کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
28.9K videos
95 files
43.2K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#ته_چین_بدون_فر


قسمت دوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#برش_هندوانه_زیبا


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#كوفته_كباب

(پارت اول )
.

اين غذا خيلى خوشمزه اس و طعم ومزه متفاوتى داره لطفا بدون تغيير در مواد اوليه ودرست طبق رسپيى درستش كنيد.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کوفته کباب

(پارت دوم)


موادلازم:

گوشت چرخ كرده مخلوط كم چرب ٣٠٠گرم
گشنيز ياجعفرى (كه من گشنيز استفاده كردم )١٠٠گرم
پياز متوسط يك عدد
ريحون خشك يك ق غ
پودر سير
زردچوبه نمك و پولبيبر وفلفل سياه وزعفرون
كره ٥٠گرم
گوجه گيلاسى يا معمولى .



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کوفته کباب

(پارت اخر)


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
آموزش یه نون فوق العاده خوشمزه
با بافت پوک وسبک وپنبه ای داریم دیگه تعریف نکنم بریم سراغ مواد ودستور پخت

#نان_برسن_آرمیا

(نان بِرِسِن) نان شیرین کره ای

تخم مرغ همدمای محیط ۳ عدد
شیر ولرم ۱ پیمانه سرخالی(۲۰۰گرم)
خمیر مایه ۱ق س (۱۰گرم)
نمک ۱/۲ ق چ (۳گرم)
شکر ۱/۴ پیمانه سر پر (۶۰گرم)
کره تکه ای ۱۰۰ گرم (می تونید از کره گیاهی هم استفاده کنید)
آرد قنادی ۳ پیمانه(حدود ۵۰۰ گرم

👈تخم مرغها +شیر ولرم را خوب مخلوط کنید

۳۰۰ گرم از آرد دستور به همراه خمیر مایه نمک وشکر را اضافه وبا همزن دستی مخلوط کنید
مابقی آرد را کم کم اضافه کنید تا خمیر کمی چسبنده ای شکل بگیره (کل آرد مصرفی من ۵۰۰ گرم شد)

کره نرم وتکه ای را اضافه کنید وبه خورد خمیر بدین خمیر را روی سطح اردپاشی شده ده دقیقه خوب ورز بدین تا چسبندگیش رفع بشه سپس
۱ساعت استراحت بدین تا حجیم بشه

بعد از استراحت چونه های ۱۳۰ تا ۱۵۰ گرمی بگیرید(۷ تا ۸ چونه) میشه ده دقیقه با پوشش به چونه ها استراحت بدین سپس پهن کنید و دوباره با پوشش حدود ۱ ساعت دیگه استراحت بدین تا حجیم بشن وپف کنند

بعد از استراحت دوم رومال کنید وحسابی شکر بپاشید روی نون ها حفره بزنید
حفره ها را با تکه های کوچیک کره پر کنید

ودر فر از قبل گرم ۱۷۵ درجه حدود بیست دقیقه بپزید،پختشون را چک کنید
می تونید کمی هم گریل کنید

➖️رومال: مخلوط یک عدد تخم مرغ +مقداری زعفران دم کرده وکمی شیر

➖️کره برای درون حفره ها حدود ۵۰ گرم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_برسن


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_کره_ای_برسن


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
این نون بسیار خوشمزه و ترد و کم شیرین هست و بدون خمیر مایه آماده میشه. قبل از دستور، اول حتما نکات رو مطالعه کنید .

