کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23K photos
28.3K videos
95 files
42.4K links
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کاپ_کیک_گوسفند

آموزش کامل پاپ کیک تم گوسفند


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کاپ_کیک_گوسفند
#تم_گوسفند

آموزش کامل دیزاین کاپ کیک گوسفند


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_دخترانه

برش کیک به شکل دختر کوچولو
با دو عدد کیک اسفنجی گرد کوچک، کیک دخترونه ساده و راحت برای دختر کوچولو‌ها تون درست کنید



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#بستنی_یخی_آلبالویی ترش و خیییلی ساده

مواد لازم: میتونید نصف کنید مواد رو
آلبالو من ۴۰۰ گرم زدم
گلپر نصف ق چ
نمک نصف ق چ
یک لیوان آب

آلبالو ها رو شسته و هسته شون رو خارج کنید.
بعد با یک لیوان آب داخل مخلوط کن بریزید.
به همراه گلپر و نمک.
بعد بریزید داخل قالب پاپسیکل و بذارید فریزر تا یخ بزنه. اگر قالب ندارید داخل لیوان یک بار مصرف بریزید 👌

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شام_خوشمزه_و_آسون_با_سیب_زمینی

مواد لازم:
4 سیب زمینی آب پز
1 فنجان پنیر چدار رنده شده
1 قاشق غذاخوری کره
نمک
نخود فرنگی ، سوسیس(خونگی باشه) ذرت ، زیتون و خوراکی های مورد نظر به سلیقه. همه آب پز شده باش
پنیر چدار ورقه ای

طرز تهیه:
سیب زمینی ها را داغ له کرده و کره پنیر چدار رنده شده و نمک را اضافه کرده و مخلوط می کنیم. در ظرف پهن کرده . پنیر چدار ورقه ای سپس سوسیس نخود فرنگی و سایر مواد را اضافه کرده و به مدت 15 دقیقه در فر بپزید. در آخر سس قرمز و سس مایونز را در بالا اضافه کرده و داغ سرو کنید. (می توانید آن را بدون پختن از قبل اماده کرده در یخچال قرار دهید و موقع شام بپزید)
نوش جان😘

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
#شیرینی_با_مغز_زردآلو

ترجمه شده از صفحه ترکیه ای:

125 گرم کره
1/2 پیمانه روغن مایع
5 قاشق غذاخوری پودر شکر
1 سفیده تخم مرغ
وانیل
4 پیمانه آرد
برای داخلش:
400 گرم زردآلو خشک شده و خرد شده
1 پیمانه شکر
1 پیمانه آب
ابتدا برای داخل شیرینی ها، آب و زردآلو هارو داخل قابلمه بریزین و بپزین تا نرم شن، بعد شکر رو اضافه کنین و چند دقیقه‌ بجوشونین و از روی حرارت بردارید و داخل مخلوط کن، پوره کنین و بزارین یخچال سرد شه.
برای شیرینی، همه مواد بجز آرد و وانیل رو خوب مخلوط کنید، بعد وانیل و آرد رو اضافه کنین و ورز بدین تا خمیر نرمی بشه مثل لاله گوش، بعد بین دو کاغذ روغنی بزارین و با وردنه باز کنین و با کاتر دلخواه ببرین و روش از مواد بزارین و تا کنین مثل عکس.روی سینی فر که کاغذ روغنی گذاشتین، بچینین و در فر گرم شده 150 درجه بپزین تا کمی سرخ شن، بعد از سرد شدن، میتونین روشون پودر قند الک کنین


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#شیرینی_با_مغز_زردآلو

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#مارمالاد_توت_فرنگی


800 گرم توت فرنگی تمیز شده و شسته شده
400 گرم شکر
1 قاشق چایخوری جوهرلیمو(جایگزین ابلیمو)
1 قاشق چای خوری کره

‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی


#خورشت_آلو_با_مرغ


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#ساندویچ_شاورمای_مرغ_لبنانی
#شاورما

مواد لازم : برای مرینیت مرغ

ماست ۱/۲ پیمانه
آب لیموی تازه ۲ ق غ خ
روغن زیتون ۲ ق غ خ
نمک، فلفل سیاه، پاپریکا، پودر تخم گشنیز، پودر زیره، پودر سیر، پودر پیاز، پاپریکا، زردچوبه، پودر دارچین
سینه یا فیله مرغ ۴۰۰ گرم

