کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
رمان #شعله_خاکستری
قسمت هفتادویکم

خندید و گفت :
- خدا روشکر از تو بهترش انقدر دورم هست که حریص گاگولی مثل تو نباشم .
- خداروشکر . پس برای چی اومدی تو اتاقم ؟
- اومدم بپرسم اون پسرعمه ی سوپرمنت کو ؟
دوباره زیر خنده زد و گفت :
- الان از خاله شنیدم اخر هفته ی دیگه عقدکنون و نامزدیشه ... خیلی خوشم اومد محل سگت
نذاشت .
خیلی به خودت مغرور شده بودی . باید یکی فس دماغت را در میورد .
- خب حالا که خوشحال شدی و ابراز شادی هم کردی بفرما برو بیرون .
رامین همینطور که تو اتاق قدم میزد رفت کنار پنجره و به حیاط نگاه کرد . بهار از فرصت استفاده
کرد واز اتاق خارج شد .
همینکه از اتاق بیرون زد . سینه به سینه ی ریما شد . صورتش از خشم سرخ شده بود .
ریما خندید و گفت :
- از چی انقدر سرخ شدی ؟
- هیچی .
راهش را باز کرد و در کنار بهنام ، تنها پناه مردانه ای که با وجود کوچک بودنش خیلی بزرگ بود ،
قرار گرفت .
تمام تلاشش را میکرد تا چشم در چشم این فامیل اجباری نشود . دلش مثل سیرو سرکه
میجوشید .
از اینکه پدرش با آرشام بیرون رفته بود دلشوره داشت . حالت تهوع گریبانش را گرفته بود .
چرا ساعت انقدر دیر میگذشت و این مهمانی تمام نمیشد .حیف که تمام حال خوشش ناخوش
شد
به او روز خوش نیامده بود .
*
به مرد اخموی روبرویش نگاه کرد و گفت :
- خودتون میدونین اگه پای قانون وسط بیاد حق رو به اون میده . پس بهتره خودتون با آرامش
اختلافاتتون
رو حل کنین .
- مشکل من خود اونه ... نمیتونم دخترمو بفرستم بره جایی که امید برگشتشو ندارم .
- پس اگه اینطوره من پرونده هاشو میارم همینجا تا بتونن تو همین شهر همو ببینن ........
بهرام با خشم از روی صندلی برخاست و روی میز کوبید .لیوان آب به روی زمین افتاد . با صدایی
که به سختی کنترل میکرد بالا نرود گفت :
- تو قول دادی ... قول مردونه دادی چیزی بهش نمیگی . این حرفا رو نگفته بودی !
- تقصیر من نیست . نمی دونستم کار به اینجا میکشه . الان هیچ کاری از دستم برای شما بر نمیاد
. اگه تا الان سکوت کردم بخاطر خود بهار بود که ضربه ی روحی نخوره . اما این اتفاق تمام
..................
بهرام با ناراحتی و خشم به صورت آرشام خیره شد و گفت :
- اول باید خودم ببینمش . اون وقت فکرامو میکنم و بهتون خبر میدم .
- خودتون میدونین زیاد وقت ندارین . آخر هفته ی دیگه نامزدی آرمیتاس وقتی تو اون جشن همو
ببینن نمیتونین جلوشو بگیرین . این همه سال بهش ظلم کردین بس نیست ؟!
بهرام با خشم نگاهی به چشمان خاکستری روبرویش کرد . نفسش را با حرص بیرون داد . دستی
پشت گردنش کشید . خودش را لبه پرتگاهی عمیق میدید و هیچ راه نجاتی نداشت .
میدانست با دیدن الهه قلبش یارای طپیدن نخواهد داشت . تمام یاخته هایش در تب گذشته
میسوخت . وای از روزی که الهه لب باز میکرد



