذوب شدن سریع برای غذاهای که داخل فر پخته می شوند مناسب است.
موتزارلا :
پنیری ایتالیایست که در ایران به اشتباه به ان مازارلا یا موزارلا گفته می شود به سبب تولید فراوان و عم دستیابی به شیر گاو میش از شیر گاو ساخته می شود ایتالیا یی ها از دیر باز برای پخت پیتزا از ان استفاده می کردند.
موارد استفاده :
چون سریع ذوب نمی شود در تهیه انواع سالاد و خوراک ها و ساندویچ های سرد استفاده می شود ترکیب این پنیر با گوجه فرنگی ، ریحان تازه و روغن زیتون از بهترین خوراکیهای روزهای گرم است.
بوترکیزه :
پنیر چرب المانیست که انواع 40 ، 50 و 60 % چرب ان تولید می شود.
موارد استفاده :
به علت چربی زیاد وطعم خوب ان برای غذاهای داخل فر و رنده شده ان برای سالاد های سرد و به صورت ورقه ای برای صبحانه مناسب است.
فتا :
پنیری است که سالها در ایران تولید می شود اصل ان با شیر گوسفند در بلغارستان و یونان تهیه می شود.
موارد استفاده :
ویژه سالاد و غذاهای سرد است
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
مجموعه: نکات مهم آشپزی
پارمزان :
پنیر سفید و کهن ایتالیاست که از شیر گاو تهیه شده است پارمزان به دو نوع کهن و جوان وجود دارد پارمزان کهن طعمی بسیار عالی دارد و بهای بیشتری نسبت به پارمزان جوان دارد.
موارد استفاده :
سس ها ، سوپ ها ، پاستاها و خوراک های با برنج و غذاهای داخل فر
چدار :
پنیری انگلیسی که تکه تکه های بریده شیر را روی هم قرار می دهند و به همین دلیل به این اسم مشهور شده است چدار دارای چربی حدودا 48 % در ماده خشک است و گونه ای از ان به سبب استفاده از رنگ پرتقال نارنجی است و بهای گرانتری نسبت به چدار مهمولی دارد.
گودا :
پنیر معروف هلندی است که وطن اصلی ان شهر کوچکی است به همین نام در ابتدا از شیر خام تهیه شده است اما از اوایل قرن بیستم با شیر پاستوریزه تهیه می شود گدا دارای 48 % چربی در ماده خشک است.
موارد استفاده :
به سبب ذوب شدن سریع برای غذاهای که داخل فر پخته می شوند مناسب است.
موتزارلا :
پنیری ایتالیایست که در ایران به اشتباه به ان مازارلا یا موزارلا گفته می شود به سبب تولید فراوان و عم دستیابی به شیر گاو میش از شیر گاو ساخته می شود ایتالیا یی ها از دیر باز برای پخت پیتزا از ان استفاده می کردند.
موارد استفاده :
چون سریع ذوب نمی شود در تهیه انواع سالاد و خوراک ها و ساندویچ های سرد استفاده می شود ترکیب این پنیر با گوجه فرنگی ، ریحان تازه و روغن زیتون از بهترین خوراکیهای روزهای گرم است.
بوترکیزه :
پنیر چرب المانیست که انواع 40 ، 50 و 60 % چرب ان تولید می شود.
موارد استفاده :
به علت چربی زیاد وطعم خوب ان برای غذاهای داخل فر و رنده شده ان برای سالاد های سرد و به صورت ورقه ای برای صبحانه مناسب است.
فتا :
پنیری است که سالها در ایران تولید می شود اصل ان با شیر گوسفند در بلغارستان و یونان تهیه می شود.
موارد استفاده :
ویژه سالاد و غذاهای سرد است
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#انواع_خامه_قنادی
آشنایی با انواع خامه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#انواع_خامه_قنادی
آشنایی با انواع خامه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#کیک_تولد
مراحل تهیه کیک تولد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#کیک_تولد
مراحل تهیه کیک تولد
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
🔴 #جدول_تقریبی_کیک_و_خامه
مقدار تقریبی خامه برای هر سایز قالب و کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
مقدار تقریبی خامه برای هر سایز قالب و کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#برش_زدن_کیک
روش صحیح و بسیار ساده برش کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#برش_زدن_کیک
روش صحیح و بسیار ساده برش کیک
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#روش_صحیح_و_اصولی_خامه_کشی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#روش_صحیح_و_اصولی_خامه_کشی
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#خامه_کشی_کیک_گرد
صفر تا صد خامه کشی کیک دایره
بخش اول
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#خامه_کشی_کیک_گرد
صفر تا صد خامه کشی کیک دایره
بخش اول
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#خامه_کشی_کیک_گرد
صفر تا صد خامه کشی کیک دایره
بخش دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#خامه_کشی_کیک_گرد
صفر تا صد خامه کشی کیک دایره
بخش دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوهفتادوششم
اگر انجام هم نمیداد باز او بود که از خشم و نفرت این مرد صدمه میخورد. اما نمیدانست این خشم
و نفرتی که در چشمان
او غوغا میکرد از چه سرچشمه میگرفت .
