کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#اسنک رولی تابه ای

پارت_دوم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
سلام روز بخیر🥰

از این دستور می تونید به عنوان کیک پایه میوه ای نرم وخوشمزه استفاده کنید


از میوه های دلخواه مثل هلو،شلیل،آلبالو،توت فرنگی،آناناس سیب و.......می تونید به دلخواه استفاده کنید

#کیک_میوه_آرمیا

تخم مرغ درشت ۳ عدد
شکر ۱پیمانه سرخالی (۲۰۰گرم)
وانیل ۱/۴ ق چ
شیر ولرم ۱ پیمانه(۲۴۰گرم)
سرکه سفید  ۱ق س
آرد سفید ۲ و۱/۴ پیمانه(۳۵۰گرم)
بکینگ پودر ۲ و۱/۲ ق چ (۱۰گرم)
نمک ۱/۸ ق چ
ترکیب مساوی کره وروغن ۲/۳ پیمانه سرخالی یا ۱۲۰گرم(۶۰ گرم کره آب شده+۶۰ گرم روغن مایع

👈تخم مرغها شکر ووانیل را با همزن خوب بزنید تا کاملا کرم رنگ وحجیم شوند

به شیر ولرم (داغ نباشه) کمی دما داشته باشه ۱ق س سرکه اضافه کنید اجازه بدین بریده بریده بشه بعد هم بزنید
وبه مایه اضافه کنید مخلوط روغن وکره هم اضافه کنید وفقط در حد مخلوط شدن هم بزنید
مخلوط الک شده آرد،بکینگ پودر ونمک را طی دو سه مرحله اضافه وبا لیسک مخلوط کنید اگر گوله اردی داشت فقط در حد دو سه دور با دور کند همزن یکدست کنید

❎️زیاد هم بزنید بافت کیک سفت میشه

مایه کیک را درون قالب چرب شده یا کاغذ روغنی انداخته بریزید صاف کنید
میوه دلخواهتون را روش بریزید می تونید نگینی درشت خرد کنید یا به صورت برشی
خلال بادام یا پسته بریزید ودر فر از قبل گرم ۱۷۵ درجه حدود ۳۰ تا ۴۵ دقیقه بپزید
پخت کیک را چک کنید

🔺️سایز قالب من ۲۰ در ۳۰ هست به نظرم سایز قالب ۲۵ در ۳۵ مناسب تر باشه چون باعث میشه لایه کیک خیلی ضخیم نشه وبا میزان میوه رویه متناسبتر باشه که البته سلیقه ایه

🔺️بعد از پخت کیک رویه اون رو بلافاصله می تونید با شربت بار رومال کنید
برای میوه های زرد رنگ با شربت بار زعفرونی
ومیوه های قرمز رنگ شربت خودشون
مثلا توت فرنگی با شربت توت فرنگی
که اینم باز دلخواه وسلیقه ایی



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_میوه_آرمیا


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#شیرینی_مدرن_کوکونات

برای ۱۰ عدد کوکی نارگیلی

موادلازم:

کره ۵۰ گ
پودرقند ۳۰ گ
زرده تخم مرغ ۱عدد
پودرنارگیل ۲۰ گ
آرد ۶۰ تا ۷۰ گ

موادلازم برای کوکونات

شیر عسلی ۱۰۰گ
کره ۱۵ گ
شکر ۱ ق س
پودرکاکائو ۱ ق چ(درصورت دلخواه)
پودرنارگیل آسیاب شده ۱ پ

برای کوکی کل موادراخوب ترکیب کنید،درآخر پودر نارگیل آسیاب شده رااضافه کنید و نیمساعتی خمیر را دریخچال استراحت بدید.
زحالا کاتر بزنید و درفر۱۷۰ درجه برای حدود ۱۰ دقیقه تازیرشون طلایی بشه.