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت هفتادودوم

دلش مانند آتشفشان در حال فوران شده بود . قلبش تیر میکشید . رنگ صورتش به کبودی میزد .
لب باز کرد حرفی بزند اما اکسیژن کم آورده بود به نفس نفس افتاد هر لحظه بیشتر دنیا در پیش
چشمانش تیره و تار میشد .
صدای آرشام در گوشش پیچید .
ـ بهرام خان ... بهرام خان ......
همزمان با سقوطِ بهرام، آرشام دستان پر قدرتش را حایل کرد و مانع سقوطش شد . با فریاد
آرشام از طرف کارکنان کافه با اورژانس تماس گرفته شد .
آرشام درمانده به صورت کبود بهرام نگاه کرد وگفت :
ـ آخه منه لعنتی این وسط چه کار کنم ... عجب غلطی کردم.
***
بهار از در خانه بیرون زد . به سمت ایستگاه اتوبوس حرکت کرد . با دیدن اتوبوس پا تند کرد تا به
آن برسد . اما فاصله ی زیاد باعث شد جا بماند . صدای ترمز ماشینی در پشت سرش او را
ترساند . کمی عقب کشید .صدای آشنایی او را به نامش صدا کرد.
برگشت و با دیدن کیوان نفس راحتی کشید . کیوان کمی به سمت پنجره خم شد و در را برایش
باز کرد و گفت :
- بپر بالا منم دارم همون جا میرم .
بهار در ماشین را بست و گفت :
- ممنون خودم میرم .
بی حرف دیگری به سمت ایستگاه اتوبوس حرکت کرد . میدانست دیگر در این خانواده جایی
ندارد .
وقتی کیان بدون هیچ نگاه ،گوشه ی چشمی به او ، فقط رؤیا و بهنام را دعوت به نشستن در
ماشینش کرده بود و
او را به حساب نیاورده بود ، فهمید باید به خودش متکی باشد ولاغیر...
هر چند تعارف رؤیا به بهار معنا نداشت وقتی صاحب ماشین شخص دیگری بود . شخصی که
روزی دنیای بی او ، برایش معنا نداشت ، حالا در دنیای او جایی حتی به اندازه ی دختر دایی
نداشت .
کیوان عصبی از ماشین پیاده شد . با چندگام بلند خودش را به بهار رساند و گفت :
- این مسخره بازیا یعنی چی ؟! میگم راهمون یکیه ... خوشت میاد این اتوبوس اون اتوبوس کنی
تا به مقصد برسی ؟
بهار بی تفاوت شانه ای بالا انداخت و گفت :
- که عمه منو و تو رو ببینه و آبرو برام نذاره . فکر میکنی نشنیدم در این مدتی که منه بدبخت تو
خونه باغ تو تنهایی خودم جون میدادم چیا پشت سرم گفته ... برو کیوان ... تو هم نشو زخمی
روی زخمای قبلیم.
کیوان با دیدن دانه های درشت عرق روی پیشانیش و رنگ زردش با حرص بازوی را کشید و
گفت :
- دختره ی سرتق با این حالت تا اونجا سالم نمیرسی ... بیا با هم بریم ... همزمان با هم نمیریم تا
کسی نفهمه
با من بودی.
دستش را کشید و به زور او را سوار ماشین کرد . در را محکم به هم کوبید و خود با سرعت ماشین
را دور زد و سوار شد .
سوئیچ را چرخاند و با روشن شدن ماشین گفت :
- اگه من حریف تو فنچ ریزه میزه نشم به درد لای جرز دیوار میخورم.
بهار از استرس شدیدی که دچارش بود حالت تهوع گرفته بود . لرزش دست و زانوهایش هم
جای خود داشت .به روبرو
خیره شد و در حالی که اشک داغی روی گونه اش جاری شده بود زمزمه کرد