صدای پر از خشمش را کنار گوشش شنید . به طوری که مجبور شد خودش را جمع کند .
- لعنتی بجم ... وگرنه من آدمی نیستم بتونم خوددار باشم .
لرز به جانش افتاده بود . از این حرف چندش آور دانه های عرق روی ستون فقراتش نشست . با
درماندگی و لرز گفت :
- چرا من ؟ ... من که کاری به کار کسی نداشتم .
با این حرف ناگهان خنده ی بلندی در اتاق پیچید . صندلی را چرخاند و با نفرت تمام به صورت
بهار خیره شد و دستش
را روی صورتش کشید وگفت :
- فنچ کوچولو یادت رفته با کمک تو بود که کار من لو رفت ... اگه تو به اون استاد تهی مغزت
کمک نمیکردی .....
بهار با ترس میان حرفش پرید باید خودش را تبرئه میکرد . او طاقت تاوان پس دادن را نداشت .
مطمئنا با کینه ای که در چشمان او میداد نابود میشد .
- من نمیدونم تو اون زمان چه هدفی از کارت داشتی اما من فقط به خواست استادم نشستم
پشت سیستم تا بفهمم چه کسی باعث اون اختالله . اما با خرابکاری که تو کرده بودی خود استاد
متوجه کارای تو شد . من هنوز دانشجو بودم و هیچ
تجربه ای نداشتم . خود استاد فهمید ... حالیت میشه یا نه ؟
چشمان به خون نشسته ی سیروان از روی صورتش برداشته شد . چند قدم فاصله گرفت . به
سمت پنجره ی اتاق رفت .
انگار با خودش حرف میزد .
- نابودم کردی نابودت میکنم .
صدای زنگ موبایلش امید را در دلش زنده کرد . میدانست آرشام است . برای همین وقت را تلف
نکرد تا سیروان به او نزدیک شود دستش را روی عکس گوشی سبز رنگ کشید .
- آرشام کمکم کن .
گوشی از دستش پرت شد و روی زمین به هزار تکه تبدیل شد . خنده ی پر از شرارتش لرز به
جانش انداخت .
- احمق خودت نخواستی از فرصتت استفاده کنی . مطمئن باش تا اون مردکی که پشت تلفن بود
خودشو به اینجا برسونه
من کارمو با تو تموم کردم .
بهار از ترس چانه اش به لرز افتاد و به سکسکه افتاد . با لکنتی که دچارش شده بود گفت :
- ب...بخدا...دا...دا..داری ...
بازوانش که در دستان پر قدرت مردانه اش اسیر شد . ناخواسته جیغی از ته دل کشید . سیروان با
خشم لبهایش
را به سمت گوشش برد و گفت :
- هر چی میخوای جیغ بکش . پولی که تو جیب منشی شرکت داره پشتک وارو میزنه در این اتاقو
تا وقتی من بخوام بسته نگه میداره .
بهار نابودی خودش را باور نداشت . مگر آدمی به این خبیثی هم وجود داشت؟! او که با این پسر
هیچ صنمی نداشت .
او چه میدانست درست کردن خرابکاری او در دانشگاه بعد از یکسال چنین عواقبی دارد ! اتفاقی
که ماهها بود اصلا
به یادش هم نبود .
او چگونه فهمیده بود کار او بوده و چرا حالا برای انتقام آمده بود ؟.تنها راه نجاتش را سرگرم
کردن او میدانست . حتما تا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدوهفتادوششم
اگر انجام هم نمیداد باز او بود که از خشم و نفرت این مرد صدمه میخورد. اما نمیدانست این خشم
و نفرتی که در چشمان
او غوغا میکرد از چه سرچشمه میگرفت .
صدای پر از خشمش را کنار گوشش شنید . به طوری که مجبور شد خودش را جمع کند .
- لعنتی بجم ... وگرنه من آدمی نیستم بتونم خوددار باشم .
لرز به جانش افتاده بود . از این حرف چندش آور دانه های عرق روی ستون فقراتش نشست . با
درماندگی و لرز گفت :
- چرا من ؟ ... من که کاری به کار کسی نداشتم .
با این حرف ناگهان خنده ی بلندی در اتاق پیچید . صندلی را چرخاند و با نفرت تمام به صورت
بهار خیره شد و دستش
را روی صورتش کشید وگفت :
- فنچ کوچولو یادت رفته با کمک تو بود که کار من لو رفت ... اگه تو به اون استاد تهی مغزت
کمک نمیکردی .....
بهار با ترس میان حرفش پرید باید خودش را تبرئه میکرد . او طاقت تاوان پس دادن را نداشت .
مطمئنا با کینه ای که در چشمان او میداد نابود میشد .
- من نمیدونم تو اون زمان چه هدفی از کارت داشتی اما من فقط به خواست استادم نشستم
پشت سیستم تا بفهمم چه کسی باعث اون اختالله . اما با خرابکاری که تو کرده بودی خود استاد
متوجه کارای تو شد . من هنوز دانشجو بودم و هیچ
تجربه ای نداشتم . خود استاد فهمید ... حالیت میشه یا نه ؟
چشمان به خون نشسته ی سیروان از روی صورتش برداشته شد . چند قدم فاصله گرفت . به
سمت پنجره ی اتاق رفت .