حالا برای کوکونات ها
کل مواد را روی حرارت باهم ترکیب کنید تاشکر حل و کره ذوب بشه.اما جوش نیاد.
ترکیب خنک که شد پودرنارگیل را بهش اضافه کنید تاخمیری بشه
میتونید مثل فیلم داخل قالب فرم بدید،یا بین دوکاغذ پهن کنید و کاتر بزنید.۱۵ دقیقه در فریز گزاشته
در آخر روی کوکی هاکمی شیرعسل یاشکلات رومال کنید و کوکونات هارا روی آن قرار بدید



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#ماست_طعم_دار


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#شیرینی راحت و خیلی خوشمزه

مواد لازم :

سیب ۲ عدد
گردو خرد شده ۱/۴ پ
شکر ۱/۴ پ
آبلیمو ۱ ق چ
نشاسته ذرت نصف ق غ
پودر دارچین ۱ ق چ
کره ۱ ق غ
خمیرهزارلا ۱ بسته
مواد رومال :
تخم مرغ ۱ عدد
وانیل


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#ژله_بستنی_باتخم_شربتی

مواد لازم:

یک بسته ژله انار
یک بسته ژله آلوورا
۱۰۰ گرم بستنی وانیلی
۲ لیوان دسته فرانسوی آبجوش
۴ ق‌غ تخم شربتی لعابدار
پودر پسته


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#رولت_گوشت_با_نون_لواش

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سیب_زمینی_کبابی با دونوع دیپ خوشمزه

مواد لازم:

نیم کیلو ( یا بیشتر) سیب زمینی ریز
دو قاشق روغن زیتون
نمک
آویشن
رزماری
زردچوبه
سیر یک حبه

دیپ پنیری :

دویست گرم پنیر فتا
یک پیمانه ماست
دو قاشق ادویه زعتر
یک حبه سیر
دیپ آواکادو (گوآکاموله):
یک عدد آواکادوی رسیده و نرم
یه پیاز بنفش کوچیک
یه گوجه کوچیک
آب یه لیموترش
نمک و فلفل سیاه

سیب زمینی ها رو به مدت یک ساعت داخل فر با دمای دویست و چهل درجه میپزیم (فر رو حتما از قبل پیش گرم کنید که مثل تنور بشه)

چون فر ها و قدرتشون با هم متفاوته، بعد از چهل و پنج دقیقه به سیب زمینی ها سر بزنید و با خلال دندون یا سیخ چوبی، تست کنید ببینید پخته یا نه!

نکته: روغن زیتون کمتری هم میتونید استفاده کنید ولی نگران کالریش نباشید چون، سیب زمینی خام مثل بادمجون روغن رو جذب نمیکنه و اضافه‌های روغن کف کاسه میمونه!

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حلیم_بادمجان

کشک یک عدد 500 گرم
عدس یک پیمانه
لوبیا یک‌پیمانه
پیاز ۴ عدد درشت
برنج یک‌پیمانه
سیر یک کله
زردچوبه
فلفل سیاه
پودر عصاره مرغ
گوشت گوسفند ۳۰۰ گرم
۱۰ تا بادمجون رو نمک بزنین تا تلخیش بره، بعد بشورید و آبش رو بگیرید و سرخ کنین‌و بذارید کنار۴تا پیاز درشت رو سرخ کنین، سیر اضافه کنین و تفت بدین بعد گوشت رو اضافه و کمی تفت بدین، زردچوبه و فلفل اضافه کنین و لوبیا و عدسی که از شب قبل گذاشتیم خیس بخوره رو میریزید داخلش و آب جوش اضافه میکنیم‌ تا جایی که آب روی گوشت رو بگیره. درب قابلمه رو بسته ومیذاریم سه تا چهار ساعت بپزه وقتی که پخت ، اگه گوشتتون استخون داشت، استخونش رو جدا میکنیم ، پودر عصاره گوشت بهش اضافه میکنیم.برنج رو که از دوساعت قبل گذاشته بودیم خیس بخوره بهش اضافه میکنیم، بادمجون هارو هم اضافه میکنیم، درب قابلمه رو باز میذاریم تا آب اضافیش کشیده بشه و برنج هم بپزه با گوشکوب برقی یکدست میکنیم ، میتونین از گوشکوب ساده هم استفاده کنید.کشک اضافه میکنیم و میذاریم روی گاز تا کشک به خورد مواد بره