مواد لازم برای سس مخصوص شاورما:
سس مایونز ۱/۲ پیمانه
ماست ۲ ق غ خ
کنجد ۲ ق غ خ
آب لیموی تازه ۲ ق غ خ
روغن زیتون ۲ ق غ خ
نمک، فلفل سیاه
۳ حبه سیر رنده شده


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#میگو_سوخاری

مواد لازم:

میگو ۲۰ عدد
روغن زیتون ۴ قاشق
خردل ۱ قاشق چای خوری
سس تند ۱ قاشق
لیمو نصف
پودر سیر ،پاپریکا ،اویشن ،نمک و فلفل سیاه و پول بیبر از هر کدوم ۱ قاشق چای خوری
سیب زمینی ۲ عدد

مواد روکش :

ارد ۱ پیمانه
پودر سیر ،پاپریکا ،اویشن ،نمک و فلفل سیاه و پول بیبر از هر کدوم ۱ قاشق چای خوری
مواد سس
مایونز و کچاب و خردل از هرکدوم ۱ قاشق غذا خوری
ترشی بادمجون ۱ قاشق




رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#تزیین_کیک_به_شکل_خرگوش


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت هفتادوششم

منظورت به چیه ؟
- من خبر دارم داداش ... دیروز قبل از اینکه آرشام بیاد سراغ تو الهه به من زنگ زد . خواهش و
تمنا میکرد
اجازه ی دیدن بهار و بهش بدی ... خب حق داره ... اونم نسبت به بهار حق داره . دیگه این کینه
رو تموم کن
و بذار بهار از مادرش هم یه چیزایی بدونه .
یک آن نفسش بند آمد . حس اینکه دیگران بدانند در آن جدایی تا چه حد مقصر بوده او را دیوانه
میکرد .
غرورش اجازه نمیداد تا به راحتی از اشتباهی سخن به میان آورد ، که سالهاست دردش را در سینه
پنهان کرده است .
گاهی رازها مانند زهر به جان آدم مینشیند . وقتی تمام حسهای عصبیت از کار افتاد تازه میفهمی
رازهای ناگفته
چقدر سهمگین و زجرآورست. زجری که مرد نباشی دوام نمی آوری وراهی گورستان خاطره ها
میشوی.
اخمش را کمی در هم کشید و گفت :
- بهش بگم که ولم کنه بره پیش مادرش ؟!
- بالاخره تا کی میخوای جلوی دیدنشون رو بگیری . اگه تا الان تونستی مانع دیدارشون بشی از
حالا به بعد نمیتونی . داریم با هم فامیل میشیم . اون هم داره بخاطر همین وصلت داره میاد .
میخوای با سِحر و جادو از هم دورشون کنی؟!!
- بهناز نمک به زخمم نپاش . خودم مثل چی تو گِل گیر کردم . از دیروز یه لحظه چشم رو هم
نذاشتم .
- مگه چی شده که انقدر بهم ریختی؟ فقط کافیه جلوتر به بهار بگی مادرش داره میاد ... اینجوری
کم کم آمادگی
پیدا میکنه . وگرنه با دیدن ناگهانی مادرش شوکه میشه . درسته من دل خوشی از بهار ندارم اما
هر چی باشه مثل
بچه ی خودم دوستش داشتم که از دستش دلخور شدم . نمیخوام با ضربه ای که میخوره بیشتر
داغون بشه .
تو که سالها گفتی الهه نیومد ایران از چی میترسی که اینجور داغون شدی؟
- بهناز میشه دیگه حرفشو نزنی ... باید فکر کنم .
- رؤیا هم کنجکاو شده . البته با وجود آرشام کمی شک کرده بود . از وقتی حالت بد شده مثل
اسپند رو آتیش
شده دو بار از دهنش پرید ؛ نکنه بهرام هوایی شده ! اونم میترسه .
- رؤیا دیوونه ست ... الهه سالهاست شوهر داره از چی میترسه ؟ الان داره با جناب شوهرش میاد
. برو بهناز با دکتر حرف بزن به جای فردا همین امروز مرخصم کنه . خیلی کار دارم باید زودتر
کارامو سرو سامون بدم . وقتم کمه .
- چه عجله ایه باش تا حالت خوب بشه . راستش داداش اگه حالت خوب نیست مراسم کیان رو
عقب بندازم .
بهرام با ناراحتی نگاهی به خواهرش کرد و گفت :
- حال من خوبه ... شما به مراسم کیان برس .) آهی کشید( اون موقع که گفتم اومدن این خانواده
بی دلیل نیست
برای این روزا بود . اول خانواده ش رو فرستاد تا آمار و بهار بگیره . حالا خودش داره تشریف میاره
.
- بخدا منم راضی به این وصلت نبودم . اما کیان گفت این بهترین گزینه ست تا بهارو فراموش
کنه . چه کار کنم که
دختر خودت دهن منو بست . خب خدارو شکر آرمیتا هم دختر خوبیه و هوای دل کیان رو داره . باور
کن کاری از
دست من بر نمیومد .
- بسه بهناز برو ببین کاری میتونی انجام بدی که من زودتر از این خراب شده بیرون بیام. منو
بستن به این سیم و شِلنگهای
مزخرف . من که خودم میدونم ، هیچیم نیست .
بهناز با ناراحتی از جا بلند شد و گفت :
- میخوای من بهش خبر بدم ؟ به گفته ی آرمیتا دو روز دیگه الهه میرسه . بزار من بگم تا تو هم
از این استرس خلاص شی.
بهرام با غیظ غرید:
- نه ... فقط برو بذار بیشتر فکر کنم .