❇️قالبی که استفاده شده ۳۰ در ۴۰ هست . شما میتونید خمیر را به طور کامل پهن نکنید و کمی ضخیم تر بگیرید که در این صورت نون شما نرم تر هست .
❇️این نون بعد از خنک شدن ترد میشه اما اصلا خشک نیست . اگه میخواین نرم بمونه هنوز که ولرم هست بزارید تو ظرف در بسته تا نرم بمونه .
❇️آرد براحتی با قاشق مخلوط میشه ، پس برای تهیه خمیر اصلا از دست کمک نگیرید.
❇️آردی که استفاده شده آرد شیرینی پزی هست .
❇️برای طرح انداختن روی خمیر از چوب کبریت یا هر وسیله ای مثل این میتونید استفاده کنید 😉

#نان_قندی

مواد لازم :
زرده تخم مرغ 2 عدد
شکر 110 گرم
ماست شیرین 120 گرم
روغن مایع 110 گرم
وانیل یک قاشق چایخوری
آرد 380 گرم
بکینگ پودر 2 قاشق چایخوری
نمک یک پنس

زرده های تخم مرغ ، ماست ، شکر و وانیل را با همزن دستی مخلوط کنید تا شکر حل شود سپس روغن مایع را اضافه و در حد مخلوط شدن مواد را هم بزنید . آرد و بکینگ پودر و نمک را که الک کرده اید به مواد اضافه کنید و با قاشق هم بزنید تا خمیر بدست آید . خمیر نیاز به ورز دادن و استراحت ندارد
کف سینی سایز ۳۰ در ۴۰ را کاغذ روغنی با کاغذ نسوز پهن کنید و خمیر را کف قالب به طور مساوی پهن کنید . سینی را در فر ۱۹۰ درجه که از قبل گرم کرده اید قرار دهید . به مدت تقریبی ۱۵ تا ۲۰ دقیقه تا نان قندی کاملا پخت شود ‌ بعد از پخت اگر رویه طلایی نبود کمی گریل را روشن کنید تا رویه طلایی شود .
بعد به سایز دلخواه برش بزنید .

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_قندی

از خانم. زحمتی عزیز


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_خامه_ای_فالت_لاین
#کیک_فالت_لاین
#کیک_مدرن

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_طبقاتی
#کیک_چند_طبقه
#رزت #آمبره


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوچهلویکم

دلگیر بود از این نبودن طولانی وقتی گفته بود همیشه خواهد بود . توقعش را نداشت یک ماه فقط
به دادن پیام بسنده کند.
به قبر الهه که رسیدند از دیدن سنگ قبر سیاهی که عکسش را روی آن حکاکی کرده بودند قلبش
تیر کشید و بغض امانش را برید . کنار قبر نشست و اشکش سرازیر شد . آرشام هم روبرویش
روی پاهایش نشست و شروع به خواندن فاتحه کرد .
صدای زمزمه کیان و آرمیتا را از فاصله ی نزدیک میشنید .
نمیخواست باور کند که کیان در حال رفتن از ایران است اما از پچ پچ آن دو فهمید تا آخر ماه که
در حدود پانزده روز وقت باقی بود به سمت ترکیه پرواز دارند .
قلبش با این فهمیدن از درد مچاله شد . با اینکه دیگر مانند گذشته دوستش نداشت و بیشتر از
دستش دلگیر بود اما رفتنش را دوست نداشت .
با بلند شدن صدای بلندگوی نوحه خوان مراسم ، همه سکوت کردند . تنها غائبین بهنازو بهرام
بودند . آقاجون و عزیز هم همراه جمشید خان و پسرش آمده بودند . مراسم کوچک و آبروداری
برگزارشد . معدود دوستان آرشام و خواهرش هم شرکت کرده بودند .
با نوحه ای که برای مادر خوانده شد اشک بهار بی مادر سرازیر شد . شانه هایش با هق هق
آرامش به لرزش افتاد . دستانی
شانه هایش را در برگرفت و او را به سمت صاحب دست خم کرد . صدای آرام رؤیا در گوشش
زمزمه کرد .
- خدا رحمتش کنه . با اینکه خیلی سال بود ندیده بودیش اما چه خوب شد خدا شرایط این دیدارو
براتون فراهم کرد .
بجای گریه کردن براش قرآن بخون و فاتحه بده .
بهار با ناراحتی اشکش را پاک کرد و گفت :
- دلم از این میسوزه که آخرش نفهمیدم برای چی از من و پدرم گذشت و رفت ... وقتی برگشت
که دیگه دیر بود
فرقی نداره چرا رفت و چرا برگشت .مهم اینه که مادرت بوده و هست وحتی اگه این بودن با این
سنگ سیاه تثبیت بشه .
گریه هاتو بکن و دلت و آروم کن . از دو روز دیگه باید راه زندگیتو پیدا کنی .
این رؤیای همیشه نبود انگار با مرگ الهه انقالب بزرگی در خانه ی آن ها رخ داده بود که هر کدام
به نحوی اخلاقش تغییر کرده بود . تنها کسی که در آن جمع از احساس بهرام به الهه آگاه بود
رؤیا بود و بس ... برای همین با هماهنگی با بهناز بخاطر حفظ سلامت او خبر این اتفاق را پنهان
کرده بودند .
بهارنفس عمیقی همراه با آه از سینه اش بیرون آمد .نگاه کیان و آرشام همزمان به سمتش کشیده
شد . قبل از اینکه همه از دور قبر بلند شوند آرشام گفت :
- بعد از مراسم همه ی مدعوین عزیز رو به رستوران )...( دعوت میکنم تا برای صرف ناهار در
خدمت باشیم .
هر کس به سمت ماشین خودش براه افتاد . رؤیا و بهنام و بهار هم به جایی که تاکسی ایستاده
بود رفتند . بهنام جلو پیش راننده نشست و رؤیا و بهار هم در قسمت پشت سوار شدند .
قبل از حرکت آرشام کنار ماشین ایستاد . در عقب را باز کرد و گفت :
- چرا با تاکسی ، وقتی ماشین من خالیه ؟
رؤیا گفت :
- ممنون آرشام خان باید بعد از رستوران هم برگردیم خونه ، بهتر که تاکسی همراهمون باشه .
آرشام گفت :
- ناراحت میشم اگه اینجور روی من حساب کنین . خواهش میکنم پیاده شین و با من بیاین خودم
میرسونمتون خونه .
- نه دیگه مزاحم نمیشیم .
- مراحمین شما . در کل منم میخوام بیام خونه تون و حالی از بهرام خان بپرسم . تو این مدت
حال روحیم خوب نبود نتونستم بیام عیادتشون . امروز بهانه ای میشه که برای عیادت خدمت
برسم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوچهلودوم

پدر من به عیادت شما احتیاجی نداره . اگه عیادتی بود باید وقتی حالش خراب بود میومدین نه
حالا که حالش خوب شده .
هر سه با چشمانی پر از تعجب به بهار خشمگین خیره شدند به واقع آرشام توقع نداشت بهار با
چنین رفتارخشنی ، کوتاهی او را به صورتش بکوبد . او خبر نداشت بهار دختر بود و بهرام بغیر از
پدر بودن، حامی بودن ، پناه بودنش و.... خیلی چیزای زندگیش بود....از همه مهمتر امنیتش در
وجود او خالصه میشد .
آرشام با شرمندگی در را بست و اصرار را بی فایده دید . با حرکت ماشین ، بهار به تاکسی گفت :
- آقا ببخشید به همون آدرسی که ازش اومدیم برگردید .
بهنام با تعجب به عقب برگشت و گفت :
- اِ...آبجی مگه رستوران نمیریم . همه دارن اونجا میرن .
- نه . ما کاری دیگه نداریم میریم خونه . خودم براتون یه غذای حاضری درست میکنم .
رؤیا که تا آن زمان ساکت بود با کنجکاوی به صورت بهار خیره شد . اشکی که از گوشه ی چشم
بهار لغزید دلش را سوزاند .
سرش را به سمت خود خم کرد و گفت :
- چی شد اینطور ناراحت شدی ؟ اون بنده ی خدا هم تو این مدت گرفتار بوده نباید توقع کنی .
- میدونم .
- پس چرا اون حرفا رو زدی ؟
- نمیدونم چرا !
رؤیا سری تکان داد و به بیرون خیره شد . خود بهار هم نمیدانست چه مرگش شده بود از زمانی
که فهمیده بود کیان رفتنی شده حالش دگرگون شده بود . این خشمی که در درونش رشد کرده
بود گردن آرشام را گرفته بود .
حس میکرد ته دلش میخواست آرشامی که ادعای فامیل بودن را داشت الاقل برای دیدن پدرش
به خانه ی آنها سر میزد
بریدن از کیان و دل بهانه گیرش مجالی به او نمیداد تا درک کند که این کج خلقیش بیشتر از
دلتنگی بود دلتنگی برای
کسی که چتر حمایتش بد جور بر سرش سایه افکنده بود .
****