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇join

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#سالاد_فرانسوی راحت و ساده

که در واقع یه غذای کامله و می تونین برای ناهار یا شام درست کنین

مواد لازم
سیب زمینی
گوشت
چغندر پخته
هویج
ذرت
خیار
کلم
همه مواد رو به مقدار مساوی بریزین
بچه ها مواد این سالاد کاملا انتخابیه و میتونین به دلخواه کم و زیاد کنین

برای سس👇
روغن
ماست
آبلیمو
ونمک رو مخلوط کنید.
#کیک_نارگیلی

تخم مرغ ۴ عدد
آرد ۲ لیوان دسته دار فرانسوی
شکر ۱ لیوان
شیر ۱ لیوان
پودر نارگیل ۱ لیوان
روغن سه چهارم لیوان سر خالی
وانیل نصف قاشق چ
بکینگ پودر ۲ قاشق مرباخوری

ابتدا مواد کیک و به دمای محیط برسونید.
تخم مرغ ها رو با شکر پنج دقیقه با دور تند همزن بزنید. وانیل و اضافه کنید و دو دقیقه بزنید.شیر و اضافه کنید باز کمی هم بزنید روغن مایع رو اضافه و دو دقیقه بزنید( همش با دورتند همزن ). بعد آرد و بکینگ پودر رو سه بار از قبل الک کنید و در سه نوبت به مایه کیک اضافه کنید و در یک جهت هم بزنید و در نهایت پودر نارگیل و اضافه کنید و مخلوط کنیدکف قالب و با دو تاسه قطره روغن چرب کنید و بعد کاغذ روغنی روش بزارید مواد رو بریزید داخلش و در فر از یک ربع گرم شده دمای 180 بزارید البته مواظب باشید دمای فرها باهم متفاوته .به مدت 35 تا40 دقیقه با یک سیخ چوبه تست کنید اگه بهش نچسبید کیکتون اماده هست بزارید تا خنک بشه بعد برش بزنید وبا پودر نارگیل و پودرپسته تزیین کنید.
اندازه قالب ۲۳ سانت بود


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#پلو_ریحان


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوششم

با صدای هلهله ای که از بیرون شنید فهمید عروس خانوم بله را گفته است این یعنی پایان تمام
امیدهایش . دستش به روی شال رفت . او را از سرش پایین کشید .
هر چه باداباد . میخواست یک امشب را برای خودش و دلش کاری انجام دهد . وقتی خدا ضجه
های او را ندید و دیگران او را محکوم کردند. دیگر جز خودش کسی را قبول نداشت . اگرامشب را
به دل صاحب جشن زهر نمیکرد آرام نمیشد . کیان خودش به او نقطه ضعفش را با قلدری
فهمانده بود . زیر لب زمزمه کرد :
- » تا تو توی ایران باشی زجر کشت میکنم «.
زمانیکه که دستش نزدیک دستگیره ی در شد ، در باز شد و او را به عقب هل داد . دو قدم به عقب
رفت .
سرش را بالا گرفت تا ببیند چه کسی باعث این عقب نشینی شده که با صورت متعجب و بهت