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت هفتادوهفتم


همه از بیمارستان خارج شدند . بهار که میدانست در آن جمع خانوادگی جایی ندارد ، دوست
نداشت بیشتر از قبل
با دیدن رفتار کیان و آرمیتا و عمه اش با خودش عذاب بکشد .نادیده گرفتنش بدترین عذابی بود
که تحمل میکرد .
بدون خداحافظی راهی شد . دلش پر از درد و غم بود . تنها دل خوشیش دیدن حال خوب پدرش
بود .
نگاه مهربان پدرش او را به یاد سالهای کودکیش انداخت . زمانی که بیمار میشد یا زمین میخورد
مهربانی بیش از اندازه ی پدر به جانش نوش میشد .
امروز بعد از مدتها با نگاهش ، کلی انرژی مثبت نثارش کرده بود. همین هم برایش کافی بود .
توانسته بود با آن نگاه مهربان، درد همراهی کیان و آرمیتا و نامهربانیش با خودش را تا حدی
راحت تر تحمل کند .
نگاهی به اطرافیانش نکرد تا در معذورات قرار نگیرند . رنگ نگاه رؤیا را فهمیده بود . میان تعارف
عمه اش گیر کرده بود .
اما خود بهار زودتر از آنها بیرون زد تا نادیده گرفته شدنش آتش به جانش نزند .
رؤیا آرام صدایش کرده بود اما میدانست ماندن یعنی خرد شدن بیشتر غرور ، تنها رفتن و ماندن
را خیلی وقت بود
سرمشق زندگیش کرده بود .
کنار خیابان ایستاد . منتظر تاکسی بود . اولین تاکسی بدون آنکه نیش ترمزی بزند از کنارش
گذشت .
با چرخیدن سرش به سمت در ورودی بیمارستان ، کیان و آرمیتا را دست در دست هم ، عمه و رؤیا
را پشت سرشان دید . در خلاف جهت او حرکت میکردند . اشک در چشمانش حلقه زد . کیان یک
تعارف برای دلخوشیش هم نکرده بود تا با آنها همراه باشد .
با ایستادن تاکسی روبرویش بی درنگ سوار شد . به طوری که صدای آرشام را که نامش را صدا
میزد نشنید . همینکه در
بسته شد به راننده گفت :
- آقا دربست تا ..........
در ماشین با شتاب باز شد و آرشام نفس نفس زنان گفت :
- مگه تو رو صدا نمیزنم ؟ بیا پایین با هم میریم .
بهار اخم کرد و گفت :
- ممنون خودم میتونم برم .
رو به راننده گفت :
- برو آقا .
دست دراز کرد تا در باز شده توسط آرشام را ببندد که دستش اسیر دستان پرقدرت مرد خشمگین
روبرویش شد