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوچهلودوم
.
****
با لبخندی روی لب به سمت ماشینش حرکت کرد . دردلش قند آب میشد . باور نمیکرد یک ماه
ندیدنش او را دلگیر کند . دختر لجوج و بی تفاوت همیشه، به دختری دلگیر و بهانه گیر تبدیل شده
بود .
در دلش امید داشت با رفتن کیان این دیده شدنها بیشتر شود . میدانست وجود کیان دست و بلا
دلش را به زنجیر گذشته بسته است . با نبودنش دلش به کل ناامید میشد و کوره راهی برای نفوذ
به قلبش پیدا میشد .
کنار در رستوران ایستاد . مهمانان را با احترام به داخل راهنمایی میکرد . تمام مهمانان در تالار
جمع بودند اما خبری از بهار نشده بود . به ساعتش نگاه کرد . خودش که دیرتر از آنها حرکت
کرده بود بیست دقیقه ای میشد رسیده بود .
به احتمال اینکه راه را گم کرده اند با گوشی بهار تماس گرفت . هر چه بوق خورد جواب نداد .
دوباره تماس گرفت .
اپراتور از خاموش بودن گوشی خبر میداد . پس مورد غضب قرار گرفته بود . لبخندی روی لبش
نشست . دلش برای
دختر عمه ی چموشش ضعف رفت ... یاد گرفته بود قهر کند ! چی بهتر از این . خودش میدانست ،
راه به دست آوردن
دلش را خوب بلد است . راه را خودش نشانش داده بود .
در این یک ماه در خلوت خودش برای عمه یا بهتر بود گفته شود مادر دومش ، عزاداریش را کرده
بود . با دفتر خاطراتش روزهای سخت زندگیش را مرور کرده بود . جگرش سوخته بود برای زنی
که همه ی زندگیش را باخته بود و در این باختن سوخته بود و ققنوس وار دوباره سر از آتش بلند
کرده بود