زده ی آرشام روبرو شد .
آرشام به چهره ی جدید بهار زل زده بود . مسخ آن نگاه جذاب و افسونگر شده بود . خدا در وجود
این دختر که در
برابر او یاغی میشد چه نهاده بود که این همه به سمتش کشش پیدا کرده بود ! میترسید این
جاذبه در آخر کار دست دلش بدهد .
بهار که نگاه خیره ی او آزارش میداد . کمی خودش را جمع کرد و با من من کردن گفت :
- اگه اجازه بدی میخوام برم بیرون .
نگاه آرشام روی موهای زیبایش به حرکت در آمد و به صورتش باز گشت . به آرامی یک قدم به او
نزدیک شد و گفت :
- اینجوری میخواستی بری بیرون ؟
سکوت بهار تاییدی بود به روی حرفش . یک قدم دیگر برداشت و در نزدیکترین فاصله به بهار
ایستاد و گفت :
- فکر میکردم اون تیکه شالی که رو سرت میندازی خیلی برات مهمه که در برابر من اون طور
عصبانی میشدی وقتی
موهاتو میدیدم . پس تو هم مثل اون ادمای بیرون رفتار و کردارت پر از رنگ و ریاس.
بهار با شنیدن این حرف خروشید و گفت :
- نه خیر این طور نیست .
- پس چطوره ؟! نکنه تو هم مثل عوام میگی یه شب هزار شب نمیشه .
بهار از اینکه باز خواست میشد ناراحت شد و اخم هایش در هم گره خورد . اما حضور آرشام آن
هم اینگونه نزدیک که باعث میشد بوی الکی که به مشامش میخورد او را آزار دهد جسارتش را
زیاد کرد . یک قدم عقب رفت و گفت :
- به تو ربط نداره .خودت که هنوز هیچی نشده در پی می و مستی رفتی حق مؤعظه کردن نداری .
برو اونور میخوام
برم بیرون .
- من تا بحال ادعا نکردم که تا به حال لب به این نوشیدنیها نزدم . اما تو ادعا داشتی تا به حال
نذاشتی کسی تو رو بی حجاب ببینه ... اگه اینکارو بخاطر این جشن و از روی شادی انجام میدادی
من حرفی نداشتم ... بالاخره این فضا روی هر آدمی ممکنه اثر بذاره اما من میدونم نیت تو چیه ...
نمیخوام عقاید خودتو برای چنین فکر احمقانه ای زیر پا بذاری .
- گفتم به تو ربطی نداره ... من آزادم و به خودم مربوطه کجا چی بپوشم و چی نپوشم . تو زرنگی
برو پیش خواهرت مواظب باش سرش کلاه نره .
آرشام یک قدم فاصله را پر کرد . سرش را پایین برد تا حدی که چشمان بهار از آن همه نزدیکی
تا ته باز شد .
بی اراده و به طور غریزی سرش را عقب برد . وقتی آرشام گستاخانه لبش را نزدیک برد بهار
عقب رفت که با دستانی که از پشت مانند حصاری مانعش شده بود برخورد کرد و عملا در
آغوشش افتاد . آرشام از فرصت استفاده کرد، در حالی که او را به خود میفشرد سرش را پایین برد
و زیر گوشش زمزمه کرد