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت هفتادوهشتم

او را با فشاری از ماشین بیرون کشید . راننده با اخم گفت :
- آقا چرا مزاحم خانوم میشی ؟
- برو بابا ... بیا اینم مزد ایستادنت .
اسکناسی روی صندلی جلو انداخت . بدون توجه به اعتراض و غرغر بهار او را روی صندلی جلوی
ماشینش سوار کرد . خودش با سرعت ماشین را دور زد و سوار شد . ماشین را به حرکت در آورد .
با فاصله گرفتن از بیمارستان غرش کنان رو به بهار کرد و غرید :
- تا کی میخوای انقدر با من لجبازی کنی ؟ چرا هر چی صدات میزنم جواب نمیدی؟
بهار از فریاد آرشام ترسید و چشمانش را بست . اشک راهش را دوباره باز کرد . دلش از آدم و
عالم پر بود . اصلا صدای او را نشنیده بود . حتی اگر میشنید هم جواب نمیداد . چرا نمیفهمید که
دوست ندارد او را ببیند .
آرشام عصبی دستش را روی فرمان کوبید . از دیدن اشک بهار قلبش تیر میکشید . لب پایینش را
گزید . با این دختر بد قلق
و سر سخت باید چه میکرد ؟
چه طور باید راه نفوذ به قلبش را پیدا میکرد وقتی اینگونه در برابر او سپر دفاعی گرفته بود ؟!
سعی کرد آرامتر با او حرف بزند . میدانست دلش را شکسته باید دلش را به دست می آورد . با
نرمش و آرامش خاصی
نامش را صدا زد .
- بهار؟...بهار خانومی ؟
بهار دلش از این لحن مهربان لرزید . اشکش را با نوک انگشت پاک کرد . آب بینیش را بالا کشید
و آرام زیر لب گفت :
- بله
چرا اینکار و با من میکنی ؟ نکنه خوشت میاد حرصم بدی؟ نمیدونی چقدر صدات کردم . وقتی
دیدم جواب نمیدی رفتم ماشینو اوردم تا معطل نشی ، اون کیان بی وجود بیاد از جلوت با ماشینش
رد بشه . اون وقت تو با من اینجور رفتار میکنی؟
بهار با حیرت به سمتش چرخید و نگاهش کرد . صورتش از خشم سرخ بود این سرخی تا سفیدی
چشمانش هم پیش روی کرده بود . آرشام جای پارکی پیدا کرد و ماشین از حرکت باز ایستاد .
بهار با تردید گفت :
- چرا این کارو میکنی ؟ من دوست ندارم با شما روبرو بشم . اون وقت شما مدام جلوم ظاهر
میشین .
- بهار چرا گناه یکی دیگه رو به پای من مینویسی؟! ... میدونم خیلی اتفاقات بد ، برات تو این مدت
افتاد که از چشم خواهر من میبینی... باور کن خود کیان اولین قدم رو به سمت آرمیتا برداشته غیر
از این بود، من آرمیتا رو زنده
نمی ذاشتم ، تا روی آوار زندگی تو برای خودش زندگی بسازه .
نفسش را عمق بیرون داد ، مکثی کرد و ادامه داد .
- هر چند که با این کارش بینمون فاصله انداخت .هر چه باشه خواهرمه نگرانشم.نمی تونم کیان
رو به رسمیت بشناسم
اما نظر من تاثیری تو این ماجرا نداره . دلت میسوزه میدونم ... دلت پردرده میدونم ... خیلی چیزا
تو دلته که نمیتونی
بگی ، اینم میدونم ... ازت میخوام انقدر با من دشمنی نکن . بذار کمکت کنم تا حالت خوب بشه .
نذار کیان خوش باشه تو ناخوش ... کمی به فکر خودت باش .
بهار با بغض نگاهش کرد . هزار حرف در دلش داشت و کسی رو نداشت تا برایش سنگ صبور
باشد . بی اراده بغضش ترکید و به هق هق افتاد .
آرشام مشتی روی فرمان زد و به راه افتاد . بهار صورتش را میان دستانش پنهان کرد و زار زد ،
تمام سالهای بی قراریش را که به قرار نرسیده بود .
روزهایی که به انتظار گذشته بود و به مراد نرسیده بود