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوچهلوسوم

شبهایش با واگویه های الهه گذشته بود . در آخر آن خاطرات تاکید الهه را برای ندانستن بهار از
سرگذشتش دیده بود .
چه روح بزرگواری داشت این مادر ، این زن ،زنی که به تمام معنا زنیت به خرج داده بود و در آن
فضای سرد و سخت
غربت روی پایش ایستاده بود .
زمانی که علی به خاطر مشغله ی کاریش مجبور به برگشتن به کشورش شد دفتر خاطرات الهه را
به دست او سپرد و رفت.
روز اول از خواندن سطر به سطر آن خاطرات که با اشک به شکل نافرمی در آمده بود هر لحظه با
الهه درد کشید .
***
الهه بعد از ان شبی که از طرف بهرام پس زده شد احساس حقارت میکرد و روی نگاه کردن به
صورت بهرام را نداشت .
از همان شب بینشان فاصله ای نامرئی ایجاد شد به طوری که هر دو جرات رفتن به سمت نفر
روبرویی را نداشت .
حدود سه ماه گذشته بود و الهه با تلاش های زیادش راهی دانشگاه شده بود . با چشم پوشی از
وجود بهرام به کارش ادامه میداد . اما بهرام از این زندگی سرد و بی روح خسته شده بود .
تلاشش را آغاز کرد تا دوباره به الهه نزدیک شود .
مرد بود و هورمونهایی که مدتها بود در وجودش به غلیان افتاده بود .
شب تولد الهه بود برایش تولدی کوچک تدارک دید . در تاریکی خانه به انتظارش نشسته بود . با
آمدن الهه تمام چراغها را
روشن کرد . در کنار هم یک شب خوب را رقم زدند . بهار با تمام کودکیش متوجه شده بود آن
شب پدر و مادرش هم شادو
سرحالند . الهه از اینکه بهرام برایش تولد گرفته بود از شادی در پوست خود نمی گنجید
در تاریکی شب و میان عاشقانه هایشان باز هم بهرام بی اراده کنار کشید و الهه را با دردی که
قلبش را میفشرد رها کرد .
همه وجودش درد داشت و دلش میسوخت که به چه گناهی اینگونه شکنجه ی روحی میشود .
طاقت از کف داد و اعتراضش را عیان کرد .
با اشکی که صورتش را پوشانده بود رو به بهرام کرد.
- تو دیوونه ای یا میخوای منو دیوونه کنی ... لعنتی مگه من چی کار کردم که مستحق این شکنجه
و پس زده شدنم ؟!
بهرام لبه ی تخت نشست و صورتش را میان دستانش گرفت .
- باور کن الهه دست خودم نیست . یه نیروی باعث میشه حالم بد شه و مجبور شم عقب بکشم .
تو جای من نیستی
تا بفهمی چی میکشم .
- خب لعنتی برو پیش روانپزشک . برو خودتو درمان کن .من که تو این سه ماه توقعی ازت
نداشتم .خودت پیش قدم شدی .
- باور کن تا حالا چند بار رفتم اما نتیجه اش همین شد که دیدی .درکم کن .
- نمیتونم درکت کنم . نمیتونم .
با فریاد الهه بهار از خواب پرید و گریه های معصومانه اش ختم آن دعوا را اعالم کرد . خدا میداند
در ان شب تا سحر چه بر هر دوی آنها گذشت . که بهرام دیوانه شد و بدترین تصمیم و شنیع
ترین کار را برای اینکه الهه حالش را درک کند انجام داد .
روز بعد الهه که از بیمارستان برگشت خسته و کوفته به عادت همیشه که بهرام خانه نبود با کلید
دررا باز کرد و داخل شد .
بهار خوابیده در آغوشش را به سمت اتاق برد تا روی تختی که کنار تخت خودشان بود بخواباند .
با باز کردن در اتاق صحنه ای دید که روح از بدنش جدا کرد . انگار با سر در استخری از یخ
سقوط کرده بود .بهار را در آغوشش فشرد و با صدایی که بیشتر شبیه ناله بود بهرام را صدا کرد .