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوهفتم

برای من یاغی نشو من کله خراب تر از اونی هستم که فکرشو میکنی . اگه میخوای اون بی
وجود رو بسوزونی خودم کمکت میکنم اما خودتو جلوی چشم دیگران به حراج نذار ... که اگه
بخوای اینکار و بکنی ...باید اول از همه منو راضی کنی. چون من بیشتر از اون بیرونیا خواهانتم .
بهار با به زور دستانش را بالا برد و روی سینه اش گذاشت و او را از خود دور کرد و با خشم گفت :
- ولم کن دیوونه . به تو ربطی .............
صدایش با حرکتی که توقعش را نداشت در گلو خفه شد . زانوانش بی حس شد . بدنش گر گرفت
...
با چشمانی گشاد شده به حرکت بیشرمانه ی آرشام خیره شد . زمانی که از شوک خارج شد با
تقلای زیاد خودش را از آغوش آرشام بیرون کشید و سیلی محکمی به صورتش زد .
در حالی که اشک مانند پرده ای جلوی دیدش را گرفته بود با خشم گفت :
- خیلی بیشعوری . ازت متنفرم ... برو گمشو وگرنه جیغ میزنم تا همه بفهمن چقدر عوضی هستی .
آرشام با چشمانی که لحظه به لحظه سرخ تر و آتشین میشد . دو قدم عقب رفت و دستانش را باز
کرد و گفت :
- جیغ بزن عزیزم ... حتی بخوای کارمو دوباره تکرار میکنم تا حرفت پیش همه باور پذیر باشه
تازه با این کار کیان بیشتر میسوزه . من که خودم گفتم حاضرم برای این که دلت آروم بشه
کمکت کنم . اما نه از این راه .
بهار درمانده روی زمین نشست . نمیتوانست رفتار بیشرمانه ی او را از ذهنش دور کند . کاری که
باعث شد تمام هورمن های زنانه اش به جوش و خروش افتد . کاری که بر خلاف تصورش آنقدر
هم بد نبود که تف به صورتش بیاندازد و آبرویش را در نزد دیگران بریزد . هر چه بود تنفر نداشت
. نمیدانست چه مرگش شده بود که میخواست به حرفش گوش دهد . یک حسی در اعماق
وجودش به او نهیب میزد به او اعتماد کند .
از نگاه به چشمانش حذر میکرد . نمیخواست تحت تاثیر رفتار او قلبش به طپش بیوفتد .دلش
میخواست فقط
از کمکش بهرمند شود
با اینکه کار آرشام در نزد هر بیننده ای قبیح ،زشت و بیشرمانه بود اما نفوذ کلامش را در برابر بهار
بیشتر کرد . بهار رام نگاه گرم و آتشینش شد . اما نمیخواست مانند یک بره سرش را پایین
بیندازد و چشم بگوید . سرش را بالا گرفت و چشم در چشم اودر حالی که انگشت اشاره اش را
جلوی چشم او به عنوان هشدارتکان میداد غرید :
- دیگه حق نداری به من نزدیک بشی ... اگه دوباره این حرکت شنیع رو انجام بدی قید آبروی
خودمو میزنم و آبروتو
پیش همه میبرم ............
نفس عمیقی کشید و بعد از مکثی گفت :
- چه جوری میخوای کمکم کنی ؟ مگه اون شوهر خواهرت نیست ؟
آرشام از عقب نشینی او و محکم حرف زدنش لبخندی زد . بهار نمیدانست چگونه با هر رفتاری که
از خود
نشان میدهد این مرد را بیشتر به سمت خود جذب میکند .آرشام با مهربانی خاصی گفت :
- از وقتی خواهرم به کیان بله گفت برادرش رو برای همیشه از دست داد ... اما کمک من به تو
اینه...
امشب کنار من باش ... اگه اهلش بودی با یه رقص میتونستی حسابی دیوونه ش کنی ... میدونم
که اهلش نیستی ولی میتونی با حرف زدن وگپ زدن ....و جاهایی که من بهت اشاره میکنم خنده
هایی که از ته دل باشه... آتیشش بزنی
اما یه شرط هم دارم .
اخمهای بهار در هم فرو رفت و گفت :
- چه شرطی ؟
- اینکه خودت باشی . من تو رو با عقایدت دوست دارم . نمیخوام خودتو بخاطر آدم بی ارزشی
مثل اون مرتیکه ، از بهار خوب گذشته دور کنی . تو باید خوب بمونی و آشغالی مثل اون ، توی
گندی که دست و پا میزه تنها با نداشتن تمام اون خوبیات در حسرتت بسوزه...باور کن تو حیفی
...درسته من مثل تو خیلی معتقد نیستم اما قید و بند سرم میشه