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت هفتادونهم

زخم هایی که از خویشانش بر جانش نشسته بود و بوی عفونتش حالش را بهم میزد اما مرهمی
نداشت .
احساس پوچی که با حرف های روز آخرِ کیان و رفتار طلبکارانه اش در خونه باغ ، بهش دست داده
بود به
افکارش اجازه ی خوب شدن و خوب دیدن نمیداد . دلش از خدا هم گرفته بود . گاهی به خود خدا
هم
گفته بود چقدر با او نامهربان بوده و مانند بندگان دیگرش برای او و سرنوشتش قلمش را به
خوشی و خوبی
نچرخانده بود .
ماشین که دوباره ایستاد . صورتش را از میان دستانش بیرون کشید و نفس عمیقش را با صدا
بیرون داد .با دیدن جایی که ایستاده بود با تعجب نگاهش کرد و گفت :
- چرا منو اوردی اینجا !! الان رؤیا میرسه خونه و ببینه من دیر رسیدم هزار فکر ناجور میکنه .
- نگران هیچ کس نباش الان حال تو مهمه نه دیگران . کمی به فکر دل خودت باش . این همه
مراعات کردی چی نصیبت شد؟
گوشی را از جیبش بیرون کشید . بیدرنگ تماس گرفت .بعد از چند لحظه نیشخندی روی لبش
نشست . و شروع به حرف زدن کرد .
- سالم کیان جان . .... کار خاصی نداشتم فقط یه پیام به زنداییت از طرف من بده ... نه چیزی
نشده ... فقط بگو بهار با منه دلواپسش نشه ... هی پسر مراقب باش ببین با کی داری حرف میزنی
... به تو ربطی نداره ... خودم تا دو ساعت
دیگه میارمش .
گوشی را قطع کرد . با لبخند با بهار نگاه کرد و گفت :
- اینم از این .
صدای زنگ گوشی که بلند شد با دیدن صفحه ی گوشی از ته دل خندید و گفت
حالا نوبت اونه تا بسوزه بهار خانوم.
گوشی را خاموش کرد و از ماشین پیاده شد . بهار در دلش اعتراف کرد از این کار آرشام خوشحال
شد .
هر چند که از عاقبت کار میترسید اما همینکه او هم باعث ناراحتی کیان شده بود دلش آرام شده
بود .
در سمت بهار باز شد . بهار نگاهش را به صورت خندان آرشام انداخت و با اشاره ی آرشام پیاده
شد .
بام تهران در آن موقع روز خلوت بود . روی بلندی ایستادند . آرشام به بهار نگاه کرد و گفت :
- همین جا تا میتونی درد و غمت رو فریاد بزن و از دلت بیرونشون کن . دلم میخواد یه بهار خانوم
دیگه از نو بسازی.
بهار متعجب به اطراف نگاه کرد . قبلا دو بار با کیمیا و کیان و کیوان به این محل آوده بود .
در آن زمان گوشش پر بود از نجواهای عاشقانه ی کیان اما حالا ..............
- من میرم تو ماشین... راحت باش و هر چی روی دلت آوار شده و سنگینی میکنه ، با صدای بلند
فریاد بزن و از هیچ کس خجالت نکش . فقط و فقط به خودت ... به بهار بی پاییز فکر کن .
بدون تایید بهار به سمت ماشین رفت و بهار را تنها گذاشت . بهار در عین ناباوری رفتنش را
تماشا کرد و این کار را احمقانه دانست . مگر با فریاد زدن میشد بارسنگین این همه درد و غم را
روی زمین گذاشت و سبک شد ؟!
نگاهش محو تماشای، فضای بی کران شهر خوابیده زیر آلودگی دود و غبار و ساختمانهای
آسمانخراش محو شده در این تابلوی تیره وکدر ،شد .
سرش را به سمت آسمان بالا گرفت و در دل نالید :
- خدایا کارم به کجا کشیده که مردی غریبه برایم دلسوزی میکنه اما خویشان خودم زخم میزنن و
از کنارم رد میشن