انگار با خودش حرف میزد .
- نابودم کردی نابودت میکنم .
صدای زنگ موبایلش امید را در دلش زنده کرد . میدانست آرشام است . برای همین وقت را تلف
نکرد تا سیروان به او نزدیک شود دستش را روی عکس گوشی سبز رنگ کشید .
- آرشام کمکم کن .
گوشی از دستش پرت شد و روی زمین به هزار تکه تبدیل شد . خنده ی پر از شرارتش لرز به
جانش انداخت .
- احمق خودت نخواستی از فرصتت استفاده کنی . مطمئن باش تا اون مردکی که پشت تلفن بود
خودشو به اینجا برسونه
من کارمو با تو تموم کردم .
بهار از ترس چانه اش به لرز افتاد و به سکسکه افتاد . با لکنتی که دچارش شده بود گفت :
- ب...بخدا...دا...دا..داری ...
بازوانش که در دستان پر قدرت مردانه اش اسیر شد . ناخواسته جیغی از ته دل کشید . سیروان با
خشم لبهایش
را به سمت گوشش برد و گفت :
- هر چی میخوای جیغ بکش . پولی که تو جیب منشی شرکت داره پشتک وارو میزنه در این اتاقو
تا وقتی من بخوام بسته نگه میداره .
بهار نابودی خودش را باور نداشت . مگر آدمی به این خبیثی هم وجود داشت؟! او که با این پسر
هیچ صنمی نداشت .
او چه میدانست درست کردن خرابکاری او در دانشگاه بعد از یکسال چنین عواقبی دارد ! اتفاقی
که ماهها بود اصلا
به یادش هم نبود .
او چگونه فهمیده بود کار او بوده و چرا حالا برای انتقام آمده بود ؟.تنها راه نجاتش را سرگرم
کردن او میدانست . حتما تا
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوهفتادوهفتم
آن زمان آرشام هم میرسید . دلش به بودن او خوش بود . کسی که با تمام بدیهایش ، مراقبش
بود . از ته دل خدا را برای
بودنش شکر میکرد .
دست سیروان بازویش را کشید . از جا پرید . دستانش را بالا آورد و فاصله ای بین خودش و او
ایجاد کرد و با نا امیدی و
نفس زنان گفت :
- باشه ...هر ...چی.. تو بخوای ...رمز و پیدا میکنم . فقط... آروم باش .
سیروان دستش را کشید و اورا روی مبل پرت کرد و گفت :
- اون کار برای بعد از اینکه خشم من بخوابه . وقتی پا رو دم یه شیر خشمگین میذاری باید
تاوانشو پس بدی .
- نه ... تو رو خدا ... من غلط کردم ...
صدای ضربه ی محکمی که به در خورد باعث شد در باز شود ، جان دوباره ای در وجودش پیدا
شد . اما صورت پر
خشم آرشام و نگاهش به روی سیروان خبر از یک درگیری شدید میداد . دوباره زانوانش بی رمق
شد .
***
وقتی وارد شرکت شد که منشی شرکت در حال بستن در ورودی بود . با زحمت او را به عقب پرت
کرد تا داخل شود .
زن که خشم درونی او را دید از ترس در را رها کرد .با شنیدن فریاد بهار بی درنگ از سمت پله ها
فرار کرد .
آرشام از ترس توجهی به او نکرد و با سرعت وارد شد . با شنیدن التماس بهار دلش آشوب شد
گویی دشنه ای زهرآگین در
قلبش فرو رفت . با لگد به در کوبید . در باشدت باز شد و از شدت ضربه به دیوار برخورد کرد و
دوباره برگشت .
چشمان به خون نشسته اش شاهد صحنه ای بود که او را تا دم مرگ میبرد و بر میگرداند . با
دیدن اشک بهار دیوانه وار
به سمت سیروان حمله برد و فریاد زد :
- عوضی داشتی چه غلطی میکردی ؟ ... میکشمت بیشرف .....
درهمان لحظه هر دو با هم گلاویز شدند . سیروان با هر ضربه ای که میخورد ضربتی هم وارد
میکرد . دل بهار مانند گنجشکی که زیر باران مانده تند میزد . با دیدن رد خون روی صورت هر دو
پاهایش از حس رفت . جیغ میکشید و
از هر دو میخواست دست از سرهم بردارند .
میترسید بلایی سر آرشام بیاید . چنان پرخشم با هم درگیر بودند که از حال عادی خارج شده
بودند . شنیدن حرفهای
زشتی که سیروان در برابر آرشام به او نسبت میداد اصلا مهم نبود . مهم سالم ماندن آنها به
خصوص آرشام بود که با منظره ای که میدید احتمالش خیلی کم بود که چنین چیزی برای آنها
مهم باشد .
در یک لحظه سیروان، آرشام را به عقب هل داد . پایش به مبل گیر کرد و افتاد . سیروان رویش
افتاد و با مشت به
صورتش میکوبید . با بالا آوردن دستانش مانع خوردن ضربه های بیشتر به صورتش میشد .