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدوهشتم

کارم رو به پای این بذار میخواستم شوکه بشی و عقلت سرجاش بیاد .نمیخواستم بهت توهین
کنم یا به حریمت تجاوز کنم . تو برام خیلی عزیزی بدونه اینکه خودت اندازه شو بدونی.
حرف های آرشام مانند آبی روی آتش خشمش را فرو نشاند و دلش را آرام و قرار بخشید . چگونه
یک مرد تازه وارد تا این حد به وجود او و روح پاکش اهمیت میداد اما مردی که سالها کنارش بود
او را از خودش بیزار کرده بود . او در کنار آشارم خود را باارزشتر از آنی که بود میدید . حرف هایش
مانند معجزه بود . قلبش از درد تهی شد . کم کم لبخند کمرنگی روی لبش جان گرفت .
شالش را از روی جالباسی برداشت و روی سر انداخت . میخواست به او اعتماد کند هر چندهیچ
آدم عاقلی این کار را نمیکرد .بهارکه از خودی خیری ندیده بود میخواست این بار به این مردی که
در خیلی از مواقع حامیش شده بود تکیه کند . میخواست ریسک کند . باید راهی که باعث
ارامشش میشد را امتحان میکرد وگرنه تا آخر این شب پر از درد، زنده از این جشن بیرون
نمیرفت . حتم داشت قلبش توان این همه زجر کشیدن را ندارد .
روبروی آرشام ایستاد و گفت :
- قبوله . اما تو هم باید قول بدی از این شب برای خودت خیالات نبافی . نمیخوام فکر کنی چون
مدیونت میشم فردا هر کاری خواستی برات میکنم .
آرشام خندید لب باز کرد جوابش را بدهد که در اتاق با شتاب باز شد و همزمان صدای کیمیا به
گوش رسید .
- بهار تو کجایی ؟ چرا...............
سکوت و چهره ی بهت زده اش لبخند به روی لب آرشام آورد . به سمت بهار چرخید و چشمکی
زد و گفت :
- عزیزم اگه آماده ای بریم دیگه ... انگار بقیه منتظرن .
کیمیا کمی خودش را جمع کرد . از چشمانش شراره ی خشم زبانه میکشید. توقع نداشت آن دو را
در یک اتاق ببیند .
تمام حرصش را در لحن کلامش ریخت وبا کنایه رو به بهار گفت :
- فکر میکردم تنهایی وگرنه در میزدم
بهار بدون توجه به او که همیشه از بالا به او نگاه میکرد رو به آرشام کرد و گفت :
- آرشام خان خیلی معطل شدین ببخشید بهتره بریم تا یه سر به مامانم بزنم .
بدون توجه به کیمیا از کنارش گذشتند . لرزشی که از این کار در وجود بهار ایجاد شده بود ، دلش
را به آشوب کشیده بود . حالت تهوع دلش را زیر و رو میکرد . او را چه به نقش بازی کردن . او
داشت با چه کسی لج میکرد ؟
اینکار بیشتر از همه توان خودش را میگرفت و در نگاه فامیل بد جلوه میداد . میدانست که کارش
اشتباه است اما با دلی که سوخته بود چه میکرد ؟
با دیدن مادرش به سمت او رفتند . آرشام آرام گفت :
- خوب شروع کردی امیدوارم تا آخر بتونی ادامه بدی .
بهار سرش را به چپ و راست تکان داد .لب باز کرد تا انصرافش را اعلام کند که با چشمان پر از
خشم کیان روبرو شد . درست روبرویش ایستاده بود و با کیوان صحبت میکرد . با دیدنش لب فرو
بست .
مادرش با نگاهی عاشقانه قدو بالایش را نگاه کرد . در دل هزار بار قربان صدقه اش رفت . بوسه
ای آرام روی گونه اش نشاند .
بهار حواسش به مادرش جمع شد . با دعوت الهه دور میزی که او و علی نشسته بودند نشست .
آرشام هم صندلی کنارش را اشغال کرد . در چشمان مادرش برق شادی عیان بود . ستاره بارانی
به راه بود که هر کس با یک نگاه راز درون آن چشمان سیاه را متوجه میشد .
از روز اول با حضور علی مشکلی نداشت . مردی آرام و کم حرف که با نگاهش حالات روحیش را
میشد حدس زد . بیشتر شنوده بود تا گوینده . تا زمانی که لازم نبود فقط با لبخند به مخاطبش
نگاه میکرد و در صورت لزوم با یک جمله ی کوتاه که به سختی میتوانست فعل و فاعلش را
سرجایش بیان کند سخنی میگفت .گاهی هم الهه حرف های گفته شده را برایش ترجمه میکرد .
صدای موزیک بالا رفت . نگاه نگران آرشام و علی به چهره ی شاد الهه کشیده شد . آرشام به
آرامی لب زد :
- حالت خوبه ؟...... اگه ناراحتی بریم تو اتاقا