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوچهلوچهارم

بهرام روی تخت با زنی که کنارش بود،به خواب رفته بود . با اینکه لباس بر تن هر دو بود اما
موهای در هم و چهره ی سرخ بهرام
روایتگر لحظاتی بود که .............
بهرام خونسرد از روی تخت بلند شد و با لبخندی به سمت الهه رفت و بهار را از آغوشش گرفت و
گفت :
- مگه چی شده ؟ خیالت راحت بین ما اتفاقی نیوفتاده . فقط خوابیده بودیم .
- خفه شو کثافت .
با دستانی که با رفتن بهار به آغوش پدرش خالی شده بود به صورت بهرام سیلی زد و آتش
درونیش را بر سر و صورتش
هوار کرد . بهرام هم ایستاد و به حرکاتش نگاه کرد . با خونسردی بهار را روی تخت گذاشت و
دست زن غریبه را گرفت و از جا بلند کرد . زن با چشمانی از حدقه در امده به آنها خیره شده بود .
در حضور الهه چند اسکناس به او داد و او را از خانه بیرون کرد . الهه مانند کوه آتشفشانی فوران
کرد . جیغ کشید و
بد و بیراه نثار مرد روبرویش کرد... دیگر او را نمیشناخت . دیگر برایش مهم نبود او بهرام است .
دیگر هیچ چیز برایش مهم نبود .
نیشتری که بر قلبش زده شده بود که خونش را تا دورن چشمانش پاشیده بود . دیگر جز مردن
بهرام هیچ نمیخواست . هر
وسیله ای که بدستش رسیده بود به سمت بهرام پرت کرده بود .
بعد از ساعتی که الهه نیرویش را از دست داده بود بهرام کنارش نشست و دستش را گرفت .
- به من دست نزن کثافتِ لجن . برو گمشو بیرون . برو دیگه داره حالم از وجود متعفنت بهم
میخوره ... بی شرف تو
به من که پاک پاکم حالت بهم میخوره دست بزنی بعد میری این زنای هرجایی را میاری تو تختت
.... ای خدا من چه کنم
با این مرد عوضی .
بهرام اشک از چشمانش سرازیر شد . به زور الهه را در آغوش کشید و گفت :
- لعنتی من وقتی نمیتونم تو رو لمس کنم چطور میتونم اون زن خیابونی رو لمس کنم ؟! فقط
خواستم درک کنی که من چه حالی دارم وقتی تو ذهنم هزار بار تو را در بدتر از این صحنه تصور
کردم .... تو ما رو در هیچ حالتی ندیدی به این روز افتادی .
اون وقت به من خرده میگیری ؟!
از آن روز به بعد الهه به هیچ وجه حاضر به قبول بهرام نشد . مراحل طلاق را انجام داد و روز
طلاق هر چه بهرام اصرار کرد که
تلاشش را میکند تا رفتارش را درست کند الهه قبول نکرد . زخمی که بر روح و روانش زده بود
کاری تر از آنی بود که تصورش را میکرد . بهرام برای مانع شدن بهار را وسیله قرار داد و برای
الهه شرط کرد اگر طلاق بگیرد آرزوی دیدن بهار را به دلش میگذارد .
الهه دیگر چشمش آینده ی بدون بهار را نمیدید فقط میخواست از شر مرد روانی روبرویش
خلاص شود . با اینکه قانون کشوری که مقیمش بود فرزند را به مادر میداد . باید برای مراحل
طلاق شرعی هم اقدام میکردند . که این مهم در
سفارت ایران صورت میگرفت .
با تعهدی که به بهرام داد از تمام حق و حقوق خود نسبت به بهار گذشت و با گرفتن طلاق او را از
زندگیش بیرون کرد .
بعد از برگشت بهرام و بهار به ایران روزهای دردناک و زجرآور الهه قابل توصیف نیست ... خودش
را به در و دیوار میکوبید .
قلبش پاره پاره شده بود . جگر گوشه اش را از دست داده بود و در تنهایی خود تازه فهمیده بود
مونس تمام روزهای تنهاییش در غربت را چه راحت از دست داده بود . در آن زمان انقدر از دست
بهرام خشمگین بود که برای ندیدن او
هر شرایطی که او گفته بود را قبول کرده بود تا زودتر از شرش خلاص شود