زمانی حس کرد سیروان تکانی خورد و از رویش به کنار رفت . بهار را دید که از پشت یقه ی او را
به عقب میکشد .
به سرعت از روی زمین بلند شد . لحظه ای که سیروان با دستش بهار را به عقب هل میداد آرشام
به او رسید و ضربه ای
محکم مابین پاهایش کوبید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدوهفتادوهفتم
آن زمان آرشام هم میرسید . دلش به بودن او خوش بود . کسی که با تمام بدیهایش ، مراقبش
بود . از ته دل خدا را برای
بودنش شکر میکرد .
دست سیروان بازویش را کشید . از جا پرید . دستانش را بالا آورد و فاصله ای بین خودش و او
ایجاد کرد و با نا امیدی و
نفس زنان گفت :
- باشه ...هر ...چی.. تو بخوای ...رمز و پیدا میکنم . فقط... آروم باش .
سیروان دستش را کشید و اورا روی مبل پرت کرد و گفت :
- اون کار برای بعد از اینکه خشم من بخوابه . وقتی پا رو دم یه شیر خشمگین میذاری باید
تاوانشو پس بدی .
- نه ... تو رو خدا ... من غلط کردم ...
صدای ضربه ی محکمی که به در خورد باعث شد در باز شود ، جان دوباره ای در وجودش پیدا
شد . اما صورت پر
خشم آرشام و نگاهش به روی سیروان خبر از یک درگیری شدید میداد . دوباره زانوانش بی رمق
شد .
***
وقتی وارد شرکت شد که منشی شرکت در حال بستن در ورودی بود . با زحمت او را به عقب پرت
کرد تا داخل شود .
زن که خشم درونی او را دید از ترس در را رها کرد .با شنیدن فریاد بهار بی درنگ از سمت پله ها
فرار کرد .
آرشام از ترس توجهی به او نکرد و با سرعت وارد شد . با شنیدن التماس بهار دلش آشوب شد
گویی دشنه ای زهرآگین در
قلبش فرو رفت . با لگد به در کوبید . در باشدت باز شد و از شدت ضربه به دیوار برخورد کرد و
دوباره برگشت .
چشمان به خون نشسته اش شاهد صحنه ای بود که او را تا دم مرگ میبرد و بر میگرداند . با
دیدن اشک بهار دیوانه وار
به سمت سیروان حمله برد و فریاد زد :
- عوضی داشتی چه غلطی میکردی ؟ ... میکشمت بیشرف .....
درهمان لحظه هر دو با هم گلاویز شدند . سیروان با هر ضربه ای که میخورد ضربتی هم وارد
میکرد . دل بهار مانند گنجشکی که زیر باران مانده تند میزد . با دیدن رد خون روی صورت هر دو
پاهایش از حس رفت . جیغ میکشید و
از هر دو میخواست دست از سرهم بردارند .
میترسید بلایی سر آرشام بیاید . چنان پرخشم با هم درگیر بودند که از حال عادی خارج شده
بودند . شنیدن حرفهای
زشتی که سیروان در برابر آرشام به او نسبت میداد اصلا مهم نبود . مهم سالم ماندن آنها به
خصوص آرشام بود که با منظره ای که میدید احتمالش خیلی کم بود که چنین چیزی برای آنها
مهم باشد .
در یک لحظه سیروان، آرشام را به عقب هل داد . پایش به مبل گیر کرد و افتاد . سیروان رویش
افتاد و با مشت به
صورتش میکوبید . با بالا آوردن دستانش مانع خوردن ضربه های بیشتر به صورتش میشد .
زمانی حس کرد سیروان تکانی خورد و از رویش به کنار رفت . بهار را دید که از پشت یقه ی او را
به عقب میکشد .
به سرعت از روی زمین بلند شد . لحظه ای که سیروان با دستش بهار را به عقب هل میداد آرشام
به او رسید و ضربه ای
محکم مابین پاهایش کوبید
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوهفتادوهشتم
سیروان از درد با دو زانو روی زمین افتاد و ناله اش به هوا رفت . آرشام با چشم به دنبال بهار
میگشت که او را کنار میز دید
در حال بلند شدن از روی زمین بود . وقتی صورتش به سمت او برگشت با دیدن صورت خونی او
حالش دگرگون شد .
تمام صحنه های گذشته جلوی دیدگانش رژه رفت .
از ته دل نالید :
- نه ... خدایا ... نه ...من دیگه طاقت ندارم .
با شتاب خودش را به بهار رساند و او را که در حال تلو خوردن بود در یک حرکت روی دست بلند
کرد و از شرکت
بیرون زد . در دلش خدا را صدا میکرد و بر بخت واقبال خویش لعنت می فرستاد .
بهار با نگرانی به صورت او خیره شده بود . بهت زده به حرکت او زل زده بود . در همان حرکت اول
از ترس اینکه سقوط
نکند دستانش دور گردنش حلقه شده بود . دیدن چشمان ترسیده و بهت زده ی آرشام حواس او
را پرت کرده بود .
اصلا نمی توانست درک کند در چه حالتی قرار گرفته اند .
وقتی وارد خیابان شدند . قفل دهان آرشام باز شد . عاجزانه از بهار میخواست تحمل کند تا او را
به بیمارستان برساند .