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدونهم

الهه بلند پاسخ داد :
- خوبم . یه امشب نگران من نباشین ...... یه دخترم داره ازدواج میکنه یکی دیگه ش بعد سالها
دوری کنارمه .
دیگه از خدا چی میخوام .
ابروهای آرشام در هم فرو رفت . الهه با دیدن اخمش گفت :
- آرشام بارها گفتم نباید در تصمیم گیری خواهرت دخالت کنی . اون آزاده با کسی که دوست داره
زندگی کنه حتی اگه این ازدواج به نظر تو اشتباه باشه . پس به نظرش احترام بذار .
رو به بهار کرد و گفت :
- ببخشید بهار جان جلوی تو انقدر راحت حرف این ازدواجو میزنم . آرشام به من گفته که این
ازدواج به چه شکلی صورت گرفت . اول ناراحت شدم ...اما به نظر من کسی که رفیق نیمه راه
باشه همون بهتره تا سفری آغاز نشده راهش جدا بشه چون عواقب این جداییها بعد از همسفر
شدن خیلی سخت تره ... تا کسی جای من نباشه درک نمیکنه ... اما خدا دوستت داشت . تو خیلی
مهربون و مظلومی . در نگاه کیان خوشه های خشم به وضوح دیده میشه . همین الان داره با
نگاهش فریاد میکشه همون بهتر یکی مثل آرمیتا همراهش باشه که از پس خودش بر میاد ...
همین اول کار حق طلاق و مسکن رو ازش گرفت . یه مهریه ی سنگینم جلوی پاش گذاشته تا
نتونه تکون بخوره .
بهار نگاهش به سمت کیان چرخید . آرشام خندید و گفت :
- بهار تو چرا هنوز از خشم اون میترسی . دفتر گذشته ها دیگه امروز بسته شد . خیالت راحت .
بهار در حالی که لبخند میزد به سمت آرشام چرخید . الهه متوجه رفتار و کردار آندو شد . از
شیطنتشان لبخند روی لبانش نشست . بازوی بهار را نوازش کرد و سرش را نزدیک گوشش برد
و آرام گفت :
- من آرشامو تضمین میکنم ... تا ایران هستم به این عزیز دلِ عمه جواب بله بده تا من با آرامش
برگردم .
از اون مرداست عاشق نمیشه نمیشه... اما اگه بشه جونشو برای عشقش میده
بهار از لحن پراز شیطنت مادرش خنده روی لبانش نشست . با صدایی که به زحمت به گوش الهه
میرسید گفت :
- شما براش تبلیغ نکنی باعث تعجبه . ایکاش منم از این عمه ها داشتم .
- باور کن بهار تبلیغ نیست . مردونگیاش حرف نداره . باباشو ببین چند ساله همسرش فوت کرده
حتی حاضر نیست به زن دوم فکر کنه . عاشقی کردنو از پدرش به ارث برده .
بهار نگاهش را در نگاه الهه ثابت نگه داشت و با غمی که تو صداش بود گفت :
- دیگه به عشق و عاشقی هیچ اعتقادی ندارم . دنیای عشق و عاشقیم زیرو رو شد . قلبی برام
نمونده که برای دیگری
خرجش کنم . میخوام با فراغ بال به زندگیم برسم .
آرشام که از پچ پچ انها خسته شده بود غر غر کنان گفت :
- عمه نشدا ... دخترتو آوردم پیشت که تنها تنها حرف بزنین. منم که چوب خشک .... علی آقا هم
هیچی دیگه .
الهه سرش را کنار کشید و با عشق به همسرش نگاه کرد و گفت :
- علی آقا همه کس و همه چیزه منه ... اومم اما تو همون چوب خشک که گفتی خیلی برازنده ته .
- عمه ؟!
- جان عمه مگه دروغ میگم ... اگه تونستی تا دو ماه دیگه که من اینجام رخت دامادی به تن کنی
اونوقت میتونی ادعا کنی
یه چیزی میشی .
بهار به کل کل های الهه و آرشام گوش میداد و از حرف های آندو گاهی از ته دل میخندید .
صمیمیت آندو بیش از تصور او بود. در حدی که آرشام ، الهه را بیشتر به نامش یا عزیزم صدا
میکرد . به آنهمه مهر و محبت بین آن ها غبطه میخورد .
تنها سوالی که برایش دنبال جواب میگشت این بود ؛ چرا او سهمی از این نزدیکی نصیبش نشد
... هنوز دلخور و دلگیر



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت صدودهم

بود . بیشتر بخاطر فامیل ظاهرش را حفظ میکرد .
یک سوالی که منتظر بود از حرفای آنها چیزی دستگیرش شود این بود ، الهه فرزند دیگری دارد یا
نه ؟
در این چند روز زیاد با الهه ملاقات نداشت . بعد از دیدار اول به گفته ی آرشام حالش مساعد نبود
. بهار هم ترجیح
میداد زیاد به آن خانه رفت و آمد نکند تا با کیان و ارمیتا کمتر روبرو شود .
صدای کیوان از بالای سر آرشام او را از افکارش بیرون کشید .
- ببخشید مزاحم جمعتون میشم .. تقصیر این بهار خانومه که دیگه ما رو تحویل نمیگیره ... اجازه
میدین ما این دختر داییمونو چند لحظه ببریم پیش خودمون .
الهه با لبخندی به کیوان نگاه کرد و گفت :
- خب کیوان جان تو هم همین جا بشین .
- ممنون ... مزاحم شما و علی آقا نمیشم .
بهار لبخندی زد و گفت :
- مامان فعلا با اجازه تون من میرم و دوباره برمیگردم .
همزمان با بهار، آرشام هم از روی صندلی برخاست . نگاه کیوان روی آرشام ثابت ماند .
دلش این همراهی را نمیخواست اما یارای گفتنش را نداشت . هر سه به سمتی که دختران و
پسران
جوان جمع شده بودند رفتند . معدود دوستانی که آرمیتا در ایران پیدا کرده بود در جمع حضور
داشتند
و میدان رقص را پر شور و حال کرده بودند .
صورت و چشمان سرخ خیلی از پسران نشان از سرخوشی مصنوعیشان داشت . درکمال ناباوری
در
جایگاه عروس و داماد ، جام های رنگی را در دست کیان و آرمیتا دید . لبخند آرمیتا با چشمان
براقش
دل بهار را خون میکرد . صورت سرخ و خندان کیان آتشش میزد.
هیچ چیزی جز خشم کیان التیام بخش این درد نبود . دوست داشت تا این حد دست و پا بسته
نبود .
گاهی شرم و حیای زیاد هم درد روی درد اضافه میکرد.
کیوان کنار کیمیا و مینا ایستاد . بهار هم ایستاد . مینا با لبخند گفت :
- وای بهار چه خوشگل شدی . از دور که دیدمت اصلا نشناختمت . کیمیا گفت ؛ بهاره ... باورم
نمیشد تو باشی .
بهار لبخندی زد و گفت :
- چرا باور نکردی ؟ خودتو تو آینه ندیدی چقدر تغییر کردی .
کیمیا سرش را کمی به سمت او خم کرد و آرام و با کنایه گفت :
- آخه تا حالا تو رو به این لوندی ندیده بود . آرایش که چیز خاصی نیست اخلاق و رفتارت هم
عوض شده .
حرف زیر گوشی کیمیا برایش گران تمام شد با خشم گفت :
- هنوز انگشت کوچیکه ی تو نمیشم کیمیا جون باید شاگردیتو بکنم .
- بهار ...کیان کارت داره ... باورم نمیشه هنوز برای تبریک گفتن نرفتی پیششون .
با این حرف کیوان تمام بدن بهار یخ زد . پس کیان در جایی که خودش گیر بود کیوان را وسط
انداخته بود .
اما چرا اخم های کیوان این همه در هم بود و با دلخوری حرف میزد . نگاهش که با نگاه کیوان
تلاقی کرد
کیوان به حالت تاسف سرش را به چپ و راست تکان داد و گفت


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
@shabemahtabiii1
اوا بهرام/گل یا پوچ
توے این مشتاے بستـہ
یـہ دل ِ زخـمـے نشستـہ


#آوا_بهرام

#گل_یا_پوچ

یک جرعه دلخوشی تقدیم نگاهتون


@kadbanoiranii‌‌‌‌ ‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غدیری ام ، سقیفه ای نیستم
در پی هر خلیفه ای نیستم

خورده گره بند دلم باعلی
غیر علی با دگری نیستم

مست تولای خم حیدرم
غافل از او هیچ دمی نیستم

رهبر من پور ابیطالب است
پیرو هر بی پدری نیستم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
⚪️آسمون زیبای شب..
🕊سهم قلب مهربونتون

⚪️و من آرزو میکنم امشب
🕊دلتون آروووووم باشـه

⚪️و رویاهاتون شیرین ..
🕊شبتون نیلوفری و زیباا😍

‌‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾

@kadbanoiranii