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت هفتادوسوم

حالش خوب میشه ؟...وای اگه دیر رسیده بود چی میشد ؟ دارم دیوونه میشم کیوان ... دلشوره
پدرمو در آورده .
دستانش را در هم قفل کرده بود . فشار زیادی که به انگشتانش وارد میکرد بند انگشتانش را به
رنگ سفید در آورده بود .
کیوان تمام حرکاتش را زیر نظر داشت میدانست چه فشاری را تحمل میکند . دردش را میدانست
.
با وجود رؤیا ، بهرام تکیه گاه و پناهش بود . کوچکترین صدمه به بهرام او را زمین گیر میکرد . اما
هیچ راهی برای آرام کردنش سراغ نداشت .
- بهار آروم باش ... خدا رو شکر که به خیر گذشت . پس این همه نگرانی بی مورده .
بهار دیگر نتوانست خوددار باشد . به هق هق افتاد و گفت :
- از وقتی خبر رو شنیدم هزار بار مردم و زنده شدم . بابام طوریش بشه منم میمیرم .
- خدا نکنه دختر ... زبونتو گاز بگیر .
گریه امانش نداد. کیوان ناراحت به روبرو خیره شد و بر سرعتش افزود . نیم ساعت نشد که به
بیمارستان رسیدند .
روبروی در ورودی بیمارستان نگه داشت رو به بهار کرد و گفت :
- تو برو توی بیمارستان . تا من جای پارک پیدا کنم یه چند دقیقه ای طول میکشه .
بهار سرش را به سمت پایین تکان داد . تشکر کرد و پیاده شد . با عجله به سمت اورژانس
بیمارستان دوید .
گیج و منگ به اطراف نگاه کرد . مانده بود از کدام طرف برود . لحظه ای یاد رؤیا افتاد . شماره ی
رؤیا را گرفت .
فهمید تو قسمت سی سی یو بستری شده بود . با دیدن یکی از خدمه ی بیمارستان آدرس اتاق
سی سی یو را پرسید.
از آسانسور که بیرون آمد رؤیا و بهناز و کیان و آرمیتا را پشت در اتاق دید . به سمتشان دوید
اشکهای فراری از چشمانش راه خود را پیدا کرده و مجالی برای دیدن تصویر واضح به او نمیداد .
نزدیکشان ایستاد و با بغض و گریه گفت :
- حال بابام چطوره ؟
رؤیا با ناراحتی او را در آغوش کشید و کنار گوشش گفت :
- نگران نباش ... خدا رو شکر به خیر گذشته . الانم نمیذارن بریم ببینیمش .
هق هق بهار در آغوش رؤیا دل بهناز را نرم کرد . با دلسوزی او را از بغل رؤیا بیرون کشید و گفت
:
- عمه جان حالش خوبه خیالت راحت . الانم آرامبخش بهش زدن خوابه .
بهار با گریه گفت :
- چرا این بلا سرش اومده ؟
بهناز آهی کشید و گفت :
- دکتر گفته از استرس شدیده . همه ی مریضیا سر منشأش برمیگرده به اعصاب و استرس .
آرشام از ته راهرو به سمتشان می آمد و بهار با دیدنش یاد ساعاتی پیش افتاد که همین مرد با
پدرش که صحیح و سلامت
بود بیرون رفته بود و دو ساعت بعد خبر بستری شدنش را تلفنی داده بود . ناخودآگاه به سمتش
یورش برد .
با مشت به سینه ی آرشام کوبید و با شدت تمام او را به عقب هل داد و گفت :
- لعنتی چه بلایی سر بابام آوردی ... اون سالم بود تو اونو به این حال انداختی .
آرشام با ناراحتی نگاهش را پایین انداخت و گفت :
- باور کن من تقصیر ندارم . اینو بعدا میفهمی .
بهار با خشم نگاهش را به آن تیله های خاکستری سپردو گفت :
- تو و خواهرت کی هستین که با اومدنتون زندگیمو زیرو رو کردین