- همیشه بهارم طاقت بیار ... الان میبرمت بیمارستان . چیزی نشده ... هیچی نشده .
بهار فقط با حیرت به این همه حرکات پر شتاب خیره شده بود .بوی عطری که با هر گامی که
برمیداشت زیر بینی اش
میزد راه تنفسیش را خنک کرده بود .زمانی که داخل ماشین قرار گرفت با نگاهی به اطراف فهمید
ماشین درست روبروی شرکت و وسط خیابان قرار دارد . صدای اعتراض مردم را میشنید اما برای
او حال عجیب آرشام مهم بود
آرشام با دستانی لرزان ماشین را روشن کرد و با نگاهی که دل هر بیننده ای رابخاطر آن همه عجز
و ناتوانیش به لرز میانداخت زمزمه کرد :
- الان میریم بیمارستان تو هیچیت نمیشه ... من نمیذارم دوباره ، خدا کسیو که دوست دارم ازم
بگیره ...
بهار که تازه از شوک بیرون آمده بود . تکانی خورد و گفت :
- آروم باش آرشام من حالم خوبه ... باور کن خودت بیشتر از من آسیب دیدی ...
قطره اشکی از گوشه ی چشم آرشام چکید . بهار بدون آنکه پلک بزند به قطره های که به زلالی
باران بود نگاه کرد . دلش
لرزید . مرد و این همه دلرحمی ؟! شنیده بود وقتی مردی اشک میریزد بدان یا دلش شکسته یا
کمرش ، آرشام
را چه شده بود ، که قطرات اشک برای فرو ریختن از هم سبقت میگرفتند و دل بهار را به بازی
میگرفتند .
دست بهار برای اولین بار روی دستش که روی فرمان بود قرار گرفت . سردِ سرد بود . دستانی که
همیشه مانند کوره بود
حالا مانند جسم بیروحی یخ زده بود . آرام صدایش کرد .
- آرشام خان ... منو ببین ... باور کن حالم خوبه ... از چی انقدر نگرانی؟
آرشام بعد از اندکی که از حرف او گذشت به صورتش نگاه کرد . بهار جمله اش را دوباره تکرار
کرد . با دیدن لبخند
کمرنگی که بهار برای نشان دادن حال خوبش به او روی لب نشانده بود . بی اراده روی ترمز زد.
صدای بوقی که با اعتراض رانندگان پشت سرش همراه بود او را به حال خود آورد . کناری پارک
کرد و به سمت بهار چرخید .
بدون انکه حرفی بزند دقایقی به صورتش خیره ماند .
انگار در جستجوی سوالی بود که خودش نمیدانست آن سوال چیست
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدوهفتادوهشتم
سیروان از درد با دو زانو روی زمین افتاد و ناله اش به هوا رفت . آرشام با چشم به دنبال بهار
میگشت که او را کنار میز دید
در حال بلند شدن از روی زمین بود . وقتی صورتش به سمت او برگشت با دیدن صورت خونی او
حالش دگرگون شد .
تمام صحنه های گذشته جلوی دیدگانش رژه رفت .
از ته دل نالید :
- نه ... خدایا ... نه ...من دیگه طاقت ندارم .
با شتاب خودش را به بهار رساند و او را که در حال تلو خوردن بود در یک حرکت روی دست بلند
کرد و از شرکت
بیرون زد . در دلش خدا را صدا میکرد و بر بخت واقبال خویش لعنت می فرستاد .
بهار با نگرانی به صورت او خیره شده بود . بهت زده به حرکت او زل زده بود . در همان حرکت اول
از ترس اینکه سقوط
نکند دستانش دور گردنش حلقه شده بود . دیدن چشمان ترسیده و بهت زده ی آرشام حواس او
را پرت کرده بود .
اصلا نمی توانست درک کند در چه حالتی قرار گرفته اند .
وقتی وارد خیابان شدند . قفل دهان آرشام باز شد . عاجزانه از بهار میخواست تحمل کند تا او را
به بیمارستان برساند .
- همیشه بهارم طاقت بیار ... الان میبرمت بیمارستان . چیزی نشده ... هیچی نشده .
بهار فقط با حیرت به این همه حرکات پر شتاب خیره شده بود .بوی عطری که با هر گامی که
برمیداشت زیر بینی اش
میزد راه تنفسیش را خنک کرده بود .زمانی که داخل ماشین قرار گرفت با نگاهی به اطراف فهمید
ماشین درست روبروی شرکت و وسط خیابان قرار دارد . صدای اعتراض مردم را میشنید اما برای
او حال عجیب آرشام مهم بود
آرشام با دستانی لرزان ماشین را روشن کرد و با نگاهی که دل هر بیننده ای رابخاطر آن همه عجز
و ناتوانیش به لرز میانداخت زمزمه کرد :
- الان میریم بیمارستان تو هیچیت نمیشه ... من نمیذارم دوباره ، خدا کسیو که دوست دارم ازم
بگیره ...
بهار که تازه از شوک بیرون آمده بود . تکانی خورد و گفت :
- آروم باش آرشام من حالم خوبه ... باور کن خودت بیشتر از من آسیب دیدی ...
قطره اشکی از گوشه ی چشم آرشام چکید . بهار بدون آنکه پلک بزند به قطره های که به زلالی
باران بود نگاه کرد . دلش
لرزید . مرد و این همه دلرحمی ؟! شنیده بود وقتی مردی اشک میریزد بدان یا دلش شکسته یا
کمرش ، آرشام
را چه شده بود ، که قطرات اشک برای فرو ریختن از هم سبقت میگرفتند و دل بهار را به بازی
میگرفتند .
دست بهار برای اولین بار روی دستش که روی فرمان بود قرار گرفت . سردِ سرد بود . دستانی که
همیشه مانند کوره بود
حالا مانند جسم بیروحی یخ زده بود . آرام صدایش کرد .
- آرشام خان ... منو ببین ... باور کن حالم خوبه ... از چی انقدر نگرانی؟
آرشام بعد از اندکی که از حرف او گذشت به صورتش نگاه کرد . بهار جمله اش را دوباره تکرار
کرد . با دیدن لبخند
کمرنگی که بهار برای نشان دادن حال خوبش به او روی لب نشانده بود . بی اراده روی ترمز زد.
صدای بوقی که با اعتراض رانندگان پشت سرش همراه بود او را به حال خود آورد . کناری پارک
کرد و به سمت بهار چرخید .
بدون انکه حرفی بزند دقایقی به صورتش خیره ماند .
انگار در جستجوی سوالی بود که خودش نمیدانست آن سوال چیست
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوهفتادونهم
بهار بازویش را گرفت و گفت :
- دیدی حال من خوبه ؟ ... دیگه نگران نباش . بریم بیمارستان تا صورت خودتو به دکتر نشون
بدیم .
آرشام سرش را به صندلی تکیه داد و نفس عمیقی کشید . در دل خدا را شکر میکرد که اتفاقی که
فکر میکرد نیوفتاده بود .
حس گرمای دست بهار روی بازویش نسیم خنکی را به روح و جانش بخشید .
این چه کشش و علاقه ای بود که او را تا سرحد مرگ برده بود . دقیقا حس میکرد لحظاتی از
گذشته را اصلا به یاد نمیآورد .
حس سبکی و آرامش خاص وجودش را فرا گرفت وقتی درک کرد که حال همیشه بهارش خوب
است .
دوباره به زخم گوشه ی ابرویش نگاه کرد . خونش بند آمده بود . رد خون خشک شده روی صورت
سفید بهار بد جور دلش را به آشوب میکشید .
با صدایی که به زحمت شنیده میشد گفت :
- خیالم جمع باشه ؟!
بهار با لبخند سرش را تکان داد وگفت :
- آره خیالت راحت . من خوبم ... البته ......
با خجالت سرش را تا آخرین حد پایین انداخت و آرام گفت :
- البته بخاطر وجود توئه که الان حالم خوبه.ممنونم ازت .
لبان آرشام بی اراده به لبخندی باز شد . چقدر این حرف برایش ارزش داشت . بهار و این همه
لطف به او محال بود .
عادت کرده بود بعد از هر خوبی اخم و ناراحتی بهار را تحمل کند اما بهاری که اکنون کنارش
نشسته بود با بهار روزهای
گذشته زمین تا آسمان تفاوت داشت
ماندن در آن وضع به صلاح نبود . ماشین را روشن کرد و گفت :
- با اینکه حالت خوبه اما باید دکتر چکت کنه رنگت خیلی پریده . فکر کنم سِرم لازم شدی .
بهار که از ترسی که به او وارد شده بود هنوزم تمام ماهیچه های بدنش میلرزید . با صدایی که
لرزشش را نمیتوانست
پنهان کند آنچه که باید میگفت را به زبان جاری کرد .
- ممنون ارشام که به موقع اومدی ... اگه تو نبودی نمیدونم چه بلایی سرم میومد ... من لعنتی
عرضه ی دفاع از خودمم
ندارم . اونوقت توقع دارم آزاد باشمو تو این اجتماع کار کنم . هزار بار خدا رو شکر کردم که به
موقع تو رو رسوند .
آرشام با نگاهی که داغ شده بود گفت :
- باید وقتی آروم شدی برام تعریف کنی چی شده . کار من با این عوضی تموم نشده . کاری
میکنم از به دنیا اومدنش
پشیمون بشه .
- نه آرشام اون آدم کینه ایه اصلا طرفش نرو .
آرشام با نگاهی به جای زخم صورتش که سنگینش را بهار با تمام وجود حس میکرد گفت :
- منم تا زهرمو بهش نریزم ولش نمیکنم . کسی که به تو صدمه بزنه باید خودشو مرده فرض کنه
.
بهار از اینکه او خیلی از اصطلاحات ایرانی را درست مانند کسانی که در ایران زندگی میکنند بیان
میکرد حیرت کرد .
برای منحرف کردن ذهن خسته و داغون او گفت :
- تو چه خوب به تمام اصطلاحات ایرانی واردی !!! ... انگار نه انگار که ایران نبودی .