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوچهلوپنجم

هر شب که میخوابید کابوس آن تخت را میدید و با انزجار فریاد میکشید و از خواب بیدار میکشید.
علاقه ای که به بهرام داشت او را به جنون کشانده بود . در نزدیک به سه سال دوریش را تحمل
کرده بود به امید روزی که دوباره مانند
گذشته عاشقانه در کنار هم باشند . چه فکر میکرد و چه شد .
از شدت آن کابوسها دوبار مجبور به خودکشی شد . روح و روانش بیمار و زخم خورده بود . توان
تحمل این درد را به تنهایی نداشت . وجود همخانه اش باعث نجاتش شده بود .به برادرش خبر
داده بود که چه اتفاقی افتاده .
تمام تالش آرمان برای رسیدن به خواهرش به زمانی ختم شد که الهه در بیمارستان اعصاب و
روان توسط همخانه اش بستری شده بود .
دو سال تحت درمان بودن زیر نظر مایکل ، علاقه ی مایکل را در بر داشت . در آخر مسلمان شدن
و تغییر نامش به علی و ازدواجشان، سرانجام این مهاجرت پر دردسر بود . درست زمانی که به
آرامش رسیده بود بهرام برگشته بود و بخشش میخواست و خواستار رجوع کردن بود .
با فهمیدن ازدواج کردن الهه او هم در هم شکست و با شانه هایی خمیده به ایران باز گشت اما با
قلبی که هیچ گاه آرام نشد و دیگر روز آرامش را در زندگیش ندید .
****
خواندن سطر سطر نوشته هایش که با توصیف و شرح بیشتری بود اعصاب آرشام را به هم ریخته
بود . میدانست علت
طلاق چه بوده اما شرح حال و روز الهه را در آن روزها و شبهای غربت نمیدانست که با خواندن آن
خاطرات همه را
فهمیده بود .
چنان داغون بود که جرات رفتن به سمت بهار را نداشت . میدانست با رفتن به پیش بهار تمام
زجرایی که الهه برای دوری از او کشیده در پیش چشمانش زنده میشد . میترسید رفتاری نشان
دهد که بهار را آزرده کند و او را بعد از اینهمه تلاش از خود دور کند
انقدر در افکارش سیر کرد که نفهمید کی مهمانان از تالار پذیرایی خارج شدند . به کارگری
سفارش کرد پنج تا ظرف یک بار مصرف غذا آماده کند.
از تالار خارج شد . چشمان تیز بین کیان او را دید . از ماشین پیاده شد . با تیزبینی تمام فهمیده
بود آن ظرفهای یکبار مصرف
به چه هدفی در دست اوست .
- آقا آرشام اون غذا رو برای کی میبری؟
اخمهای آرشام در هم فرو رفت .
- باید به شما گزارش بدم !
کیان پوزخندی زد و گفت :
- نه ... فقط اگه برای دایی و خانواده ش میبری .........
با حرص نفس عمیقی کشید و گفت :
- این کارو نکن ... دایی خبر نداره چه اتفاقی افتاده . بفهمه شوکه میشه .
- هه ... همچین میگی شوکه میشه انگار عاشق سینه چاکش بوده .
- آرشام به خوبی بهت میگم کاری نکن دایی بفهمه . اگه کاری کنی به ضرر داییم بشه اونوقت من
دیوونه میشم .
آرشام با اینکه قلباً میخواست به حرفش عمل کند اما روح طغیانگریش در برابر او به جوشش افتاد
و گفت :
- برای کسی خط و نشون بکش که وجودشو داشته باشی باهاش سرشاخ شی.
کیان با خشم دندان هایش را روی هم فشرد و گفت :
- مطمئن باش دایی طوریش بشه بهار پدرشو ول نمیکنه به سمت تو بیاد .
آرشام سرش را پایین انداخت و لبش را گزید .
- کیان بیا بریم ... اِ... داداش تو هم اینجایی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
آفو _ دیگه عاشق نمیشم
@tanehayeghadimi
افــــــــــــــــــــوووووو

#آفو

‌‌‌‌#دیگه_عاشق_نمیشم

یک جرعه دلخوشی تقدیم نگاهتون

╲\╭┓
🌺
@kadbanoiranii
┗╯\╲
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
⭐️🌺بـا آرزوی شبـی آرام

⭐️🌺و دوست داشتنی

⭐️🌺برای شما خوبان

⭐️🌺شـب خـوش




@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بنام خدای همه❤️


سلام کاملترین ،
زیباترین، شیرین ترین،
وپرنشاط ترین کلمه،
🌷🍃
ویکی از القاب خداوند
تبارک وتعالی ست،
🌷🍃
سلام برتو،
که لبخند را بر لبت می نشاند
سلام برتو ،
که دعائی ست برایت.
سلام برتو،
که با این کلام عاشقی میکنی،
🌷🍃
سلام برپرنده هایی که کوچ می کنند
تا برگشتن شان نویدبخش
فصل زیبای دیگری باشد ،
🌷🍃
سلام برگلها و درختان و زمین ،
که شاید ،این آخرین کلامی ست
که قبل از به خواب رفتن می شنوند،
🌷🍃
سلام به گلهای داوودی
و سلام به عشق
صبح تون بخیر و شادی
و خیر و برکت خدا
چون نَم نَم باران نثارتان باد.
امروزتون پر از خوشبختی

@kadbanoiranii