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت هفتادوچهارم

آرشام سرش را پایین انداخت . سکوت تنها پاسخی بود که میتوانست بهار را آرام کند .
حرف های مگوی را خود بهرام و الهه باید میگفتند . آرمیتا کنار آرشام ایستاد و دستش را روی
بازویش گذاشت .
با نگاه برادرش چشمانش را باز و بسته کرد تا آرامش کند . بهار از آنها دور شد و کنار رؤیا روی
صندلی نشست .
سرش را با دستان لرزانش چنگ کشید . دلهره رمقی برای زانوهای لرزانش باقی نگذاشته بود.
لحظاتی نگذشته بود که کیوان وارد شد . بهار عکس العملی نشان نداد . اما چشمان کیان مابین
کیوان و بهار در چرخش بود . از اینکه بهار هیچ توجهی به کیوان نکرد تعجب کرد .
کیوان بعد از احولپرسی به سمت کیان رفت و گفت :
- چه خبر از دایی؟
کیان با اخم های در هم نگاهش کرد و گفت :
- تو با بهار بودی ؟
کیوان بدون اینکه نگاهش کند به در سی سی یو زل زد و گفت :
- نه ... دایی چطوره ؟
- خوبه ... فکر میکنی پشت گوشام مخملیه که نفهمم با هم اومدین .
کیوان شانه هایش را با بی تفاوتی بالا انداخت . کیان عصبی بازویش را کشید و او را به سمت راه
پله برد . میان پله ها تکانی به بازویش داد و گفت :
- جواب منو درست بده ... مثل یابو سرتو بالا و پایین ننداز ... چه مرگته دنبالش راه افتادی ؟ فکر
کردی خیلی تحفه ست که داری براش دون میپاشی ؟! که اگه بود نصیب تو نمیشد .
کیان با حیرت به این گستاخی برادرش اخم هایش را درهم کشیدو گفت :
- برادر بزرگمی درست ... دوستمی ، رفیقمی ، داداشمی درست ... اما حق نداری هر چرتی که از
دهنت دراومد نثارم کنی . من مثل بهار نیستم که احمق باشم و خودمو بخاطر توی بی....
نفسش را با حرص بیرون داد و چنگی میان موهایش کشید و گفت :
- دهن منو باز نکن کیان وگرنه اون روی منو هم میبینی ... پس سرت تو کار خودت باشه و به من
کاری نداشته باش .
- هی پیاده شو با هم بریم ... هنوز از ایران نرفتم که داری جانشینم میشی . همین که گفتم .
- تو خیلی حرفها باید میگفتی و نگفتی .... اما من مثل تو نیستم . پس برای بسته موندن دهنم
راهتو بکش برو و دنبال شر نگرد . هر وقت مثل تو بی شرف شدم .............
مشتی که کیان به دهانش کوبید باعث شد حرفش را قورت دهد. دستی به گوشه ی لبش کشید
.از درد بی حس شده بود .
پوزخندی زد و گفت :
- ممنون داداش ... خدا رو شکر بهار دست حیوونی مثل تو گرفتار نشد . تازه میفهمم لیاقتش رو
نداشتی که ........
مشتی بعدی که روی صورتش نشست صدای آرشام آن دو را از هم دور کرد .
- چه خبرتونه !!..دعوا و کتک کاریتونو اوردین اینجا ؟
کیان اخمی کرد و یقه ی لباسش را صاف کرد و به جای قبلی خود برگشت . آرشام نگاهی به لب
ترک خورده و خونی کیوان کرد و گفت :
- برو صورتت رو بشور بعدا بیا . مادرت تو رو اینجور ببینه میترسه .
راهش را به سمت داخل کج کرد . دو قدم نرفته ایستاد و به سمت عقب چرخید . با لبخند کمرنگی
گفت :
- خوبه تو مثل داداشت نیستی .
کیوان به رفتنش خیره شد . از حرفهای کیان اعصاب و روانش بهم ریخته بود . درد داشت ،
داشتن برادری که تا چند ماه پیش برایت نمونه و الگو بود اما حالا به نظرت آدم کثیف و بی شرفی
بود که لنگه ی آن را تا آن زمان ندیده بود .
دلش برای خودش بیشتر از بهار میسوخت



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
رمان #شعله_خاکستری
قسمت هفتادوپنجم