آرشام به منحرف کردن ناشیانه ی حرف توسط بهار خندید و گفت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدوهفتادونهم
بهار بازویش را گرفت و گفت :
- دیدی حال من خوبه ؟ ... دیگه نگران نباش . بریم بیمارستان تا صورت خودتو به دکتر نشون
بدیم .
آرشام سرش را به صندلی تکیه داد و نفس عمیقی کشید . در دل خدا را شکر میکرد که اتفاقی که
فکر میکرد نیوفتاده بود .
حس گرمای دست بهار روی بازویش نسیم خنکی را به روح و جانش بخشید .
این چه کشش و علاقه ای بود که او را تا سرحد مرگ برده بود . دقیقا حس میکرد لحظاتی از
گذشته را اصلا به یاد نمیآورد .
حس سبکی و آرامش خاص وجودش را فرا گرفت وقتی درک کرد که حال همیشه بهارش خوب
است .
دوباره به زخم گوشه ی ابرویش نگاه کرد . خونش بند آمده بود . رد خون خشک شده روی صورت
سفید بهار بد جور دلش را به آشوب میکشید .
با صدایی که به زحمت شنیده میشد گفت :
- خیالم جمع باشه ؟!
بهار با لبخند سرش را تکان داد وگفت :
- آره خیالت راحت . من خوبم ... البته ......
با خجالت سرش را تا آخرین حد پایین انداخت و آرام گفت :
- البته بخاطر وجود توئه که الان حالم خوبه.ممنونم ازت .
لبان آرشام بی اراده به لبخندی باز شد . چقدر این حرف برایش ارزش داشت . بهار و این همه
لطف به او محال بود .
عادت کرده بود بعد از هر خوبی اخم و ناراحتی بهار را تحمل کند اما بهاری که اکنون کنارش
نشسته بود با بهار روزهای
گذشته زمین تا آسمان تفاوت داشت
ماندن در آن وضع به صلاح نبود . ماشین را روشن کرد و گفت :
- با اینکه حالت خوبه اما باید دکتر چکت کنه رنگت خیلی پریده . فکر کنم سِرم لازم شدی .
بهار که از ترسی که به او وارد شده بود هنوزم تمام ماهیچه های بدنش میلرزید . با صدایی که
لرزشش را نمیتوانست
پنهان کند آنچه که باید میگفت را به زبان جاری کرد .
- ممنون ارشام که به موقع اومدی ... اگه تو نبودی نمیدونم چه بلایی سرم میومد ... من لعنتی
عرضه ی دفاع از خودمم
ندارم . اونوقت توقع دارم آزاد باشمو تو این اجتماع کار کنم . هزار بار خدا رو شکر کردم که به
موقع تو رو رسوند .
آرشام با نگاهی که داغ شده بود گفت :
- باید وقتی آروم شدی برام تعریف کنی چی شده . کار من با این عوضی تموم نشده . کاری
میکنم از به دنیا اومدنش
پشیمون بشه .
- نه آرشام اون آدم کینه ایه اصلا طرفش نرو .
آرشام با نگاهی به جای زخم صورتش که سنگینش را بهار با تمام وجود حس میکرد گفت :
- منم تا زهرمو بهش نریزم ولش نمیکنم . کسی که به تو صدمه بزنه باید خودشو مرده فرض کنه
.
بهار از اینکه او خیلی از اصطلاحات ایرانی را درست مانند کسانی که در ایران زندگی میکنند بیان
میکرد حیرت کرد .
برای منحرف کردن ذهن خسته و داغون او گفت :
- تو چه خوب به تمام اصطلاحات ایرانی واردی !!! ... انگار نه انگار که ایران نبودی .
آرشام به منحرف کردن ناشیانه ی حرف توسط بهار خندید و گفت
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوهشتادم
چون در خانواده ی ما کسی جرات نداشت تو خونه غیر از فارسی به زبان دیگه ای حرف بزنه .
هنوز پدربزرگتو
خوب نشناختی . لازمه یه مدت بیشتر بهش سربزنی .
چشمکی به بهار زد که از درد صورتش جمع شد و بهار هم از درد او صورتش در هم کشیده شد .
- خیلی درد داری ؟
- وقتی تو خوبی، نه ... دردی نیست که قابل تحمل نباشه .
بهار سرش را پایین انداخت و به جان انگشتان دستش افتاد . چقدر شنیدن این حرفها برایش
سخت و دشوار شده بود .
هنوزم زخمی که از گذشته خورده بود ، دلش را با شنیدن کلمات محبت آمیز به درد می آورد .
***
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
قسمت صدوهشتادم
چون در خانواده ی ما کسی جرات نداشت تو خونه غیر از فارسی به زبان دیگه ای حرف بزنه .
هنوز پدربزرگتو
خوب نشناختی . لازمه یه مدت بیشتر بهش سربزنی .
چشمکی به بهار زد که از درد صورتش جمع شد و بهار هم از درد او صورتش در هم کشیده شد .
- خیلی درد داری ؟
- وقتی تو خوبی، نه ... دردی نیست که قابل تحمل نباشه .
بهار سرش را پایین انداخت و به جان انگشتان دستش افتاد . چقدر شنیدن این حرفها برایش
سخت و دشوار شده بود .