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت هشتادم

خداجونم ... من که همیشه به حرفات گوش میدادم پس چی شد که به این جا رسیدم . جواب
کدوم کارم این شد . . .
دلم پر از زخمه خدا ... خودت کمکم کن فراموش کنم ...نه فراموش نکنم که چه به سرم داد این
عشق لعنتی ، اما
قلبمو از وجود نحسش خالی کن .
دلمو بهم پس بده خدا ... نمیخوام دلم پیش یه نامرد ، مثل کیان باشه .
نجاتم بده از این زنجیری که هنوزم پای قلبم رو به گذشته ها بسته . رهام کن از خاطرات پوسیده
ی خاک گرفته .
این اشکهای رو ازم بگیر تا نشن نقطه ضعف و به پای احساسی ریخته بشن که فنا شده .
نذار خودم هم مثل قلب و روحم از پا بیوفتم .
با هق هقی که هر لحظه صدایش بلندتر میشد از ته حنجره فریاد زد :
- خدایا مهربونم ، خودت نجاتم بده ... ای خدایی که کس و بی کسایی نذار بیشتر از این خوار
بشم .
خدا جون خودت هوامو داشته باش ... هوای بهار تنهاتو داشته باش .
زار زد و اشک ریخت . بغضی که سر باز کرده بود خیال جمع شدن نداشت . دل آرشام با دیدن آن
صحنه ای که، بهار خلاقش بود به درد آمد . از پنجره زل زده بود به بهار و تمام حرکاتش را زیر
نظر داشت .
با این دختر چه کرده بودند که این همه غصه روی دلش تلنبار شده بود . زانو زدنش را که دید
دلش بیتاب شد .
این دختر بد جور با روح و روانش بازی میکرد . خودش باور نداشت تا این حد بی قرار حال و
روزش شود .فریادش را از درون ماشین هم میشنید. صدای خش برداشته از فریادش او را به خود
آورد .
اگر او را به حال خود رها میکرد از آن حنجره ی طلای اثری باقی نمی ماند . در ماشین را باز کرد.
خودش را کنار بهار رساند .مشتهای کوچک دخترک روی زمین کوبیده میشد و خدا را صدا میکرد .
از حال خود خارج شده بود . اشک در چشمانش حلقه زد . با بغضی که منشأش حال خراب بهار
بود
رو به آسمان کرد و در دلش گفت :
- خدایا اگه خودت کمکم کنی ، مرهم دردش میشم و حال اونایی رو که به این روز نشوندنش رو
جا میارم ... نه اینکه انتقام بگیرم که این کار از خودت بر میاد اما حسرتش رو به دل همه شون
میذارم . همه ی اونایی که آزارش دادن .
با صدای خفیفی که شنید، فهمید رمقی برای بهارش باقی نمانده . امیدوار بود این کار باعث شود
تمام انرژی منفی که در این مدت از دیگران دریافت کرده بود ، تخلیه شده باشد .
زانو زد و بازوی استخوانیش را با دستان بزرگ و قدرتمندش گرفت و او را از روی زمین بلند کرد .
صورتش سرخ و چشمانش دو گوی آتشین بود . بینی و لبانش از داغی اشکهای غلتانش قرمز
شده بود . نگاه مظلومش دل دیوانه اش را به صلابه میکشید .
وسوسه ی در آغوش کشیدن و نوازش کردنش تمام وجودش را پر کرد . بهار که روی پایش
ایستاد از او فاصله گرفت .
به آرامی دستش را پیش برد . موهای خرمایی و لجوجش را که از زیر شال بیرون ریخته بود را به
جای اولش باز گرداند .
با لحن مهربان و آرامی گفت :
- آروم شدی ؟
بهار نگاهش را به منظره روبرو دوخت . سوزش گلو و حنجره اش توانی برای حرف زدن برایش
باقی نگذاشته بود .
سرش را رو به پایین تکان داد . حس میکرد آن کوه سنگینی که روی قلبش بود برداشته شد .
اما یک نسیم سرد و یخزده جایی در قلبش باز کرد . خنکای این سردی در تمام وجودش نشست .
حس میکرد بی تفاوتی و بی خیالی هم عالمی دارد و چه خوش عالمی ست این عالم



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Sayeh
Moein
🎵 #سایه

🎙 #معین


یک جرعه دلخوشی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii
مهربان معبودم
💫شب خود و دوستانم را
به تو میسپارم
💫آرزوهایم زیاد است
اما ناب ترین آرزویم
💫نعمت سلامتیست
برای همه ی عزیزانم
💫ان شاءالله همیشه
سلامت و شاداب باشید🙏

💫 شبتون بخیر دوستان

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💜 پروردگارا
دلم میخواهد آرام صدایت کنم:
و بگویم : تو خودِ آرامشی
و من، خودِ خودِ بیقرار
💜 الهي و ربِّي مَن لي غَیرُک

با توکل به نام زیبای تو 
دفتر امروز را می گشاییم.


💜 بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
💜 الهی به امید تو ...

‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌


@kadbanoiranii
Hese Khob
Reza Sadeghi
🎤 #رضا صادقی

🎼 #حس خوب

یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

@kadbanoiranii