بهار از زندگی با چنین مردی خلاص شده بود هر چند که هنوز داغ بود و درک درستی از لطف خدا
نداشت ، اما او محکوم
به تحمل چنین برادری بود .
****
نگاهش به در سی سی یو بود . دلش فقط نگاه نگران دخترش را میخواست .دختری که سالها بی
گناه مورد غضبش واقع شده بود . اما بی گناه بی گناه هم نبود . شباهتش به زنی که سالها مالک
قلبش بود و به بدترین و احمقانه ترین صورت ممکن او را از دست داده بود ، باعث میشد لوح
حماقتش را در چهره اش ببیند . این ندیدن ها و نخواستن ها سرچشمه از
گندی بود که خودش به زندگیش زده بود و نمی خواست مدام در سرش کوبیده شود .
جدالی که سالها ، این جدایی با دلش راه انداخته بود، او را به جنون کشانده بود . جنونی که بیشتر
از همه ، بی گناهترین شخص ماجرا را عذاب داده بود .
با ورود رؤیا نگاهش دو دو میزدبه سمت در اتاق . رؤیا درد نگاه مردش را خواند . با اخمی کمرنگ
گفت :
- باید یه نفر یه نفر بیایم تو . بهار بیرون منتظره تا نوبتش بشه .
نفس راحتی کشید . ترس از اینکه تلافی دو ماه پیش را بر سرش در آورد او را بی تاب کرده بود .
کاری که باعث شد هر روز خودش را به بدترین وجه توبیخ کند و راهی برای پیدا کردن آرامش
نداشت . خودش میدانست پدر خوبی نبوده و در حق بهار زندگیش کوتاهی کرده اما بیشتر از هر
چیز ازعان داشت که کسی را به اندازه او در دنیا دوست ندارد . او ثمره ی عشقش بود . ثمره ی
بهترین روزهای زندگیش بود . روزهایی که با گردبادی از حماقتهایش به هوا رفت و دیگر به حال
اول باز نگشت .
نفهمید رؤیا چه گفت و چند دقیقه کنارش نشست . زمانی را حس کرد که بهار با دو چشم خیس و
قرمز کنارش ایستاد
دخترکش خجالت میکشید زیاد به او نزدیک شود . چه کسی مسبب چنین فاصله ای بود جز
خودش ؟!
- خوبی دخترم ؟
بهار اشکش سرازیر شد و گفت :
- چی شد بابا که حالتون بد شد ؟ از دیشب تا الان دارم دیوونه میشم . اگه خدای نکرده طوریتون
میشد من چه کار میکردم؟
- چیزیم نمیشه نگران نباش ... کمی هم مواظب خودت باش .
- بابا اون پسره بهتون چی گفت که حالتون بد شد ؟
بهرام چشمانش را روی گذاشت و گفت :
- هیچی ...حال من به اون ربطی نداره . شاید حالم بهتر شد ... برات یه چیزایی رو تعریف کنم .
چشمان بهار با نگرانی به پدرش خیره شد . دلش لرزید از نگاه دزدیدن پدرش . میترسید آرشام
چیزی در مورد کار کردن او ، به پدرش گفته باشد و او با خشم و عصبانیت زیاد به آن روز نشسته
باشد .
- بابا ... اون چیزی گفته که شما رو انقدر ناراحت کرده ؟
- نه ... حالا انقدر به اون پسر حساس نشو .
در سکوت همدیگر را چند دقیقه نگاه کردند . بهار بخاطر دیدار دیگران با پدرش مجبور شد زود از
اتاق خارج شود .
نفر بعدی عمه بهنازش بود .
بهناز با ناراحتی دست بهرام را گرفت .برادرش بود و همخونش . دردش ، درد او هم بود . هر چند
که ما آدمها گاهی بیدلیل یا با دلیل عزیزترین های زندگیمان را سخت میرنجانیم اما زمان گرفتاری
دوباره یک روح میشویم در چند بدن . این خاصیت ما ایرانی هاست .با نگرانی گفت :
- داداش تمومش کن این سکوت چند ساله رو.... با گفتن حقیقت خودت رو خلاص کن .
بهرام با حیرت به خواهرش نگاه کرد و گفت



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Pashoo Bia
Shahab Mozaffari
🎼 #پاشو_بیا
🎤
#شهاب_مظفری

‎‌ ‎‌‌‌ ‎‌
یک جرعه دلخوشی تقدیم نگاهتون

@kadbanouranii
خدایا درانتهای شب
قلبهای مهربان دوستانم
رابه تو می سپارم🌹🍃
باشد که با یادتو
به آرامش رسیده
وفارغ از دردها و رنجها
طلوع صبحی زیبا را🌹🍃
به نظاره بنشینند

شبتون سرشار از آرامش
🌹🍃



@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♥️پــــروردگـــــارا...

♥️آرامش نابت و عطر مهربانیت را بر لوح دلم
🤍سرازیر کن تا هیچگاه در کِشاکِش زندگی
♥️خودم را نبازم و صبور باشم
🤍و بــه تــو اعــتــمــاد کــنــم

♥️ای کسی که لطف و احسان و مهرت
🤍ازلی و ابدی بوده و هست،
♥️تـو را سـپـاس می گـویـم
🤍بـرای هـمـه مـهـربـانـی هـایـت

♥️بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🤍الـــهــی بــه امــیــد تـــو


@kadbanoiranii
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_عید_قربان
#عید_قربان_گوسفند

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#دیزاین_کامل_کیک_بره_ناقلا

به مناسبت عید سعید قربان



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#کیک_بره #کیک_ببعی
#عید_قربان

مراحل تهیه کیک حجمی

چند نکته :