هنوزم زخمی که از گذشته خورده بود ، دلش را با شنیدن کلمات محبت آمیز به درد می آورد .
***
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
شب ها آرامشی دارند
از جنس خدا
پروردگارت همواره
با تو همراه است
امشب از همان شبهایی ست
که برایت یک
شب بخیر خدایی آرزو کردم
#شبتون_آرام
@kadbanoiranii
از جنس خدا
پروردگارت همواره
با تو همراه است
امشب از همان شبهایی ست
که برایت یک
شب بخیر خدایی آرزو کردم
#شبتون_آرام
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌷اینم دعای
آخرین روز تیر ماه
از طرف من تقدیم شما
بسم الله الرحمن الرحیم
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻥ ...
ﮐﺴﯽ ﭺ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ...
ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍ ﺩﺳﺘﻪ
ﺟﻤﻌﯽ ﻧﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻟﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭﻟﯽ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺷﺪﻥ ﺭﺍﻩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﻣﺎ ﺑﯽ ﺳﻠﯿﻘﻪ ﺍﯾﻢ ،
ﻃﻠﺐ ﺁﺏ ﻭ ﻧﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
تو خود ﺍﯼ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺩﺍﺭ ﺑﺨﺸﺸﻬﺎ،
بهترینها ﺭﺍ ﺑﺮﺍیمان مقدرکن... " آمین "
🌷@kadbanoiranii 🌷
آخرین روز تیر ماه
از طرف من تقدیم شما
بسم الله الرحمن الرحیم
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻥ ...
ﮐﺴﯽ ﭺ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ...
ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍ ﺩﺳﺘﻪ
ﺟﻤﻌﯽ ﻧﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻟﻬﺎﯾﻤﺎﻥ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...
ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ...
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭﻟﯽ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺷﺪﻥ ﺭﺍﻩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﻣﺎ ﺑﯽ ﺳﻠﯿﻘﻪ ﺍﯾﻢ ،
ﻃﻠﺐ ﺁﺏ ﻭ ﻧﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
تو خود ﺍﯼ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺩﺍﺭ ﺑﺨﺸﺸﻬﺎ،
بهترینها ﺭﺍ ﺑﺮﺍیمان مقدرکن... " آمین "
🌷@kadbanoiranii 🌷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شیرینی_کشمشی
آرد 400 گرم، پودر قند 300 گرم، تخم مرغ 2عدد، کشمش پلویی 150 گرم، ماست 140 گرم، روغن صاف قنادی 150 گرم (کره رو جایگزین نکنید )، روغن مایع50 گرم، وانیل 1/8 ق چ
🔴پودر قند وروغن صاف وروغن مایع رو با هم زن خوب بزنید تا پوک وخامه ای بشه حدود 7الی8 دقیقه طول میکشه سپس تخم مرغا رو دونه دونه توش بشکنید هر تخم مرغ رو یک دقیقه بزنید وانیل رو بزنید ماست رو اضافه کنید در حد مخلوط کردن بزنید آرد رو الک ودر سه مرحله اضافه کنید 3_4 ثانیه با هم زن بزنید تا خوب مخلوط شه همزن رو کنار گذاشته کشمش رو اضافه کنید کشمش نیم ساعت تو آب خیس بشه تا نرم شه تو آبکش بریزید تا آبش کاملا بره تو سینی کاغذ روغنی بندازید ومیتونید از قیف پارچه ای وماسوره ساده استفاده کنید یا از دوقاشق شیرینها حتما با فاصله باشه بزارید تو فر 180 درجه از قبل گرم شده 20_25 دقیقه بستگی به دمای فر داره هر وقت دورش طلای شد شیرینی رو دربیارید از فر
.رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمها حرامست
آرد 400 گرم، پودر قند 300 گرم، تخم مرغ 2عدد، کشمش پلویی 150 گرم، ماست 140 گرم، روغن صاف قنادی 150 گرم (کره رو جایگزین نکنید )، روغن مایع50 گرم، وانیل 1/8 ق چ
🔴پودر قند وروغن صاف وروغن مایع رو با هم زن خوب بزنید تا پوک وخامه ای بشه حدود 7الی8 دقیقه طول میکشه سپس تخم مرغا رو دونه دونه توش بشکنید هر تخم مرغ رو یک دقیقه بزنید وانیل رو بزنید ماست رو اضافه کنید در حد مخلوط کردن بزنید آرد رو الک ودر سه مرحله اضافه کنید 3_4 ثانیه با هم زن بزنید تا خوب مخلوط شه همزن رو کنار گذاشته کشمش رو اضافه کنید کشمش نیم ساعت تو آب خیس بشه تا نرم شه تو آبکش بریزید تا آبش کاملا بره تو سینی کاغذ روغنی بندازید ومیتونید از قیف پارچه ای وماسوره ساده استفاده کنید یا از دوقاشق شیرینها حتما با فاصله باشه بزارید تو فر 180 درجه از قبل گرم شده 20_25 دقیقه بستگی به دمای فر داره هر وقت دورش طلای شد شیرینی رو دربیارید از فر
.رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمها حرامست