از کیک اسفنجی برای کیک های حجمی استفاده کنید چون نسبت به کیک های شیفون منسجم تره
از خامه های سفت مثل رویال یا مخصوص کاله استفاده کنین چون قابلیت قرار گرفتن کیک ها (قسمت سر ) روی هم را دارند
بعد از فیلینک کیک در فریزر بمدت یک ساعت قرار دهید و بعد با شکلات اجزا را به کیک بچسبانید
قبل از خامه کشی بهتره یک لایه از شکلات داغ به قسمت سر و گردن و تنه بزنید و اضافه شکلات را سریع بردارید . با اینکار کیک بعد از تزیین تا چند ساعت در دمای اتاق ، تا قبل سرو ، شکل منظمی خواهد داشت .
قسمت چشم و بینی از فوندانت هستن


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#تاپر_گوسفند
#تاپر

آموزش کامل تاپر گوسفند


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کاپ_کیک_گوسفند

آموزش کامل پاپ کیک تم گوسفند


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کاپ_کیک_گوسفند
#تم_گوسفند

آموزش کامل دیزاین کاپ کیک گوسفند


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کیک_دخترانه

برش کیک به شکل دختر کوچولو
با دو عدد کیک اسفنجی گرد کوچک، کیک دخترونه ساده و راحت برای دختر کوچولو‌ها تون درست کنید



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#بستنی_یخی_آلبالویی ترش و خیییلی ساده

مواد لازم: میتونید نصف کنید مواد رو
آلبالو من ۴۰۰ گرم زدم
گلپر نصف ق چ
نمک نصف ق چ
یک لیوان آب

آلبالو ها رو شسته و هسته شون رو خارج کنید.
بعد با یک لیوان آب داخل مخلوط کن بریزید.
به همراه گلپر و نمک.
بعد بریزید داخل قالب پاپسیکل و بذارید فریزر تا یخ بزنه. اگر قالب ندارید داخل لیوان یک بار مصرف بریزید 👌

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شام_خوشمزه_و_آسون_با_سیب_زمینی

مواد لازم:
4 سیب زمینی آب پز
1 فنجان پنیر چدار رنده شده
1 قاشق غذاخوری کره
نمک
نخود فرنگی ، سوسیس(خونگی باشه) ذرت ، زیتون و خوراکی های مورد نظر به سلیقه. همه آب پز شده باش
پنیر چدار ورقه ای

طرز تهیه:
سیب زمینی ها را داغ له کرده و کره پنیر چدار رنده شده و نمک را اضافه کرده و مخلوط می کنیم. در ظرف پهن کرده . پنیر چدار ورقه ای سپس سوسیس نخود فرنگی و سایر مواد را اضافه کرده و به مدت 15 دقیقه در فر بپزید. در آخر سس قرمز و سس مایونز را در بالا اضافه کرده و داغ سرو کنید. (می توانید آن را بدون پختن از قبل اماده کرده در یخچال قرار دهید و موقع شام بپزید)
نوش جان😘

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
#شیرینی_با_مغز_زردآلو

ترجمه شده از صفحه ترکیه ای:

125 گرم کره
1/2 پیمانه روغن مایع
5 قاشق غذاخوری پودر شکر
1 سفیده تخم مرغ
وانیل
4 پیمانه آرد
برای داخلش:
400 گرم زردآلو خشک شده و خرد شده
1 پیمانه شکر
1 پیمانه آب
ابتدا برای داخل شیرینی ها، آب و زردآلو هارو داخل قابلمه بریزین و بپزین تا نرم شن، بعد شکر رو اضافه کنین و چند دقیقه‌ بجوشونین و از روی حرارت بردارید و داخل مخلوط کن، پوره کنین و بزارین یخچال سرد شه.
برای شیرینی، همه مواد بجز آرد و وانیل رو خوب مخلوط کنید، بعد وانیل و آرد رو اضافه کنین و ورز بدین تا خمیر نرمی بشه مثل لاله گوش، بعد بین دو کاغذ روغنی بزارین و با وردنه باز کنین و با کاتر دلخواه ببرین و روش از مواد بزارین و تا کنین مثل عکس.روی سینی فر که کاغذ روغنی گذاشتین، بچینین و در فر گرم شده 150 درجه بپزین تا کمی سرخ شن، بعد از سرد شدن، میتونین روشون پودر قند الک کنین


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#شیرینی_با_مغز_زردآلو

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#مارمالاد_توت_فرنگی


800 گرم توت فرنگی تمیز شده و شسته شده
400 گرم شکر
1 قاشق چایخوری جوهرلیمو(جایگزین ابلیمو)
1 قاشق چای خوری کره

‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر